مفسر انقلابی

خاطرات آقای عزتالله مطهری(شاهی)
– شبكه تحليلي نخبگان _ پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی)
خاطرات حجتالإسلام ناطق نوری اولین فصل از این دفترچه خاطرات بود. اكنون خاطرات عزتالله مطهری(شاهی) مبارز نستوه انقلاب اسلامی به عنوان دومین فصل از این دفتر، پیش رو است. كاربران Khamenei.ir در روزهای دههی مبارك فجر امسال، میتوانند هر روز فصل دیگری از این دفترچه را در پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب، تورق كنند.
جلسه تفسیر در مسجد جامع بازار
آشنایی من با آقا تقریباً از سالهای 1342 در مسجد جامع بازار بود. شبستانی بود به نام گرمخانهی مسجد جامع و پیشنمازش شخصی بود به نام آقا شیخ غلامحسین جعفری همدانی. در همان سالهای 41 و 42 كه مبارزات اسلامی به رهبری روحانیت علیه رژیم شاهنشاهی شروع شد، در تهران پاتوق و پایگاه اصلی مبارزه، همین مسجد جامع بود كه به صورت علنی مبارزه میكرد، اما جاهای دیگر در حدّ كار مخفیانه بود. چون پیشنمازهای آنجاها خودشان خیلی اهل مبارزه نبودند. لذا اگر هم مقاطعی پیش میآمد یا منبر خاصّی بود، دیگران بانی این قضیه میشدند. امّا در مسجد جامع شرایط فرق میكرد. شخص پیشنماز یعنی آقای جعفری، خودشان از آدمهای مبارز و مخالف دستگاه بودند. لذا هر زمانی كه در آن مسجد روضهای بود یا مثلاً اگر در ماه رمضان مسائلی و وفاتی یا جریانات خاصی پیش میآمد، اگر آنجا مجلسی میگذاشتند، ایشان سعی میكرد از آخوندها و روحانیونی كه جنبهی سیاسی دارند و مبارز هستند، استفاده كند. البته خودش هم اكثراً بین دو نماز صحبت میكرد و هم همین مسائل سیاسی را مطرح میكرد. افرادی را هم كه دعوت میكردند، چون خیلی هم میآمدند پای سخنرانیشان، بعد از چند روز دستگیر میشدند یا از آنها تعهد میگرفتند كه دیگر در آن مسجد سخنرانی نكنند.
برای یكی دو مرتبه یا یكی دو سال، یكی از منبریهای مسجد، شخص جناب آقای خامنهای بودند. خوب ایشان آنجا بیشتر صحبتشان دربارهی همین مسائل مبارزه و تفسیر قرآن بود. سخنرانی ایشان بیشتر در تفسیر آیات قرآن بود. چون آن موقع رسم بر این بود كه خیلی مبارزه را به صورت علنی اسم نمیآوردند. این نبود كه شخص شاه یا افراد وزرا را اسم بیاورند. خیلی از مسائل به صورت غیرمستقیم مطرح میشد. ایشان راجع به مبارزه با كفّار و طاغوت آیات و احادیثی را مطرح میكردند و در رابطه با یزید و معاویه احادیثی را مطرح میكردند اما برداشتها و تفسیرهایی كه از این آیات و احادیث میكردند، شبیه زمان حاضر بود و جوری وانمود میكردند كه مطالبی كه دارند راجع به معاویه و سران كفر یا آنهایی كه امام حسین(ع) را شهید كردند، مطرح میكنند، شبیه كارهای حكومت پهلوی است. لذا خیلی مستقیم عمل نمیكردند و این مسائل هم به صورت غیرمستقیم مطرح میشد.
ایشان در آنجا خوب سخنرانی میكردند، خوش فهم و خوش بیان بودند. من چیزی را كه آقای جعفری پیشنماز مسجد راجع به ایشان میگفت، یادم است. او میگفت: "این آقای خامنهای مفسّر خوبی است، برداشتهای او از قرآن خیلی خوب است و خوب تفسیر میكند. اگر بتواند این قرآن را كاملاً تفسیر كند، چیز باارزشی است و مفسّر خوبی است. برداشتهای ایشان از قرآن برداشت خوبی است و میتواند تفسیر خوبی بنویسد؛ میتواند مفسر خوبی باشد. یكی از افرادی است كه در آینده میشود در مسائل اسلامی از ایشان استفاده كرد." این بیشتر در ماه رمضان و بین نماز ظهر و عصر بود؛ یعنی آقا بعد از نماز ظهر و عصر صحبت میكردند. آقاشیخ غلامحسین جعفری، نسبت به آقا خیلی لطف داشتند، همیشه هم از ایشان تعریف میكردند. حتّی این اواخر هم كه در كهولت سن و مریض بودند، آمدند ملاقات ایشان. زمانی هم كه آقا رییسجمهور بودند، آقای جعفری آمدند ملاقاتشان. با چرخ او را آوردند و بردند.
هیأت خمسه طیبه
آقای خامنهای گفتند: "من یادم است سال 58 و سال 49، دو سال، دو دهه مرا دعوت كردی طرفهای میدان خراسان؛ یك هیأتی بود با نام خمسهی طیبه." بعد خود ایشان ذهنش آمادگی داشت، گفت: "آنجا بچههای خیلی خوبی بودند، من از آن جلسه خوشم آمد، چون همهشان جوان بودند." بعد گفت كه برادرهای حسینزاده بودند، برادرهای كبیری بودند، جواد منصوری بود. شهید كچویی، آقای قدیریان و اینها هم بودند. "منتها ایشان خیلی شیطان بود، جلسه را به هم میریخت." من را میگفت. میگفت كه آنها همه بودند، ایشان هم بود، امّا ایشان شیطان بود، جلسه را به هم میریخت و من از آن جلسه خوشم آمد. ایشان گفت: حالا چه خبر است؟ گفتم: "آقا جلسه خیر و بركت داشت." گفت: "چطور؟" گفتم: "چندتایشان اعدام شدند، چند تایشان فراری هستند، چند تایشان هم مثل ما هستند كه شاخ شكستهایم!" گفت: "نه، جلسهی خیلی خوبی بود؛ من از آن خوشم میآمد."
ما یك هیأتی داشتیم، میدان خراسان، به نام هیأت خمسهی طیبه و سالهای 1348 و 49، ظاهراً دو یا سه سالی، ایشان را به آن جلسه دعوت كرده بودند. دو سال آن قطعی است ولی من بین دو سال یا سه سال شك دارم. به هر حال ایشان سالی ده روز- ده جلسه- آنجا برای ما سخنرانی كردند. حالا یا محرم بوده یا ماه صفر؛ به هر جهت یكی از این دو ماه بود. ده شب، دهگی داشتیم در آن هیأت و آن هیأت هم بچههایی بودند كه بیشترشان بعداً در خط سیاست افتادند و شاید یكی از دلایل اصلیاش همین برداشت و استفاده از صحبتهای ایشان بود. معمولاً آدمهایی كه ما در آن هیئت برای سخنرانی میآوردیم، كسانی بودند كه یك مقداری از نظر سیاسی از دیگران روشنتر بودند، ولی خوب از صحبتهای ایشان خیلی استفاده شد. از افرادی كه در آن جلسه بودند، یكی شهید كچویی بود، آقای جواد منصوری بود، برادران حسینزاده بودند، برادران كبیری بودند، عباس آگاه بود، عبدالله محجون بود، علیاكبر مهدوی بود، آقای محمد راستگو هم بود كه تا آن جایی كه من میدانم، الآن كارمند صدا و سیما است. این آقایان همه در آن جلسه پرورش یافتند. در جلسهی اخیری كه ما با هم داشتیم، خود آقا یادشان آمد و آن جلسه را یادآوری كردند و گفتند: "ما دو سه سالی آنجا دهگی داشتیم؛ میآمدیم صحبت میكردیم. جوانان خوبی بودند، بچههای خوبی بودند." بعد انگشت روی من گذاشتند و گفتند: "ولی ایشان خیلی شیطان بود و جلسه را به هم میزد!" خوب ما زیاد سؤال میكردیم. یكسری چیزهایی كه برای خودمان مجهول بود، سؤال میكردیم. بعضی مواقع هم سؤالهایی طرح میكردیم كه دیگران استفاده كنند. دلمان میخواست همین جوری مطرح شود كه دیگران هم استفاده كنند.
سخنرانی در هیأت انصارالحسین(ع)
آقا در هیأت انصارالحسین و امثال آن هم منبر میرفتند. ما هروقت میفهمیدیم كه ایشان میخواهند صحبت كنند- چون آنجا منبریهای مختلفی داشتند و هر هفته یكی را دعوت میكردند، دائم نبود- پای منبر ایشان میرفتیم و از مبلغین آن بودیم. سعی میكردیم دوستان دیگر را هم تشویق كنیم كه پای صحبت ایشان بیایند و باعث ازدیاد جمعیت و شلوغی باشند.
صداقت در گفتار و سلامت در رفتار
آقا واقعاً یك آدم صادق، متقی، سالم، دور از مسائل و آلودگی اقتصادی بود و هست؛ خودش و خانوادهاش. ایشان هم میتوانست بچههایش را آزاد بگذارد تا مثل بچههای دیگران- آقازادههای دیگران- همان كاری كه آنها كردند، اینها هم بكنند اما ایشان پدرانه كنترل كرد و بچههایش هم چنین كارهایی نكردند. ایشان روی بچههایشان كنترل داشتند، روی خانوادهشان هم كنترل داشتند؛ از نظر اقتصادی، از نظر سلامت، از نظر تقوا، نان را به نرخ روز نخوردن، مصلحتاندیشی نكردن و امثال اینها. در آن مدتی هم كه ایشان رئیسجمهور بودند، در رفتارشان سادهزیستی بود، در گفتارشان صداقت بود؛ خیلی منیّت به آن صورت مطرح نبود. مثل بقیههایی كه میگویند اگر ما نبودیم انقلاب نمیشد، اگر ما نبودیم فلان نمیشد، من این چیزها را از ایشان ندیدم. تا آن جایی كه من میدانم- مقدار زیادی از آن هم به خاطر ارتباط خانوادهها است؛ چون خانم من هم كم و بیش خانم ایشان را میشناسند- خانمشان در جلساتی كه هست، از جهت سادهزیستی مثل بقیهی زنها میآیند و میروند. بعضی از آقایان دیگر هم خانمهایشان میآیند اما با چه شرایطی میآیند و با چه شرایطی میبرندشان و ماشین ضدگلوله میآورند و... زینتآلاتشان و مسائل دیگرشان چنان است و... خوب در خانوادهی ایشان، اینجور نبوده است.
ازدواج بچههای ایشان هم خیلی ساده و سالم و بیآلایش بوده است. به همین دلیل ما هم سعی كردیم در ازدوج بچههایمان، همین روش خیلی ساده و سالم را انجام دهیم. همچنین ظاهراً ایشان بیشتر از چهارده سكّه، مَهر را قبول ندارند و برایش خطبه عقد نمیخوانند. ما هم هر كجا رفتیم همین حرف را برای خودمان و بستگانمان گفتیم و تكرار كردیم. حتی اگر دامادی هم بخواهد بیشتر از این حرفها بدهد، میگوییم نه؛ حداقل و حداكثرش همین چهارده تاست كه نظر ایشان است و بیشتر هم قبول نمیكنیم.
یكی هم این مسئله است كه ایشان تا جایی كه من میشناسمشان و میدانم و فكر هم نمیكنم غیر از این باشد، از اول خودشان را آلودهی مسائل اقتصادی نكردند. نه خودشان، نه خانوادهشان آلودهی مسائل اقتصادی و این چیزها نبودند و تا حالا هم من نشنیدهام كه كسی پشت سر ایشان- راجع به این كه آیا بچههای او هم جزء آقازادهها هستند و اِهنّ و تُلپی دارند و پولی و ثروتی دارند، زندگی تشریفاتی دارند و...- حرف بزند. خودم هم ندیدم. چیزی كه من كم و بیش میدانم در جامعه هم، محبوبیت ایشان و دوست داشتن ایشان توسط مردم، بیشتر به دلیل همین صداقت و سلامت و آلوده نبودنش به مسائل اقتصادی است و اینكه حتی اگر بچههایش هم یك وقت بخواهند كاری انجام دهند، نمیگذارد. حتی من یك دوستی داشتم كه استاد فلسفهی دانشگاه بود. میگفت پسر ایشان میآمد دانشگاه اما تا مدتی هیچكس نمیدانست كه ایشان پسر آقا است؛ از بس كه عادی میآمد و عادی میرفت و زندگیشان هم عادی بود.