یک حامی مهاجم را از دست دادیم

گفتوگو با دكتر شهريار زرشناس
پس از رحلت حضرت امام(ره) و همین طور پایان یافتن دغدغة دفاع از کشور در مقابل تهاجم نظامى بیگانگان، جمهورى اسلامى ایران با اتفاقات تازهاى روبهرو شد. آغاز دورۀ سازندگى سرمنشأ مجادلههاى فکرى عمیقى میان اندیشمندان خودى و غیرخودى گشت. در این میان، مهدى نصیرى در روزنامۀ کیهان و شهید سیدمرتضى آوینى در ماهنامۀ «سوره» بلندگوهاى رسانهاى مهم براى مقابله با برخى کژاندیشىها بودند. اما شهید آوینى به جهت غناى اندیشۀ خود، بار اصلى این نبرد فکرى را بر دوش مىکشید. او کوشید با تبدیل سوره به سنگرى مولد ــ و نه مدافع ــ در برابر این جریانها، اندیشمندان فرزند انقلاب را به گونهاى گردهم آورد. بدین سبب، سوره نه یک ماهنامۀ صرف بلکه به نمادى براى نشر اندیشههاى انقلاب بدل شده بود. شهید آوینى در کنار سوره، دفترى را تأسیس کرده بود که مهمترین منبع تغذیۀ فکرى سوره به شمار مىآمد: «دفتر مطالعات دینى هنر». در این دفتر پروژههاى تحقیقاتى عمیقى در زمینۀ هنر انجام شد که همه رویکردى نظرى و تئورى به مقوله هنر و مباحث آن داشتند. دکتر محمد مددپور، از مشاوران و استادان راهنماى این دفتر بود. دکتر زرشناس، درمقام پژوهشگر، مسئولیت طرحى با عنوان «خیال و عالم خیال در قلمرو هنر اسلامى» را بر عهده گرفت و در آنجا بود که براى نخستینبار او با دکتر مددپور آشنا شد.
ابتداى کارم بود و شناخت و آشنایى چندانى با فلسفه اسلامى نداشتم و نمىتوانستم بدون کمک گرفتن از کسى، بخش فلسفه اسلامىاش را دنبال کنم. در بخش فلسفۀ غرب مشکلى نداشتم و خودم هم، کدهاى زیادى داشتم. شهید آوینى هم اعتقاد داشت که در آن بخش مسئلهاى نیست. منتها در بخش حکمت اسلامى، مرا به دکتر مددپور معرفى کرد. گفت که با ایشان تماس بگیر و با ایشان در ارتباط باش. ایشان هم منابع را به تو معرفى مىکند و هم مفاهیم را توضیح مىدهد.
دکتر مددپور از دوستان نزدیک شهید آوینى بود. فضایى که شهید آوینى در مجلۀ سوره اداره مىکرد، فضاى بسیار دوستانهاى بود، یعنى در آن هیچ هر نوع رابطۀ بروکراتیک برقرار نبود. همۀ بچهها ایشان را «آقا مرتضى» صدا مىکردند؛ یعنى اصلاً کسى حتى «آوینى» هم نمىگفت: آقا مرتضى رفت، آقا مرتضى آمد.
دکتر مددپور هم از دوستانى بود که به آنجا سر مىزد و هر از گاهى مىآمد. گاهى وقتها هم نیمهکلاسى براى ما تشکیل مىداد؛ یعنى بنده و آقاى تاجالدین و دیگران ــ و حتى خود شهید آوینى هم ــ مىنشستیم و با ایشان در قالب گپ و گفتوگو صحبت مىکردیم. خدا مددپور را رحمت کند. مرد بسیار جامعالاطرافى بود. من واقعاً در عمرم، کمتر کسى را دیدم که اینقدر باسواد و داراى گسترۀ اطلاعاتی باشد.
ما در هر زمینهاى که وارد مىشدیم، ایشان یک انبان پر پاسخ داشت و ارائه مىداد؛ مثلاً وارد ادبیات مشروطه مىشدیم یا فلسفۀ غرب یا اندیشۀ اسلامى.
***
سال ۱۳۷۱، در اوج ستیز با روشنفکران [غربزده] و درگیرىهاى تهاجم فرهنگى، شهید آوینى مقالۀ بسیار خوبى نوشت دربارۀ جریان روشنفکرى با نام «تحلیل آسان». فکر مىکنم پاسخ به مقالۀ «حکومت آسان» مسعود بهنود بود. در آن مقاله اسم میرزا یوسفخان مستشارالدوله به اشتباه نوشته شده بود. خب آن موقع ما تازه با این چهره آشنا مىشدیم و او را نمىشناختیم.
شهید آوینى مطلب را آورد تا آقاى مددپور ببیند. ایشان گفت که این اسم اشتباه است. آن را عوض کن و بنویس میرزا یوسف خان مستشار الدوله. شهید آوینى شک کرد. گفت: شما مطمئناید؟
آقاى مددپور گفت: اسم من محمد مددپور هست یا نه؟!
***
ظاهراً آقاى مددپور، با دکتر فردید خیلى مأنوس و محشور بود. آن زمانى که ما پیش آقاى مددپور مىرفتیم، ایشان در حد استادى بود و دیگر نمىآمد که پاى درس آقاى فردید بنشیند.
آقاى مددپور خودش در حوزههاى هنرى یک قطب بود. بسیارى از بچههاى حوزۀ هنرى، دستپروردههایش بودند. بهویژه در حوزۀ هنرهاى تجسمى. همه با کلاسهاى دکتر مددپور چیزى شده بودند.
***
نسخۀ غیرچاپى «حکمت معنوى و ساحت هنر» دکتر مددپور ــ که تایپ شده بود ــ دست ما و بیشتر بچههاى حوزه مىگشت و اغلب هم آن را داشتند. جهانگیر خسروشاهى، تاج الدینى و … .
این کتاب هویت بسیار عارفانه داشت و مایههاى عرفانىاش خیلى قوى بود. ما حداقل در آن زمان، در عرفان اسلامى این تسلط را نداشتیم. آشنایى ما در حد فلسفۀ فارابى و فلسفۀ یونانیزده بود، ولى با این جنبۀ مسئله چندان آشنا نبودیم. گاه پرسشهایى پیش مىآمد و خب، زیاد به ایشان در این موارد رجوع مىکردیم.
***
دکتر مددپور در سالهاى ۱۳۶۹ و ۱۳۷۰ آثار چاپ شدهاى نداشت و چون بیشتر شفاهى بود، خیلىها ایشان را نمىشناختند و ظاهراً یک مقدارى مورد کم لطفى واقع شده بود.
ایشان به خاطر این کملطفىها، تصمیم گرفته بود که بگذارد و از ایران برود. من یادم هست که شهید آوینى، مصرانه به ایشان گفت که من تلاش مىکنم مسائل مادى شما را حل کنم تا شما اینجا بمانید.
آقای مددپور در حیطۀ مسائل مادى، مشکلاتى را داشت که همه دارند.
این گونه که من شنیدهام، شهید آوینى براى معرفى دکتر مددپور براى فعالیت در حوزۀ هنرى، نامهاى به آقای [محمد علی] زم نوشته بود تا خانهاى را در اختیار ایشان قرار دهند و در دفتر، مسئولیتى بگیرد. شهید آوینى نوشته بود: «فردیدى دیگر به حوزه مىآید»؛ یعنى در این حد ایشان را معرفى کرده بود.
شهید آوینى احترام و ارزش بسیار زیادى براى دکتر مددپور قائل بود.
***
پس از شهادت آقا مرتضى و ماجراهاى بعدى، آقاى مددپور در حوزه ماند و تقریباً در دفتر مطالعات دینى هنر ایزوله شد. این دفتر هم مثل سوره، بعد از شهادت آقا مرتضى، از حیز انتفاع خارج شد. دیگر چیزى در نمىآورد و کارى نمىکرد.
آقاى مددپور هم در آنجا کارهاى خودش را مىکرد. مطالعات خودش را دنبال مىکرد، مىنوشت، ویراستارى مىکرد و گاهی هم ممکن بود چیزى از حوزه دربیاید.
من از این مقطع چیز دیگرى یادم نیست؛ چون در حوزه نبودم و ارتباطى با آنجا نداشتم، ولى ارتباطم با آقاى مددپور حفظ شده بود.
***
در سالهاى ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۵، ما نشریۀ «مشرق» را راه انداختیم. یک پاى ثابت کارهاى ما، آقاى مددپور بود. هر شماره مطلبى را از ایشان مىگرفتیم.
یکى از ویژگىهاى آقاى مددپور این بود که خیلى پر کار بود. این ویژگى واقعاً خیلى جالب بود. آدم انرژیتیک، سرحال، با انگیزه و فعالى بود.
ما هر بار که ایشان را مى دیدیم، یکى، دو کتاب چاپنشده آماده داشت و چهار، پنج مقاله. تازه همۀ اینها هم پژوهشهایی محققانه و با استنادات و ارجاعات گوناگون بود که ما هم استفاده مىکردیم.
***
در بهمن ۱۳۸۳ یا اوایل اسفند، براى آخرینبار مرحوم مددپور را دیدم، در دفتر مهندس واعظى در مرکز طرح و برنامهریزى صدا و سیما.
آن روز که من خدمت ایشان بودم و با هم صحبت مىکردیم، ایشان مىگفت که من بیشتر موضوع کارىام را متوجه تکنولوژى و تکنیکهاى مدرن و اینترنت کردهام. مىگفت اینترنت دنیاى عجیبى است و خیلى جاى کار دارد و من الان بهشدت روى این موضوعها، بهویژه آى تى (IT)، کار مىکنم.
بعد از درگذشت ایشان از بعضى دوستان شنیدم که ایشان در مؤسسهاى با نام «آشنا» کار مىکرد. این مؤسسه اینترنتى و مربوط به تکنولوژى جدید بود و توجه ایشان به این موضوع بسیار جلب شده بود. آقای مددپور به من گفت که طرح این مسائل و رفتن به سراغ آنها، تلاش به منظور حل آنهاست تا افقهاى فکرىمان را شکل دهیم.
گفت مگر چه شد که من آمدم و وارد عرصۀ هنر شدم؟ در سالهاى پس از انقلاب، عدة بسیارى از بچهها مىآمدند و از من مىخواستند و من در مقابل تعداد زیادى پرسش قرار گرفتم. رفتم و روى آنها کار کردم. ده سال، پانزده سال و بیست سال رویش کار کردم. الان هم در مواجهه با همین تکنولوژى جدید اینترنت و سیستمهاى ارتباطى جدید قرار گرفتهام و از این به بعد مىخواهم روى اینها متمرکز شوم و کارم روى اینهاست. این افقى بود که ایشان براى خودش ترسیم کرده بود.
آقای مددپور گفت: من توانستم بنمایههاى تفکر خودم را در زمینۀ هنر مکتوب کنم و شکل بدهم و آن را بیان و تدوین نمایم.
بعد از مرگ ایشان، این براى من تعبیر عجیبى بود. گویى که ایشان آمده بود تا وظیفه، رسالت و مأموریتی را انجام دهد؛ وقتى هم آن مأموریت تمام شد، رفت.