سطرهای سوم تیر…

سطرهای سوم تیر…

تحليل جامعه‌شناختي پديده سوم تير در گفت‌وگو با رضا غلامي

هرچند سی‌وچهار شماره منتشرشده از مجله، همگی یادگار زحمات او محسوب می‌شوند و آثار تلاش او برای انتشار هرچه‌بهتر دیدگاهها و اندیشه‌های تاریخی، سیاسی و فرهنگی معاصر در تک‌تک شمارگان آن پیداست، اما برای‌اینکه افق پیش‌رویمان را از منظر او ببینیم، به‌طورطبیعی فرصتی ایجاد شد تا از طریق این گفت‌وگو مروری بر بایسته‌ها نیز داشته باشیم.
علیرغم مشغله‌های مهم و متعدد او در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی هیچگاه آثار خستگی را در چهره‌‌اش ندیدیم. می‌گوید مجله دیگر به بلوغ و انسجام لازم رسیده است و بدون حضور نزدیک او هم به‌خوبی منتشر خواهد شد اما مطمئنا نبودش را به‌خوبی حس خواهیم کرد. با شناختی که از تعلقات خاطر او داریم، در دوردستهای فکر او شهری هست که هنوز ساخته نشده و شاید برای برپایی آن فرصت تازه‌ای می‌جوید. غلامی یازده‌سال عضویت در هیات‌علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و چندسال هم مهمترین معاونت این پژوهشگاه یعنی معاونت پژوهشی را عهده‌دار بوده است.
تخصص تئوریک او در مقوله جهانی‌شدن، اندیشه‌ استراتژیک و مدیریت و مهندسی فرهنگی است. از مهمترین آثار مکتوب او می‌توان «دین و دنیای متجدد»، «جنبش تولید علم و نظریه‌پردازی» و «مانیفست روحانیت» را نام برد. سرمقاله‌های مجله و برخی مقالات پراکنده نیز روزنه‌هایی از ایده‌‌ها و اندیشه‌های او هستند اما همه اینها بخشی از فعالیت علمی‌ او است. غلامی می‌خواهد از مدیریت فرهنگی به تولید فرهنگی دورخیز کند و در عرصه اندیشه‌سازی و نظریه‌پردازی به کارزاری جدی اقدام نماید. باری برای این گفت‌وگوی خاطره‌انگیز زمانه و این سخنهای تامل‌برانگیز، هر عنوانی که می‌خواهید انتخاب کنید اما محور سوالات ما در این گفت‌وگو تحلیل دو رویداد مهم تاریخ موخر انقلاب اسلامی ــ یعنی دوم خرداد و سوم تیر ــ است. این رویداد حامل بخش مهمی از انقلاب اسلامی خواهد بود و همین مساله، باعث اهمیت‌یافتن سوم تیر در تاریخ معاصر ایران می‌گردد. تحلیل دقیق و تفصیلی آنچه در انتخابات نهم رخ داد و بازشناسی زمینه‌ها، نمودها و پیامدهای قابل ذکر و اثبات سوم تیر می‌تواند به ایجاد یک پتانسیل ملی تازه در سومین دهه انقلاب منجر شود، چنانکه پای قدرتمند مردم را دوباره به همه صحنه‌های اجتماع باز ‌کند.

l اجازه بدهید گفت‌وگویمان را با این سوال آغاز کنم که آیا سوم تیر یک حادثه، شوک یا در اصطلاح جدید «سونامی» بود یا باید آن را در تداوم یکسری علل و عوامل طبیعی تفسیر کرد؟ در یک کلام چرا و چگونه سوم تیر روی داد؟
• o بسم‌الله الرحمن الرحیم؛ در کشور ما متاسفانه تیمهای فکری در حوزه مسائل جامعه‌شناسی سیاسی فعال نیستند و حتی دولت نیز از وجود هسته یا مراکز تحقیقاتی در این عرصه محروم است. هرچند ما در ظاهر با وفور مراکز و بخشهای پژوهشی مواجه هستیم ولی پژوهش در اغلب این مراکز به امری تشریفاتی بدل شده است. در نتیجه بروز چنین حالتی نه دولت خود را نیازمند پژوهش می‌داند و نه محقق کار خود را جدی می‌گیرد. نتیجه این می‌شود که ما اشراف و تسلط علمی بر روی اوضاع کشور یا پیش‌بینی روشمند درباره آینده نداریم و نام این وقایع را سونامی و نظیر آن می‌گذاریم. البته معتقدم این حادثه تقریبا پس از آخرین انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا برای برخی از متخصصان امر قابل پیش‌بینی بود ولی معمولا نظرات و پیش‌بینی‌های دقیق علمی در عرصه سیاسی چندان جدی گرفته نمی‌شود.
اصولا سوم تیر را یک واقعه غیرطبیعی تحلیل نمی‌کنم و معتقدم سوم تیر پیامد طبیعی عملکردهای گوناگون در بیست‌وهفت‌سال اخیر است. بسیاری در تحلیلهای جدید خودشان، انقلاب اسلامی را مورد غفلت قرار می‌دهند و یا از آن به‌سرعت عبور می‌کنند. اما به اعتقاد من ریشه این واقعه را باید در انقلاب اسلامی جستجو کرد. نباید فراموش کنیم که انقلاب اسلامی به‌عنوان یکی از بزرگترین وقایع قرن بیستم، تحولات عمیق و گسترده‌ای را نه‌تنها در ایران بلکه در اقصی نقاط جهان ایجاد نمود. یکی از این مهم‌ترین تحولات، تغییر مسیر عمده‌ای بود که تا قبل از انقلاب تصور می‌شد، دنیا جبرا در آن قرار گرفته و هیچ راه برگشتی وجود ندارد. به‌عبارتی دیگر مدرنیته سوار بر مقدرات دنیا با قدرت و هیبت می‌تاخت و هیچ رقیبی پیش‌ روی خود نمی‌دید. حتی نظام کمونیستی هم در دل مدرنیته قابل تفسیر بود. انقلاب اسلامی که آمد، این مسیر با مانع جدی مواجه شد و این انقلاب به‌عنوان یک رقیب مهم برای غرب عرضه اندام کرد. یکی دیگر از تحولات، خارج‌ساختن اسلام از حاشیه و ارائه مدل اصیل و سنتی از اسلام است که با ملاحظه جدی مقتضیات زمان درصدد هدایت انسان در امور اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی مردم می‌باشد. ضمن‌این‌که یکی از هنرهای امام راحل تئوریزه‌کردن انقلاب بود، لذا انقلاب پس از پیروزی آن تازه یک شروع بود و نه پایان.
بسیاری از تحلیل‌گران در این سالها، با لحاظ وجود برخی نارضایتیهای عمومی از مدیریت کشور که درباره ماهیت آن عرایضی دارم، تصور نمودند مردم از پیگیری مطالبات انقلابی خود صرف‌نظر کرده‌اند یا نسل جدید تمایلی به پافشاری روی آنها ندارد و غیره. ولی از این نکته مهم دور شدند که انقلاب اسلامی و مطالبات انقلابی مردم ایران یک امر عرضی نبود که با گذشت بیست‌وچندسال به‌ دلیل خطا یا اشتباه چندین مدیر زائل شود، بلکه مطالبات مردم در این عرصه کاملا با هویت ملی آنها پیوند خورده بود. هویتی که طی صدها سال و با وجود فشارها و دگرگونی‌های مختلف نسل به نسل حفظ شده است.
اجازه بدهید از این فضا خارج ‌شویم و از منظر دیگر بحث را ادامه ‌دهیم. دهه اول انقلاب، دهه‌ای است پرفرازونشیب، گذشته از پیچیدگی‌هایی که یک انقلاب مردمی پس از پیروزی با آن مواجه است، جنگ تحمیلی همه‌چیز را تحت‌الشعاع قرار داده بود و بیشتر تلاشها مصروف کامیابی در جنگ می‌گردید. مردم ایران در این دهه از همه‌چیز خود برای نگهداری انقلاب و هویتشان گذشتند و اصطلاحا با چنگ و دندان کشور را حفظ کردند. در آن ایام هرچند اقدامات خوبی برای محرومیت‌زدایی و اصلاحات فرهنگی صورت گرفت ولی نگاهها همه متوجه جنگ و مسائل حاشیه‌ای آن بود. البته از حق نگذریم، مدیریت کشور در آن مقطع به‌ویژه با رهبری بی‌نظیر امام و مقام معظم رهبری خوب عمل کرد و با وجود فشارهای گسترده ناشی از هزینه‌های جنگ و تحریمها و… انتظارات مردم را تاحدی پاسخ داد.
پس از پایان جنگ چنین به‌نظر می‌رسید ‌که تازه ابتدای انقلاب است و باید آرزوها یکی پس از دیگری تعقیب شود، کشور در موقعیت خاصی قرار گرفته بود. دولت جدید هم میراث‌دار خرابی‌ها و عقب‌ماندگی‌های گسترده ناشی از جنگ و هم درصدد توسعه بود.
فقدان یک نگاه کاملا علمی و تخصصی به شرایط کشور، و اتخاذ سیاستهای توسعه‌محور، نخستین و بزرگترین اشتباه دولت پس از جنگ بود. یعنی بجای آنکه سیاستهای کشور در این مقطع عمدتا شامل بازسازی و رسیدگی به وضع محرومین و مستضعفین باشد، با استفاده از الگوهای غیربومی، متوجه توسعه با الگوی غربی شد. توسعه به‌طور طبیعی عدالت را در اولویت سوم و چهارم قرار می‌داد و کشور نمی‌توانست با وعده عدالت و رفاه، نابسامانی‌های کهنه را تحمل کند. ازسوی‌دیگر با ضعف فکری موجود در میان دولتمردان، دولت تصور کرد که فرهنگ در کشور ما فرع بر اقتصاد است و با توسعه اقتصادی، فرهنگ نیز بارور خواهد شد. درحالی‌که همه می‌دانیم که صرف‌نظر از این‌که توسعه اقتصادی نیازمند بستر فرهنگی است؛ فرهنگ در کشور ما ستون و پایه انقلاب و نظام تلقی می‌شد و بی‌مهری به فرهنگ بومی به‌ویژه با لحاظ تهاجم فرهنگی غرب که از سوی رهبر انقلاب نیز هشدار داده شد، جبران‌ناپذیر خواهد بود. البته در دور دوم دولت سازندگی تهاجم فرهنگی بر روی متولیان امور نیز موثر واقع شد و تفسیر از فرهنگ نیز رفته‌رفته تغییر کرد. به‌طوری‌که در این دوره فرهنگ میان افراط و تفریطها معلق ماند و این سرگردانی وضع را بدتر از قبل کرد.
من اعتقاد دارم، دولت سازندگی بیشترین سهم را در ایجاد دولت دوم خرداد داشت. حداقل این‌که، من از جهت فرهنگی و سیاسی تفاوتی میان این دو مسیر نمی‌بینم با این ملاحظه که بعضا افراد تازه‌ای متصدی امور شدند.
ملاحظه بفرمایید توسعه با نسخه‌ غربی در هشت سال به‌تدریج قلمرو عدالت را تضییق می‌کرد و به اقتضای فرهنگ حاکم بر این نوع از توسعه، به ایجاد فاصله طبقاتی ناشی از ثروتهای بادآورده و غیره منجر می‌شد. ازطرف‌دیگر بی‌مهری به فرهنگ ملی و میدان‌دادن به فرهنگ مهاجم عملا کشور را تحت تاثیر قرار داده بود. در این فضای مبهم که مردم به دنبال راه تازه‌ای برای خروج از بن‌بست بودند، دولت سازندگی که با هدایت کارگزاران به پیش می‌رفت فضای دوگانه‌ای را در انتخابات حاکم نمود و در یک رقابت احساسی و غیرمعمول، دولت پس از دوم خرداد روی کار آمد. اگر ملاحظه‌ای به سوابق داشته باشید، متوجه خواهید شد که دولت دوم خرداد را کارگزاران بنا نهادند. با این تصور که هشت‌سال دیگر کشور بدون نیاز به حضور رسمی کاندیدای موردنظر آنان در سمت رئیس‌جمهور، در اختیار آنها باشد. لذا در این هشت‌سال نیز از جهت اقتصادی همان سیاست قبل دنبال شد ولی ظاهرا با کمی اُفت ناشی از هیجانات سیاسی. از جهت فرهنگی نیز کشور در معرض موج جدیدی از اقتضائات و پیامدهای حرکت کشور در مسیر توسعه غربی قرار گرفت. باید توجه کرد که این توسعه نباید هرگز به صورت یک بعدی مورد تحلیل قرار گیرد. برای مثال نمی‌توان توسعه براساس مبانی غربی را پذیرفت و سکولاریسم را نپذیرفت و یا نمی‌توان توسعه غربی را ملاک عمل قرارداد و عدالت اجتماعی را هم قبول کرد و…
پس براساس این عقیده، بنده تفاوت عمده‌ای میان هشت‌سال موسوم به دولت سازندگی و هشت‌سال موسوم به دولت دوم خرداد قائل نیستم و تاکید می‌کنم نباید تغییر در برخی بخشها را به معنی تفاوت ماهوی در نظر گرفت.
پس طبیعی است این شانزده‌سال را نتوانیم به‌طور کامل در چارچوب مطالبات انقلابی مردم قرار دهیم. چراکه عدالت و فرهنگ ملی ــ اسلامی دو مطالبه جدی مردم ایران در انقلاب اسلامی بود که در این شانزده‌سال تاحدودزیادی به سمت‌وسوی دیگر رفت.
البته در هشت‌سال دوم، باید حمله به ارزشها و حقوق مردم توسط طیفهای رادیکال و بازی شدید با احساسات ملی را هم اضافه کرد. به‌طوری‌که بسیاری از مردم از این رفتار سیاسی و فرهنگی طیفهای حاکم و دولتمردان شدیدا سرخورده شدند و طبیعی بود عکس‌العمل نشان دهند. براین‌اساس من حادثه سوم تیر را آغاز دوباره انقلاب و تحقق مطالبات اصیل مردم می‌دانم و معتقدم مردم با انتخاب آگاهانه خود فرصت تازه‌ای برای جبران عقب‌ماندگی‌ها و دستیابی به اهداف انقلاب ایجاد کردند با این تفاوت که اکنون ما از بیست‌وهفت‌سال تجربه برخورداریم و برای این حرکت جدید به بلوغ رسیده‌ایم.
l سوم تیر در تحلیل تاریخ معاصر به‌ویژه انقلاب اسلامی چه تعریف و جایگاهی خواهد داشت؟ ارتجاعی است یا پیشرو؟ آیا می‌توان آن را ایستا فرض کرد؟
• o سوم تیر بازگشت به اصول انقلاب را با جمع بین تجارب بیست‌وهفت‌ساله، به یک حرکت پیشرو بدل کرده است. حرکتی که می‌تواند هم به حفظ انقلاب و هم به گسترش آن کمک کند.
باید قبول کنیم که ما به جهت مشکلاتی که در این مدت داشته‌ایم، فقط به لایه اولیه انقلاب رسیدیم آن‌هم با ضعفها و کاستی‌های فراوان، مطمئنا انقلاب آنقدر حرف برای گفتن دارد که چندصد سال بتوان این حرکت را پویا و پیشرو نگاه‌داشت. به‌ویژه‌آنکه هرمیزان به لایه‌های عمیق‌تر انقلاب برسیم فضای پیش‌رو وسیع‌تر خواهد شد. فراموش نکرده‌ایم که انقلاب ما یک انقلاب جهانی است و محدود به کشور عزیزمان ایران نمی‌شود ضمن‌آنکه جهانی‌شدن انقلاب یعنی تضمین امنیت و منافع ملی ایران و لذا با این توجه جریان سوم تیر درصدد نهادینه‌کردن حرکت انقلاب برای نسل امروز و نسلهای بعدی است.
l چرا مردم در سوم تیر به شعار «عدالت» پاسخ مثبت دادند و آن را برگزیدند. آیا در جامعه تلقی و باوری از بی‌عدالتی موجود بود؟
• o من در یکی از سوالهای گذشته پاسخ این سوال را تفصیلاً عرض کردم. اساسا عدالت یکی از مطالبات اصلی مردم در انقلاب اسلامی بوده است. البته نه این‌که شعار عدالت در این بیست‌وهفت‌سال نبوده، خیر، شعار بوده، حتی در حد افراطی؛ ولی آنچه مردم به دنبال آن هستند تحقق عدالت در عمل است به‌طوری‌که در کشور وجود عدالت حس شود. به‌نظرم کاندیدای پیروز علاوه بر ایجاد اطمینان در مردم نسبت به اعتقادش به عدالت، امکان تحقق نسبی عدالت را در سطوح مختلف با فرمولهای علمی ارائه داد و مردم نیز تحقق عدالت را در برنامه ایشان عملی یافتند.
l آیا سوم تیر ورای شرکت گسترده مردم در آن و انتخاب رئیس‌جمهور منتخب، نقطه پایانی بر کار احزاب در کشور بود؟ چرا مردم در سوم تیر به رویکرد حزبی به انتخابات پاسخ منفی دادند؟
• o شما می‌دانید که در کشور ما اساسا نظام حزبی وجود ندارد. بسیاری از جناحها و باندهای موجود خلق‌الساعه به‌شمار می‌روند که فقط نام آنها در ایام انتخابات و زیر بیلبردهای تبلیغاتی به چشم می‌خورد. براساس مفهوم علمی حزب، تفکر اسلامی با تحزب مشکلی ندارد. بلکه برعکس، با ایجاد احزاب قوی امکان مشارکت موثر و کیفی مردم در امور کشور به‌ویژه نظارت، به‌مراتب ارتقا خواهد یافت.
حزب باید مبانی فکری، روش و پایگاه مردمی داشته باشد، به‌صورت دائمی از تشکیلات منسجم برخوردار باشد. هسته‌های تئوری‌پرداز حزب درباره امور کشور نظرات تخصصی ارائه دهند، حزب باید برای پیشبرد اهداف خود از برنامه جامعی برخوردار باشد، عضوگیری کند، و از همه مهمتر نیرو تربیت بکند. دراین‌صورت مردم بجای رای‌دادن به یک فرد ناشناخته به برنامه و تضمینات یک حزب قدرتمند رای می‌دهند. درحال‌حاضر جناحهای موجود ما به باندهای بزرگی شبیه هستند که اعضاء آن تنها براساس یکسری منافع مشترک گردهم آمدند و معلوم نیست در عمل بین آنها هماهنگی و همدلی لازم وجود داشته باشد. مردم خیلی وقتها سردرگم می‌شوند. چراکه نمی‌توان سرنوشت یک ملت را به دست فرد سپرد. زیرا اصل، آن پشتوانه فکری، برنامه و تیمی است که فرد را پشتیبانی و همراهی می‌کند. از این بحث که بگذریم، فرمایش شما را قبول دارم. مردم در این انتخابات به همه جناحها پشت کردند و خودشان رأساً تصمیم گرفتند. چراکه متاسفانه مواضع جناحها، مواضع تخصصی و اصولی نبود، بلکه بحث بر سر ماندن در قدرت متمرکز گردیده بود. مردم ما ملت فهیمی هستند و این را به‌خوبی درک می‌کنند. این موضوع را باید در کنار تأسی گروهها به روشهای غربی برای تبلیغ قرار داد. متاسفانه برخی گروهها از همه مرزهای اخلاقی برای دسترسی به قدرت گذشتند و تصور کردند اینجا امریکا است که بتوان مردم را با دروغ، شایعه و تخریب رقیب، فریب داد. لذا نفس این کار به ضد تبلیغ مبدل شد و موجب گردید اعتماد مردم از بسیاری از گروههای مطرح، سلب شود. بنابراین با نظر شما موافقم، گروههای موجود برای حضور مجدد در صحنه و برخورداری از پایگاه مردمی، نیازمند بازسازی اساسی هستند.
l علت جداشدن کامل روشنفکری و طیفی از سطوح بالای روحانیت از توده مردم در انتخابات اخیر چه بود؟
• o بحث درباره روشنفکران را باید از روحانیت جدا کرد. درخصوص روشنفکران ما با ملاحظه یک سابقه حداقل یکصدساله صحبت می‌کنیم. جریان روشنفکری در کشور ما به چند دلیل ناکام بوده است. اولا به‌خاطر این‌که آنها همواره خود را تافته جدابافته دانسته‌اند و لذا نخواسته‌اند خود را در میان مردم ببینند. شاید دلیلش این باشد که روشنفکری در ایران زاییده ثروت و قدرت است. ثانیا: روشنفکری در ایران با خواستگاه مدرنیته ظهور کرد و عامل غرب در ایران برای پیشبرد مدرنیزاسیون به‌شمار آمد. روشنفکری از همان ابتدا در مقابل سنت قرار گرفت، سنتی که لزوما بخش عمده‌ای از هویت ملی ایرانیان را باید در آن جستجو نمود. ثالثا: روشنفکری در ایران با ملاحظه هویت و خواستگاهی که داشت به قدرت متصل بود و نفس اتصال به قدرت از نظر توده مردم فسادآور تلقی می‌شد. بنابراین در سده اخیر اغلب روشنفکران به‌نوعی در فضای حاکمیت قرار داشته‌اند، حتی زمانی‌که درصدد مقابله با حاکمیت برآمده‌ بودند.
در هشت‌سال موسوم به دوم خرداد نیز جریان روشنفکری سعی کرد با اصلاح ذهنیت مردم درباره خود، جایگاه موثر روحانیت در کشور را تصاحب کند. ولی باز همان سه دلیل عمده‌ای که عرض کردم، مانع از تحقق این امر شد و پروژه جدید روشنفکری برای مدرنیزاسیون در ایران با شکست مواجه گردید.
خوب، روحانیت یک پدیده کاملا متفاوت است که البته پس از انقلاب با فرصتها و تهدیدهای فراوانی مواجه بوده است. اما باید قبول کرد که در بیست‌وهفت‌سال اخیر، حضور مستقیم روحانیت در بسیاری از عرصه‌های غیرضروری، پایگاه مردمی آنها را در برخی بخشها تضعیف کرد. به این مورد باید یک مقوله دیگر را اضافه کنیم و آن ضعف بینش سیاسی نسل قدیم روحانیت است که به‌رغم عدم تسلط بر شرایط روز کشور با اتکاء به گزارشات سطحی و خام، در برخی امور که به زعم آنها ورود در آنها شرعا لازم است، اظهارنظر می‌کنند. این امر موجب می‌شود که در بسیاری از اوقات میان انتخاب مردم و طیفهای خاص و مهمی از روحانیت فاصله زیادی رخ بدهد. البته، منظورم این نیست که روحانیت باید در تمامی امور دنباله‌روی مردم باشد. چراکه مبنای حرکت روحانیت عقل و شرع است. بلکه صحبت بر سر این است که تشخیص این موضوع با روشهای موجود ممکن نیست. لذا برخی موضع‌گیریهای اشتباه همواره روحانیت را متضرر کرده و موجب ایجاد فاصله بین روحانیت با توده مردم شده است.
l به‌نظر شما نسل اول انقلاب تا کجا و تا کی باید در مدیریت و اداره کشور حضور داشته باشد؟ دقیقا چه موقع نوبت به نسل دوم و به‌تدریج سوم انقلاب خواهد رسید؟ در این‌صورت وضعیت کادرسازی انقلاب چگونه خواهد بود؟
• o طبعا بحث، ماندن یا رفتن نسل قبل و آمدن نسل جدید نیست. بلکه بحث بر سر شایسته‌سالاری است. البته باید به نسل جدید فرصت بیشتری برای عرضه اندام داد. به‌هرحال یادمان نرود که بالاخره نسل جدید ادامه‌دهنده این راه خواهد بود. ازطرف‌دیگر، جوانی، شادابی و خلاقیت که از مختصات نسل جدید است قطعا در فرایند شایسته‌سالاری نقش مهمی برعهده خواهد داشت. البته به نکته مهمی اشاره کردید. و آن تربیت نیرو و کادرسازی است. ما در این زمینه بسیار ضعیف عمل کرده‌ایم. اگر از ابتدای انقلاب بر روی هزار نفر نوجوان مستعد سرمایه‌گذاری اساسی شده بود الان با گذشت بیست‌وهفت‌سال لااقل پانصد نیروی توانا و تربیت‌شدة کاملا مطمئن در رشته‌های گوناگون برای تصدی مدیریتهای مهم کشور در اختیار داشتیم. بسیاری از کشورهای غربی از همین حالا برای بیست‌سال آینده کشورشان مدیر تربیت می‌کنند. گذشته از این، یکی از راههای نیروسازی، میدان‌دادن به عناصر جوان است. تا وقتی‌که نیروهای ما تجربه کارهای بزرگ را نداشته باشند، بزرگ نخواهند شد. البته این به معنای کناررفتن کامل نسل قبلی نیست، در همه کشورها جایگاه نسل قبلی برای مساعدت فکری به دولت ملحوظ است.
• o از ابتدای انقلاب تا الان دهها بار زمینه انواع مشارکت در سطح عمیق فراهم شده است که برگزاری انتخابات یکی از آن انواع به‌شمار می‌رود. شاید از این حیث جمهوری اسلامی مردمی‌ترین حکومت در جهان محسوب شود. در خود انتخابات هم ملاحظه می‌فرمایید درصد رأی‌دهندگان ایرانی به‌ویژه نسبت به کشورهای توسعه‌یافته تقریبا بی‌نظیر است و این خود نشاندهنده انگیزه بالای مردم برای مداخله در امور کشور است، اما نباید در همین حد متوقف شویم. چراکه یکی از اهداف انقلاب تحقق مشارکت حداکثری بود که تا رسیدن به آن هنوز فاصله داریم. بحث احزاب هم که قبلا به آن اشاره کردیم در بالابردن سطح و عمق مشارکت موثر است.
l سوم تیر از حیث تقویت مشارکت عمومی از چه جایگاهی برخوردار است؟
اما در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری فضایی پدید آمد که مردم احساس کردند حضورشان در صحنه سرنوشت کشور را تغییر می‌دهد. چراکه انتخاب هریک از دو طرز تفکر مطرح، آینده متفاوتی را رقم خواهد زد. این فضا خیلی مهم بود. اگر طرز تفکر واضح و قدرتمندی مطرح نمی‌شد و مردم احساس نمی‌کردند که رأی آنها تحول‌آفرین است، چه‌بسا ما شاهد این حد از مشارکت در انتخابات نبودیم. آن‌هم دو انتخابات پی‌درپی با فاصله یک هفته که معمولا باید در مرحله دوم با کاهش پنجاه تا چهل درصدی مواجه گردد. ولی ملاحظه کردیم که در مرحله دوم انتخابات مشارکت مردم در سطح خوبی مجددا تکرار شد. ازطرف‌دیگر، یکی از محورهای اصلی برنامه رئیس‌جمهور جدید میدان‌دادن به مردم برای حضور جدی و تاثیرگذار در مدیریت کشور بود. وقتی این برنامه با تفکر و عملکرد خود رئیس‌جمهور منتخب که از متن مردم و از یک منطقه مستضعف‌نشین برخاسته و نیازها و دغدغه‌های مردم را از نزدیک حس می‌کند و بر مردمی‌ماندن خود تاکید دارد، ضمیمه شد، زمینه مشارکت در آینده را نیز فراهم کرد. بدین‌صورت و با انتخاب چنین فردی انتخابات را باید شروع مشارکت قلمداد کرد نه پایان آن. برهمین‌اساس پیش‌بینی می‌کنم انتخابات پس از سوم تیر همگی با شکوه بیشتر و درصد مشارکت بالاتری نسبت به انتخابات مشابه در سالهای اخیر برگزار گردد. چراکه بی‌تردید سوم تیر تقویت‌کننده مشارکت عمومی در سالهای آتی خواهد بود.
نکته مهمی که باید بر آن تاکید کنم ایمان‌داشتن به اهمیت و تاثیر مشارکت است. تردیدی نیست که ایجاد بستر مشارکت عمومی روشهای مشخصی دارد و اگر دولتی حقیقتا و نه صرفا در مقام شعار، قصد ایجاد زمینه مشارکت حداکثری مردم در امور کشور را داشته باشد با سازوکارهای موجود در نظام اسلامی و قانون‌اساسی راه برای این کار باز است.
l به‌نظر شما آیا می‌توان سوم تیر را رفراندومی برای تثبیت نظام اسلامی در نظر گرفت؟
• o قطعا. من اعتقاد دارم انتخابات دو یا سه دوره قبلی مردم را به‌سختی بتوان این‌گونه توصیف کرد چراکه فاصله دو طرز تفکر اصلی و رقیب در انتخابات تا این حد نبود. ازطرف‌دیگر انتخاب مردم در این دوره به هیچ‌وجه در یک فضای احساسی و غیرمعقول اتفاق نیفتاد بلکه عقلانیت برجسته‌ای در این انتخابات بر رای و نظر مردم حاکم بود. شما ملاحظه می‌کنید که تقریبا تمام گروهها و شخصیتهای سیاسی و مذهبی مهم و برجسته در کشور که تا قبل از انتخابات وفاق آنها محال به نظر می‌رسد برای برسرکارنیامدن رئیس‌جمهور جدید بسیج شدند و حتی تبلیغات در مرحله دوم از مرزهای اخلاق و انصاف هم گذشت. ولی مردم بی‌اعتنا به این امر، به احمدی‌نژاد رای دادند، کسی که در طول مدت تبلیغات انتخاباتی به روش برخی از نامزدها که تخریب اصول و ارزشها را برای جلب نظر اقلیت به‌ظاهر قدرتمند به‌عنوان روش تبلیغاتی خود انتخاب کرده بودند، پشت کرد و خالصانه بر پایبندی به اصول و اهداف انقلاب و لزوم حفظ ارزشها تاکید نمود.
لذا این انتخاب حقیقتا تایید مجدد انقلاب و جمهوری اسلامی بود که با القاء مخالفان، تصور می‌شد نسل جدید طالب آن نیست یا تمایلش به آن ضعیف شده است. لذا سوم تیر بسیاری از مخالفان داخلی و خارجی انقلاب را مایوس کرد و برنامه‌های آنان برای استمرار پروژه سکولاریزاسیون را با شکست مواجه کرد.
l کمی درخصوص وضعیت جنبش دانشجویی قبل و در حین و پس از سوم تیر برایمان صحبت کنید؟
• o جنبش دانشجویی ما با وجود خطوط فکری مختلف در دانشگاهها به‌ویژه نفوذ جریان روشنفکری در آن، با پیروی از امام‌خمینی و پیوستن به توده مردم، موفق شد تا نام خود را در مراحل پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ ثبت کند. به‌طوری‌که کسی نمی‌تواند سهم دانشجویان را در این مقطع منکر شود. در دهه اول انقلاب هم این جنبش در مراحل تثبیت انقلاب همچنان با امام و مردم همراه و همدل بود و حضور فعال در جبهه‌ها ازیک‌سو و مقابله با جریانات ضدانقلاب ازسوی‌دیگر را جزء اولویتهای اصلی فعالیت خود قرار داد.
ولی متاسفانه با پایان جنگ تحمیلی و خروج جنبش دانشجویی انقلابی از دانشگاهها، این جنبش عملا منحل شد. دولت سازندگی هم رغبت چندانی به ایجاد زمینه احیاء جنبش دانشجویی نداشت چراکه نطفه جنبش با خواستگاه عدالت‌خواهی بسته شده بود و احیاء مجدد آن می‌توانست برای سیاستهای آن دولت در آن برهه، دردسرساز باشد. از این تاریخ به بعد نام جنبش دانشجویی از سوی چند گروه اقلیت در دانشگاهها که منافع سیاسی خاصی را دنبال می‌کردند، مصادره شد و برخی مطالبات جناحی به نام جنبش دانشجویی تعقیب می‌گشت. در دوره هشت‌ساله دوم خرداد، دولت به این فکر افتاد که با استفاده از جوش و خروش مقتضی دانشجویی با احیاء هدفمند جنبش از آن به‌عنوان حلقه فشار علیه گروههای رقیب بهره‌برداری نماید ولی عملا با عدم استقبال اکثریت دانشجویان، مجددا نام جنبش از سوی گروههای دوم خردادی مصادره و منافع و اهداف طیف رادیکال آن از این طریق دنبال شد. شاهد عرض بنده این است که در اکثر تجمعات دانشجویی دوره دوم خرداد، نمی‌توان حضور دانشجویان در این تجمعات را از دوهزار نفر بیشتر برآورد کرد که برخی از افراد هم اساسا دانشجو نبودند. این در حالی است که مسلما این تعداد با لحاظ کل جمعیت دانشجویی کشور نمی‌تواند جامعه دانشگاهی کشور را نمایندگی نماید.
اما در این انتخابات وضع متفاوت بود. اولا دانشجویان ما همگام با مردم با تحلیل وقایع شانزده‌سال اخیر برای تحول در کشور تصمیم جدی گرفته بودند و ابهام و دودلی در فضای دانشگاهها کمتر مشاهده می‌شد. تقریبا برخلاف بسیاری از آمارها، اکثریت دانشجویان کشور موافق حضور جریان تازه‌ای بودند که بدون وابستگی به جریانات قبلی، عدالت و وفاق ملی، محور اصلی برنامه‌های آن باشد.
این موضوع را اضافه کنید به این‌که احمدی‌نژاد خود از مهره‌های اصلی جنبش دانشجویی قبل و بعد از انقلاب بوده و درحال‌حاضر نیز در تداوم سالهای گذشته در دانشگاه حضور جدی دارد. دیدگاههای او درباره جنبش دانشجویی بسیار عمیق و زنده است. درهمین مجله زمانه و قبل از این‌که او به سمت شهردار منصوب شود مصاحبه مفصلی درباره جنبش دانشجویی با ایشان داشتیم که قابل ملاحظه است.
احمدی‌نژاد قبل از انتخابات، اعتقادش را به جنبش دانشجویی شرح داد و گفت که قصد دارد به این جنبش در مسیر منافع ملی بهاء بدهد. به‌نظر می‌رسد با این توصیف سوم تیر نقطه عطف جدیدی برای جنبش دانشجویی ایران محسوب ‌شود به‌ویژه پیگیری برخی از اهداف دولت جدید صرفا از عهده جنبش فعال دانشجویی برمی‌آید مثلا تولید علم و نظریه‌پردازی که تا شکل جنبش پیدا نکند، به نتیجه نخواهد رسید بنابراین باید عرض کنم در آستانه انتخابات اخیر جنبش دانشجویی بار دیگر به آغوش ملت بازگشت و همراهی و همنوایی خود را با حرکت توده‌ها و مردم اعلام کرد. البته معتقدم دانشجویان عزیز ضمن حمایت و یاری دولت جدید می‌بایست نقش انتقادی خود را حتما حفظ کنند. چراکه نقد سازنده‌ جزء ماهیت جنبش دانشجویی است.
l چرا بیشتر کاندیداهای نهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری به مقولات فرهنگی توجه کمتری نسبت به سایر مسایل داشتند؟ آیا بر همین اساس نمی‌توان یکی از نقاط قوت کاندید پیروز را توجه به مسائل فرهنگی از منظر خاص دانست؟
• o البته فکر می‌کنم که کاندیداها بی‌توجهی به فرهنگ را به حد اعلای خود رساندند، یعنی ابتدا مقام و شأن فرهنگ را در حد برخی انتظارات بی‌مبنای اقلیت کاهش دادند، سپس برخلاف عملکرد گذشته و تفکر خود، اینچنین وانمود کردند که در عرصه فرهنگی اصطلاحا از پاپ مسیحی‌ترند. ولی احمدی‌نژاد چنین عملکردی نداشت. اولا از مواضع فکری خود در امور فرهنگی عدول نکرد و کوشید ارزش و ثمره آن افکار را توضیح دهد ثانیا: سعی نمود تا سوءتفاهمات موجود در کشور درباره اصول‌گرایی را رفع کند. چراکه کج‌فهمیهایی طی سالهای گذشته، با انگیزه پیگیری منافع جناحی درخصوص تعریف اصولگرایی به‌شدت ترویج و تعمیق شده بود.
نکته بسیار جالبی که در برنامه‌های رئیس‌جمهور جدید برای بنده به‌عنوان یک کارشناس مدیریت فرهنگی، برجسته آمد عزم جدی ایشان برای اصلاح و ساماندهی دستگاه فرهنگی کشور و عملیاتی‌کردن تولید علم و نظریه‌پردازی است. من در نوشته‌های خود در دو سال اخیر عمدتا روی این دو محور متمرکز بوده‌ام و بر این باورم که اولا فرهنگ در کشور ما متولی ندارد و یک امر رهاشده است و ثانیا: تولید علم مهم‌ترین راه برای خروج از انفعال است لذا بدون توجه به این دو موضوع، امکان ارتقاء سطح فرهنگی کشور و به‌دست‌گیری ابتکار عمل وجود ندارد. جهت دستیابی به یک دستگاه فرهنگی قوی و هوشمند ابتدا باید از نوسازی دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی و شوراهای اقماری آن شروع کرد و سپس بازسازی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت علوم که در سالهای اخیر بیش از سایر وزارتخانه‌ها در منازعات جناحی درگیر بوده است را در صدر برنامه‌ها قرار داد. البته باید به این نکته نیز توجه داشت که دولت جدید برای اصلاح امور فرهنگی نیازمند اختیارات بیشتری است. درحال‌حاضر بخش قابل توجهی از موسسات و سازمانهای فرهنگی که از بودجه عمومی ارتزاق می‌کنند خارج از قلمرو دولت قرار دارند و جالب این‌که بر امور فرهنگی کشور بسیار تاثیرگذار نیز هستند.
فرصت را غنیمت شمرده و این نکته را هم در پرانتز عرض ‌کنم؛ همانطورکه قبلا اشاره نمودم اگر از شعار عبور کنیم، باید قبول کنیم که ما متاسفانه در تربیت نیروی متعهد حرفه‌ای برای مدیریت کشور موفق نبوده‌ایم. درحال‌حاضر فضا برای حضور نیروهای انقلابی و متعهد باز شده است ولی احمدی‌نژاد مسلما از نیروی حرفه‌ای کافی برخوردار نیست. لذا بیم آن می‌رود که برخی نیروهای مذهبی غیرحرفه‌ای وارد عرصه‌های مهم مدیریتی کشور شوند و با ناتوانی خود اجرای برنامه‌های دولت جدید را به مخاطره بیاندازند. همچنین احتمال دارد برخی نیروهایی که با حرکت مردم در سوم تیر همراه نیستند با چهره‌ای موافق و همدل وارد مجموعه مدیران دولت جدید شوند و در حرکت دولت جدید اختلال ایجاد کنند. این موضوع به‌ویژه در حوزه امور فرهنگی کشور قابل توجه است.
l آیا این فرض که پس از تحولات سوم تیر حکومت یکدست شده است را می‌پذیرید؟
• o ظاهرا منظور از یکدست‌شدن این است که برای نخستین‌بار مدیریت هر سه قوه از یک طرز تفکر خاص پیروی می‌کنند و هماهنگی بیشتری با هم دارند.
البته ظاهرا این‌گونه است و این یک فرصت استثنایی برای مدیریت انقلابی کشور قلمداد می‌شود. قطعا بدون وجود این هماهنگی‌ امکان تحقق برنامه‌های مهم دولت جدید که بعضا در وضع فعلی کشور نوعی ساختارشکنی محسوب می‌شود وجود ندارد. البته نیروهای معروف به اصول‌گرا نشان دادند که با وجود برخورداری از اشتراکات فکری مجموعه‌ای یکدست نیستند و پتانسیل ناهماهنگی در میان آنها همواره وجود دارد، لذا یکی از هنرهای دولت باید هماهنگ نگاه‌داشتن این مجموعه باشد. البته تردیدی نیست این هماهنگی منافاتی با اصل مهم تفکیک قوا ندارد بلکه هدف کنارگذاشتن حساسیتهای بی‌ثمر جناحی در سه قوه و رفع برخی موانع در مسیر اجرای سهل و سریع برنامه‌های دولت است. البته پیش‌بینی می‌شود برخی مراکز و رسانه‌های کنارزده‌شده توسط مردم، همچنان تمام تلاش خود را برای ایجاد تفرقه و تنش مصروف خواهند ساخت.
l برخی از تحلیلگران معتقدند انتخابات اخیر، مردم را به دو سطح کمی و کیفی تقسیم کرد. این عده به‌ویژه معتقدند که حامیان رئیس‌جمهور منتخب، طیف کمی جامعه را در بر می‌گیرد. آیا پس از انتخابات اخیر جامعه به دو طیف اصلاح‌طلبان (نخبگان) و فرودستان تقسیم شده است؟
• o نفس این دیدگاه نوعی نگاه غیراسلامی به جامعه است. متاسفانه از پیامدهای توسعه غربی در شانزده‌سال قبل، طبقه‌بندی جامعه به فرادست و فرودست است. ولی من با این دیدگاه شدیدا مخالفم چراکه اولا: نباید نخبگان جامعه را صرفا در دسته‌بندی‌های جناحی جا داد. در جامعه ما تعداد پرشماری از نخبگان در دسته‌بندی‌هایی که عرض کردم قرار ندارند. اتفاقا در سوم تیر، این نخبگان حضور فعال و گسترده‌ای داشتند، مثلا گروههای پرجمعیتی از دانشگاهیان و حوزویان مستقل، از احمدی‌نژاد حمایت کردند. باید توجه داشت که نخبگان مستقل در جامعه کنونی ما بسیار تاثیرگذارند و نمی‌توان اهمیت آنها را نادیده گرفت. البته نمی‌توان انکار کرد که بسیاری از نخبگان برجسته و نزدیک به مراکز قدرت ترجیح دادند راه دیگری را بروند. بسیاری از این حمایتها تحت تاثیر فضای تخریبی صورت گرفت که متاسفانه در انتخابات ایجاد شده بود. مثلا در همایشی، از سوی سخنران اصلی این‌گونه مطرح شد که با آمدن احمدی‌نژاد روحانیت در کشور نابود می‌شود. این در حالی است که می‌دانیم این گفته بسیار مضحک و بی‌مبنا است.
البته شکی نیست که در این شانزده‌سال، عمدتا اقشار محروم و مستضعف جامعه که به قول امام راحل ولی‌نعمتان ما هستند، تحت فشار بوده‌اند. لذا طبیعی است انگیزه این اقشار برای روی‌کارآمدن دولت عدالت‌گرا بیشتر باشد. ازطرف‌دیگر بسیاری از اصلاحات اقتصادی احمدی‌نژاد مثلا مبارزه با فساد در دستگاههای اقتصادی منافع نامشروع بسیاری از ثروتمندانی که ثروت آنها بادآورده تلقی می‌شود را به مخاطره خواهد انداخت. طبیعی است اقشار ثروتمند در جامعه یعنی کسانی که حفظ و توسعه منافعشان به استمرار فساد در دستگاهها وابسته بود نگران شوند و از هر تلاشی برای روی‌کارنیامدن دولت اصول‌گرا دریغ نکنند.
بااین‌وجود معتقدم انتساب مطلق سوم تیر به طیفهای مستضعف جامعه از جهت علمی قابل دفاع نیست کماآنکه با واقعیت حضور گسترده طبقات گوناگون مردم در انتخابات نیز همخوانی ندارد.
l برخی معتقدند که در انتخابات اخیر مردم تنها می‌‌دانستند که چه نمی‌خواهند اما نمی‌دانستند که چه می‌خواهند. به تعبیر دیگر انتخاب ایشان سلبی بوده و نمی‌توان آن را اثباتی فرض کرد. نظر شما چیست؟
• o این دیدگاه نهایت بی‌انصافی است. مردم ایران که یک انقلاب بزرگ را در کارنامه خود دارند و بیست‌وهفت‌سال است که مشارکت جدی در امور کشور داشته‌اند، می‌دانند که به دنبال چه هستند. اتفاقا همانطورکه عرض کردم، فضای احساسی در این انتخابات بسیار کم بود. یعنی نوعی واقع‌بینی از سوی توده مردم در فضای این انتخابات مشاهده می‌شد. البته نقش صدا و سیما در ایجاد این فضا برجسته بود. مردم ما با دقت برنامه‌های کاندیداها را مطالعه کردند و رای آنها براساس مطالبات انقلابی آنها صورت گرفت. اگر این موضوع تاحدی درباره برخی انتخابات پیشین به‌خاطر فضای مبهم و احساسی قبل از آن صحت داشته باشد درباره این انتخابات غیرقابل تصور است.
• o سوال بسیار مهمی است. البته من در پاسخ سوالهای قبلی شما به این موضوع نیز به صورت غیرمستقیم اشاره نمودم. ولی اجازه می‌خواهم مقداری ریشه‌ای‌تر به این سوال پاسخ دهم.
l آسیب‌شناسی جریان اصلاحات چیست؟ آیا اکنون فرصت مناسبی جهت بررسی نقاط ضعف دوره اصلاحات است یا باید سالها قبل به این موضوع پرداخته می‌شد؟
البته توجه دارید که جنبش موسوم به اصلاحات، با پیروزی اصول‌گرایان در شوراهای اسلامی شهر و روستا تقریبا متوقف شد. در دوم خرداد۱۳۷۶ مردم ایران تحقق مطالبات انقلابی خود را در شعارهای آقای خاتمی دیدند و برای نشان‌دادن اعتراض خود به یکه‌تازی رقیب، به ایشان رای قاطعی دادند. ولی متاسفانه دولت اصلاحات به‌جای استفاده از این فرصت طلایی، با بازکردن درها به روی اپوزیسیون آشکار و پنهان، خواسته یا ناخواسته فضای کشور را به محل انتقام‌گیری اپوزیسیون از انقلاب و نظام تبدیل کردند. شما مشاهده کنید، در این هشت‌سال همه‌چیز حتی عقاید مردم زیرسوال رفت. از طرفی شعارهای دوم خرداد که اغلب چندپهلو بود به قوه محرکه پروژه سکولاریزاسیون در ایران بدل شد و تئوریسینهای غربگرا هر روز نسخه‌ای تازه برای از میدان به در کردن رقبا و تسلط کامل بر کشور پیچیدند. مردم در دوم خرداد ۷۶ هم مثل حالا به دنبال عدالت بودند اما عدالت پشت برخی شعارهای چندپهلوی دولت اصلاحات پنهان شد. مردم ایران پس از دو دوره صبر و تحمل، به این نتیجه رسیدند که اساسا مسیر اصلاحات با مسیر آنها متفاوت بوده است. از طرفی دیگر حقوق و مطالبات آنها از سوی برخی گروههای تندرو هر روز به‌نوعی مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد و امنیت کشور شدیدا به خطر افتاده است. در چنین موقعیتی مردم تصمیم جدیدی اتخاذ کردند. البته این تصمیم به مفهوم روی‌کارآمدن جناح سنتّی یا مدرن راست نبود، بلکه منظور ورود طیف جدید و خلاقی بود که ضمن بهره‌مندی از نقاط قوت جناح راست از بسیاری از نقاط ضعف این جناح برخوردار نبود. از منظر دیگر، باید به هویت ملی ایرانیان اشاره داشت، رفرمیسم یا پروتستانیسم اسلامی و امثال ذلک با هویت ملی ایرانیان در تضاد است. البته این موضوع ظاهرا برای روشنفکرانی که در فضای مفاهیم غربی زیست می‌کنند قابل درک نیست ولی مستندات تاریخی موید عرض بنده است. اجراکردن نسخه‌های رنسانسی در ایران هرچقدر هم که بومی شده باشد امکان‌پذیر نیست و نباید صرفا براساس ظواهر مردم درباره افکار آنها داوری کرد.
موضوع دیگری که باید اشاره کنم روش تبلیغی اصلاح‌گرایان و عبور از مرزهای اخلاقی در رقابت بود که عملا مردم را نسبت به اتخاذ رای مصمم‌تر کرد. من بر این باورم اگر اصلاح‌طلبان در این انتخابات پیروز می‌شدند، مشروعیت آنها شدیدا محل تامل بود چراکه پیروزی با اتکا به تخریب طرف مقابل نمی‌تواند مشروعیت واقعی داشته باشد. البته درحال‌حاضر طیفهای به اصطلاح اصلاح‌طلب بداخلاقی سیاسی را به دیگران نسبت می‌دهند ولی مردم رفتار آنها را در این انتخابات دقیقا مشاهده کردند. در پاسخ به بخش آخر سوال شما باید بگویم که متاسفانه حالا موقعیت چندان مناسبی جهت آسیب‌شناسی دوره اصلاحات نیست. معتقدم این کار باید در دو موقعیت گذشته و آینده صورت گیرد. بهتر آن بود که اصلاحات در سالهای قبل و هنگامی که گفتمان غالب فضای سیاسی و فرهنگی کشور بود نقد می‌شد تا برخی اشتباهات رخ نمی‌داد. اما اکنون که این کار به‌صورت جدی انجام نشده یا به آن توجه نشده است، بهترین فرصت در آینده نزدیک است. چراکه معتقدم باید فضای متاثر از سوم تیر تاحدودی فروکش کند تا مبادا منتقدان دوره هشت‌ساله گذشته دچار افراط و نقد غیرعلمی شوند. لاجرم می‌بایست غبارها فروکش کند تا در فرصت مناسب به نقد دقیق، علمی و بی‌طرفانه هشت‌سال گذشته پرداخت. البته معتقدم این نقد باید جامع و کاربردی باشد تا بتوان از آن، جهت پیشبرد امور در دولت جدید نیز بهره برد.
l جنابعالی به‌عنوان فردی که سالها سابقه حضور در عرصه فعالیتهای فرهنگی کشور را دارید چه اولویتهایی در بخش فرهنگ برای دولت آینده ترسیم می‌کنید؟
• o من ابتدا مایلم خوشحالی خودم را درباره تفکر شفاف و پیشروی رئیس‌جمهور جدید درباره امور فرهنگی ابراز کنم. ردپای بسیاری از این نکات که می‌خواهم عرض کنم در لابه‌لای دیدگاههای فرهنگی احمدی‌نژاد یافت می‌شود. ملاحظه بفرمایید، ما هنوز موفق نشدیم یک نظام فرهنگی پویا و کارآمد از دل اسلام استخراج کنیم و لذا ساختمان فرهنگی ما پس از پیروزی انقلاب اسلامی خوب بنا نشده است. البته این یک کار درازمدت است که باید ضمن تشکیل گروههای بین‌رشته‌ای در حوزه علمیه و همچنین تغییر در نگاه دانشگاهیان به مقوله فرهنگ شروع شود. ما محتاج نظامی هستیم که علاوه بر مزیتهای ذاتی، در موقعیت کنونی بتواند با نظام فرهنگی غرب نیز رقابت کند.
البته طبعا فرهنگ کشور نمی‌تواند بیش از این معطل کشف، استخراج و طراحی این نظام بماند. لذا باید فورا دست به‌کار شد و تدبیری کرد. رهبر انقلاب در دیدار اخیرشان با اعضاء شورای انقلاب فرهنگی به ضرورت مهندسی فکری ــ فرهنگی اشاره کردند. گرچه لازمه بخشی از این مهندسی وجود آن نظامی است که عرض شد، ولی ما در وضعیت فعلی نیز می‌توانیم با اتکا به اصول مسلم، این مهندسی را آغاز کنیم. برای شروع باید ابتدا از بازطراحی دستگاه فرهنگی شروع کرد. ما درحال‌حاضر فاقد یک دستگاه فرهنگی بزرگ، یکدست و منسجم می‌باشیم. متاسفانه باید اذعان کنیم که یک نوع هرج‌ومرج از قبیل موازی‌کاری، تکرار، اسراف، اشتباه پشت اشتباه، ضعف مدیریت و… در فعالیتهای موسسات و سازمانهای مختلف فرهنگی به‌چشم می‌خورد. ازطرف‌دیگر، در پاسخ به سوالات قبل عرض کردم که بخشی از اختیارات امور فرهنگی کشور عملا از دست دولت خارج است و طبعا نمی‌توان برای ساماندهی امور فرهنگی کشور به نوعی دوگانگی تن داد.
برای این‌کار ما باید مجموعه موسسات و سازمانهای فرهنگی دولتی و غیردولتی موجود را دقیقا مورد مطالعه قرار دهیم. نقاط ضعف و قوت آنها را پیدا کنیم، ظرفیتهای موجود را بشناسیم، سپس براساس یک ساختار منطقی منطبق با اصول و نیازهای موجود و فرارو، دستگاه فرهنگی را مورد بازسازی قرار دهیم. طبعا در این بازسازی برخی از دستگاهها باید ادغام شوند، برخی باید تعطیل شوند و بسیاری از مدیران، ناکارآمد تشخیص داده می‌شوند. همچنین در این بازسازی باید قلمرو ماموریتهای هر دستگاه کاملا مشخص باشد و سرمایه‌گذاری فرهنگی برحسب اولویتها صورت گیرد. معتقدم ما در کشور با کمبود بودجه و امکانات در بخش فرهنگی مواجه نیستیم بلکه با بی‌تدبیری در مصرف و توزیع این بودجه و امکانات مواجه‌ایم.
در مرحله بعد ما نیازمند هدف و سیاستگذاری دقیق از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی می‌باشیم. باید صریح عرض کنم شورای عالی انقلاب فرهنگی به دلیل ضعف جایگاه و نقص در دبیرخانه آن، از استطاعت لازم برای این مهم برخوردار نیست و برای تحقق این امر باید ارتقاء این شورا نیز مدنظر قرار گیرد. این نکته را هم در پرانتز عرض کنم که وقتی رهبری فرهنگی کاملا به این شورا سپرده شود احتمال جناحی‌شدن امور فرهنگی که تجربه تلخ آن را در هشت سال اخیر داشتیم از میان می‌رود.
پس از تعیین اهداف و سیاستها، دولت می‌تواند یک برنامه جامع پنج ساله یا ده ساله داشته باشد. برنامه جامعی که بتواند ما را در بهترین حالت و با قدرت کافی به نقطه مطلوب برساند.
البته این برنامه به یک‌ سیستم قوی نظارت و ارزشیابی هم محتاج است. ما برنامه‌های خوب که اجرا نشده یا خوب اجرا نشده کم نداریم.
در اینجا از فرصت استفاده کرده و مجددا بر روی علمی و کارشناسی‌شدن امور تاکید می‌کنم. نباید اجازه داد تصمیمات فرهنگی سلیقه‌ای اتخاذ شود. باید به گروههای معتبر پژوهشی که از قدرت اجرای پژوهشهای راهبردی و کاربردی به‌صورت استاندارد برخوردارند در دستگاه فرهنگی میدان داد. این اقدام مطمئنا جلوی خطا، افراط و تفریط را خواهد گرفت.
مشکل دیگری هم که قبلا در مقالاتم اشاره نمودم، معضل کوتوله‌ها در دستگاه فرهنگی کشور است. قطعا آقای احمدی‌نژاد با حضور این عده در عرصه فرهنگی قادر به اصلاح و ساماندهی امور نخواهد شد. لذا یکی از گامهای مهم ایشان باید خارج‌ساختن دستگاه فرهنگی کشور از انحصار مدیران کوتوله باشد.
البته درباره پاسخ به این سوال مباحث فراوانی برای طرح دارم که انشاءالله در فرصتهای دیگر عرض خواهم نمود.
l می‌دانید که کاندیدای پیروز انتخابات ریاست‌جمهوری در تبلیغات خود، برخی شعارها و برنامه‌ها را مطرح کرد از جمله؛ دولت و کابینه هفتاد میلیونی، آزادیهای غیر دو درجه‌ای، عدالت، رفاه و سرور و… نظر شما درباره مباحث فوق و کلا شعارهای انتخاباتی آقای احمدی‌نژاد چیست؟
• o البته توجه دارید که همه شعارهایی که یک کاندیدا در مرحله انتخابات ارائه می‌دهد نمی‌تواند چندان عمیق قلمداد شود. ولی طبیعی است این شعارها به‌ویژه درباره رئیس‌جمهور منتخب تا مدتی در صدر اخبار و توجهات داخلی و بین‌المللی قرار دارد. البته اعتقاد دارم از شعارهایی که آقای احمدی‌نژاد قبل و بعد از انتخابات داشت بوی عوام‌فریبی به مشام نمی‌رسید. ضمن‌این‌که با سابقه فکری و رفتار سیاسی ایشان نیز منطبق بود. جالب است بدانید بسیاری از شعارهای نامزدهای انتخاباتی هیچ ارتباطی با سابقه فکری و رفتار سیاسی آنها نداشت و از این جهت نوعی تغایر به‌شمار می‌رفت.
از اینها که بگذریم مهمترین شعار رئیس‌جمهور، عدالت بود به‌طوری‌که بر سایر شعارهای ایشان هم تاثیر گذاشت. باید توجه داشت که عدالت امری دست‌نیافتنی نیست، دولت می‌تواند اجرای عدالت را در سطوح مختلف در کشور نهادینه کند. البته طبیعی است که هیچوقت نمی‌توان انتظار داشت، عدالت به‌صورت کامل و بی‌نقص محقق شود. البته در مفهوم علمی عدالت باید توجه کرد که عدالت لزوما به معنای تساوی نیست بلکه در اجرای عدالت توجه به شایستگی‌ها اصل قرار خواهد گرفت.
شعار مشهور دیگر، دولت هفتادمیلیونی بود. این شعار بسیار بجا و به‌موقع مطرح شد. متاسفانه ملت ما در شانزده سال اخیر شدیدا از خط‌کشی‌های جناحی، قومی و غیره رنج کشیده‌ است. قانون‌اساسی به‌صراحت ضرورت برداشتن این خطوط را طرح کرده است. دولت هفتاد میلیونی یعنی همه ملت در چارچوب نظام با هر طرز تفکر و نژاد و زبانی باید فرصت مناسب جهت رشد و ترقی و احقاق حقوق خود را پیدا کنند. هیچ‌کس نمی‌تواند حقوق مردم را به‌خاطر این‌که فلان فرد راستی هست یا چپی هست یا بلوچ یا کُرد است تضییق کند. هر فردی که تبعه ایران است باید در این کشور در کمال صحت، امنیت و رفاه زندگی کرده و فرصت رشد پیدا کند. حتی آنهایی که در خارج از کشور اقامت دارند باید کاملا تحت حمایت دولت باشند. البته برخلاف تصور بسیاری از جناحها، این لزوما به معنای آن نیست که دولت به شرکت سهامی بدل شود. چراکه معیار تشکیل کابینه هفتادمیلیونی تنها شایسته‌سالاری است.
شعار دیگر بحث عدالت، رفاه و سرور بود؛ ملاحظه بفرمایید وقتی در جامعه‌ای عدالت نباشد، رفاه عمومی نیست، وقتی رفاه عمومی نباشد از شادی و سرور هم خبری نخواهد بود. متاسفانه در این سالها بسیاری از مردم ما حتی جوانان به انواع افسردگی مبتلا شدند. برخی عکس‌العملهای غیرمتعادل جوانان در زمان مثلا پیروزی تیمهای ورزشی، ناشی از همین فقدان شادی در جریان زندگی است. انسان بدون شادی پژمرده می‌شود و حتی این موضوع بر عبادت وی هم تاثیر منفی می‌گذارد.
البته درست است که عدالت و رفاه خود شادی آفرینند ولی باید مدلهای بومی تازه‌ای برای ایجاد سرور در میان مردم پیدا کرد. اگر دولت در این کار موفق شود، پتانسیل نیروی انسانی در کشور تا چند برابر تقویت خواهد شد و بسیاری از بزه‌ها نیز کاهش خواهد یافت.
l ماهیت سیاست خارجی دولت جدید چیست، چه نقاط برجسته‌ای دارد؟
• o ماهیت سیاست خارجی سوم تیر، سیاست فعال و مبتکرانه با انگیزه پیگیری جدی منافع و امنیت ملی جمهوری اسلامی است. این موضوع ما را به یاد شعار معروف اوایل انقلاب اسلامی یعنی نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی می‌اندازد که بر سردر وزارت‌خارجه نیز حک شده است. این شعار یعنی سیاست فعال. یعنی امتیازگرفتن، یعنی استفاده از فرصتها و تبدیل تهدیدها به فرصتها. یعنی اعتماد به نفس و خودباوری. با این سیاست نمی‌توان درخصوص منافع ملی معامله کرد یا کوتاه آمد. امام راحل نیز دهه اول انقلاب همین سیاست را دنبال کردند و در آن برهه بسیار حساس جواب هم داد. مقام معظم رهبری نیز در قضیه‌های مشابه با همین رویکرد با معضلات روبرو شدند و همه دیدیم که حیثیت و منافع جمهوری اسلامی حفظ شد.
انقلاب اسلامی در عرصه بین‌المللی قدرت منحصربه‌فردی به ما داده است ما از پتانسیل منحصربه‌فردی برای ایجاد تحول و همچنین حفظ منافع ملی برخورداریم ولی همانطورکه در سوال اول اشاره نمودم، توسعه غربی خودبه‌خود اعتماد به نفس و خودباوری را نیز سلب می‌کند. نتیجه این می‌شود که امروز مساله هسته‌ای بدون دلیل موجه به یک بحران ملی دنباله‌دار تبدیل شده است.
برای دستیابی به سیاست فعال و مبتکرانه، وزارت‌خارجه ما نیازمند نوسازی است. اولا پژوهش راهبردی و کاربردی باید در وزارت‌خارجه از حاشیه خارج شود و مبنای تمامی فعالیتها گردد. ثانیا: این مجموعه باید ازیک‌طرف از نیروهای غیرمتعهد که از خودباوری و تفکر انقلابی تهی هستند و ازطرف‌دیگر از کسانی که فاقد تخصص و تجربه کافی در امور بین‌الملل می‌باشند، تخلیه گردد. البته ما در وزارت‌خارجه شاهد روآمدن نسل جدیدی از پرسنل و مدیرانی هستیم که پرورش‌یافته انقلابند و اگر میدان پیدا کنند، قادر به نوسازی وزارت‌خارجه خواهند بود. ثالثا: کارکرد سفارتخانه‌ها که درحال‌حاضر پنجاه‌درصد پتانسیل آنها صرف امور غیرضروری و یا پذیرایی از هیاتهای ایرانی می‌شود ــ که بیشتر به توریست شباهت دارند تا مسئول ــ می‌بایست تغییر نماید. یعنی سفارتخانه‌های ما حقیقتا زمینه تعامل علمی و تکنولوژیکی، جذب سرمایه و گسترش امنیت را برقرار کنند و مبلغان و پاسداران خوبی نسبت به ارزشهای ایرانی ــ اسلامی مردم باشند.
در عرایضم به‌طور طبیعی نقد وضع موجود هم نهفته بود ولی اگر بخواهم صریح‌تر صحبت کنم، وضع دستگاه بین‌المللی ما از جهات گوناگون، با سیاست سوم تیر فاصله دارد. به‌ویژه از جهت فرهنگی که سخن‌گفتن درباره آن مجال جداگانه‌‌ای می‌طلبد. به‌طور کلی مدیرانی در دستگاه دیپلماسی کشورمان موفق خواهند بود که در وهله نخست، ماهیت انقلاب اسلامی و قدرت آن را درک کرده و باور داشته باشند. ثانیا این مدیران باید با شناسایی نقاط قوت و منابع ملی ارتباط صحیح و جامعی بین منابع قدرت و فرصت ملی و اهداف و اولویتهای کشور برقرار نمایند تا در نهایت موقعیت و پرستیژ متناسب با شأن و توان کشورمان در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی حاصل گردد.
l اشاره کردید که در انتخاب نهم جناحهای چپ و راست جهت روی‌کارنیامدن آقای احمدی‌نژاد ائتلاف کردند. حال‌که این ائتلاف شکست‌خورده است، پیش‌بینی می‌کنید این دو جناح چه استراتژی در چهار سال آینده داشته باشند.؟
• o به اعتقاد من جناح راست که البته در این ماجرا با دو دستگی مواجه شد، تلاش می‌کند تا با استفاده از برخی اشتراکات که با احمدی‌نژاد دارد، خود را به دولت نزدیک کند و حتی سوم تیر را به نفع خود تفسیر نماید. اما جناح چپ که شاید درحال‌حاضر نیز بتوان آن را به دو دسته عمده تقسیم کرد،‌ استراتژی‌های متفاوتی خواهد داشت. چپ سنتی معمولا در این مواقع عقب‌نشینی و سکوت را برمی‌گزیند. چپ مدرن نیز که در میان چپها در اکثریت قرار دارد با استفاده از قدرت مطبوعاتی خود ضمن ایجاد اختلاف میان سوم‌تیری‌ها و فراهم‌کردن زمینه درگیری‌های بیهوده گروهی، سعی می‌کند فعالیت خود را در بعد فرهنگی گسترش دهد. این را نباید از نظر دور داشت که چپ مدرن به‌ویژه در این هشت‌سال، از جهت بودجه و امکانات خود را تقویت کرده و می‌تواند لااقل تا چهارسال دیگر از ذخایر خود استفاده کند. البته طبیعی است این ذخائر تمام‌شدنی است و آنها در چهارسال دوم با مضایق شدیدی مواجه می‌شوند به‌طوری‌که احتمالا با افت شدید فعالیت مواجه خواهند شد. به‌نظرم مدیریت فرهنگی چپ مدرن، مبتنی بر مدیریت اقتصادی است و بدون پول عملا نیروهای خود را از دست خواهند داد. در این میان امیدوارم دولت سوم تیر بیش‌ازحد به برخی عناصر سوخته جناح راست اعتماد نکند و به قول معروف با طناب پوسیده آنها داخل چاه نروند چراکه آنها امتحانشان را بارها پس داده‌اند. مهم‌تراینکه امروز جناح راست نمی‌تواند ادعا کند که همه نیروهای مذهبی را نمایندگی می‌کند چراکه در ماجرای انتخابات اخیر دیدیم که این‌گونه نبود. لذا پیشنهاد من به رئیس‌جمهور منتخب این است که با تقویت نیروهای همفکر و دلسوزان واقعی مردم و نظام از جهت فکری و تشکیلاتی و اهتمام به نیروسازی در چهارسال آینده خط سیر خود را از جناح راست کاملا جدا کند و پیروی باطنی از انقلاب، مردم و مقام معظم رهبری را سرلوحه رفتار خود قرار دهد.
ازسوی‌دیگر برای مقابله با اختلاف‌اندازی چپ مدرن و استمرار حرکت پروتستانیسم اسلامی، لازم است دولت جدید ضمن هوشیاری و حفظ وفاق، به تقویت بخش مطبوعاتی سوم تیر اهتمام نموده و به مراکز پژوهشی و تبلیغی برای تولید و ترویج فکر انقلابی بهاء بیشتری بدهد چراکه من اطمینان دارم با تقویت این مراکز و افزایش تولید فکری، عملا زمینه طرح این مباحث که هیچ قرابتی با هویت ملی ایرانیان ندارد به‌شدت کاهش می‌یابد.
l چرا برخی از شکست‌خوردگان انتخابات اخیر مایلند خود را جبهه اعتدال بنامند؟ آیا اکثریت مردم در انتخابات ضداعتدال رفتار کردند؟ چرا این گروهها شعار کنترل گروه پیروز را مطرح می‌کنند؟
• o در چند‌سال اخیر بسیاری از مفاهیم جذاب توسط برخی جناحهای حاکم و تندرو مصادره شد. البته چه کسی را می‌توانیم پیدا کنیم که با اعتدال موافق نباشد. همه به‌نوعی خودشان را مجسمه اعتدال معرفی می‌کنند ولی کدام اعتدال، معلوم نیست. البته در انتخاب اخیر، بالاخره مفهوم اعتدال مورد نظر آنها از ابهام خارج شد و معلوم شد اعتدالی که در این سالها نیز دنبالش بودند چه ماهیتی دارد. اعتدال از نظر طیف شکست‌خورده که باز هم مثل قبل به عوام‌فریبی دست زدند، یعنی تسامح نسبت به دین و اصول انقلاب و سازش با غرب. اعتقاد دارم از این پس باید گوشمان به این شعار عادت کند چراکه احتمالا دولت جدید باید برای پافشاری روی دین و اصول انقلاب بهاء زیادی را بپردازد از جمله اتهام عدم رعایت اعتدال.
l برخی معتقدند دولت جدید هرچه باشد یک «دولت ملی» نیست؟ آیا با درنظرگرفتن میزان رای آقای احمدی‌نژاد این تعبیر صحیح است؟
• o البته طبیعی است که وقتی این عده برای پیروزشدن از مرزهای اخلاقی هم عبور کنند، برای توجیه شکست خود از این قبیل سخنان هم بگویند. البته روشن است که این مطالب از هیچ پشتوانه فکری برخوردار نیست و نباید به آن حساسیت نشان داد چراکه اولا: در پاکیزگی و عقلانیت این انتخابات و حضور حداکثری مردم به هیچ‌وجه نمی‌توان تردید کرد. ثانیا: خیلی‌ها، عادت کرده‌اند خودشان را نماینده تام‌الاختیار مردم معرفی کنند. درحالی‌که مردم با رای خود اعلام کردند که نیازی به نماینده تام‌الاختیار ندارند و خودشان به بلوغ سیاسی رسیده‌اند و از عهده تعیین سرنوشت خود برمی‌آیند. لذا احمدی‌نژاد به پشتوانه اعتماد مردم به صحنه آمد و پیروز شد و همین مردم هم به او برای مدیریت کشور کمک می‌کنند، ضمن‌این‌که ملی‌بودن دولت در هیچ فرهنگ‌نامه‌ای به منزله حضور حداکثری اقلیت در دولت نیست.
l بسیاری از مخالفان انقلاب اسلامی و اپوزیسیون نظام معتقدند پس از حماسه سوم تیر غرب و به‌ویژه امریکا باید جهت مقابله با انقلاب اسلامی دست از شعار «حمایت از دموکراسی و مردم‌سالاری» بردارد. چرا آنها چنین موضعی را اتخاذ کرده‌اند؟
• o جمهوری‌اسلامی به یک دموکراسی بسیار پیشرفته و بومی متکی است و این امر از نگاه اپوزیسیون و مخالفان نظام پنهان نمانده است. حضور حداکثری مردم در امور کشور برای نظام یک سرمایه بزرگ محسوب می‌شود و از این حیث هیچ نگرانی‌ در مواجهه با تهدیدات امریکا و غرب وجود ندارد. البته باید توجه داشت، اگر در این سالها مدیریت صحیحی بر دستگاههای فرهنگی ــ بین‌المللی و وزارت‌خارجه حاکم بود و معرفی ماهرانه، گسترده و دقیقی از انقلاب اسلامی به جهان ارائه می‌شد، ما تااین‌حد در مواجهه با طرح موضوع دموکراسی یا حقوق بشر از طرف امریکا و غرب، منفعل نبودیم و اکنون چه‌بسا از حمایت گسترده افکار عمومی جهان برخوردار بودیم. شما ملاحظه کنید در هشت‌سالی‌ که با رژیم بعثی صدام در جنگ بودیم، بااینکه همه شواهد علیه عراق بود، دستگاه تبلیغی رژیم بعث تاحدی قوی عمل کرد که افکار عمومی جهان علیه ما شد و ما برای اثبات تجاوز عراق به کشورمان به دردسرهای بزرگی افتادیم و نهایتا با چندسال تاخیر پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، تجاوز عراق از طرف سازمان ملل به تایید رسید. البته من اعتقاد دارم ما چندین‌ برابر کشورهای هم‌سطح خودمان برای تبلیغات بین‌المللی هزینه می‌کنیم ولی فقدان مدیریت صحیح، هیچگاه نتایج مورد انتظار را به‌دنبال نداشته است.
l «تفکر استراتژیک» یعنی چه و چه منافعی برای آینده کشور و نظام دارد؟ مشخصات و تعریف این نوع تفکر چیست؟
• o تفکر استراتژیک از نظر من یعنی تفکری که حصول امنیت و منافع ملی را به‌صورت واقع‌بینانه و روشمند در قالب یک سیستم منسجم و فراگیر طراحی و عملیاتی می‌کند. وقتی از امنیت و منافع ملی صحبت می‌کنیم طبعا فقط شامل عرصه اقتصادی نمی‌شود بلکه همه عرصه‌ها و به‌ویژه عرصه فرهنگی در دل آن تعریف مشخصی دارد. وقتی امروز برای امریکائیها ارزشهای امریکایی به‌صورت جدی مطرح می‌شود و برای جهانی‌کردن آن از هر اقدامی فروگذار نمی‌کنند، پس چرا ما در پی‌گیری تحقق ارزشهای اسلامی ــ ایرانی خودمان تردید کنیم. آن‌هم ارزشهایی با یک پشتوانه تمدنی چندهزارساله.
اگر بخواهیم تفکر استراتژیک در کشور حاکم باشد چند اقدام مقدماتی ضروری است. اولا: تبیین دقیق امنیت و منافع ملی و قلمرو آن. ثانیا: تبدیل‌کردن اصول امنیت و منافع ملی به اصول ثابت و غیرقابل خدشه به‌طوری‌که عبور از آن به‌هیچ‌وجه قابل گذشت نباشد. ثالثا: اتصال سیستم مدیریتی کشور به پژوهش کاملا حرفه‌ای و رابعا: همسوکردن ضوابط و تشکیلات کشور با این اصول.
l در انتخابات اخیر شاهد شکل‌گیری و ظهور عریان و آشکار نیروهای استحاله‌طلب و ضدسیستم بودیم. هدف و خواست این نیروها چیست؟ آیا وقت آن نرسیده است که نظام اسلامی نسبت خود را با این گروهها مشخص کند؟
• o تجربه تاریخ نشان می‌دهد که این نیروها به دنبال قدرت هستند؛ نه تفکر روشن و منسجمی دارند و نه در عمل از پایگاه مردمی برخوردارند. تنها شانسی که برای ادامه حیات در سالهای اخیر داشته‌اند حمایتهای فراوانی بوده است که امریکا و غرب از آنها کرده و احتمالا خواهد کرد. درحال‌حاضر بین این نیروها و عناصر ضدانقلاب در خارج از کشور تفاوت عمده‌ای وجود ندارد فقط باید توجه داشت استراتژی آنها حرکت محتاطانه برای ادامه فعالیت در کشور است چراکه آنها می‌دانند اگر بخواهند به‌صورت آشکار علیه منافع و امنیت ملی اقدام کنند با برخورد قانونی نظام مواجه می‌شوند و دیگر امکان فعالیت آنها در داخل کشور وجود ندارد. من تصور می‌کنم، هیچ اقدامی درباره آنها بهتر از پیشبرد گسترده پروژه خدمت به مردم جواب نمی‌دهد اگر دولت سوم تیر به‌صورت گسترده به مردم خدمت کند خودبه‌خود مواجهه با این عناصر آسان خواهد شد. غربی‌ها هم تا زمانی از گروههای استحاله‌طلب حمایت می‌کنند که آنها را در داخل تاثیرگذار بدانند، اگر عملا روشن شود که این حمایتها و این پولها به ضرر غرب تمام شده، خودبه‌خود کمکهای غربیها کاهش خواهد یافت. البته از جهت فکری اینها خودشان که چیزی برای ارائه ندارند، لذا رو می‌آورند به ترجمه وسیع‌تر افکار غربی در کشور. لذا دستگاه فکری انقلاب باید خودش را برای یک تولید گسترده جهت رقابت با این حجم وسیع و هدفمند آثار غربی آماده کند.
• o اصلاح‌طلب یک معنای غربی دارد که ترجمه همان رفرمیسم است و یک معنای اسلامی و ایرانی. پس باید بدانیم در اینجا منظور از اصلاح‌طلبی معنای غربی آن نیست. اصول‌گرایی هم که مشخص‌ است با بنیادگرایی که امروز در ادبیات سیاسی جهان مفهوم خاصی یافته است فاصله زیادی دارد. اصول‌گرایی در ادبیات سیاسی ایران درواقع یک نوع پافشاری نهادینه‌شده بر روی مطالبات ملی است.
l اصول‌گرای اصلاح‌طلب یعنی‌چه و چه مشخصاتی دارد؟
وقتی این دو با هم جمع شوند، یک پیام مهم را انتقال می‌دهند یعنی برای اصلاح کشور از نابسامانی‌های وسیعی که سابقه چندصدساله دارد، باید مطالبات ملی را به اصول تبدیل کرد. ضمنا نمی‌توان بعضی از مطالبات ملی را پذیرفت و برخی دیگر را قبول نکرد. بلکه برعکس باید همه را یکجا و باهم در نظر گرفت. به‌علاوه باید به این موضوع توجه داشت که این مطالبات از یک هویت ملی استوار منشا گرفته و نمی‌تواند از مسیر ذاتی خودش منحرف شود.
l چرا انتخابات اخیر رقابتی‌ترین انتخابات طول تاریخ انقلاب اسلامی نامیده شده است؟
• o همانطورکه قبلا نیز عرض کردم در این انتخابات نمایندگان همه طیفهای فکری با تمام قوا حضور داشتند ضمن‌این‌که اینها از تمام امکانات مادی و معنوی خودشان برای رقابت استفاده کردند و به قول معروف چیزی کم نگذاشتند.
در انتخابات دوم خرداد ۷۶ هم رقابت جدی بود، ولی فضای احساسی و مبهم حاکم بر آن برهه، موجب شد که انتخابات از دو قطبی به چندقطبی تبدیل نشود.
اما در این انتخابات تلاش رسانه ملی و ایجاد فرصتهای برابر ازیک‌طرف، و مقتضیات رشد سیاسی مردم ازطرف‌دیگر، باعث شد که کاندیدها مجبور شوند صرفا به‌جای شعار و ایجاد یک فضای احساسی فکرشان را به مردم عرضه کنند. شاید علت اصلی شکست دوم خردادی‌ها در این انتخابات هم غفلت از این تغییر موقعیت بود. یعنی استراتژی آنها در این انتخابات همان استراتژی دوم خرداد سال ۷۶ بود. لذا تصور کردند با استفاده مجدد از احساسات مخاطب می‌توانند برنده این رقابت باشند.
امروز همه اذعان دارند که احمدی‌نژاد برنده یک رقابت بسیار سخت و پیچیده است و هیچ شانسی در پیروزی او دخیل نبوده است و همین امر نیز می‌تواند به نقطه قوت و اتکا او برای اداره کشور بدل شود.
l به‌نظر شما هویت، فرهنگ و باورهای ملی و مذهبی ایرانیان چقدر با پراگماتیسم سنخیت دارد؟ چرا پراگماتیستها در انتخابات اخیر شکست خوردند؟
• o کسانی‌که با تاریخ ایران اندکی آشنایی داشته باشند، تایید می‌کنند که نگاه پراگماتیستی در ایران جواب نمی‌دهد. حتی در غرب هم به‌جز اندکی از کشورها و به‌صورت نسبی، موفق نبوده است. مشکل ما این است که بسیاری از مردان سیاست در ایران از یک پشتوانه فکری قوی برخوردار نیستند و بسیاری از اشتباهات آنها ناشی از این ضعف جدی است؛ لذا با یک سری تصورات سطحی و کم‌عمق درصدد جریان‌سازی برمی‌آیند. جالب است بدانیم تکنوکراتها در کشور ما حتی مبانی فکری پراگماتیسم غربی را هم یاد نگرفته‌اند و لذا نسخه‌های غربی را نیز خوب عمل نمی‌کنند و لذا چیزی که تا الان پیاده شد نه پشتوانه بومی داشته و نه غربی.
l جناب آقای غلامی از شما به‌خاطر حضور در این مصاحبه تشکر می‌کنم و امیدوارم کمافی‌السابق ماهنامه را مورد لطف و توجه خود قرار دهید.
• o من هم از شما و سایر عزیزان و همکاران که در تهیه ماهنامه زمانه مرا در تمام این سالها یاری کردید تشکر می‌کنم و امید موفقیت و بهروزی برایتان دارم.