از انقلاب امام خمینی(ره) تا انقلاب مهدی موعود (عج)

اگر حرکت‌های الهی و اجتماعی آنان را انقلاب‌های فراگیر بخوانیم، می‌توان ادعا کرد که روند حق و باطل، پیوسته با گرایش‌های عدالت‌خواهانه همراه بوده است.
تأملی در نهضت‌های انبیا هم جز این به دست نمی‌دهد، زیرا آنان در حقیقت، به‌ منظور اقامه قسط و عدل در سایه یکتاگرایی برانگیخته شده‌اند.
به سخنی دیگر، هر پیامبری را باید پرچم‌داری در بستر بیدارسازی مردمان و نجات‌بخشی آنان از سلطه و سیطرة بیدادگران فزون‌خواه دانست.

انقلاب پیامبر اسلام
بی‌گمان، انقلاب پیامبر اسلام (ص) در دوران جاهلیت که با دوران بلوغ فکری بشر و نزول اعجازآمیز آیات قرآن کریم همراه بوده است سرآغاز دوره جدیدی از انقلاب‌های توحیدی به شمار می‌آید.

حرکت‌های عدالت‌خواهانه ائمه اطهار
از آن پس، می‌توان به حرکت‌های اجتماعی تعیین کننده و در عین حال تکمیلی امیرمومنان علی (ع) و حسین بن علی (ع) در سده نخست تاریخ اسلام اشاره داشت.
محور بودن عدالت همه جانبه در حکومت علوی، به روشنی از استمرار اسلام ناب محمدی حکایت دارد. تنوع جبهه‌های حق‌ستیزی دشمنان ناکثین و مارقین و قاسطین نمودار گستردگی جاهلیتی بود که ریشه در گذشته تاریخ اعراب داشت.
با این همه، علی (ع) توانست معیارهای حکومت صالحان را در کلام و عرصه جامعه آشکار سازد و آیندگان را بدین سمت و سو فراخواند.

اهانت و فروپاشی امویان
حرکت‌های حسنی و حسینی یک پیام به همراه داشت که همانا بازگشت جامعه مسلمانان به الگوهای رفتاری شایستگان در عرصه حکمرانی است. درست به همین دلیل بود که امویان پس از صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع) ناگزیر از فروپاشی حکومت خودکامه خویش گشتند. رویکرد مسلمانان به عباسیان، آشکارا از نفرتی حاکی بود که امویان بر اثر بیداد و کجروی از راه پیامبر اسلام فراهم آورده بودند.

بسترسازی در دوران عباسیان
هرچند در دوران عباسیان، امامان شیعه به حرکت‌های فرهنگی و علمی و معنوی بسنده کردند؛ با این همه بستر انقلاب‌های توحیدی را به روی آیندگان گشوده نگاه داشتند.
در حقیقت، آنان بسترسازان فرهنگ انقلاب برای عدالت اجتماعی و اقتصادی بودند. ظهور علویان در جای جای سرزمین‌های شیعه‌نشین عراق و ایران، نشان دهندة این واقعیت ملموس بود.

ظهور عالمان و دین‌پژوهان شیعی
افزون بر جنبش‌های اعتراض‌آمیز شیعی، به رهبری فرزندان امامان یا فرزندزادگان آنان   که سبب دغدغه خلافت و خلفای جور و ستم گشته بود   می‌باید از جنبش‌های علمی و فرهنگی شیعه یاد کرد.
عالمان دین‌شناسی که در کتب امامان شیعه  مستقیم و غیرمستقیم  پرورش یافته بودند، هر کدام به منزله مناره‌ای راهنما در شهر خود بودند.
بدین سان تردیدی نمی‌ماند که انقلاب‌های اسلامی، از آغاز تاکنون، روندی به هم پیوسته داشته است، هرچند که گه‌گاه جنبش‌هایی مانند جنبش سربداران رخ می‌نموده است.

مرجعیت در عصر غیبت
دوران غیب مهدی موعود؛ دوران مسئولیت‌پذیری عالمان بزرگی است که به طور خودجوش، از اقبال عمومی برخوردار گشته‌اند. آنان با اعتمادسازی در میان مردم هر زمانه و جامعه‌ای، نایبان عام حضرت حجت (عج) شناخته می‌شوند.
از این رو می‌توان برجستگی روحانیت و مرجعیت شیعه نسبت به روحانیت اهل سنت را به دست آورد. مراجع بزرگ اسلام، هیچ‌گاه هم چون مفتیان اعظم سنی مذهب، وابسته به حکومت‌ها و خلافت‌ها نبوده‌اند.
آنان با ساده‌زیستی و پیوند مومنانه با مردم، به قدرت و اقتدار نظرگیر دست می‌یافته‌اند. در حقیقت، مرجعیت شیعه را باید استمرار نبوت انبیا دانست؛ چرا که مراجع مانند آنان به حداقل برخورداری از دنیا بسنده کرده و جز بسترسازی دین و عدالت آرمانی نداشته‌اند.

روحانیت و ادوار تاریخی
شاید بسیاری از مخاطبان با این سؤال روبه‌رو شوند که چرا مرجعیت شیعه در دوران غیبت کبرا، در عینیت جامعه سبب تحول‌های اجتماعی نگشته است؟ در پاسخ باید گفت پس از شکل‌گیری مرجعیت شیعه به عنوان یک نهاد اجتماعی در دوران قاجاریان، طلیعة تحول‌اندیشی آشکار گشت.
پیش از آن می‌توان به اقدام‌های چندی اشارت داشت که باعث تحکیم مذهب در دوره صفویان گشت. اما دوران قاجاریان که با ظهور استعمار کهن همراه بود  سبب گشت که مرجعیت شیعه در سامرا، به رهبری میرزای شیرازی حکومت تعیین کننده‌ای را دنبال کند.
از آن پس هم در دوران مشروطه، مرجع بزرگی هم‌چون آخوند خراسانی، پیشوای جریان عدالت‌خواهی ملت ایران را بر عهده گرفت که شایان اعتناست.

انقلاب امام خمینی(ره)
تأمل در حرکت‌های وابسته به مرجعیت شیعی، به دست می‌دهد که هیچ حرکتی در این روند، به گستردگی و تأثیرگذاری حرکت امام خمینی نبوده است. زیرا اسلام ستیزی در دهه پایانی دوران پهلوی؛ زمینه‌ساز اعتراض چشم‌گیر مردمی شده بود که به اسلام عشق می‌ورزیدند. امام خمینی با رهبری آگاهانه و زمان‌شناسانه خود توانست به سرعت ملت را هم‌دل و هم‌صدا سازد.
استاد مطهری در ارتباط با امام و انقلاب اسلامی، به عوامل شخصیتی و رفتاری تأثیرگذار حضرت امام اشاره کرده و می‌گوید: «علت این‌که امام خمینی، رهبر بلامعارض و بلامنازع این نهضت شده این است که علاوه بر این که واقعا شرایط و مزایای یک رهبر در فرد ایشان جمع بود؛ ایشان در مسیر فکری و روحی و نیازهای مردم ایران قرار داشت که دیگران در این مسیر قرار نداشتند. (آینده انقلاب اسلامی، ایران/86.)
افزون بر شناخت مردم و نیازهای فکری و فرهنگی و اجتماعی آنان که بسترساز انقلاب اسلامی گشت   می‌باید از پیوند انقلاب و امام با گرایش‌های دینی مردم یاد کرد.
امام خمینی به درستی و راستی در طریق انبیا و انقلاب‌های آنان حرکت کرد. عدالت‌خواهی همه‌جانبه محور حرکت امام بود.
نجات‌بخشی از سلطه جابرانه تظاهرکنندگان به اسلام و ایمان، هدف نهضت امام بود. به گفتة شهید مطهری: «اگر مردم ایران حس نمی‌کردند که بار دیگر، ندای پیامبر و علی و ندای امام حسین (ع) است که از حلقوم این مرد بیرون می‌آید! اگر این‌ها نمی‌بود آیا این‌گونه حرکت در این مملکت به وجود می‌آمد؟! (همان/87.)

انقلاب اسلامی و انقلاب مهدی (عج)
بر این پایه است که می‌توان انقلاب اسلامی امام را گامی بلند برای انقلاب جهانی امام مهدی (عج) به حساب آورد. زیرا، آرمان‌ها و هدف‌ها و مخاطب‌ها در هر دو انقلاب یک گونه‌اند. اساساً انقلاب اسلامی را باید زمینه‌ای فرهنگی و اجتماعی؛ برای انقلاب موعود شیعه دانست.
این ادعا بی‌دلیل نیست. حقیقت، آن است که مردم در بهمن 57، به خیابان و میدان آمدند تا اسلام را احیا کنند. مقصودشان بی‌گمان، همان اسلامی بود که در گفتار و رفتار پیامبر اسلام (ص) و علی بن ابی طالب (ع) یافته بودند.
چنین اسلامی که به تعبیر روشن امام خمینی اسلام ناب محمدی است   معیارها و روش‌ها و کنش‌هایی را به همراه دارد که در هم‌خوانی تمام عیار با حرکت‌های پیامبران ابراهیمی است. اکنون می‌توان گفت که انقلاب اسلامی امام به دلیل پیوستگی با راه انبیاء که همانا تحقق عدل و قسط است   از حمایت بی‌دریغ ملت برخوردار خواهد بود.
تردیدی نیست که از این ره‌گذر می‌توان منتظران مهدی (عج) را همان حامیان امام و انقلاب اسلامی به شمار آورد. اساساً انتظار در فرهنگ شیعه که مذهب اعتراض است انقلاب اسلامی را در درون خود به همراه دارد. مگر می‌توان کسی را منتظر مهدی موعود خواند؛ در حالی که او کم‌ترین حرکتی در جهت بسترسازی فرهنگی و سیاسی و اجتماعی مهدویت نداشته باشد؟

منتظر موعود هماره معترض است
متعرض بودنِ منتظر مهدی (عج) که قابل استخراج از آیات و روایات اسلامی است دلیل انکارناپذیری بر ضرورت انقلاب اسلامی و انقلابی بودن در عصر غیبت کبراست. جز این است که امام خمینی، به عنوان یک مرجع و رهبر خودجوش؛ در بستر انتظار به حرکتی بزرگ و فراگیر دست یازید؟ انقلاب اسلامی ایران را می‌باید فرزند انتظار موعودی دانست که فلسفه چبرگی حق بر باطل در درازای تاریخ بشر بیان می‌کند.
آنان که اعتراض و انقلاب را از انتظار موعود تفکیک می‌کنند، نه دل به اسلام و امامت بسته‌اند و نه به امتِ منتظر علاقه ورزیده‌اند.
بی‌گمان، اگر انقلاب اسلامی در درازمدت، به اهداف بلند خود دست یابد، می‌توان آن را حرکتی مدد کنند. در طریق مهدویت و حاکمیت عصر ظهور موعود دانست. البته این امر، مشارکت فعال منتظران مهدی (عج) را می‌طلبد که همانا انجام وظایف الهی و اجتماعی آنان در هم‌سویی با آرمان‌های موعود است.

انقلاب الهی و هدف ما
چنان‌که از کلام امیرمومنان، علی بی ابی طالب (ع) و روح کلام انبیاء بر می‌آید، هر حرکت و انقلاب دینی، می‌باید هدف‌های زیر را بر همراه داشته باشد:
1. بازگشت به حقیقت دین: «لترد المعالم من دینک   تا نشانه‌های دین تو را به جامعه دینی بازگردانیم». (نهج‌البلاغه/خطبه129).
کدام پیامبر از پیامبران ابراهیمی، پس از ظهور در میان قوم خویش، از توحید و بازگشت مردمان به آیین و اخلاق حق سخن نگفت؟
امامان شیعه، نیز هم‌چون علی (ع) به‌ دنبال احیای دین و حقیقت آن زیسته‌اند و به شهادت رسیده‌اند. مهدی موعود (عج) نیز در عصر ظهور جهان‌گیرش می‌کوشد تا حقیقت اسلام را به عینیت حیات بشر باز گرداند.
بی‌تردید، امام خمینی بر این پایه بود که انقلاب اسلامی ملت منتظر ایران را راهبری نمود. اساساً ارایه ایده اسلام ناب محمدی از سوی امام خمینی، دلیلی روشن بر این نکته است که انقلاب اسلامی ایران در جهت بازگردانیدن حقیقت اسلام؛ از لابه‌لای تحریف‌ها و تزویرها، با انقلاب جهانی مهدی (عج) هم‌خوانی دارد.
2. اصلاح چشم‌گیر در شهرها: «وتظهر الاصلاح فی بلادک و نیز در شهرهای تو، اصلاح را آشکار سازیم»(همان)
مسأله این است که انقلاب الهی و اجتماعی، با الهام از این نیایش بلند علی (ع)، برای اصلاح‌گری و سامان‌بخشی حیات و معیشت انسان‌هاست.
چنان که شنیده‌ایم، حسین بن علی (ع) در حج ناتمام خویش؛ پیش از حرکت به سمت عراق، در میان زائران خانه خدا؛ در منا و عرفات همین آرمان‌های الهی را برای حرکت خود برشمرد. آن حضرت، همانند پدرش؛ قیام اعتراض آمیزش بر ضد امویان را بیگانه با جاه‌طلبی و زراندوزی دانست.
3. آسایش ستمدیدگان: «فیأمن المظلومون من عبادک   پس در پرتو حرکت الهی‌مان، بندگان ستمدیده‌ات آسوده‌ خاطر شوند.”(همان).
علی (ع) بر خلاف حاکمان خودکامه، به امنیت مردم می‌اندیشید؛ نه به امنیت خود. آن‌گاه که مظلومی دچار هراس نباشد؛ بی‌تردید جامعه بستر رشد و پیشرفت خواهد گشت.
پیامبر اکرم (ص) بر پایه حدیثی که امام علی (ع) در نهج‌البلاغه آورده است؛ قداست یک جامعه و حکومت را در این می‌داند که ستمدیدگان به آسانی و بی‌لکنت زبان به حقوق انسانی و اجتماعی‌شان دست یابند.
4. اجرای قانون و حدود الهی: «وتفام المعطله من حدودک   و نیز حدود و قوانین تو را که تا کنون پیاده نشده است، اجرا کنیم.” (همان).
انقلاب و رهبر الهی، در هر دورانی، می‌باید به دین و قانون‌های برخاسته از متن آن   که به مصلحت مردم است   اعتنا کند؛ هرچند که به زیان او باشد.
در سیره نبوی می‌نگریم که رسول اکرم (ص) در واپسین گفتارش در جمع مسلمانان   که از سفر معنوی و اجتماعی حج بازگشته بودند   خویشتن را برای قصاص آماده می‌کند. آن شخص مسلمان نیز به جای قصاص بوسه بر بدن حضرت می‌زند.
این گونه تلاش‌ها از این نکته حکایت دارد که دین، برای قانون منزلتی بلند قایل است و حکومت را برای قانون و احیای قوانین تعطیل شده جامعه می‌طلبد.
از آن چه گذشت، به دست می‌آید که بر اساس گرایش‌ پایدار امام خمینی به اسلام ناب محمدی، انقلاب اسلامی ایران در طول انقلاب‌های الهی است.
بی‌تردید، این انقلاب زمینه‌ساز انقلاب مهدی موعود (عج) خواهد گشت؛ چرا که امام، همان اهداف چهارگانه حکومت عدل علوی را اهداف انقلاب خویش خوانده و پی گرفته است:
الف) بازگشت به حقیقت دین و احیای اسلام کتاب و سنت.
ب) اصلاح‌گری و سامان بخشی زندگی و معیشت مردم.
ج) آسایش و امنیت مظلومان جامعه.
د) اجرای قوانین تعطیل شده حق