از تبریز تا تبریز

(گزارش سفر حج سید محمد رضا طباطبائی تبریزی در سال 1296 قمری)

مع الاسف سال تولّد خویش را ننوشته اما از تحصیلات خود یاد کرده و این مطلب به ما کمک می‌کند تا حساسیت‌های او را در این نوشته به خصوص در بارة اطلاعات جغرافیایی که به دست می‌دهد درک کنیم. نامبرده از خاندان سادات طباطبائی تبریز است که از برجسته‌ترین و شناخته‌شده‌ترین خاندان‌های سادات در خطۀ آذربایجان هستند. [1]
پدرش از کارگزاران دولتی و مسؤل چاپارخانه‌های میان تهران و تبریز بوده‌است. در کتاب نسب نامه شاخه‌ای از طباطبائی‌های تبریز یک بار نام او به عنوان میرزا عبدالجلیل چاپارباشی آمده و مناسبت آن ذکر نام همشیرة او با نام ماه شرف است که همسر میرزا محمد هاشم  نوة میرزا عبدالرزاق بیک دنبلی  بوده و فرزند این زن و شوهر یکی میرزا ابوالحسن رئیس السادات بوده است. [2]
جدّ اعلای وی میرزا ابراهیم وکیل الرعایای آذربایجان فرزند میرزا صدرالدین مشهور به میرزا صدرا وکیل الرعایا آذربایجان از چهره‌های شناخته شده آذربایجان بوده است. جد نزدیک او میرزا رضا وکیل الرعایاست که هشت فرزند پسر داشته است که یکی هم میرزا عبدالجلیل پدر مؤلف ماست. در نسب نامه‌ای که برای این خاندان در کتاب پیشگفته آمده، پنج پسر برای میرزا عبدالجلیل با نام‌های:‌ میرزا غلامعلی، میرزا علی جعفرخان، میرزا علی امیرخان، میرزا مهدی و حاج میرزا رضا خان یاد شده است. [3] روشن نیست چرا نام سید محمدرضای ما که مؤلف این کتاب است، در آنجا دیده نمی‌شود. بسا مقصود از آخرین فرزند، همین نویسندة ما باشد که دو فرزند برای او در آنجا معرفی شده است: حسن خان ومحسن خان.
نقیب زاده در شرح حال خاندان میرزا صدرای وکیل و فرزندان ونوادگان او مطالبی آورده و در ذیل شرح حال میرزا عبدالجلیل می‌نویسد:‌
عقب دیگر میرزا رضا، حاجی عبدالجلیل است که مردی آراسته به عبا و با کمال و سلیم النفس و عابد و زاهد بوده. اخرا لباس اعیانیت را کنده به عبا و عمامه ملبّس گردید و به عتبات رفته رحل اقامت انداخت. در سال 1320ق در همانجا وفات یافت.
وی در اعقاب او همان را که در شجره نامه آمده آورده و نه از محمدرضا بلکه از فرزندی به نام رضا یاد کرده که دو فرزند با نام حسن خان و محسن خان داشته است. [4]
اما خود نویسنده از تحصیل‌گردگان مدارس جدید است که با فرهنگ روز دنیا آشناست. مفهوم «مدنیت» برای وی ازرش و اعتبار خاصی دارد وتلاش او این است تا خواننده را با مدنیت جدید آشنا سازد.
وی در بارة خود می‌نویسد:
والد ماجدم حاجی میرزا جلیل بن میرزا رضای وكیل بن میرزا ابراهیم وكیل طباطبایی كه سال‌های سال مدیر و رئیس خط چاپارخانه‌ها و پستخانه‌های طهران و تبریز است. این بنده از عنفوان جوانی به تحصیل علوم مایل و راغب بودم تا از صرف و نحو و منطق و معانی بیان و امثال آن بقدر اندازة خویش بهره و نصیب یافتم. چندی نگذشت كه تعلیم و تعلّم زبان فرانسه كه به اتفاق، افصح السنة دول خارجه است در ایران شیوع یافت. به امر و اشارة كارگزاران اعلی حضرت اقدس شهریاری مدرسة دولتی در تبریز برقرار وچند نفر به جهت تعلیم این زبان و تحصیل علوم رسمیه در آن مدرسة مباركه جمع شدند. فقیر نیز در سلك آن جمعیت منتظم آمده، و بجدّ وافی وسعی كافی مدّتی به تحصیل علوم و فنون خارجه از زبان فرانسه و هندسه و حساب و جغرافی و نقشه‌كشی و غیر ذلك مشغول بوده، و در امتحان اوّلی مدرسه به اعطای نشان دولتی مفتخر وسرافراز آمدم.
زمانی که وی این سفرنامه را نوشته و به عبارتی به حج مشرّف شده است، هنوز پدرش زنده بوده و مسؤولیت چاپارخانه‌های تبریز تهران را در اختیار داشته است. وی جزو مریدان جناب ثقۀ الاسلام بوده و تا چندین منزل نامش در میان بدرقه کنندگان دیده می‌شود.
این خانواده چنان که از مطاوی کتاب و ارادتشان به جناب ثقۀ الاسلام بر می‌آید، در سلک مریدان سید کاظم رشتی و جریانی خاص از شیخیه بوده‌اند. این مطلب از موارد زیادی از این کتاب به دست می‌آید.

سفر در معیت ثقه الاسلام میرزا شفیع
محور جمعی که نویسندة ما هم در آن بوده و در این سفر کنارشان بوده است، عالمی با نام میرزا شفیع بن میرزا جعفر صدر تبریزی بن میرزا شفیع مستوفی، از رهبران مذهبی شیخی تبریز و از علمای بنام و مورد احترام آن دیار بوده است. در تمام این سفر، وی که از او با تعبیر ثقة الاسلام یا جناب آقائی یاد می‌شود، محور کاروان بوده و مؤلف به طور مرتب و با احترام از او یاد کرده است. نویسنده در آغاز کتاب،‌ ضمن مباحث مقدماتی خود، شرح حال این عالم را نیز آورده و با اشاره به این که متولد 1218 است، می‌نویسد:
آباء و اجداد آن جناب از اماجد و اكابر تبریز بوده و همیشه در آن ولایت با كمال عزّت و احترام می‌زیستند. جناب غفران مآب میرزا شفیع جدّ پدری آن جناب، مستوفی و وزیر نادرشاه بود و مدتی در كمال عزّ و تمكین در خدمت آن پادشاه قهّار بسر برده است ( در باره فرمانی از نادرشاه به او بنگرید:‌ تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ]نادر میرزا، تصحیح غلامرضا مجد طباطبائی، تبریز 1373[، ص 356 – 357). علیین آرامگاه میرزا محمّد رفیع جدّ آن جناب مدّتی در عتبات عالیات در خدمت جناب فخرالمجتهدین ذی المفاخر و المآثر آقا باقر بهبهانی [م1206] كه سرآمد فضلای آن وقت بود تحصیل می‌كرد و در خدمت شیخ اجلّ شیخ یوسف بحرانی [م 1186] نیز به كسب علوم پرداخته و بعد از بذل جهد و سعی وافر از هر دو عالم متبحّر اجازة روایت واجتهاد را گرفته به وطن اصلی معاودت نمود. جناب غفران مآب میرزا رضی جدّ مادری آن جناب كه برادر میرزا رفیع مرحوم بود، او نیز از اوایل عمر در خدمت حضرت خاقان شهید مشغول به مشاغل معظّمه دولتی بود و در خدمت‌گذاری آن چنان پادشاه جمجاه در همة مواقع به راستی و درستی خدمات خود را به عرصة ظهور و بروز رسانیده و همواره مورد الطاف ملوكانه می‌گردید. در خط ربط و املاء و انشاء قدرت و تسلّطی كه آن مرحوم داشت تاكنون در السنه و افواه مذكور است. جناب آقای ثقة الاسلام در هجده سالگی با فراق پدر بزرگوار خویش ممتحن آمده  در خدمت علمای آن بلد مشغول تحصیل انواع علوم می‌بود، و عمدة تحصیلشان در خدمت جناب العالم الربّانی الحاج سید كاظم الرشتی الحسنی الحسینی ـ اعلی الله درجاته بوده و شب و روز در تحصیل معارف الهیه و كسب علوم دینیه و ترقّی به مدارج كمال و تدرّج به مراقی افضال متحمّل نوائر بلا و نوازل عنا بوده، به هیچ وجه ملالت و كسالت را بخود راه نمی‌دادند. اكنون مدّت چهل سال است كه در شهر تبریز فرح‌انگیز با فراید كلمات و مواعظ شافیات زنگ‌زُدای قلوب منكدره و دل‌های منكسفه می‌باشند و كرّات به زیارت سدّ و سنیة حضرات چهارده معصوم علیهم ‌السّلام فایز گشته و این سفر خیریت اثر دویم سفر حجاز بود كه در اوان شیخوخیت از همّت عالی آن جناب سر زد.
میرزا موسی صدر (متولد 1258ق) فرزند میرزا شفیع ( و پدر ثقة الاسلام شهید) هم در این سفر پدر را همراهی می‌کرده و نویسنده شرح حال اجمالی او را هم آورده است. از همان شرح حال می‌توان حدس زد که وی به دلیل شاگردی سید کاظم رشتی، توانسته است به آرامی رهبری شیخیه تبریز را که شیخیان معتدل بودند، به دست آورد. گفتنی است که میرزا شفیع جد ثقه الاسلام شهید مشروطه تبریز است. میرزا موسی نیز پدر شهید ثقه الاسلام است.
به هر روی این سفرنامه این ویژگی را دارد که نویسندۀ آن، منهای آن که اندیشه‌اش کاملا متمرکز روی نگارش آن به عنوان یک سفرنامه دقیق و پرمطلب و عالمانه بوده، از روی ارادتی که به ثقه الاسلام یا به اصطلاح خودش در غالب موارد کتاب «جناب آقائی» داشته، شرحی از رفتارهای ایشان را نیز در این اثر آورده است. این موارد شامل رخدادهایی مربوط به شخص آقا، ملاقات‌ها و دیدارها و نیز احتراماتی است که در شهرهای مختلف از ناحیه کنسولگری‌ها و امرا و اعیان سایر بلاد به ایشان گذاشته می‌شده است.
آنچه از مطاوی این کتاب بر می‌آید ارادت کامل مؤلف به جناب آقایی به عنوان مراد اصلی شیخیه تبریز است. این مراد که البته عالم فاضلی بوده و آگاهیم که رویه آنان جز شیخیه کرمان است که تفاوتی آشکارا با شیخیه تبریز دارند، مورد احترام ولیعهد وقت یعنی مظفرالدین شاه نیز بوده است. علی القاعده، و به همین دلیل، سفارشات لازمه از سوی دستگاه دولت به دفاتر کنسولی ایران در بلاد مختلف صورت گرفته و آنان نیز با در جریان گذاشتن مقامات عثمانی، زمینه احترامات جناب آقایی را در همه بلاد فراهم کرده‌اند. علاوه بر آن در بلاد قفقاز به خصوص مناطقی که سابقا تحت سلطه ایران بوده است، جناب آقایی مورد احترام خاص توده‌های مردم نیز بوده است. در برخی از این شهرها، مسؤولان شهر نیز قطعا به توصیه کنسولگری‌ها، به دیدار جناب آقایی تشریف می‌آوردند. شاید این نخستین بار باشد که یک عالم بلندپایه ایرانی در سفر حج، اینچنین مورد استقبال مقامات عثمانی و حتی برخی از علما قرار گرفته است. جالب آن که در برخی از شهرها، خلیفه‌گری ارامنه هم به دیدار ایشان می‌آید.
استقبال خاصی که از وی در عثمانی و در شهر استانبول به عمل آمده، از نگاه مؤلف، زمینه را برای تقویت اتحاد سیاسی دو دولت نیز فراهم کرده است:
از روز ورود تا مدت 18 روز در یالی مهمان جناب سفیر کبیر بوده، جناب سفیر محبّت قلبی که نسبت به آن جناب داشت راضی نمی‌شد که از خدمت جناب آقا آنی غفلت نماید. بعد از ورود، جمعی از اعیان و نجبا و شرفای شهر بعد از استماع خبر تشریف فرمایی جناب آقا به دیدن آمده، پس از استفاضه مراجعت می‌نمودند. از جمله جنابان وزیر مهام خارجه و وزیر اوقاف و شریف عون برادر شریف حسین امیر مکه معظّمه زادها الله شرفاً و کرامةً، و شریف عبدالمطلب امیر سابق مکه و ندیم ادیب ابوالهدا که ندیم بزم اعلی حضرت سلطان است آمدند بعضی روزها به اتفاق جناب سفیر کبیر رسم بادید را به عمل می‌آوردند. ملاقات جناب آقا چنان چه رسم سابقی ایشان است با ادنی و اعلی مساوی بود، موجب مزید الفت و تألیف قلوم عامة ‌ناس گردیده حقیقتاً این سفر خیریت اثر موجب نتایج خیر کثیره و باعث ازدیاد روابط مسلمین دولتَین علییتین خواهد شد؛ زیرا که جماعت آن طرف تا حال از علمای شیعه کسی را ندیده بودند که از جانب دولت سنیة عثمانی در حقّ او چنین تعظیم و تکریم شده در نزد ارکان دولت و وکلای ملّت معزّز و محترم آید. الحمدلله به خواست خداوند به عزّت و احترام و به قانون شرع انور رفتار شده مشهود عالمیان گردید که رویة‌ اسلام و اسلامیان چیست و معنی این مذهب حقّه چنان بود که می‌دانستند. امید دارم که مِن بعد قوّت حجاج ایران بیش از پیش بوده، یوماً فیوماً مثل سایرین به آزادی تردّد نمایند. روز سه شنبه جناب آقا به اتفاق جناب سفیر کبیر به تکیه بکتاش که روز ذکر ایشان بود تشریف برده با آنها ملاقات کردند.
در برگشت هم اوضاع به همین شکل بود و جناب آقایی و همراهان بیست روز در استانبول مانده مهمان سفیر بودند:‌
همان قسم احترامی که در بارۀ جناب آقای ثقة الاسلام در اوّل ورود به اسلامبول از جانب جناب جلالتمآب سفیر کبیر به عمل آمده بود در مراجعت نیز از جانب سفارت كبری و سایر اهالی پذیرایی شد. مدّت 20 روز در اسلامبول توقّف اتفاق افتاد.
توصیه‌های دولت عثمانی به شرفای مکه سبب شد تا در آنجا نیز احترام خاصی برای «جناب آقایی» قائل شده و زمینه آسایش وی را فراهم سازند. حتی یک بار به خاطر آن که آن روزها روابط ایران و فرانسه بسیار خوب شده بود، سفیر فرانسه دستور داد به خاطر وجود آقا، بیرق شیر و خورشید روی کشتی فرانسوی نصب کرده و در یک فاصله‌ای، تمام اختیار کشتی در اختیار «جناب آقایی» باشد. ایرانیان هم در هر شهری از شهرهای تفلیس، باطوم یا استانبول که بودند، وقت ورود به استقبال ایشان می‌شتافتند. زمانی که جناب آقایی در ازمیر از کشتی پیاده شدند، مورد احترام خاص قرار گرفتند:
در دم اسکله، دو دسته عسکر نظامی با حالت دشتبانی با یک نفر سرعسکر صف کشیده بودند. همین که جناب آقا به اسکله قدم نهادند سلام نظامی را بجا آورده جناب آقا با همراهان تا آخر صف پیاده تشریف برده، همه را نوازش می‌فرمودند بعد از زمانی احمد حمدی پاشا والی با اعضای حکومت از جناب آقا دیدن کردند و بعد از والی چند نفر افندی و مفتی ولایت ازمیر و افندی مدیر خارجه و ویس افندی رئیس ضبطیه و ادهم بیک میرآلا به خدمت جناب آقا مشرّف شدند.
این وضعیت در برخی از شهرهای دیگر هم تکرار می‌شود. زمانی که جناب آقایی وارد جدّه می‌شود، ابتدا نایب والی حجاز و پس از آن خود والی به دیدن ایشان می‌آید و اندکی بعد، ایشان به بازدید ناشد پاشا والی عثمانی در حجاز می‌رود. در مکه هم این احترامات بر اساس سفارشاتی که از بابعالی رسیده بود وجود داشت:‌
بنابر توصیه و سفارش نامه‌هایی که از بابعالی به جناب شریف مکه معظّمه و والی حجاز در باب احترامات و اکرامات قدوم شریف جناب آقای ثقة الاسلام قبل از وقت فرستاده شده بود، بعد از ورود، هر دو کمال انسانیت و مهربانی را که لازمۀ اتّحاد اسلام بود به عمل آورده، مکرر ملاقات و دید و بازدید اتفاق افتاد.
در مدینه هم چنین بود:
نظر به توصیه و سفارش‌نامه‌ای که از بابعالی و از امارت مکۀ معظّمه در باب رعایت احترامات جناب مستطاب آقای ثقة الاسلام به حکومت مدینۀ منوّره صادر شده بود از جانب والی محمد فاضل پاشا و سایرین، رأساً احترامات کامله به عمل آمد.
در غالب سفرنامه‌های دوره قاجاری از برخوردهای منفی بر ضد حجاج شیعه و عجم یاد شده است. حتی در همین سال یاد شده نجم الملک در سفرنامه‌اش به تفصیل از خشونتی که بر ضد حجاج عجم وجود داشته سخن گفته است. اما نویسنده ما در این باب چیزی نگفته و حتی در مواردی رفتارهای ایرانیان را مورد انتقاد قرار می‌دهد. وی با اشاره به گرفتن ورودیه برای رفتن به بقیع می‌نویسد:
هر یک از حجّاج به زیارت قبور ائمۀ بقیع مشرَّف شود هر دفعه باید پنج قروش که آن هم معادل یک هزار دینار است به کلیددار بدهند. در ازمنۀ سابقه بعض سخت‌گیری‌ها می‌شد ولی حالا بحمدالله رفع شده.
این در حالی است که نجم الملک می‌نویسد:
آن چه خانه زاد در خاک حجاز دید، این است که مردم عجم نمی‌دانم از چه بابت در انظار مردم آن جا مغضوب و حقیر و خفیف‌اند بلکه از سگ پست‌ترند. خاصه در مدینه طیبه که خون و مال عجم را حلال و مباح می‌دانند و به هر قسم بتوانند در صدمة حجاج کوتاهی نمی‌کنند. [5]
در وقت ورود ثقة الاسلام به ایران، قزاق‌های مرزبان همه سلام نظامی داده احترام می‌گذراند:‌
همه قزاق‌های مستحفظ سرحد كه تقریباً صد نفر بودند از یك طرف صف كشیده در حین ورود سلام نظامی كرده و صدای هورا كشیدند.
به هر روی این هم تجربة تازه‌ای در این سفرنامه است که یک شخصیت دینی با احترام وارد حرمین شده و تقریبا در حد یک صاحب منصب بالای حکومتی همه جا مورد احترام قرار گرفته است.

تدوین سفرنامه و منابع آن
بنا به تصریح مؤلف، وی یادداشت‌های سفر را در همان زمان مسافرت نوشته و زمانی که از سفر بازگشته است، به تدوین آن یادداشت‌ها پرداخته است. این سفرنامه ترکیبی از گزارش‌های روزانه و مباحث موضوعی است و این امتیاز آن بر سایر سفرنامه‌هاست. بخش گزارش‌های روزانۀ آن نیاز به توضیح ندارد، اما در بخش موضوعی، وی تلاش می‌کند تا آنجا که ممکن است مباحث مربوط به یک موضوع را در ذیل یک عنوان ارائه دهد تا کار استفاده از این اثر را آسان سازد.
از روش وی چنین به دست می‌آید که وی در تدوین کتاب، از منابع مختلف استفاده کرده و تلاش کرده است تا کتاب خود را از حالت سفرنامه‌ای صرف درآورد. بسیاری از سفرنامه‌ها صرفا گزارش روزانۀ مشاهدات است، اما در این سفرنامه به دلیل آن که مؤلف درگیر مباحث موضوعی هم بوده و نیز تدوین را در بازگشت انجام داده است، علاوه بر استفاده از مطالب شفاهی از منابع مکتوب هم استفاده کرده است. برای مثال زمانی که وصف استانبول را می‌گوید، آشکار است که از منبع یا منابعی تاریخ فتح استانبول را به دست آورده و حتی شرحی از ترکیب تاریخی این اسم به دست می‌دهد. وی گاه‌گاه نام برخی از منابع خود را نیز یاد کرده است که از آن جمله کتاب اخبار الدول است. برای مثال در بارۀ اهرام مصر به تفصیل از این کتاب مطالبی نقل کرده است.
همین طور وقتی در باره شهر طرابوزان و جمعیت و قومیت‌های داخل آن سخن می‌گوید، می‌نویسد:
عدّۀ اهالی شهر به قراری که در کتاب اصول جغرافیای احمد حمری ضبط است 25 هزار نفر است که مرکّب از عثمانی و قِرم اهالی کریمه و ارمنی و یونانی و ایرانی است.
در بارۀ بسیاری از شهرهای دیگر هم آمارهایی در باره جمعیت و مراکز آموزشی و دینی آنها به دست می‌دهد و به خصوص تصریح می‌کند که مطالب خود را از برخی از کتابچه‌هایی که راهنمای معرفی این شهرها بوده به دست آورده است. برای مثال اطلاعات خود را در باره ازمیر از « کتابچه استاتستیک» گرفته است. با این حال، باید توجه داشت که وی به هیچ روی، ماهیت سفرنامه‌ای اثر خود را فراموش نکرده و تاریخ گزاری دقیقی که برای این نه ماه و نه روز به کار رفته، نشانگر همین مطلب است. زمانی هم که بنا دارد اطلاعاتی در باره شهر قاهره به دست بدهد، منبع خود را چنین بیان می‌کند: «بعض اطلاعاتی است كه از کتابچه نظارت جلیلۀ مالیۀ مصر نقل می‌شود». در یك جا از كتاب نور الایضاح در اخبار مكه از ازرقی یاد می‌كند كه نام نادرستی است و روشن است كه آن را از مأخذ دیگری گرفته است. كتابهایی چون روضة الاخبار و مناسك نووی هم از منابع اوست. در باره شهر بیروت هم مطالبی را از سالنامة ولایت سوریه نقل می‌کند.
بسیار طبیعی است که در چنین سفرنامه‌‌ای شاهد باشیم که در بسیاری از موارد او از مشاهدات و بررسی‌های خود برای نگارش اثر حاضر استفاده کرده است. وی در بار« کعبه می‌نویسد:
از قرار حساب متر که این حقیر عرضاً و طولاً به دقت مساحت نموده طول کعبه 12 متر و عرض آن 9 متر و 7 دسیمتر و نصف است که مجموع مساحت آن 114 متر و شش دسیمتر به استثنای جایی که از چهار طرف شادروان اطلاق می‌شود.
گفتنی است که نثر کتاب بسیار روان و بی‌عیب و به روز است و دلیل آن این که مؤلف در مدارس جدیده درس خوانده و از نثر سنتی فاصله گرفته است. وی به ندرت ادبی می‌نگارد و گاه گاه در وصف برخی از مناظر زیبای طبیعت از تعابیر ادبی استفاده می‌کند.

هدف: ارائه اطلاعات به زائران
نویسنده بنای نگارش سفرنامه داشت است نه مناسک. بنابرین نباید تصوّر کرد که «هدایة الحجاج» به معنای هدایت حجاج به مناسک است. وی در جایی از کتاب تصریح می کند:‌ «ومقصود از ترقیم این مختصر تحریر وقایع است نه تسطیر مناسک». بدین ترتیب هدف چیز دیگری است. وی در مقدمه کتاب در باره هدفش از تألیف کتاب می‌نویسد:
و اگر هموطنان من در این اوراق به نظر تدقیق تامّل نمایند و از اوضاع و احوال اهل ولایات خارجه و ممالك متمدّنه آگاه شوند، خواهند دانست كه عالم تمدّن چیست و چگونه در این عالم باید زیست و حجاج بیت الله الحرام را نمونه‌ای از تكالیف مسافرت خطّة حجاز از این اوراق حقیقت طراز واضح و روشن می‌شود كه در آن بلاد طریق مسالمت چیست و شاهراه نجات از كجا است. فی الجمله چون غرض اصلی از ترقیم این مختصر تذكرة حجّاج و مسافرین حجاز بود، مناسب آمد كه این كتاب را هدایة الحجّاج نام نهد. ناگزیر است كه پیش از شروع به ذكر صادرات احوال مقدمه‌ای ترتیب دهد تا تا باعث مزید خبرت و بصیرت مطالعه کننده گردد.
در بارة هدف اوّل او در شناساندن عالم تمدن سخن خواهیم گفت. اما منهای آن، اساس کار نویسنده بر این نکته است که اطلاعات لازم را در اختیار یک مسافر بگذارد تا از مشکلات او بکاهد و وی را نسبت به خطرات و عواقب کارهایی که انجام می‌دهد هشیار سازد. در این زمینه، در غالب مواضع کتاب، اطلاعات جالبی را به دست داده و این به خصوص در باره پدیده «مسافرت»، انتخاب راه، انتخاب وسیله نقلیه از کشتی و شتر و غیره و نیز ارائه آگاهی‌هایی در باره نوع معامله با مسافر در سرحدات مختلف است. وی در یکی از مباحث مقدماتی خود تذکرات مهمی را در این زمینه ارائه دهد و یادآوری‌های جالبی را به ردیف و شماره بیان می‌کند. بخشی از این یادآوری‌ها در باره انتخاب راه است که جداگانه در بارۀ آن سخن خواهیم گفت. بخشی در باره رعایت مقرّرات و پرداخت حقوق گمرکی یا مزوّری یا غیره است که به نظر وی کلک زدن به هیچ روی مناسب نبوده و اشراف مکه یا دیگران هم به هر قیمتی آن مبالغ را خواهند گرفت و فقط بدنامی آن برای مسافر باقی خواهد ماند.
وی در باره آداب سوار شدن به قطار هشدا می‌دهد که هر کجا قطار می‌ایستد و توقفی دارد، مسافر نباید پیاده شده و از قطار غفلت کند، زیرا وقتی قطار حرکت کرد، دیگر امکان توقف آن نیست و مسافر در ایستگاه خواهد ماند.
از اتفاقات تعجّب‌آمیز این سفر آن كه مابین یكی از این توقفگاه‌ها یك نفر از مسافرین قره‌باغی از واگون پایین آمده مشغول صحبت و تماشا بود. وقتی خبردار شد كه زنگی سیمی را زده به راه افتاد، از پشت سر واگون‌ها كلاه خود را برداشته داد می‌زد: اوی عمو! قدری آهسته برو تا من آمده برسم. به همان حالت كلاه در دست داشت كه از شدّت سیر در اندك زمانی از نظر محو شد.
از تأکیدات مؤکد نویسنده برای مسافران آن است که بلیط و تذکرۀ خویش ودیگر مدارکی به آنان به خصوص در کشتی داده شده یا مهر گشته، گم نکنند زیرا با دردسرهای جدی روبرو خواهند شد.
مخصوصا یادآوری می‌کنم که در حین حمل و نقل از کشتی و راه آهن مسافرین هوشیار بوده، اسباب و اوضاع خود را پریشان ننمایند. در حین بیرون آمدن از قایق در جلو گمرکخانه بلیط را اجزای ضبطیه ضبط کرده، مهری به عوض آن می‌دهند که بعد از امضای تذکره و اخذ وجه مخصوص ردّ می‌نمایند.
منهای یادآوری‌هایی که در باره راه صورت می‌گیرد، تذکرات مهم وی در باره آداب معاشرت و رفتار با دیگران در «عربستان» یعنی خود جزیرۀ العرب و به طور خاص مکه و مدینه است. از نظر وی اگر کسی می‌خواهد راحت باشد، باید علائم آشکار پوشش را که ایرانی است کنار گذارده و با عمامه یا فینه راه برود تا جلب توجه نکند و کسی هم به او آزاری نرساند. رعایت تقیه هم برای یک شیعه از هر چیز واجب‌تر بوده و به هیچ روی نباید بیهوده خود را در معرض دشمنی دیگران قرار دهد:
شخص حاجی بعد از دخول به خاك عربستان، خصوص در مواقعی كه محلّ خطر است بهتر آن است كلاه سیاه ماهوتی و نمدی را ترك نماید. لباس مندرس و چركین نپوشد. عمامه یا فینه را اختیار كند. كفش ساغری و زیرجامه سبز و قرمز را لباس خود نسازد و مادامی كه در میان آن جماعت است از استعمال حنا خود را ا نگشت‌نما ننماید، و از سبّ و شتم كه ناشی از حركات جاهلانه و موجب قتل نفس و اتلاف اموال است زبانش را محفوظ بدارد، و در آداب شریعت تابع افعال و اقوال حضرت ائمه هدی ـ علیهم السلام ـ باشد كه در این مواقع به تقیه امر فرموده‌اند: التقیةُ دینی و دینُ آبائی.
رفتارهای غیر اخلاقی شایسته یک انسان پاک طینت نیست. انسان پول را برای حفظ آبروی خود می‌خواهد نه آن که به خاطر عدم پرداخت حقوق جزئی، هم آبروی خود را ببرد و هم سبب بدنامی جمعی ایرانیان شود:
در مكة معظّمه مثلا در حین طواف نعلین خود را زیر بغل زده، مشغول طواف می‌شدند و یا در آستانة مقدّسه حضرت نبوی ـ صلّی الله علیه و آله ـ به كفشدار پول نداده، بسی بی‌حرمتی دیده ومی‌شنیدند و به خادمان و مطوّفان حرم محترم وجه مقرّری خادمان ومطوّفان حرمین شریفین را نداده او را منفعت خود می‌دانستند و حال آن كه آنها هم در اخذ وجوهات رسمی در مكة معظّمه یا در مدینة طیبه طوری اسباب فراهم آورده‌اند كه مفرّ ممكن نیست. پس اگر خود حجّاج بدون ملاحظه این جُور وجوهات جزئی را بدهند، نه آنها بدسلوكی را می‌كنند و نه اینها آبروی خود را به دست می‌ریزند. شخص آبرومند نباید پول را محبوب‌تر از آبروی خود داند و باعث بدنامی جمعی باشد.
یکی از نکاتی که وی روی آن حساسیت داردف توجه دادن زائران به حیله‌های افراد متقلّب است، کسانی که به خصوص در باره وسائل نقلیه سفر، به ویژه کشتی، انواع و اقسام فریب‌ها را بکار می‌برند تا پول حاجی را تصاحب کنند. یک نمونه آن را چنین بیان می‌کند:
از جمله تقلّب‌های ایشان در این شهر این است كه به منزل بعض حجاج بی‌بصیرت آمده، می‌گویند كشتی خوب متعلق به فلان كمپانیه امروز وارد لیمان شد و غروب به طرف جدّه حركت می‌كند و از همه كشتی‌ها حجّاج را ارزان‌تر می‌برد. به ملاحظۀ ارزانی و خوبی و تندروی بیچاره حاجی گول خورده راضی می‌شود كه پول بدهد و از او بلیط بگیرد. بعد از آن كه پول گرفت بلیط غیر معلومی كه اغلب به خط فرنگی نوشته شده، نه تعدادش و نه انتهای مسافتش مفهوم آن است در دست آن بیچاره داده، سرگردان و معطّل می‌نمایند. چنان‌چه جمعی از حجاج را گرفتار این سرگردانی دیدیم.
نمونه‌های دیگری از فریب و کلک هم وجود دارد که از آنچه گذشت فنی‌تر و حرفه‌ای تر است. استفاده از مواد بیهوشی و دزدی یکی روش‌هایی است که افراد دزد و شریر بعد از آن که زائر را به کمینگاه می‌کشانند، اعمال می‌کنند:
بی‌نظمی خود ولایت کافی نیست که در موسم حج چاپلوسان روزگار و طرّاران غدّار از اکناف عالم به جهت صید اهل حرم احرام بسته به انواع دزدی‌ها و تقلبّآت می‌پردازند. از جمله تقلبّاتی که دارند یکی این است که حاجی بیچاره را به اسم همشهری گول زده، انواع ملاطفات بکار می‌برند و در صورت دوستی هزار دشمنی‌ می‌انگیزند و به خانۀ خود یا حمام مهمان برده با داروی بیهوشی و روغن مدهوشی که در اطعمه و اشربه بکار برده‌اند، حاجی را مدهوش می‌نمایند و هرچه دارد لخت و برهنه کرده سرگردان می‌گذارند. سه نفر حاجی فقیر که دچار این قسم دزد و دغل شده، بی‌چیز و فقیر مانده بودند، در مکه به رأی العین مشاهده افتاد.
هشدار نسبت به دزدی در حرم هم از طرف وی به طور جدی مطرح شده می‌نویسد: «در خود حرم در حین طواف کیسه و کمر می‌بُرند تا به سایر جاها برسند. باید در همه مواقع شخص مسافر هوشیار بوده غافل نباشد».
نویسنده در باره استفاده از شتران طیاره که زائران را به سرعت میان مکه و مدینه و ینبع منتقل می‌کنند و خودش هم از آن استفاده کرده هشدار داده بازگشت با حمل شامی را که با امنیت کامل و محافظان بیشمار این راه را طی می‌کند، ترجیح می‌دهد. با این حال برای کسانی هم که از آنها استفاده می‌کنند شروط ششگانه‌ای را مطرح می‌کند که لازم است میان زائران و شترداران مطرح شود تا مشکلاتی برای زائر پیش نیاورد.
اوّلا کرایه را قسط قرار دهند. قدری را در مکه و یک قسمتی در مدینه، باقی را در ینبوع یا در انتهای منازل ایفا نمایند تا اختیار جمّال در دست حاجی باشد.
ثانیا جمّال اموال حاجی را در عهده گرفته ضامن تلفات آن باشد، و مانند مال خود محافظت نماید.
ثالثا شرط نمایند که در وقت نزول هر جمّال شترها را داخل جمعیت حجاج ننماید تا شتران را کمینگاه خود ساخته به آسودگی مشغول هر گونه تقلّب نگردد.
رابعا نباید خوراک جمّال را در عهده گرفت و خود را اسیر او ساخت که هنگام صرف طعام جمعیتی را به اسم رفیق آورده، حاجی را از قوت لایموت خود در منازلی که نان پیدا نمی‌شود بازدارد.
خامسا نباید که حجاج را از یکدیگر متفرّق سازند و هر پنج نفر را به جمّالی بدهند که موجب خسارت زیاد خواهد بود. سادسا هیچ یک حجاج تکلیف جمّالان و اعراب را در منزل صفرا که در دو منزلی مدینه و مابین مدینه و ینبع است، قبول ننماید که به همانجا رسیدند می‌گوید احمال و اثقال خود را در همین منزل امانت به شیوخ اعراب بسپارید و در مراجعت از مدینۀ طیبه باز بردارید. اغلب دیده شده که در امانت خیانت کرده یا این که به ملاحظۀ این که اواخر منزل است، و از آنجا تا ینبع چندان مسافتی نیست، دوبار را به یک نفر شتر بار کرده، در بین راه اسباب معطّلی حاصل می‌شود.

ارائه اطلاعات در باره راه‌های حج
یکی از حساس‌ترین مسائل سفر حج در آن روزگاران که هنوز هواپیما و پیش از آن ماشین وجود نداشت، انتخاب راه رفتن به مکه بود. در این باره گفتگو بسیار فراوان است و جای طرح آن در اینجا نیست. اما نویسندۀ ما کاملا به اهمیت این نکته آگاه بوده و در جای جای کتاب تلاش کرده است تا بهترین راه را به زائر نشان دهد. آن زمان چندین راه برای ایرانیان وجود داشت. یکی راه جبل، دیگری راه شام و ملحق شدن به حمل شامی، سوم راه دریا که این خود بر دو بخش بود. یکی رفتن از مسیر روسیه به دریای سیاه و از آنجا به استانبول و سپس اسکندریه و قاهره و آنگاه گذر از کانال سوئز برای داخل شدن به دریای سرخ و رسیدن به جده یا ینبع. و دوم راه بوشهر و گذشتن از دریای عمان و اقیانوس هند و گذر از دماغه امید نیک و ورود به دریای سرخ برای رسیدن به جده یا ینبع.
از زمان ورود کشتی بخار به دریاها، کار مسیرهای زمینی و حمل‌های مصری و شامی به سستی گرایید و با باز شدن کانال سوئز (در سال ‌ 1286 هجری مطابق 1869 مسیحی) اکثریت حجاج راه دریا را برای رفتن به حج انتخاب می‌کردند. با این حال، دریا خطرات خاص خود را داشت. به علاوه بسیار دور می‌بود. این امر سبب می‌شد تا کسانی راه خشکی را ترجیح دهند. وی در باره اعتباری که راه دریایی به دست آورده و سبب تضعیف اهمیت و شوکت حمل شامی شده است، می‌نویسد:
در خارج معمورۀ مکه، میدان وسیعی است برای ورود و خروج حمل شامی به مکه. شکوه و رونق حمل شامی و دیگر حمل‌ها از جهت مسافرین حجاج از راه دریا نسبت به سنوات سابقه تفاوت کلّی یافته، به قسمی که جمعی از حمله‌داران عرب و عجم پریشان شده و ترک حمله‌داری کرده‌اند. رئیس حمله‌داران حجاج ایرانی، حاجی محمد شیرازی است که مدتی عمر خود را در این راه بسر برده وخدمات شایسته به دولت و ملّت کرده و می‌کند. در این چند سال به واسطۀ قلّت حجاج خیلی متضرّر و مقروض گشته است.
از نظر نویسندۀ ما بهترین راه برای رفتن به حج راه دریا بوده و به هیچ روی نمی‌بایست کسی فریب تبلیغاتی را بخورد که بر ضد راه دریایی صورت می‌گیرد. با توجه به خاطرات مربوط به خطرناک بودن راه‌های دریایی و معطلی‌های فراوان در جده به خصوص در راه دریای از بوشهر به جده، انسان می‌تواند تصور کند که هر زائری از هر راهی رفته از آن پشیمان شده و آرزو می‌کند که ای کاش از راه دیگر رفته بود. به هر روی وی در مقدمۀ کتابش در این باره می‌نویسد:
برای مسافرت و وصول مقصود در باب انتخاب طُرق به عقیدة كسان باتجربه و آنانی كه هر دو راه دریا و خشكی را مكرّر دیده‌اند، راه دریا را اسهل و مرجّح دانسته‌اند كه یا از دریای مازندران عبور كرده، از راه اسلامبول عازم باشد و یا از راه دجله یا شط بغداد به بصره و از آنجا به جدّه برود، و یا آن كه از راه بوشهر كه پانزده روز به جدّه می‌رسد برود كه مایة آسودگی و امنیت و قلّت ركوب و نزول و عدم تضییع اوقات در این راهها است و چندین دلایل عدیده نیز دارد كه اینجا موقع بسط آن نیست، ولی در راه سلطانی حاجی باید چهل روز تا ورود به شام قطع مسافت نماید و از شام تا به مدینه، چهل منزل در بالای شتر قرار گیرد، نه لذّت خواب را بداند و نه حظّ سفر را ببیند. غیر از ركوب و نزول در شبانه روز شغلی ندارد.
بدترین راه‌ها از نظر وی، که حق هم با اوست، راه جبل است که به نام راه سلطانی نیز شهرت دارد. این راه کوتاه اما بسیار سخت، کم‌آب، پر از دزد وخطراتی بود که از سوی اعراب بدوی تهدید می‌شد.
قطع نظر از این زحمات راه سلطانی، صدمات كثیره و عدیده در راه جبل هست كه به سبب مجهولی، همه ساله، جمعی مردم ایران در راه بیت الله الحرام در چنگ اعراب اسیر و حقیرند و در بیابان‌های كویر عربستان كه دادخواهی نیست هرچه می‌توانند مضایقه ندارند. حمله‌داران قسی القلب انواع اذیت جانی و مالی می‌نمایند.
سفرنامه‌ها پر از مطالب هولناک در باره راه جبل و خطراتی است که در این مسیر وجود داشته است. خود نویسنده ما دو بیت شعر هم که آن زمان در مذمت راه جبل بر سر زبان‌ها بوده، نقل کرده است.
به دریا رفتن و مردن به از راه جبل باشد
كه در راه جبل حاجی حقیر و مبتذل باشد
یكی در چنگ جمّال و دگر عكّام بداختر
سیم زان حمله‌داردون كه سرتاپا حِیل باشد
با این حال باید توجه داشت که نویسنده آگاه است که راه مدینه تا مکه یا راه مدینه تا ینبع راهی است که اجباراً باید با شتر طی شود. وی در این باره آگاهی‌های لازم را به دست داده و مسافر را از مشکلات و مصایبی که در این مسیرها وجود دارد و البته او می‌تواند با برنامه‌ریزی قدری از آنها بکاهد، آگاه می‌سازد. وی خود مسیر مکه تا مدینه و از مدینه تا ینبع را طی کرده و تجربه‌های جالبی را به خصوص در برخورد با شتربان و عکام بیان می‌کند.
نباید غفلت کرد که راه دریا هم گاه بسیار هولناک بود و هر سال اخبار ناراحت کننده‌ای از آن می‌رسید.

آگاهی در بارة تمدّن جدید
نویسنده دو هدف را در این سفرنامه دنبال کرده است: نخست همان که گذشت، یعنی ارائه اطلاعات به یک مسافر و زائر بیت الله که بداند از کدام مسیر برود، از چه وسیلۀ نقلیه استفاده کند و به عنوان یک مسافر چگونه رفتار کند تا کمتر با مشکل روبرو شود. اما هدف دیگر وی در این سفرنامه آن است که این مسافر بداند در کدام عالم زیست می‌کند و ابعاد مدنیت تا کجا پیش رفته است. وی گرچه این دو هدف را در عبارات نخست کتاب خود در هم می‌تند، اما فی الواقع تلاش می‌کند تا از بیان تجربه‌هایی که در ارتباط با روسیه وعثمانی بیان می‌کند، مسیر پیشرفت را نشان دهد. وی خود دلبستگی به این پیشرفت دارد و کاملا موضع مساعد نسبت به آنها در پیش می‌گیرد. وی در آغاز سفرنامه در باره هدف از نگارش این اثر چنین می‌نگارد:
و اگر هموطنان من در این اوراق به نظر تدقیق تامّل نمایند و از اوضاع و احوال اهل ولایات خارجه و ممالك متمدّنه آگاه شوند، خواهند دانست كه عالم تمدّن چیست و چگونه در این عالم باید زیست و حجاج بیت الله الحرام را نمونه‌ای از تكالیف مسافرت خطّة حجاز از این اوراق حقیقت طراز واضح و روشن می‌شود كه در آن بلاد طریق مسالمت چیست و شاهراه نجات از كجا است.
«عالم تمدن» از نظر وی همین پیشرفت‌هایی است که در روسیه و عثمانی روی داده و تغییراتی را در عرصه‌های مختلف پدید آورده است. وی پس از آن که فهرستی از مدارس مختلف ایجاد شده در استانبول داده شده است، می‌نویسد:
دولت علیه عثمانی از وقتی که خود را داخل دول متمدّنه کرده، این امر را خوب ملتفت شده که ترقّی ملک و ملّت از تعلیم علوم و فنون به اطفال مملکت و استقرار قوانین مدنیت حاصل خواهد شد. موضع مثبت وی در باره پیشرفت‌ها به حدی است که در قبال تجاوزات روسیه و تصرف ممالک تحت سیطرۀ عثمانی هیچ گونه موضعی ندارد. به عکس، خواسته یا ناخواسته چنین القا می‌کند که پس از آن که این مناطق تحت تصرف روسیه درآمده، پیشرفت و آبادانی در آنها رو به زیادت گذاشته است. حتی در یک مورد، از این که مسلمانان باطوم از روی تعصب در حال ترک روسیه و رفتن به عثمانی هستند، آنان را سرزنش می‌کند:
در سمت شرقی شهر، عمارات اهالی عثمانیه و ترك واقع است، ولی از این جنگ به بعد از آبادی افتاده رو به انهدام است؛ زیرا در ضمن مصالحه قرار داده‌اند كه ساكنین در توطّن و ارتحال تا سه سال با میل خود تبعیت یكی از دولتین را اختیار نمایند، مختار باشند. از این جهت اكثر متوطّنین شهر كوچیده و مسكن و مقام ایشان خراب و بایر مانده [است]. دولت روس به ملاحظه قدردانی و حق‌شناسی رعیت با آن همه سخت‌گیری كه دربارة سایر تبعه و رعیتش دارد، به اهل باطوم در كمال ملایمت رفتار می‌نماید كه به انواع تلطّف و مهربانی و لطایف الحیل رعیت را تا سر موعد نگاهداری كند، باعث ارتحال مهاجرین، محض تعصّب و خیال پرستی است. حرفشان این بود كه ما در زیر بیرق روس نمی‌رویم. سه جامع در این شهر از آثار اسلام باقی است. مؤذّنی خوش صوت دولت روس معین كرده كه ماهی 25 منات مرسوم گرفته، در اوقات صلوات اذان در مسجد گوید.
بنای او این است تا از نظم و انضباط دنیای جدید سخن بگوید و همه چیز را بر اساس اصول تعریف شده بشناساند. برای مثال از حرکت کشتی‌ها که چه اندازه سروقت هستند و این که قیمت‌ها را در دفترچه‌ای نوشته‌ای نوشته‌اند و مطالب دیگر. اما به خصوص در مورد اخیر از این که در ایام حج بی قانونی می‌کنند سخن عصبانی است:‌
لكن در موسم حج قانون رسمی را به كنار گذاشته موافق طبع خودشان حركت می‌كنند و اوراق‌نامه را پریشان كرده، به آب دریا می‌شورند و به قیمت‌های مختلف تا هر درجه كه بتوانند از نفرات حجّاج می‌گیرند. و به ملاحظۀ وقت رفتار می‌نمایند.
تعصب وی این اندازه است که با همه مقایسه غیر مستقیمی که خواننده میان اوضاع ایران با روسیه یا حتی عثمانی دارد، اما مؤلف انتقادی از حاکمیت قاجار ندارد، زیرا خود درمجموعۀ همین حاکمیت قرار دارد. شاید تنها انتقادی که به چشم آمد، این بود که وی با دیدن ایرانیان تاجر درشهرصامسوم، از این اوضاع ایران برای تجارت مساعدنیست وهمین امر سبب رفتن این افراد از ایران شده است، اظهارتأسف شده است:
تبعة ایرانی به قدر 150 نفر در این شهر ساکن است. آیا این ها چه قدر منافع دارند که بیشتر از ده سال از وطن دست کشیده در غربت به کسب معیشت مشغولند و به هیچ وجه میل مراجعت به وطن خود ندارند؟ کاش در ولایت ما هم امر تجارت نوعی وسعت می‌داشت که منافع اهالی به خود دولت عاید می‌شد.
این که سید محمدرضا، تا چه اندازه با عالم مدنیت غربی آشنا بوده دقیقا از آن آگاه نیستیم. مهم آن است که می‌دانیم با رشته جغرافی و زبان فرانسه آشنا بوده و همین امر سبب بخشی از توجه وی به دنیای جدید است. یکبار از یک زن فرانسوی که در کشتی بوده و مرتب مشغول خودآرائی و حتی تمسخر لحیۀ پیری بوده، می‌نویسد: «اغلب فرنگی‌ها خوش گذران و عیاش می‌شوند و غم و غصّه را به بهانه از خود دور می‌نمایند».

آگاهی در بارة مسکوکات،‌اوزان، مقادیر و مکیال
شاید یکی از مهم‌ترین جنبۀ این کتاب که دقیقا بخش ویژه‌ای را هم در این سفرنامه و جای جای آن به خود اختصاص داده، اطلاعات جغرافیایی آن است. در این زمینه در هر صفحة کتاب می‌توان اطلاعاتی را مشاهده کرد. بخش مربوط به ایران و قفقاز آن بسیار مبسوط است، اما در طول مسیر هم هرآنچه که در یک سفر با این مشخصات قابل تحصیل بوده، در کتاب آورده است. راهها، سرحدها، ارتباطات، رودخانه‌ها، ویژگی شهرها به لحاظ جمعیت و نهادهای نظامی و آموزشی و دینی و قومی و بسیاری از مسائل دیگر به اجمال و گاه به تفصیل در این کتاب آمده است. در این باب نمونه نمی‌توان ذکر کرد، بلکه با مراجعه به فهرست مطالب کتاب می‌توان بخشی از آن مطالب را که خود مؤلف دسته‌بندی و تنظیم کرده مشاهده کرد و در بخش‌های دیگر هم به طور پراکنده این مطالب را دید.
از اطلاعات جغرافیایی که بگذریم، بحث از مکیال و موازین و انواع پولها و فاصله سنج‌ها و غیره، یعنی هرآنچه در باب اندازه‌گیری است، در این کتاب فراوان است. زمان مؤلف، زمانی است که به آرامی مکیال و موازین غربی برای سنجش به شرق آمده اما همچنان معیارهای سنتی نیرومند است. از آنجا که مؤلف تحصیل کرده مدارس تازه است، و در عین حال سنن قبلی را هم می‌شناسد، فرصتی برای تطبیق اینها دارد. این کتاب بدین لحاظ یک مأخذ قابل توجه به شمار می‌آید. در باره تطبیق واحد پول کشورها و ارزیابی آنها در مقابل یکدیگر نیز در این کتاب اطلاعات کافی وجود دارد.
در بخش سنجه‌های مالی و اوزان در جای‌های مختلف کتاب مطالبی هست که باید در یک جا استخراج شود. برای مثال:
مكیال خاك روسیه كروانكه و پوط است. وزن كروانكه 88 مثقال است و چهل كروانكه یك پوط محسوب می‌شود كه به وزن هزار مثقال سه من و نیم و بیست مثقال سنگ هزار مثقالی است.
و در مورد دیگر در باره ورس که واحد سنجش مسافت در روسیه است، می‌نویسد: ورس بر وزن خرس 1500 ذرع روس است و یک ذرع روسی از روی مأخذ صحیح مساوی است به نیم ذرع و سه گره بزازی عراق وحقیقتاً یک ورس معادل است به یک هزار و سی دو ذرع و سه چارک عراق. هفت ورس یک فرسخ معمولی این زمان است.
نمونه‌های دیگری هم در لابلای کتاب آمده است از آن جمله «سه كاپك روسی معادل یك صد دینار است». و در جای دیگر به مناسبت یاد از کیلومتر «یک کیلومتر عبارت از 1000 متر فرانسه است».
بحث از انواع واقسام وسائل نقلیه منهای ماشین که آن زمان برای نویسنده ما شناخته شده نبوده، در این نوشته وجود دارد. عراده، تخت روان، کالسکه، گارت، فروگون، خط آهن، تراموا، انواع کشتی‌ها و واپورها، شُقدف، شُندف، شتران طیاره، و نمونه‌های دیگر در جاهای مختلف کتاب، مورد توجه قرار گرفته است.
نکته‌ای که وی به آن توجه کرده است، ارائه جدولی است از حرکت وسائل نقلیه مختلف، از قبیل شتر و الاغ و قطار و کشتی در ساعت و مقایسه آنها با یکدیگر در ساعت و محاسبۀ تمام آنها با فرسخ جغرافی با ملاحظۀ ساعت. وی در این باره جدول جالبی ارائه داده است:
مركب                               فرسخ             ساعت
اسب راهوار                          1                    1
الاغ باركش                           1                  1.30
قاطر تخت و کجاوه                 1                  1.15
اسب چاپاری                         1               30 دقیقه
عراده در راه شوسه               1               45 دقیقه
شتر سواره                          1                 45 دقیقه
فرقون بار كشي يا سواره      1                    1.15
كالسكه در راه تراموای          1                   15 دقیقه
واگون راه آهن                 6 – 10 فرسخ         1 ساعت
وی در پایان می‌افزاید: واپور یا کشتی بخاری به طور اعتدال ده میل انگلیسی در یک ساعت راه می رود. این در حالی است که هر میل انگلیسی معادل 1538 متر است.1538 متر است.
اما درباره ارزهای مختلف و ارزش مسکوکات کشورهای متعدد هم اطلاعات جالبی در اختیار می‌گذارد. علاوه بر اطلاعات متفرقه در این باره، در یک مورد جدول زیر را ارائه می‌دهد:
مسکوکات دولت عثمانی: لیرای طلا 140 قروش. مجیدیۀ سفید 26 قروش. قروش 50 پاره؛ متالک 20 پاره.
مسکوکات دولت روس: امپریال 122 قروش. 5 منات 3 قروش. 7 منات 2 قروش. اسکناس یک منات 13 قروش.
مسکوکات دولت علیه ایران: قران 5 قروش. پناه آباد 2 قروش و نصف است.
مسکوکات مصر: یک قروش یک قروش و نصف عثمانی است و هکذا سایر وجوهاتش.
مسکوکات دولت فرانسه: ناپلئون فرانسه: 120 قروش. فرانک 5 قروش.
مسکوکات دولت انگلیس: لیرای طلا 140 قروش. ریال 28 قروش. ربع روپیه 2 قروش و نصف.
بیان فواصل میان شهرها و بندرها هم از جمله حساسیت‌های او در این سفرنامه است که با دقت و غالبا بر اساس میل انگلیسی بیان کرده است. آن زمان به تازگی بحث از کیلومتر مطرح شده و نویسنده در حد توان سعی کرده است تا در برخی از موارد از این مقیاس که در اصل هر کیلومتر عبارت از یک هزار متر فرانسه است، استفاده کند.

اطلاعات در باره کنسولها و سفیر ایران در عثمانی
یکی از نکات جالب دیگر آگاهی‌هایی است که در باره نمایندگان کنسولی‌ ایران در بلاد مختلف به دست داده است. در شهرهایی هم که کنسولگری نبوده اما کسی نمایندگی برای رفع و رجوع مشکلات ایرانیان را داشته، معرفی شده است. بحثی هم در باره معین الملک سفیر ایران در عثمانی دارد که سالها در آنجا سفارت داشت. ثقه الاسلام و طبعا نویسنده و همراهان هیجده روز میهمان باغ ییلاقی سفیر بوده‌اند. برای اساس این کتاب می‌توان بسیاری از این کنسولها یا نمایندگان کنسولی را در شهرهای مختلف از جمله تفلیس، سامسون، ازمیر، اسکندریه و قاهره شناخت. بدین ترتیب وی به دلیل همراهی با ثقه الاسلام مورد حمایت آنها بوده و نسبت به آنان هم نظر مساعد دارد. در باره وکیل کنسول ایران در بیروت می‌نویسد:‌ «وکیل قونسول این اسکله از جانب دولت علیه ایران الیاس بیک پسر اسکندر بیک یهودی آدم معقول و کار دانی است».
جنرال قونسول ایران در استانبول هم «مقرّب الخاقان حاجی میرزا نجفعلی خان» بوده که شرف نسبت با ثقة الاسلام نیز داشته است. نویسنده در بارة او می‌نویسد:‌ «ایشان مدّت‌های مدید است كه ماموراً در سفارت سنیه كبری دولت علیه ایران مشغول خدمت هستند. در حقیقت شخص دانشمند و نكته‌دان و كارآگاه و بس كافی است. چند جلد تألیفات فارسی و عربی و تركی در اصول و فروع دینیه و در بعض مطالب حقّه دارد كه بالفعل نسخه‌های چاپی آنها در داخله و خارجه در نزد علما و فضلای دین موجود است».
در جایی که از آتش بازی در منی سخن می‌گوید، از تلاش‌های کنسول ایران سخـن گفتـه و بـر آن اسـت نشـان دهـد که آن سال تـا چه اندازه ایران، قـوت و شوکت خود را نشان داده است:
تا این سال آتش بازی منحصر به این دو جشن دولتی و ملتی عثمانی بود. واز جانب دولت علیه ایران تا حال این قبیل رسومات معمول نبود. ولی امسال از حسن کفایت و کاردانی حاجی میرزا حسن قونسول جدّه در منی در مقابل جشن و آتش بازی آنها در همان شب، خودنمایی‌هایی دیده شد که می‌توان گفت اسباب آتش بازی و سایر چیزهای او ترجیح بر دیگران داشت. در وقوف به منی قونسول دولت علیه ایران در مقابل چادر کارپردازی، بیدق شیر و خورشید نصب کرده، و چادرهای حجاج اهالی ایران علی قدر مراتبهم به ترتیب مرغوب در همان موضع مرتّب نموده. شبها مشعل‌ها از پیش چادرها افروخته که حضرات اعراب و شرفا به نظر تعجّب و حیرت نگریسته به قوّت عظمت و شوکت دولت ایران و ایرانیان تماشا می‌کردند.
روز عید جناب والی با اعزّۀ مکه از قونسول دیدنی کردند و در مکه نیز احترامات قونسولگری را به وجه اکمل مراعات می‌نمودند. حقیقت امروز اقتدار و رفاه حالی که برای اهالی دولت علیه ایران در خارج ولایات حاصل است، در ازمنۀ سابقه ممکن نبود. پس همۀ اینها از یمن توجّهات و عنایات کاملۀ پادشاه اسلام پناه فلک دستگاه قدردان و قدرشناس علیا حضرت اقدس همایون شاهنشاهی ادام الله ایام سلطنته و ملکه ـ است. خداوند عالم و عالمیان این نعمت عظمی را بر اهالی ایران تا قیام قیامت مستدام بدارد.
نجم الملک هم در سفرنامه خود از این قونسول کاردان یاد کرده و از ‌تلاش‌های او ستایش کرده می‌نویسد: «در این سنوات به حسن کفایت میرزا حسن کارپرداز مقیم جده خیلی رفاهیت دست داده» است. [6]
یکی از نکات جالب این سفرنامه در باره بهمن میرزا پسر عباس میرزا نایب السلطنه است که پس از اختلاف با محمد شاه با حمایت روسها از ایران رفت و خود و پسرانش در خدمت دولت روسیه درآمدند. نویسنده ملاقات او را با ثقة الاسلام نوشته و فرزندان وی را نیز معرفی کرده است.
روز دوم ورود، نواب مستطاب والا شاهزاده بهمن میرزا نیز طرف عصر تشریف آوردند. صحبت از وضع عربستان و مكۀ معظمه و چگونگی از حالات حجّاج در موسم حج به میان آمد. بعد می‌فرمودند كه مدّت 33 سال است از وطن مألوف مهاجرت كرده، اینجا را وطن اخیتار كرده‌ام و در این تاریخ كه سن شریفشان تقریباً 73 می‌بود، به هیچ وجه آثار ضعف و بی‌قوّتی دیده نمی‌شد مگر كه از درد پا شكایت داشتند. حوالی غروب فرزند ارشدشان نوّاب رضاقلی میرزا كه آجودان مخصوص حضور اعلی حضرت امپراطور دولت بهیۀ روسیه وسرتیپ اوّل هستند، دیدنی نمودند. شاهزاده خوش اخلاق ودل آگاه مهربانی هستند. زبان فرانسه و روس را خوب تحصیل فرموده‌اند. تألیفاتی زیاد در زبان روس و فرانسه دارد. از جمله گزارشات سفر مأموریت نظامی خودش است به صفحات تركمان اتك و تكه كه به زبان فرانسه تألیف كرده به چاپ رسانیده است. در چهل و یك سالگی سه پسر بزرگ داشتند كه هر یك مشغول خدمات دولتی هستند. رسوم و مقرّری خود نواب مستطاب شاهزاده غیر از مواجب اولادشان از دولت روسیه، در سالی 32 هزار منات روسی است. سایر اولادش نیز به فراخور منصب و درجه رسوم علی حِده دارند.

اطلاعات در باره برخی از چهره‌های آن سال در حج
نویسنده در باره شماری از همسفری‌های خود اطلاعاتی را در همان ابتدای کتاب ارائه داده و شرح حال آنان از جمله خودش را به اختصار نوشته است. با این حال، در موارد دیگری هم شرح حال کسانی را که یا در طول راه دیده و یا در حج ملاقاتشان کرده آورده است که در مواردی بسا منحصر به فرد باشد.
در یک مورد از حضور چند نفر از علما و چهره‌های سیاسی یاد می‌کند. دو نمونه مهم یکی آخوند خراسانی و دیگری سید محمد کاظم یزدی هستند که یکی دو دهه بعد جزو برجسته‌ترین مراجع تقلید می‌شوند. در این سال، میرزا عبدالغفار نجم الملک هم به حج آمده بود که نویسنده ما متذکر شده است. نجم الملک در همین سال سفرنامه‌ای نوشته است که به چاپ هم رسیده است. [7] عبارت نویسنده چنین است:
از جمله اعاظم و مشاهیر اهالی ایران امسال کسانی که به زیارت بیت الله الحرام مشرّف شده بودند از این قرار بود: جناب مستطاب ثقۀ الاسلام حاجی میرزا شفیع آقا صدر تبریزی با فضلایی که همراهانش بودند. جناب آخوند ملا محمد خراسانی، جناب آقای سید علی مجتهد یزدی، میرزا عبدالله خان برادرزادۀ حاجی قوام شیرازی، مقرّب الخاقان میرزا عبدالغفار خان نجم الملک، ملک التجار بندر بوشهر و جمعی دیگر از فضلا و علما بودند که ذکر همۀ آنها موجب تطویل می‌شود.

آگاهی در باره اماکن تاریخی
توجه وی به اماکن تاریخی در نوع شهرهایی که توانسته است اطلاعاتی از آنها به دست آورد، نسبتا قابل توجه است. وصف دقیق وی از اهرام مصر، و همین طور شماری از آثار تاریخی در شهرهای تفلیس، استانبول و جاهای دیگر در این کتاب درج شده است. از نکات جالب کتاب در شرح اماکن تاریخی آن مناطق ذکر چندین مسجد از بناهای شاه عباس صفوی و دست کم در یک مورد برخی از کتیبه‌های موجود در آنهاست. وی در باره مسجدی که شاه عباس در روستای غارغابازار ساخته می‌نویسد:‌
صبح بعد از حركت از منزل امشبی به فاصلۀ دو فرسخ در سر راه، دهی واقع است موسوم به غارغابازار. در وسط آن در روی تلّی، مسجد بزرگی و كاروانسرایی از خیرات و مبرّات شاه عباس غفران‌مآب دیده می‌شود كه بالفعل آباد و معمور است. وضع مسجد به بیت الله الحرام از حیثیت ارتفاع و اساس واركان خیلی شبیه است.
وی کتیبه مسجد شاه عباس در شماخی را هم در این کتاب آورده است. در بارة حرمین شریفین هم اشارات ارزشمندی در این کتاب آمده است. برای مثال،‌ طباطبائی در مکه از سنگ متکاء‌ یاد کرده و کتیبه‌ای را که حاوی دو بیت شعر در آن بوده، عینا نقل کرده است. به دلیل توقف کم او در مدینة منوّره که تنها پنج روز بوده است، اطلاعات در باره این شهر بسیار اندک است. وی با اشاره به این که آخرین تعمیرات مهم در مسجد النبی ـ صلی الله علیه‌ وآله از زمان سلطان عبدالمجید خان و در سال 1271ق است،‌ اشاره به اسامی ائمه اطهار علیهم السلام  در مسجد دارد. به نظر می‌رسد این اسامی از سوی این سلطان و پس از تعمیرات دورة‌ وی در آن محل نوشته شده است. وی با اشاره کلی به برخی از کتیبه‌ها حرم نبوی می‌نویسد:‌
از آیات و کلام اقدس سبحانی به خطوط ثلث در اسطوانه‌ها ودیوارها به طرزهای خیلی مرغوب مکتوب و منقوش و اسامی ائمه هدی و صحابه رسول خدا در چهار سمت دیوارهای صحن مکتوب است.
قبر شیخ احمد احسایی هم که در پشت قبور ائمه علیهم السلام بوده مزار شماری از زائران بوده است. وی اشارتی به محل این قبر هم دارد.
در میان راه‌های مختلفی هم که طی کرده است،‌ گاه گاه اشاره‌ای به برخی از بناها دارد. برای مثال پس از خروج از مدینه و رسیدن به حمراء و گذر از آن منزل به جایی می‌رسد که مقبره‌ای به نام ابوسعید ابن عم رسول الله  صلی الله علیه و‌آله بوده است. اما این که او چه کسی است، نه او آگاهی داده و نه در مصادر در دسترس چیزی می‌دانیم. همچنین پیش از ورود به مدینة منوّره از «تپة سلام» یاد می‌کند که گویا همان ارتفاع مشرف به مسجد شجره پیش از رسیدن به این مسجد باشد، جایی که از آنجا مناره مسجد النبی  صلی الله علیه و‌آله  دیده می‌شده و حجاج روی آن ایستاده دعای مخصوص می‌خوانده‌اند. نظایر این در جاهای دیگر کتاب هم دیده می‌شود. وی بحثی هم در بارة مقبرة شیخ شهاب الدین اهری دارد و یادداشتی را که از شیخ بهایی از شعبان سال 1018 روی دیوار بوده عینا ضبط کرده که جای آن سفید است و خوشبختانه تا به امروز برجای مانده است.
فواید کتاب البته بیش از اینهاست که جز با مطالعه هوشمندانه آن به دست نخواهد آمد.

تصحیح سفرنامه
تنها نسخة کتاب که من می‌شناختم در کتابخانة مرحوم ملک به شماره 2357 ثبت شده است. نسخة‌ مزبور را که بسیار عالی و خوش خط وشامل 157 برگ بود با حمایت جناب حجت الاسلام و المسلمین الهی خراسانی و همکاری صمیمانه بخش خطی کتابخانه آستان قدس رضوی وبه خصوص قسمت فیلمتک آن به سرعت دریافت کردم. متن را از روی نسخه موجود تایپ کردم و در فرصت عمره‌ای که در شهریور 1386 در حرمین بودم، آن را به همراه همسرم مقابله کرده و در بازگشت مقدمة حاضر را نوشته واشکالات موجود را تا حد امکان رفع کردم. خوش خط بودن نسخه به معنای آن نبود که مشکل نداشت، به خصوص در باره اسامی مناطق مختلف که فراوان است و برخی مشکل یاب. مشکل یکسان نگاری کاف و گاف هم در برخی از اسامی تولید اشکال می‌کرد. حال هم که آماده شده پیشاپیش برای اغلاطی که مانده است عذرخواهم.
نویسنده خود برای بسیاری از موارد عناوینی انتخاب کرده بود اما مواردی هم وجود داشت که لازم بود عناوینی افزوده شود تا کار استفاده از کتاب آسان‌تر گردد. ما این موارد را در کروشه آورده‌ایم. و نکته اخیر این که از طولانی شدن مقدمه عذر می‌خواهم. دلیلش به خصوص در انتخاب عبارات کتاب آن بود که مستقل از کتاب هم سودمند باشد.

پی نوشتها:

[1] درباره نسب نامه این خاندان تاکنون آثار و مشجراتی منتشر شده است که از آن جمله کتاب هدیة لآل عبا فی نسب آل طباطبا از سید حسینعلی نقیب زاده مشایخ طباطباست که در سال 1331توسط کتابخانه مجلس منتشر شده است. همین طور کتاب جناب ترابی طباطبائی حفظه الله.
[2] نسب نامه شاخه‌ای از خااندان طباطبائی تبریز،‌سید جمال ترابی طباطبائی، (تبریز، 1376) ص 189
[3] همان، ص 34
[4] هدیه لآل عبا فی نسب آل طباطبا، ص 89 - 90
[5] سفرنامه نجم الملک چاپ شده در «حدیث قافله‌ها» ص 110
[6] سفرنامه نجم الملک چاپ شده در حدیث قافله‌ها، ص 110
[7] حدیث قافله‌ها، به کوشش سید علی قاضی عسکر، تهران، 1382صص 91 -