آزادانديشى و حوزه هاى علمى شيعه

آزاد انديشى در غرب برابر است با قدرت زدايى تهى شدن انديشه از سنت و سرشت قدسى اما در شرق بويژه ميان حوزه ها آزاد انديشى به منظور دستيابى به حق صورت مى گيرد كه در اساس امرى است قدسى و ناسوتى. براين اساس آزاد انديشى دستاورد نگاه از بالا يا پايين يا دور يا نزديك يا حاصل انديشه هاى كوچك بازدارنده نيست انديشه هايى كه مى توانند همه زندگى را پر كنند و هرگز به انسان اجازه نمى دهند تا به آن چه توانايى تحصيل آن را داشته است برسد.
آزاد انديشى ريشه در عينيت گرايى واقع بينى و آزمون و خطا و تجربه دارد و بيان دستاوردهاى آن به قالبهاى نوين نيازمند است و از لوازم آن عدم تعهد به افكار و انديشه هاى آبايى و بتهاى قبيله و صنف است.
آزادانديش براساس باورهاى از پيش پذيرفته شده نمى انديشد و منطق توجيهى را به كار نمى گيرد. دغدغه كشف حقيقت از خصلتهاى روحى اين فرد است.
به دست دادن تعريفى از آزاد انديشى دشوار است و برابريابى براى آن سخت تر. ما اگر آزاد انديشى را (وارستگى) از دلبستگيها بدانيم آزاد انديشى فراتر از جريان صنفى فرقه اى نژادى منطقه اى جنسيتى قرار خواهد داشت. به همين دليل آزاد انديشى در ميان اصنافى مثل دانشگاهيان و حوزويان خلاف هم شدن و ناسازگارى را در پى دارد. چون آزاد انديشى به گونه اى دورى از پاى بنديهاى گروهى صنفى و رسته هاى اجتماعى و سازمانها و نهادهاست. آزاد انديشى بيش از آن كه به مقوله انديشه و انديشيدن مربوط باشد به نوع پيوندى كه انديشه با محيط انسانى و اجتماعى پيدا مى كند بستگى دارد. در اين پيوند است كه انسان انديش ورز بايد از اثرگذارى محيط و زمينه ها و فضاى حاكم و دلبستگيهاى فردى دورى كند. امرى كه بسيار كم به حقيقت مى پيوندد. انسان از اين حيث ميان خود و انديشه اش حايل مى شود. دلبستگيهاى او همانند روزنه اى است كه ناگزير است از آن به پيرامون خود بنگرد. استقلال از اين علقه ها براى بسيارى از صاحب نظران ناممكن است. تا جايى كه شاعر بزرگى چون حافظ چنين آدمى را صاحب همت و خود را غلام او مى خواند.

دو وجه اثباتى و سلبى آزاد انديشى
آزاد انديشى رايج ميان عالمان پيشگام را مى توان از دو وجه اثباتى و سلبى بررسى كرد و جنبه هاى اثباتى آن را مى توان در رويكردهاى زير خلاصه نمود:
1. حق گرايى: رويكردى كه عالمان عامل و انديش مند را به فراتر از زمان و مكان و بوم و نژاد و جنسيت مى برد.
به منظور حق گرايى اول بايد اصل حق را شناخت دوم فروع حق را شناخت سوم قصد حق كرد چهارم ضد حق را شناخت پنجم حق را در قالب زيبا ارائه داد.
زيبايى به دليل آن كه حق است آدمى را جذب مى كند. زيرا به قول حكماى پيشين زيبايى شكوه حقيقت است. از آن جا كه زيبايى در نهايت با ذات نامتناهى در ارتباط است با آن تجلى و فيضان حق كه مراتب وجودى را تا مرتبه زمينى تشكيل مى دهد همراه است.1
شيخ هادى نجم آبادى در يكى از رساله هايى كه از او برجاى مانده است مى نويسد:
(تو كار بد را چون اهل جاهليت زمان حضرت خاتم اسم خوب بر رويش مى گذارى مرتكب مى شوى و نسبت به حق مى دهى به جهت آن كه هواى خود را در آن مى بينى. والا بالفطره اين قدر بى عقل نيستى كه قبح آن را نفهمى. با اين حالت چطور اميد داريم كه كسى قبول طريقه ما را بنمايد. )2
سيدجمال الدين اسدآبادى نيز در نامه خود به چهره بلند پايه مرجعيت شيعه حاج ميرزا حسن شيرازى معروف به ميرزاى شيرازى به سال 1308 هجرى در تبيين ضرورت حق گرايى مى نويسد:
(حق را بايد گفت. تو رئيس فرقه شيعى هستى. تو مثل جان در تن همه مسلمانان دميده اى. هيچ كس جز در پناه تو نمى تواند براى نجات ملت برخيزد و آنها نيز به غير از تو به كسى اطمينان ندارند. اگر براى گرفتن حق قيام كنى همه به پشتيبانى تو برخاسته آن گاه افتخار و سربلندى نصيب شان خواهد شد ولى اگر به جاى خود بنشينى مسلمانان همه متوقف شده و زيردست و زبون مى شوند. ممكن است وقتى كار به اين صورت بماند و مسلمانان رئيس خود را خاموش ديده و ببينند آنها را چون گله بدون شبان و حيوان بى سرپرست رها كرده اين خاموشى را براى خود عذرى پندارند بخصوص وقتى مشاهده كنند كه رئيس مذهب در يك اقدامى كه همه مسلمانان را واجب دانسته و خطر حتمى در پرهيزش مى دانند سستى مى نمايد. آيا چه كسى براى اين كار سزاوارتر از مردى است كه خدا در قرن چهاردهم از ميان همه او را انتخاب كرده و برهان دين و حجت بر مردمان قرار داده. )3
2. تعقل: آزاد انديشى براى پيوستن به عقل الهى و دستيابى به حكمت صورت مى گيرد.
3. كندوكاو و سركشى به افقهاى دور و فراتر از حوزه هاى محدود كننده.
4. بهره گيرى از تجربه هاى گذشته.
سيدجمال الدين اسدآبادى در يكى از يادداشتهاى خود به مردم ايران مى نويسد:
(شما تجربيات تاريخى بسيار اندوخته و حوادث و انقلابات زمانه را خيلى ديده ايد! مى بايست كه از اين همه تجربيات و مشاهده حوادث و انقلابات عبرت كامل گرفته باشيد. آيا سزاوار است كه يك ملت تاريخى پس از ديدن وقايع تلخ و اوضاع ناگوار گيتى و مشاهده قدرت دشمن باز از اتفاق كلمه و اتحاد دورى گزيند با اين كه مى داند فقط اتحاد و اتفاق است كه موجب شوكت و عظمت او مى تواند باشد؟ حالا وقت برادرى است حالا زمان پيمان اتحاد بستن است…. )4
5. اصلاح گرايى و رويارويى با عرف نارواى حاكم بر جامعه.
6. نقدپذيرى.
7. مسؤوليت پذيرى.
8. شفافيت و خلوص.
9. ابتكار و نوآورى.
اما جنبه هاى سلبى آزاد انديشى:
1. پرهيز از مباحث كم فايده و يا بى فايده.
2. جلوگيرى از مسخ شدن ارزشهاى متعالى و رواج انحطاط فكرى.
3. پرهيز از خودنمايى.
4. پرهيز از بوم گرايى و غلطيدن در ورطه هاى قالبهاى ذهنى چون نژادپرستى فرقه گرايى سياست زدگى تفكرات صنفى و طبقاتى.
5. پرهيز از حضور در نظام سلطه.
6. دورى از دنيا و دنياداران.
7. پرهيز از ارتزاق از راه دين.
8. دورى از بيماريهاى نفسانى مثل تنگ نظرى آشوبگرى كينه توزى حسادت شهوت رانى دروغ و فريبكارى.
از آن جا كه انسان زندانى مهرورزيهاى منفى خويش مانند: نخوت تنگ نظرى غرور دروغ گويى است. علما از اين اوصاف به مثابه بازدارنده هاى به حقيقت پيوستن آزاد انديشى دورى جسته اند. چون به خوبى دريافته اند كه اين خصلتها مى توانند آنان را از عمل و برابر فطرت خود باز دارند و بذر جهل را در نهاد آنان بارور كنند. اين افراد در نقطه مقابل كوشيده اند فضائل اخلاقى چون: صدق و صفا و فروتنى را در خود تقويت كنند.
9. دورى از خلق: عالمان آزاد انديش برخلاف زندگى در ميان مردم يارى رسانى به آنان از آنان دورى مى جويند; يعنى تلاش مى ورزند در باتلاق روزمرّه گيها معاشرتهاى بازدارنده از انديشه ورزى و مطالعه هاى دقيق و ژرف گرفتار نيايند. با مردم باشند و از آسيبهاى عوام زدگى و حشر و نشر با عوام در امان بمانند. با مردم باشند و خويها و آداب و سنتهايى كه فكر را از جولان و پرواز در آسمانِ انديشه هاى بلند باز مى دارند در آنان اثر نگذارد.
ملاصدرا در مقدمه اسفار مى نويسد:
(از هم گفت وشنودى با مردمان سرباز زدم كه از دوستى با ايشان مأيوس بودم. دشمنى روزگاران و كينه توزى ابناء زمان را آسان گرفتم و خود را از رد قبول شان آسوده ساختم. نسبت به احترام و سود و زيان شان بى تفاوت بودم و همه توجه خود را به سوى مسبب الاسباب معطوف كردم. )
و ادامه مى دهد:
(مدت زمانى در اين حالت انقطاع از خلق و انزوا و گمنامى باقى ماندم تا سرانجام به سبب طول مجاهدت نورى در درون جانم تابيدن گرفت و دلم از نور شهود روشنى يافت رازهاى جهان را به لطف الهى دريافتم رازهايى كه از آنها بى خبر مانده بودم و رموزى كه پيش از آن بر من آشكار نگرديده بود. )5
ملاصدرا در نامه اى از دوران خلوت و انزواى كهك چنين ياد مى كند:
(در مقام توجه و تفرد مى بودم و پاى در دامن غناى از خلق و تعزز كشيده داشتم و در خلوت تحصيل ملكات مى كردم و از مشاهده مكروهات از روى حزم و دورانديشى هراسان و گريزان بودم.)6

رابطه آزاد انديشى و اخلاق حوزويان
درنگ در زواياى اثباتى و نفيى آزاد انديشى به خوبى نشان مى دهد كه آزاد انديشى با اخلاق و مباحث اخلاقى پيوند بسيار نزديكى دارد تا جايى كه شايد بتوان گفت بدون برخوردارى از فضائل اخلاقى و كرامت انسانى نمى توان داعيه آزاد انديشى داشت. چون آزادانديشى بدون خصلتهاى فاضله اى چون شجاعت نمى تواند معنى داشته باشد. در حقيقت فضائلى چون (شجاعت) بذر آزاد انديشى را در نهان انسان مى پاشد و آن را چون درخت تناورى بزرگ مى كند و ميوه هاى تلخ و شيرين آن را مى چيند. شجاعت بودن شجاعت ديدن شجاعت انديشيدن شجاعت گفتن و شجاعت به كار بستن.
نقش شجاعت را ويژگيهاى اخلاقى ديگرى چون (مناعت طبع) و (شكيبايى) كامل مى كنند. چگونه مى توان بدون مناعت طبع يا بدون شكيبايى بر بلنداى آزاد انديشى دست يافت؟ انديشيدن امر دشوارى است آن هم از نوع آزاد آن. انديشه ها به آهستگى بالا نمى آيند درست مانند حُباب كه بر روى سطح مى رسند. نداشتن شكيبايى فرصت بارورى بسيارى از انديشه هاى آزاد را از ما مى گيرد.
درنگ ياد شده پرسش ديگرى را در ذهن به بار مى نشاند و آن اين است كه: آيا آزاد انديشى از ويژگيهاى اخلاقى جامعه و يا صنفى اثرپذيرى دارد. اگر اين پيوند درست باشد آيا هيچ پيوندى ميان ويژگيهاى اخلاقى رفتارى و خويهاى چتر گسترانده بر حوزه هاى علمى شيعه و آزاد انديشى رايج در آن وجود ندارد؟
در پاسخ به اين پرسش بايد گفت: آزاد انديشى با دانش اخلاق مسائل اخلاقى و خويها و رفتارهاى كهن حوزه و حوزويان گره خورده است. حوزه از ديرباز مَهدِ آموزه هاى اخلاقى بوده است. استوارترين متون اخلاقى به دست عالمان دينى نوشته شده است. در عمل نيز علماى پيشگام در مقام اصلاحِ خويها و رفتار خود بوده اند و هرگز كسى از آنان خود را موجودى تمام شده ندانسته است.
علما و روحانيت آزاد انديش شيعه هرگز پيوند خود را با توده هاى مردم نگسسته اند. بر حسب شرايط در دوره اى بر جهاد و جنبش و در دوره اى بر زهد و پرهيزكارى و در دوره اى ديگر بر شريعت و قانون تأكيد ورزيده اند. به همين دليل زمانى رهبر شهروندانِ مطرود و زمانى پيشگامِ مجاهدان محبوب و دوره اى پيشواى قانون گرايان مغبوض شده اند. اين پديده به خاطر محدوديت زمانه و عدم اقبال مردم به جامعيت دين بوده است نه ناشى از محافظه كارى يا نگاه تك ساحَتى آنان.
آزاد انديشى در هر حال ميان عالمان دينى رواج داشته و اين امر ناشى از نگاه جامع و چند بعدى و واقع گرايى مى شده است. سيد جمال الدين اسدآبادى و شهيد مدرس نمونه هايى از عالمان جامع و مردم خواه هستند. آنان افزون بر اين كه به افقى گسترده تر از مرز و بوم و نژاد و وطن و خانواده و تبار به دورنماى وسيع جهان اسلام مى نگريستند از نگاهى چند وجهى به انسان تاريخ و جامعه برخوردار بودند و خواهان رستگارى توده هاى مردم بودند.

دامنه آزاد انديشى در حوزه ها
در ارزيابى پيشينه هاى آزاد انديشى در تاريخ حوزه ها و حوزويان روشن مى شود كه آزاد انديشى رفته رفته و با گذر زمان در چند حوزه زير تعين يافته است:
الف. آزاد انديشى دينى: عالمان دينى اين مقوله را از راه دليل به دست آورده و آن را خارج از قواعد عقلانى و حِكَمى تفسير نكرده و نمى كنند و براساس آن به مداراى دينى با هم كيشان و با ناهمكيشان پرداخته و مى پردازند. اين نوع آزاد انديشى را مى توان در سيره و رفتار و گفتار علماى پيشگام مصلح و آزاديخواه حوزه هاى شيعه به روشنى يافت.
در آزاد انديشى دينى انديشه هاى انحرافى پيرايه هايى كه به دين بسته شده روشهاى انحرافى در پاسداشت آيين بويژه در عزاداريها و مراسم عاشورا به بوته نقد گذارده مى شود و آشنا كردن مردمان مسلمان با زندگى با اوضاع جهانى فرهنگها سياستها و… در سرلوحه كارها و برنامه ها قرار مى گيرد. از اين روى جمود انديشان با اين گروه از آزادانديشان سخت به رويارويى برخاسته و برمى خيزند. با اين حال آنان از داوريها و روى گردانيهاى مردم عامى هيچ واهمه اى به خود راه نداده و از مواضع خود عقب نمى نشينند كه تاريخ برگ برگ رويدادها گواه روشن آن است.
پى آمد آزاد انديشى دينى توسعه علمى و سياسى كشور اهتمام به اتحاد ملل اسلامى و پيوند ميان پيروان مذاهب اسلامى است.
ب. آزاد انديشى سياسى: بى گمان به باور شيعه ميان دين و سياست پيوند ناگسستنى وجود دارد و علماى دينِِ سهم بزرگى در گستراندن ژرفا بخشى به اين نگاه داشته اند. آنان برخلاف سياستهاى نظامهاى سلطه از بيان اين نوع حقايق دين سر باز نزدند. در دوره هاى پسين نيز همين نگاه و گرايش به آزاد انديشى عالمان دينى را به حوزه سياست كشاند. در اين ميان گوى سبقت را حوزه نجف ربود. حوزه نجف از زمان ميرزاى شيرازى و در جريان نهضت تنباكو به سمت آزاد انديشى در حوزه سياست كشيده شد. راه مجدد شيرازى را ميرزا محمدتقى شيرازى شيخ الشريعه اصفهانى سيد محمدكاظم طباطبايى آخوند خراسانى و ميرزاى نائينى ادامه دادند. بزرگانى چون كاشف الغطا به منظور نقش آفرينى به سياست روى آوردند. كاشف الغطا مى گويد:
(من تا فرق سرم غرق در سياست هستم و دخالت در سياست از وظايف حتمى من است و اگر دخالت نكنم خود را در پيشگاه خدا و وجدان مسؤول مى بينم. )7
يكى از ثمره هاى آزاد انديشى بويژه در حوزه سياست صراحت لهجه است. اين اخلاق در ميان علماى شيعه بسيار ديده مى شود. كاشف الغطاء در شمار اين علماست.
سرجان تروتبيك سفير انگليس در بغداد در 27 محرم 1373 هجرى در كتابخانه عمومى كاشف الغطاى نجف به ديدار ايشان رفت و ضمن گفت و گو هنگامى كه به خاطر كاركرد ظالمانه دولت انگليس مورد عتاب كاشف الغطاء قرار گرفت به ايشان گفت:
(دولت انگلستان به عراق خدمات زيادى كرد كه از جمله آن اعطاى استقلال مى باشد. )
كاشف الغطاء با تبسم گفت:
(عجيب است كه شما از در مغالطه وارد مى شويد و نمى خواهيد به واقعيتها اعتراف كنيد. آن چه شما به عراق داده ايد فقط صورت استقلال است. وزارت خانه ها و مجلسين عراق در باطن ساخته خودتان مى باشند و به فرمان شما عمل مى كنند.)8
سفير آمريكا در عراق نيز در ديدار با ايشان خطاب به وى گفت:
آيا در كتابخانه شما كتابى عليه ما وجود دارد؟
كاشف الغطا جواب داد:
كتاب كه چيزى نيست قلبهاى ما عليه شماست.
سفير آمريكا گفت: من از اين همه صراحت شما شگفت زده شدم. چنين صراحتى را هرگز از كسى نديده ام.)9
مخالفت با سياست زدگى از ويژگيهاى آزاد انديشى است. جريان آزاد انديشى وقتى مى تواند در خدمت جامعه قرار گيرد كه از جريان قدرت فاصله بگيرد. قواعد آزاد انديشى ايجاب مى كند كه انسان آزاد انديش منتقد باشد. انسان آزاد انديش به خوبى مى داند اين ساده انديشى است كه با نشستن بر مسند قدرت بتوان زمام فرهنگ كشور را به دست گرفت و آن را به سوى سازندگى پيش برد. فرهنگ ساخته مردم است و نهاد قدرت تنها مى تواند در بارورى يا عقيم سازى آن نقش داشته باشد.
آزاد انديشى علما با در دست گرفتن قدرت سياسى از سنت سازى در حوزه آزاد انديشى فاصله گرفت و مسيرى را كه آزاد انديشى دنبال مى كرد ادامه نيافت. ما نشانه هاى اين وقفه را مى توانيم ملاحظه كنيم.
آزاد انديشى پس از استقرار قدرت سياسى روحانيت دست كم به دو جريان تقسيم شد: جريانى كه كوشش مى كند تا در چارچوب سنتهاى گذشته عمل كند و به نقد و نقض و ابرام بپردازد و جريانى كه با تكيه بر قدرت سياسى عمل مى كند و اگر در حجت كم مى آورد از پشتوانه قدرت بهره مى گيرد. چون قدرت انسان را عوض مى كند. دست بالا كارى كه اين جريان مى تواند انجام دهد اين است كه: زنجيرها را از دست و پاى مولدان فرهنگ باز كند و تا جاى ممكن از جريان آزاد انديشى حمايت كند و نگذارد مشعلى كه با دستان سلف صالح برافروخته نگهداشته شده است به خاموشى گرايد.
ج. آزاد انديشى علمى: آزاد انديشى حوزويان در عرصه هاى علمى خود داراى مبانى و قواعدى است كه به مواردى از مهم ترين آنها اشاره مى كنيم:
الف. فهم حجاب حاصل از علم و دورى جستن از آثار تباه كننده آن. به تعبير ملاصدرا:
(علم حجابى عظيم است. حجابى كه دل را از غفلت و جهالت و از خود پرستى و ساده لوحى و حب جاه و رياست بيهوده به هرسو گشتن بى دينى و حرام كارى قبول مناصب و تقرب به فرمانروايان دورى جستن از نيازمندان و گوشه گيران و گمنامان باز مى دارد. همگى اين كارها نتيجه نادانى و معارض با دانايى است. )10
كنار رفتن اين حجاب است كه عالمان صالح حوزه را با جهان متفاوتى آشنا مى كند. انس با اين جهان است كه سبب مى شود تا آنان هرگز به جماعت درس و بحث و مرجعيت به عنوان دكان نگاه نكنند. آنان سبقت بر ديگران را در وصول به مقامات دنيوى مجاز نمى دانند.
ب. دورى از عالم نمايان جاهل. اين حال بويژه در دوره انحطاط علوم ضرورت مى يابد.
ملاصدرا در نامه خود به ميرداماد مى نويسد:
(از انقلاب و تراجع روزگار چنان صورت ترتيب و تميز برخاسته و مردم زمان چنان از حرف هنر و فضل مخرب گشته اند كه محض كمال را نقص مى دانند و عين شرف را حسَّت مى بينند انقياد نفس اماره را اطاعت اوامر الهيه مى پندارند و خدمت حكام و سلاطين را ترويج شرع مبين نام مى نهند… از لگد اين ايام ستمكار صورت امانت سمت خيانت گرفت و كالبد انسانيت به تمايل سبعيت موصوف گشت!)11
ج. اصلاح متد عملى و پرهيز از غرور علمى بى محتوا از دستاوردهاى آزاد انديشى است. انسان آزاد انديش از اين فضاها خود را دور نگاه مى دارد و مانع از آن مى شود كه اين افكار بر دانش او سايه افكند.
آقاى محمد واعظ زاده خراسانى مى گويد:
(امام در درس اصول خود مكرر مى فرمود از اين بحث بى فايده و يا كم فايده فارغ شديم و اينك به بحث ديگرى از همان قماش مى پردازيم. )
همو مى گويد: امام گاهى فرمود:
(شما پس از يك دو دوره خود را بى جهت معطل نكنيد و برويد به داد اسلام برسيد. اما من چاره اى ندارم جز تكرار همين مطالب. مدرس بيچاره است.)
يا فرمود:
(اين درس كه ما مى خوانيم از آن چه در بازار مى گذرد بيگانه است و قابل پياده شدن نيست بايد فقه اسلامى را آن طور مطرح كرد كه قابل عمل و پياده كردن باشد. )12
مرحوم حائرى طرفدار اجتناب از حشو و زوايد در علم اصول و پرهيز از تفاخر تكاثر به اصطلاحات و مباحث پيچ در پيچ آن بود. آيت اللّه بروجردى نيز مانند سلف خود عمل مى كرد وى مكرر در درس گفته بود:
(علم اصول متورم شده است) و (تورم غير از فربهى است.)13
د. سعه صدر و وسعت نظر. بدون برخوردارى از سعه صدر نمى توان با ديدگاه هاى علمى ديگران رابطه منطقى برقرار كرد. در ميان چهره هاى متأخر آقاى بروجردى در شمار مراجعى است كه ميان شاگردان به سعه صدر معروف بود. او در پذيرش آراى ديگران داراى وسعت نظر و سعه صدر و وارستگى بود.
در اهميت وارستگى علمى همين قدر مى توان گفت كه: تمام رشد و توسعه علوم توسط افرادى حاصل شده است كه از آزاد انديشى برخوردار بودند. و افراد ناوارسته توانايى توليد انديشه نقد و نيز انتقادپذيرى را ندارند. تنگ چشمى افراد و غيروارستگى هميشه بر گرداگرد علوم ديوارى كشيده است و داد و ستد علمى را از ميان برده است.
هـ. روى آورى به دانشهاى مورد نياز زمانه: درنگ در تاريخ آزاد انديشى حوزويان نشان مى دهد كه در عرصه علم اندوزى آزاد انديشان حوزوى از فضاسازيها در پاره اى از حوزه ها هراسى به دل راه نداده و به تحصيل دانشهاى راه گشا و كاربردى پرداخته اند.
محمدحسين كاشف الغطاء در رساله اى به نام (وحده الوجود او وحده الموجود) به بيان ديدگاه حكما و عرفا در اين زمينه مى پردازد و از شمارى از فقيهان به خاطر آن كه با اهل معرفت به عدل و انصاف رفتار نكرده و آنان را تكفير كرده اند انتقاد مى كند و مى نويسد:
(علماى ظاهر و امناى شريعت مى گويند كه: سالك اين طريق كافر است و قول به وحدت وجود يا موجود از نظر آنان كفر و الحاد است و با قوانين عامه شرايع و اديان الهى در تضاد است و اين قول توالى فاسد فراوانى دارد و شايد همين مطلب مدرك فتواى استاد [سيدمحمد كاظم يزدى] در عروة الوثقى باشد).
و ادامه مى دهد:
(با آن چه ما در اين موضوع گفتيم اشكال چنين تعبيراتى از فقها روشن مى شود و من در اين گونه داورى عدل و انصاف و ورع نمى بينم. )14
او حتى شيوه برگذارى مجالس جشن و سرور ولادت معصومين(ع) را نيز نقد مى كند و مردم را به سرور و شادمانى واقعى دعوت مى كند.15
و معتقد بود بايد علماى دين از حوادث نو كه در عرصه زندگى پرتحول بشرى ظهور مى يابد استقبال كنند و به استنباط حكم الهى بپردازند و فقه را در تمام زواياى زندگى عرضه كنند.16
و. برخوردارى از جامعيت علمى: بيش تر كسانى كه در حوزه هاى علميه به آزاد انديشى دست يافته اند به لحاظ علمى از جامعيت برخوردار بوده و توانسته اند ميان معارف گوناگون بويژه عرفان حكمت و فقه جمع كنند. اين حالت است كه بينش متفاوتى را براى آنان فراهم آورده و فراهم مى كند.

اهميت آزاد انديشى دانشوران حوزه
بايد ديد آزاد انديشى عالمان دينى چه سودى براى توده هاى مردم دارد؟ آيا تنها آنان را از محاصره و گرداب سحر و جادو نجات مى دهد يا از كيد بازار و بازاريان يا از محبس ارباب قدرت؟ يا از قيد اخلاقيات بى بنيان؟ يا وهميات و ظنون؟
آيا آزاد انديشى مى تواند مردم را به نيروانا برساند و در يك عشق كيهانى مستغرق كند؟
به نظر مى رسد رستگارى بهترين پاداش وارستگى است. مفهوم سنتى معرفت نيز به آزادى و رستگارى مى انجامد. چون اين معرفت مرتبط با عقلى شهودى و مكتب حق است. اين است تحفه اى كه آزاد انديشان روحانى به وارستگان جامعه مخاطبان خود با بهره گيرى از ابزار شهودى عقلانى و حسى به ارمغان خواهند آورد.
در نامه دانشوران ناصرى درباره ميرزا ابوالحسن جلوه آمده است:
(او را همتى عادل و طبيعتى متعادل بود. چنانچه هيچ گاه در خيال اش تحصيل مالى نگذشته و امانى و آمالى نداشته به مضمون (القنيع منيع و الحريص انيس للحرمان) پاى مناعت در دامن قناعت كشيده تمنا از آشنا و بيگانه نكرده و با آن كه با بيش ترى از اركان ملت و رجال دولت اش الفت است به قدر ذره از وجودش كلفت بر كسى وارد نيايد. )17
(نتيجه رفتار حكيم آن شده بود كه همه به او احترام مى گذاشتند با اين كه عالم نمايان چماق تكفير را نسبت به همه كس بلند مى كردند درباره او جرأت ژكيدن (آهسته سخن گفتن) نداشتند.)18

پى نوشتها:
1. معرفت و معنويت دكتر سيدحسين نصر ترجمه دكتر ان شاء اللّه رحمتى / 520 دفتر پژوهش و نشر سهروردى.
2. مكتوبات و بيانات سياسى و اجتماعى علماى شيعه تحقيق و تدوين محمدحسن رجبى و فاطمه رؤياپور اميد/393 نشر نى تهران 1384.
3. همان / 205 .
4. سيدجمال الدين حسينى پايه گذار نهضت هاى اسلامى/113 ـ 114.
5 . اسفار تصحيح دكتر اعوانى/ 12 صدرا تهران; ايقاظ الناءمين صدرالدين محمدبن ابراهيم شيرازى با مقدمه و تصحيح دكتر محسن مؤيدى/ 12 موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى تهران 1361.
6 . همان.
7 . انديشه هاى اصلاح طلبانه كاشف الغطاء سيدجواد ورعى ويژه نامه كاشف الغطاء روزنامه جمهورى اسلامى/41 ارديبهشت 1372.
8 . محاوره الامام المصلح كاشف الغطاء الشيخ محمد الحسين مع السفير البريطانى و الامريكى فى بغداد/12 المطبعه الحيدريه فى النجف چاپ چهارم 1373 هجرى.
9 . همان.
01. ايقاظ النائمين مقدمه/23.
11. نامه ملاصدرا به ميرداماد راهنماى كتاب/762 آبان و آذر 1341.
21. يادنامه استاد شهيد مرتضى مطهرى ج 1/335 مقاله سيرى در زندگى علمى و انقلابى شهيد.
31. همان/337.
41. الفردوس الاعلى/216 ـ 217.
51. جنة الماوى شيخ محمدحسين كاشف الغطاء جمع و رتبه و علق عليه العلامة السيد محمدعلى القاضى الطباطبايى/94 ـ 95 1373.
61. گرايش فقهى ـ اجتماعى علامه كاشف الغطاء محمدسروش محلاتى آواى بيدارى ويژه نامه روزنامه جمهورى اسلامى به مناسبت چهلمين سال رحلت آيت اللّه شيخ محمدحسين كاشف الغطاء ارديبهشت/41 1372.
17 . نامه دانشوران ناصرى/523.
18 . زندگانى من عبداللّه مستوفى/532.