استاد مطهري ضرورتهاي زمان را درك مي كرد

كساني بوده اند كه در يك، يا چند بعد از ابعاد وجودي خويش، برتري و امتياز چشمگيري نسبت به همگنان داشته و به واسطه شدت نور و پرتوي كه در آن ابعاد از خود ساطع ساخته اند، جلوه و فروغ ديگران را بي مقدار نموده و نورشان را بي اثر و شخصيتشان را در محاق قرار داده اند.
سرسلسله اين گروه از انسانها و مايه افتخار همه ايشان، پيامبرانند و ديگران در اين سلسله تا آنجا كه به آنان نزديك شده اند، از سايرين اوج بيشتري گرفته و نمود چشمگيرتري يافته اند. استاد شهيد آية ا... مطهري(قدس سره)، در زمره آن گروه از برگزيدگان جامعه بشري است كه با تأسي به پيامبران و امامان و علما و بزرگان دين، نه فقط در يك جنبه، كه در ابعاد گوناگون وجودي، رشد و بالندگي داشته است.
او استاد و معلمي مبرز، محققي توانا و موشكاف، متكلمي بصير و غيرتمند، فيلسوفي عميق انديش و صاحب رأي و مصلحي پرشور و روشن بين بود. از اين رو، شناخت چنين شخصيتي، جز با نگاهي ولو گذرا به فراز و نشيبهاي حيات او، ميسر نيست.
در اين مجال اندك سعي شده تا در گفتگو با محقق گرانقدر شيعه، آية ا... جعفر سبحاني، شمه اي از اين حديث مفصل، بازگو شود.

* استاد، در آغاز لطفاً از آشنايي با شهيد آية ا... مطهري بگوييد و از علت و اسبابي كه به اين آشنايي منجر شد...
** بنده در سال 1325 وارد حوزه علميه قم شدم و در آن زمان سطوح عاليه، يعني مكاسب و رسائل را مطالعه مي كردم. در آن زمان حضرت امام(ره)، درس خارجي را براي چند نفر شروع كرده بودند كه مهمترين آنها آية ا...مطهري بود، من چون به حضرت امام(ره) از قبل علاقه داشتم و از طريق كتاب «كشف الاسرار» با افكار ايشان آشنا شده بودم، خيلي كنجكاو بودم كه شاگردان ايشان را هم بشناسم و در آن زمان اطلاع يافتم كه آقاي مطهري به درس حضرت امام مي روند و شاگرد ممتاز ايشان هستند. اولين بار ايشان را از اين طريق شناختم و بعد شناسايي ما به دوستي تبديل شد. هنگامي كه مرحوم علامه طباطبايي(ره) در سال 1331 درسي را با عنوان «اصول فلسفه» شروع كرد، و به تطبيق فلسفه اسلامي با فلسفه هاي غربي و فلسفه ماركسيسم پرداختند، در جلسه اي كه تشكيل دادند، يكي از اعضاي آن، مرحوم شهيد مطهري بود و در آن جلسه نيز كه ما مدتها شركت مي كرديم، آن جا دوستي ما بيشتر شد و همديگر را بهتر شناختيم؛ يعني بنده ايشان را بهتر و بيشتر شناختم. بعدها كه به پاي درس حضرت امام(ره) مي رفتيم، از آن جا كه ايشان هم قبل از ما در جلسات درس امام شركت مي كردند، در اين جلسات و درسها هم با هم بوديم. البته ايشان شاگرد برجسته حضرت امام(ره) بودند و ما در رديفهاي بعدي قرار داشتيم. در جلسات شبهاي پنج شنبه و جمعه كه علامه طباطبايي برقرار مي كرد، رفت و آمد زيادي داشتيم تا وقتي كه شهيد مطهري قم را براي تدريس در تهران ترك كردند، دوستي ما هم البته كم و بيش برقرار بود و با هم رفت و آمد داشتيم. گاهي به منزل ايشان مي رفتيم و گاهي هم ايشان به قم تشريف مي آوردند و تبادل فكري و فرهنگي داشتيم. مثلاً ايشان پيشنهاد مي كرد كه فلان موضوع را شما بنويسيد و گاهي لطفها و مرحمتهاي ديگري به ما داشتند. دوستي ما همچنان برقرار بود و با پيروزي انقلاب اسلامي، ابعاد بيشتري به خود گرفت. البته از آغاز نهضت امام(ره) در سال 1342 و قبل از آن، رفت و آمد شهيد مطهري به قم زياد شده بود و ما هم به تهران رفت و آمد داشتيم. در همين دوران بود كه مرحوم علامه طباطبايي به من فرمودند كه كتاب «اصول فلسفه» ايشان را به عربي ترجمه كنم و من علاوه بر ترجمه اين كتاب، پاورقي هاي آن را كه آقاي مطهري نوشته بودند هم به عربي برگرداندم كه تا حدي مورد قبول آنان واقع شده بود. خلاصه دوستي ما در اواخر خيلي مستحكم تر بود و بيشتر جنبه هاي علمي را با هم مطرح مي كرديم.

موفقيت استاد مطهري را در طي كردن سطوح مختلف علمي در حوزه علميه قم به چه صورتي مي ديديد و اساساً شيوه ها و روش علمي ايشان در دروس و طي مدارج تحصيلي چگونه بود؟
به نظر من، ايشان از دو نظر فوق العاده موفق بودند. اولاً استعداد شايسته اي داشتند، هم از حيث فهم و هم مسأله را به خوبي درك مي كردند و هم بعد از درك، مي توانست آن مسأله را تجزيه و تحليل كند، كه ما به آن تصرف مي گوييم. اغلب اين سه خصلت تواماً در افراد جمع نمي شود. گروهي و يا اكثراً حافظه خوبي ندارند و يا حافظه دارند، ولي فهم درستي از موضوعات ندارند و يا هر دو را دارند، ولي تصرف ندارند. اندكي از مردم هستند كه هر سه خصلت را داشته باشند؛ يعني هم حافظه خوبي دارند و هم مي فهمند و بعد از فهميدن تحليل مي كنند. مرحوم استاد مطهري اين سه كمال را از نظر استعداد در خودجمع كرده بود. اين يك موضوع و دوم آنكه ايشان بيشتر فكر مي كرد و كمتر حرف مي زد. ايشان كه به درس حضرت امام(ره) تشريف مي آوردند و ما هم مي رفتيم، فقط هفته اي يك بار در درس حضرت امام(ره) حرف مي زدند، اما همان يك مرتبه اي كه سخن مي گفتند، مطلب خودشان را ثابت مي كردند و ما حس مي كرديم كه ايشان سعي دارد حضرت امام(ره) را قانع نمايد كه اين اشكال من، اشكال به حقي است و يا دست كم در حدي هست كه مطرح شود و براي آن جوابي داده شود. البته ديگران هم بودند كه خيلي صحبت مي كردند، ولي ايشان كمتر حرف مي زد و بيشتر فكر مي كرد. و اين دو نكته مثبت در رويه هاي علمي مرحوم مطهري، بيشتر از همه به چشم مي خورد. البته يك موفقيت ديگر ايشان هم اين بود كه وقتي به تهران تشريف بردند، در اوضاع تهران گم نشدند. خيلي ها از حوزه قم مي رفتند تهران و اغلب آنها هنگامي كه مي رفتند، حوزه را فراموش مي كردند و در حقيقت در آن وضع خاص تهران و زندگي در آن هضم مي شدند و جنبه هاي علمي براي آنها در درجه دوم اهميت بود. ولي ايشان كه رفتند، از اين لحاظ هيچ فرقي با زماني كه در قم بودند، نكردند؛ يعني همان علم و دانش و مطالعه برايشان در درجه اول بود و مسايل ديگر در درجه دوم اهميت قرار داشت، كه وضع زندگي شان عوض نشد و رشته كار علمي شان قطع نگرديد و هيچ فرقي با زمان زندگي در حوزه نكردند. از اين لحاظ هم ايشان موفقيت خوبي در قسمتهاي علمي داشت.

* با توجه به مدت زمان طولاني كه شما با شهيد مطهري ارتباط و آشنايي داشته ايد، نقش استاد را در صحنه مبارزات عقيدتي، با افكار و جريانهاي انحرافي و التقاطي، چگونه يافتيد؟
بايد اذعان كرد كه ايشان حقيقتاً مردي منظم و كاملاً مستقيم بود، واقعاً در مسايل اسلامي خوب فكر مي كرد و خالق متعال ذوق سليمي به ايشان داده بود، كه از استقامت برخوردار بود.
آن شهيد، اكثريت مسلمانان را از بيان خود، چه در مسايل عقيدتي، چه در مسايل اصولي و چه در مباحث فقهي، راضي مي كرد. ايشان به خاطر استقامتي كه داشت، وقتي كتابها را مطالعه مي كرد، از روش كتاب وجمله بنديهاي آن و الفاظي كه كتاب به كار برده بود و نتايجي كه مي خواست بگيرد، خيلي سريع تشخيص مي داد كه اين آقا يا اسلام را نفهميده و يا مغرضانه اين كتاب را نوشته است و در حقيقت اولين بار، مطهري بود كه كلمه «التقاط» را در ميان حوزه و جاهاي ديگر مطرح مي كرد و مثلاً مي گفت كه فلان شخص التقاطي فكر مي كند.
از ويژگيهاي ارزنده استاد مطهري اين بود كه ايشان تا حد زيادي نسبت به مكتبهاي موجود اطلاع داشت و آنها را مي شناخت. از مكتب ماديگري شناخت كافي داشت، از مباني مكتب اسلام اطلاع داشت و مسيحيت را هم خوب مي شناخت. اين خصيصه استاد موجب مي شد كه ايشان، كساني را كه مي خواستند به طور معجوني فكر كنند و بنويسند، شناسايي كرده و اعلام كند كه چگونه بعضي ها تلاش دارند چيزي را درست كنند و تحويل مردم دهند كه در آن هم اسلام باشد، هم مسيحيت باشد، هم ماديگري و هم سوسياليزم. اطلاعات وسيع مرحوم مطهري سبب مي شد كه ايشان بفهمد كدام فكر و يا كدام كتاب التقاطي و كدام يك اصيل است.

به نظر شما، نقشي كه شهيد مطهري در پي ريزي بنيانهاي فكري انقلاب اسلامي داشتند، چه بود؟
واقع امر اين است، از آن روزي كه حضرت امام(ره) در نيمه مهر ماه سال 1341، اين انقلاب را شروع و پي ريزي كردند، ايشان با حضرت امام(ره) همكاري داشت. من خودم گاهي نامه هايي كه ايشان مي فرستاد، نامه هاي خصوصي كه از همان روز اول مي فرستاد، در ايام همه پرسي و غير آن، و يا نامه هايي را كه براي بعضي از ما ارسال مي كرد، اغلب مي ديدم. همه آنها نشان مي داد كه ايشان چه همكاريهايي را در كنار حضرت امام دارند. البته ايشان شاگرد امام بودند و از آن بزرگوار بهره هاي فراواني برده بودند. ولي آنچنان نبود كه امام(ره) روي افكار ايشان حساب نكنند، مطهري، انسان خوش فكر و بسيار خوش برخوردي بود.
ارتباط ايشان و نامه هايي كه به شكل متقابل با امام(ره) رد و بدل مي كردند، حتي در زماني كه امام(ره) به تركيه و از تركيه به نجف تشريف برده بودند، هرگز قطع نشد. او توسط كساني كه مسافر بودند، گاهي نامه مي فرستاد و يا پيام مي داد و ارتباط را حفظ مي كرد و در مقابل، نامه ها و پيغامهايي را در خصوص وضعيت نهضت از امام(ره) دريافت مي كرد. ايشان نقش مفيد و مؤثري در به اصطلاح پختن انقلاب و پي ريزي بنيانهاي فكري آن داشت.

* به عنوان شخصيتي كه از نزديك با استاد شهيد مراوده داشته ايد، مايليم اندكي از فضايل اخلاقي ايشان را براي ما تبيين كنيد.
** مطهري مرد خدا بود، يعني اگر تشخيص مي داد، مسأله اي حق است، محال بود كه آن را اظهار نكند و يا از آن دفاع ننمايد. اگر هم در مجلسي شخصي حضور مي داشت كه خيلي كوچكتر از ايشان بود، چنانچه تشخيص مي داد كه حرف او حق است، از او دفاع مي كرد و او را مي پذيرفت. ارزش ترويج حق براي او از همه چيز بيشتر بود. نكته ديگر از فضايل اخلاقي ايشان، اين است كه شهيد مطهري، فرد جامعي بود. در صفات متقين داريم: «رهبان بالليل و اسد في النهار» (شبها راهبند و روزها شير بيشه كار و تلاشند).
ايشان وقتي در مجامع و مجالس علمي بود، به صورت يك عالم، فيلسوف و يا فقيه بحث مي كرد. وقتي مجلس علمي تمام مي شد و محفل، محفل انس بود، هم مانند يك انسان واقعي و با همه كساني كه چه به لحاظ سني و چه از جنبه هاي علمي، از او كمتر بودند، صميمانه مأنوس مي شد و جلسه مي گرفت و صحبت مي كرد. يعني انساني بود كه مي توانست خودش را تطبيق دهد، در عين حال كه عالم و متفكر بود، در مقام تفكر مي توانست يك جور باشد و در مقام انس و جلسات ديگر هم به شكل ديگر باشد.
در موقع نويسندگي، نويسنده خوبي بود. در تحليل، تحليلهاي زيبايي داشت، در فلسفه متفكر بود، در مسايل سياسي صاحب نظر بود و در عين حال، يك عارف كامل بود كه واقعاً اگر بخواهيم بعد از حضرت امام خميني(ره) و علامه طباطبايي(رضوان ا...) افرادي را معرفي كنيم كه به خوبي دنباله رو حقيقي آنها و از دست پروردگان آنها باشند، يقيناً استاد شهيد مطهري يكي از آنها بود.

* يكي از روشهايي كه استاد در زندگي اجتماعي- سياسي خود داشتند، برخورد متناسب با مقتضيات زمان بوده است. شما اين مشي را در روش زندگي آن بزرگوار، چگونه ارزيابي مي كنيد؟
** البته مقصود از مقتضيات زمان، اين است كه با حفظ اصول، لباسها عوض شود. مراد از مقتضيات اين نيست كه زمان، اصول را عوض كند، اصول هيچ وقت عوض نخواهند شد، ولي لباسها عوض مي شوند. بيانها تغيير مي كنند. مثلاً وقتي ايشان دست به قلم گرفت و كتاب نوشت، نيازها را احساس كرد و طبق نيازهاي جامعه، كتاب نوشت. بعضي ها مي نويسند براي اينكه معلومات خودشان را بعد از خودشان به يادگار بگذارند، اين هم البته بسيار كار خوبي است، ولي ايشان هر چه نوشته است، با يك نياز روبرو بوده و همان نياز را از طريق نوشتن كتاب برطرف كرده است. ايشان ضرورت زمان را درك مي كرد و مطابق ضرورتها گام برمي داشت. تعبيري كه امام صادق(ع) درباره مردان بزرگ دارند، اين است كه: «مردان بزرگ، هيچ وقت غافلگير نمي شوند، كسي كه آگاه به زمان باشد، در حوادث دچار اشتباه و خطا نخواهد شد.» او دردها را شناخته بود و دنبال درمان دردها بود. همين كتابي كه ايشان درباره خانواده نوشته اند و مدتي هم در يكي از نشريات چاپ شد، از نمونه اينهاست. مخالفان، مقاله مي نوشتند، ايشان هم مقاله مي نوشت و هر دو در كنار هم بودند و هر كسي كه چند شماره از اين مقالات را مطالعه مي كرد، درمي يافت كه مرحوم مطهري از نظر نويسندگي و معلومات، چه تفاوتهايي با نويسنده مخالف دارد.

* از ميان مجموعه علوم اسلامي كه در حوزه علميه متداول است، گرايش استاد مطهري، و ميل باطني و دروني ايشان به سمت كدام يك از اين علوم بيشتر بود؟
** ايشان انسان متفكري بود. به مسايلي كه تفكر در آنها عنصر بارزي است، گرايش بيشتري داشت و لذا در بحثهاي كلامي و فلسفي، بيش از علوم ديگر مي توانست خود را نشان بدهد و كتاب بنويسد. حتي در ميان فقه و اصول، به اصول بيشتر گرايش داشت تا فقه، زيرا اصول جنبه تفكرش بيش از فقه است، لذا به موضوعاتي كه جنبه تفكري داشت و نياز به استدلال و برهان در آنها بيشتر بود، گرايش بيشتري از خود نشان مي دادند.

* با توجه به تأكيداتي كه حضرت امام(ره) نسبت به زنده نگه داشتن آثار شهيد مطهري داشتند، براي تحقق هر چه بهتر و بيشتر اين امر، و به منظور حفظ آثار استاد و ادامه خط و راه فكري ايشان، چه پيشنهادي داريد؟
** كتابهايي كه مرحوم مطهري به يادگار گذارده اند، انصافاً همه آنها به تعبير حضرت امام(ره)، بدون استثنا كتابهاي خوبي است، ولي در اين ميان، سه كتاب ايشان اهميت بيشتري دارد. يكي «عدل الهي» است، كه واقعاً يك كتاب ابتكاري است، و در مقام برهان و قانع كردن طرف مقابل، يك معجزه به شمار مي رود و از اعجاز علمي برخوردار است. ديگري كتاب «حقوق زن» است كه كتاب بسيار خوبي است و ايشان تحليلهاي بسيار خوبي در آن كتاب ارايه داده اند و سومي هم پاورقي هايي است كه بر كتاب «اصول فلسفه» نگاشته اند. اگر بشود كتابهاي ايشان به زبانهاي زنده دنيا عرضه شود، اين بيشتر اهميت دارد. البته تعدادي از كتابهاي ايشان ترجمه شده است، برخي را سازمان تبليغات ترجمه كرده است، ولي كتابهاي بزرگ و قطور ايشان به زبانهاي ديگر ترجمه نشده است. كتاب «عدل الهي» ترجمه شده است و خوب است. اصول فلسفه را كه ايشان پاورقي زده اند، اگر افراد مسلط و فلسفه دان ترجمه كنند، ارزشمند است.