استثنايي به نام امام خميني(ره)

آری! او بارقه‌ای از نور بود كه در قلب و روح همه حضار رسوخ كرده بود. او تمام معیارهایی را كه گمان می‌كردم می‌توانند مرا در تعریف و ارزیابی شخصیت و مقامش یاری كنند، در هم شكست. او با حضور خود آن‌ قدر در ما تاثیر گذارد كه احساس كردم تمام روح و جسمم را فرا گرفته است!
زمانی كه بر روی صندلی خود نشست، احساس كردم كه نیرویی از وجودش ساطع می‌شود، نیرویی بسان یك گردباد كه اگر با دقت نگاه می‌كردی در می‌یافتی كه نوعی «آرامش مطلق» در درون آن نهفته است؛ زيرا كه امام خمینی  قدس‌سره‌  بسیار جدی و استوار و مسلط بود.
در عین حال او را آنچنان ساكت و آرام می‌یافتی كه گویی نیروی ثابت و استوار در درون او جریان دارد و البته این نیرو همان چیزی است كه رژیم سابق ایران را به یك باره برچید؛ حال آیا چنین شخصیتی می‌تواند یك فرد عادی باشد؟ من تاكنون هیچ‌ یك از مردان بزرگ را برتر از این مرد و یا نظیر او ندیده‌ام.
كمترین چیزی كه می‌توانم بگویم این است كه گویا او یكی از انبیای گذشته است و یا این كه او موسای اسلام است و آمده تا فرعون كافر را از سرزمین خود براند.»
منبع: كتاب عصر امام خمینی میر احمد رضا حاجتی
تجسم اخلاق و عرفان مثبت
علامه محمد تقی جعفری(ره)
در اولين روز حضور اينجانب در دروس اخلاق و عرفان ايشان قيافه‌اي بسيار روحاني با نگاه‌هايي جالب ديدم كه به مطالبي كه در درس ابراز مي‌نمودند، حالت توافق با آنچه در درون مي‌گذشت را ارائه مي‌نمود. آن روزها آيات آخر سوره حشر را تدريس مي‌كردند. با كمال وضوح به خاطر مي‌آورم وقتي اين آيه مباركه «هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» را تفسير مي‌فرمودند، جذابيت مطالب به حد عالي رسيده بود و طلاب با يك انقلاب روحي به افاضات عرفاني ايشان گوش مي‌دادند. هيجان روحي و عمق مطالبي كه ابراز مي‌شد، به خوبي اثبات مي‌كرد كه مطالب ابراز شده فوق معلومات حرفه‌اي و رسمي است كه متاسفانه عده‌اي را به خود مشغول مي‌نمايد .آرامش و متانت در بحث‌هاي علمي
در اثناي تحصيل در نجف كه به نظرم مي‌آيد در حدود شش سال از آغاز اقامت تحصيلي در نجف گذشته بود كه براي استراحت و صله ارحام و زيارت مرقد ثامن الحجج عليه و علي آبائه و اولاده الصلوه والسلام به ايران آمدم. در مدرسه مروي از طلبه‌ها شنيدم كه امام به تهران آمده و در منزل پدر معظم همسرشان مرحوم آيت الله ثقفي وارد شده اند. اينجانب با چند نفر از طلاب نجف و قم به خدمتشان رسيديم. در اين ديدار بحثي مفصل درباره يك مساله فقهي كه مربوط به طلاق خلع بود، مطرح شد. اين مساله مربوط به اين بود كه اگر زوجه مقداري از مهريه خود را براي گرفتن طلاق به زوج بذل كند آيا مانند بذل هه مهر است يا نه و به نظرم مي‌آيد كه اين مساله را خود امام مطرح فرمودند. به ياد دارم بحث در اين مساله بيش از يك ساعت طول كشيد. يكي از جالب‌ترين خاطره‌ها در همان روز اين بود كه ما طلبه‌ها در بحث و گفتگو داد و فرياد زياد مي‌كرديم، ولي ايشان با كمال متانت و شكيبايي به حل و نقض و استدلال مي‌پرداختند و همان روز همه طلبه‌ها را براي صرف ناهار نگاه داشتند.
حالت طبيعي و بي پيرايگي
پس از مراجعت معظم له از خارج در سال 1357 در مجلسي بسيار مهم كه دانشمند محترم واعظ مشهور آقاي فلسفي سخنراني داشتند داستان بسيار خنده آوري را از روزگار گذشته نقل مي‌كردند. من با كمال دقت و كنجكاوي شديد صورت امام را مورد توجه قرار داده بودم و منظورم اين بود كه آيا ايشان در آن جلسه بسيار مهم چگونه خواهند خنديد، وقتي كه داستان به جاي خنده آور رسيد خنده ايشان طبيعي بود و توجه اغلب روحانيان و طلبه‌ها را جلب كرد. البته ممكن است انگيزه جالب بودن خنده براي آنان مختلف بوده باشد، ولي اينجانب تنها از آن جهت مورد توجه قرار داده بودم كه ببينم آيا حضور آن همه روحاني و شخصيت‌ها در جلسه تغييري در شخصيت ايشان به وجود مي‌آورد همان‌طور كه عرض كردم خنده ايشان كاملا ساده و بي پيرايه بود.
عنايت به فعاليت‌هاي علمي و فرهنگي
پس از مراجعت معظم له از خارج شنيدم كه عده‌اي از آقايان علما و فرهنگيان و حتي بازاريان معروف مي‌خواهند بروند و از معظم له براي اينجانب در يكي از امور اجتماعي مانند مديريت يا امور قضايي يا فرهنگي و امثال اينها مسئوليتي را بگيرند. همان روز كه آقايان براي همين كار به قم مشرف شده بودند، اينجانب هم مشرف شدم و پيش از آنكه آنان به خدمت امام برسند اينجانب از جناب حجت الاسلام حاج سيد احمد آقا وقتي گرفتم كه به خدمتشان برسم.
ايشان هم همان موقع اينجانب را به اتاقي هدايت كردند. چند دقيقه بعد امام تشريف آوردند. پس از احوالپرسي به ايشان عرض كردم اينجانب در دوران تحصيل و پس از آن درباره استعدادها و طرز تفكرات و تجارب و ظرفيت‌هاي خودم اگر چه به طور ناچيز بررسي‌هايي داشته‌ام، نتيجه‌اي كه از اين بررسي‌ها به دست آورده ام اين بوده است كه تا آنجا كه خداوند توفيق بدهد به كارهاي علمي و تحقيقاتي و تدريس و تاليف بپردازم ان شاالله مفيد براي جامعه خواهد بود و حداقل اينكه با خواست خداوندي ضرري نخواهد رساند. البته منظورم نفي يا كوچك‌ترين ترديد در لزوم شرعي و عقلي كارهاي اجتماعي و مديريت و امور قضايي نيست؛ زيرا اين امور در جامعه اسلامي ضروري است. بلكه مقصودم نفي صلاحيت خود اينجانب براي امور مزبور مي‌باشد. پاسخ امام در برابر پيشنهاد اينجانب اين بود كه « شما هر چه بگوييد و هركاري را كه انجام بدهيد صحيح است.»
منبع : صحيفه دل؛ خاطرات ياران و شاگردان امام
تنها پیام بدون «بسم الله» امام خمینی(س)
پس از تسخير لانه جاسوسى امريكا توسط دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، جيمى كارتر رئيس جمهورى امريكا احتمالًا با هماهنگى عوامل داخلى و بخصوص چند عضو كابينه دولت موقت "رمزى كلارك" و "ويليام ميلر" را براى ملاقات با امام خمينى به ايران اعزام داشت. نمايندگان اعزامى در حالي كه به تركيه رسيده بودند و خود را براى سفر به ايران آماده مى‏كردند، پيام فوق الذكر حضرت امام صادر شد و آنان بدون اخذ نتيجه به امريكا باز گشتند. پيام كوتاه و مختصر حضرت امام بلافاصله در جهان و رسانه‏هاى گروهى بين المللى انعكاس گسترده و كم نظيرى يافت. يادگار حضرت امام مرحوم سيد احمد خمينى در اين باره تصريح مى‏كنند: "حضرت امام به محض اطلاع اعلاميه‏اى صادر فرمودند و درآن اطلاعيه هيأت امريكايى را نپذيرفتند و به همه اعضاى شوراى انقلاب، هيأت دولت موقت و ساير مسئولين تذكر دادند كه هيچ كس حق ملاقات با اين هيأت امريكايى را ندارد. نكته قابل توجه در اين اعلاميه آن است كه اين تنها اعلاميه حضرت امام است كه بدون "بسم اللَّه الرحمن الرحيم" است (همانند سوره برائت در قرآن كريم).
*زمان: 16 آبان 1358/16 ذى الحجه 1399.
مكان: قم.
مخاطب: شوراى انقلاب اسلامى و مسئولان دولتى.
از قرار اطلاع نمايندگان ويژه كارتر در راه ايران هستند و تصميم دارند به قم آمده و با اينجانب ملاقات نمايند. (2) لهذا لازم مى‏دانم متذكر شوم دولت امريكا كه با نگهدارى شاه، اعلام مخالفت آشكار با ايران را نموده است و از طرفى ديگر آن‌طور كه گفته شده است سفارت امريكا در ايران محل جاسوسى دشمنان ما عليه نهضت مقدس اسلامى است، لذا ملاقات با من به هيچ وجه براى نمايندگان ويژه ممكن نيست و علاوه بر اين:
1. اعضاى شوراى انقلاب اسلامى به هيچ وجه نبايد با آنان ملاقات نمايند.
2. هيچ يك از مقامات مسئول حق ملاقات با آنان را ندارند.
3. اگر چنانچه امريكا، شاه مخلوع- اين دشمن شماره يك ملت عزيز ما- را به ايران تحويل دهد و دست از جاسوسى بر ضد نهضت ما بردارد، راه مذاكره در موضوع بعضى از روابطى كه به نفع ملت است باز مى‏باشد.
روح اللَّه الموسوى الخمينى
همه پشت سر آیت‌الله
گزارش یك نشریه خارجی مجله‌ی نوول ابزورر واتور از ماه‌های منتهی به انقلاب
هیچ كس نمی‌داند سرانجام جنبش اسلامی چه خواهد شد، ولی اجازه خاموش و كم رنگ كردن آن به كسی داده نخواهد شد. دیگر از شاهپورها و والاحضرت‌ها در تهران خبری نیست. همه به آمریكا یا اروپا فرار كرده‌اند. به این افراد در تبعید‌گاه‌ها‌یشان چندان هم بد نمی‌گذرد. به شهادت یك درباری كه اكنون جزو مخالفین شاه می‌باشد، خاندان سلطنتی ایران ثروتمندترین مردم دنیا هستند، ثروت این خاندان 22 میلیارد دلار می‌باشد كه 16 میلیارد آن متعلق به شاه می‌باشد. شاه و ملكه در ایران باقی مانده‌اند و مشوش و پریشان خاطر هستند. تغییر اوضاع به نفع آنها چنان سخت و بعید به نظر می‌رسد كه شاه ناچار شده اقرار نماید كه با انقلاب مردم همدردی می‌كند، هم چنین وی درخواست تشكیل یك دولت مردمی را نموده؛ فساد و رشوه را محكوم می‌نماید، تا چند هفته قبل گوینده‌ چنین سخنانی از طرف مأموران ساواك دستگیر و مورد بازجویی و تفتیش قرار می‌گرفت؛ ولی اكنون نه زمان و نه پلیس شباهتی به دوران سابق ندارند. دولت نظامی كه برای سركوب مخالفین به میدان آمده، قادر به حمایت از یك مأمور بخت برگشته‌ «ساواك» كه گناهش بیشتر از سایر مأموران نمی‌باشد، نیست. او چنان كتك سختی از مردم خشمگین خورد كه به حال مرگ روی آسفالت خیابان افتاد. عده‌ای وی را به بیمارستان رساندند، ولی پزشكان از مداوای او خودداری كردند.
پوششی از یخ
وقتی شاه در كاخ خود از چنین اخباری مطلع می‌شود، شدیداً افسرده می‌گردد و مرتب می‌گوید: «من همه كار برای آنها انجام دادم، ولی در مقابل این طور به من جواب می‌دهند.»‌ ملكه شخصیتی استوارتر دارد و از روحیه‌ بهتری برخوردار است، ولی او هم به حد كافی واخورده و ناراحت است؛ زیرا معتقد است كه مسئولیت قسمتی از این ماجرا به عهده وی بوده است.
شاه و ملكه اكنون خود را در كاخ تنها می‌یابند. دیگر اثری از خویشاوندان یا ملاقات‌كنندگان عدیده نیست. از اتاق‌های مملو از دیدار كنندگان، از میهمانی‌های خیره كننده و شب‌نشینی‌های خصوصی كه طی آن فیلم‌های سانسور نشده به نمایش در می‌آمد، خبری نیست؛ حتی از مجالس قمار كه بهترین تفریح شاه بودند، دیگر اثری نیست؛ زیرا اكنون همه‌ی قماربازان به جرم فساد و دزدی در زندان هستند. در حال حاضر مسئولین كاخ با احتیاط بیشتری ملاقات كنندگان با شاه را اجازه‌ی دیدار می‌دهند. با در نظر گرفتن شورش‌های فعلی، گذشتن از سد محافظین كاخ شاه بسیار سخت و دشوار می‌نماید. به هرحال ملكه دلخوری خود را از بعضی افراد كله شق كه توانسته‌اند وی را ملاقات كنند، پنهان نساخته است: «كجا هستند دوستان ما؟ آنها برای نشان دادن همبستگی خود با ما منتظر چه هستند؟ در ماه مه 1968، وفاداران ژنرال دوگل در پاسخ به شورشیان در خیابان شانزلیزه به راه‌پیمایی پرداختند». یك درباری با بی‌حرمتی به ملكه چنین پاسخ می دهد: «علیا حضرتا دوستان شما هم در شانزلیزه به تظاهرات مشغولند؛ زیرا همگی به آنجا فرار كرده‌اند».
زمستان آرام آرام از كوه‌های سفید پوش شده به پایین می‌خزد، در حالی كه روی كاخ پوشیده از یخ می‌باشد و بهروزی چقدر ناپایدار است! تخت جمشید را بیاد آورید. برای شاه انگار همین دیروز بود. بیش از هفت سال از زمانی كه به دعوت شاه تمامی رؤسای جمهوری و پادشاهان به دور او حلقه زده بودند و ابدی بودن این امپراطوری را جشن می‌گرفتند نمی‌گذرد! هدف نهایی از برگزاری این جشن‌ها این بود كه اعلام شود، محمدرضا شاه، شاه شاهان است! آن زمان تصور عمومی این بود كه می‌شود به كاخی كه سابقه‌ تاریخی دو هزار و پانصد ساله دارد، دل بست و اعتماد نمود.
ملكه هدایایش را به سران كشورهایی كه با وی محترمانه رفتار می‌كردند، تقدیم می‌نمود ولی با آن دسته كه در عقلایی بودن این نوع جشن‌ها تردید داشتند به سردی رفتار می‌كرد. شوروی مستحق بوسه بود. ولی آلمان كه اصول سوسیال دموكراسی‌اش هم خوانی چندانی با این جور جشن‌ها و ولخرجی‌ها نداشت و در برابر شاه ایران زانو نزد، خیلی مورد توجه واقع نشد؛ این امر باعث شد كه روابط شاه با این كشور تیره شود! این جشن‌ها آغاز ولخرجی‌های لجام‌ گسیخته بود. چند ماه بعد قیمت نفت شش برابر شد. تا آن موقع فساد گسترده‌، مورد انزجار بود، ولی هنوز غیرقابل تحمل نبود. از سال 1974/1353ش. به بعد كثافت‌كاری‌ها و بریز و بپاش‌ها بیش از حد رو به افزایش نهاد. شاه با این ثروت افسانه‌ای نمی‌توانست به پول بیشتری نیاز داشته باشد، ثروت میلیاردی!! آیا در مورد اتهاماتی كه به او زده‌اند غلو نشده است؟ متأسفانه خیر! این پاسخ یك درباری بود: «اعلی حضرت به رقم كمتر از میلیارد راضی نیست و علیا حضرت به بیماری حرص مبتلا است»!
در جزیره‌ كیش، در خلیج فارس، یك تفرجگاه بهشتی جهت افراد خاندان سلطنت ساخته شده است كه پل ارتباطی آن تنها از طریق هواپیماهای كنكورد با اروپا امكان پذیر است. تنها میلیاردرها به فاحشه خانه‌ جنون‌آمیز كیش كه نظیرش‌ در جهان دیده نشده، دسترسی داشتند. چهار میلیارد دلار در آنجا سرمایه‌گذاری شده بود.
انقلاب‌ها اغلب به دلیل مشكلات مالی، اقتصادی و كمبودها شكل می‌گیرند ولی این یكی مولود زیادی ثروت است. شاید فقیرترین ایرانی هیچ سهمی از این خوان نعمت نبرده است، اما تكلیف چیست؟ وقتی كمربند عده‌ای از زور چپاول پاره می‌شود، ثروتی كه بدون زحمت به دست آمده باشد همان قدر موجب بروز عقده می‌گردد كه غارت ثروت ملی!
در تهران، این داستان درباره‌ یك روستایی ماهیگیر ورد زبان همه است. موضوع از این قرار است كه روزی این روستایی ماهی تازه از آب گرفته شده‌ای را به زنش تحویل می‌دهد تا سرخ نماید. زن می‌گوید: « دیگر نفتی نداریم، آمریكایی‌ها همه را برده‌اند». روستایی می‌گوید: « پس با گاز سرخ كن» خانمش پاسخ می‌دهد: « گاز هم وجود ندارد، زیرا روس‌ها همه را برده‌اند» شوهر می‌گوید: « پس با چوب آن را بپز» خانم جواب می‌دهد: « ولی چوب را هم ملی كرده‌اند». شوهر با عصبانیت ماهی را دوباره داخل آب می‌اندازد، لكن ماهی سر از آب بیرون آورده و می‌گوید:" جاوید شاه"، " جاوید شاه"!! این ماهی در حقیقت تنها موجودی است كه از شاه خرسند است!!! كارمندان دولت، كارگران خلبانان، روزنامه‌نگاران، تجار و... همه با خواندن این شعارها كه می‌گویند: «ای شاه خائن به اعمال خود بنگر و برو»، خواستار رفتن شاه هستند. مردم در مواجهه با سربازان این شعار را سر می‌دهند: « ما به تو گل دادیم و تو به ما گلوله».
در مورد ملكه، كاریكاتورهای وی را نشان می‌دهند كه می‌گوید: « شاه رفته و من تنها مانده‌ام، خوشبختانه كارتر به زودی خواهد آمد و مرا خواهد بوسید.» در بین مردم فریاد " مرگ بر شاه" دیگر یك شعار نیست، بلكه نوعی سلام است. در برخی نقاط هیچ كس نمی‌گوید، سلام یا خداحافظ، به جایش همه می‌گویند " مرگ بر شاه". در گورستان هنگام دفن شهدا كه سربازان آنها را كشته‌اند جماعت زنان، این شعار اندوهبار و انقلابی را سر می‌دهند كه:« تأسف نخورید و بگویید " مرگ بر شاه". صاحب یك رستوران در شهر مذهبی قم به مشتری‌های خارجی‌اش زخم‌های پسرش را كه در تظاهرات شركت داشته از پایین تا بالا نشان می‌دهد. درست مثل اینكه بخواهد كیفیت غذایش را به ثبوت برساند.
اراده‌ ملت در اینكه نگذارد جنبش خاموش شود، آن چنان قوی است كه ارتش با تمام قدرت‌اش قادر به كسب موفقیت نیست و این در حالی است كه در سایر نقاط دنیا شورش‌ها به راحتی سركوب می‌شوند. در شیلی یك كودتا كافی بود ، در تونس نصف روز فشار بر مردم برای تثبیت قدرت كفایت می‌كرد. در همه‌جا ارتش بدون استفاده از سلاح خود را به مردم تحمیل می‌كند. در ایران، با وجود اینكه حكومت و دولت نظامی است، این امر محقق نمی‌شود. هزاران كشته حاصل كشتار سال گذشته تاكنون است، شاه هنوز پاهایش بر زمین نیست. انسان به خود می‌گوید، روزی خواهد رسید كه این مردم بدون ترس از پیامد این حوادث یا مرگ به خیابان‌ها خواهند ریخت و خود را آماج گلوله‌ها خواهند نمود. آری آنها خسته نمی‌شوند. یك كاسب اعتصاب كننده در مواجهه با پلیس وی را چنین مجاب می‌كند؛ پلیس وی را متهم كرده و می‌گوید:« تو مخالف شاه هستی». كاسب در مقام دفاع از خود بر آمده و می‌گوید:« خیر من مخالف شاه نیستم» پلیس می‌گوید: " ولی تو اعتصاب كرده‌ای". كاسب پاسخ می‌دهد: «من اعتصاب كرده‌ام چون آیت‌الله خمینی چنین خواسته است». پلیس می‌گوید:« پس تو طرفدار آیت الله خمینی هستی». كاسب پاسخ می‌دهد:« البته كه طرفدار آیت‌الله خمینی هستم». پلیس نتیجه‌گیری می‌كند:« بنابراین تو مخالف شاه هستی». كاسب در نهایت پاسخ می‌دهد:« اگر تو بخواهی چنین نتیجه‌ بگیری، بسیار خوب من مخالف شاه هستم».
در ادارات عكس‌های شاه را از دیوارها پایین می‌كشند. وقتی از نزدیكان دربار به بازدید می‌آیند، عكس‌ها را دوباره بالا می‌برند ولی بعد فوری آنها را پایین می‌آورند. این بستگی به شرایط حاكم بر ادارات دارد. سربازان و پلیس هم كه به پیروی از دستورات مافوق، جمعیت را به گلوله می‌بندند، سعی می‌كنند به همه حالی كنند كه نه تنها به میل خود این كار را نمی‌كنند بلكه از آن نفرت هم دارند.
دست اسلام چنان در این جنبش پدیدار است كه می‌توان به آسانی آن را در شمار جنبش‌های مذهبی جهان به حساب آورد و ریشه آن را در تاریخ كشورهای شیعه نشین و فلسفه شرق جستجو كرد.
تا به حال انقلابی این چنین ضد كمونیستی، ضد ماركسیستی همانند این جنبش اسلامی دیده نشده است. یك مبارز مذهبی به مردم چنین اخطار می‌كند:« در میان شما ممكن است افرادی باشند كه خود را كمونیست می‌نامند، مراقب باشید اینها نیروهای امنیتی هستند؛ بدانید و آگاه باشید كه هیچ ایرانی نمی‌تواند چپی و كمونیست باشد، زیرا ما مسلمانیم. شاه به خاطر ترس از اتحاد ما گروهی تشكیل داده و آنها را چپی می‌نامد. اما اینها همه ساواكی هستند.
كوتاه سخن اینكه، این جنبش نشان داده است كه حتی چپی‌ها در مخالفت با شاه بسیار ملایم‌تر از مذهبی‌‌ها هستند و این برای آنها ناراحت كننده است. در حالی كه [امام] خمینی الغاي حكومت سلطنتی را خواهان است، غیر مذهبی‌ها ترجیح‌ می‌دهند كه شاه به نفع پسرش كنار برود. در این صورت یك نظام پارلمانی به وجود خواهد آمد كه تا حدی شبیه به نظام كنونی اسپانیا خواهد بود.