استقامت بر سر اصول رمز ماندگاری انقلاب اسلامی
کتاب ولایت فقیه خیلی زودتر از سال 57 نوشته شد. گرچه در ایران چاپ و مطالعه آن ممنوع بود اما مبانی نظری و فکری آن مطرح شده بود. و ولایت فقیه براساسی استوار بود که عملاً شیوه جدیدی را در اداره جامعه مطرح میکرد. اداره جامعه براساس مبانی اعتقادی مبتنی بر ارزشهای دینی و ولایت یک فقیه خداترس بر مردم نظامهای جهانی، لیبرال دمکراسی های موجود در دنیا و حتی انقلابهای بزرگ و رهبران بزرگ انقلابی هر کدام در اداره جامعه مشکلاتی داشتند و اداره جامعه و بشر براساس آن ارزشها، نمیتوانست به فلاح و رستگاری دنیا و آخرت انسان امروز بینجامد.
لیبرال دمکراسیها نمیتوانستند به بسیاری از نیازهای انسان پاسخ بگویند و بویژه با نگاه کاملاً اومانیستی و ماتریالیستی، دربردارنده نیازهای روحی بشر نبودند حتی در برقراری عدالت و حفظ کرامت انسانی هم ناتوانی خود را نشان داده بودند. یک حکومت دینی مردمسالار با چارچوبها و مشخصههایی که جسته و گریخته توسط امام مطرح میشد با ترکیب اسلام و جمهوریت بسیار زود جای پای خود را در میان جامعه باز کرد جمهوری اسلامی ایران، آری حکومت خودکامان هرگز استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و شعار حکومت عدل علی(ع) همه و همه به شعارهای مبنایی مردم تبدیل شد و مردم که در تغییر رژیم شاه یکدل و یکصدا و متحد شده بودند در تعیین نظام جایگزین و رهبری آینده نیز رفته رفته متحد شدند و وحدت در مبارزه با شاه به وحدت در ایجاد نظام جمهوری اسلامی و پیروی از امام هم تبدیل شد. که اگر مورد اخیر به اجماع آحاد مردم نمیرسید سرنوشت انقلاب به ناکجاآباد میرسید. درست مثل رود خروشانی بود که در سر راه همه چیز را از میان برمیداشت و سرانجام به کویری میریخت و گم میشد و یا درنهایت به باتلاق بدل میشد. در هر حرکت انقلابی تنها اینکه بدانی «چه نمیخواهی» کافی نیست، بلکه باید هم که بدانی «چه میخواهی». انتخاب و تشخیص مردم درست بود. آنها به حکومتی دل سپردند که دربردارنده نظرات و تفکرات یک حزب یا جریان سیاسی نبود. به یک گروه انقلابی نپیوسته بودند و به یک رهبر انقلابی که پرچمدار نظریات یک تفکر یا جریان و یا یک گروه بود اعتماد نکرده بودند. ولایت فقیه هم ولایت فردی بود که میبایستی به درجهای از معنویت و اخلاص و تقوا و پاکدامنی رسیده باشد که حبّ نفس، غرور، نخوت، تکبر، دنیاطلبی، خودخواهی، ترس از غیرخدا، حقد و کینه، نفاق، دروغ، ریا، تظاهر و مهمتر از همه قدرتطلبی در او راه نداشته باشد و به مقام عبد صالح خدا رسیده باشد تا آنگاه به ولایت برسد و این آرزوی هر انسانی است که از چنین رهبری با چنین ویژگیها و مکارمی پیروی کند. و مگر مطالبات مردم چه بود؟ آزادی، احترام به کرامت انسانی، عدالت، استقلال کشور، حضور خدا در جامعه و از بین رفتن ظلم و فساد و تحقق رفاه و پیشرفت... و امام با تصویر درستی که از اسلام و حکومت اسلامی ارائه میداد همه را در اسلام متجلی میدید و مردم هم که عاشق اسلام بودند بر این باور استوار ایستادند و مگر حرف امام غیر از این بود که میگفت ولایت فقیه ضددیکتاتوری است؟ و مگر نمیگفت ولایت فقیه از همه نظامهای موجود پیشرفتهتر است؟ و مگر نمیگفت من از خودم چیزی ندارم و هرچه دارم از اسلام است و اگر مردم ببینند که من از اسلام فاصله گرفتهام مرا هم رها میکنند؟
نکته اینجاست که امام در عمل هم ثابت کرد که یک رهبر انقلابی و اسلامی نهتنها وطندوست است بلکه بسیار بیش از دیگر رهبران، برای حفظ کرامت انسانی و سربلندی ایران و ایرانی هم دغدغه دارد. بسیار بیش از مدعیان وطنپرستی و ملیگرایی ایران، مردم، کشور و مملکت تقریباً در تمام سخنرانیهای امام فراموش نشدند. همانطور که مستضعفین و طبقات فقیر جامعه و توجه به کوخنشینان و لزوم خدمت بیمنت کارگزاران به مردم و... فراموش نشدند.
رهبری که چیزی برای خودش نخواهد، به دنبال قدرت و ثروتی برای خود نباشد و جز بندگی خدا منزلتی برای خود قائل نباشد، معلوم است که مطلوب و مراد مردمان میشود. و همین ویژگی بوده است که انقلاب را به ثمر رساند و چنان محبوبیتی برای رهبری آن به دنبال آورد که در استقبال تاریخی از او سیل اشک شوق از دیده بر کوچهها و خیابانها افشاندند و در بدرقه تاریخیترش خون گریه کردند.
حال اجازه دهید پس از ذکر این مقدمه به اختصار هم چند کلامی درباره رمز پیروزی انقلاب و رمز ماندگاری آن و آفاتی که انقلاب را در هر برههای میتواند تهدید کند و امیدهایی که باید داشت اشاره شود.
رمز پیروزی انقلاب وحدت کلمه مردم، وحدت در رهبری و وحدت در ایدئولوژی انقلاب بود.
مردم در سال 57 به علت داشتن هدف مشترک به اوج برادری و مهربانی و آرمانخواهی رسیده بودند. آنقدر صحنههای بدیع و لطیف و شگفت از رفتار مردمان یکدل شده درآن روزها بر خاطره تاریخ مانده است که شرح آن در صدها دفتر نیاید.
انرژی مردم در آن روزها چند برابر شده بود. آستانه تحمل آنان به فلک رسیده بود و مهربانی و ایثار و عشقشان به یکدیگر و به امامشان، داستان شمع و پروانه را فسانه کرده بود و گل و گلاب و آب و آیینه و ماه و ستاره را به تماشای گوشهای از جشن عاطفه و ایثار و گذشت و وفاداری و مهربانی ملت نشانده بود. حقیقتی بود صد آسمان برتر از حماسه اساطیر و حکایت واقعیتی بود صد فلک شگفتتر از فسانه...
نسل امروز میتواند از پدرانش بپرسد که حماسه مردم در آن روزها چه پروبال و بُعد و حجمی داشت. مردم شاعر شده بودند، هر روز شعارهای جدیدی میساختند و در راهپیماییها و تظاهرات (بویژه در دانشگاهها و از جمله دانشگاه تهران که ورود گارد در آن ممنوع بود) میخواندند. عارف شده بودند و ترک دنیا و تعلقات کرده بودند. زاهد شده بودند و با کمترین میساختند و نستوه شده بودند و خسته نمیشدند. بازارها و کسب و کار و ادارات تعطیل بود و درآمدی نبود اما آنها که داشتند به آنها که نداشتند میرسیدند. برادر و همخانه و همخانواده و مهربانتر از آن شده بودند. جوانانی که به در خانههای مردم سوخت میبردند و خانههایی که درهایش روزهای تظاهرات به روی همه باز بود و سربازهایی که به مردم میپیوستند و در دقیقهای لباسشان عوض میشد تا شناخته نشوند. پول به یکدیگر میدادند و غذا بین همدیگر پخش میکردند و... همه یکی شده بودند و این وحدت کلمه بینظیر رمز پیروزی مردم بود.
نکته دیگر وحدت در رهبری بود. مردم به رهبر و مرادشان دل سپرده بودند و به حرف و سخن دیگری گوش نمیدادند و از مقاومت و مبارزه خسته نمیشدند. این اتحاد و یکدلی و یکپارچگی و آرمانخواهی مردم بود که انقلاب را به ثمر نشاند اگر بخواهیم از آن روزهای خوب سخن به میان آوریم باید چندین یادداشت دیگر نوشت پس از آن درمیگذریم.
حال پس از گذشت 3 دهه اما این انقلاب و نهضت حوادثی را پشت سر گذاشته و در نقطه اکنون ایستاده است. معمولاً انقلابها پس از گذشت دههها دچار دگردیسی میشوند. کارآیی خود را از دست میدهند و زاویه میگیرند و استحاله میشوند اما این انقلاب با نسل جدید هنوز سخن دارد و ثابت قدم ایستاده است. رمز این ماندگاری همیشه استقامت بر سر اصول بوده است