اسلام؛ هسته مركزي انقلاب ايران

پس، آنچه را پس از تجريد مي يابد، همان امري است كه در خارج همراه با خصوصيات فردي و عوارض مشخصه، موجود است و با كثرت عوارض، تعدد و تكثر مي يابد. ولي هنگامي كه عقل آن را تجريد كرد، ديگر قابل تعدد نيست. از اين رو گفته اند كه ماهيت صرف، قابل تكرار نيست. انقلاب اسلامي نيز يك مفهوم تجريد شده مي باشد و به رويدادي اختصاص دارد كه در بهمن 57 در ايران رخ داد.

مفهوم انقلاب اسلامي
واژه «انقلاب» بيانگر دگرگوني شديد و ناگهاني است. انقلاب اسلامي نيز جزو انقلابهاي بزرگ اجتماعي به شمار مي رود، زيرا از يك سو سبب تغيير و دگرگوني در اساس و نوع حكومت ايران گرديد و از سوي ديگر به تحول در انديشه غالب و رسمي كشور و خط مشي هاي اجتماعي اقتصادي در ابعاد داخلي و خارجي منجر شد.
با توجه به تعريف فوق از ماهيت و انقلاب اسلامي، پرسشي كه مطرح مي شود اين است كه انقلاب اسلامي داراي چه ماهيتي است و دلايل اثبات اين ماهيت چيست؟

ماهيت انقلاب اسلامي
ماهيت انقلاب اسلامي در كتابها، پايان نامه ها، مقاله ها و مصاحبه هاي فراواني در داخل و خارج از كشور بررسي شده است و هر كدام از نويسندگان و مصاحبه شوندگان از منظر و رويكرد خود به پديده انقلاب اسلامي نگريسته اند. در اين نوشته در مجموع به 5 رويكرد كه سعي در تبيين ماهيت انقلاب اسلامي دارد، اشاره مي شود كه عبارتند از: ماهيت طبقاتي، ماهيت آزادي خواهانه، ماهيت ايدئولوژيك، ماهيت تلفيقي و ماهيت ديني كه با اين عنوان دين اسلام، دين جامع و كامل است.

ماهيت طبقاتي
كساني كه اين رويكرد را انتخاب كرده اند، از نحله هاي فكري ماركسيستي استفاده نموده و معتقدند رژيم شاه با وجود برخورداري از دلارهاي نفتي، شكاف عميقي در ميان فقرا و صاحبان ثروت ايجاد نموده بود. از آنجا استثمارطبقه ثروتمند از طبقه فقير رو به فزوني گذاشت؛ فقيران به خودآگاهي طبقاتي دست يافتند و سرانجام عليه زرمداران قيام كردند و انقلاب ايران را آفريدند. در نقد اين رويكرد بايد اذعان داشت كه شعارهاي انقلاب مؤيد اين نظريه نيست و از سوي ديگر ما شاهد حضور بخشي از ثروتمندان در فرايند انقلاب بوده ايم. اگر بازاريان سنتي ايران را بخشي از خرده بورژوازي ها و ثروتمندان جامعه بدانيم، اين گروه از حمايت كنندگان اصلي انقلاب اسلامي بوده اند.

ماهيت آزادي خواهانه
اين رويكرد مدعي است محمدرضا پهلوي پس از كودتاي 28 مرداد 1332 از لحاظ حكومتي روندي را در پيش گرفت كه استبداد مدرن بود. با تشكيل ساواك، تبعيد و زنداني نمودن مخالفان از جمله اقدامهاي وي در راستاي استبداد مدرن مي باشد. اين استبداد در دهه 50 شمسي به اوج خود رسيد و شاه به خاطر بحران نفت در سال 1973 ميلادي، درآمد سرشاري از نفت به دست آورد و دست به برنامه ريزيهاي بلند پروازانه اقتصادي زد.
او بدين وسيله مي خواست ايران را در منطقه يك كشور توسعه يافته جلوه دهد، ولي از سوي ديگر از فضاي توسعه سياسي باز ماند و يا غفلت نمود و يا تعمداً به آن اهميت نداد. پيرو همين مسأله، آزاديهاي سياسي و اجتماعي مردم سركوب شد، مشاركت مردمي به حداقل رسيد، احزاب قلع و قمع شدند و دو حزب وابسته، به يك حزب رستاخيز تبديل شد. در چنين شرايطي، مردم براي آزادي كه همان ليبراليزه كردن جامعه بود، به اقدامهاي انقلابي دست زدند.
در نقد اين رويكرد بايد توجه داشت، اين جزء العلة است و نمي تواند ماهيت يك پديده را تشكيل دهد و از سوي ديگر اينكه همين مخالفتها در دهه 20، 30 و 40 شمسي نيز وجود داشت. از سوي ديگر نيز بايد توجه داشت كه همه مورخان و تحليلگران ايران اذعان دارند كه در سالهاي 56و 57 فضاي سياسي مقداري بازتر شد و حضرت امام(ره) در همان زمان اعلام نمودند كه انقلابيون از اين فضاي به وجود آمده استفاده نمايند.

ماهيت صرفاً ايدئولوژيك
دسته اي از نويسندگان به ماهيت و بعد ايدئولوژيك آن توجه دارند. اين گروه مي گويند نظام پهلوي، فرهنگ اسلامي حدود 1400 ساله را از بين برد و در عوض فرهنگ غربي را در جامعه تبليغ كرد. طرفداران اين رويكرد كه در برخي از نوشته هاي غربيها يافت مي شود، مدعي هستند مردم براي احياي مكتب خود كه به وسيله مكاتب مادي و الحادي و امانيستي از بين مي رفت و يا در معرض خطر بود، قيام و انقلاب كردند.
هر چند اين نظر درست محسوب مي شود، ولي كامل نيست، چون جنبه هاي ديگر را لحاظ نكرده است.
وانگهي برخي از اين رويكرد استفاده كرده و مدعي اند چون انقلاب ايدئولوژيك است، پس به سمت و سوي نظام پوپوليستي و فاشيستي مي رود كه هر دو رويكرد با مباني فطري عقل گرايي شيعه سازگار نيست.

ماهيت تلفيقي
برخي از نويسندگان بين نظرهاي سه گانه فوق جمع نموده و شعار «الجمع مهما امكن اولي الطرد» را مبناي انديشه خود قرار داده اند؛ بدين معنا كه در جامعه ايران قبل از انقلاب شكاف طبقاتي حاد وجود داشت، فرهنگ غربي بر جامعه تسلط يافته بود و فرهنگ اسلامي از جامعه رخت برمي بست و استبداد محمدرضا شاه به اوج خود رسيده بود. همه اينها دست به دست هم دادند تا يك انقلاب را به وجود آوردند. اين رويكرد، مجموعه علل را كنار هم مي گذارد و اين مجموعه پديده اي را خلق مي نمايد. اين رويكرد در تبيين ماهيت انقلاب اسلامي مورد پذيرش است، زيرا جمع نمودن ديدگاههاي گوناگون و متفاوت در يك پديده مي باشد.
در اين صورت، يك رويكرد بايد آنها را بسيج نمايد و خواسته هاي متفاوت را در يك مجموعه سامان دهد، و حال آنكه همه بر اين باورند كه خواسته هاي گوناگون را با يك رويكرد نمي توان بسيج كرد وانگهي، تلفيقي ها از بسيج كننده نظريه ها نيز سخني نگفته اند.

ماهيت اسلامي، به عنوان اينكه اسلام دين كامل و جامع است
اين رويكرد در تبيين ماهيت انقلاب اسلامي، بر اين باور است كه اسلام در هسته مركزي خواسته هاي انقلابيون قرار داشت و از آنجا كه اسلام دين كامل و جامع مي باشد، ديگر خواسته ها را در درون خود نهفته دارد. اسلام همه مسائل را داراست، ولي به يك بعد اختصاص ندارد.
اگر بخواهيم اين رويكرد را به صورت دايره اي رسم كنيم، اسلام در نقطه مركزي دايره و ابعاد اقتصادي، سياسي، اجتماعي و... در حاشيه و كناره هاي نقطه مركزي قرار مي گيرند. حضرت امام خميني(ره) و مرحوم مطهري در تفسيري كه از انقلاب دارند، اين رويكرد را بيان كرده اند. به تعبير امام(ره) اين مسير همان مسير انبياست.
اين تبيين از انقلاب بر اين باور است كه انقلاب مي خواست اسلام را در جامعه احيا كند.
احياي اسلام، جنگ فقر و غني را از بين مي برد، آزادي واقعي را به انسان اعطا مي نمايد، ايدئولوژي اسلامي براي پياده كردن اسلام به انسان اعطا مي كند و مسايل ديگري كه انسان براي اداره زندگي به آن نياز دارد. پس اسلام، اصل و هسته مركزي انقلاب اسلامي است اين مسأله را مي توان از شعارهاي انقلابيون نيز دريافت كرد. علاوه بر شعارها، مي توان از شركت كنندگان در مبارزات عليه نظام پهلوي نيز اين رهيافت را تقويت نمود.

مخالفان و مبارزان شاه در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي
با بررسي عملكرد گروه هاي شركت كننده در مبارزات عليه رژيم پهلوي، نشان داده مي شود كه ماهيت انقلاب اسلامي چيست؛ زيرا گروههاي گوناگوني در امر مخالفت با رژيم پهلوي مشاركت داشتند، ولي پس از بررسي آنها مشاهده مي كنيم كه يك گروه نقش عمده داشت و همان گروه ماهيت انقلاب اسلامي را مشخص مي نمايد. به طور كلي، مخالفان رژيم پهلوي را مي توان به سه دسته كلي تقسيم كرد كه عبارتند از: گروههاي ماركسيستي، گروههاي ملي و گروههاي مذهبي. در ادامه، سهم هر يك از گروهها در پديدآوري انقلاب مورد بررسي قرار مي گيرد.
الف) گروههاي ماركسيستي: اين گروه خود شامل سه دسته مي شد كه عبارت بودند از: حزب توده، چريكهاي فدائي خلق و سازمان مجاهدين خلق ايران. درباره حزب توده بايد اذعان كرد، اين حزب مشرب فكري خود را از تقي اراني مي گيرد. وي در زمان رضاشاه مأموريت يافت انديشه هاي ماركسيستي را در ايران تبليغ نمايد. او در همان زمان در زندان فوت كرد، اما دوستان وي حزب توده را بنا كردند و به مبارزه عليه رژيم پهلوي ادامه دادند و تا هنگام پيروزي انقلاب و پس از پيروزي فعال بودند، ولي اين حزب در مبارزات عليه رژيم پهلوي به دو دليل عمده مقبوليت مردمي نداشت:
1- ماهيت ضد ديني و مذهبي آن؛ حزب توده از ابتدا مروج انديشه هاي ماركسيستي و الحادي بود و اين مرام با فرهنگ مردم ايران همخواني نداشت. ماركسيستها به اين مطلب اذعان داشتند و برخي ها سعي مي كردند بعد ضد مذهبي خود را برجسته نكنند.
2- وابستگي به بيگانه و حكومت شوروي؛ دومين دليل عدم اقبال مردم به اين حزب بود. ايرانيان به لحاظ تاريخي خاطره خوشي از روسيه تزاري و شوروي نداشتند. چريكهاي فدائي خلق نيز كه توسط بيژن جزني، از هواداران حزب توده، تأسيس شده بود، فقط توانست حمله به پاسگاه سياهكل گيلان در بهمن 1349 و چند عمليات ديگر در سالهاي 50 و 51 داشته باشند و موفقيت ديگري در پرونده خود ندارد.
سازمان مجاهدين خلق: اين سازمان را حنيف نژاد، سعيد محسن و حسن نيك بين همراه با چند تن از دوستان خود تأسيس كردند و شاخه اي از نهضت آزادي محسوب مي شدند. اين گروه هر چند از دو گروه قبلي مبارزات گسترده تري داشت، ولي از همان ابتدا با تفسيرهاي التقاطي از اسلام و آموزه هاي ديني، جايگاهي ميان مذهبي هاي اصيل باز نكرد و سرانجام در سال 1354 بخشي از اين گروه با كشتن شريف واقفي، ماركسيستي بودن خود را آشكار ساختند و پس از انقلاب اسلامي نيز جنگ مسلحانه عليه انقلاب اسلامي را طراحي نمودند.
ب) گروههاي ملي گرا: اين گروه به دو گروه عمده تقسيم مي شد؛ جبهه ملي و نهضت آزادي.
جبهه ملي فعاليت خود را در دهه 20 با آغاز نهضت ملي شروع كرد و پس از كودتاي 28 مرداد 1332 مقاومت ملي را سامان دادند. از سال 1339، جبهه ملي دوم تشكيل شد و پس از خرداد 1342 به دليل اختلاف فروكش كرد و پس از آن اين جبهه حضور جدي نداشت و حتي در آستانه پيروزي انقلاب نيز بدان توجه جدي نمي شد.
گروه ديگر نهضت آزادي بود كه به دليل كم رنگ بودن مذهب و مسايل ديني و جبهه ملي، تشكيل يافته بود. آية ا... طالقاني، مهندس بازرگان و دكتر يدا... سحابي، از مؤسسان آن محسوب مي شدند. نهضت آزادي، گروهي بود كه بيشتر در ميان دانشگاهيان و تحصيل كردگان نفوذ داشت، آن هم در تهران و در ساير شهرها نفوذ كمتري داشته است.
ملي گراها اصولاً در ايران دچار مشكل بودند و عملاً نمي توانستند رهبري انقلاب و نهضت را برعهده بگيرند. علل آن به شرح ذيل است:
1) اين گروهها بويژه نهضت آزادي تا آبان 57 فاقد ايدئولوژي جايگزين براي نظام پادشاهي بود و مشروطه را تأييد مي كرد.
2) اين جريان فاقد رهبري متحد و انسجام گروهي بود. حتي مصدق در زمان حيات، رهبري تام و تمام بر اين گروه نداشت.
3) اين جريان داراي پايگاه اجتماعي قوي جهت بسيج توده مردم نبود و در موارد خاص از روحانيون كمك مي گرفت.
ج) گروههاي مذهبي: گروههاي مذهبي از دهه بيست فعال بودند، ولي پس از خرداد 42 فعاليت خود را گسترش دادند و اين گروه علاوه بر مبارزه با شاه، توانست در عرصه فكري و انديشه نيز برتري محسوسي نسبت به ساير گروهها داشته باشد. علاوه بر حضرت امام خميني(ره)، افرادي مانند شهيد مطهري، شهيد بهشتي، شهيد مفتح، علامه طباطبايي توانستند انديشه هاي اصيل اسلامي را به جامعه عرضه نمايند.
توده مردم و مذهبي ها به دليل آشنايي با اين انديشه ها از دهه 40، يكي از قدرتمندترين جريانهاي مخالف رژيم محسوب مي شدند. انديشه مذهبي گسترش روزافزون داشت و از سوي ديگر رژيم شاه نيز مشكل عدم مشروعيت و عدم مشاركت را پيدا كرده بود و اين خود به قدرت نيروهاي مذهبي افزوده بود.
به تعبير تدا اسكاچپل، شاه نتوانست روحانيون و بازاريان را به سمت و سوي خود سوق دهد و آنان با استقلال تام و تمام خود توانستند بر رژيم شاه غلبه نمايند، شعارهاي عمومي مردم ايران دال بر موفقيت و نفوذ قوي انديشه هاي مذهبي كه به وسيله روحانيون ارائه مي شد، بوده است. البته، مي توان سه دليل عمده ذيل را براي نفوذ انديشه هاي مذهبي در ايران ذكر كرد:
الف) رهبري امام خميني(ره): رهبري استثنايي و منحصر به فرد امام خميني(ره) موجب شد ساير سياستمداران و شخصيتها و انديشه ها در سايه وجود ايشان محو شود. نيز هوش سياسي، موقعيت شناسي و سازش ناپذيري همراه با شخصيت عرفاني و ديني امام، او را به يك رهبر ويژه تبديل كرده بود. به گونه اي كه هر زمان ايشان دستوري مي داد، مردم با جان و دل از آن اطاعت مي كردند. همين رهبري بود كه نيروهاي مذهبي را قدرت مي بخشيد و نسبت به ساير گروهها ممتاز مي نمود.
ب) نفوذ اجتماعي: روحانيون در جامعه شيعي ايران از نفوذ ويژه اي برخوردار بودند. نفوذ اجتماعي به اين دليل است كه آنان الهام بخش منبع معرفتي جامعه و توده ها بوده و هستند.
روحانيون از طريق شبكه گسترده مساجد و حسينيه ها به تبليغ اسلام و آموزه هاي اسلامي مي پرداختند و با استفاده از شور و شعور مذهبي مردم، آنان را به حركت درمي آوردند. بنابراين، بسيج مردمي يكي از مزيتهاي اصلي روحانيت نسبت به ساير گروهها بود. از سوي ديگر، ايمان، پارسايي و ساده زيستي علماي بزرگ نيز اين اعتماد را تقويت مي كرد و از سوي سوم، نهاد مرجعيت عامل مهمي براي حركت انقلابي شمرده مي شد.
ج) انسجام و سازماندهي: عامل ديگري كه نفوذ و اقتدار روحانيت را افزايش مي داد، انسجام و سازماندهي بود. روحانيت در اين زمان تنها گروهي بود كه از يك سازمان منسجم و يكپارچه و متحد برخوردار بود.
نهاد مرجعيت از عوامل اصلي انسجام بخش به نهاد روحانيت بود و اين مسأله در سالهاي 42- 1341 كاملاً مشخص بود كه تمام روحانيون عليه لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي و رفراندم اعتراض داشتند و سرانجام اين نهضت را در سال 1357 به پيروزي نهايي رساندند.