الگوي غيرت ديني

قرآن معيار گرامي تر بودن را تقوا مي‌داند، جهاد در راه خدا را معيار افضليت مي‌داند: «فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجرا عظيما» قرآن مجيد علم را معيار و ارجحيت مي‌داند: «هل يستوي الذين يعلمون والذين لا يعلمون، انما يتذكر اولوالا لباب». در احاديث ما خدمت به خلق يكي معيارهاي ارجحيت و افضليت است: «خيرالناس انفعهم للناس». محفل، محفل علمي است. شايد احتياج به ترجمه هم نداشته باشد، نوعا الحمدالله اهل فضل وادب هستيد. همه اين سجايا را مرحوم آيت الله شهيد مدني داشت: اخلاص، زهد، تقوا، همه اينها، ولي من مي‌خواهم روي دو ويژگي ايشان تأكيد كنم كه مورد نياز جامعه ما هم هست، براي اينكه اين شهيد و شهداي بزرگوار محراب، شهيد مطهري ها، شهيد بهشتي، شهيد مفتح ها براي ما و جامعه ما اسوه و الگو باشند. امروز هم كه به عنوان بزرگذاشت آيت الله مدني اين برنامه در اينجا تشكيل شده است، منظور اين است كه از اين شهيد الهام بگيريم.
يكي مسئله غيرت ديني و شجاعت ايشان بود و ديگر مسئله ولايت پذيري. اتفاقاً در مورد هر دو هم باز يك حديثي به نظر من رسيد. درباره امر به معروف و نهي از منكر مي‌فرمايد: «پرفضيلت ترين و پرشرف ترين اعمال عبارت است از امر به معروف و نهي از منكر.» درباره ولايت پذيري هم دارد كه: «و مانودي شيءبمثل مانودي بالولايه» در آن حديث معروف كه آقايان علما مستخضريد، حتي شايد در پاي منبر شما كساني كه بزرگ شده اند، اين حديث را حفظند: «بني الاسلام علي خمس...» من در بعضي از نسخه ها ديدم افضلها الولايه، يعني ولايت پذيري معيار ارجحيت و افضليت است. مرحوم شهيد مدني در اين دو مسئله و در همه اين فضائل نمونه و ممتاز بود، مخصوصاً در اين دو ويژگي كه عرض كردم.
واقعاً جامعه ما نياز دارد. مي‌خواهند اين غيرت ديني را در جامعه كمرنگ كنند. مي‌خواهند امربه معروف و نهي از منكر كمرنگ شود. با القاء شبهاتي كه از خارج مي‌شود، با كتاب هايي كه نوشته مي‌شود. در بعضي جرائد مطالبي كه نوشته مي‌شود، مي‌خواهند مكتب اومانيسم، مكتب سكولاريسم، مكتب لائيسم و مانند اينها را حاكم كنند و از غيرت ديني و غيرت اسلامي جامعه كاسته شود. مسئله ولايت پذيري كمرنگ شود. آن اعتقاد راسخ به ولايت فقيه كه ضامن پيروزي و تداوم انقلاب و ضامن استقلال و تماميت آب و خاك ماست، علاوه بر جهات ديگر، مي‌خواهند اين كمرنگ شود. مي‌خواهند با اين مسائل زمينه سلطه مجدد استكبار فراهم شود؛ لذا من اجازه مي‌خواهم در اين فرصت محدود و مقرري كه براي من معين شده، در چند جمله نمونه هاي كوتاهي از اقدامات آيت الله شهيد مدني را در اين دو زمينه عرض كنم.
زماني كه ايشان در قم مشغول تحصيل بودند، مي‌شنوند كه جمعي از سرمايه داران بهائي براي سرمايه گذاري به آذربايجان آمده اند. چون آقا هم در آن پيامشان فرمودند كه من از جزئيات زندگي ايشان در آذربايجان در قبل از قم و اينها اطلاع ندارم، ما اجازه مي‌خواهم توضيح مختصري در اين زمينه خدمتتان عرض كنم. ايشان مي‌شنوند كه بهائي ها آمده اند كارخانه برقي در اطراف تبريز تأسيس كرده اند و كارگران مسلمان شيعه را هم استخدام مي‌كنند و از اين راه زمينه براي سلطه اجانب و بيگانگان و افكار انحرافي و الحادي فراهم مي‌شود. فوراً از قم حركت مي‌كنند و تشريف مي‌آورند به تبريز و آذرشهر، در مدت ده روز يا دوازده روز كه اقامت مي‌كنند، با سخنراني هاي آتشين مردم را عليه آنها بر مي‌انگيزند و بهائي ها مجبور مي‌شوند بساط خود را جمع كنند و بروند. ايشان مي‌آيند و مي‌گويند:«من برق و مصرف برق را تحريم مي‌كنم.» من آن موقع اينجا نبودم، قم بودم. اين را از بعضي قدما شنيده ام. فرمودند كه خيلي از آذرشهري ها و آن حومه از چراغ نفتي استفاده كردند و از برق استفاده نكردند. بهائي ها كه ديدند كه اين برنامه پيش آمد، بساطشان را جمع كردند و رفتند. آيت الله مدني به قم كه برمي‌گردند، باز مي‌شنوند كه يك كارخانه توليد مشروبات الكلي، در آذربايجان تأسيس شده باز برمي‌گردند به اينجا و مي‌فرمايند كه مهلت مي‌دهم در عرض چند روز، الان خاطرم نيست، مثلاً 5 يا 6 روز، اين كارخانه برچيده شود، والا من اعلام جهاد مي‌كنم. يك راه پيمايي راه مي‌اندازد، هشدار مي‌دهد و آنها مهلت را مي‌پذيرند و بساط كارخانه مشروب سازي را جمع مي‌كنند. البته اين واقعه به تبعيد ايشان به همدان منجر مي‌شود.
در نجف اشرف، مرحوم نواب صفوي به ايشان خيلي نزديك بود و ارتباطات تنگاتنگي داشتند. به شهيد نواب صفوي مي‌فرمايند: «شنيده ام در ايران يك فرد منحرف، كج سليقه، التقاطي يا هر چي اسمش را بناميم- به نام احمد كسروي پيدا شده و دارد مطالبي را مطرح مي‌كند و مردم را گمراه مي‌كند. تو مي‌تواني بروي ايران؟» مرحوم نواب صفوي حركت مي‌كند و تشريف مي‌آورد به ايران نكته جالب اينجاست كه مرحوم آيت الله مدني مي‌بيند نواب صفوي هزينه و خرج سفر را ندارد، كتاب هايش را مي فروشد و پول آن را به نواب صفوي مي‌دهد و مي‌فرمايد:«اگر از اين پول اضافه آمد- از هزينه سفر- صرف خريدن: «اگر از اين اسلحه و مبارزه مسلحانه بكنيد».
در جريان زمامداري عبدالناصر، اين غيرت و شجاعت ديني روحيه امر به معروف و ناهي از منكر بودن اين شهيد بزرگوار و شجاعتي كه در بياناتش بود، باز نمايان مي‌شود، يعني در مصر، ايشان جمعي از فضلاي نجف را جمع و حركت مي‌كند و مي‌رود تا با عبدالناصر صحبت و جنايات نظام ستمشاهي را افشاگري و عبدالناصر را بيدار كند. وقتي كه عبدالكريم قاسم در عراق به آيت الله العظمي حكيم اهانت مي‌كند، مرحوم آيت الله العظمي حكيم به عنوان قهر از نجف به كوفه تشريف مي‌برند. شهيد مدني کفن پوش مي‌شود و جمعي از طلاب و فضلا هم كفن پوش، با ايشان، پياده از نجف به كوفه مي‌روند و از آيت الله العظمي حكيم تقاضاي جهاد مي‌كنند. اگر نظير اين مسائل را بخواهيم درباره ايشان بگويم فراوان است.
واما در باب انقلاب اسلامي ايران، قطعاً گويندگان محترم- علاوه بر حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني مقاله هايي دارند و شايد خصوصيات ايشان را در مقاله ها آورده باشند. در انقلاب اسلامي ايران، اولين كسي كه در نجف به نداي امام لبيك گفت، ايشان بود. در جريان انجمن هاي ايالتي و ولايتي، درس را تعطيل كرد و در نجف راه پيمايي راه انداختند. مراجع آن زمان: آيت الله شاهرودي، آيت الله حكيم و آيت الله اصطهباناتي و مراجع ديگر را دعوت كرد و تشريف آوردند. آيت الله مدني حقايق را بر ملا و بازگو مي‌كند كه در ايران چه مي‌گذرد و انقلاب اسلامي چه صيغه‌اي دارد و رهبري امام را مطرح مي‌كند. ايشان اين را در همدان خدمتشان كه رسيدم، به خودم گفت كه: «رفتم كربلا خدمت آيت الله حكيم، دستش را بوسيدم وگفتم امروز امام خميني مظهر اسلام است. فرمود: چه كنم؟ من به ايشان عرض كردم: اولين تلگراف حمايت از امام را شما از نجف با ايران مخابره كنيد تا در ايران منتشرشود.» و اين كار انجام گرفت. مبتكر آن هم آيت الله شهيد مدني بود.
پس از آمدن به ايران دائماً در حال تبعيد بود كه مستحضر هستيم. گاهي هم تبعيدها تبديل به تهديد به اعدام مي‌شد. مي‌فرمودند:«من نه از تبعيد هراس دارم نه از اعدام. سرم را هم از تنم جدا كنيد، من از رهبري امام دست برنمي‌دارم. از ولايت فقيه دست برنمي‌دارم. از اين انقلاب اسلامي دست برنمي‌دارم».