امام خمينى (ره) فيلسوف بزرگ تربيتى

در پاسخ عرض مى‏شود كه از ديدگاه آرنولد گريز (Arnold A.Griese) فيلسوف تربيتى كسى است كه در باب جهان و انسان، عقل، آگاهى، اراده، شناخت‏شناسى و ارزش شناسى نظر دارد و نظرات او هم بار و اثر تربيتى دارند. (1)
از ديدگاه ژان شاتو نويسنده كتاب "مربيان بزرگ "اينان آثارى دارند كه اومانيته را تشكيل مى‏دهند آثارى كه هميشه چيزى بيش از آنچه بيان مى‏كنند دربر دارند، بيشتر خميرمايه‏هاى فكر هستند تا دكترين‏هايى معين و مشخص. و باز به قول او آثار مربيان بزرگ همه متفقا به جنبه انسانى آموزش و پرورش (اومانيسم) كه بدون آن تعليم و تربيت تا سطح دست آموز كردن تنزل مى‏يابد احترام و ارزش خاصيمى گذارند. (2)
كرشن اشتناينر Kersehen steiner مربى واقعى را كسى مى‏داند كه دستخوش شور و شوقى درونى است كه مستلزم جوانى زوال ناپذير احساسات است. او علاوه بر اينكه مى‏تواند با صداقت كامل ادعا كند براى انجام وظيفه آمادگى دارد بايد از اينكه به پيشرفت معنوى ديگران و به پيروزى ارزشهاى لايزال عالم انسانيت كمك كند احساس خوشبختى نمايد. (3)
ضمن اينكه به عقايد اين دانشمندان احترام مى‏گذاريم بايد بگوئيم كه بنظر مى‏رسد يك فيلسوف تربيتى بايد:
1- نظرى واقع بينانه به مسايل جهان و انسان داشته باشد.
2- نظرى جامع در مورد انسان داشته و همه ابعاد وجود انسانى را ببيند.
3- در مورد اهداف و اصول و روشهاى تربيتى، آراء مشخصى را بيان نموده باشد.
4- تضادى بين‏انديشه‏ها و گفتار و رفتار وى وجود نداشته باشد.
5- خود وى اولين نمونه‏انديشه‏هاى تربيتى اش باشد.
6- نتايج عملى هرچه بيشتر تعليمات او در واقعيت عينى جامعه مشخص باشد.
1- "هستى و جهان از ديدگاه امام (س) "
با توجه به اين مقدمه اكنون بايد ببينيم نظر حضرت امام در مورد جهان و انسان چيست؟
ديدگاه هستى شناسى امام كه ماخوذ از ديد اسلام عزيز است‏بسيار وسيع و بلند مرتبه است. ايشان در وسعت و عظمت هستى و كوچكى عالم طبيعت در مقايسه با آن مى‏فرمايند:
"دنيا يك جز بسيار كمى است از عالم، عالم يك مركبى است از ماوراء اين طبيعت و اين طبيعت. اين طبيعت در آخر مرتبه وجود واقع شده است." (4)
و در جاى ديگر مى‏فرمايد: "تمام عوالم اجسام در مقابل عالم مابعدالطبيعه هيچ قدر محسوس ندارد و در آنجا عوالمى است كه در فكر بشر نگنجد. (5)
پس عالم هستى بمراتب وسيعتر از جهان محسوس است و همه جهان هستى از عالم طبيعت گرفته تا عالم ماوراء طبيعت، ظهور و نمود و پرتو و تجلى حقيقت اصيل هستى است و به بيان ديگر هستى از ديدگاه امام چون اكثر بزرگان فلسفه و عرفان اسلامى هرمى است كه راس آن واجب الوجود است و همه آنچه در مراتب بعدى قرار گرفته‏اند موجودات ممكنى هستند كه نه اينكه فقيرند بلكه عين فقر و نياز هستند. (6)
"جز فيض وجود او نباشد هرگز جز عكس نمود او نباشد هرگز" (7)
اين است ديدگاه هستى شناسانه امام و اين چنين وسيع نگرى و اينكه به قول خود ايشان (به نقل از استادش) دنيا را بخاطر آنكه در صف نعال وجود و آخرين مرحله تنزل قرار گرفته اسفل السافلين خوانده‏اند، تاثيرى بزرگ بر تعليم و تربيت مى‏گذارد.
منبع و ماخذ اين ديدگاه حضرت امام و بزرگان ديگر آيات كريمه قرآنى و بيانات حضرات ائمه معصومين سلام الله عليهم اجمعين است كه از آنهمه بذكر يك نكته مى‏پردازيم.
از امام ششم نقل شده است كه فرموده‏اند:
"ما السموات والارض عند كرسى الاكحلقه خاتم فى فلاة و ما الكرسى عندالعرش الا كحلقه فى فلاة":
يعنى: "آسمانها و زمين در برابر كرسى همچون حلقه انگشترى در وسط يك بيابان است و كرسى هم در برابر عرش چون حلقه‏اى است در ميانه يك بيابان". (8)
2- "انسان شناسى امام"
اگر ديد امام خمينى سلام ا... عليه و بسيارى از متفكران و فيلسوفان و عارفان مسلمان نسبت‏به هستى، بسى فراتر از ديد جمعى زياد از متفكران جديد اروپا، بويژه حسى مذهبان و تجربه گرايان است، نظر ايشان نسبت‏به انسان هم بسيار وسيعتر و جامعتر از آنان است.
در دعاى سحر مى‏فرمايند:
"واعلم ان الانسان هوالكون الجامع لجميع المراتب العينيه والمثالية والحسية منطوفيه العوالم الغيبيه والشهاديه و ما فيما كما قال ا... تعالى و علم لادم الاسماء كلها و قال مولينا و مولى الموحدين على (ع) " على ما نقل:
"اتزعم انك جرم صغير و فيك انطوى العالم الاكبر"
فهو مع الملك ملك و مع الملكوت ملكوت و مع الجبروت جبروت و روى عنه و عن الصادق عليه السلام. اعلم ان الصورة الانسانيه هى اكبر حج ا... على خلقه و هى الكتاب الذى كتبه بيده و هى الهيكل الذى بناه بحكمته و هى مجموع صورة العالمين و هى المختصر من اللوح المحفوظ و هى الشاهد على كل غائب و هى الطريق المستقيم الى كل خيروالصراط المدودبين الجنة والنار"
"ترجمه": بدان كه انسان تنها وجودى است كه جامع همه مراتب عينى و مثالى و حسى است و تمام عوالم غيب و شهادت و هر چه در آنها است در وجود انسان پيچيده و نهان است چنانچه خدايتعالى مى‏فرمايد خداوند همه اسماء را به آدم آموخت و مولاى ما و همه موحدان على عليه السلام فرمود:
"تو پندارى همين جرم صغيرى جهانى در نهاد تو نهان است"
بنابراين آدمى با ملكيان ملكى است و با ملكوتيان ملكوتى و با جبروتيان جبروتى و روايت‏شده از آنحضرت و حضرت صادق عليهما السلام كه فرمودند "بدان كه صورت انسانى بزرگترين حجتهاى الهى است‏بر خلقش و او همان كتابى است كه آنرا با دست‏خود نوشته است و او همان هيكل است كه آنرا با حكمت‏خود بنايش نموده و او است مجموعه صورت جهانيان و او است مختصرى از لوح محفوظ و او بر هر غايبى شاهد است و او است راه راست‏بهر گونه خير و نيكى و همان راهى است كه در ميان بهشت و دوزخ كشيده شده است." (9) حالا ملاحظه مى‏فرمائيد اين ديد وسيع از انسان با ديد بسيارى از روانشناسانى كه بقول اريك فروم اصل richFromm اصل توجه به روح انسانى را فراموش كردند و منشا انسان شناسى جديد شدند چقدر فرق دارد؟ بهتر است عين سخن فروم را نقل كنم:
"عليرغم شخصيتهاى استثنائى نظير نيچه وكى يركه گارد سنت‏بررسى روح آدمى با توجه به تقوى و سعادت وى در روانشناسى به كنار نهاده شد. روانشناسى آكادميك كه مى‏كوشيد به علوم طبيعى و روشهاى آزمايشگاهى توزين و شمارش تاسى جويد با همه چيز جز روح سر و كار داشت. هم چنين مى‏كوشيد جنبه‏هايى از انسان را كه مى‏توان آنها را در آزمايشگاه تحت‏بررسى قرار داد آشكار سازد و مدعى بود كه وجدان، داورى ارزشها، شناسايى خير و شر، مفاهيمى ماوراء طبيعى و خارج از قلمرو روانشناسى است، غالبا به مسايل كم اهميتى مى‏پرداخت كه بيشتر مناسب با يك روش به ظاهر علمى بود تا ابداع روشهاى تازه جهت‏بررسى مسايل عمده انسانى، بدينسان روانشناسى بصورت علمى درآمد كه فاقد موضوع اصلى خويش يعنى روح انسان بود. (10)
بدنبال اين نظر و ديد وسيع از آدمى حضرت امام "ره" فرموده‏اند:
"انسان اين هيكل موجود، اين جثه موجود و اين حواس موجود كه، احساسش مى‏كنيم نيست، به اين معنا حيوانات و انسان مثل هم هستند، همه مادى هستند، همه اين نحو ادراكات را دارند يك قدرى كم و زياد. يك بعد انسان عبارت از اين موجود فعلى كه داراى اين حواس و داراى اين خواص هست مى‏باشد، بعدهاى ديگرش اصلا به آن توجه نشده يا كم توجه شده است." (11)
و در كلامى ديگر كه تا حدودى مراتب و عوالم انسانى را مورد بحث قرار داده‏اند مى‏فرمايند: انسان داراى كيانى جامع است و برحسب مراتب نزولى و صعودى داراى نشاه‏ها و ظهورها. و عوالم و مقدماتى است. از اينرو به حسب هر نشاه و هر عالمى كه دارد او را زبانى است مناسب آن مقام. (12)
و در يك جمله بطور خلاصه مى‏فرمايند:
"ر عالم هيچ موجودى به پايه انسان نمى‏رسد. انسان و ادراكاتش و قابليتش براى تربيت‏بايد گفت غيرمتناهى است." (13)
در انسان شناسى امام آدمى در بدو تولد چيزى بالفعل ندارد فقط توانايى و استعداد حركت‏بسوى كمال در او به وديعت نهاده شده است. توجه به اين نكته براى مربى و روشهاى تربيتى كه در پيش مى‏گيرد حائز اهميت است. ملاحظه نمائيد كه چه فرموده‏اند:
"نفس در بدو فطرت خالى از هر نحو كمال و جمال و نور و بهجت است، چنانچه خالى از متقابلات آنها نيز هست. گويى صفحه‏اى است‏خالى از مطلق نقوش نه داراى كمالات روحانى و نه متصف به اضداد آن است. ولى نور استعداد و لياقت‏براى حصول هر مقامى در او وديعه گذاشته شده است و فطرت او بر استقامت و خميره او مخمر به انوار ذاتيه است." (14)
اگر كسى تمام اين مطالب امام را با هم نبيند و مثلا فقط به جمله "گويى صفحه‏اى است‏خالى از مطلق نقوش نه داراى كمالات روحانى و نه متصف به اضداد آن است." توجه نمايد گمان مى‏كند نظر امام (ره) همان نظر جان لاك و كسانى كه قائل به فطرت و امكانات درونى انسان نيستند مى‏باشد، اما بيانات بعدى امام مشخص مى‏كند كه ايشان آدمى را داراى نور استعداد و لياقت رسيدن به هر مقام مى‏داند. در توضيح فطرت آدمى جملات زيادى از بنيان گذار جمهورى اسلامى ايران نقل شده است كه به ذكر بعضى از آنها مى‏پردازيم.
"فطرت خداجوئى در همه هست. كافر هم كه دارد ميرود دنبال اينكه يك چيزى پيدا بكند خودش ملتفت نيست كه دنبال كمال مطلق است، اينرا كمال خيال كرده، هركسى هر عملى انجام مى‏دهد براى اين است كه آن را يك خير و خوبى مى‏داند، يك كمال مى‏داند اين دزدهاى سر گردنه هم اينرا يك كمال مى‏دانند كه بروند دزدى بكنند به هم فخر مى‏كنند همه دنبال كمالند همه دنبال خدا هستند (15) .
و باز مى‏فرمايند يكى از فطرت‏هايى كه جميع سلسله بنى الانسان مخمر به آن هستند فطرت عشق به كمال است گرچه در تشخيص كمال و آنكه كمال در چيست و محبوب و معشوق در كجاست مردم كمال اختلاف را دارند. پس اين نور فطرت ما را هدايت كرد به اينكه تمام قلوب سلسله بشر متوجه به كمالى است كه نقصى ندارد و عاشق جمال و كمالى هستند كه عيب ندارد و علمى كه در او جهل نباشد و قدرت و سلطنتى كه عجز همراه آن نباشد، حياتى كه موت نداشته باشد و بالاخره كمال مطلق معشوق همه است." (16)
اكنون اگر درنگ كنيم و بخواهيم ببينيم روانشناسان تا چه‏اندازه با نظريات حضرت امام (س) هماهنگى دارند بايد سرى به " روانشناسى كمال" بزنيم شايد اين جمله آلپورت Allport بيانى ديگر از فطرت كمال خواهى انسان باشد كه گفته است "رستگارى تنها از آن كسى است كه پيوسته در پى هدفهايى باشد كه سرانجام به طور كامل بدستنمى آيد" هم او گفته است اموندسن پس از هر اكتشاف تازه بيدرنگ برنامه اكتشاف تازه‏اى را مى‏ريخت،انگيزه و رهنمون كلى او اكتشاف دايمى بود، اما تا زمانى كه منطقه كشف نشده‏اى در عالم وجود داشت اين هدف هيچگاه كاملا ارضا نمى‏شد. ضرب المثل "هر چه بيشتر داشته باشى بيشتر مى‏خواهى" بيان همين كمال خواهى و سيرى ناپذيرى انسان است (17) گذشته از آلبورت مزلو Abrahan Maslow هم در بيان شخصيت‏سالم نكاتى را بيان كرده است كه كاملا با مطالب حضرت امام (ره) در مورد فطرت آدمى سازگار است. او در توضيح خصوصيات انسان خواستار تحقق خود نكاتى را مطرح كرده است كه بعضى از آنها عبارتند از ادراك صحيح واقعيت پذيرش كلى طبيعت ديگران و خويشتن خود انگيختگى، سادگى و طبيعى بودن توجه به مسايل بيرون از خويشتن نياز به خلوت و استقلال تازگى مداوم تجربه‏هاى زندگى. و بالاخره تجربه‏هاى عارفانه يا تجربه‏هاى استعلائى.
در مورد نكته آخر مى‏گويد خواستاران تحقق خودگاه وجد و سرور و حيرتى عميق و چيره گر نظير تجربه‏هاى ژرف دينى را تجربه مى‏كنند. خود از اين تجربه‏ها استعلا مى‏يابند متعاليان بيشتر در قلمرو هستى زندگى مى‏كنند به وضوح ازانگيزش والاترى برخوردارند و تجربه‏هاى اوجى را دارا هستند كه بصيرتى روشنگرانه نسبت‏به خودشان و جهانشان به آنها مى‏بخشد، گرايششان بيشتر عارفانه، شاعرانه و دينى است (18)
آيا اين تازگى مداوم تجربه‏هاى زندگى و تجربه‏هاى عارفانه استعلائى بيانى ديگر از همان فطرت كمال خواهى انسان نيست؟
روانشناسان و روانكاوان ديگرى هم چون اريك فروم، فرويد، يونگ، فرانكل و... در زمينه كمال جوئى انسان مطالبى ذكر مى‏كنند كه خواندنى است. (19)
اما يك تفاوت اساسى در نظريه حضرت امام رضوان ا... عليه از كمال با اين آقايان وجود دارد و آن اين است كه امام بزرگوار كمال اعلاى مطلوب انسان را حضرت حق جل و علا مى‏دانند كه علم و قدرت كامل و همه صفات ديگر از آن اوست. شايد اين تعبير حافظ شيرازى بيان شاعرانه حضرت امام (س) از كمال طلبى يا خداجوئى انسان باشد كه همه كس طالب يار است چه هشيار و چه مست همه جا خانه عشق است چه مسجد چه كنشت‏بطور خلاصه مى‏توان گفت انسان از نظر حضرت امام (س) :
1- موجودى است كه هيچ موجود ديگرى به پاى او نمى‏رسد.
2- ادراكات و قابليت‏هاى او براى تربيت غير متناهى است.
3- ابعاد زيادى دارد كه مورد توجه واقع نشده
4- در آغاز خلقت از كمالات و نقائص خالى است
5- در آغاز آفرينش نور استعداد و لياقت‏براى هر مقامى را دارد
6- فطرتى كمال جو دارد. آنهم كمال بى نقص، كه البته اين چنين وجود كاملى حضرت حق - سبحانه و تعالى - است.
3- اهداف تعليم و تربيت
قبل از بيان اهداف تربيت‏يك نكته اساسى را ذكر كنم و آن ضرورت و اهميت تربيت از ديدگاه امام (ره) است. ايشان مى‏فرمايند: " آنقدر كه انسان غير تربيت‏شده مضر است‏به جوامع هيچ شيطانى و هيچ حيوانى و هيچ موجودى آنقدر مضر نيست و آنقدر كه انسان تربيت‏شده مفيد است‏براى جوامع هيچ ملائكه‏اى و هيچ موجودى آنقدر مفيد نيست. اساس عالم بر تربيت انسان است، انسان عصاره همه موجودات است و فشرده تمام عوالم است و انبيا آمده‏اند براى اينكه اين عصاره بالقوه را بالفعل كنند. (20) ملاحظه مى‏كنيد كه با توجه به انسان شناسى امام تربيت انسان از ديدگاه ايشان آنقدر مهم است كه ضرر هيچ موجودى را به جوامع بالاتر از انسان تربيت نشده نمى‏دانند و از آنطرف سود انسان تربيت‏يافته را بالاتر از فرشتگان و همه موجودات مى‏دانند. من نمى‏دانم مسئولين نظام ما و مسئولين تعليم و تربيت انسانها در همه سطوح و مديران و معلمان و دست‏اندركاران آموزش و پرورش به عمق اين سخن قائد عظيم الشان دنياى اسلام در عصر حاضر توجه كرده‏اند؟ و اگر توجه دارند - كه بحمدا... دارند - مقدار توجهشان چقدر است؟ چقدر در تلاشند كه از هر هزينه غير ضرورى و مستحب و تشريفاتى كم كنند و به تربيت‏بويژه نسل جوان بپردازند.
در اينجا بد نيست مطلبى را از فردريك ماير نقل كنم براى اينكه خودم و امثال خودم را در باب ضرورت و اهميت تربيت و بيان حضرت امام رضوان ا... تعالى عليه آگاهتر كرده باشم. وى مى‏گويد: "سه روش عمده جهت‏حل مشكلات جهانى وجود دارد نخست تغيير ناگهانى اوضاع اجتماعى يعنى انقلاب. دومين وسيله كه ممكن است‏بدان متوسل شويم جنگ است. بعد، پس از بيان عدم موفقيت اين دو روش با توجه به تجربيات تاريخى به اينجا مى‏رسد كه شق سوم تربيت است و ادامه مى‏دهد تربيت‏به آرامى و به صورت سير تكاملى موثر مى‏افتد مدينه فاضله را آنا ايجاد نمى‏كند. داروهاى سحرآميز نمى‏دهد و وعده‏هاى بى قيد و شرط عرضه نمى‏دارد. تربيت مستلزم كوشش و انضباط است. تربيت‏بشر را متوجه امكانات خلاقه خود مى‏كند، تربيت درواقع موثرترين حربه بشر براى بقاى اوست (21) البته اين بنده خود به تفاوت ژرفاى سخن امام راحل و آقاى ماير آگاهم فقط خواستم كارسازى تربيت را از ديدگاه ديگران هم نقل كرده باشم.
هدف اعلاى تربيت
"تمام كوشش انبيا براى اين بوده است كه انسان را بسازند، تعديل كنند انسان طبيعى را مبدل كنند به يك انسان الهى (22)
"اگر انسان متعهد درست كرديد، انسان امين، انسان معتقد به يك عالم ديگر انسان معتقد به خدا، مومن به خدا، اگر اين انسان در دانشگاههاى شما و ما تربيت‏شد مملكتتان را نجات مى‏دهد." (23)
"تمام نكته آمدن انبيا اين است كه تربيت كنند اين بشر را كه قابل از براى اين است كه تربيت‏بشود... براى اينكه همانطورى كه اينجا زندگى سعادتمند دارند آنجا هم زندگى سعادتمند داشته باشند." (24)
با توجه به عبارات گذشته معلوم مى‏شود هدف آرمانى و نهايى تربيت از ديدگاه حضرت امام (س) اين است كه آدمى معتقد به مبدا و معاد ساخته شود، آدمى كه هم در اين دنيا سعادتمندانه زندگى كند و هم در عالم برزخ و قيامت داراى سعادت باشد.
هدفهاى ميانى تربيت "تمام جهاتى كه در اين عالم هست‏برگردانند به همان جهت توحيدى الهى و ساير حركت‏ها چه حركتهاى قلبى باشد و چه حركتهاى خيالى باشد و چه حركتهاى جوارحى باشد." (25)
در جاى ديگرى فرموده‏اند:
"... اسلام مى‏خواهد انسان را يك انسانى بسازد جامع، يعنى رشد به آنطور كه هست‏بدهد از حظ طبيعت دارد رشد طبيعى به او بدهد، حظ برزخيت دارد رشد برزخيت‏به او بدهد، حظ روحانيت دارد رشد روحانيت‏به او بدهد، حظ عقلانيت دارد رشد قلانيت‏به او بدهدحظ اولوهيت دارد رشد الوهيت‏به او بدهد..." (26)
در اين عبارتها هدفهاى زير مطرح شده است 1- رشد طبيعى كه همان رشد در زمينه بدنى و زيستى و توجه به خواسته‏هاى مربوط به آنها است.
2- رشد عقلانى كه پرورش قدرت تعقل است.
3- رشد معنوى و الهى و پرورش حركات قلب و خيال در پرتو دستورات الهى امام بزرگوار در عين توجه هر چه بيشتر به الهى شدن و تزكيه آدم از تربيت اجتماعى و سياسى او غفلت نفرموده و با بيان مطالب زير:
"آقايان كه تربيت‏بچه‏ها را مى‏كنند مسايل سياسى روز را هم به آنها تعليم بكنند... يك بچه‏اى كه از مدرسه بيرون مى‏آيد بايد مسايل دينى اش را بلد باشد مسايل نماز و روزه اش را بداند هم تربيت‏هاى علمى بشود و هم تربيت‏سياسى..." (27) دو هدف را به هدفهاى قبلى اضافه فرموده‏اند 4- تربيت علمى يعنى پرورش در زمينه علوم و دانش‏هاى روز.
5- تربيت‏سياسى و آگاه شدن از مسايلى كه در اطراف دانش آموزان مى‏گذرد.
عمق و وسعت هدفهاى انبيا
"انبيا به شما كار دارند، توى صندوقخانه ات هم كه هستى به تو كار دارند، هيچكس نيست. لكن حكم خدا هست دنبال شما، آنها مى‏خواهند يك انسانى تربيت كنند كه خلوتش و جلوتش فرقى نداشته باشد..." (28) اين هدف نيز مستقلا قابل دقت است. هيچ مكتب تربيتى تا اين حد در سراسر زندگى آدمى و عمق حيات او نفوذ ندارد. هركه هستى در هرحال و در هر مكان بايد بدانى مربى و ناظر اصلى متوجه تو است. و چون انسان اين چنين شد و تمام دستورات تربيتى را از يك مبدا گرفت آشكار و نهان او يكى خواهد شد، نتيجه، پرورش انسانى است‏سالم، خالى از تضاد، بركنار از تنش، آدمى صاف و سالم و يكرنگ و چقدر از اين قبيل افراد كم داريم؟ بگذرم و بحث هدفها را به همين جا پايان برم كه اگر بخواهم عنان قلم را كاملا و بطور مشروح در اختيار بيان هدفها از ديد امام راحل (س) قرار دهم بايد صفحات زيادى را به همين امر اختصاص دهم.
اصول تربيت
اگر اصل را به معناى راهنماى عملى تربيت‏بگيريم ملاحظه مى‏كنيم كهامام خمينى (س) اصولى را مورد توجه قرار داده‏اند فقط كه به يكى از آنها اشاره مى‏كنيم
1- تقدم تزكيه بر تعليم
"اگر اساتيد دانشگاه فقط همشان اين باشد كه درس بگويند... فقط بنايشان بر اين باشد كه تعليم كنند اينها را پهلويش تربيت نباشد تربيت معنوى نباشد از دانشگاه آنها مى‏آيد بيرون كه فساد مى‏كنند. حوزه‏هاى علمى هم همينطور است اگر در حوزه‏هاى علمى قديمى تهذيب نباشد، اخلاق نباشد آموزش معنوى نباشد فقط آموزش علمى باشد فقط علم در كار باشد، آنجا هم افرادى از آن خواهند بيرون بيايند كه دنيا را هلاك مى‏كنند..." (29) "اگر نفوس تزكيه نشده و تربيت نشده باشند وارد بشوند در هر صحنه، در صحنه توحيد، در صحنه معارف الهى، در صحنه فلسفه، در صحنه فقه و فقاهت، در صحنه سياست در هر صحنه‏اى كه وارد بشود، اشخاصى كه تزكيه نشدند و تصفيه نشدند... خطر اينها بر بشر خطرهاى بزرگ است..." (30)
عوامل موثر بر تعليم و تربيت:
همانطور كه قبلا معلوم شد، ديد حضرت امام (ره) به تبع هستى شناسى وى ديدى وسيع و عميق است. ازجمله در مورد عوامل موثر بر تعليم و تربيت از نقطه‏هاى آغازين تشكيل نطفه، به زمينه‏هاى مختلف ارثى عنايت كرده و عواملى را پيش از تولد و يكدسته عوامل ديگر را بعداز تولد موثر در سعادت و شقاوت آدمى مى‏دانند.
براى روشن شدن نظر آن بزرگوار، فشرده بحثى را كه استاد دكتر عبدالكريم بى آزار شيرازى در مقاله "تربيت‏پذيرى و عوامل موثر بر آن" از كتاب انوارالهداية حضرت امام خمينى (س) در برابر نظر مرحوم آيت ا... خراسانى صاحب كفاية در مورد خبث‏باطن و ذاتى بودن سعادت و شقاوت مطرح فرموده‏اند به اطلاع خواننده ارجمند مى‏رسانم.
مرحوم آخوند خراسانى در كفايه مى‏نويسد: "گناه و عصيان اگرچه به اختيار شقى نيست اما وى با سؤ سريره و خبث‏باطن دست‏به گناه مى‏زند و وقتى كار به اينجا رسيد، اشكال منتفى و سوال قطع مى‏شود زيراكه چيزهاى ذاتى، ثبوت آن براى ذات ضرورى است. بعد به حديث السعيد سعيد فى بطن امه والشقى شقى فى بطن امه و احاديث ديگر استناد مى‏نمايد امام امت رحمة‏ا... عليه اين نظر را اشتباه دانسته و در يك عبارت فنى فلسفى مى‏فرمايند: "تفاوت افراد انسان و امتيازات فردى، بحسب هويت وجودى و عوارض شخصى است كه آن نشانه‏هايى براى هويت‏بسيط وجودى است نه بحسب ماهيت و لوازم آن، و تفاوت وجودى ذاتى اشياء نيست، بنابراين اختلاف فردى به جعل جاعل است نه به ذات" بعد اختلاف انسانها را معلول عوامل قبل از تولد و بعداز تولد، بصورت زير، مى‏دانند:
1- عوامل قبل از تولد:
الف: تاثير عوامل غذايى در ايجاد اختلاف ميان نطفه ها
ب: اختلاف صلب‏هاى پدران
ج: اختلاف رحم‏هاى مادران
و: حلال يا حرام يا شبه ناك بودن غذاى والدين
ه: رعايت كردن يا نكردن دستورات و آداب دينى در آميزش
2- عوامل بعداز تولد:
الف: شيرخوارگى و خصوصيات زن شيردهنده
ب: تربيت ايام كودكى
ج: تربيت دوران بلوغ
د: دوستان و معاشرين
ه: محيط شهر و روستا و محل زندگى
و: مطالعه علوم گوناگون
ز: رعايت آداب شرعى در زندگى (31)
در تربيت ايام كودكى مادر را داراى نقش محورى دانسته و مى‏فرمايند:
"دامن مادر بزرگترين مدرسه‏اى است كه بچه در آنجا تربيت مى‏شود. آنچه كه بچه از مادر مى‏شنود غير از آن چيزى [است] كه از معلم مى‏شنود. بچه از مادر بهتر مى‏شنود تا از معلم. در دامن مادر بهتر تربيت مى‏شود تا در جوار پدر تا در جوار معلم" (32)
مادرها بيشتر مسئول هستند و مادرها اشرف هستند، شرافت مادرى از شرافت پدرى بيشتر است تاثير مادر هم در روحيه اطفال از تاثير پدر بيشتر است" (33)
روشهاى تربيتى
با توجه به مقدماتى كه گذشت و مخصوصا با عنايت‏به هدفهاى تربيتى از ديدگاه امام راحل (س) و ازجمله هدف آرمانى تبديل انسان طبيعى به انسان الهى بايد روشهاى تربيتى را از نظر آن مربى بزرگ تا حدودى كه اين مقاله اقتضا مى‏كند - نه به صورت تفصيلى و كامل - مورد مطالعه قرار دهيم.
1- روش تفكر:
امام (س) مى‏فرمايند: "بدان كه اول شرط مجاهده با نفس و حركت‏به جانب
حق تعالى تفكر است... و تفكر در اين مقام عبارت است از آن كه انسان لااقل در هر شب و روزى مقدارى - ولو كم هم باشد - فكر كند كه آيا مولاى او كه او را در اين دنيا آورده و تمام اسباب آسايش و راحت را از براى او فراهم كرده و بدن سالم و قواى صحيحه كه هريك داراى منافعى است كه عقل هركس را حيران مى‏كند به او عنايت كرده و اين همه بسط بساط نعمت و رحمت كرده و از طرفى هم اين همه انبيا را فرستاده و كتاب نازل كرده و راهنمايى‏ها نموده و دعوت‏ها كرده...
آيا وظيفه ما با اين مولاى مالك الملوك چيست؟
آيا تمام اين بساط فقط براى همين حيات حيوانى و اداره كردن شهوات است كه با تمام حيوانات نزديك هستيم يا مقصود ديگرى در كار است؟ ... اگر انسان عاقل لحظه‏اى فكر كند مى‏فهمد كه مقصود از اين بساط چيز ديگر است. (34)
در جاى ديگر مى‏فرمايند:
"بدان كه از براى تفكر فضيلت‏بسيار است و تفكر مفتاح ابواب معارف و كليد خزائن كمالات و علوم است و مقدمه لازمه حتميه سلوك انسانيت است و در قرآن شريف و احاديث كريمه تعظيم بليغ و تمجيد كامل از آن گرديده و از تارك آن تعيير و تكذيب شده... " (35)
اگر بخواهيم در مورد اهميت استفاده از تفكر و اينكه چگونه كليد خزائن كمالات و علوم است و چه آثارى ازانديشه كردن در زمينه تحول و تكامل مادى و معنوى براى بشر بوجود آمده است‏بحثى داشته باشيم از مقصد باز مى‏مانيم. فقط لازم است اشاره كنم كه در دنياى امروز در مورد اينكه تفكر يك روش تعليم و تربيتى است كمتر كسى شك دارد و حتى بعضى از متخصصان تعليم و تربيت در اين زمينه كتاب "تفكر منطقى روش تعليم و تربيت" را نگاشته‏اند كه به فارسى هم ترجمه شده است (36) . يك بحث جالب اين كتاب اين عنوان را دارد كه "هر كلاسى ممكن است مركز تفكر باشد" و در ضمن گفتارى كه تحت عنوان مذكور آمده است نكته مهمى ذكر شده است كه بايد مورد توجه همه آگاهان تعليم و تربيت و پويندگان راه امام در مدارس و دانشگاهها قرار گيرد و آن اين است كه پرورش تفكر در شاگردان بايد اساس فعاليتهاى تربيتى را تشكيل دهد.
اين نكته را هم اضافه بايد كرد كه تفكر در فرهنگ اسلامى از جهت هدف و پاره‏اى جهات ديگر عين آنچه‏انديشمندان غربى از تفكر منظور دارند نيست، ولى در اصل اينكه تفكر روش اساسى تعليم و تربيت است اتفاق نظر وجود دارد.
استقلال در تفكر:
در ادامه روش تفكر اين نكته را اضافه
مى كنيم كه حضرت امام (س) به استقلال در تفكر اهميت زيادى داده و فرموده‏اند: "تا تمام حيثيت‏خودمان را نفهميم كه چى بوديم، در تاريخ چه بوده و چه هستيم، چه داريم؟ تا اينها را نفهميم استقلال نمى‏توانيم پيدا كنيم، تا فكر شما مستقل نباشد كشور شما مستقل نمى‏شود، برويد دنبال اينكه فكرتان را مستقل كنيد" (37)
آن بزرگوار بدرستى مى‏دانستند كه دشمنان ما در شيوه‏هاى فكر كردن ما هم نفوذ كرده‏اند و فكر كردن را بنوعى كه خودشان مى‏خواهند و بنفع آنها است تبليغ كرده‏اند. با توجه به نكات اوليه اين فراز از سخنان امام بخوبى فهميده مى‏شود كه ايشان به اين مطلب عنايت داشته‏اند كه بيگانگان ما را تحقير كرده‏اند سوابق درخشان علمى و فلسفى و فرهنگى ما را منكر شده‏اند و همانطور كه روش فكر كردن را به ملت‏هايى كه تمدن درخشانى نداشته‏اند القا كرده‏اند، مى‏خواهند بما هم القا كنند ولى ما بايد فكر مستقل داشته باشيم، به گنجينه گرانبهاى تاريخى گذشته رجوع كني