امام خمينى (ره) فيلسوف بزرگ تربيتى
در پاسخ عرض مىشود كه از ديدگاه آرنولد گريز (Arnold A.Griese) فيلسوف تربيتى كسى است كه در باب جهان و انسان، عقل، آگاهى، اراده، شناختشناسى و ارزش شناسى نظر دارد و نظرات او هم بار و اثر تربيتى دارند. (1)
از ديدگاه ژان شاتو نويسنده كتاب "مربيان بزرگ "اينان آثارى دارند كه اومانيته را تشكيل مىدهند آثارى كه هميشه چيزى بيش از آنچه بيان مىكنند دربر دارند، بيشتر خميرمايههاى فكر هستند تا دكترينهايى معين و مشخص. و باز به قول او آثار مربيان بزرگ همه متفقا به جنبه انسانى آموزش و پرورش (اومانيسم) كه بدون آن تعليم و تربيت تا سطح دست آموز كردن تنزل مىيابد احترام و ارزش خاصيمى گذارند. (2)
كرشن اشتناينر Kersehen steiner مربى واقعى را كسى مىداند كه دستخوش شور و شوقى درونى است كه مستلزم جوانى زوال ناپذير احساسات است. او علاوه بر اينكه مىتواند با صداقت كامل ادعا كند براى انجام وظيفه آمادگى دارد بايد از اينكه به پيشرفت معنوى ديگران و به پيروزى ارزشهاى لايزال عالم انسانيت كمك كند احساس خوشبختى نمايد. (3)
ضمن اينكه به عقايد اين دانشمندان احترام مىگذاريم بايد بگوئيم كه بنظر مىرسد يك فيلسوف تربيتى بايد:
1- نظرى واقع بينانه به مسايل جهان و انسان داشته باشد.
2- نظرى جامع در مورد انسان داشته و همه ابعاد وجود انسانى را ببيند.
3- در مورد اهداف و اصول و روشهاى تربيتى، آراء مشخصى را بيان نموده باشد.
4- تضادى بينانديشهها و گفتار و رفتار وى وجود نداشته باشد.
5- خود وى اولين نمونهانديشههاى تربيتى اش باشد.
6- نتايج عملى هرچه بيشتر تعليمات او در واقعيت عينى جامعه مشخص باشد.
1- "هستى و جهان از ديدگاه امام (س) "
با توجه به اين مقدمه اكنون بايد ببينيم نظر حضرت امام در مورد جهان و انسان چيست؟
ديدگاه هستى شناسى امام كه ماخوذ از ديد اسلام عزيز استبسيار وسيع و بلند مرتبه است. ايشان در وسعت و عظمت هستى و كوچكى عالم طبيعت در مقايسه با آن مىفرمايند:
"دنيا يك جز بسيار كمى است از عالم، عالم يك مركبى است از ماوراء اين طبيعت و اين طبيعت. اين طبيعت در آخر مرتبه وجود واقع شده است." (4)
و در جاى ديگر مىفرمايد: "تمام عوالم اجسام در مقابل عالم مابعدالطبيعه هيچ قدر محسوس ندارد و در آنجا عوالمى است كه در فكر بشر نگنجد. (5)
پس عالم هستى بمراتب وسيعتر از جهان محسوس است و همه جهان هستى از عالم طبيعت گرفته تا عالم ماوراء طبيعت، ظهور و نمود و پرتو و تجلى حقيقت اصيل هستى است و به بيان ديگر هستى از ديدگاه امام چون اكثر بزرگان فلسفه و عرفان اسلامى هرمى است كه راس آن واجب الوجود است و همه آنچه در مراتب بعدى قرار گرفتهاند موجودات ممكنى هستند كه نه اينكه فقيرند بلكه عين فقر و نياز هستند. (6)
"جز فيض وجود او نباشد هرگز جز عكس نمود او نباشد هرگز" (7)
اين است ديدگاه هستى شناسانه امام و اين چنين وسيع نگرى و اينكه به قول خود ايشان (به نقل از استادش) دنيا را بخاطر آنكه در صف نعال وجود و آخرين مرحله تنزل قرار گرفته اسفل السافلين خواندهاند، تاثيرى بزرگ بر تعليم و تربيت مىگذارد.
منبع و ماخذ اين ديدگاه حضرت امام و بزرگان ديگر آيات كريمه قرآنى و بيانات حضرات ائمه معصومين سلام الله عليهم اجمعين است كه از آنهمه بذكر يك نكته مىپردازيم.
از امام ششم نقل شده است كه فرمودهاند:
"ما السموات والارض عند كرسى الاكحلقه خاتم فى فلاة و ما الكرسى عندالعرش الا كحلقه فى فلاة":
يعنى: "آسمانها و زمين در برابر كرسى همچون حلقه انگشترى در وسط يك بيابان است و كرسى هم در برابر عرش چون حلقهاى است در ميانه يك بيابان". (8)
2- "انسان شناسى امام"
اگر ديد امام خمينى سلام ا... عليه و بسيارى از متفكران و فيلسوفان و عارفان مسلمان نسبتبه هستى، بسى فراتر از ديد جمعى زياد از متفكران جديد اروپا، بويژه حسى مذهبان و تجربه گرايان است، نظر ايشان نسبتبه انسان هم بسيار وسيعتر و جامعتر از آنان است.
در دعاى سحر مىفرمايند:
"واعلم ان الانسان هوالكون الجامع لجميع المراتب العينيه والمثالية والحسية منطوفيه العوالم الغيبيه والشهاديه و ما فيما كما قال ا... تعالى و علم لادم الاسماء كلها و قال مولينا و مولى الموحدين على (ع) " على ما نقل:
"اتزعم انك جرم صغير و فيك انطوى العالم الاكبر"
فهو مع الملك ملك و مع الملكوت ملكوت و مع الجبروت جبروت و روى عنه و عن الصادق عليه السلام. اعلم ان الصورة الانسانيه هى اكبر حج ا... على خلقه و هى الكتاب الذى كتبه بيده و هى الهيكل الذى بناه بحكمته و هى مجموع صورة العالمين و هى المختصر من اللوح المحفوظ و هى الشاهد على كل غائب و هى الطريق المستقيم الى كل خيروالصراط المدودبين الجنة والنار"
"ترجمه": بدان كه انسان تنها وجودى است كه جامع همه مراتب عينى و مثالى و حسى است و تمام عوالم غيب و شهادت و هر چه در آنها است در وجود انسان پيچيده و نهان است چنانچه خدايتعالى مىفرمايد خداوند همه اسماء را به آدم آموخت و مولاى ما و همه موحدان على عليه السلام فرمود:
"تو پندارى همين جرم صغيرى جهانى در نهاد تو نهان است"
بنابراين آدمى با ملكيان ملكى است و با ملكوتيان ملكوتى و با جبروتيان جبروتى و روايتشده از آنحضرت و حضرت صادق عليهما السلام كه فرمودند "بدان كه صورت انسانى بزرگترين حجتهاى الهى استبر خلقش و او همان كتابى است كه آنرا با دستخود نوشته است و او همان هيكل است كه آنرا با حكمتخود بنايش نموده و او است مجموعه صورت جهانيان و او است مختصرى از لوح محفوظ و او بر هر غايبى شاهد است و او است راه راستبهر گونه خير و نيكى و همان راهى است كه در ميان بهشت و دوزخ كشيده شده است." (9) حالا ملاحظه مىفرمائيد اين ديد وسيع از انسان با ديد بسيارى از روانشناسانى كه بقول اريك فروم اصل richFromm اصل توجه به روح انسانى را فراموش كردند و منشا انسان شناسى جديد شدند چقدر فرق دارد؟ بهتر است عين سخن فروم را نقل كنم:
"عليرغم شخصيتهاى استثنائى نظير نيچه وكى يركه گارد سنتبررسى روح آدمى با توجه به تقوى و سعادت وى در روانشناسى به كنار نهاده شد. روانشناسى آكادميك كه مىكوشيد به علوم طبيعى و روشهاى آزمايشگاهى توزين و شمارش تاسى جويد با همه چيز جز روح سر و كار داشت. هم چنين مىكوشيد جنبههايى از انسان را كه مىتوان آنها را در آزمايشگاه تحتبررسى قرار داد آشكار سازد و مدعى بود كه وجدان، داورى ارزشها، شناسايى خير و شر، مفاهيمى ماوراء طبيعى و خارج از قلمرو روانشناسى است، غالبا به مسايل كم اهميتى مىپرداخت كه بيشتر مناسب با يك روش به ظاهر علمى بود تا ابداع روشهاى تازه جهتبررسى مسايل عمده انسانى، بدينسان روانشناسى بصورت علمى درآمد كه فاقد موضوع اصلى خويش يعنى روح انسان بود. (10)
بدنبال اين نظر و ديد وسيع از آدمى حضرت امام "ره" فرمودهاند:
"انسان اين هيكل موجود، اين جثه موجود و اين حواس موجود كه، احساسش مىكنيم نيست، به اين معنا حيوانات و انسان مثل هم هستند، همه مادى هستند، همه اين نحو ادراكات را دارند يك قدرى كم و زياد. يك بعد انسان عبارت از اين موجود فعلى كه داراى اين حواس و داراى اين خواص هست مىباشد، بعدهاى ديگرش اصلا به آن توجه نشده يا كم توجه شده است." (11)
و در كلامى ديگر كه تا حدودى مراتب و عوالم انسانى را مورد بحث قرار دادهاند مىفرمايند: انسان داراى كيانى جامع است و برحسب مراتب نزولى و صعودى داراى نشاهها و ظهورها. و عوالم و مقدماتى است. از اينرو به حسب هر نشاه و هر عالمى كه دارد او را زبانى است مناسب آن مقام. (12)
و در يك جمله بطور خلاصه مىفرمايند:
"ر عالم هيچ موجودى به پايه انسان نمىرسد. انسان و ادراكاتش و قابليتش براى تربيتبايد گفت غيرمتناهى است." (13)
در انسان شناسى امام آدمى در بدو تولد چيزى بالفعل ندارد فقط توانايى و استعداد حركتبسوى كمال در او به وديعت نهاده شده است. توجه به اين نكته براى مربى و روشهاى تربيتى كه در پيش مىگيرد حائز اهميت است. ملاحظه نمائيد كه چه فرمودهاند:
"نفس در بدو فطرت خالى از هر نحو كمال و جمال و نور و بهجت است، چنانچه خالى از متقابلات آنها نيز هست. گويى صفحهاى استخالى از مطلق نقوش نه داراى كمالات روحانى و نه متصف به اضداد آن است. ولى نور استعداد و لياقتبراى حصول هر مقامى در او وديعه گذاشته شده است و فطرت او بر استقامت و خميره او مخمر به انوار ذاتيه است." (14)
اگر كسى تمام اين مطالب امام را با هم نبيند و مثلا فقط به جمله "گويى صفحهاى استخالى از مطلق نقوش نه داراى كمالات روحانى و نه متصف به اضداد آن است." توجه نمايد گمان مىكند نظر امام (ره) همان نظر جان لاك و كسانى كه قائل به فطرت و امكانات درونى انسان نيستند مىباشد، اما بيانات بعدى امام مشخص مىكند كه ايشان آدمى را داراى نور استعداد و لياقت رسيدن به هر مقام مىداند. در توضيح فطرت آدمى جملات زيادى از بنيان گذار جمهورى اسلامى ايران نقل شده است كه به ذكر بعضى از آنها مىپردازيم.
"فطرت خداجوئى در همه هست. كافر هم كه دارد ميرود دنبال اينكه يك چيزى پيدا بكند خودش ملتفت نيست كه دنبال كمال مطلق است، اينرا كمال خيال كرده، هركسى هر عملى انجام مىدهد براى اين است كه آن را يك خير و خوبى مىداند، يك كمال مىداند اين دزدهاى سر گردنه هم اينرا يك كمال مىدانند كه بروند دزدى بكنند به هم فخر مىكنند همه دنبال كمالند همه دنبال خدا هستند (15) .
و باز مىفرمايند يكى از فطرتهايى كه جميع سلسله بنى الانسان مخمر به آن هستند فطرت عشق به كمال است گرچه در تشخيص كمال و آنكه كمال در چيست و محبوب و معشوق در كجاست مردم كمال اختلاف را دارند. پس اين نور فطرت ما را هدايت كرد به اينكه تمام قلوب سلسله بشر متوجه به كمالى است كه نقصى ندارد و عاشق جمال و كمالى هستند كه عيب ندارد و علمى كه در او جهل نباشد و قدرت و سلطنتى كه عجز همراه آن نباشد، حياتى كه موت نداشته باشد و بالاخره كمال مطلق معشوق همه است." (16)
اكنون اگر درنگ كنيم و بخواهيم ببينيم روانشناسان تا چهاندازه با نظريات حضرت امام (س) هماهنگى دارند بايد سرى به " روانشناسى كمال" بزنيم شايد اين جمله آلپورت Allport بيانى ديگر از فطرت كمال خواهى انسان باشد كه گفته است "رستگارى تنها از آن كسى است كه پيوسته در پى هدفهايى باشد كه سرانجام به طور كامل بدستنمى آيد" هم او گفته است اموندسن پس از هر اكتشاف تازه بيدرنگ برنامه اكتشاف تازهاى را مىريخت،انگيزه و رهنمون كلى او اكتشاف دايمى بود، اما تا زمانى كه منطقه كشف نشدهاى در عالم وجود داشت اين هدف هيچگاه كاملا ارضا نمىشد. ضرب المثل "هر چه بيشتر داشته باشى بيشتر مىخواهى" بيان همين كمال خواهى و سيرى ناپذيرى انسان است (17) گذشته از آلبورت مزلو Abrahan Maslow هم در بيان شخصيتسالم نكاتى را بيان كرده است كه كاملا با مطالب حضرت امام (ره) در مورد فطرت آدمى سازگار است. او در توضيح خصوصيات انسان خواستار تحقق خود نكاتى را مطرح كرده است كه بعضى از آنها عبارتند از ادراك صحيح واقعيت پذيرش كلى طبيعت ديگران و خويشتن خود انگيختگى، سادگى و طبيعى بودن توجه به مسايل بيرون از خويشتن نياز به خلوت و استقلال تازگى مداوم تجربههاى زندگى. و بالاخره تجربههاى عارفانه يا تجربههاى استعلائى.
در مورد نكته آخر مىگويد خواستاران تحقق خودگاه وجد و سرور و حيرتى عميق و چيره گر نظير تجربههاى ژرف دينى را تجربه مىكنند. خود از اين تجربهها استعلا مىيابند متعاليان بيشتر در قلمرو هستى زندگى مىكنند به وضوح ازانگيزش والاترى برخوردارند و تجربههاى اوجى را دارا هستند كه بصيرتى روشنگرانه نسبتبه خودشان و جهانشان به آنها مىبخشد، گرايششان بيشتر عارفانه، شاعرانه و دينى است (18)
آيا اين تازگى مداوم تجربههاى زندگى و تجربههاى عارفانه استعلائى بيانى ديگر از همان فطرت كمال خواهى انسان نيست؟
روانشناسان و روانكاوان ديگرى هم چون اريك فروم، فرويد، يونگ، فرانكل و... در زمينه كمال جوئى انسان مطالبى ذكر مىكنند كه خواندنى است. (19)
اما يك تفاوت اساسى در نظريه حضرت امام رضوان ا... عليه از كمال با اين آقايان وجود دارد و آن اين است كه امام بزرگوار كمال اعلاى مطلوب انسان را حضرت حق جل و علا مىدانند كه علم و قدرت كامل و همه صفات ديگر از آن اوست. شايد اين تعبير حافظ شيرازى بيان شاعرانه حضرت امام (س) از كمال طلبى يا خداجوئى انسان باشد كه همه كس طالب يار است چه هشيار و چه مست همه جا خانه عشق است چه مسجد چه كنشتبطور خلاصه مىتوان گفت انسان از نظر حضرت امام (س) :
1- موجودى است كه هيچ موجود ديگرى به پاى او نمىرسد.
2- ادراكات و قابليتهاى او براى تربيت غير متناهى است.
3- ابعاد زيادى دارد كه مورد توجه واقع نشده
4- در آغاز خلقت از كمالات و نقائص خالى است
5- در آغاز آفرينش نور استعداد و لياقتبراى هر مقامى را دارد
6- فطرتى كمال جو دارد. آنهم كمال بى نقص، كه البته اين چنين وجود كاملى حضرت حق - سبحانه و تعالى - است.
3- اهداف تعليم و تربيت
قبل از بيان اهداف تربيتيك نكته اساسى را ذكر كنم و آن ضرورت و اهميت تربيت از ديدگاه امام (ره) است. ايشان مىفرمايند: " آنقدر كه انسان غير تربيتشده مضر استبه جوامع هيچ شيطانى و هيچ حيوانى و هيچ موجودى آنقدر مضر نيست و آنقدر كه انسان تربيتشده مفيد استبراى جوامع هيچ ملائكهاى و هيچ موجودى آنقدر مفيد نيست. اساس عالم بر تربيت انسان است، انسان عصاره همه موجودات است و فشرده تمام عوالم است و انبيا آمدهاند براى اينكه اين عصاره بالقوه را بالفعل كنند. (20) ملاحظه مىكنيد كه با توجه به انسان شناسى امام تربيت انسان از ديدگاه ايشان آنقدر مهم است كه ضرر هيچ موجودى را به جوامع بالاتر از انسان تربيت نشده نمىدانند و از آنطرف سود انسان تربيتيافته را بالاتر از فرشتگان و همه موجودات مىدانند. من نمىدانم مسئولين نظام ما و مسئولين تعليم و تربيت انسانها در همه سطوح و مديران و معلمان و دستاندركاران آموزش و پرورش به عمق اين سخن قائد عظيم الشان دنياى اسلام در عصر حاضر توجه كردهاند؟ و اگر توجه دارند - كه بحمدا... دارند - مقدار توجهشان چقدر است؟ چقدر در تلاشند كه از هر هزينه غير ضرورى و مستحب و تشريفاتى كم كنند و به تربيتبويژه نسل جوان بپردازند.
در اينجا بد نيست مطلبى را از فردريك ماير نقل كنم براى اينكه خودم و امثال خودم را در باب ضرورت و اهميت تربيت و بيان حضرت امام رضوان ا... تعالى عليه آگاهتر كرده باشم. وى مىگويد: "سه روش عمده جهتحل مشكلات جهانى وجود دارد نخست تغيير ناگهانى اوضاع اجتماعى يعنى انقلاب. دومين وسيله كه ممكن استبدان متوسل شويم جنگ است. بعد، پس از بيان عدم موفقيت اين دو روش با توجه به تجربيات تاريخى به اينجا مىرسد كه شق سوم تربيت است و ادامه مىدهد تربيتبه آرامى و به صورت سير تكاملى موثر مىافتد مدينه فاضله را آنا ايجاد نمىكند. داروهاى سحرآميز نمىدهد و وعدههاى بى قيد و شرط عرضه نمىدارد. تربيت مستلزم كوشش و انضباط است. تربيتبشر را متوجه امكانات خلاقه خود مىكند، تربيت درواقع موثرترين حربه بشر براى بقاى اوست (21) البته اين بنده خود به تفاوت ژرفاى سخن امام راحل و آقاى ماير آگاهم فقط خواستم كارسازى تربيت را از ديدگاه ديگران هم نقل كرده باشم.
هدف اعلاى تربيت
"تمام كوشش انبيا براى اين بوده است كه انسان را بسازند، تعديل كنند انسان طبيعى را مبدل كنند به يك انسان الهى (22)
"اگر انسان متعهد درست كرديد، انسان امين، انسان معتقد به يك عالم ديگر انسان معتقد به خدا، مومن به خدا، اگر اين انسان در دانشگاههاى شما و ما تربيتشد مملكتتان را نجات مىدهد." (23)
"تمام نكته آمدن انبيا اين است كه تربيت كنند اين بشر را كه قابل از براى اين است كه تربيتبشود... براى اينكه همانطورى كه اينجا زندگى سعادتمند دارند آنجا هم زندگى سعادتمند داشته باشند." (24)
با توجه به عبارات گذشته معلوم مىشود هدف آرمانى و نهايى تربيت از ديدگاه حضرت امام (س) اين است كه آدمى معتقد به مبدا و معاد ساخته شود، آدمى كه هم در اين دنيا سعادتمندانه زندگى كند و هم در عالم برزخ و قيامت داراى سعادت باشد.
هدفهاى ميانى تربيت "تمام جهاتى كه در اين عالم هستبرگردانند به همان جهت توحيدى الهى و ساير حركتها چه حركتهاى قلبى باشد و چه حركتهاى خيالى باشد و چه حركتهاى جوارحى باشد." (25)
در جاى ديگرى فرمودهاند:
"... اسلام مىخواهد انسان را يك انسانى بسازد جامع، يعنى رشد به آنطور كه هستبدهد از حظ طبيعت دارد رشد طبيعى به او بدهد، حظ برزخيت دارد رشد برزخيتبه او بدهد، حظ روحانيت دارد رشد روحانيتبه او بدهد، حظ عقلانيت دارد رشد قلانيتبه او بدهدحظ اولوهيت دارد رشد الوهيتبه او بدهد..." (26)
در اين عبارتها هدفهاى زير مطرح شده است 1- رشد طبيعى كه همان رشد در زمينه بدنى و زيستى و توجه به خواستههاى مربوط به آنها است.
2- رشد عقلانى كه پرورش قدرت تعقل است.
3- رشد معنوى و الهى و پرورش حركات قلب و خيال در پرتو دستورات الهى امام بزرگوار در عين توجه هر چه بيشتر به الهى شدن و تزكيه آدم از تربيت اجتماعى و سياسى او غفلت نفرموده و با بيان مطالب زير:
"آقايان كه تربيتبچهها را مىكنند مسايل سياسى روز را هم به آنها تعليم بكنند... يك بچهاى كه از مدرسه بيرون مىآيد بايد مسايل دينى اش را بلد باشد مسايل نماز و روزه اش را بداند هم تربيتهاى علمى بشود و هم تربيتسياسى..." (27) دو هدف را به هدفهاى قبلى اضافه فرمودهاند 4- تربيت علمى يعنى پرورش در زمينه علوم و دانشهاى روز.
5- تربيتسياسى و آگاه شدن از مسايلى كه در اطراف دانش آموزان مىگذرد.
عمق و وسعت هدفهاى انبيا
"انبيا به شما كار دارند، توى صندوقخانه ات هم كه هستى به تو كار دارند، هيچكس نيست. لكن حكم خدا هست دنبال شما، آنها مىخواهند يك انسانى تربيت كنند كه خلوتش و جلوتش فرقى نداشته باشد..." (28) اين هدف نيز مستقلا قابل دقت است. هيچ مكتب تربيتى تا اين حد در سراسر زندگى آدمى و عمق حيات او نفوذ ندارد. هركه هستى در هرحال و در هر مكان بايد بدانى مربى و ناظر اصلى متوجه تو است. و چون انسان اين چنين شد و تمام دستورات تربيتى را از يك مبدا گرفت آشكار و نهان او يكى خواهد شد، نتيجه، پرورش انسانى استسالم، خالى از تضاد، بركنار از تنش، آدمى صاف و سالم و يكرنگ و چقدر از اين قبيل افراد كم داريم؟ بگذرم و بحث هدفها را به همين جا پايان برم كه اگر بخواهم عنان قلم را كاملا و بطور مشروح در اختيار بيان هدفها از ديد امام راحل (س) قرار دهم بايد صفحات زيادى را به همين امر اختصاص دهم.
اصول تربيت
اگر اصل را به معناى راهنماى عملى تربيتبگيريم ملاحظه مىكنيم كهامام خمينى (س) اصولى را مورد توجه قرار دادهاند فقط كه به يكى از آنها اشاره مىكنيم
1- تقدم تزكيه بر تعليم
"اگر اساتيد دانشگاه فقط همشان اين باشد كه درس بگويند... فقط بنايشان بر اين باشد كه تعليم كنند اينها را پهلويش تربيت نباشد تربيت معنوى نباشد از دانشگاه آنها مىآيد بيرون كه فساد مىكنند. حوزههاى علمى هم همينطور است اگر در حوزههاى علمى قديمى تهذيب نباشد، اخلاق نباشد آموزش معنوى نباشد فقط آموزش علمى باشد فقط علم در كار باشد، آنجا هم افرادى از آن خواهند بيرون بيايند كه دنيا را هلاك مىكنند..." (29) "اگر نفوس تزكيه نشده و تربيت نشده باشند وارد بشوند در هر صحنه، در صحنه توحيد، در صحنه معارف الهى، در صحنه فلسفه، در صحنه فقه و فقاهت، در صحنه سياست در هر صحنهاى كه وارد بشود، اشخاصى كه تزكيه نشدند و تصفيه نشدند... خطر اينها بر بشر خطرهاى بزرگ است..." (30)
عوامل موثر بر تعليم و تربيت:
همانطور كه قبلا معلوم شد، ديد حضرت امام (ره) به تبع هستى شناسى وى ديدى وسيع و عميق است. ازجمله در مورد عوامل موثر بر تعليم و تربيت از نقطههاى آغازين تشكيل نطفه، به زمينههاى مختلف ارثى عنايت كرده و عواملى را پيش از تولد و يكدسته عوامل ديگر را بعداز تولد موثر در سعادت و شقاوت آدمى مىدانند.
براى روشن شدن نظر آن بزرگوار، فشرده بحثى را كه استاد دكتر عبدالكريم بى آزار شيرازى در مقاله "تربيتپذيرى و عوامل موثر بر آن" از كتاب انوارالهداية حضرت امام خمينى (س) در برابر نظر مرحوم آيت ا... خراسانى صاحب كفاية در مورد خبثباطن و ذاتى بودن سعادت و شقاوت مطرح فرمودهاند به اطلاع خواننده ارجمند مىرسانم.
مرحوم آخوند خراسانى در كفايه مىنويسد: "گناه و عصيان اگرچه به اختيار شقى نيست اما وى با سؤ سريره و خبثباطن دستبه گناه مىزند و وقتى كار به اينجا رسيد، اشكال منتفى و سوال قطع مىشود زيراكه چيزهاى ذاتى، ثبوت آن براى ذات ضرورى است. بعد به حديث السعيد سعيد فى بطن امه والشقى شقى فى بطن امه و احاديث ديگر استناد مىنمايد امام امت رحمةا... عليه اين نظر را اشتباه دانسته و در يك عبارت فنى فلسفى مىفرمايند: "تفاوت افراد انسان و امتيازات فردى، بحسب هويت وجودى و عوارض شخصى است كه آن نشانههايى براى هويتبسيط وجودى است نه بحسب ماهيت و لوازم آن، و تفاوت وجودى ذاتى اشياء نيست، بنابراين اختلاف فردى به جعل جاعل است نه به ذات" بعد اختلاف انسانها را معلول عوامل قبل از تولد و بعداز تولد، بصورت زير، مىدانند:
1- عوامل قبل از تولد:
الف: تاثير عوامل غذايى در ايجاد اختلاف ميان نطفه ها
ب: اختلاف صلبهاى پدران
ج: اختلاف رحمهاى مادران
و: حلال يا حرام يا شبه ناك بودن غذاى والدين
ه: رعايت كردن يا نكردن دستورات و آداب دينى در آميزش
2- عوامل بعداز تولد:
الف: شيرخوارگى و خصوصيات زن شيردهنده
ب: تربيت ايام كودكى
ج: تربيت دوران بلوغ
د: دوستان و معاشرين
ه: محيط شهر و روستا و محل زندگى
و: مطالعه علوم گوناگون
ز: رعايت آداب شرعى در زندگى (31)
در تربيت ايام كودكى مادر را داراى نقش محورى دانسته و مىفرمايند:
"دامن مادر بزرگترين مدرسهاى است كه بچه در آنجا تربيت مىشود. آنچه كه بچه از مادر مىشنود غير از آن چيزى [است] كه از معلم مىشنود. بچه از مادر بهتر مىشنود تا از معلم. در دامن مادر بهتر تربيت مىشود تا در جوار پدر تا در جوار معلم" (32)
مادرها بيشتر مسئول هستند و مادرها اشرف هستند، شرافت مادرى از شرافت پدرى بيشتر است تاثير مادر هم در روحيه اطفال از تاثير پدر بيشتر است" (33)
روشهاى تربيتى
با توجه به مقدماتى كه گذشت و مخصوصا با عنايتبه هدفهاى تربيتى از ديدگاه امام راحل (س) و ازجمله هدف آرمانى تبديل انسان طبيعى به انسان الهى بايد روشهاى تربيتى را از نظر آن مربى بزرگ تا حدودى كه اين مقاله اقتضا مىكند - نه به صورت تفصيلى و كامل - مورد مطالعه قرار دهيم.
1- روش تفكر:
امام (س) مىفرمايند: "بدان كه اول شرط مجاهده با نفس و حركتبه جانب
حق تعالى تفكر است... و تفكر در اين مقام عبارت است از آن كه انسان لااقل در هر شب و روزى مقدارى - ولو كم هم باشد - فكر كند كه آيا مولاى او كه او را در اين دنيا آورده و تمام اسباب آسايش و راحت را از براى او فراهم كرده و بدن سالم و قواى صحيحه كه هريك داراى منافعى است كه عقل هركس را حيران مىكند به او عنايت كرده و اين همه بسط بساط نعمت و رحمت كرده و از طرفى هم اين همه انبيا را فرستاده و كتاب نازل كرده و راهنمايىها نموده و دعوتها كرده...
آيا وظيفه ما با اين مولاى مالك الملوك چيست؟
آيا تمام اين بساط فقط براى همين حيات حيوانى و اداره كردن شهوات است كه با تمام حيوانات نزديك هستيم يا مقصود ديگرى در كار است؟ ... اگر انسان عاقل لحظهاى فكر كند مىفهمد كه مقصود از اين بساط چيز ديگر است. (34)
در جاى ديگر مىفرمايند:
"بدان كه از براى تفكر فضيلتبسيار است و تفكر مفتاح ابواب معارف و كليد خزائن كمالات و علوم است و مقدمه لازمه حتميه سلوك انسانيت است و در قرآن شريف و احاديث كريمه تعظيم بليغ و تمجيد كامل از آن گرديده و از تارك آن تعيير و تكذيب شده... " (35)
اگر بخواهيم در مورد اهميت استفاده از تفكر و اينكه چگونه كليد خزائن كمالات و علوم است و چه آثارى ازانديشه كردن در زمينه تحول و تكامل مادى و معنوى براى بشر بوجود آمده استبحثى داشته باشيم از مقصد باز مىمانيم. فقط لازم است اشاره كنم كه در دنياى امروز در مورد اينكه تفكر يك روش تعليم و تربيتى است كمتر كسى شك دارد و حتى بعضى از متخصصان تعليم و تربيت در اين زمينه كتاب "تفكر منطقى روش تعليم و تربيت" را نگاشتهاند كه به فارسى هم ترجمه شده است (36) . يك بحث جالب اين كتاب اين عنوان را دارد كه "هر كلاسى ممكن است مركز تفكر باشد" و در ضمن گفتارى كه تحت عنوان مذكور آمده است نكته مهمى ذكر شده است كه بايد مورد توجه همه آگاهان تعليم و تربيت و پويندگان راه امام در مدارس و دانشگاهها قرار گيرد و آن اين است كه پرورش تفكر در شاگردان بايد اساس فعاليتهاى تربيتى را تشكيل دهد.
اين نكته را هم اضافه بايد كرد كه تفكر در فرهنگ اسلامى از جهت هدف و پارهاى جهات ديگر عين آنچهانديشمندان غربى از تفكر منظور دارند نيست، ولى در اصل اينكه تفكر روش اساسى تعليم و تربيت است اتفاق نظر وجود دارد.
استقلال در تفكر:
در ادامه روش تفكر اين نكته را اضافه
مى كنيم كه حضرت امام (س) به استقلال در تفكر اهميت زيادى داده و فرمودهاند: "تا تمام حيثيتخودمان را نفهميم كه چى بوديم، در تاريخ چه بوده و چه هستيم، چه داريم؟ تا اينها را نفهميم استقلال نمىتوانيم پيدا كنيم، تا فكر شما مستقل نباشد كشور شما مستقل نمىشود، برويد دنبال اينكه فكرتان را مستقل كنيد" (37)
آن بزرگوار بدرستى مىدانستند كه دشمنان ما در شيوههاى فكر كردن ما هم نفوذ كردهاند و فكر كردن را بنوعى كه خودشان مىخواهند و بنفع آنها است تبليغ كردهاند. با توجه به نكات اوليه اين فراز از سخنان امام بخوبى فهميده مىشود كه ايشان به اين مطلب عنايت داشتهاند كه بيگانگان ما را تحقير كردهاند سوابق درخشان علمى و فلسفى و فرهنگى ما را منكر شدهاند و همانطور كه روش فكر كردن را به ملتهايى كه تمدن درخشانى نداشتهاند القا كردهاند، مىخواهند بما هم القا كنند ولى ما بايد فكر مستقل داشته باشيم، به گنجينه گرانبهاى تاريخى گذشته رجوع كني