امام خمينى در آينه‏ى انديشه‏ها

مردى از اهل قم، مردم را به حق دعوت مى‏كند، گروهى از مردم با او گرد مى‏آيند كه همانند تكه‏هاى آهن مستحكم‏اند. بادهاى سخت آن‏ها را نمى‏لرزاند، واز جنگ ومبارزه به ستوه نمى‏آيند، واز دشمن نمى‏هراسند، وبر خدا توكل مى‏كنند، وعاقبت با متّقين (آنان) است.

وقتى ياران او چنين ويژگى‏هايى داشته باشند، خود او از كمال بيشتر اين ويژگى‏ها بر خوردار است.

آية الله العظمى شهيد سيد محمد باقر صدر (رض)

ذوبوا فى الخمينى كما ذاب هو فى الإسلام؛ در (أفكار ومرام حضرت امام) خمينى ذوب شويد،  همانگونه كه او در اسلام ذوب شده است.

علامه امينى (رض)، صاحب كتاب الغدير:

الخمينى ذخيرة الله للشيعة؛ خمينى ذخيره‏ى خداوند براى شيعه است.

شهيد آية الله دستغيب (رض)

من أطاع الخمينى فقد أطاع الله؛ كسى كه از خمينى اطاعت كند از خداوند اطاعت كرده است.

دكتر ابراهيم سليمان:

پيامبر اسلام  فرمود: حتى اگر شعله‏ى اسلام در دورترين نقطه‏ى جهان خاموش شود، يك مسلمان ايرانى دوباره آن را شعله‏ور خواهد ساخت.

آية الله خامنه‏اى (دام ظله)، ولى امر مسلمين:

امام آن روح الله بود كه با عصا ويد بيضاى موسى وبيان وفرقان مصطفوى به نجات مظلومان كمر بست، تخت فرعون‏هاى زمان را لرزاند ودل مستضعفان را به نور اميد روشن ساخت.

رابين وودز ورث، نويسنده‏ى مسيحى كتاب امام وانقلاب اسلامى:

خمينى مسيح معاصر ما بود.

آموندار روبن پونته، خبرنگار پر سابقه‏ى آرژانتين:

اين كه يك مرد افسانه‏اى از ايران ظهور مى‏كند جاى تعجب نيست، چون حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله) پيامبر اسلام، پيش‏بينى كرده بود كه ايران سرزمين احياگران بزرگ اسلام خواهد بود.

شيخ عبد الله زين الدين، روحانى مبارز حجاز:

بى‏شك حضرت امام خمين (قدس سره الشريف) يكى از نادرترين شخصيت‏هاى جهان اسلام بود كه پس از ظهور پيامبر اكرم (صلّى الله عليه وآله) در جزيره العرب، اسلام را از انحصار سلاطين خود فروخته خارج كرد.

شيخ احمد زبير در رحلت امام (رض) مى‏گويد:

نه تنها مسلمانان بلكه جهان يك كليم توانا ( همچو موسى) ويك متفكر بزرگ همچولقمان را از دست داده است.

نخست‏وزير پاكستان:

رهبرانى مانند امام يك بار در قرن‏ها زاده مى‏شوند.

صبر بسيار ببايد پدر پير فلك را

                              تا دگر مادر گيتى چو تو فرزند بزايد

پروفسور امين كاريچ، وزير فرهنگ وهنر وتعليم وتربيت بوسنى هرزگوين:

امام خمينى بزرگ‏ترين رهبر مذهبى در قرن بيستم ودر تمام جهان اسلام است.

كاتوليك‏هاى بوسنى هرزگوين:

امام خمينى مانند يك مرد مقدس است وخيلى تيزبين وزيرك است.

پروفسور ساويت بيك، رييس دانشگاه ملى علوم وصنايع قرقيزستان:

تعاليم او (امام خميني) رباينده‏ى دل‏هاست.

همچنين مى‏گويد:

امام خمينى هويت الهى انسان عصر حاضر را به آنان باز مى‏گرداند.

آية الله خامنه‏اى ولى امر مسلمين:

امام خمينى يك حقيقت هميشه زنده است.

رابين وودز ورث نويسنده‏ى مسيحى:

از نظر من در وجود امام خمينى تمام آن قداستى كه اسلام بر آن بشارت داده تجلى يافته وبه راستى آن چه بر او مى‏تابد، شعاعى از نور مطلق است.

محمد حسين هيكل، نويسنده ومحقق مصرى:

او مردى بزرگ بود كه از دوران ديگرى آمده بود.

راديو بى‏بى‏سى:

در واقع انقلاب اسلامى واژه‏اى تازه است كه با آية الله خمينى مفهوم پيدا كرد.

هفته‏نامه آبزرور، چاپ لندن:

امام خمينى مردى هم‏پاى پيامبران كهن است كه دنيا را به پيروى از اصول دينى دعوت كرد. پيام وى براى مردم جهان خلوص عقيده وپيروى از سادگى در مقابل پيچيدگى وآلودگى‏هاى غرب بود، واين رمز موفقيت وى واحساس افتخار پيروان اوست.

فاطه تسكين، يك دختر هندى:

امام در اين زمان محافظ دين وشريعت، سپه‏سالار لشكر حضرت حجت وپرچم‏دار حقيقى اسلام بود.

آية الله خامنه‏اى ولى امر مسلمين:

سختر‏ترين حوادث در اقيانوس وجود او (امام) تلاطم ايجاد نمى‏كرد؛ او امير بر هواهاى خود بود.

پروفسور امين كاريچ، وزير فرهنگ وهنر وتعليم وتربيت بوسنى هرزگوين:

ظهور شخصيت امام خمينى به ما نشان داد كه شرق‏شناسى‏هاى غرب علوم نادرستى هستند.

خانم پروفسور الميرا عضو هيأت تحقيقات زنان آذربايجان:

هر جا كه تمايلى به حق باشد، نام امام خمينى در آن جا نيز هست وتفكر ايشان الگوى حق‏طلبى در سراسر جهان است.

روزنامه‏ى ايل جورنو، چاپ ايتاليا:

حقيقت انقلاب اسلامى وتفكر آية الله خمينى بسيار عميق است وجهان غرب تا كنون از درك آن عاجز مانده است.

آية الله شهيد مرتضى مطهرى (رض)

نام او، ياد او، شنيدن سخنان او، روح گرم وپر خروش او، اراده وعزم آهنين او، استقامت او، شجاعت او، روشن‏بينى او، ايمان جوشان او كه زبان زد خاص وعام است. يعنى جان جانان، قهرمان قهرمانان، نور چشم وعزيز روح ملت ايران، استاد عالى قدر وبزرگوار، حضرت آية الله العظمى خمينى (دام ظله العالي) حسنه‏اى است كه خداوند به قرن وروزگار ما عنايت فرموده ومصداق بارز وروشن «إن لله فى كلّ خلف عدولاً ينفون عنه تحريف المبطلين» است در نهضت ما تمام قشرها وطبقات مختلفت ملت، امروز در روحانيت تجسم پيدا كرده است، وروحانيت در آن شخص بسيار بسيار بزرگ تاريخ كه ياد ونامش قلب را به لرزه در مى‏آورد؛ يعنى استاد بزرگوار آية الله العظمى آقاى خمينى.

روزنامه اينديپندنت:

كمتر ديده شده كه تغيير مسير تاريخ به عهده‏ى يك مرد آن هم دست تنها گذاشته شود واين مأموريتى بود كه به عهده‏ى آية الله خمينى گذاشته شد.

ال پايس، چاپ اسپانيا:

امام خمينى شخصيتى هميشه پيروز بود.

رابين وودز ورث، نويسنده‏ى مسيحى:

امام خمينى يك طوفان بود. با اين همه در نهاد اين طوفان يك سكون وآرامش مطلق وجود داشت. او بسيار شديد وآمرانه بود، ودر عين حال بسيار آرام بخش، او پاسخ‏گو، وپر تأثير بود. در درون او يك حقيقت ساكن وغير قابل حركت وجود داشت. ولى همين بى‏حركتى باعث حركت كل يك كشور شد، عظمت وكمال. او يك انسان معمولى نبود، در واقع تمام كسانى را كه قبلاً ملاقات كرده بودم از عرفا وزهّاد تا راهب‏هاى بودايى، حكماى هند وديگران، هيچ كدام داراى چنين حضور برق‏آسا وانرژى بخش نبودند.

ابراهيم بابانگي‏دار، رييس جمهور قبلى نيجريه:

امام خمينى سمبل صلح ورهبرى بزرگ براى اسلام بودند.

راديو لندن:

آية الله خمينى انقلابى را رهبرى كرد كه جهان را لرزاند.

راديو نروژ:

آية الله امام خمينى رهبر وشخصيتى بود كه طى ده سال بارها امريكا را تحقير كرد وآبروى آن كشور را برد.

خبرگزارى فرانسه:

امام خمينى يكى از معدود رهبران انقلابى بود كه خداوند به او اين موهبت را اعطا كرد تا نظراتش را در تاريخ بنگارد.

بخش فارسى راديو امريكا:

تصميم آية الله خمينى در هر مورد، نهايى وسخن آخرين بود. آينده هرچه باشد در يك نكته ترديد نيست، وآن اين كه اثرات امام خمينى در ايران ودر امور جهانى تا سال‏ها همچنان احساس خواهد شد.

روزنامه‏ى داگبلات، چاپ نروژ:

امام خمينى شخصيتى بود استوار ودر سختى‏ها به آرامى تصميم مى‏گرفت. سخنان وى قانون وقانون وى قرآن بود.

عباس مدنى، رهبر نجات اسلامى الجزاير:

چراغى كه امام خمينى برافروخت، دل‏هاى ما را روشن كرد.

اسقف كاپوچى:

امام پدر مستضعفان جهان بود واز دست دادن ايشان غم بزرگى براى تمام محرومان دنياست.

آية الله خامنه‏اى (دام ظله) ولى امر مسلمين:

امام به همه فهماند كه انسان كامل شدن، على‏وار زيستن وتا نزديكى مرزهاى عصمت پيش رفتن، افسانه نيست.

استاد جمعه على خان، معاون وزير فرهنگ قرقيزستان:

امام خمينى ستاره‏ى درخشان فرهنگ دينى است.

آية الله العظمى ميلانى:

چنين نيست كه هر مجتهدى كه لياقت تقليد داشته باشد، به همان‏گونه لياقت رهبرى داشته باشد. لياقت رهبرى را تنها فقيه سياست‏مدار داراست كه به زمان خويش آگاه بوده ودر راه خدا از ملامت‏گران نترسد واكنون با اين مشخصات كسى جز «آية الله خميني» نيست.

رابين وودز ورث، نويسنده‏ى مسيحى:

گاه خداوند در يك صورت زيبا متجلى مى‏شود، گاه در يك صداى رسا، وگاهى ديگر در يك بيان بليغ وتوسط عارفى كامل؛ هم چون امام خمينى.

روزنامه‏ى ملى گازته، چاپ تركيه:

امام خمينى مظهر عزت اسلام بود.

سلطان صلاح الدين اويس، عضو پارلمان ورييس مجلس اتحاد المسلمين سراسر هند:

خدمات رهبر فقيد وانقلابى ايران در راه اجرا وتحكيم اسلام در قرن حاضر را تاريخ با حروف طلايى ثبت خواهد كرد.

تراب زمزمى، نويسنده‏ى تونسى:

امام خمينى روزنه‏ى اميد صدها ميليون مسلمان وميلياردها انسان تحت ستم در سراسر جهان بود.

محمد طاهر صديقى، وكيل دادگاه عالى هند نو:

امام خمينى يگانه شخصيت سياسى، علمى، مذهبى، ونظامى تاريخ يك هزار ساله‏ى اخير بود كه به اثبات رساند، يك رهبر مذهبى واقعى مى‏تواند داراى همه‏ى صفات رهبريت قرن حاضر باشد.

شيخ سعيد شعبان رهبر جنبش توحيد اسلامى لبنان:

خداوند امام خمينى را از مزاياى بى‏مانندى برخوردار كرد واو را در عصر كفر وجاهليت به جهان اسلام اهدا نمود تا اسلام را تجديد حيات بخشد.

رهبر مسلمانان غنا:

امام خمينى تا ابد است وانفاس قدسيه أو در سراسر جهان طنين‏انداز خواهد بود.

رييس جمهور اوگاندا:

آية الله خمينى رهبر روحانى بزرگى بود كه نه تنها مسلمانان ايران، بلكه تمام جهان از ايشان الهام گرفته‏اند.

سرهنگ قزافى رهبر ليبى:

امام خمينى از بزرگ‏ترين انبياى انقلاب ودشمن سر سخت امپرياليسم، صهيونيسم واستكبار جهانى بود. بى‏شك نام ايشان در تاريخ اسلام براى هميشه ثبت خواهد ماند.

مولانا بخارى رهبر مسلمانان هند:

امام خمينى تاريخ‏ساز ومعمار سده‏ى اخير بود.

محمد العاصى، امام جمعه‏ى واشنگتن دى سى:

حضرت امام تمام معادلات سياسى جهان را درهم ريخت... او پدر استقلال براى تمام مردم مسلمان ومستضعف جهان بود.

رييس جمهورى تانزانيا:

ايشان (امام خميني) معمار ومشخصه‏ى انقلابى بود كه در عصر حاضر پيروزى  مستضعفان بر مستكبران را به منصه‏ى ظهور رساند.

حزب الله لبنان:

امام خمينى گوهر يگانه‏اى بود كه در ظلمت تاريخ معاصر درخشيد.

خانم عابده حسين عضو مجلس ملى پاكستان:

امام خمينى در طول حيات خود، ايمان وتقوا را زنده كرد وبا اقدامات خود عليه دشمنان اسلام به جهان سوم نيرو وتوان بخشيد.

رهبر نهضت اخوت اسلامى پاكستان:

امام خمينى پرچم‏دار بزرگ اتحاد مسلمين بود. او به مستضعفين ومسلمين توان مبارزه عليه سلطه‏گران بخشيد وروح جديدى به جهان تحت ستم داد.

وليد جنبلاط، رهبر دروزى‏هاى لبنان:

جهان بشريت رهبر عظيمى را از دست داد كه در طول حيات پر مبارزه‏اش، كهن‏ترين دژهاى استعمار را درهم شكست.

روزنامه‏ى هندلس پلات آلمان غربى:

امام خمينى يك زمين لرزه‏ى سياسى ايجاد كرد كه دنيا را متزلزل ساخت.

مجله‏ى هفتگى پروفيل چاپ وين:

هر رهبرى انقلابى كه عملكرد وگفته‏‏هاى آية الله خمينى را نصب العين خويش قرار دهد، قادر به تغيير سيستم غربى، به يك جامعه‏ى اسلامى خواهد بود.

آية الله شاه‏آبادى، استاد عرفان امام (رض)

روح الله واقعاً روح الله بود.

حضرت آية الله اراكى (رحمه الله)

يكى از نزديكان امام مى‏گويد: وقتى آية الله العظمى اراكى به ملاقات امام در جماران رفت با ديدن امام خمينى اظهار كرد:

«السلام عليك يابن رسول الله، السلام عليك يابن رسول الله، السلام عليك يابن رسول الله» امام زير بغل او را گرفتند ودر كنار خود نشاندند، آقاى اراكى رو به امام كرد وگفت: «انا عبد من عبيدك، انا عبد من عبيدك، شما مجّد مذهبي» امام هم فرمودند: شما بقيّة السلف هستيد. شما يادگار گذشتگان ما هستيد.

ابعاد شخصيتي حضرت امام خمينى

آية الله جعفر سبحاني

مقدمه

هاضمه‏ى زمان، حوادث تلخ وشيرين ورويدادهاى بزرگ وكوچك را در خود هضم كرده وبه تحليل مى‏برد، ورويداد هرچند عظيم وشورآفرين وغوغا برانگيز باشد، تا مدتى مى‏تواند در هاضمه‏ى جهان باقى بماند وافكار را متوجه خود سازد. اما گذشت شب وروز، ورق خوردن صفحات ايام، رفته رفته حادثه را كم رنگ‏تر مى‏سازد واز فروغ آن مى‏كاهد وبه تدريج به صورت مركّبى بر صفحات تاريخ در مى‏آيد واحياناً در تاريخ هم نمى‏توان براى آن جاى روشنى پيدا كرد.

در اين ميان، برخى از حوادث، از اين سنّت كاملاً مستثنى مى‏باشند وهرگز هاضمه‏ى جهان، هرچند هم قوى ونيرومند باشد، قادر به هضم وحل آن‏ها نيست. تو گويى حادثه، بسان برليان در معده‏ى جهان است كه هرگز قادر به تبديل آن به عنصر ديگر نمى‏باشد وحرارت وداغى دستگاه گوارش روى آن اثر نمى‏گذارد واز اين جهت هيچ گاه منسى وفراموش نمى‏شود وگذشت زمان آن را فرسوده ننموده واز طراوت آن نمى‏كاهد.

اين نوع از حوادث استثنايى به خاطر ويژگى خاص خود، از ثبات واستوارى برخوردارند. اين ويژگى عبارت است از پيوند رويداد به دين وآيين يك ملت از يك طرف وپيوند دين با فطرت انسان از طرف ديگر ونتيجه‏ى اين دو جهت، ثابت ماندن حادثه در قلوب ونفوس ملت‏ها است.

آفرينش انسان با دين وگرايش به ما ورا طبيعت عجين وآميخته است وهرگز از او جدا نمى‏شود وتا انسان انسان است، پيوسته طبيعت او با چنين كشش وتمايلات همراه مى‏باشد وطبعاً حادثه‏اى كه پيوند مستقمى با تمايلات درونى وابدى انسان دارد هرگز به دست فراموشى سپرده نمى‏شود، واين اصل يك اصل كلى است كه شرق وغرب نمى‏شناسد.

روى اين اصل هرگز جامعه‏ى اسلامى وتاريخ بشريت شخصيت ممتاز وكم نظير حضرت امام خمينى (قدس سره) را كه با افكار وانديشه‏هاى بلند. سعى وتلاش صادقانه‏ى خود مسير تاريخ را دگرگون كرده فراموش نخواهد شد.

شخصيتى كه توانست در پرتو اعتماد به لطف الهى وايمان به هدف، نظام كهن دو هزار وپانصد ساله را به زباله‏دان تاريخ بريزد وبه جامعه‏ى اسلامى هويت تازه‏اى بخشد وگرد خود فراموشى را از چهره‏ى آنان بزدايد وآنان را با شخصيت واقعى خود آشنا سازد.

اين شخصيت واين رويداد به خاطر پيوندى كه با دين وايمان مردم دارد، ثابت وپابرجا خواهد بود وگرد نسيان بر روى آن نخواهد نشست.

شخصيت حضرت امام، بنيانگذار انقلاب اسلامى وبيدار كننده‏ى جامعه‏ى مستضعفان ومحرومان، ابعاد مختلف وگوناگونى دارد كه هرگز نمى‏توان حق همه‏ى آن‏ها را در اين مقاله ادا نمود. او به طور خلاصه، انسان كاملى بود كه علم وعمل را به هم آميخته وعرفان واخلاق را در خود مجسم نموده وبا فقاهت واجتهاد واقع بينانه، بيانگر احكام وسياست وحقوق اسلامى بوده است.

او نه تنها در مراحل علمى پيشتاز اين مسير بوده، بلكه در مراحل اجتماعى وسياسى يك فرد آگاه از وضع زمان وآشنا به درد ودرمان بود ونهيب او بر مستكبران وسلطه جويان، تازيانه‏اى بود كه پشت آنان را مى‏لرزاند ونقشه‏هاى آنان را بر باد مى‏داد.

مقام عرفانى وفلسفى، فقاهت واجتهاد، ذوق ادبى وآشنايى او به لطايف كلام، آگاهى او از سياست‏هاى جهانى واخلاق آموزنده وسازنده‏ى او، مناجات‏هاى تكان دهنده‏ى نيمه شب وى، همه وهمه پرتوى از ابعاد گسترده‏ى شخصيت او مى‏باشند، ولى آن چه مى‏توان در اين باره گفت، اين است كه او داراى دو خصيصه‏ى گرانقدر بود كه همه‏ى آثار وتجليات را به دنبال داشت.

1ـ ايمان به مبدأ ومعاد، ايمان اصيل ونيرومند، تو گويى پرده‏ها از جلوى ديدگانش كنار رفته وماواى طبيعت را به رأى العين ديده است.

2ـ عشق به هدف وى آرمان‏هاى اسلامى وايثارگرى همه جانبه در راه آن.

اين دو عنصر از صفات بارز وعناصر چشمگير شخصيت او به شمار مى‏رود. روى اين اساس به برخى از ابعاد شخصيت وى اشاره مى‏نماييم:

1ـ آگاهى از وضع جهان

امام صادق (عليه السلام) در حديث كوتاهى چنين مى‏فرمايد: «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس؛ انسان آگاه از اوضاع وشرايط زمان هرگز غافل‏گير حوادث غير مترقب نمى‏شود».

در اين حديث، يكى از شرايط رهبرى بيان شده است، رهبر بايد با ديد نافذ از حوادث تلخ وناگوارى كه در كمين امت اوست، از قبل آگاه باشد وبراى آن چاره انديشد.

يكى از ابعاد شخصيت حضرت امام، آگاهى او از وضع جهان وشرايط زمان بود وحركت‏هاى سياسى غربى والحادى را كه در جهان بر ضد اسلام در حال شكل گرفتن بود، به خوبى مى‏شناخت وهمه را مدّ نظر داشت واگر از دوران جوانى، داراى چنين خصيصه‏اى نبود، هرگز در دوران پيرى وفرتوتى كه زمام امور را به دست گرفت نمى‏توانست انقلاب اسلامى را با چنين صلابت واستوارى، متجاوز از ده سال، رهبرى كند، ودشمنان را به تعجب وشگفتى وادارد.

او به خاطر چنين خصيصه‏اى، از دوران جوانى، رجال كشور را مى‏شناخت، رجال خائن وصالح راه وتا آن جا كه امكانات زمان اجازه مى‏داد، از طرق مختلف مسايل سياسى را تعقيب مى‏كرد.

در دوران پر اختناق حكومت «رضا خان» كه از سال 1304 شمسى آغاز شد ودر شهريور 1320 به پايان رسيد، تمام وسايل در اختيار دولت بود وكمتر كتابى حتى دور از سياست به چاپ مى‏رسيد، ولى پس از شهريور 20 و ورود متفقين به ايران وشعله ور شدن آتش جنگ جهانى، زنجيرها از قلم وبيان برداشته شد وحضرت امام از اين فرصت استفاده كرد وضمن پاسخ به رساله‏ى «اسرار هزار ساله» به بيان حقايق پرداخت وپرده‏ها را كنار زد. قلم شيوا وبيان لطيف ودر عين حال شور انگيز كتاب «كشف اسرار» توانست روح تازه‏اى در قلوب مسلمانان ايران بدمد. او تحت عنوان «چرا رضا خان با علما بد بود؟» ماهيت حكومت رضاخانى را تشريح ومقام گرانقدر روحانيت را براى مردم روشن كرد. اين كتاب كه در سال 1323 به چاپ رسيد، شور عظيم وموج بزرگى در ايران پديد آورد. كتاب «كشف اسرار» نه تنها يك كتاب عقيدتى وفكرى است، بلكه يك كتاب كاملاً سياسى نيز مى‏باشد. با آن كه حضرت امام به خاطر دورى از تظاهر، كتابش را بدون ذكر نام مؤلف چاپ كرد ومايل نبود كه مؤلف آن شناخته شود ولى به حكم اين كه «ما كان لله ينمو» هر عملى كه خالصانه براى خدا باشد بيشتر رشد مى‏كند، نشر كتاب بدون نام مؤلف، سبب اشتهار بيشتر نويسنده شد ودر هر حال هر كس آن كتاب را بخواند اذعان مى‏كند كه اين حضرت امام از همان دوران ديرينه، داراى افكار بلند سياسى بوده وپيوسته مى‏خواسته نظام اسلامى را جايگزين نظام‏ هاى فاسد كند.

متفقين در سال‏هاى 1324-1325 ايران را ترك كرده وبار ديگر استعمار مصلحت ديد كه فرزند رضا خان بر سر كار باشد وبرنامه‏ى پدر را با رياكارى خاصى تعقيب كند وبه مرور زمان، استبداد را بار ديگر به ايران بازگردانيد وهرچه پيش مى‏رفت بر قدرت نظام افزوده مى‏شد. ولى امام را در اين فترت يعنى از سال‏هاى 25 تا 40 كاملاً ساكت وآرام مى‏بينيم كه تنها به تدريس فقه واصول واخلاق وفلسفه مى‏پرداخت وكمتر در مسايل سياسى بحث مى‏كرد. چه شد آن قلم شور آفرين وتحرك بخش كه نمونه‏ى بارز آن كتاب «كشف اسرار» بود وچرا از سال‏هاى 1325 تا 1340 از تحرك باز ايستاد ودر مجراى علمى حركت كرد؟ در اين جا نكته‏اى است كه كمتر به آن توجه مى‏شود وآن اين است كه:

مرحوم آية الله العظماى بروجردى در سال 1324 كه براى معالجه از بروجرد به تهران آمده بود، بنا به درخواست زعما وفضلاى قم، رحل اقامت در اين شهر افكند وپس از درگذشت آية الله العظماى اصفهانى در سال 1325، رشته‏ى زعامت را به دست گرفت ورسالت رهبرى را به دوش كشيد وحقاً مردى بزرگ وكم نظير وفقيهى بى‏بديل بود.

امام كه خود يكى از دعوت كنندگان مرحوم آقاى بروجردى به قم بود، وقتى چنين مرجعى را پذيراى مسؤوليت ديد، احساس آرامش كرده، ديگر وظيفه نديد مسايل سياسى را مستقيماً تعقيب كند وبا خويشتن‏دارى خاصى مهر سكوت بر لب زد وكمتر سخن مى‏گفت واين خود از شهامت‏هاى روحى انسان‏هاى كامل است كه گاهى با داشتن افكار بلند ورهنمودهاى مؤثر، دم فرو مى‏بندند. از اين جهت حضرت امام احترام مرجع بزرگ را حفظ نموده وفقط در موارد لزوم ودر ملاقات‏هاى خصوصى مطالبى را ياد آور مى‏شد.

از امير مؤمنان (عليه السلام) متجاوز از 12000 خطبه ونامه وكلمه به جاى مانده است وهمه‏ى اين‏ها مربوط به دوران پس از رحت پيامبر است، در حالى كه او در عصر رسالت نيز داراى چنين معلومات وآگاهى بود. اما در مقابل پيامبر كاملاً ساكت بود ومهر خاموشى بر لب داشت وما همين خصيصه را در حضرت امام در عصر مرجعيت مرحوم بروجردى لمس كرديم، ولى همان طور كه يادآور شديم ايشان در عين حال مسأله‏ى مهم «النصيحة لأئمة المسلمين» را فراموش نمى‏كرد ودر مواقع حساس يادآورى‏هاى لازم را انجام مى‏داد.

درگذشت مرحوم آية الله العظماى بروجردى يا نقطه‏ى عطف در تاريخ حيات امام

مرحوم آية الله العظماى بروجردى در فروردين ماه 1341 بدرود زندگى گفت وشاه كه مدت‏ها انتظار مرگ ايشان را مى‏كشيد، تا برنامه‏هاى خائنانه‏ى خود را يكى پس از ديگرى به اجرا درآورد، فرصت را مناسب شمرد تا به تضعيف مرجعيت در ايران بپردازد وبراى ارجاع مردم به خارج از ايران، تلگرام تسليتى براى مرحوم آية الله العظماى حكيم مخابره كرد. او گاهى در سخنان خود مى‏گفت: اكنون موانع برداشته شده وبايد برنامه‏هاى اصلاحى اجرا شود وديگر در ايرن شخصيت مهمى كه مانع از اجراى برنامه‏هاى ما باشد، به چشم نمى‏خورد.

چيزى نگذشت كه تصويب آيين نامه‏ى انجمن‏هاى ايالتى وولايتى پيش آمد كه در آن اهانت خاصى به كتاب مقدس آسمانى ما شد وپاره‏اى از قوانين رسمى آن زير پا گذارده شده بود.

طرح آيين‏نامه‏ى «انجمن‏هاى ايالتى وولايتى» يك طرح آزمايشى بود تا هيأت حاكمه از واكنش آن در محافل روحانى وپايه‏ى علاقه‏ى آنان به حفظ اصول اسلام آگاه شوند.

رؤوس طرح در روزنامه‏هاى عصر پايتخت يعنى كيهان واطلاعات آن روز در نيمه‏ى مهرماه 1341 چاپ شد. نگارنده كه يكى از خوشه‏چينان خرمن علمى حضرت امام به شمار مى‏رفت، در جلسات خصوصى شاهد انتقادهاى ايشان از دولت وسوء نيت آن نسبت به اسلام بود، از اين جهت فرصت را مغتنم شمرده يك شماره از روزنامه‏ى كيهان آن روز را به حضور ايشان برد. ايشان نماز مغرب را به‏جا آورده بود ومى‏خواست كه نماز عشاء را شروع كند، در آن لحظه خاطر شريف را از محتواى تصويب آيين نامه‏ى انجمن‏هاى ايالتى وولايتى مستحضر ساخت ناراحتى شديدى در سيماى او احساس كرد. امام نماز عشاء را به جماعت به جا آورد، سپس داماد خود مرحوم اشراقى را احضار ودرخواست نمود كه به منزل آية الله حائرى برود واز اشان درخواست نمايد كه مراجع وقت را به منزل خويش دعوت كنند تا درباره‏ى اين تصويب‏نامه به طور دسته جمعى بينديشند وتصميم بگيرند.

اجتماع با شكوه مراجع در آن شب در خانه‏ى آية الله حائرى نشانه‏ى وحدت ويگانگى بود وتلگرام‏هاى همگان حاكى از ثبات ومقاومت روحانيت، در برابر توطئه‏هاى شاه به شمار مى‏رفت ولى در اين ميان تلگرام امام از صلابت وسازش‏ناپذيرى خاصى حكايت مى‏كرد.

در اين نهضت، كه دو ماه به طول انجاميد، تلگرام‏هاى امام ونامه‏هاى او به اطراف، ملت را با شخصيت آگاه او آشنا ساخت ومردم به تدريج رهبر خود را شناختند.

جريان انجمن‏هاى ايالتى وولايتى به پايان رسيد ودولت وقت با رياكارى خاصى، تصويب نامه را پس گرفت ولى با نيرنگ ديگرى پس از چند ماه تحت عنوان لوايح شش‏گانه راه خود را تعقيب كرد كه در آن حق وباطل را به هم آميخته بود.

در چنين شرايطى صلابت امام واستوارى واستقامت او بيش از پيش آشكار شد وبا تحريم رفراندوم ومقاومت در برابر فشار دستگاه واعلام عزاى ملى، ضربه‏ى محكمى بر حيثيت هيأت حاكمه وارد آورد. در اين اوضاع وشرايط امام در پانزده خرداد 1342  دستگير شد وانتشار خبر دستگيرى امام رستاخيزى در تهران به پا كرد كه در نتيجه‏ى آن عده‏اى از فرزندان اسلام به وسيله‏ى دژخيمان شاه به شهادت رسيدند ودر روز پانزده خرداد براى هميشه روز عزا اعلام شد.

امام پس از هشت ماه، سرانجام بر اثرا فشارهاى داخلى وخارجى آزاد شد وبه قم بازگشت.

چيزى نگذشته بود كه مصونيت مستشاران امريكايى (كاپيتولاسيون) در آبان ماه 1343 پيش آمد ومجلس شوراى آن روز ذلت اسلام ومسلمين را با تصويب آن امضا كرد.

امام با سخنرانى گرم وشورانگيز وهيجان آفرين وبا پرخاشگرى خاص خود انقلاب نوينى را به پا كرد كه منجر به دستگيرى وتبعيد ايشان به تركيه گشت.

هيأت حاكمه از تبعيد امام به تركيه طرفى نبست وسرانجام پس از سنجش‏ها ومحاسبات فراوان تصميم گرفت كه در سال 1346 امام را از تركيه، به نجف اشرف تبعيد كند تا در آن محيط علمى محصور گردد وسخنان او كمتر شنيده شود. ولى اين رهبر آگاه در اقامت چهارده‏ساله‏ى خود در نجف، تمام حركت‏ها را در ايران زير نظر داشت وبه هسته‏هاى مقاومت كمك مى‏نمود واز طريق نامه وسخنرانى وارسال پيام‏ها بر شور مردم وهيجان آنان مى‏افزود.

سرانجام دستگاه بر اثر بى‏خردى با نشر مقاله‏اى در اطلاعات بر ضد امام، گور خود را به دست خود كند. اين بار، يك نهضت گسترده‏ى همه جانبه به وجود آمد كه ديگر دستگاه نتوانست آن را مهار كند واين انقلاب از دى ماه 1356 تا 22 بهمن 1357 ادامه يافت.

اعتصاب‏هاى دسته جمعى روحانيون، حوزه‏هاى علميه، دانشگاه‏ها، مراكز صنعتى، وادارى وسرانجام نيروهاى انتظامى سبب شد كه رژيم 2500 ساله در 22 بهمن 57 فرو ريخته وبه تاريخ سپرده شود.

امام از 22 بهمن به  بعد با عنوان يك مرجع ورهبر سياسى ودينى مطلق شناخته شده وبا درايت وپرده شود.

امام از 22 بهمن به عنوان يك مرجع ورهبر سياسى ودينى مطلق شناخته شده وبا درايت وژف ‏بينى خاصى بسيارى از توطئه‏ها را خنثى نمود وتوانست درخت اسلام را در سرزمين ايران آبيارى نموده وپس از ده سال رهبرى، نظام با شكوه اسلامى را به امتى كه تربيت كرده بود تحويل دهد.

2ـ بعد فلسفى وعرفاني

آگاهى از بعد فلسفى وعرفانى او در گرو اين است كه سير رشد علمى امام را از دوران جوانى تا دوران مرجعيت به صورت فشرده بازگو كنيم:

امام در يك بيت علمى در بيستم جمادى الثانى 1320 چشم به دنيا گشود، ولى در همان دوران كودكى پدر را از دست داد ودر تكفل برادر ارجمندش جناب آية الله پسنديده در آمد ودر آغوش گرم او بزرگ شد. از همان دوران كودكى ونوجوانى، بينش نافذ وپيشانى بلند ونگاه‏هاى حساس او از نبوغ واستعداد خاص وى حاكى بود. وى ادبيات فارسى وعربى را تا معانى وبيان وبديع در همان زادگاهش تحصيل كرد وسپس براى تحصيلات بالاتر در سال 1329 به شهرستان «اراك» مهاجرت نمود. شهرستان اراك در آن روز شاهد تأسيس حوزه‏ى جديدى بود كه به وسيله بزرگ مرد الهى آية الله عظماى حائرى (قدس سره) پى‏ريزى شده بود. وى در سال 1332 اين حوزه را تاسيس نموده وتا 1340 آن را اداره كرد وفضلا را از اقطار واكناف در آن جا گرد آورد.

حضرت امام پس از انتقال مرحوم حائرى به شهرستان قم وتصميم بر تأسيس حوزه‏ى جديد در اين حرم اهل بيت(ع)، بلا فاصله از شهرستان اراك به قم مهاجرت نمود وسطوح عالى را از محضر اساتيد بزرگ، از جمله مرحوم آية الله حاج سيد محمد تقى خوانسارى (متوفاى 1371 هـ.ق) فرا گرفت. پس از چهار سال اقامت در قم شايستگى آن را پيدا كرد كه از سال 1344 به درس آية الله حائرى راه يابد وتا سال 1355 از حوزه‏ى فقهى واصولى مرحوم حائرى بهره‏مند شود. ايشان بخشى از درس‏هاى مهم استاد خود را به رشته‏ى تحرير در آورد تا آن جا كه آخرين نظريات فقهى واصولى آية الله حائرى را در كتابچه‏ى خاصى به نام «فوائد» گرد آورى نمود.

تأسيس حوزه در قم سبب شد كه شخصيت‏هاى عظيم فلسفى وعرفانى براى بهره‏رسانى وبهره‏گيرى از حرم اهل بيت در آن جا رحل اقامت افكنند ودر اين ميان مى‏توان از دو شخصيت بزرگ، مرحوم آية الله شاه آبادى ومرحوم آية الله رفيعى قزوينى نام برد.

حضرت امام پنج سال تمام، عرفان را نزد آية الله شاه آبادى تحصيل وفلسفه را از مرحوم آية الله رفيعى آموخت ولى در ميان اين دو نفر به مرحوم شاه آبادى عشق مى‏ورزيد ومى‏گفت: من تا كنون انسانى به اين لطافت طبع نديده‏ام ومى‏افزود من در نخستين برخورد به ايشان پيشنهاد تدريس اسفار نمودم.

او با استاد خود چنان عارفانه ومؤدبانه رفتار مى‏كرد كه اگر روزى درس تا دو ساعت هم به طول مى‏انجاميد اظهار خستگى نمى‏كرد واگر استاد به خاطر عذر خاصى مثلاً پنج دقيقه درس مى‏گفت باز هم اعتراض نمى‏نمود واين خصيصه را استاد وى نيز به ديگران يادآور مى‏شد.

او در مسايل عرفانى وفلسفى، به حق، استاد مسلّم بود وبر خلاف بسيارى از اساتيد فلسفه وعرفان كه فقط به تقرير وتبيين مسايل اكتفا مى‏كنند وچه بسا خود نيز به كنه مطلب نرسند، مسايل الهيات را به حق چشيده بود وآن چه را مى‏گفت از صميم دل بيان مى‏كرد ودر برخى از مسايل به حد شهود رسيده بود.

او در عين علاقه به هر دو علم، كشش خاصى به عرفان نظرى وعملى داشت. اثر ممتاز او در اين فن نشانه‏ى نبوغ او است. «مصباح الهداية فى الولاية والخلافة» بحثى عرفانى در اسما وصفات مى‏باشد كه به حق از نادره‏هاى زمان است وكمتر عارفى مى‏تواند به عمق آن نوشته‏ها پى برد.

3ـ بعد اخلاقى امام (قده)

پس از درگذشت مرحوم آية الله العظماى حائرى، معظم له عصرهاى پنج‏شنبه وجمعه درسى را به عنوان درس اخلاق آغاز نمود كه خارى در چشم حاكمان روز بود. وى اين بحث را به عنوان درس اخلاق آغاز كرد واز نظر قانونى حكم ديگر دروس حوزه را داشت وچون در آن روز تمام اجتماعات ممنوع بود جز تدريس، از اين جهت نمى‏توانستند جلوى آن را بگيرند.

امام در اين درس، نكات آموزنده‏ى اخلاقى آميخته با مسايل عرفانى وسياسى بيان مى‏كرد وگاهى به خاطر مزاحمت دستگاه وجلوگيرى از تدريس، محل درس را از مدرسه‏ى فيضيه به مدرسه‏ى حاج ملا صادق منتقل مى‏نمود ودر هر حال، در همان شرايط كتاب ارزنده‏اى را به نام «الاربعين» نوشت كه عصاره‏ى درس‏هاى اخلاق او در روزهاى پنج‏شنبه وجمعه در سنوات پس از درگذشت آية الله حائرى تا سال 1358 هجرى قمرى بود وخوشبختانه اين كتاب كه بر اثر هجوم وحشيانه‏ى دستگاه به بيت امام ناپديد شده بود، سال‏ها بعد به دست آمده وبه زيور طبع آراسته گرديده است. كسانى كه از اين درس وآن مجلس روحانى خاطراتى دارند، مى‏توانند تأثير سخن امام را در دگرگونى قلوب وارواح كاملاً بياد آورند. يك نشست در آن درس اخلاق، آن چنان انسان را به دنيا وزخارف آن بى‏علاقه مى‏كرد كه انسان فقط وفقط به معنويات ارج مى‏نهاد.

درس اخلاق حضرت استاد، آنچنان دگرگونى عظيمى در طلاب وفضلاى آن زمان پديد آورده بود كه مسأله‏ى سير وسلوك به تدريج در ميان فضلا براى خود جايى باز مى‏كرد وغالباً كوشش مى‏كردند كه گفتار ورفتار خود را با اخلاق اسلامى وفق دهند.

در تقيّد امام نسبت به مسايل اخلاقى همين بس كه اگر در مجلسى كسى سخنى را مى‏گفت كه از آن بوى تعريض به مسلمانى به مشام مى‏رسيد، با رنجش شديد امام روبه‏رو مى‏شد وامام از ادامه‏ى سخن وى جلوگيرى مى‏كرد.

نمونه‏ى گوياى ديگرى از تقيد او به اخلاق اسلامى اين كه ايشان در مدرس مدرسه‏ى فيضيه براى جمعى فلسفه تدريس مى‏كرد. روزى يكى از مدرسين غير معروف قم كه از شرايط جايگاه درس آگاه نبود براى يك نفر كتاب شرح لمعه را تدريس مى‏كرد، وقتى امام وارد مدرس شد وديد او مشغول تدريس است، بلا فاصله بيرون آمد وبه هيچ قيمت حاضر نشد كه آن روز در آن مركز درس بگويد وگفت ايشان قبل از ما شروع به درس كرده وحق سبقت با او است. او سال‏ها كه در برخى از مساجد درس مى‏گفت هنگام ورود، دو ركعت نماز تحيت مسجد را به جا مى آورد، آن گاه تدريس را آغاز مى‏كرد وتا شايستگى افراد را براى درسى كه مى‏گفت احراز نمى‏كرد به او اجازه‏ى شركت نمى‏داد.

هيچ‏گاه براى او كميت شاگرد مطرح نبود، او به كيفيت بيش از حد علاقه داشت، از اين جهت به مرحوم آية الله شهيد مطهرى(رض) بيش از حد ارج مى‏نهاد وسخنان او را به خوبى گوش مى‏كرد ومن خود قسمتى از نوشته‏هاى امام را ديده‏ام كه اعتراضات شهيدمطهرى(رض) را به صورت پرسش وپاسخ در كتاب خود آورده وبه تحليل اشكال او پرداخته است.

4ـ بعد فقاهت واجتهاد

حضرت امام يازده سال تمام از درس خارج فقه واصول مؤسس حوزه بهره‏مند شد وپس از درگذشت او به تدريس سطوح عالى پرداخت وهيچگاه رشته‏ى بحث او درباره‏ى اين دو علم از هم نگسست. علاوه بر تدريس با جمعى از فضلاى بزرگ حوزه مانند مرحوم آية الله محقق داماد وآية الله حاج سيد احمد زنجانى (قدس سره) مباحثه‏ى مشترك فقهى داشتند.

آن‏گاه كه مرحوم آية الله بروجردى در سال 1346 هجرى قمرى به قم آمدند، يكى از شخصيت‏هايى كه به درس ايشان گرمى خاصى مى  بخشيد، حضرت امام بود.

مرحوم بروجردى از نظر روش فقهى با مرحوم حائرى تفاوت آشكارى داشتند. مرحوم حائرى به بحث وتحقيق وژرف‏نگرى بيش از تتبع مى‏پرداخت، در حالى كه مرحوم بروجردى به تتبع در تاريخ مسأله وفتاواى فقهاى عامه وخاصه در قرون نخستين وكاوش در رجال سند بيش از امور ديگر، عنايت مى‏ورزيد واز نظر عمق بحث‏ها نيز در سطح بالاترى قرار داشت.

حضرت امام با شركت در درس مرحوم بروجردى به مزاياى درس ايشان پى برد وپيوسته فضلا را براى پى‏گيرى از روش ايشان دعوت مى‏نمود. معظم له در درس مرحوم بروجردى از سال 1364هـ.ق تا سال 1370هـ.ق شركت داشت ودر نتيجه، مزاياى روش هر دو استاد را به هم آميخت وخود صاحب سبك وروشى در فقه واصول گرديد واز تركيب هر دو روش، يعنى عنايت بر تحليل وژرف‏نگرى وبحث‏هاى  عميق، به ضميمه‏ى تتبع در تاريخ مسأله واقوال پيشينيان، بنياد نوينى را پى‏ريزى  كرد واز سال 1364هـ.ق به درخواست گروهى از فضلا، درس خارج اصولى را از مباحث «قطع» آغاز نمود واين دوره در سال 1370هـ.ق به پايان رسيد ومخلص نيز در عداد كوچك‏ترين تلاميذ او در اين دوره ودوره‏هاى بعد درآمد ورشته‏ى علاقه‏ى او در بهره‏گيرى از دروس امام تا روزى كه از قم به تركيه تبعيد شد، ادامه داشت. وى متجاوز از دو دوره‏ى كامل، اصول را تدريس كرد ودر هر دوره نظريات جديدى را در اصول عرضه مى‏نمود ودرس‏هاى معظم له با آخرين نظريات خودر سه جلد به نام «تهذيب الاصول» متنشر شد وهم اكنون مورد استفاده‏ى مدرسان خارج اصول است.

از نظر فقهى كتاب‏هاى «زكات» و«طهارت»، «مكاسب محرمه»، «بيع وخيارات» وبرخى از ابواب مخصوص را تدريس نموده وخوشبختانه قسمت اعظم آن‏ها به قلم خود معظم له به نگارش درآمده كه از آن‏ها مى‏توان كتاب‏هاى ياد شده در ذيل را نام برد:

1ـ «الطهارة» در دو جلد كه در قم چاپ شده است.

2ـ «المكاسب المحرمة» در دو جلد كه در قم طبع گرديده است.

3ـ «كتاب البيع والخيارات» كه قسمتى را در قم وقسمت مهم‏ترى را در نجف تدريس نموده وهمه‏ى اين مباحث منتشر شده است.

علاوه بر اين نگارش، تعليقه بر كتاب «وسيله النجاة» مرحوم «سيد اصفهانى» ويا تعليق بر عروة الوثقى، تأليف مرحوم «سيد يزدى» تقريباً يكـ دوره‏ى فقه را با دقت مطالعه فرموده وخلاصه نظريات هر دو را در اين دو تعليقه آورده است.

او تلعيقه‏ى فقهى خود را بر «وسيلة النجاة» در سال 1365هـ.ق آغاز نموده ودر سال 1372 به پايان رساند ودر اين مدت كمتر به كارهاى غير فقهى مشغول بود وبيش از پيش به نگارش اين تعليقه مى‏پرداخت وتعليقه بر عروة الوثقى را منتزع از اين تعليقه مى‏دانست واصولاً در ميان كتاب‏هاى فقهى كه اخيراً نگارش يافته «وسيله»ى مرحوم سيد را كتاب گرانقدرى مى‏شمرد.

وقتى هيأت حاكمه ايشان را در سال 1343 هجرى شمسى به تركيه تبعيد كرد در آن جا تصميم گرفت كه به بازنويسى (كتاب وسيلة النجاة) وافزودن مسايل مورد حاجت بر آن كتاب همت گمارد وپس از افزودن قريب به ثلث بر آن، آن را به نام «تحرير الوسيلة» منتشر نمود. از اين جهت، اين كتاب كه قسمتى از آن در تبعيدگاه تركيه در شهر «بورسا» وقسمتى ديگر پس از ورود به نجف نگارش يافته يك دوره‏ى متن فقهى است كه روشنگر استادى وژرف‏نگرى او در فقاهت است.

فتاواى حضرت امام پس از انقلاب كه اخيراً به رشته‏ى تحرير در آمده ودر آن‏ها به توضيح مسايل مستحدثه همت گمارده شده است، اثر فقهى ارزشمندى است كه مى‏تواند از بعدفقهى او بيان خاصى داشته باشد.

او بر خلاف انديشه‏هاى نارسا كه از مغز افراد خام وناوارد به فقه، تراوش مى‏كند، به فقه سنتى وجواهرى علاقه‏ى وافر داشت واصولاً روش ديگرى را صحيح نمى‏دانست.

حتى روزى به او پيشنهاد شد كه در كتاب‏هاى درسى حوزه مانند «شفا» و«اسفار» دگرگونى ايجاد شود، او با اين دگرگونى مخالفت ورزيد وگفت: آسان گرايى وتلخيص كتاب‏هاى بزرگ، از ژرف‏بينى طلاب مى‏كاهد. اصالت‏ها را حفظ كنيد وروش‏هاى جديد را تا آزمون صحيح روى آن انجام نگرفته به كار نبنديد.

5ـ بعد عبادى امام:

حضرت امام از نخستين دوران جوانى، با هر نوع ريا كارى مخالفت مى‏ورزيد، ودر عين حال كه در روز بسان ديگر طلاب وفضلا به تحصيل مى‏پرداخت ودر مجالس انس شركت مى‏نمود ودر غالب پنج‏شنبه‏ها وجمعه‏ها براى تفريح به خارج قم مى‏رفت واز چنين مجالس بهره مى‏گرفت، ولى در دل شب بسان پرهيزكاران وارسته به راز ونياز با معبود مى‏پرداخت واز همان دوران جوانى واز 26 سالگى تا لحظه‏اى كه توان داشت، نماز شب او ترك نشد ودر سخت‏ترين لحظات، حتى شبى كه از پاريس به تهران بازمى‏گشت، نماز شب را در هواپيما به جا آورد. او در ميان ادعيه به «صحيفه‏ى سجاديه» علاقه‏ى خاصى داشت ومعتقد بود كه در لابه‏لاى ادعيه، يك رشته مسايل عرفانى وفلسفى هست كه مرغ انديشه‏ى هيچ فيلسوفى به آن‏ها نرسيده است ودر ميان مناجات‏ها به مناجات شعبانيه عشق مى‏ورزيد ودر ماه رمضان به خواندن ادعيه تقيد خاصى داشت. در سال 1347 هجرى قمرى بر دعاى سحر كه از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است شرح زيبايى نوشته كه دل هاى عارفان وعاشقان به سير ملكوتى را تكان مى‏دهد. او در ميان زيارت‏ها به «زيارت جامعه» بيش از همه علاقه داشت ودر تمام حرم‏هاى ائمه‏ى اهل بيت (ع) به خواندن آن كاملاً مقيد بود.

به هنگام نماز غرق در عز وجلال الهى بود ودر اين راستا دو كتاب ارزشمند او بيان‏گر بحث‏هاى عرفانى والهى اوست. اين دو كتاب يكى به نام «آداب الصلاة» وديگرى به نام «اسرار الصلاة» است كه هر دو از كتاب‏هاى نفيسى است كه كمتر مى‏توان براى آن‏ها نظيرى يافت، به ويژه  كتاب «اسرار الصلاة» كه به حق كتاب «اسرار الصلاة» است، در حالى كه ديگر كتاب‏هايى كه به اين نام منتشر شده از نظر او «آداب الصلاة» به شمار مى‏روند نه «اسرار الصلاة».

او در ميان فلاسفه، شيفته‏ى مكتب صدر المتألهين ودر ميان عرفا ومحققان عرفان، به قاضى سعيد قمى علاقه‏ى سرشارى داشت تا آن جا كه كتاب توحيد او را شخصاً استنساخ نمود وافكار بلند او را بسيار مى‏ستود، ودر ميان ديگر كتاب‏هاى قاضى سعيد قمى به كتاب «اربعين» او ارج مى‏نهاد.

در حالات خاصى كه فقط نزديكان او مى‏توانستند شاهد آن باشند، گاهى با مطالعه‏ى برخى از كتب عرفانى اشك‏هاى چشم او مرواريدوار بر گونه‏هايش مى‏غلتيدند.

6ـ بعد ادبى وسبك نگارش

وى از روز نخست، انسان با ذوقى بود كه با نگارش ارتباط ويژه اى خصاى داشت واز موهبت خط زيبا ونستعليق بهره‏مند بود وخط او جزو خطوط درجه‏ى يك به شمار مى‏رود وهم اكنون برخى از كتاب‏هاى او كه در سال‏هاى 1346 و1349 نگاشته است نزد اين جانب موجود است وحاكى از قدرت انگشتان او در آفرينش اثر هنرى است.

او از قريحه‏ى شعرى خاصى برخوردار بود كه فقط اين ذوق را در خدمت اهل بيت(ع) به كار مى‏برد. «بهاريه‏هاى او» در ميلاد امام زمان (عليه السلام) زينت‏بخش محافل ادبى وولايى حوزه‏ى علميه‏ى قم در دوران مرحوم آية الله حائرى بود. وى ديوان ضخيمى به اندازه‏ى ديوان حافظ داشت كه متاسفانه از منزل ايشان به سرقت رفت وتا كنون اثرى از آن به دست نيامده است ولى در عين حال ارادتمندان او برخى از بهاريه‏اى وى را استنساخ كرده وقسمتى از آن‏ها به وسيله‏ى فرزند عزيزش مرحوم حجة الاسلام آقاى سيد احمد خمينى (رحمه الله) گرد آورى گرديده است.

او در نويسندگى از جملات كوتاه ولى كوبنده بهره‏ مى‏گرفت واز كلمات زيبا وروح افزاى عارفان، آميخته با شيوه‏ى پرخاشگرى موحدان بر مشركان وملحدان، استفاده مى‏كرد، واعلاميه‏هاى او از آغاز نهضت تا آخرين روزها بر اين نكته گواهى مى‏دهند.

او علم عروض وقوافى را در نزد مرحوم «حاج شيخ محمد رضا اصفهانى» مؤلف كتاب «نقد فلسفه‏ى داروين» آموخت واز هيأت قديم وجديد اطلاع داشت.

وى در سال 1347 هجرى قمرى در سن 27 سالگى با صبيّه‏ى مرحوم آية الله حاج ميرزا محمد ثقفى ازدواج نمود ودر سايه‏ى اين پيوند داراى دو فرزند ذكور وسه فرزند دختر گرديدند، كه هر كدام براى خود مقامى وموفقيتى داشته ودارند وفرزند بزرگوار ايشان مرحوم آية الله حاج آقا مصطفى از نظر كمالات علمى ومعنوى نسخه‏ى دوم پدر بود ولى متأسفانه دست اجل اين شاخه را از پيكر اين درخت طيبه برگرفت، وآثار علمى كه از او باقى مانده وچاپ شده است نشانه‏ى نبوغ سرشار او مى‏باشد.

در اين جا شايسته است نكاتى را ياد آور شويم:

الف) آثار علمى وتأليفات گرانقدر:

از رهبر عالى قدر آثار علمى فراوانى باقى مانده است وهمگى به خامه‏ى شريفش به رشته‏ى تحرير در آمده، كه در زير ياد آور مى‏شويم:

1ـ شرح دعاى سحر كه در سال 1347هـ.ق نگاشته است.

2ـ اربعين حديث كه تأليف آن در سال 1358هـ.ق پايان پذيرفته است.

3ـ كشف اسرار كه در ظرف دو ماه آن را تأليف نموده ودر سال 1323 هـ.ش منتشر شده است.

4ـ شرحى بر حديث «رأس الجالوت» توضيح مناظره‏ى حضرت رضا (عليه السلام) با پيروان مذاهب مختلف.

5ـ آداب الصلاة.

6ـ اسرار الصلاة.

7ـ مصباح الهداية فى الولاية والخلافة.

8ـ حاشيه بر «فصوص» تعاليقى كه بر حواشى كتاب نوشته، وبعد از آن استخراج وچاپ شده است.

9ـ حاشيه‏اى بر «مصباح الانس».

10ـ شرح حديث «جنود عقل» كه به اتمام نرسيده است.

11ـ رساله‏اى پيرامون قاعده «من ملك شيئاً ملك الاقرار به».

12ـ رساله‏اى در قاعده‏ى لا ضرر.

13ـ رساله‏اى در طلب واراده، جبر وتفويض.

14ـ يك دوره اصول، خلاصهء بحث‏هاى خود ايشان كه براى فضلا درس داره است.

15ـ رساله‏اى در اجتهاد وتقليد كه جزو همان بحث‏هاى اصولى است.

16ـ رساله‏اى در قواعد چهارگانه (قاعده‏ى اصالة الصحة، قاعده‏ى فراغ، قاعده يد، وقرعه) كه همگى جزو بحث‏هاى دوره‏ى اصلى ايشان مى‏باشد.

17ـ تحرير الوسيلة كه شرح آن گذشت.

18ـ رساله‏اى در «ولايت فقيه» كه در نجف اشرف نوشته است.

19ـ «مكاسب محرمه» در دو جلد چاپ شده است.

20ـ كتاب «بيع وخيارات» كه در نجف اشرف تنظيم نموده وبه زيور طبع آراسته شده است.

21ـ «الفوائد» كه در آن افكار وانديشه‏هاى مخصوص استاد بزرگوارش مرحوم حائرى را ضبط كرده است.

22ـ تقرير درس مرحوم آية الله بروجردى از ابتدا، تا اول بحث «حجّيت ظن».

23ـ ديوان شعر، متأسفانه اين ديوان مانند برخى ديگر از آثار علمى او مفقود است، اميد است در سايه‏ى تلاش علاقمندان به دست آيد. (وبحمد الله مقدارى از آن در ديوانى با همين عنوان چاب شده است).

24ـ «صحيفه‏ى نور» كه مجموعه‏ى سخنرانى‏ها وآثار فكرى واجتماعى اين شخصيت بزرگ در آن گرد آمده است.

ب) نمونه‏اى از آثار ادبى امام

براي ارايه‏ى نمونه‏اى از اشعار نغز وزيبا وقريحه‏ى لطيف حضرت امام، يكى از قصايد او كه ضمن سؤال فردى سروده اند، را به علاقمندان شعر وادب تقديم مى‏داريم وبراى بهره ورى بيشتر به ديوان مرحوم امام (رض) كه اخيراً به زيور طبع آراسته شده، مراجعه فرمائيد:

سائل:

اماما: حسن ختامم رادر سؤال، باز از عشق مى دارم تا از عشق برايمان بگويى، لطفاً به جواب لطفتان، جامم را لبريز وبه نكهت كلامت، سخنم را عطر بيز وديدهء دل عارفان وعاشقان الله را به شوق ملاقات وديدار حضرت يار اشك ريز بفرماييد.

پير مغان چنين سرايد:

آتشى از عشق در جانم فكندى، خوش فكندى

                         من كه جز عشق تو آغازى و پايانى ندارم

عالم عشق است هر جا بنگرى از پست وبالا

                           سايهء عشقم كه خود پيدا و پهنانى ندارم

هرچه گويد عشق گويد، هرچه غيراز عشق را بنيان فكندى

                       غمزه كن برمن كه غير از عشق بنيانى ندارم

سرنهم دركوى عشقت، جان دهم در راه عشقت

                من چه مىگويم كه جزعشقت سرو جانى ندارم( ).

وأيضاً مى فرمايد:

عشق اگر بال گشايد به جهان حاكم اوست

                 گر كند جلوه در اين كون ومكان حاكم اوست

ذرّه اى نيست به عالم كه در آن عشقى نيست

                    باركـ الله كه كران تا به كران حاكم اوست

من چه گويم كه جهان نيست بجز پرتو عشق

              ذوالجلالى است كه بر دهر وزمان حاكم اوست( ).

روح الله، روح خدا

شب بود وظلمت آن قدر بر فضا چيره شده بود كه حتى اجازه‏ى فردا شدن نداشت. ظلم وسياهى بيداد مى‏كرد. فساد از درو ديوار فرو مى‏ريخت. هر روز رنگ ولعابى رايج مى‏شد ودريغ از...

انسانيّت زير سؤال رفته بود وهيچ كس نشانى از مرد ومردانگى را به ياد نداشت وهمه حتى افسانه‏ى مرد شدن را از ذهن‏ها برده وهمين بود كه غيرت مردانه‏ات را برافروخت.

دست بر فضا كشيدى وآن تاريكى را زدودى. آرى اين تو بودى كه بار ديگر مردانگى را به تمام معنا، تمام قد، جلو چشمان حيرت زده‏شان به نظاره گذاردى.

آرى، اين توى روح خدا، تو كه چون سرو استوار در برابر همه‏ى نابرابرى‏ها ماندى. چون شمع سوختى تا نور را به ديگران هديه كنى.

نمى‏دانم آزادى را چه كسى وچگونه برايت معنا كرد، اما هر كه بود ناز شستش كه تو را پروراند؛ چرا كه يك ملت را، يك كشور را ، به تمام وكمال با شعار استقلال وآزادى از هر قيد وبندى آزاد كردى.

استقلال را با رسوا كردن هر بيگانه‏اى به تفسير كشيدى.

مصمّم، يك صدا، جمهورى اسلامى را خواستار شدى وچه خوش گفتى، نه يك كلمه بيشتر ونه يك كلمه كمتر.

وشايسته گفتى «مرد از دامن زن به معراج مى‏رود» كه در روز ولادتت سالروز زن را به تقديس نام مادر، زنده‏ى تاريخ كردى. بگذار بگويم كه تو شايسته‏ى معراج انسانيّت بودى. تا مرزهاى عصمت فاطمى پيش رفتى و فرهنگ پايدار ((لَكُمْ فِى رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)) را با تمام حضور معنا كردى.

اما اگر تو نبودى حجم فرياد ملت در گلو مى‏ماند وخفه مى‏شد. آن همه شور وهيجان دين خاموش مى‏شد وكجا فرياد كاشانى‏ها ومدرس‏ها وصفوى‏ها به گوش تاريخ مى‏رسيد، كدام هجرت كبرى وصغرى در تاريخ ثبت مى‏شد وكدام دلهره واضطراب در دل خاموش وسرد كفر، كاخ‏هايشان را فرو مى‏ريخت.

اگر نبودى، ما از ظلم خفه مى‏شديم. اگر نبودى اصلاً ما نبوديم، زبان ملى‏مان هم عوض مى‏شد. ديگر ايرانى باقى نمى‏ماند كه ما را ايرانى خطاب كنند. ديگر همه چيزمان غربى مى‏‏شد.

رهبرمان هم در كلاس تو بوده كه حال رهبر آزادگان نام گرفته.

ابراهيم وار (عليه السلام) بت جهل را شكستى وشاه، آن بت بزرگ را به آن جا كه لايقش بود فرستادى.

وروزهايى كه حيات را از تو وام گرفته، شهادت به ساده زيستى

تومى دهد، چراكه براى ترويج آيين محمد (صلّى الله عليه وآله) ماندى تا به مهمانى حق دعوت شدى.

تو آمده بودى تا خورشيد شرق را به طلوع خود نشانه دهى، اراده‏مان را به اراده‏ى خود گره زدى وبه ما آموختى كه بر پاهاى خود بايستيم.

واينك در سال عزت وافتخار حسينى ودر سالهاى بعد از آن به نام وياد تو افتخار مى‏كنيم، ايرانى هستيم.

فاطمه انجم شعاع

فهرست

پيش گفتارص1

تو ترنم بهارىص3

امام خمينى (قده) در آينهء انديشه هاص5

ابعاد شخصيت  حضرت امام خمينى (قده) ص18

مقدمهص18

1- آگاهى از وضع جهانص21

2- بعد فلسفى وعرفانىص28

3- بعد اخلاقى امام (قده) ص31

4- بعد فقاهت واجتهادص33

5- بعد عبادى امام (قده) ص37

6- بعد ادبى وسبك نگارشص39

ألف: آثار علمى وتأليفات گرانقدرص41

ب: نمونه اى از آثار أدبى امام (قده) ص43

پايان: روح الله، روح خدا ص45