امام خمینی (ره) و بازشناسی اسلام آمریكایی

نگارنده به بررسی مبنای چنین تقسیم‌بندی و علت نام‌گذاری‌ها پرداخته و با بیان انواع اسلام آمریكایی و اوصاف و ویژگی‌های آن درصدد ارائه راه‌هایی برای شناخت آن است. یكی از مهم‌ترین و درخشان‌ترین نقطه در اندیشه سیاسی امام خمینی رحمه‌الله، بازشناسی اسلام اصیل از اسلام غیراصیل است. بازشناسی‌ای كه موجب رهایی از كوچه‌های تحجر و التقاط و دگراندیشی گردید. چنین امری از عهده كسی بر می‌آید، كه اسلام اصیل را به معنای واقعی كلمه بشناسد و خطراتی كه در كمین چنین اسلامی است را گوشزد نماید و برای مردم روشن نماید. اسلام در متن خویش دارای تضاد نیست و اگر تناقضی دیده می‌شود مثلاً از یك سو فریاد ظلم‌ستیزی سر داده و از طرف دیگر با ظالمان بر سر یك سفره می‌نشیند، ناشی از التقاط و دگراندیشی است نه تضاد در احكام اسلام: «روشن ساختن این حقیقت كه ممكن نیست در یك مكتب و در یك آیین دو تفكر متضاد و رو در رو وجود داشته باشد، از واجبات سیاسی بسیار مهم است  وظیفه همه علماست كه با روشن كردن این دو تفكر، اسلام عزیز را از شرق و غرب نجات دهند.»[1]

بررسی این نكته از آن جهت حائز اهمیت است كه این مباحث از طرف حضرت امام رحمه‌الله زمانی طرح شد، كه مشكلات متعددی همچون جنگ، ویرانی و پیامدهای آن در جامعه اسلامی وجود داشت؛ اما هیچ یك از این‌ها مانع از طرح این تقسیم نشد. این خود نشان دهنده خطر مهمی بود كه نظام اسلامی را تهدید می‌كرد. خطری كه مهم‌تر و حساس‌تر از مشكلات موجود در جامعه بود. از آنجا كه این انقلاب به نام اسلام پیروز شده بود، در صورت غفلت از این تقسیم، ضربات جبران‌ناپذیری بر پیكر انقلاب، بلكه بر پیكر اسلام وارد می‌شد. چرا كه گروهی با ماسك اسلام بر نقاط حساس نظام اسلامی دست می‌یافتند و هوا و هوس‌های خود را به نام دین بر مردم عرضه می‌كردند. از این رو تقسیم اسلام به اسلام ناب محمدی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و اسلام آمریكایی، مانع سوء استفاده كسانی می‌شود كه گرچه به ظاهر مسلمانند؛ امّا در حقیقت به تعبیر حضرت امام رحمه‌الله :«این‌ها مروج اسلام آمریكایی اند و دشمن رسول‌الله.»[2] گرچه بحث اسلام غیر اصیل را می‌توان، از راه‌های گوناگون همچون از دیدگاه قرآن، روایات و تاریخ مورد بررسی قرار داد؛ اما آنچه نویسنده در این نوشتار بدنبال آن است، تبیین آن در پرتو سخنان حضرت امام رحمه‌الله می‌باشد. از این رو سعی می‌شود، با توجه به سخنان آن حضرت، علت نام‌گذاری اسلام غیراصیل به اسلام آمریكایی و خصوصیات چنین اسلامی، مورد بررسی قرار گیرد.

1- علت تقسیم اسلام به اسلام ناب و اسلام آمریكایی
تقسیم اسلام به اسلام ناب محمدی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و اسلام آمریكایی[3] بیانگر این نكته است كه حق، همیشه ثابت بوده و تغییر نمی‌كند. به همین دلیل با نام‌گذاری اسلام اصیل به نام اسلام ناب محمدی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به حقیقت اشاره شده است؛ اما ماسك اسلام ناب و اسلام غیراصیل، در هر عصری چهره عوض می‌كند تا بتواند با سوار شدن بر موج هر عصری، عده‌ای از انسان‌های ساده لوح را در دام بیاندازد. می‌دانیم از بدو تولد اسلام، مخالفت‌های زیادی با آن صورت گرفت؛ ولی یكی از موفق‌ترین كارهایی كه صورت گرفت، آن بود كه در مقابل اسلام اصیل، اسلام بدل ساختند. مهم‌ترین نمونه آن را در برخورد حضرت علی علیه‌السلام با معاویه می‌توان دید. گرچه تحلیل سیاست‌های معاویه و حضرت علی علیه‌السلام از حوصله این نوشتار خارج است؛ اما توجّه به این نكته ضروریست، كه معاویه از كسانی بود كه بنای انهدام اسلام را داشت. مؤید این مطلب بیان مسعودی و ویل دورانت است.

نمونه اول: مسعودی در مروج الذهب می‌نویسد: «مطرف بن مغیرة بن شعبه می‌گوید: شبی پدرم به خانه آمد بسیار گرفته و ناراحت بود و شام نخورد. مدتی بعد پیش او رفتم و علت ناراحتی را پرسیدم. گفت: من از نزد پلیدترین انسان‌ها می‌آیم. گفتم: چه شد؟ گفت: امشب نزد معاویه بودم به او گفتم تو دیگر پیر شدی، پس حق اهل‌بیت از بیت‌المال را به آنها بده. گفت: هرگز چنین كاری نمی‌كنم. سپس از عمر و ابوبكر و عثمان یاد كرد و گفت: هر یك از آنها حكومت یافتند. وقتی مردند اسمشان از میان رفت؛ ولی روزی پنج مرتبه بانگ «اشهد ان محمدا رسول الله» از مأذنه‌ها شنیده می‌شود با این برنامه چه چیزی باقی می‌ماند؟ باید این مراسم، متروك و دفن شود»[4]

نمونه دوم: ویل دورانت در تاریخ تمدن می‌نویسد: «معاویه در كار دنیا ورزیده بود و به دین پایبند نبود و دین را پل كم خرجی می‌دانست كه نمی‌باید میان او و تمتع از لذات دنیا حائل شود».[5] معاویه با داشتن چنین روحیه‌ای، بر مسند حكومت اسلامی تكیه زد و بدعت‌های متعددی را در دین به وجود آورد؛ به گونه‌ای كه یعقوبی در تاریخ خویش، حدود هفده مورد از بدعت‌های وی را برمی‌شمارد مانند: گرفتن مال مردم به نام خودش، احداث پادشاهی در اسلام، خود بر صندلی می‌نشست و مردم پایین‌تر از او می‌نشستند و  [6] البته تمام این‌امور توسط وی، به ‌نام دین انجام می‌شد. و چه زیباست سخن امیرالمؤمنین علیه‌السلام كه می‌فرماید: «فان هذا الدین قد كان اسیرا فی ایدی الاشرار یعمل فیه الهوی و تطلب فیه الدنیا» یعنی: همانا این دین در دست بدكارانی اسیر گشته بود، كه با نام دین به هواپرستی پرداخته و دنیای خود را بدست می‌آوردند.[7] امّا همین شخص، با نام دین به جنگ حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام رفت و در ظاهر نیز حضرت را شكست داد: «با حربه قرآن معاویه، امیرالمؤمنین را شكست داد؛ با حربه قرآن، و الّا چند دقیقه دیگر، چند ساعت دیگر اگر مانده بود، آثاری از بنی امیّه باقی نمی‌ماند، لكن حیله كردند، قرآن آوردند كه ما مسلم، شما هم مسلم »[8]

این برخورد، در دوران امام حسین علیه‌السّلام و یزید، به اوج خود رسید. در زیارت اربعین می‌خوانیم: «و بذل مهجتك فیك لیستنقذ عبادك من الجهالة و حیرة الضلاله» یعنی: خون پاكش را در راه تو ریخت، تا بندگانت را از جهالت و گمراهی نجات دهد.[9] آنچه در زیارت اربعین آمده، مبین این است كه عده‌ای به خاطر جهل نسبت به اسلام ناب، و رفتن به سمت اسلام بدلی و غیراصیل، منادی اسلام اصیل را به شهادت می‌رسانند. از این رو باید آنها را از این جهالت نجات داد. بنابراین تبیین این نظریه و شناساندن چنین اسلامی، كاری حسینی است؛ یعنی شناساندن همان اسلام معاویه و یزیدی كه امروزه در قالب جدید و چهره آمریكاپسند، به بازار عرضه شده است. به همین جهت، شناخت دقیق این تفكر، كاری ضروری است. از اینرو این تقسیم را می‌توان، مصداق آیه شریفه «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِكْراً لِلْمُتَّقِینَ» یعنی: همانا ما به موسی و برادرش هارون كتاب تورات را عطا كردیم كه جداسازنده میان حق و باطل و روشنی بخش دل‌ها و یادآور متقیان است،[10] دانست. چرا كه در لباس دوست درآمدن، بهترین راه برای ضربه‌زدن به كیان و هستی اوست.

دشمن دوست‌نما را نتوان كرد علاج     
دانه را مرغ چه داند كه قفس خواهد شد

اینجاست كه به نظر می‌رسد، یكی از مهم‌ترین نقاط اندیشه حضرت امام رحمه‌الله تقسیم اسلام به اسلام اصیل و اسلام آمریكایی است، و اوست كه خطر این نوع تفكر را گوشزد می‌كند. آنجا كه می‌فرماید: «طلاب جوان باید بدانند كه پرونده تفكر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مآبی و دین فروشی عوض شده است.»[11] اما گذاردن نام آمریكا بر چنین اسلامی، برای آن است كه شیطنت‌ها و قلدرمآبی این شیطان بزرگ، بر كسی پوشیده نیست. امروزه در اكثر جنایت‌هایی كه در گوشه و كنار جهان بوقوع می‌پیوندد، رد پای آمریكا دیده می‌شود. امام راحل در ابتدا از چنین اسلامی با نام «اسلام ساختگی امثال معاویه» نام می‌برند[12] و بعد از آن كه كارتر، عامل كشته شدن مردم را روحانیون می‌دانست، حضرت امام در یك موضع‌گیری، منطق كارتر را منطق معاویه خواند: «در جنگ صفین وقتی كه عمار یاسر برای خاطر جنگ با معاویه در ركاب امیرالمؤمنین كشته شد، بین لشكر معاویه حرف واقع شد كه پیغمبر به عمار فرمودند كه تو را فرقه یاغی و باغی شهید می‌كنند و حالا لشكر معاویه شهید كرده است عمار یاسر را، پس باید فرقه یاغی و طاغی همین معاویه و لشكر او باشند. معاویه گفت كه نه، این را امیرالمؤمنین كشته برای این كه او فرستاده او را به جنگ،   منطق كارتر همین منطق معاویه است كه گفته است به این كه اینها مردم را به كشتن می‌دهند »[13] و بعد از این به دلیل شرارتها و قلدرمابی آمریكا، چنین اسلامی از سوی حضرت امام، به اسلام آمریكایی نام گرفت. به همین دلیل، نامگذاری چنین اسلامی به اسلام آمریكایی دارای چند ویژگی است:

1ـ اسلامی وجود دارد كه با اسلام ناب در تعارض است و با توجه به آن كه آمریكا مهم‌ترین منشأ فساد در عصر حاضر است، چنین اسلامی مخالف با منافع آنها نیست. از این رو با توسل به چنین اسلامی، نمی‌توان حق مظلومی را از این ظالمان گرفت و از آنجا كه كسانی به سراغ چنین اسلامی می‌روند كه منفعت شخصی و رفاه فردی را، بر مصلحت دین و ملت ترجیح می‌دهند، با وجود این در صورت نشستن بر سریر حكومت جامعه اسلامی، با احساس كوچك‌ترین خطر، حاصل همه زحمات ملت را یكشبه بر باد می‌دهند؛ چرا كه آنها هرگز عمق راه طی شده را ندیده‌اند.[14]

2ـ هر كجا آمریكا از اسلام طرفداری كرده و از آن حمایت و آن را ترویج می‌نماید، همان ماسك اسلام و اسلام غیراصیل است، كه مسلمان واقعی باید از آن اجتناب نماید. به عنوان مثال كشتار مسلمانان فلسطین هرگز منطبق با انسانیت نیست؛ چه برسد كه اسلام آن را تأیید كند. پس هرگاه مسلمانی با چنین گروهی كه مورد حمایت شدید آمریكاست رابطه برقرار كند، مهم‌ترین نشانه برای شناخت اوست. خلاصه آن كه تأیید آمریكا از چنین اسلامی، مهم‌ترین دلیل بر غیرواقعی بودن آن اسلام است.

3ـ این تقسیم برای تثبیت نظام یك امر مهم و ضروری به شمار می‌رفت. چون اگر چه قیام، موجب به ثمر نشستن این انقلاب شد؛ اما این تقسیم، موجب حفظ و بقای این انقلاب گردید؛ زیرا با این تقسیم، برای مردم روشن شد، هر چیزی كه برچسب اسلام را داشته باشد، اسلام حقیقی نیست و این كه چگونه مدعیان دروغین در ضربه‌زدن به نظام مقدس، تلاش نمودند تا با نام دین، سد راه آن گردند و نگذارند انقلاب اسلامی به بار بنشیند: «در پانزده خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود كه اگر تنها این بود مقابله را آسان می‌نمود. بلكه علاوه بر آن از داخل جبهه خودی گلوله حیله و مقدس مآبی و تحجر بود: گلوله زخم زبان و نفاق و دورویی بود كه هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را می‌سوخت و می‌درید.»[15] از این رو به نظر می‌رسد این تقسیم مهم‌تر از اصل قیام بود، چرا كه در غیر این صورت، انقلاب از مسیر اصلی منحرف شده و تمام ندانم‌كاری‌ها و بی‌تجربگی به نام دین مبین اسلام تمام می‌شد.

2ـ راه شناخت اسلام آمریكایی
امام خمینی رحمه‌الله با چند شیوه طرفداران چنین اسلامی را معرفی می‌كند: ابتدا به بیان ویژگی آنها می‌پردازد، سپس عناوینی كلی را ذكر می‌كند كه زیرمجموعه اسلام آمریكایی است و در نهایت، برخی از گروه‌ها را به طور مستقیم، مورد اشاره قرار می‌دهد.

الف بیان ویژگی طرفداران اسلام آمریكایی
امام راحل رحمه‌الله طرفداران اسلام غیراصیل را عده‌ای می‌داند كه اهل نفاق و حیله هستند: «شما باید به روشنی ترسیم كنید كه در سال 41، سال شروع انقلاب اسلامی و مبارزه روحانیت اصیل در مرگ آباد تحجر و تقدس‌مآبی چه ظلم‌ها بر عده‌ای روحانی پاكباخته رفت، چه ناله‌های دردمندانه كردند، چه خون دل‌ها خوردند، متهم به جاسوسی و بی‌دینی شدند »[16] اصحاب اسلام غیراصیل با تحجر خویش به ظواهر اسلام چسبیده‌اند لذا سخنان آنان بسیار دردناك‌تر و خطرناك‌تر از گلوله‌های دشمنان آشكار است. و از آنجایی كه وابسته به چنین اسلامی منفعت طلب می‌باشد، هرگز موقعیت خویش را به خطر نمی‌افكند. بنابراین در خانه‌های مجلل، بی‌توجه به زحمات طاقت فرسای پابرهنگان، آرمیده است و برای حفظ منفعت خویش همه چیز را زیر سؤال می‌برد: «آنهایی كه در خانه‌های مجلل، راحت و بی‌درد آرمیده‌اند و فارغ از همه رنج‌ها و مصیبت‌های جان‌فرسای ستون محكم انقلاب و پابرهنه‌های محروم، تنها ناظر حوادث بوده‌اند و حتی از دور، هم دستی بر آتش نگرفته‌اند »[17] چنین كسانی به خاطر آن كه مورد این سؤال واقع نشوند كه چرا عده‌ای معتقد به اسلام، خود را به آب و آتش می‌زنند و در مقابل زورگویی و فساد و فحشا می‌ایستند، اما شما آرام نشسته‌اید؟ به راحتی رهبران نظام و آنانكه در كوران مشقت و سختی به سر می‌برند را، انسان‌هایی بی‌دین، ایادی اجانب و  معرفی می‌كنند؛ همان‌گونه كه در دوران امیرالمؤمنین علیه‌السلام نسبت تارك‌الصلوة به حضرتش دادند، تا خود را بهتر از حضرت نشان داده و موجه جلوه نمایند. «در آن زمان روزی نبود كه حادثه‌ای نباشد، ایادی پنهان و آشكار آمریكا و شاه به شایعات و تهمت‌ها متوسل می‌شدند. حتی نسبت تارك‌الصلوة و كمونیست و عامل انگلیسی به افرادی كه هدایت مبارزه را بر عهده داشتند می‌دادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می‌گریست »[18]

افتراء و تهمت‌زدن یكی از ساده‌ترین كارها برای رهایی از فشارهایی است كه بر انسان‌های جاهل، در مواجهه با حق، پیش می‌آید. همان‌طور كه در هنگام نزول كتاب‌های آسمانی هم، به رسولان نسبت‌های ناروایی چون مجنون، ساحر، كذاب و   می‌دادند و كتاب آسمانی را نیز سحر و جادو و اساطیر پیشینیان می‌دانستند. عمده‌ترین توجیه این گروه آن بود كه نباید زندگی روزمره مبتنی بر ظلم و جهالت بر هم بخورد و در مبارزه بین حق و باطل، چنین تهمت‌زدن‌ها و افتراء‌‌ بستن‌ها عمری به درازای تاریخ دارد. به همین دلیل است كه دوران انقلاب اسلامی نیز عده‌ای آگاهانه و برخی ناآگاهانه، به خاطر متوقف كردن انقلاب، از این حربه استفاده كرده‌اند تا مگر جلوی آن را بگیرند. غافل از آن كه: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِوءُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»[19] یعنی: كافران می‌خواهند تا نور خدا را بگفتار باطل خاموش كنند و البته خداوند نور خود را محفوظ خواهد داشت گرچه كافران نپسندند.

ب‌ـ انواع اسلام آمریكایی
برای شناخت اسلام ناب محمدی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از اسلام آمریكایی مهم‌ترین راه، عرضه آنها به قرآن كریم است. در این صورت، تضادهای موجود به خوبی آشكار می‌گردد. همچنین می‌توان به افرادی كه اسلام حقیقی را به طور كامل می‌شناسند مراجعه نمود، تا اسلام اصیل و غیراصیل را معرفی نمایند. با توجه به آن كه حضرت امام خمینی رحمه‌الله یكی از مهم‌ترین انقلاب‌های جهان را با معیار اسلامی به جهان عرضه كرد، طبیعیست كه در جهت تبیین اسلام آمریكایی بكوشد تا انقلاب به بیراهه كشیده نشود. مهم‌ترین مواردی كه به عنوان اسلام آمریكایی معرفی شدند عبارتند از:

1ـ اسلام سرمایه‌داری؛
2ـ اسلام راحت‌طلبان؛
3ـ اسلام مقدس‌مآب‌ها؛

1ـ اسلام سرمایه‌داری
مخالفت سرمایه‌داران و مرفهین با اسلام مخالفتی به درازای تاریخ است. شاهد این كلام فرموده خداوند در قرآن كریم است. آنجا كه می‌فرماید: «ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدی مِمّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ»[20] یعنی: هیچ‌كس از رسل را پیش از تو در شهری نفرستادیم جز آن كه اهل ثروت و مال آنجا، گفتند: ما پدرانمان را بر آراء و عقایدی یافتیم و از آنها پیروی خواهیم كرد. رسول گفت: اگر چه من به آیین بهتر از دین پدرانتان هدایت كنم؟ گفتند: ما به آنچه شما به رسالت آوردید كافریم. با توجه به آیه شریفه و آنچه گذشت بیان چند نكته ضروری است:

1ـ نزاع بین انبیاء و افراد زراندوز، دائمی بوده و هیچ پیامبری نیامده مگر این كه این نزاع در دوران وی وجود داشته است.

2ـ آنها كه با پیامبران به درگیری می‌پرداختند، افراد چپاول‌گری بودند كه با استفاده از زور و ظلم، به ثروت دست یافته بودند. به همین دلیل، می‌ترسیدند در صورت ایمان به پیامبران، اموال خود را باید بین فقراء و صاحبان حق تقسیم نمایند. از این رو با آنها به مخالفت می‌پرداختند.

3ـ چنین كسانی دارای یك تعصب كوركورانه بوده و از منطق و برهان پیروی نمی‌كنند.

علت اصلی این تقابل، این است كه مرفهین، به دنبال چپاول و غارت اموال دیگران هستند و برای آن كه بتوانند در جوامع اسلامی به این هدف شوم خود برسند، ناچارند كه خود را متدین نشان دهند: «فریاد برائت ما فریاد دفاع از مكتب و نوامیس و فریاد دفاع از منابع و ثروت‌ها و سرمایه‌ها فریاد دردمندانه ملت‌هایی است كه خنجر كفر و نفاق قلب آنان را دریده است. فریاد برائت ما فریاد فقر و تهی‌دستی گرسنگان و محرومان و پابرهنه‌هاییست كه حاصل عرق جبین و زحمات شبانه‌روزی آنان را زراندوزان و دزدان بین‌المللی به یغما برده‌اند و حریصانه از خون دل ملت‌های فقیر و كشاورزان و كارگران زحمت‌كشان را از رسیدن كمترین حقوق حقه خود محروم نمودند»[21] «ارائه طرح‌ها و اصولاً تبیین جهت‌گیری اقتصاد اسلام در راستای حفظ منافع محرومین و گسترش مشاركت عمومی آنان و مبارزه اسلام با زراندوزان، بزرگترین هدیه و بشارت آزادی انسان‌ها از اسارت فقر و تهیدستی به شمار می‌رود»[22] حضرت امام در بیانی دیگر، ضمن رد آشتی بین سرمایه‌داران زالو صفت و روحانیون متعهد، مفاسد اسلام سرمایه‌داری را برمی‌شمارد و پذیرفتن چنین اسلامی را خفت و خواریی می‌داند كه با شرافت انسانی و اسلام ناب در تعارض است. «علمای اصیل هرگز زیربار سرمایه‌داران و پول‌پرستان و خوانین نرفته‌اند و همواره این شرافت را برای خود حفظ كرده‌اند و این ظلم فاحشی است كه كسی بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با سرمایه‌داران در یك كاسه است. روحانیت متعهد به خون سرمایه‌داران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سرآشتی نخواهد داشت »[23] آری! طرفدار اسلام ناب محمدی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، هرگز با مرفهین بی‌دردی كنار نخواهد آمد؛ چرا كه اسلام ناب محمدی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با اسلام غیراصیل و آمریكایی بر سر یك سفره نمی‌نشیند. از این رو شناساندن این حقیقت كه اسلام سرمایه‌داری، اسلامی غیراصیل و بدلی است، از وظایف مهم روحانیون متعهد به شمار می‌رود.

2ـ اسلام راحت‌طلبان
طرفداران اسلام راحت‌طلبی سعی‌شان در این است كه راحت‌طلبی را با دینداری، یك جا جمع نمایند و پرواضح است آنچه كه معارض با راحت‌طلبی و منفعت شخصی آنها باشد را، نخواهند پذیرفت و برای حفظ رفاه خویش از كمك به دیگران پرهیز كرده و غیر از خودشان، همه را به هیچ می‌انگارد. در صدر اسلام كسانی بودند كه هرگاه خطری احساس می‌كردند خود را در خانه‌ها محبوس می‌كردند و به بهانه حفاظت از خانه و فرزندان، از رفتن به جنگ سرباز می‌زدند و هرگاه بحث غنائم پیش می‌آمد، دندان تیز كرده و خواهان سهم خویش از غنائم بودند و در صورتی كه پیامبراكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به آنها چیزی نمی‌داد، نسبت حسادت به آن حضرت می‌دادند. هنگامیكه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از حدیبیه به سوی مدینه می‌رفت، عده‌ای از اعراب از رفتن و همراهی با آن حضرت سرباز زدند. خداوند به آن حضرت فرمود: اینان پیش تو آمده و بهانه تراشی خواهند كرد. و وقتی آن حضرت به همراه مؤمنینی كه همراه ایشان بودند برگشتند، به حضور حضرت شتافته و علت همراه نشدن خود را محافظت از اموال و اولاد و خانه عنوان كردند: «سَیَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الأْعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا» یعنی: اعراب بادیه‌نشین كه از حضور در جنگ‌ها در سفر فتح مكه، تخلف می‌ورزند برای عذر و تعلل خواهند گفت: ما را محافظت اهل بیت و اموالمان، از آمدن بازداشت.[24]

آنگاه خداوند می‌فرماید: اینان دروغ می‌گویند، واقعیت آن است كه آنها فكر نمی‌كردند پیامبراكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به همراه مؤمنین برگردند، به همین دلیل از ترس كشته شدن نیامدند: «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُوءْمِنُونَ إِلی أَهْلِیهِمْ أَبَداً وَ زُیِّنَ ذلِكَ فِی قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُوراً»[25] یعنی: بلكه شما پنداشتید كه رسول و مؤمنان با او به سوی وطن و اهل بیت خود هرگز برنخواهند گشت و این خیال در دل شما بخطاء جلوه كرد و بسیار گمان بد و اندیشه باطلی كردید و مردمی در خور قهر و هلاكت بودید. جالب آن كه، همین افراد كه از رفتن به جنگ سرباز زدند، هنگامی كه بحث غنائم پیش آمد، خواهان غنیمت شدند: «سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلی مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ» یعنی: هنگامی كه شما برای به دست آوردن غنایمی حركت كنید، متخلفان(حدیبیه) می‌گویند: بگذارید ما هم در پی شما بیاییم.[26] وقتی به آنها گفته شود: كسی كه تخلف كرده بهره‌ای از آن نمی‌برد خواهند گفت شما به ما حسادت می‌كنید: «فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ كانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلاّ قَلِیلاً» یعنی: بزودی می‌گویند شما با ما حساد می‌ورزید. بلكه آنها جز عده قلیلی همه بی‌ایمان و جاهل و نادانند.[27] آری! راحت‌طلبان، تنها زمانی كه بحث منفعت پیش آید به سراغ دین و مؤمنین می‌روند  در حالیكه طرفدار اسلام ناب در صورت نیاز هم آن را در راه حق و به جهت كمك به محرومین انفاق می‌كند: «لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ»[28] یعنی: نیكی آن است كه كسی ایمان بیاورد به خدا و روز قیامت و به ملائكه و به كتاب‌های نازل شده از طرف خداوند؛ بدهد مال را، با این كه به مال علاقه دارند. «طرفداران اسلام ناب و مؤمنین واقعی كسانی هستند، بذل مال نموده نشر خیر می‌كنند و به دیگران كمك می‌كنند در حالی كه بر آنها واجب نیست؛ اما با این وجود نمی‌گذارند محتاجین چرخه زندگیشان از حركت باز ایستد.»[29]

حضرت امام رحمه‌الله با افشاگری خویش، چهره كسانی كه منافع خود را بر احكام دین مقدم می‌كنند بخوبی روشن نمود. «از صدر اسلام تاكنون دو طریقه، دو خط بوده است: یك خط، خط اشخاص راحت‌طلب كه تمام همشان به این است كه یك طعمه‌ای پیدا بكنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم آنهایی كه مسلمان بودند می‌كردند؛ اما مقدم هر چیزی در نظر آنها راحت‌طلبی بود  یك‌ دسته دیگر هم انبیاء بودند  تمام عمرشان را صرف می‌كردند در این كه با ظلم‌ها و با چیزهایی كه در ممالك دنیا واقع می‌شود، همشان را اینها صرف می‌كردند در مقابله با اینها  من در طول نهضت، اشخاصی را دیدیم، بسیار هم مردم نماز خوان و ملا و معتبر و اینها بودند، لكن در همان یورش اول كه سازمان امنیت برد و یك دسته‌ای را اذیت كرد و زد، راحت‌طلبی را برداشتند و انتخاب كردند و كنار نشستند؛ و حالا یا ساكت نشستند و یا بعضی هم ساكت نشدند و كنار ننشستند؛ یعنی موافقت كردند با دستگاه»[30] حضرت امام رحمه‌الله در جای دیگر بیان می‌كند كه نباید به چنین افرادی فرصت داد كه بر پست‌های كلیدی تكیه زنند؛ زیرا چنین افرادی با كوچك‌ترین فشار، دنیاطلبی را بر می‌گزینند و بیم آن می‌رود كه انقلاب را یك شبه بفروشند: «آنهایی كه در خانه‌های مجلل راحت و بی درد آرمیده‌اند و فارغ از همه رنج‌ها و مصیبت‌های جان‌فرسای ستون محكم انقلاب و پابرهنه‌های محروم، تنها ناظر حوادث بوده‌اند و حتی از دور هم دستی بر آتش نگرفتند، نباید به مسؤولیت‌های كلیدی تكیه كنند، كه اگر به آنجا راه پیدا كنند چه بسا انقلاب را یك شبه بفروشند، و حاصل همه زحمات ملت ایران را بر باد دهند، چرا كه اینها هرگز عمق راه طی‌شده را ندیده‌اند و فرق و سینه شكافته نظام و ملت را به‌دست از خدا بی‌خبران ‌مشاهده ‌نكرده‌اند  .»[31]

3ـ اسلام مقدس مآب‌ها
از آنجا كه این گروه به ظواهر اسلام اهمیت زیادی می‌دهند، شناخت آنها از مسلمانان واقعی، كاری بس دشوار است و به همان اندازه خطرناك نیز هستند، چرا كه آنها در عمق جامعه اسلامی نفوذ كرده‌اند و جدا ساختن آنها از مسلمانان واقعی نیاز به درایت و تیزهوش و یا به عبارت درست‌تر نیاز به موهبت الهی دارد. «در حالات عبدالله ذی الحویصره رأس خوارج آوردند: كه عبادت وی باعث تعجب همگان شد. اصابه از انس روایت كرد كه در زمان رسول‌خدا علیه‌السلام مردی بود كه تعبد و اجتهادش ما را به تعجب واداشت و او را برای حضرت توصیف كردیم اما حضرت وی را نشناخت. تا این كه روزی به طرف ما می‌آمد او را به حضرت نشان دادیم. حضرت وقتی او را دید فرمود: از شخصی خبر می‌دهید كه از چهره‌اش علامت شیطان هویداست.[32] وقتی به نزدیك حضرت و یارانش آمد سلام نكرد. حضرت فرمود: آیا برای این نبود كه خیال كردی از همه بالاتر هستی؟ گفت: آری.»[33] «و او همان كسی است كه به پیامبر عرض كرد: غنائم را به عدالت تقسیم كن. حضرت فرمود: وای بر تو! اگر من عادل نباشم پس چه كسی عادل است؟! آنگاه فرمود: از نژاد وی افرادی به وجود می‌آیند، كه نمازشان و روزه‌شان شما را به تعجب وا می‌دارد و اینان چنان از دین خارج می‌شوند كه تیر از كمان خارج می‌شود.»[34] آری! آن زمان كه حضرت از وجود فتنه‌ای عظیم در جامعه اسلامی خبر داد، كسی نمی‌توانست عمق خیانت این گروه را تصور كند. تا در جنگ نهروان كه بزرگترین رویارویی اسلام حقیقی و اصیل با مقدس مآب‌ها بود دشمنان در لباس دوست درآمده، مشخص شدند. هر چند جنگ نهروان به معنای پایان كار این گروه شوم نبود و وقتی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام بعد از جنگ نهروان سؤال می‌شود، یا امیرالمؤمنین! آیا این قوم از بین رفتند؟ فرمود: «كلا و الله انهم نطف فی اصلوب الرجال و قرارات النساء كلما نجم منهم قرن قطع حتی یكون آخرهم لصوصا سلاّبین» یعنی: نه، سوگند بخدا آنها نطفه‌های در پشت پدران و رحم مادران وجود خواهند داشت هرگاه كه شاخی از آنان سر برآورد قطع می‌گردد، تا این كه آخرینشان به راهزنی و دزدی تن در می‌دهند.[35]

مقدس مآبان قرن‌ها بعد، در چهره‌های متفاوت اما با همان انگیزه و روش، به وجود آمدند تا تیشه بر ریشه اسلام ناب محمدی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بزنند؛ اما فریاد امام امت رحمه‌الله و هشدار آن بزرگوار كه همانند اجداد طاهرینش، هشداری از سر دلسوزی و احساس خطر بود، خطری كه نه تنها در كمین انقلاب اسلامی، كه در كمین اسلام ناب محمدی نشسته بود را از سر آن دور ساخت. از این رو روحانیت متعهد و مسلمانان طرفدار اسلام ناب، می‌بایست با تمام وجود هوشیار بوده و مبارزه با آنها را جدی بگیرند و ذره‌ای از آنان غافل نشوند: «در حوزه‌های علمیه هستند افرادی كه علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فعالیت دارند. امروز عده‌ای با ژست تقدس‌مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می‌زنند كه گویی وظیفه‌ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه‌های علمیه كم نیست.»[36] البته وجود چنین گروهی در جامعه اسلامی به صدر اسلام بر می‌گردد و ضربه‌های بس خطرناك، توسط این گروه بر پیكر اسلام وارد  شده است كه برخی از آنها غیرقابل جبران است: «ما باید این تأسف را بگور ببریم كه نگذاشتند آن طوری كه حضرت امیر می‌خواست حكومت تشكیل بدهد. جنگ‌های كه در داخل پیش آوردند آنهایی كه مدعی اسلام بودند و با اسم اسلام با ایشان معارضه كردند، و با اسم اسلام، اسلام را كوبیدند و با اسم قرآن كریم ایشان را از مقصد باز داشتند. اگر آن حیله‌ای كه معاویه و عمروعاص به كار برده بودند، آنهایی كه از طبقه مقدسین باصطلاح بودند مانع نشده بودند از این كه حضرت امیر بشكند آن حیله را و آن حیله شكسته می‌شد، سرنوشت اسلام غیر از این بود كه حالا هست، نه غیر از آن بود كه بعدها بود. شاید قضایای امام حسن سلام الله علیه و آن ابتلائاتی كه او پیدا كرد و قضیه كربلا پیش نمی‌آمد. و جرم و گناه همه این امور به گردن آن مقدسین نهروان بود كه لعنت خدا از ازل تا ابد با آنها باشد  یك دسته به اسم اسلام به دشمنی برخاستند، و یك دسته احمق هم كه اطراف ایشان بودند باز به اسم قرآن دست ایشان را بستند، دست امیرالمؤمنین را.»[37]

دقت در بیان حضرت امام رحمه‌الله این حقیقت تلخ را روشن می‌سازد كه ضربه‌های جبران ناپذیری، توسط این افراد بر پیكر اسلام وارد شده است و این ضربات همچنان ادامه دارد؛ به همین دلیل، باید بسیار مواظب بود: «خون دلی كه پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است.»[38] اینان همیشه خواهند بود و تنها شیوه دین‌فروشی عوض شده است. این افراد چنان ضرباتی بر پیكر اسلام و مسلمین وارد كرده و می‌كنند كه بزرگترین انسان‌ها را نیز دچار مشكل می‌كند. كسانی كه به تعبیر زیبای امیرالمؤمنین علیه‌السلام مردنمایان نامردی هستند كه هدفی جز تیشه به ریشه دین زدن ندارند: «یا اشباه الرجال فلا رجال حلوم الاطفال و عقول ربات الحجال لوددت انی لم اركم و لم اعرفكم معرفةً و الله جرّت ندما و اعقبت سرما قاتلكم الله لقد ملأتم قلبی قیحا و شحنتم صدری غیظا» یعنی: ای مردنمایان نامرد، ای كودك صفتان بی‌خرد كه عقل‌های شما به عروسان پرده‌نشین شباهت دارد. چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نمی‌دیدم و هرگز نمی‌شناختم. شناسایی شما كه جز پشیمانی حاصلی نداشت و اندوهی غم بار، سرانجام آن شد. خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پر خون و سینه‌ام از خشم مالامال است.[39]

و از آنجا كه خود هیچ هنری ندارند و تحمل رشد و پیشرفت دیگران را نیز نمی‌توانند داشته باشند، بهترین كار را در این یافتند كه دیگران را مرتد و كافر بدانند. به تعبیر مرحوم شهید مطهری رحمه‌الله :«همیشه بی‌سوادها و نادان‌ها و جاهل‌ها، وقتی كه در مقابل دانشمندها، با قدرت‌ها و با هنرها قرار می‌گیرند و می‌بینند جامعه، برای اینها احترام قائل است، نمی‌دانند چه بكنند، ابزار دیگری ندارند. اگر بگویند بی‌سواد است آثار علمی‌اش را می‌بینند؛ اگر بگویند بی‌هنر است هنرش را دارند می‌بینند؛ اگر بگویند بی‌عقل است عقلش را دارند می‌بینند چه بگویند؟ آخرش می‌گویند این دین ندارد و این كافر است.»[40] آری براستی كه: «آنقدر كه اسلام از این مقدسین روحانی‌نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است  »[41]

ج‌ـ مصادیق اسلام متحجر
شاید مهم‌ترین مسأله در نگهداری اسلام اصیل، شناختن مقدس مآب‌هایی است كه تنها به ظواهر اسلام دل خوشند و هر چه كه مخالف ظواهر اسلام باشد با آن به مخالفت می‌پردازند. از آنجاییكه این افراد دارای عقل و منطق نیستند، فهماندن حقائق دین به آنها كار سخت و طاقت‌فرساست. شهید مطهری رحمه‌الله داستانی را نقل می‌كند كه شنیدنی است: «یك مرد ساده‌لوحی ما داشتیم كه آدم خیلی مقدسی هم بود. او شنیده بود كه نباید بدون اجازه به خانه وارد شد. شنیدم یك وقت در مشهد می‌خواست وارد یكی از كاروان‌سراهای بزرگ شود تا از همشهری‌هایش خبر بگیرد. پشت در كاروانسرا ایستاد و یك كسی را فرستاد كه اجازه هست من داخل شوم یا نه؟»[42]

براستی چنین اسلامی چگونه با منافع شرق و غرب در تضاد است و چگونه دنیاداران بی‌درد از چنین اسلامی حمایت نكنند و آن را ترویج ننمایند؟ آیا صرف نماز خواندن و كارهای عبادی اسلام را انجام دادن اما از كارهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی اسلام غافل بودن، مصداق «نومن ببعض و نكفر ببعض» نیست؟ كسانی كه مجریان احكام سیاسی و فرهنگی اسلام را با انواع تهمت‌ها آزردند، آیا جز خدمت به دشمن، نام دیگری بر آن می‌توان نهاد؟! «راستی اتهام آمریكایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال كردن حرام‌ها و حرام كردن حلال‌ها، اتهام كشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه كسانی صادر می‌شود؟ از آدم‌های لامذهب یا از مقدس‌نماهای متحجر و بی‌شعور؟»[43] «دیروز حجتیه‌ای‌ها مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابی‌تر از انقلابیون شده‌اند!»[44] و در مورد ولایتی‌ها می‌فرماید: «ولایتی‌های دیروز كه در سكوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‌اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شكسته‌اند و عنوان ولایت برایشان جز تكسّب و تعیّش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‌خورند!»[45]

نتیجه آن كه: در طول تاریخ بهترین راه برای مبارزه با دین اصیل، ساختن دینی در مقابل آن بود كه بت‌پرستی مشركان بهترین شاهد بر صدق این ادعاست؛ چرا كه در مقابل پرستش خداوند، كه توسط دین اصیل ترویج می‌شد، خدای بدلی و غیراصیل را جایگزین می‌كردند تا آن گونه كه خود می‌خواهند، برای چنین خدا و چنین دینی تصمیم بگیرند، به گونه‌ای كه با منافع آنها در تضاد نباشد. عده‌ای در این میان برای راحت‌طلبی و عده‌ای به خاطر كج‌فهمی و برخی نیز به خاطر نافهمی حقایق دین، بدین سمت سوق پیدا نمودند. به همین دلیل، در بین مسلمانان اسمی، شناخت مسلمان حقیقی، كاری سخت و طاقت فرساست و حضرت امام رحمه‌الله با ترسیم دو تفكر اسلام اصیل و اسلام غیر اصیل و یا به تعبیر آن حضرت، اسلام آمریكایی مهم‌ترین كار را در عصر حاضر انجام دادند، كه عدم توجه به این تقسیم می‌تواند پیامد خطرناكی برای كشورهای اسلامی خصوصاً انقلاب اسلامی داشته باشد. اگر تا دیروز از راه مقدس‌مآبی، در مقابل دین موضع می‌گرفتند، امروزه با طرح تعدد قرائت و پلورالیسم دینی، سعی در ترویج اسلامی دارند كه به تعبیر حضرت امام رحمه‌الله مصداق اسلام آمریكاییست، هر چند مقدس مآبی نیز رواج دارد. از این رو تنها راه رسیدن به جامعه متمدن اسلامی آن‌گونه كه اسلام ناب محمدی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ترسیم نمود و توسط اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام تفسیر و اجرا شده است شناخت اسلام حقیقی از اسلام غیراصیل و اسلام آمریكایی است و چنین امری از عهده كسانی بر می‌آید كه دین واقعی را درك كرده باشند. آنچه كه در بیانات حضرت امام رحمه‌الله آمده است معیار بسیار روشنی برای شناسایی اسلام غیر اصیل است كه از اسلام جز عنوان چیزی نداشته و از محتوا تهی شده است. بنابراین شناخت چنین اسلامی از وظایف بسیار مهم اندیشمندان به خصوص روحانیون متعهد است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
[1]. صحیفه امام، نشر مؤسسه آثار امام خمینی رحمه‌الله ، ج 21، ص 121.
[2]. همان، ج 21، ص 278.
[3]. همان، ج 21، ص 240.
[4]. مسعودی، مروج الذهب، مصر، ج 3، ص 363.
[5]. ویل دورانت، تاریخ تمدن عصر دین، فصل 10، نشر آموزش انقلاب اسلامی، 1368، ترجمه مرزبان و دیگران، ج 4، ص 247.
[6]. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 240ـ217.
[7]. نهج‌البلاغه، نامه 53، بند 71.
[8]. صحیفه امام، پیشین، ج 1، ص302.
[9]. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، نشر اوسه، 1379، چاپ چهارم، ص 781.
[10]. انبیا/ 48.
[11]. صحیفه امام، ج 21، ص 280.
[12]. همان، ج 2، ص 487.
[13]. همان، ج 5، ص 243.
[14]. ر.ك: صحیفه امام، پیشین، ج 20، ص 334.
[15]. همان، ج 21، صص 280ـ279.
[16]. همان، ج 21، ص 240.
[17]. همان، ج 20، ص 333.
[18]. همان، ج 21، ص 280.
[19]. صف/ 8.
[20]. زخرف/ 24ـ23.
[21]. صحیفه امام، پیشین، ج 20، ص 318.
[22]. همان، ج 20، ص 340.
[23]. همان، ج 21، صص 277ـ276.
[24]. فتح/ 11.
[25]. فتح/ 12.
[26]. فتح/ 15.
[27]. همان.
[28]. بقره/ 177.
[29]. ر.ك: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، نشر دار الكتب الاسلامیه، 1397، ج 1، ص 437.
[30]. صحیفه امام، پیشین، ج 14، صص 521ـ519.
[31]. همان، ج 20، صص 334ـ333.
[32]. در روایت «لسعفة الشیطان» آمده است و لبعف بمعنای دُمَل است كه در چهره به وجود می‌آید.
[33]. علامه عسكری، معالم المدرستین، نشر مؤسسه نعمان، بیروت، 1410، ج 1، ص 68.
[34]. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، نشر دار الفكر، بیروت، 1401، ج 8، ص 152.
[35]. نهج‌البلاغه، خطبه 60، نسخه المعجم.
[36]. صحیفه امام، پیشین، ج 21، ص 278.
[37]. همان، ج 18، صص 409ـ408.
[38]. همان، ج 21، ص 278.
[39]. نهج‌البلاغه، نسخه المعجم، خطبه 27، بند 13.
[40]. شهید مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، نشر صدرا، 1373، ص 43.
[42]. صحیفه، ج 21، ص 380.
[43]. آشنائی با قرآن، نشر صدرا، 1369، ج 4، ص 82.
[44]. صحیفه امام، پیشین، ج 21، ص 281.
[45]. همان.
[46]. همان.