امام خمینی و اخلاق سیاسی روحانیت

سیاستمدار نمی تواند از عهده سیاستی رسا و کارگشاد برآید مگر هنگامی که تنها به نظر خود و به آنچه مصلحت ملک و هموار شدن کار و استوارسازی پایه حکومتش در آن باشد عمل کند; چه موافق شریعت باشد چه نباشد. و هر وقت در سیاست و تدبیر به مقتضای این کار نکند بعید است کار او نظام یابد یا وضع او استوار گردد. و امیرالمومنین پای بند قیود شریعت بود خود را تنها پیرو آن می دانست و آن دسته از آرای جنگی و کید و تدبیر که موافق شرع نبود را کنار می گذاشت هرچند مایه اصلاح کار و ثبات امر او بود. لذا قاعده او در خلافت قاعده دیگرانی نبود که چنین التزامی نداشتند.» (1)
و سپس به بیان ویژگی روش و سیاست «دیگران» می پردازد و با سیره حضرت مقایسه می کند.
گفته یادشده سخنی است در نیمه قرن هفتم هجری از سوی یکی از علاقه مندان امیرالمومنین (ع) در شرق عالم. اما حدود 250 سال بعد در اوائل قرن شانزدهم میلادی در غرب عالم نیکولو ماکیاول در شرح شرط موفقیت حاکمان نوشت:
«همگان بر این نکته واقفند که صفاتی مانند وفاداری حفظ حرمت و قول درستی رفتار و نیالودگی به نیرنگ تا چه پایه در شهریار پسندیده است. اما از آن طرف در قبال حوادثی که در عصر ما اتفاق افتاده است خود به چشم می بینیم که شهریارانی که زیاد پابند حفظ قول خود نبوده اند ولی در مقابل رموز غلبه بر دیگران را به کمک حیله ونیرنگ خوب می دانسته اند کارهای بزرگ انجام داده اند و وضعشان در آخر کار خیلی بهتر از آن کسانی بوده است که در معامله با دیگران صداقت و درستی به خرج داده اند.
پس بگذارید همه این را بدانند که برای رسیدن به هدف از دو راه می توان رفت: یکی از راه قانون و دیگری از راه زور. از این دو راه اولی شایسته انسانها و دومی شایسته حیوان هاست. ولی از آنجا که طریقه اول غالبا بی تاثیر است تشبث به طریقه دوم ضرورت پیدا می کند. بنابراین بر شهریار لازم است که طریقه استعمال هر دوی این شیوه ها را خوب بداند و موقع را برای به کار بردن هر کدام نیک بسنجند.» (2)
پریروز و دیروز و امروز ندارد. این روش و منطق جاری در بخش غالب حکومت ها و سیاست مداران و حاکمان در شرق و غرب عالم است. در این باب قضیه ای نیز حضرت امام خمینی قدس سره با رئیس سازمان امنیت وقت رژیم شاه سرلشکر پاکروان دارند:
«وقتی که ما در حبس بودیم و بنا بود که حالا دیگر از حبس بیرون بیاییم و برویم قیطریه و در حصر باشیم آن رئیس امنیت آن وقت در آنجا حاضر بود و ما بنا بود از آن مجلس برویم ما را بردند پیش او. او ضمن صحبت هایش گفت: که آقا! سیاست عبارت از دروغگویی است عبارت از خدعه است عبارت از فریب است عبارت از پدرسوختگی است این را بگذارید برای ما. من به او گفتم: این سیاست مال شماست !» (3)
در بخش ولایت فقیه نیز به همین جریان اشاره کرده و افزوده اند:
«راست هم می گفت. اگر سیاست عبارت از اینها است مخصوص آنها می باشد. اسلام که سیاست دارد مسلمانان که دارای سیاست می باشند ائمه هدی علیهم السلام که «ساسه العباد» هستند غیر این معنایی است که او می گفت. او می خواست ما را اغفال کند.» (4)
راستی ما ـ بویژه روحانیت ـ در پی کدام منطق و روش بوده و هستیم منطق و روش دوم این است:
«ای مردم ! وفا قرین صداقت است و من سپری نگاه دارنده تر از وفای به عهد سراغ ندارم و کسی که بداند بازگشتش چگونه است مکر نمی کند. ما در زمانی واقع شده ایم که بیشتر مردم آن نیرنگ را زیرکی پندارند. و نادانان ایشان را زیرک خوانند چه سودی می برند این نیرنگ بازان خدا ایشان را بکشد! شخص زیرک و کاردان راه حیله و چاره هر کار را می داند و سبب اینکه نیرنگ به کار نمی برد آن است که امر و نهی خدا مانع می شود و با اینکه حیله و نیرنگ را دیده و دانسته و توانایی به کار بردن آن را دارد رها می کند و کسی که در دین از هیچ گناهی باک ندارد فرصت را ازدست نداده در هر کاری به مکر و خدعه دست می یازد.» (5)
«سوگند به خدا معاویه ازمن زیرک تر نیست لکن او عهدشکنی و خیانت کرده معصیت و نافرمانی می کند و اگر خدعه و عهدشکنی نکوهیده نبود من زیرک ترین مردم بودم ولی هر خدعه و بی وفایی گناه است و هر گناهی نافرمانی است و روز قیامت برای هر عهدشکنی پرچم و نشانه ای است که به آن شناخته می شود.» (6)
حضرت امام خمینی «قدس سره» که اینک در آستانه نوزدهمین سالگشت رحلت وی هستیم کدام سیاست و کدام اخلاق سیاسی را نفی کرد و فرمود ما اهل آن نیستیم و «این مال شماست» و کدام را تبیین و ترویج کرد و قاعده حکومت اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران شمرد و بویژه از روحانیت و علما به جد و بارها خواست از آن کناره نگیرند
«سیاست به آن معنایی که اینها می گویند که دروغگویی با دروعگویی چپاول مردم و با حیله و تزویر و سایر چیزها تسلط بر اموال و نفوس مردم این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد این سیاست شیطانی است.» (7)
به حتم اصلی ترین شاخصه ساختاری و عملکردی حکومت امیرالمومنین (ع) پس از اصل خاستگاه و جایگاه آن که آن را از حکومت های دیگر متمایز می ساخت و می سازد اخلاق و اصول سیاسی وی بود. و به گزافه نیست اگر بزرگ ترین چالش حکومت بلکه زندگی سیاسی آن بزرگوار را مواجهه با قاعده و روشی بشماریم که بعدها در اروپای دوره رنسانس و نگارش کتاب «شهریار» نام ماکیاولیسم به خود گرفت و به صورت یک مکتب سیاسی تدوین شد و نه فقط در ایتالیا بلکه در اروپا نسخه بالینی سیاستمداران و حاکمانی شد که بیش از هر چیز به دوام سلطه و ثبات حکومت و گسترش حوزه نفوذ و ریاست و قدرت خود اهتمام داشتند و بعدها نیز دستمایه توسعه طلبان نژادپرستی چون آدولف هیتلر گشت که به قول خودش آن را همیشه کنار بستر خود نگه می داشته تا همیشه منبع الهامات وی باشد. (8)
ماکیاول بعدها از جمله توسط برخی سران مسیحیت سخت نکوهش شد وکسانی چون پاپ ژان پل چهارم او را نویسنده ای ناپاک و تبهکار خواندند و حتی کتاب او را دست نوشته شیطان نامیدند. (9) اما همه می دانند آنچه میان نوع سیاست بازان و سیاستمداران حرفه ای امری پذیرفته شده و به عنوان یک قاعده ناگزیر به شمار می رود همان است که ماکیاولی با شجاعت در قالب پندنامه ای مستدل به شرح آن پرداخت و با نام «شهریار» منتشر ساخت.
وقتی دست یابی به ریاست و حکومت و مطامع دنیوی و گذران زندگی در رفاه و شهرت طلبی و نفوذ کلمه و حکمرانی هدف سیاست و حکومت و پذیرش مسئولیت باشد پیداست ارزش ها و اصول دیگر ارزش و اعتباری ابزاری خواهند داشت و تا آنجا دستور عمل و چارچوب حرکت خواهند بود که شخص را به مقصد برسانند و مانع نباشند.
از دغل بازانی چون عمروعاص که در زیر برق شمشیر کشنده علی علیه السلام و برای نجات خود حیا و شرم آن امام جوانمرد و سراسر اخلاق مردانگی و تعهد به ارزش های اسلامی و انسانی را به کمک می گیرد و عورت خویش را در برابر دیدگان همه آشکار می سازد تا در فرصت چشم فروبستن علی (ع) بگریزد آیا جای شگفتی است که در عین بی ایمانی خود تهی مغزی و نادانی جمع از جمله دسته ای از سپاهیان حضرت را به خدمت خویش گیرد و به سود معاویه و برای نجات وی از شکست قطعی قرآن ها را بر نیزه کند و با نیرنگ تمام خود و معاویه و سپاهیان شام را در زیر علم قرآن جای زند و «قرآن ناطق» را به سوی قرآن فراخواند !
در کار عمروعاص دغل باز چه فرقی است میان کشف «عورت» و بر نیزه کردن «قرآن» هدف یکی است ماندگاری بر کرسی ریاست و سیاست.
مگر در نگاه و منطق عمروعاص فرقی میان قرآن و چیز دیگر وجود دارد اگر فرقی هست در میزان اثری است که سیاستبازی حرفه ای چون عمروعاص از هر یک از آن دو ابزار انتظار دارد. یکی سپر جان اوست و دیگری سپر حفظ لشکر شیطانی شام و مایه فتنه در سپاه امام (ع). این است که امام (ع) از آن یکی روی می گرداند و از این نمی گذرد و به جد از یارانش می خواهد به مقابله برخیزند و قرآن ها فروریزند و فریب نیرنگ بازان نخورند اما چه سود!
از فریب کاران قدرت طلبی چون معاویه که پس ازشهادت عماریاسر به دست نابکاران سپاه شام علی (ع) را قاتل وی معرفی می کنند با این عوام فریبی که علی (ع) باعث حضور عمار در جنگ شده لذا او قاتل است آیا به دور است که لباس خونین و حتی انگشت بریده خلیفه را بر منبر شام بیاویزند و علی (ع) را قاتل خلیفه رسول خدا معرفی کند و شامیان را به سوگواری و ضجه زدن بر قتل عثمان وادارد! آیا برای اینان می توان تصویری به جز آنچه در رساله «شهریار» ماکیاولی آمده ترسیم کرد
در نگاه ماکیاول آنچه نسخه «اخلاق سیاست» را می پیچد اموری سراسر ناپسند و رفتار نابکارانه نیست بلکه اخلاقی به کار می آید که در حفظ و گسترش قواعد حکومت و کامرانی حاکم به کار آید. در منطق او چنین نیست که همواره حاکم باید منطق شر و ستم و بداخلاقی و پایمال کردن ارزش ها و مرزهای اخلاقی جامه عمل پوشد و فرق منطق اسلامی و اخلاق علوی با ماکیا ولیسم نیز در این مرحله ترسیم نمی گردد. حرف او این بود:
«شهریار تا حد امکان نباید از راه نیکی دور شود ولی در صورت لزوم باید بداند چگونه به شرارت دست یازد. او هم چنین باید مراقب باشد که کلامی بر خلاف پنج خصلتی که برشمردیم (ترحم وفا مهربانی اعتقاد به مذهب و صداقت) از زبانش خارج نشود به گونه ای که با دیدن او و شنیدن سخنانش گمان کنند که شهریار سرشار از نرم خویی درست پیمانی مردم دوستی درست کرداری و به ویژه دین داری است. هیچ چیز به اندازه تظاهر به دین داری اهمیت ندارد زیرا عقل مردم به چشمشان است... همه مردم گمان می کنند که شما همان گونه هستید که به نظر می آیید و کمتر کسی می داند که شما به راستی چگونه آدمی هستید و این گروه اندک را نیز شهامت مقابله با عقیده اکثریتی نخواهد بود که مورد حمایت حاکم هستند.» (10)
اما در منطق امام امیرالمومنین (ع) آنچه به حکومت ارزش و حتی مشروعیت می دهد تنها اهداف والا و متعالی آن نیست ابزار دست یابی به آن نیز ملاک عمده ای در ارزش گذاری و مشروعیت بخشی به اقدامات آن است. در منطق علوی همه حقیقت و تمام مصلحت در اصل حکومت و تحکیم و توسعه حوزه نفوذ جای نمی گیرد حکومت و قدرت ابزاری در خدمت ارزش های والای اسلامی و انسانی است ارزش هایی که روحانیت و حوزه ها «مبلغ» آنند از این رو اگر بقا و قدرت و توسعه آن در هر سطحی از سطوح قدرت و ریاست به بهای پای مال شدن آنها باشد فلسفه وجودی خود را از دست می دهد چه اینکه اگر تحقق آن به بهای نادیده گرفتن اصول و آمیختن آن به روش و منطق سیاست بازان و فاصله گرفتن از ارزش های دینی باشد از پاره کفشی هم بی ارزش تر(11) و از آب دماغ یک بز پست تر(12) و از روده خوکی در دست انسانی جذامی پایین تر(13) است.
بارها این سخن را خوانده و برای دیگران باز گفته ایم که علی (ع) مردن از غصه ربودن خلخالی از پای زنی ذمی توسط سپاهیان متجاوز و جانی معاویه را جای سرزنش نمی داند بلکه سزاوار می شمارد (14) اما در تاریخ نخوانده ایم و نخواهیم خواند که حضرت به خاطر غصه از دست دادن خلافت خود یا دیگران را از غصه سزاوار مردن بداند!
در منطق اخلاق سیاسی امیرالمومنین (ع) ستم به دیگران به هر معنایی که باشد و حق کشی با معنای وسیعی که دارد نمی تواند راه دست یابی به عدالت و حقوق مردم باشد: «فانه لیس فی الجور عوض من العدل» (15) و آن کس که با گناه  به معنای گسترده ای که دارد پیروز می شود پیروز نیست و آن کس که با شرارت و نابکاری و با ابزاری نادرست غلبه می یابد در واقع غالب نیست مغلوب است:
«ما ظفر من ظفر الاثم به و الغالب بالشر مغلوب» (16)
از این رو در شرایط دشوار پراکندگی مردم و یاران از اطراف وی و حتی فرار جمعی از آنان به سوی معاویه نیز از این منطق و مرام سیاسی خود فاصله نگرفت. و وقتی دسته ای از اصحابش سیاست «تبعیض» را برای جلوگیری از این وضع به او پیشنهاد کردند با خشم پاسخ داد:
«آیا مرا فرمان می دهید با ستم در حق کسانی که والی آنان شده ام جویای پیروزی و نصرت شوم ! به خدا سوگند در طول روزگاران و تا ستاره ای در آسمان در پی ستاره ای است گرد چنین کاری نخواهم رفت.» (17)
نیکولوماکیاول هر چند در نگاه ما و نوع کسانی که مدینه فاضله و حکومت عادله را در چارچوب اصول و ارزش های انسانی می جویند نام نیکی برجای نگذاشته اما به واقع متنی خواندنی برجای گذاشته است. ما «شهریار» را می خوانیم تا با تحلیل و صورت علمی تر شده ای از منطق و روش و عملکرد معاویه و عمروعاص آشنا شویم اما آنکه چهره ای ماندگار و الگویی همیشگی برای بشریت و ارزش های آن برجای گذاشته امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) است. و جمهوری اسلامی ایران همان گونه که خاستگاهی علوی و مهدوی دارد سلوک سیاسی و اخلاق مدیریت آن نیز باید ریشه در سنت و سیره آن بزرگوار داشته باشد و مسئولان آن بویژه آنان که در لباس روحانیت اند اگر نسبت تمام با اخلاق سیاسی حضرت ندارند دست کم فاقد تمام نسبت هم نباشند.
حضرت امام خمینی شعاعی تابان از همان سنت و سیره علوی را بر جای گذاشت تا نظام سیاسی نوبنیاد وی همان گونه که در مقایسه با دیگر نظام های سیاسی از خاستگاه مشروعیت متفاوتی برخوردار است در عمل سیاسی و اخلاق حکومت و رفتار عوامل دست اندرکاران آن نیز چهره ای متمایز داشته باشد.
اگر در نگاه اسلامی و از منظر تحلیل حکومت اسلامی وظیفه حاکمان در رفاه مادی جامعه و سیرکردن شکم و فراهم ساختن ابزار آسایش تن آنان بود نه دشواری چندانی در میان بود و نه تمایز مشهودی بانظام ها و نحله های سیاسی دیگر بود و عاقلانه نبود آن همه فداکاری و قربانی. 
آیا آن همه تلاش ها و تاکیدها و ایستادگی ها بر حکومت اسلامی و محوریت ولایت فقیه تنها برای مشروعیت بخشیدن به اصل حاکمیت و تصرفات جاری در امر جامعه است و یا هدف و رسالتی بس گسترده تر و فراگیرتر مور نظر است اگر در تبیین هرم سیاست اسلامی و حاکمیت سیاسی جامعه اسلامی «راس» و «قاعده» ای ترسیم می شود و قاعده آن آحاد جامعه اند و حد فاصل را مدیران و مسئولان میانی و نخبگان و رهبران فکری و دینی جامعه پر می کنند همین نسبت در هرم اخلاق سیاسی جامعه نیز وجود دارد. پیداست روحانیت در جایگاه رهبری سیاسی و اجتماعی در سطوح مختلف باید اخلاق سیاسی جامعه را نیز راهبری کند و الگویی روشن و قابل پیروی از سیره و سلوک سیاسی خود برجای گذارد.
اگر صداقت و راست گویی و پرهیز از دروغ در اخلاق سیاسی اسلامی یک اصل است اگر مهربانی با مردم و احترام به شخصیت آنان در پیدا و پنهان یک شرط است اگر بهره جویی از ابزار انسانی و وسیله مشروع برای دستیابی به هدف یک رکن است اگر هدف اصلی هدایت و رشد دینی و اخلاقی جامعه است و نه انتقام کشی و عقده گشایی و اگر احترام به رای و خواست جامعه یک ارزش است و اگر حقوق سیاسی و اجتماعی مردم همانند حقوق مادی و مالی و بلکه بالاتر از آن به شمار می رود پیش و بیش از هرگروه و صنفی برای روحانیت و عمل سیاسی آنان بویژه روحانیونی که مستقیم و غیر مستقیم در نظام سیاسی دارای نقش و مسئولیت اند اصل وشرط و رکن و هدف و ارزش است.
و اگر دوری از چاپلوسان و مدیحه سرایان منفعت طلب به هر زبان و با هر رسانه ای یک ارزش است و اگر رقابت ناسالم و حسدورزی و ریاست خواهی و نفاق و روادادن تبعیض آفت و آسیب برای ارزش های اخلاق سیاسی اسلام است پیداست برای کسانی که در لباس روحانیت اند نارواتر و پرخطرتراست.
اگر به عنوان مثال حضرت امام خمینی می نویسد: «هیچ چیز به زشتی دنیا گرایی روحانیت نیست و هیچ وسیله ای هم نمی تواند بدتر از دنیاگرایی روحانیت را آلوده کند» (18) این اختصاص به دنیاگرایی به معنای خاص و مال اندوزی ندارد دروغ گفتن گزارش خلاف دادن ریاست طلبی تحقیر و هتک شخصیت دیگران کردن شهرت طلبی عنوان خواهی تکبر و خودخواهی تهمت زدن و آبرو بردن قانون گریزی حق کشی بی عدالتی و تبعیض مصلحت اندیشی و منفعت طلبانه نفاق و دورویی تخریب وجهه دیگران و آفت ها و آسیب هایی از این است که اخلاق سیاستمداران و حکومت گران را همواره تهدید و در بسیاری موارد آلوده می کند را نیز در بر می گیرد.
اینک و در این فرصت جای پرداختن به یک یک بداخلاقی ها و آسیب های اخلاق سیاسی روحانیت و بررسی عینی تر و مستندتر مشکلات در این عرصه نیست. اما این فرصت هست که مروری کوتاه بر برخی فرازها از سخنان درس آموز حضرت امام خمینی داشته باشیم تا در آستانه سالگرد رحلت آن مرد سیاست و واخلاق سیاست توشه ای برای عمل سیاسی و سلوک آخوندی و طلبگی خود برگیریم.
طوری نباشد که از اول نظر و هدف شمااز تحصیل گرفتن فلان مسند و به دست آوردن فلان مقام باشد و بخواهید رئیس فلان شهر یا آقای فلان «ده» گردید ممکن است به این خواسته های نفسانی و آرزوهای شیطانی برسید ولی برای خود و جامعه اسلامی جز زیان و بدبختی چیزی کسب نکرده اید. معاویه هم مدت مدیدی رئیس بود ولی برای خود جز لعن و نفرت و عذاب آخرت بهره و نتیجه ای نگرفت. لازم است خود را تهذیب کنید که وقتی رئیس جامعه یا طایفه ای شدید آنان را نیز تهذیب نمایید برای اصلاح و ساختن جامعه قدم بردارید هدف شما خدمت به اسلام و مسلمین باشد. اگر برای خدا قدم بردارید خداوند متعال مقلب القلوب است. دل ها را به شما متوجه می سازد «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن و دا» (19)
اگر روحانیون باهم اختلاف کردند و یکدیگر را بدنام نموده به آداب و اخلاق اسلامی مودب نبودند در جامعه ساقط شده ملت هم از دستشان می رود. ملت انتظار دارند که شما روحانی و مودب به آداب اسلامی باشید.
اگر بعض معممین سرباز حوزه ها روی غرض ورزی های شخصی و جلب منافع دنیوی به جان هم افتند همدیگر را هتک کنند تفسیق نمایند هیاهو درست کنند در تصدی بعض امور با یکدیگر رقابت نمایند سر و صدا راه بیندازند به اسلام و قرآن خیانت کرده اند به امانات الهی خیانت ورزیده اند.. این یکدندگی ها اختلافات شخصی و دنیوی خیانت به اسلام و پیامبر بزرگ اسلام است.
لازم است آگاه و هوشیار باشید خود را بازی ندهید که تکلیف شرعی من چنین اقتضا می کند وظیفه شرعی من چنین و چنان است گاهی شیطان برای انسان تکالیف و وظایفی تعیین می نماید گاهی هواها و خواسته های نفسانی به اسم وظیفه شرعی انسان را به کارهایی وا می دارد این وظیفه شرعی نیست که کسی نسبت به مسلمانی اهانت کند از برادر دینی بدگویی نماید این حب دنیا و حب نفس است این تلقینات شیطان است که انسان را به این روز سیاه می نشاند.
ریشه تمام اختلافاتی که فاقد هدف مشخص و مقدسی باشد به حب دنیا بر میگردد و اگر در میان شما هم چنین اختلافی وجود دارد برای آن است که حب دنیا را از دل بیرون نکرده اند و از آنجا که منافع دنیا محدود می باشد هر یک برای به دست آوردن آن با دیگری به رقابت برمی خیزد. شما خواهان فلان مقامید دیگری نیز همان مقام را می خواهد قهرا منجر به حسادت و برخورد می گردد.
اگر اعمال و کردار شما وضع زندگی و سلوک شما اینطور باشد که اکنون مشاهده می شود بترسید از اینکه خدای نخواسته از دنیا بروید و شیعه علی بن ابی طالب (ع) نباشید. بترسید از اینکه موفق به توبه نگردید و از شفاعت آن حضرت بی نصیب بمانید. پیش از آنکه فرصت از دست برود چاره بیندیشید از این اختلافات مبتذل و رسوا دست بردارید این جبهه گیری ها و دوئیت ها غلط است. مگر شما اهل دو ملت هستید مگر مذهب شما شعب مختلف دارد چرا متنبه نمی شوید چرا با یکدیگر صفا و صداقت و برادری ندارید آخر چرا !

پاورقی:
1 ـ شرح نهج البلاغه ج 10 ص. 212
2 ـ خداوندان اندیشه سیاسی مایلک ب فاستر ترجمه جواد شیخ الاسلامی ج 1 ص. 471
3 ـ صحیفه امام ج 13 ص. 431
4 ـ ولایت فقیه ص. 128
5 ـ نهج البلاغه صبحی صالح خطبه 41 ص. 83
6 ـ همان خطبه 200 ص. 318
7 ـ صحیفه امام ج 13 ص. 431
8 ـ فرهنگ علوم سیاسی غلامرضا علی بابایی ج. 1 ص. 710
9 ـ نک: آثار بزرگ سیاسی از ماکیا ولی تا هیتلر ژان ژاک شوالیه ترجمه: لی لاسازگار ص 36 ـ. 38
10 ـ همان ص 30 ـ. 31
11 ـ نهج البلاغه خطبه 33 ص. 76
12 ـ همان خطبه 3 ص. 50
13 ـ همان حکمت 36 ص 510
14 ـ همان خطبه 27 ص. 70
15 ـ همان نامه 59 ص. 449
16 ـ همان حکمت 327 ص. 533
17 ـ همان خطبه 128 ص. 183
18 ـ صحیفه امام ج 21 ص. 99
19 ـ مریم آیه. 96