بشارتی:امام بیش از 230 بار از مردم یاد کردند

از حال امام پرسیدم. گفتند که حال امام بسیار بد است. همه بودند، مقام معظم رهبری، آقای هاشمی‌رفسنجانی، آقای موسوی‌اردبیلی، آقای رسولی محلاتی، آقای جمارانی، آقای توسلی، آقای مشکینی، آقای انصاری و... آقای دکتر عارفی آمد و گزارش پزشکی داد. گفتند به‌رغم تلاش‌های همه‌جانبه‌ای که پزشکان برای کنترل حال امام داشتند و لحظه به لحظه حرکات قلب امام را زیر نظر داشتیم اما مقام معظم رهبری پرسیدند یعنی چه؟ آقای عارفی گفتند که حضرت امام تا 48 ساعت دیگر بیشتر زنده نمی‌ماند. مقام معظم رهبری فرمودند که ما باید موضوع را به تدریج به مردم اطلاع بدهیم. جلسه‌ای تشکیل شد. حاج‌احمد آقا بلند به من گفت: آقای بشارتی بروید برای آخرین بار امام را ملاقات کنید. آمدم دیدم 9-8 سرُم به امام وصل است و نفس امام به سختی بالا می‌آید. بسیار متاثر شدم. آمدم تو حیاط پیش آقای دکتر محمود بروجردی که ایشان هم خیلی متاثر بودند. بلندبلند گریه می‌کردم؛ جلسه‌ای تشکیل شد.
اینها جملاتی است از زبان آقای بشارتی که بهنگام بازگویی دوران ارتحال حضرت امام بغض در کلامش مشهود بود. قصد داشتم گفت‌وگویی صریح و بی‌پرده درباره انتخابات با ایشان داشته باشم، اما بحث‌های اولیه به گونه‌ای مطرح شد که مجال اتمام مباحث دیگر فراهم نگردید. با این همه گفت‌وگوی جذاب همکارمان داود رضایی چراتی با آقای بشارتی از نظر می‌گذرد:

بشارتی وزیر سابق کشور درباره اینکه حضرت امام علاوه بر این رابطه عاطفی، در امر حکومتی مردم را چگونه ولی نعمت قرار داده بود.  گفت : من از صحیفه امام برای شما سند می‌آورم که در آن کمترین شک و شبهه‌ای وجود ندارد. صفحه 520 جلد 22 صحیفه امام آمده که ایشان 118 بار از مطلق «مردم» صحبت کردند. 111 بار از مردم اختصاصی مانند مردم یزد، مردم فارس و... صحبت کردند. یعنی اینکه امام بیش از 230 بار از کلمه «مردم» استفاده کردند که این برای یک زمامدار بسیار مهم است. چون امام متوجه بودند به‌عنوان یک حکیم نقش مردم را از دید خدا دیدند و برای این نقش بهای زیادی دادند. مردم مخاطب بودند اما امام برای زمامداران می‌گفت که قدر مردم را بدانند. امام می‌فرماید مجلس فراهم آمده از الله‌اکبرهای مردم است. یعنی مجلسی که آنقدر در قانون اساسی مهم است از اصل 70 تا 99 متعلق به مجلس است، می‌فرماید مجلس هر چه هست حاصل مبارزات مردم است. تجلی اراده مردم است. یعنی ‌ای آقایان نماینده‌ها اگر شما رای مردم را داشته باشید معتبر هستید. بنابراین پشت به مردم نکنید. من به شخصه حرف امام باورم بود. وقتی که وزیر کشور بودم در هفته دو روز شنبه و دوشنبه ملاقات مردمی داشتم. الان هم همین‌گونه است. 10 سال هم که قائم‌مقام وزارت خارجه بودم، معاون هماهنگی و معاون جبهه و جنگ بودم همین‌گونه بودم. اعتقاد دارم شرط پایداری و محبوبیت مسوولان بعد از تقوا ارتباط مردمی و احترام به مردم است. در مورد امام می‌توانیم به شعر حافظ اشاره کنیم:یک نکته بیش نیست رم عشق و وین عجب / از هر زبان که می‌شنوم نامکرر است
وی اضافه کرد : راجع به امام از هر دیدی که نگاه کنیم حرف برای گفتن زیاد است؛ اجتماعی، فقهی، عرفانی، سیاسی، مردمی بودن، ساده‌زیستی و...
یعقوب خان، ذوالفقار علی بوتو، تیتو و... را در نظر بگیرید. استقبال خوبی از آنها شد اما بدرقه خوبی از آنها صورت نگرفت. اما امام را در نظر بگیرید انقلاب را به پیروزی رساندند و 50 روز پس از پیروزی انقلاب، نظام را به رفراندوم گذاشتند. اصلا در طول تاریخ از زمان سقراط این قضیه بی‌سابقه است. 30 سال از انقلاب گذشت تقریبا سالی یک انتخابات داشتیم و نظام ما پایدار مانده است. اگر بخشی از توطئه‌هایی که برای انقلاب در این سی سال رقم خورد بر سر خود آمریکا وارد می‌شد تا حالا متلاشی شده بود. آمریکا تحمل یک 11 سپتامبر را نداشت که دو سه نقطه آن را آن‌هم به دستور خودشان منفجر کردند. اما آن همه توطئه برای کشور ما ایجاد کردند و رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر، رئیس قوه قضاییه و ائمه جمعه و... را شهید کردند. اما این انقلاب پرصلابت به راه خود ادامه داد چون مردم پشتیبان آن بود. هشت سال دفاع مقدس را در نظر بگیرید. نوجوانانی که در جبهه بالغ شدند. افرادی شهید شدند که هنوز به سن تکلیف نرسیده بودند. اینها حاصل احترامی بود که مردم در عمل از امام دیدند. امام رفت اما مواریث عظیم امام باقی است. در رهنمود امام وجود دارد که باید با جدیت در انتخابات هاشرکت کنیم. مقام معظم رهبری هم بارها گفتند هر قدر انقلاب با نشاط‌تر باشد توطئه‌های دشمنان کمرنگ‌تر می‌شود. باید شرکت کنیم و انتخاب اصلح کنیم به کسی رای بدهیم که بتواند از مواریث امام در عمل پاسداری کند.
از وزیر اسبق کشور پرسیدیم جمهوری مطلوب از نگاه امام چه بود؟او پاسخ داد :مطلوب دو نوع می‌تواند باشد؛ یکی مطلوبی است که محقق می‌شود و یکی مطلوبی است که ایده‌آل است. مطلوب مطلق هیچ وقت ایجاد نخواهد شد. جمهوری مطلوب آن است که مردم در نظامی که شرکت می‌کنند باورشان بشود این نظام متعلق به آنها است. بخشی از راه رای‌دادن‌ها حاصل می‌شود، بخشی دیگر هم متقابلا توقع رای‌دهنده است که کسی که بر سر کار می‌آید اعم از دولت یا مجلس، مشکلات مردم را رفع کند. همه مشکلات مردم یکجا رفع نمی‌شود اما وقتی مردم باورشان باشد که زمامداران دنبال حل مشکل آنها هستند این خود ایده‌آل محسوب می‌شود. جمهوری‌ای ایده‌آل است که مردم زمامدار انتخاب کنند و او هم مشکل مردم را حل کند. سند چشم‌انداز توسعه کتاب هزار صفحه‌ای نیست بلکه یک خط است. ما باید در 20 سال تعیین شده که شش سال آن هم گذشت در منطقه به لحاظ علمی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... اول باشیم. در صحیفه امام هم اگر دقت کنید ایده‌آل‌ها همین‌گونه تعریف می‌شود و در واقع تاکید بر این است که مردم و مسوولان از همدیگر درک متقابل داشته باشند.
بشارتی در ادامه در این باره که  این ارتباط عاطفی چگونه به‌وجود آمد و تداوم یافت؟ گفت :محبت ما به امام جنبه تعصبی دارد. حاج‌احمد آقا را خدا رحمت کند. چهار، پنج بار به منزل ما آمد. ایشان می‌گفت فلانی ما در دوستانمان کمتر دیدیم مثل شما، بی‌توقع علاقه‌مند به امام باشد. واقعا به دلایل اعتقادی و سیاسی خیلی به امام علاقه‌مند بودم. اعتقادی به آن دلیل که رهبر الهی است، قرآن کریم می‌فرماید: شرط عشق خدا به مردم این است که دو عنصر را رعایت کنند؛ ایمان و عمل صالح. امام ترجمان این آیه بودند. هم ایمان کامل داشتند و هم عمل صالح کردند. این محبوبیت دوطرفه بود. یعنی هم مردم امام را در پروسه 15 ساله شناختند و هم امام مردم را که در سخت‌ترین شرایط روحیه انقلابی خودشان را حفظ کردند، شناختند. این دوستی که در درازمدت به‌وجود آمد، نهادینه شد. در سخت‌ترین شرایط با اینکه امام حال مساعدی نداشتند با خانواده شهدا ملاقات می‌کردند. خانواده شهدا پیش امام می‌رفتند به جای امام آقای کروبی حرف می‌زدند. این دوستی و صمیمت با مردم را تا آخرین لحظات حفظ کردند. هرچه بیشتر می‌گذشت رابطه امام با مردم قوی‌تر و عمیق‌تر می‌شد. به‌عنوان کسی که در تاریخ 200 ساله اخیر تخصص دارم و مطالعات زیادی کردم و کتبی که تالیف کردم دلیل بر این مدعا است، هیچ زمامداری را ندیدم که به مانند امام نسبت به مردم این اندازه صداقت داشته و بی‌ریا باشد و هیچ ملتی در هیچ مقطعی ندیدم که اینقدر نسبت به زمامدارشان فداکار و از جان گذشته باشند. این عشق و علاقه دوطرفه بود. رژیم پهلوی سه عیب اساسی داشت؛ اول اینکه بی‌ریشه بودند. رضاخان در کودکی پدرش را از دست می‌دهد و به تهران می‌آید و ولگردی می‌کند، به انواع فسادها مبتلا می‌شود. اگر دیده باشید میرزا رضای کرمانی که ناصرالدین شاه را کشت آن امنیه‌ای که با اسلحه بالای سر میرزا رضا ایستاده رضاخان است. سرباز صفر بود. مدتی در سفارت انگلیس زیر پای اسب‌ها را تمیز می‌کرد. کم‌کم سرباز و سپس درجه‌دار می‌شود و می‌آوردندش بالا و می‌شود رضاخان میرپنج. بنابراین ریشه‌دار نیست. فرح هم پدرش امنیه و یک درجه‌دار ساده بود. مادر فرح در خاطراتش می‌نویسد که سهراب همسر من مرد و من به کلفتی می‌رفتم. دوم اینکه آدم بی‌ریشه، افرادی را که دور خودش جمع می‌کند آدم‌های بی‌ریشه هستند. یعنی از شخصیت‌های برجسته و عنوان دار فاصله می‌گیرند. چون افراد بی‌ریشه می‌خواهند بروند عنوان پیدا کنند. سوم اینکه در دستگاه‌شان برای اینکه رقیب ایجاد نشود همه را تحقیر می‌کنند. این تحقیر کردن کار دست‌شان داد. چند نمونه از این حقارت‌هایی که شاه به اطرافیان خود کرد را برای خوانندگان ویژه‌نامه شما نقل می‌کنم. شاه حتی وزیران خود را الاغ‌هایی می‌نامید که به درد نمی‌خورند (به نقل از اسدالله علم، جلد دوم کتاب گفت‌وگوهای من با شاه، صفحه 546) او می‌گوید: شاه برای هر یک از زیردستان خود نام‌های تحقیرآمیز گذاشته بود و در دربار آنها را با این نام‌ها صدا می‌کرد. شاه دوست دوران کودکی خود و فرد وفادار به خود یعنی ژنرال حسین فردوس را «خردوست» صدا می‌زد و نوکری مثل ارتشبد نصیری که به خاطر شاه دست به هر جنایتی می‌زد را «نعمت خرگردن» صدا می‌زد. (دخترم فرح، اثر فریده دیبا، صفحه272) و ارتشبد عباس قره‌باغی رئیس ستاد مشترک ارتش شاهنشاهی را در دربار «عباس پشکل» خطاب می‌کرد. (خاطرات ملکه پهلوی، صفحه 330). یزدان‌پناه نقل می‌کند من وقتی اظهارات عبدالله انتظام و دیگران را دیدم که از شاه ایراد می‌گیرند به اطلاع شاه رساندند اعلی‌حضرت پس از اطلاع از این جریان اظهار کرد: این رجال را باید در توالت انداخت و سیفون را کشید. (صفحه 242، کتاب صد روز آخر شاه). اصولا محمدرضا تحمل هیچ‌کس را نداشت. طوفانیان وزیر جنگ که مسوول خریدهای شاه است و به نام ژنرال 5 درصدی معروف است (وقتی سلاح می‌خرید 5 درصد آن متعلق به شاه بود) می‌گوید: شاه ما را داخل آدم حساب نمی‌کرد. دکتر امینی که نخست‌وزیر شد، می‌گوید: شاه گوش به حرف ما نمی‌داد اما خارجی‌ها هر چی می‌گفتند دربست می‌پذیرفت. علت این بود که آنها مردم را تحقیر کردند و می‌گفتند مردم به درد هیچ چیزی نمی‌خورند. شاه می‌گفت که این مردم قادر به انجام هیچ کاری نیستند و مثل گوسفند می‌مانند (فریده دیبا، کتاب دخترم فرح، صفحه 335). او مردم جنوب تهران را کمتر از حیوان می‌دانست. (علی شهبازی سرمحافظ فرح) شاه وقتی از ملاقات با مردم برمی‌گشت، می‌رفت دستش را با انواع شوینده‌ها می‌شست و می‌گفت رعایا آخ و تف‌شان را به دست من مالیدند. شاه به اسدالله علم گفته بود آدمی که متکی به آرای مردم نباشد، آزاد است (گفت‌وگوی من با شاه).
 وی افزود : اما امام می‌گوید: انقلابی که متکی بر مردم باشد پایدار است. شاه می‌گوید زمامداری که بی‌نیاز از مردم باشد، آزاد است. تفاوت ماهوی است. دو جهان‌بینی متفاوت است. جهان‌بینی امام در حقیقت خدا‌بینی است و امری که موجب شد انقلاب در برابر غافلگیری تمام سازمان‌های امنیتی دنیا مثل سی ‌آ ای، میت، ک گ ب، به وقوع بپیوندد. تیمسار فردوس نقل می‌کند که روز 21 بهمن به توصیه ژنرال چهارستاره آمریکا «رابرت هویزر» قرار بود کودتا شود. جلسه سوم که با حضور فرماندهان ارتش تشکیل شد، تیمسار بدره‌ای که باید کودتا را اجرا کند، گفت من نیرویی ندارم که به شما بدهم. او گفت من هفتصد نفر در اختیار دارم که آشپز و باغبان و راننده هستند، همه ارتش به انقلاب پیوست. آنها تحصیلات خارجی داشتند. افسران آمریکایی بالای سر آنها بود. چی شد آنها به این راحتی به مردم پیوستند. شاه می‌گوید ما این همافران را به آمریکا برای تحصیل فرستادیم، شیک‌ترین لباس‌ها را به آنها دادیم که حتی میان ارتش به آنها حسادت می‌شد، اما همین‌ها اولین گروهی بودند که به انقلاب پیوستند! اینها همه ترجمان آیات متعالی قرآن است. رمز و راز آن این است که امام صادقانه به مردم بها می‌دادند. آنها به مردم اعتقادی نداشتند به حمایت آمریکا دلخوش بودند. اگر حمایت‌های بیگانه اثربخش هم هست در کوتاه‌مدت جواب می‌دهد نه در درازمدت. فرح می‌گوید ما از کیسینجر گله کردیم که چرا ما را تنها گذاشتید. جواب داد در نظام سرمایه‌داری پول ارزش است، نه چیز دیگر. بنابراین غیرت، صمیمیت، ناموس و رفاقت ریالی نمی‌ارزد. تا حالا شما برای آمریکا مهم بود حالا نیستید. آنچه که شاه خیال می‌کرد کوه دماوند است و به آن تکیه داده بود، دیواری برفی‌ و پوک بود که با ذوب شدن آن برف فرو ریخت. امام راه را پیدا کرده بود و به مردم تکیه کرد.
بشارتی در این گفتگو با یاد آوری ایام ارتحال امام گفت :آن روزها وضع به گونة دیگری بود، می‌دانستیم حضرت امام کسالت دارند، حاج‌احمد آقا هم همین را گفته بود که حال امام خوب نیست. هر ملاقاتی که با حاج‌احمد آقا داشتیم به ملاقات با امام ختم می‌شد. آمدم به حسینیه جماران، آقای جمارانی را دیدم. از حال امام پرسیدم. گفتند که حال امام بسیار بد است. همه بودند، مقام معظم رهبری، آقای هاشمی‌رفسنجانی، آقای موسوی‌اردبیلی، آقای رسولی محلاتی، آقای جمارانی، آقای توسلی، آقای مشکینی، آقای انصاری و... آقای دکتر عارفی آمد و گزارش پزشکی داد. گفتند به‌رغم تلاش‌های همه‌جانبه‌ای که پزشکان برای کنترل حال امام داشتند و لحظه به لحظه حرکات قلب امام را زیر نظر داشتیم اما  مقام معظم رهبری پرسیدند یعنی چه؟ آقای عارفی گفتند که حضرت امام تا 48 ساعت دیگر بیشتر زنده نمی‌ماند. مقام معظم رهبری فرمودند که ما باید موضوع را به تدریج به مردم اطلاع بدهیم. جلسه‌ای تشکیل شد. حاج‌احمد آقا بلند به من گفت: آقای بشارتی بروید برای آخرین بار امام را ملاقات کنید. آمدم دیدم 9-8 سرُم به امام وصل است و نفس امام به سختی بالا می‌آید. بسیار متاثر شدم. آمدم تو حیاط پیش آقای دکتر محمود بروجردی که ایشان هم خیلی متاثر بودند. بلندبلند گریه می‌کردم؛ جلسه‌ای تشکیل شد.  بشارتی ادامه داد : در محوطه بیمارستان یعنی حیاط منزلی که نماز جماعت  جلسه ای تشکیل دادیم ، اعلامیه را آقای انصاری خواند که به‌رغم تلاش‌های همه‌جانبه‌ای که برای نجات حضرت امام شد، متاسفانه آقا گفتند که مردم با این اعلامیه می‌میرند. خودشان اعلامیه را گرفتند و بدین شکل اصلاح کردند که: «امروز در روند بهبودی حضرت امام مشکلی به‌وجود آمد. از امت حزب‌الله می‌خواهیم که امام را دعا کنند.» ما آنجا بودیم که روح امام به ملکوت اعلی پر کشید. می‌توانم بگویم اولین کسی هستم که حامل این خبر بودم و از جماران آمدم بیرون. ولی به احدالناسی نگفتم که بعد اعلام شد و مراسم باشکوهی گرفته شد. از اتفاقات نادر، مراسم تشییع پیکر امام بود که سر وقت انجام شد. جمعیت بسیار بسیار زیاد بود. بیش از 10 میلیون. مرتضی‌خان از پاکستان هم در مراسم شرکت کرد که من میزبان ایشان بودم. آقای حسن الهیکل سردبیر اسبق روزنامه‌ الاهرام و مشاور فرهنگی جمال عبد الناصر گفت من هیچ رهبری در دنیا ندیدم که مردم از او استقبال خوب و بدرقه بهتری داشته باشند اما در مورد امام خمینی(ره) اینگونه بود. وی در این مورد که آن روزها فکر می‌کردید چه اتفاقی می‌افتد؟ چه چیزهایی باعث نگرانی شما می‌شد؟  گفت:‌هر کسی یک وضعی داشت. کشور هم وضع دیگری داشت. بنده هم همینطور. درست است که ما می‌گفتیم «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار» اما این دعا نیست. این یک ایده‌آل است. فرق است بین دعا و ایده‌آل. اللهم فک کل اسیر. اغلب آنهایی که در زندان هستند قتل صورت داده‌اند، یا با مواد مخدر سر و کار داشتند و نمی‌شود اینها آزاد شوند، اما ایده‌آل ما این است که هیچ زندانی‌ای نباشد. به هر حال یک موضوع حتمی است و آن مرگ است. مردم متحیر شده بودند و رهبر و سرپرست خود را از دست دادند. مردم حلیم و عاطفی اصلا باورشان نمی‌شد که امام از دست رفته است. موضوع مهم مساله بین‌المللی بود. درست است که هیچ اتفاقی نمی‌افتاد چون امام صلابت داشتند. امام همه چیز ما بودند. درب زندان‌ها را شکستند و ماها را از زندان آزاد کردند. ما در زندان قزل‌قلعه بودیم و بین شب و روز را تشخیص نمی‌دادیم. رئیس زندان سرهنگ وزیری می‌گفت اگر من همه شما را بکشم شاه مرا سرتیپ می‌کند و قسم خورد که یک شب همه شما را می‌کشم. کسی فکر نمی‌کرد روزی درب زندان بر پاشنه بچرخد و ما بتوانیم نفس بکشیم. بیاییم هواخوری. دشمن امام را شناخته بود.
وی گفت:‌فرح پهلوی در خاطرات خود نقل می‌کند ما از مصر می‌خواستیم به آمریکا برویم وسط راه آنها پشیمان شدند. آمریکایی‌ها از قدرت امام می‌ترسیدند و می‌گفتند اگر اینها وارد آمریکا شوند، خمینی پدر آمریکایی‌ها را درمی‌آورد. به همین دلیل در هواپیما ما سرگردان شدیم. اجازه دادند هواپیما در جزایر «آزور» در اقیانوس اطلس فرود بیاید. اما ما اجازه نداشتیم از هواپیما پیاده شویم. یک مشت پتوی مندرس و کثیف به دلیل سردی هوا روی خودمان انداختیم. پولی به مهمان‌دار دادیم که برود و از فرودگاه برای ما مقداری نان و چیپس و آبجو و شراب بخرد. حتی به ما اجازه ندادند که از هواپیما پیاده شویم تا خودمان برویم خرید کنیم. قدرت و صلابت امام اینگونه بود؛ هرچه کیسینجر و دیگران به کارتر گفتند که 25 سال شاه به ما خدمت کرد. به شاه اجازه ورود ندادند، در حالی که برابر قانون آمریکا اگر کسی بیش از 30 هزار دلار در آمریکا سرمایه‌گذاری کند می‌تواند بدون ویزا به آن کشور برود. شاه در آنجا بیش از ده میلیارد دلار سرمایه‌گذاری کرده بود. بعد فرح نقل می‌کند که ما را شبانه با یک هواپیمای «گوسفندبر» آوردند در فرودگاه دورافتاده که شاه را ببرند در یک کلینیک برای درمان و بعد هم ما را بیرون کردند. شاه که نمی‌خواست از کشور برود. فرح نقل می‌کند به ما گفتند که موقت از کشور خارج شوید که خشم مردم کم شود و ارتش از غفلت مردم استفاده کرده و کودتا کند و شما را برگرداند. حتی مرغ طوفان، شاهپور بختیار، گفت اگر تا 200 هزار نفر کشته شوند مهم نیست. ما می‌گفتیم که پس از ارتحال امام باید خیلی مراقب باشیم که اتفاقی نیفتد. الحمدلله مجلس خبرگان با درایت، هوشیاری و دشمن‌شناسی و وقت‌شناسی دو عنصر مهم را رعایت کرد؛ یکی سرعت در تصمیم‌گیری و دوم انتخاب احسن. به سرعت جانشین امام را تعیین کردند و همه نفس راحت کشیدند.