امدادهای غیبی در انقلاب اسلامی

ناگهان تلفن زنگ زد و فرد ناشناسی با دلهره و اضطراب اطلاع داد یكی از اقوامش كه ساكن آمریكاست با او تماس گرفته و گفته است در اینجا شبكه های تلویزیونی از حمله نظامی آمریكا به ایران خبر می دهند و می گویند هم اكنون هواپیماها و هلی كوپترهای آمریكایی در كویر ایران هستند. من كه احساس می كردم تلفن كننده قصد شوخی دارد به او گفتم، برادر عزیز! مگر هواپیما و هلی كوپتر مورچه است كه به مركز ایران نفوذ كند و هیچكس متوجه نشود، از او اصرار بود و از من انكار. بعد از این تماس تلفنی عازم نماز جمعه شدم. بین دو نماز، از تریبون اعلام شد شب گذشته آمریكایی ها با چند فروند هواپیما و هلی كوپتر قصد حمله به ایران را داشته اند كه به دلایل نامعلومی در بیابان های اطراف طبس زمین گیر شده و با برجای نهادن تلفات خاك ایران را ترك كرده اند. بعد از شنیدن این خبر، جانمازم را زیربغل گرفتم و درحالی كه با عجله از محل خارج می شدم، به هركس می رسیدم می گفتم بنده خدا حق داشت، راست می گفت، راست می گفت...


بلافاصله پس از آن كه به ستاد مركزی سپاه رسیدم هماهنگی با مراكز سپاه در شهرهای اطراف از جمله كرمان، برای تصاحب هواپیماها و هلی كوپترها و مراقبت از دستگاهها و اسناد احتمالی برجای مانده آغاز شد. بعدازظهر همان روز برای هماهنگی به اتفاق چند تن از اعضای شورای فرماندهی سپاه به ملاقات بنی صدر رئیس جمهور وقت رفتیم با این امید كه بتوانیم هرچه زودتر غنایم گرانبهای بدست آمده را به مركز منتقل كنیم. بنی صدر را برخلاف انتظارمان بسیار آرام و راحت دیدیم. خواست خود را برای در اختیارگرفتن چند سورتی هواپیما و مقدمات آوردن هواپیماها و هلی كوپترها به مركز درمیان گذاشتیم. بنی صدر كه بعدها فهمیدیم از قبل همه چیز را با آمریكاییها هماهنگ كرده است، خیلی راحت گفت: من دستور داده ام نیروی هوایی همه آنها را بمباران و نابود كند. و وقتی كه با كمال تعجب پرسیدم چرا؟ بهانه آورد می ترسیدم دوباره آمریكایی ها بخاطر اسناد و تجهیزاتشان حمله كنند!


درهمین اثنا بود كه خبر دادند شهید منتظرقائم و یارانش از سپاه یزد در بمباران هواپیماها شهید گردیده اند. از مقدار اندكی از اسناد كه توسط سپاه كرمان قبل از بمباران بدست آمده بود، مشخص گردید ارتش آمریكا با بهره گیری از نقاط كور رادارهایی كه توسط آمریكاییها نصب شده و نقشه اش در دست آنها بود تصمیم داشتند پس از فرودآمدن در بیابانهای اطراف طبس با هلی كوپتر نیروهایشان را از كویر لوت بی سكنه تا نزدیكی های كویر جنوب تهران هلی برد نمایند و درآن جا با فرود در یك كاروان سرا، با ماشین های از پیش آماده شده به لانه جاسوسی حمله كنند و پس از آزادی گروگانها با رفتن به ورزشگاه شهید شیرودی كه نورافكن هایش آن شب تا صبح روشن بود با آمدن همان هلی كوپترها برگردند. ولی اراده الهی بر این قرار گرفت ازهمان آغاز پرواز هواپیماها از روی ناو جنگی آمریكا، مشكلات عدیده ای پیش آید و در صحرای طبس طوفان شن موجب عدم دید و برخورد هواپیماها با هلی كوپترها گردند و با اعلام شكست عملیات دستور عقب نشینی با هواپیماهای باقیمانده داده شود.


امام خمینی دراین باره فرمودند «حالا همه كشتی هایتان را هم بیاورید اینجا، همه طیاره هایتان را هم بفرستید اینجا، حالا غیرسابق است ما اتكال به خدا داریم، ما برای این جهان یك مدبر را می دانیم هست. آنهایی كه تاكنون توجه نداشتند خوب توجه بكنند كه یك ملتی كه هیچ نداشت جز «الله اكبر» و او همه چیز است، چطور همه قوا را كنار زد و این قوای شیطانی كه همه پشتیبانش بودند، نه فقط ابرقدرت ها، قدرت های پایین دست هم دنبال او بودند و ما را نمی گذاشتند در یك مملكتی زندگی كنیم. فعالیت كنیم، همه موافق او بودند. این چه بود كه این ملت ضعیف بدون تجهیز بدون تدبیر نظامی را بر این همه قدرت ها غلبه داد؟ این جز این بود كه رعبی را كه خدا در دل های این سران انداخت، ما را به رعب، به رعبی كه خدا در قلب اینها انداخت پیروز كرد؟ این جز همان است كه در صدر اسلام هم كه یك عده قلیل را برعده ای كثیر پیروز كرد و همچو رعبی در قلب ها انداخت كه نتوانستند مقاومت كنند، در مقابل سی هزار جمعیت عرب كه هرچندتایشان یك شمشیر داشت و هرچندتایشان یك شتر و آنها هفتصد هزار جمعیت بودند كه شصت هزارشان طلیعه بودند و غلبه كردند اینها بر آنها، چه بود؟ این جز این بود كه یك دست غیبی در كار است؟! نباید بیدار بشوند آنهائی كه توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاورند؟ نباید بیدار بشوند؟ كی این هلی كوپترهای آقای كارتر را كه می خواستند به ایران بیایند ساقط كرد؟ ما ساقط كردیم؟ شن ها ساقط كردند، شن ها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست، قوم عاد را باد از بین برد، این باد مأمور خداست این شن ها همه مأمورند، تجربه بكنند باز»


از آنجا كه حراست لانه جاسوسی بعهده سپاه بود و در حقیقت گروگانهای آمریكایی در دست سپاه بودند چند روز پس از شكست حمله نظامی آمریكا جمع فرماندهان سپاه پاسداران در تاریخ (12/2/59) به خدمت امام رسیدیم. امام با شیفتگی خاص به ما فرمودند:


«من وقتی شما جوان ها را می بینم كه با صداقت، باسلامت روح فعالیت برای اسلام می كنید و خودتان را در معرض خطر مرگ قرار می دهید مباهات می كنم، افتخار می كنم كه در بین مسلمان ها یك همچو جوانهای رشید متعهد هست. از این جهت ما نباید از قدرتمندهائی كه اتكال به خدا ندارند اتكال به مسلسل دارند، ما نباید بترسیم ترس مال آن است كه برای شهادت حاضر نباشد.
در روایتی است كه حضرت علی ابن حسین(ع) در كربلا كه بودند به پدرشان گفتند كه (قریب به این معنا كه به آنها گفته بودند كه شما كشته می شوید) عرض كرد به سیدالشهدا كه مگر ما بحق نیستیم؟ فرمودند چرا. گفت دیگر مبالات از مردن نداریم. كسی كه بحق است و كسی كه قائل است به اینكه این عالم تمام مدبر دارد و او خداست و عالم طبیعت پائین ترین عوالم است (در قرآن از او تعبیر به دنیا شد، یعنی پائین) وقتی بنا باشد كه شهید منزلش در ملأ اعلی باشد این چه خوفی دارد؟ خوف را باید امثال كارترها داشته باشند كه اعتقاد به این مسائل ندارند. اینهائی كه همه مقصدشان این است كه در اینجا چند روزی به یك قدرتمندی برسند یا به یك جنایتكاری برسند آنها باید بترسند، اما جوان های ما كه اعتقاد به ماوراء طبیعت دارند و شهادت را برای خودشان یك فوزی میدانند اینها ترس ندارند. ما فرض می كنیم كه همچو قدرتی برای آن قدرتمندان باشد كه بریزند و بكشند و همه چیز را از بین ببرند. معذالك ما چون بحق هستیم نباید بترسیم، درصورتی كه نه اینطور نیست مسائل حالا هم كه اینها امتحان كرده اند كه آمدند و با آن تجهیزاتی كه می گویند زیاد بوده است آمدند و در ایران هم پیاده شدند، خوب ضربه سیاسی خوردند، ضربه روحی خوردند جوان های مردم را آوردند اینجا به كشتن دادند و به نظر من می آید كه بیشتر از این مقداری است كه اینها می گویند»


«اینها اگر یك وقتی بی عقلی كنند و فرض كنید بریزند به ایران این جوان های ما با چنگ و دندان از بین می برند نمی گذارند اینها یكی شان هم بروند. اگر همین كاری كه كرده بود رسیده بود به آنجایی كه بیایند در تهران و بیایند در این لانه جاسوسی آنوقت می فهمیدند كه با چه اشخاصی طرف هستند. در هر صورت من از شماها تشكر می كنم كه خودتان بدون اینكه غیر از خدا كسی وادارتان بكند (این چیزی است كه از مبدأ الهی جوشش پیدا كرده) خودتان وارد میدان شدید اینطور نبوده است كه كسی بیاید شما را وادار كند. سرتاسر ایران یكدفعه سپاه شد. نه یك جمعیتی بودند كه بروند یكی یكی اینها را اسم نویسی كنند و چه، نه مسأله الهی بود، وقتی دیدند كه یك مطلبی است كه برای حفظ مملكت اسلامی است و این اطاعت خداست از سر تا ته ایران دیدیم كه یكدفعه جوشش پیدا كردند، از متن ملت اسلامی جوشش پیدا كردند و خودشان هم تنظیم امور را كردند و خودشان هم كارها را درست كردند.»


دست پنهان خدا كه در ماجرای طبس آشكارا دیده شد تنها یك نمونه از امدادهای غیبی در جریان شكل گیری، پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی است به گونه ای كه در لحظه لحظه انقلاب و با نگاه به هر نقطه ای از آن نمونه های بسیار دیگری به وضوح قابل دیدن است.

 

با خدا بر هر چیزی غلبه می كنید

 

درباره اندیشه های سیاسی الهی حضرت امام(ره) و كاربرد آن در انقلاب اسلامی كتاب ها و مقالات بسیار اندك و نادری تحقیق و نگارش یافته است و در آنها نیز كمتر به اعتقاد و دیدگاه توحیدی و روش انبیائی ایشان درباب الطاف خفیه و امدادهای غیبی پرداخته اند درصورتی كه حضرت امام(ره) تحقیقاً بیش از صدها بار در مقاطع گوناگون انقلاب اسلامی صریحاً به حضور امدادهای غیبی در انقلاب به صورت مؤكد اشاره فرموده اند، تا جائی كه می فرمایند:


«این یك عنایتی است كه از خدای تبارك و تعالی به این ملت شده است و همه باید قدر این عنایت را بدانیم. ما خودمان چیزی نیستیم، این را همه باید بدانیم كه هرچه هست از طرف خداست. من تجربه ام در این مدت طولانی ای كه مشغول بودم به این كارهائی كه البته وظیفه روحانی بوده، لكن كنار كشیده بودیم از آن. من احساس می كنم كه بسیاری از مسائل بود كه، ما، بدون این كه بفهمیم انجام می گرفت این جور نبود كه ما نقشه كشیده باشیم برای این كار و این نبود جز این كه خدا هدایت می كرد، این طور بود مسئله.»


حضرت امام بارها و به مناسبت های مختلف با قرائت آیه «ان تنصروالله ینصركم و یثبت اقدامكم» تنها راه ثبات قدم در زندگی سیاسی مؤمنین واقعی را، چشیدن و درك نصرت های الهی و امدادهای غیبی دانسته و رسیدن به این مقام والا را در گرو اخلاص و یاری دین خدا می دانند:
«ما باید كه فكری بكنیم كه نصرت كنیم خدا را «ان تنصروالله ینصركم» جنگ نیست. انزوا هم نیست، پیشرفت نیست، شكست هم نیست. نصرت یك معنایی است كه در خود انسان باید متحقق بشود. ما اگر چنانچه در همه جبهه ها پیروز بشویم، لكن به عنوان نصرت خدا نباشد، برای نصرت خودمان باشد، بخواهیم كه خودمان یك جائی را بگیریم ما نصرت خدا را نكرده ایم و خدا هم آن وعده ای را كه داده اند عمل نمی كنند. اگر عمل كنند یك عنایت خاصی است، ربطی به ما ندارد، آنی كه وعده كرده است كه «ان تنصروالله ینصركم و یثبت اقدامكم» آن است كه شما جبهه نصرت را بازكنید، خدا هم باز می كند.»


براساس دیدگاه فوق حضرت امام در سخت ترین شرایط اسارت، تبعید و شهادت فرزند برومندشان حضرت آیت الله حاج آقا مصطفی، درحالیكه ایشان را برای آینده اسلام استوانه ای می دانستند، به مجرد شنیدن خبر شهادت ایشان، آن را از الطاف خفیه الهی می دیدند. شهادت ایشان، موجب برگزاری مراسم چهلم باشكوه در قم گردید و رژیم منحوس پهلوی را وادار به عكس العمل و به شهادت رساندن سوگواران نمود و در ادامه این شهادت ها مراسم مختلف چهلم شهیدان در شهرهای مختلف و عكس العمل رژیم و شهادت افراد و... موجب آغاز درگیری ها با ایادی شاه و ادامه آن تا پیروزی الهی انقلاب اسلامی گردید.


امام درباره سازش بعثی ها با شاه به اخراج ایشان از عراق و آواره شدن، و عدم اجازه امیر كویت در عبور از آنجا و نهایتاً سفر به فرانسه و... همه و همه را امداد غیبی دانسته و با فروتنی و خضوع مخصوص اولیاءالله می فرمایند:


«خداوند تبارك و تعالی مقدراتی دارد كه ما سر او را نمی فهمیم، مگر بعد از زمان ها- ما- بعد از آنكه به واسطه فشار دولت ایران و فشار محمدرضا شاه (شاه سابق) بر دولت عراق و محصور كردن آنها منزل ما را، و رفت و آمدهایی كه بین ما و دولت عراق شد، گفتگوهایی كه شد و ما به آنها اخطار كردیم كه یك مسئله شرعی است، یك وظیفه ای الهی است و من نمی توانم مسئله الهی و وظیفه شرعی را به قول شماها ترك كنم. من این كارهائی كه در اینجا انجام می دهم انجام می دهم، شما هركاری دارید بكنید. آنها از ما تقاضا می كردند كه چون، تعهداتی با دولت ایران داریم و این كارهائی كه شما و اصحاب شما می كنند مخالف آن تعهدات است، ما نمی توانیم تحمل كنیم، من جواب دادم كه من كه تعهدی ندارم، شما تعهد دارید من یك تكلیف شرعی دارم، عمل می كنم و به تعهد شما اعتنائی نمی كنم و هم در منابر خطابه می خوانم و هم اعلامیه صادر می كنم و هم نوار پر می كنم و می فرستم. این تكلیف من، شما هر تكلیفی دارید عمل كنید. بعد از رفت و آمدها، برادرهای من كه جزء رفقای نجف بودند، آنها را ترساندند و به من رسید كه گفتند كه ما با خودش مثلاً كاری نداریم، لكن شماها را چه خواهیم كرد. من دیدم كه خوب، ممكن است كه یك وقتی گزندی به این دوستان من برسد، عازم حركت شدم، آمدم به (البته تحت مراقبت دولت عراق) آمدم به سرحد كویت، در سرحد كویت هم همان فشاری كه در آنجا بر دولت عراق بود، بر دولت كویت هم بود و آنها حتی اجازه این كه ما عبور كنیم از این ور شهر به آن ور شهر هم ندادند. ما بنایمان براین بود كه از كویت بعد از دو سه روز كه با آقایان ملاقات می كنیم برویم به سوریه و آنجا یك اقامت طولانی بكنیم لكن خداوند تقدیر كرده بود كه باید راه چیز دیگری باشد و مانمی دانستیم كه این تقدیر به كجا منتهی می شود. از آنجا برگشتیم بصره و از آنجا هم به بغداد ما را بردند و من ملاحظه كردم كه ما اگر هرجا برویم از این دول اسلامی همین است. به همین جهت تصمیم گرفتم كه بدون هیچ فكر سابقی كه ما می رویم به فرانسه در عین حالی كه مایل نبودم از دول اسلامی خارج بشوم. لكن خداوند تقدیر كرده بود كه مسایل در آنجا به طور وسیع در همه جای دنیا پخش شود و خبرنگارها از اطراف عالم هجوم كردند كه گاهی روزی چندین مصاحبه می شد.كم كم به واسطه همین مسائل و به واسطه قدرتی كه خداوند بر ملت ایران عطا فرمود كه با قدرت ایمان، وحدت كلمه قیام كردند

من وقتی كه مطالعه از وضعیت ایران و گسترش این مسئله واحد مطلب واحد كه یك دولت اسلامی حق می خواهیم، وقتی من از این گسترش در همه بلاد از تهران تا آخرین مرزهای ایران هر طرف، در هر ده در هر قریه من مطالعه این را می كردم امیدوار شدم كه مسأله یك مسأله الهی است، نه یك مسئله بشری. بشر نمی تواند با هرچه باشد. هر قدرت بیانی داشته باشد. نمی تواند این طور نفوذ كند كه از این بچه ای كه تازه زبان باز كرده تا آن پیرمردی كه در مریضخانه خوابیده یك مطلب بگویند».


در جلسه ای كه شاعری در مدح امام(ره) شعری می خواند و گویا تمام پیروزی های انقلاب را به رهبری امام منتسب می كند می فرمایند: «این معنا را من از همان اوایلی كه یك قدری انقلاب زیاد شد و مردم هشیار و بیدار شدند خیلی امیدوار به آن بودم، الحمدلله شد. لكن كسی نباید بگوید من كردم. البته اشعاری كه آقا خواندند از نظر شعری بسیار خوب بود، لكن باید عرض بكنم كه من كوچكتر از این هستم كه اینطور مطالب گفته شود. این زاغه نشین ها بودند كه در خیابان ها فریاد كردند و خون دادند و جوان دادند و مادرهایی كه چهار تا بچه داشتند سه تا بچه هایشان رفته بود، باز هم می گفتند كه این هم اگر برود برای خداست آن چیزی كه برای من خیلی امیدواركننده است این روح تعاون و روح انسانیت و روح اسلامیت است كه در ملت ایران شكوفا شد. این تحولی كه در انسانها پیدا شد از تحولی كه در این رژیم پیدا شد بالاتر است این تحول روحی اعجاب آور است، این تحول روحی باعث شد كه این پیروزی از برای ملت ما حاصل شد. دعا كنید كه خداوند این تحول را در همه ملت های اسلام و مستضعفین پیش بیاورد و خدای تبارك و تعالی مقدر فرماید كه همه متحول بشویم. این تحول روحی و این انقلاب اسلامی تحفه ای است كه خدای تبارك و تعالی از عالم بالا برای ملت ما به هدیه فرستاد و ما باید شكر خدای تبارك و تعالی را بكنیم و از عهده شكر بر نمی آییم...» خدا بود كه اینها را مؤید كرد و قدرت خدا و قدرت ایمان ملت كه در این اواخر شكوفا پیدا كرد، این قدرت بود كه با دست خدا یك سلطنت 2500ساله را از ریشه كند. در صورتی كه پشت سر او آمریكا ایستاده بود، شوروی هم سراً بود و چین هم بود، انگلستان هم بود، تمام ابرقدرت ها پشت سر او ایستاده بودند و آن همه دارای همه سلاح های مدرن بود و ملت ما دست خالی بود، تفنگ هم نداشت هیچ نداشت، لكن قدرت ایمان بود، قدرت خدا بود، این تعجب ندارد، خدای تبارك و تعالی مقدر بفرماید كه یك ملتی كه هیچ ندارد همین سلاح ایمان دارد بر همه قدرت ها غلبه كند»


در همین سخنرانی امام(ره) تك تك جریانات كه منجر به پیروزی انقلاب گردید را مطرح می كنند و در تمام آنها محور اصلی قدرت الهی و امدادهای غیبی را مطرح می كنند.


«اینها كم كم عقب نشستند. ما در پاریس كه بودیم رفت و آمدهای زیاد وسایل مخفی و بعضی وقت ها آشكار بود برای اینكه ما را وادار كند كه دست برداریم، می گفتند هرچه می خواهید می دهیم هر كاری بخواهید می كنیم، خود شاه، شاه سابق پیغام داد كه مملكت را تسلیم شما می كنم و من همین شاه باشم در صورت و همه كارها در دست شما باشد و من به او اعتنا نكردم و این قدرت الهی بود كه ما را كمك كرد، رفت، و باز تتمه قدرت باقی مانده بود، اینها باز كوشش كردند حتی به وسیله رئیس جمهور فرانسه به من پیغام دادند كه شما زود است كه بیایید (به طور دلسوزی مثلا) از طرف آمریكائیها پیشنهاد كردند كه حالا شما چند وقتی بمانید، حالا زودرس است رفتن شما از طرف ایران باز همین معنا را گفتند بعضی افراد از همین طوایف بودند باز همین پیشنهاد را می كردند و همین اسباب این شد كه من قصد كردم بیایم هرچی میخواهد بشود بشود. من فهمیدم كه این مسأله یك مطلبی است آنها می خواهند من را آنجا نگه دارند و از اینجا توطئه ها را تقویت كنند به طوری كه دیگر نتوانیم كاری كنیم و من اعلام كردم كه خواهم رفت  و من از ملت خودم و از همه شما و از همه ملت های مسلم میخواهم كه اتكال به خدا بكنید، در همه كارها اتكال به خدا بكنید، قدرت ها در مقابل قدرت خدا هیچ است قوه ها در مقابل قوه الهی نابود است اتكال به خدا بكنید غلبه بر هر چیزی می كنید »