اندیشه سیاسی آیت اللَّه شاه آبادی و نقش آن در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره)
زمینه شكلگیری بُعد سیاسی شخصیت آیتاللَّه شاهآبادی
خطوط كلی اندیشه سیاسی آیتاللَّه شاهآبادی
1. جهاد شجاعانه
2. پیوند میان دین و سیاست
3. وحدت نیروهای اسلامی
4. ایجاد جمعیت و انجام كار تشكیلاتی
5. قیام للَّه و دفاع از اسلام
6. ایثار و شهادتطلبی
7. استكبارستیزی
8. تهاجم فرهنگی
الف. غرور مسلمانان به حقانیت خود
ب. یأس از دستیابی به سعادت دینی و دنیوی
ج. افتراق مسلمانان
د. نداشتن بیتالمال
9. استقلال اقتصادی و توجه به علل عقبماندگی
10. جامعه مدنی و جامعه دینی
این حقیقت در حیات طیّبه حضرت امام، كاملاً متلألؤ است كه ایشان، به شدت تحت تأثیر ابعاد وجودی مرحوم شاهآبادی بوده است و باید برای آن مرحوم حظّی وافر را، در تكوین شخصیت بزرگمردی چون امام خمینی كه تحولات جامعه كنونی ایران و بسیاری از تحولات جهان اسلام بلكه بینالملل متأثر از اندیشههای اوست، پذیرفت. احترامی كه امام نسبت به شخصیت استاد فرزانه خودقایل است، به گونهای است كه در برابر هیچ یك از اساتید خود و كسانی كه در تربیت و رشد ایشان نقشی بسزا داشتهاند، چنین احترام و اظهار تواضع و فروتنی سابقه ندارد. جمله "روحی له الفداء" از جملاتی است كه از حضرت امام تنها برای مرحوم شاهآبادی (ره) دیده و شنیده شده است.
[2]
2. غالباً آنچه از شخصیت شاهآبادی برای ذهن جامعه ما تداعیكننده است
وبیشتر معروف میان خاص و عام میباشد واز همین بُعد هم به تأثیرگذاری او در شكوفایی شخصیت امام خمینی نگریسته میشود، ابعاد عرفانی و معنوی آن عزیز است. پرورده شدن جنبههای عرفانی و ملكوتی حضرت امام بر اثر افكار و اندیشهها و جنبههای روحانیشاهآبادی (ره) بسی روشن و بینیاز از سخن است. از خود حضرت امام هم در این زمینه مطلب فراوان است. از آن روز كه در مدرسه فیضیه او را ملاقات میكند و با پرسیدن یك مسأله عرفانی، او را اهل كار مییابد و نزد او سالها به تلمّذ و آموختن متون سنگین عرفانی همچون؛ شرح فصوص قیصری و مصباحالانس ابنحمزه فناری و مفتاحالغیب صدرالدین قونوی و شرح منازلالسائرین كاشانی میپردازد، پیوند و علقه معنوی میان این مرید و آن مراد بسته میشود و هر روز هم بر حرارت این ارادت و شیدایی افزوده میگردد. او، شاهآبادی را چنان یافته بود كه اگر هفتاد سال هم تدریس كند، هر روز حرفی نو در چنته داردو از اینرو حضور در محضرش را غنیمت میشمرد. حتی پس از مهاجرت آقایشاهآبادی به تهران نیز، این ارتباط و تعلّق خاطر گسسته نشد و به مجرد اینكه ایام تعطیلی پیش میآمد مثلعاشورا یا ماه رمضان، خود را به فیض حضور او میرسانید. چون با روح لطیف ِروح اللهی خویش، این لطیفه را احساس كرده بود كه: "روحی لطیفتر از روح مرحوم شاهآبادی ندیدم."
[3]
3. اما این نكته را نباید فراموش كرد كه تبحّر آیتاللَّه شاهآبادی و برجستگی و كمالات او، تنها در عرفان یا فلسفه خلاصه نمیشد. به اعتقاد پارهای از خوشهچینان خرمن وجود او، مهارت ایشان در فقه و اصول بیش از فلسفه بوده و جنبه عرفانی ایشان، موجب مستور ماندن بُعد فقهی و اصولی او گشته است. او با آنكه در ایران به اجتهاد نایل شده بود، به عراق رفت و هفت سال در نجف اقامت گزید و در درس مرحوم آخوند خراسانی شركت كرد. علاقه و ارادت ایشان به صاحب كفایه، در حد عشق بود تا جایی كه برای او جمله "روحی فداه" را در شرحی كه بر كفایه نگاشته است، به كار میبرد و معتقد بود: "آخوند عقل مجسم است". پس از آخوند هم، به سامرا رفت و تأدّباً در درس میرزا محمدتقی شیرازی شركت جست. او یكی از آن شش نفری بود كه از میرزای شیرازی اجازه اجتهاد دریافت نمود.
[4]
علاوه بر این همه، آقای شاهآبادی ریاضیات را به خوبی میدانست و در علوم غریبه چون جفر، رمل و اسطرلاب مهارت كامل داشت و به زبان فرانسه نیز مسلط بود، چنانكه در خطابه و شعر نیز برجستگی بالایی داشت.
[5]
4. آنچه محل بحث و گفتگو در این مجال است و تا حدود زیادی مستور مانده و به خوبی به آن پرداخته نشده است، تحلیل شخصیت سیاسی و ابعاد گوناگون رفتار و اندیشه سیاسی این عارف حكیم و این فقیه اصولی بزرگ، و تأثیری است، كه این بُعد از ابعاد وجودی او، بر فرزند روحانیاش حضرت امام خمینی داشته است. و این تحلیل از آنجا ضرورت مییابد كهعلاوه بر مجهول ماندن قدر مرحوم شاهآبادی در جامعه ما و وظیفهای كه در معرفی شخصیت او و نقش وی در انقلاب اسلامی و تكوین شخصیت معمار بزرگ آن، احساس میشود، بررسی صحت و سقم نظر كسانی است كه تأثیر شاهآبادی را تنها در كمالات روحی، معنوی بنیانگذار جمهوری اسلامی جستجو میكنند و بر این باورند كه آن بزرگ فرزانه، تأثیر خاص سیاسی - اجتماعی بر روی امام نداشته است.
[6]
برای تحلیل این موضوع، بحث را در دو محور پی میگیریم تا نشان دهیم جناب آیتاللَّه میرزا محمدعلی شاهآبادی علاوه بر داشتن جنبههای ممتاز علمی و عرفانی و دارا بودنرفتارسیاسی مهم و مؤثر در عصر خود، دارای اندیشه سیاسی بوده و این رفتار و اندیشه سیاسی او، در تبلور و ظهور اندیشه سیاسی رهبر كبیر انقلاب اسلامی، نقشی مهم و تأثیرگذار داشته است.
دو محور مورد نظر عبارتند از:
1. نگاهی به زمینه شكلگیری بُعد سیاسی شخصیت آیتاللَّه شاهآبادی
2. خطوط كلی اندیشه سیاسی آیتاللَّه شاهآبادی
در محور دوم، بحث در ده سرفصل كلی ارائه شده است؛ به این ترتیب: 1. جهاد شجاعانه،2. پیوند میان دین و سیاست، 3. وحدت نیروهای اسلامی، 4. ایجاد جمعیت و انجام كار تشكیلاتی، 5. قیام للَّه و دفاع از اسلام، 6. ایثار و شهادتطلبی، 7. استكبارستیزی، 8. تهاجم فرهنگی، 9. استقلال اقتصادی و توجه به علل عقبماندگی و 10. جامعه مدنی و جامعه دینی.
زمینه شكلگیری بُعد سیاسی شخصیت آیتاللَّه شاهآبادی
1. پدر آقای شاهآبادی، مرحوم آیتاللَّه میرزا محمدجواد اصفهانی (م1312ه.ق)، از علمای بزرگ اصفهان است كه در عصر ناصرالدین شاه قاجار میزیسته و در آن دیار به اقامه حدود شرعی الهی مبادرت میورزیده است. شاه قاجار كه چنین امری را برنمیتابیده و آن را مخلّ به اركان سلطنت خود احساس میكرده، هنگامی كه منعهای مكرر خود را بیفایده
میبیند، فرمان تبعید ایشان را به تهران صادر میكند. ولی در تهران نیز این مرد بزرگ در برابر مفاسد و ناهنجاریهای اجتماعی - سیاسی ساكت نمینشیند و به شاه صریحاً پیغام میدهد كه "گمان میكردم تو ناصر ِدینی، ولی حالا دانستم كه تو كاسِر ِ(شكننده) دینی."
[7]
در باب قضایای مبارزاتی و سیاسی مرحوم میرزا محمدجواد اصفهانی نقل است؛ در نزدیك محل سكونت ایشان در تهران، مركزی متعلق به فردی ارمنی به نام ك ِنت وجود داشت كه محل لهو و لعب و شرابسازی بود و گفته میشد كه شراب دربار شاه قاجار نیز از آنجا فراهم میگشت. مرحوم میرزا محمد جواد، پس از آگاهی از این موضوع، صاحب محل را از ادامه خلاف شرع نهی میكند و چون مؤثر واقع نمیشود، یك روز به اتفاق فرزندان خود مرحوم آقای شاهآبادی و میرزا علیمحمد شریف و جمعی از متدینین، راهی آن محل شده و خمهای شراب را در چاه خالی میكنند و خارج میشوند. خبر این واقعه به دربار گزارش میشود و ناصرالدین شاه از ماجرا باخبر شده ودستور پیگیری میدهد. وقتی میرزا محمدجواد از پیگیری شاه آگاه میگردد علیرغم آنكه در تهران تبعیدی بوده است، به قصد مراجعت عازم اصفهان میشود. ظلالسلطان حاكم وقت اصفهان، فرزند معروف ناصرالدین شاه كه از مراجعت میرزا محمدجواد خبردار میشود، شاه را از تعقیب قضیه منصرف میسازد و بازگشت وی را به اصفهان صلاح نمیداند، لذا دربار تصمیم میگیرد به هر كیفیت ممكن، میرزا محمدجواد را از بازگشت به اصفهان منصرف كند و ایشان هم بازگشت خود را مشروط به برچیده شدن بساط آن محل فساد و تبدیل آن به مسجد میكند. لذا آن محل خریداری میشود و تبدیل به مسجد شده و خود ایشان در آن محل اقامه جماعت میكند.
[8]
2. آن زمینه سیاسی - مبارزاتی خانوادگی و حریت و آزادمنشی دینی واهتمام به اقامه احكام و حدود الهی در متن جامعه كه در شخصیت پدر مرحوم شاهآبادی جلوهگر بود، از نخستین عوامل شكلدهی چهره سیاسی ویافتن بینش عمیق سیاسی نسبت به حوادث آن روزگار پرهیاهو بوده است. پس از آنكه آقای شاهآبادی در تهران، در مركز تحولات ایرانپیش از مشروطیت، با مسایل سیاسی روز ایران از نزدیك آشنا میشود، راهی نجف شده و در آن دیار با شخصیت والای عصر مشروطیت و از رهبران اصلی نهضت مشروطه، مرحوم آخوند خراسانی آشنا میگردد و سالها نزد او به تحصیل اشتغال میورزد. با توجه به عشق وافر شاهآبادی به آخوند خراسانی و حوادث مهم مشروطه، شخصیت سیاسی ایشان به كمالات دیگری نزدیك میشود. تحلیل آقای شاهآبادی از مرگ مشكوك آخوند خراسانی
قابل توجه است. او معتقد بود: حكومت وقت، آیتاللَّه آخوند ملا محمدكاظم خراسانی را مسموم كرد و به شهادت رسانید، زیرا شبی كه فردای آن روز، مرحوم آیتاللَّه خراسانی از دنیا رفت، خود آقای شاهآبادی نزد آخوند رفته و از صحت مزاج و سلامتی آخوند مطلع شده بود.
[9]
بدین ترتیب به موازات تكمیل مدارج علمی و تحصیل كمالات معنوی در نجف، شخصیت سیاسی آیتاللَّه شاهآبادی نیز وارد مرحلهای نوین از بلوغ و رشد میشود و با ورود ایشان به سامرا و شركت در درس مرجع بزرگ آن زمان، آیتاللَّه میرزا محمدتقی شیرازی، ملقب به میرزای شیرازی دوم، وآشنایی با چهره مبارزاتی و سیاسی آن مرجع و رابطه نزدیكی كه میان آن دو برقرار میگردد، شاهد مرحلهای دیگر از رشد سیاسی شخصیت او میباشیم.مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی از رهبران نهضت مردم عراق علیه سلطه انگلیسیها بود و در این خصوص فتاوایی علیه نیروهای اشغالگر انگلستان نیز صادر نمود.
[10] رابطه نزدیك آقای شاهآبادی با مرحوم میرزا در حدی بود كه وقتی مرحوم میرزا از تصمیم آقای شاهآبادی مبنی بر مراجعت به ایران مطلع میگردد، شخصاً وارد منزل ایشان میشود و عصای خود را بر زمین زده و میگوید: "میرزا محمدعلی، من سفر به ایران و ترك حوزه را برای تو جایز نمیدانم و حرام است بر تو." البته پس از مطلع شدن از مشكلات خانوادگی ِ آقای شاهآبادی، مانع نمیشود و به او میگوید: عیب ندارد، برو.
[11]
خطوط كلی اندیشه سیاسی آیتاللَّه شاهآبادی
1. جهاد شجاعانه
با توجه به آن زمینه سیاسی خانوادگی و زانو زدن در پای كرسی تدریس دو مرجع دینی برجسته و دو رهبر سیاسی بزرگ، رهبر بزرگ نهضت مشروطه ایران، آخوند خراسانی، و رهبر بزرگ قیام مردم عراق علیه اشغالگران انگلستان در مراوده صمیمانه با آن دو و از نزدیك شاهد تحولات جاری آن عصر بودن، از شاهآبادی شخصیتی فهیم ساخته شد كه میان عرفان و فقاهت از یك سو و سیاست و دیانت از سویی دیگر پیوند زد و پس از
مراجعت از عراق و اقامت گزیدن در تهران، با گره زدن میان این سه بُعد، هرمی كامل از اندیشه صحیح اسلامی را كه در آن رشد كرده و در خود پدید آورده بود، به جامعه آن عصر ایران ارائه نمود. همین سه بُعد اصلی كه در شخصیت بزرگ معمار كبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی نیز شاهدیم.
ورود آقای شاهآبادی به تهران كه با حوادث اواخر دوره قاجاریه و روی كار آمدن رضاخان همراه است و مواضع ایشان در برابر تحولات سیاسی آن عصر، برای ارزیابی اندیشه و رفتار سیاسی ایشان بسیار مهم و قابل توجه است. در این عصر رفتار سیاسی اصلیایشان بر دو محور مبارزه با استبداد داخلی و استكبار خارجی شكل میگیرد. در مورد بُعد مبارزاتی شاهآبادی، به ضمیمه دو بُعد عرفان و فقاهت ایشان، از حضرت امام خمینی نقل است:
"آقای شاهآبادی علاوه بر آنكه یك فقیه و یك عارف كامل بودند، یك مبارز به تمام معنا همبودند."
[12]
آیتاللَّه شاهآبادی، پس از بازگشت از عراق، دو دوره در تهران سكنی گزیدهاند. دوره اول، از سال 1330 - 1347 ه.ق پیش از رفتن به قم، و دوره دوم، از 1354 - 1369ه.ق، پس از مراجعت از قم.
[13]
سالیان نخست دوره اول با سالهای پایانی سلطنت قاجاریه و روی كار آمدن سردار سپه همراه است. رضاخان كه در این دوره به تدریج قدرت مییافت و وزیر جنگ احمدشاه قاجار شده بود، به دینداری و روضهخوانی و با پای برهنه جلوی دستهجات عزاداری حركت كردن و كاه بر سر ریختن، تظاهر میكرد تا زمینه به قدرت رسیدن خود را فراهم آورد.
[14] حتی بزرگانی مثل شهید سیدحسن مدرس را به این جمعبندی رسانیده بود كه منافعش را اساسی و مضارّش را فرعی تشخیص دهند. ولی آقای شاهآبادی كاملاً به ریاكاری سردار سپه واقف بود و با درك عمیق سیاسی، كراراً میفرمود:
"این مردك الان كه به قدرت نرسیده است، این چنین به دستبوسی علما ومراجع میرود و تظاهر به دینداری میكند و از محبت اهل بیت (ع) دم میزند. لكن به محض آنكه به قدرت رسید به همه علماء پشت میكند و اول كسی را هم كه لگد میزند خود شما (خطاب به شهید مدرس) هستید."
[15]
پس از سال 1304ه-'.ش هم كه رضاخان به سلطنت رسید و به تدریج سایه
شوم استبداد خود را بر پهنه ایرانزمین گسترش داد و به مخالفت با قوانین اسلامی و مظاهر دینداری از جمله مبارزه با عزاداری سالار شهیدان و كشف حجاب پرداخت، مرحوم شاهآبادی ابتدا تلاش خود را در متحد كردن علماء به كار گرفت و به افشاگری رضاخان و بیداری مردم پرداخت و در ادامه مبارزات، در سال 1305ه-.ش، یك سال پس از استقرار رژیم پهلوی، به تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در شهر ری دست زد و در سخنرانیهای خود در ایام تحصن به روشنگری مردم پرداخت. اگرچه این تحصن با استقبال شایانی از سوی علماء مواجه نشد، ولی تأثیر خود را در همان ماههای اولیه حكومت استبدادی و دستنشانده و ضد اسلامی رضاخان داشت. در مدت تحصن، دولت رضاخان تلاش خود را برای جلب رضایت ایشان و شكستن تحصن به كار گرفت و حتی خودرضاخان راضی شد به ملاقات ایشان برود و مذاكره كند. یك بار هم كالسكه شاهی را برای بازگشت ایشان فرستاد ولی آقای شاهآبادی امتناع میورزید و هر گونه همكاری با رضاخان را حرام میشمرد.
آقای شاهآبادی با درك عمیق تأثیر تهاجم فرهنگی و خطری كه رواج فساد و ابتذال در جامعه دارد، دست به این تحصن زد چون نسبت به كشف حجاب رضاخانی معتقد بود:
"رضاخان خبیث با ا ِعمال بیحجابی، قصد دارد ریشه اسلام را بزند و اگر صدها روحانی بزرگ را سر میبرید، یك چنین لطمهای به اسلام نمیزد."
در نهایت به اصرار شهید آیتاللَّه مدرس و جمعی از علما و مؤمنین تحصن را شكست وبه تهران بازگشت و سپس راهی قم گردید.
[16] ایام توقف ایشان در قم، همان ایام طلایی، آشنایی امام راحل با او و كسب فیض از آن وجود پربركت است.
آقای شاهآبادی، حدود هفت سال در قم متوقف میشود و سپس به تهران باز میگردد و به مبارزات و منبرهای افشاگرانه خود ادامه میدهد و با حرّیت و آزادگی كامل در آن ایام كه منبر رفتن را به طور كامل ممنوع اعلام كرده بود و جلسات عزاداری به صورت پنهانی پیش از اذان صبح و پشت درهای بسته برگزار میشد، آقای شاهآبادی در مسجد جامع تهران منبر میرفت و عزاداری دایر میكرد و حتی رییس كلانتری جرأت مخالفت نداشت. وقتی مأموران رژیم پهلوی پای منبر ایشان میآمدند، خطاب به آنان میفرمود:
"اگر میخواهید مرا بگیرید و ببرید و كسی نفهمد، قبل از اذان صبح، من از منزل تك و تنها حركت میكنم و به مسجد میآیم، و احدی هم با من نیست غیر از حق."
[17]
در نهایت رژیم دستنشانده پهلوی منبر ایشان را برداشت تا ایشان سخنرانی نكند، ولی ایشان ایستاده، صحبت میكرد و با شهامت و شجاعت عارفانه خود، خطاب به رضاخان كه از او به چاروادار یاد میكرد، فرمود:
"من میخواهم خریّت این چاروادار را ثابت كنم و آن این است كه او تصور میكند این منبر است كه حرف میزند. او باید بفهمد كه من حرف میزنم نه منبر."
[18]
آنچه گذشت، جلوههایی از جهاد شجاعانه آن فقیه عارف بود. این حقایق تاریخی نشانمیدهد:
جناب شاهآبادی، عمیقاً به جهاد و مبارزه میاندیشید و این آزادگی و حرّیت قهرمانانه، در تار و پود اندیشه سیاسی ایشان حضور دارد و همان طور كه از زندگی سیاسی حضرت امام خمینی (ره) میشناسیم، چنین جهاد شجاعانهای را نیز در اندیشه سیاسی معمار انقلاب اسلامی شاهدیم، با این تفاوت كه در حضرت امام، با توجه به موقعیت و مرجعیتی كه ایشان داشتند و شرایط و مقتضیات زمان و مكان، این جهاد شجاعانه با شكوفایی و تلألؤ خاصی همراه است. در واقع آنچه در رفتار سیاسی آقای شاهآبادی به اجمال میبینیم، در رفتار حضرت امام به بسط و گسترش تفصیلی میرسد. ولی ركن اساسی آن همان اندیشه جهاد و نهراسیدن از خطر است. این جلوهای است كه در معنای مثبت عرفان تشیّع شاهدیم و در میان تصوّف ف ِرَق دیگر كمتر بروزی از آن را مشاهده میكنیم. لذا وقتی هم عدهای از عمّال پهلوی برای دستگیری ایشان به مسجد حمله میكنند، با نهیب او، همه آنها پا به فرار میگذارند و بیرون مسجد كمین میكنند. هنگام خروج از مسجد، فرمانده آنها، میگوید: "آقای شاهآبادی تو باید همراه ما بیایی كلانتری." و آقای شاهآبادی در پاسخ در حالی كه ابروانش به هم گره خورده بود گفت: "برو به بزرگترت بگو بیاد." و به راه خود ادامه داد.
[19]
2. پیوند میان دین و سیاست
از دیگر اركان اندیشه سیاسی مرحوم شاهآبادی، آمیختگی دین و سیاست است. او كه سیاست را "عبارت از تدبیر در جریان مصالح نوعیه و منع از تحقق مفاسد آنها" تعریف میكند، میان آن با تزویر و تدلیس و شیطنت جدایی میافكند و چنین سیاستی را تحریف در مفهوم سیاست میشمرد. از نظر ایشان، قوانین و احكام الهی را كه در جهت مصالح و مفاسد واقعی اجتماعی تشریع شدهاند، در واقع میتوان سیاسات الهیه نامید. چون تدبیر در جریان
|90|
همان مصالح و عدم ظهور همان مفاسد است.
[20]
حدود و دیات از سیاسات اسلامند برای جلوگیری از منهیّات و پیشرفت اوامر، لذا ازتدابیر الهیهاند و لذا وقتی قصاص در جامعه اجرا شد، با جریان این حكم سیاسی الهی،حفظ نفوس میشود و مردم از حیث حبّ ذات و حبّ بقاء مرتكب این فعل قبیح نخواهند شد.
در اندیشه آقای شاهآبادی، حتی طهارت و صوم و صلوة و زكوة و حج نیز بر سیاست مشتمل است، و "لذا میتوان علیالتحقیق گفت كه دین اسلام، دین سیاسی است."
[21]
اگرچه معالاسف، آثار زیادی از مرحوم شاهآبادی بر جای نمانده است، ولی همان مقدار آثار ایشان نیز غنیمت و ذیقیمت است. از جمله آثار ایشان شذرات المعارف است
[22] كه در آن نكات مهمی از اندیشه سیاسی ایشان منعكس است. در سطور بالا، به بخشهایی ازاین كتاب اشاره شد. در بخشی دیگر از همان كتاب در تأكید بر سیاسی بودن دین اسلام میفرماید:
"قرآن مجید با اسلام انفرادی مناسبت ندارد، زیرا كه قرآن نمیفرماید به تنهایی نماز كن،بلكهعلاوه، تولید نمازگذار و اقامه صلوة را در عهده مسلمین گذارده. قرآن نمیفرماید: تنهاتحرز از زنا نما، بلكه علاوه حفظ عقد و منع از وقوع زنا را در عالم از وظایف ما، مقررفرموده."
[23]
از دید آیتاللَّه شاهآبادی، قناعت به اسلام انفرادی از اسباب مهلكه است و بسط معارف وحقایق دیانت در حدود ممالك اسلامی، به منزله ریسمان نبوت و ولایت است و موجب ارتباط با مقام مقدس حضرت حجة بنالحسن (ع) میگردد.
[24]
به طوری كه از خطوط كلی بالا كاملاً مشهود است، آنچه مرحوم شاهآبادی پیرامون سیاست به مفهوم صحیح آن با سیاست به معنای خدعه و فریب، بیان میكند و میان آن را با دین پیوند و هماهنگی میبیند و دین اسلام را دینی جمعی و سیاسی میشمرد، همان خطوط كلی است كه اساس اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی را تشكیل میدهد و از اینجاست كهمیتوان نتیجه گرفت و آنچه در اندیشه آقای شاهآبادی به صورت كُمون و ناآشكار وجود داشت، به صورت كامل، در قالب شرح و تفصیل و ارائه نظریههای ملكوتی توسط حضرت امام (ره) شعلهور گردید و در دهههای بعد، آن اندیشهها بود كه چراغ انقلاب اسلامی را برافروخت و جهان را تكان داد.
3. وحدت نیروهای اسلامی
از خطوط كلی دیگر اندیشه سیاسی آیتاللَّه شاهآبادی كه در حیات و اندیشه سیاسی معمار كبیر انقلاب اسلامی نیز متبلور است، توجه به مسأله وحدت میان آحاد ملت وگروههای مختلف به طور كلی، و وحدت میان عالمان دینی به طور اخص است.
مرحوم شاهآبادی از وحدت با نام "خیط اخوت" یاد میكند و معتقد است؛ از جمله علل وعوامل بیماریهای فكری جامعه اسلامی و گسترش و نفوذ اخلاق رذیله و افعال قبیحه، افتراق مسلمانان است كه بر اثر اختلاط با اجانب و بیگانگان رخ نموده است و رابطه میان انحلال و نابودی و انهدام جامعه با مسأله اختلاف و تفرق رابطهای كاملاً مستقیم است. هر چقدر اختلاف بیشتر باشد، انحلال نیز شدیدتر خواهد بود. ایشان برای اتحاد میان مردم،استحكام اتحاد میان علماء اعلام را یگانه طریقی میدانست كه موجب حفظ اسلام و مسلمین میشود و بر این اندیشه بود كه در سایه این اتحاد است كه پیروان علماء اعلام، در تحت دستور واحد بدون هیچ گونه دغدغه و پریشانی خیال، میتوانند قیام لله نموده و اعمال صالحه و اخلاق حسنه و عقاید حق را در میان مردم شایع و افعال قبیحه و صفات رذیله وعقاید باطله را از آنان دور سازند.
[25]
4. ایجاد جمعیت و انجام كار تشكیلاتی
از جلوههای قابل تأمل اندیشه سیاسی جناب شاهآبادی (ره) توجه به كار گروهی و پدید آوردن تشكیلات منسجم در میان مسلمانان است. اگرچه تحزّب به معنای مذموم و ضد ارزشی آن كه برای جناحبندی و رقابت ناسالم سیاسی و ربودن قدرت از چنگ رقیب، از ساحت اندیشه عارف مهذّبی همچون شاهآبادی كاملاً به دور است، ولی او به عنوان عالمی ربانی و فقیهی عارف به زمان خویش میداند: نیل به مقاصد عالیه اسلامی تنها در گرو پیدایش جمعیت منسجم است.
مبانی تحزّب دینی از دیدگاه شاهآبادی بر نوعی بودن مرام اسلامی استوار است. چون مقصد عالیه اسلامی، مقصد نوعیه است. از اعظم سیاستها برای نیل به این مقصد، تحصیل ع ِدّه و عُدّه است و در این مقام كه مقصد نوع است، تحصیل ع ِدّه مقدّم بر تحصیل عُدّه است.
[26] بنابراین باید نیرو جمع كرد و كادرسازی نمود. برای كادرسازی، نظر شاهآبادی به این جمله است: "لا عِدّة الّا بالاخوّة"، كادرسازی و جمع نیرو بدون برادری و اخوت ناممكن
|92|
است. از دیدگاه شاهآبادی:
"عدد اگرچه فوق حدّ نهایت بوده باشد ولی مادامی كه مرتبط نشود به "خیط اخوت" در حكمغیریّت و مباینت است و البته جهات مباینه مؤثر در یك جهت و محصل یك معتقد نخواهد بود، چنانچه دانههای تسبیح مادامی كه به واسطه خیطی منتظم نشود، حركت هیچ كدام باعث حركت دیگری نگردد."
[27]
از اینجا معلوم میشود كه "اخوّت" از احكام سیاسیه الهیه برای اجرای مقاصد اسلامی است، و از همینرو در صدر اسلام، پیامبر اكرم (ص) دست به عقد اخوّت میان مسلمانان زد.
در ادامه مرحوم شاهآبادی "اخوت" را به عرش تشبیه میكند كه بر چهار زاویه استوار است. انس و كمال و عزّت و عون. این چهار پایه، امّهات نوامیس عالم بشریت به حسب معاد و معاش میباشد كه در شذرات المعارف به تبیین هر یك پرداخته میشود.
[28]
اینجاست كه با تحلیل مبانی فكری مرحوم شاهآبادی به جوهره تفاوت تحزّب اسلامی با تحزّب سكولار میرسیم. تحزّب اسلامی با مبنای اخوّت و تحصیل ع ِدّه و عُدّه و كادرسازی، برای نیل به مقاصد عالیه الهیه و گسترش افعال حسنه و اخلاق فاضله و عقاید حق میباشد و با توجه به آن مبانی و این اهداف، بروز جناحبندی و گروهگرایی و رقابت برای حذف رقیب و ربودن قدرت، كاملاً با آن در تباین است. لذا جناب شاهآبادی، توسعه اجتماعات مذهبی را برای ارتباط و دوستی متدینان با یكدیگر، به عنوان خیط اخوت اصلی اصیل برای بسط معارف و حقایق دیانت ضروری میبیند و برای چنین گروهها و تشكیلاتی، اهداف وبرنامههایی را پیشنهاد میكند. از جمله:
1. از آنجا كه این تشكیلات، تنها سیاسی نیست و اهداف عالی را دنبال میكند، لذا از جمله اهداف ِفراهم كردن مؤسسات را، تعلیم معارف و اخلاق و احكام دیانت مقدسه اسلام به افراد و اعضای گروه و كودكان آنها میبیند. از نگاه این عارف هوشمند، اولین هدف، تعلیم و تربیت است كه در این میان توجه به نقش كودكان اهمیت دارد. به علاوه در آموزش و تعلیم نیز توجه به سه چیز است: معارف، اخلاق و احكام.
2. هر عضو موظف باشد هر هفته یك شب برای مذاكره و تحصیل مهمات مذهبی، در مركز جمعیت حضور به هم رساند.
3. هر عضو ملتزم باشد كه یك نفر را هدایت كند و با این اهداف و اعمال آشنا كند.
4. جمعیت هیأت رییسهای داشته باشد تا اختلافات به ایشان ارجاع شود.
5. تأسیس مجله
6. انجام كارهای اقتصادی و شراكت و تجارت و زراعت و صناعت و اعطای قرضالحسنه برای تأمین معاش اعضا و رسیدگی به بیكاران و اعاشت فقرا و ترویج محصولاتداخلی.
[29]
به راستی هر كس اندكی در اهداف و برنامههای یاد شده تأمل كند، آیا میتواند اندكی در هوش و درك سیاسی آقای شاهآبادی و انسجام اندیشه سیاسی ایشان تردید كند؟ مطالب یاد شده كه به طور فشرده گزارش شد، محصول اندیشه روشن آن فقیه و عارف فرزانه در حول دهه 1320ش است. و گویای آن است كه رهبر كبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی اگر از آن دید و بینش سیاسی عمیق و مثال زدنی برخوردار بود، گرچه مقدار زیادی از آن بر اثر قریحه ذاتی او بود، ولی نمیتوان نقش استادی همچون شاهآبادی را در پرورش اندیشه سیاسی او نادیده گرفت و اگر در دهههای بعد شاهد پیدایش گروههای اسلامی در میان جامعه ایرانی هستیم نطفه اصل پیدایش چنین تشكیلاتی را در افكار سیاسی مرحوم شاهآبادی شاهدیم و البته ایشان در زمان خودش، به تأسیس صندوق قرض الحسنه و تأسیس هیأتهای سیّار و تعلیم معارف اسلامی و تربیت كودكان به شكل منسجم و تشكیلاتی اقدام نمود.
[30]
5. قیام للَّه و دفاع از اسلام
از نگاه عارفانه سیاسی شاهآبادی، تمامی مجاهدتها و مبارزات و تلاش برای ایجاد تشكیلات و جمعیتها، تنها به هدف قیام للَّه است.
[31]
روزی نیز كه دست به تحصّن علیه رژیم رضاشاه میزند، مبانی این تحصّن را برای فرزند مرحوم آخوند خراسانی چنین توضیح میدهد:
"اینك كه میبینیم این امانت الهی (دین اسلام) در معرض دستبرد و نابودی این حكومتجبّاراست، با همه وجود بایستی در نگهداری آن تلاش نماییم و از تجاوز به حدود آن ممانعتنماییم."
[32]
و در آخرین منبری هم كه در حرم حضرت عبدالعظیم در جریان تحصّن رفت، چنینگفت:
"(رضاخان) هدفش اعدام قرآن و اسلام است و اگر با من روحانی مبارزه میكند، نه به خاطر خود من است بلكه به این دلیل است كه من مبلّغ قرآنم، لذا به دنیا اعلام میكنم كه اگر حركت نكنید، این خبیث اسلام را از بین میبرد."
[33]
در فرازهای برگزیده بالا، دقیقاً میبینیم، همان اهداف و مبانی سیاسی را كه حضرت امام خمینی، برای مبارزات خویش ترسیم مینمود، در گفتار استاد او جناب شاهآبادی نیز متبلور است و جملات و تكیه كلامهای آن دو عزیز، بسیار همافق و قریبالمأخذ است، گویا هر دو از یك نقطه كه همان اسلام ناب است، سرچشمه میگیرد.
6. ایثار و شهادتطلبی
از دیگر اركان مهم اندیشه سیاسی آیتاللَّه شاهآبادی، موضوع ایثار وشهادت است. همان موضوع مهمی كه از اركان اساسی اندیشه سیاسی امامخمینی و ریشهها و مبانی انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی نیز شمرده میشود. آن استاد عرفان پاسخ فرزند آخوند خراسانی (ره) را كه از علت تحصّن ایشان پرسیده بود، چنین ارائه نمود:
"ما وارث دینی هستیم كه از زمان رسول اكرم (ص) تاكنون گذشته ازشهادت ائمه اطهار (ع) واصحاب و یارانش، هزاران شهید از علمای بزرگان، در به ثمر رساندن آن نقش داشتهاند واكنون ما هستیم كه ثمره آن همه فداكاری و جاننثاری را در اختیار داریم. لذا وظیفه است تاجان در بدن داریم در حفظ آن بكوشیم و این هدیه گرانبهای الهی را كه با خون بسیاریازشهدا آبیاری شده محافظت كنیم چون معتقدیم كه خون ما رنگینتر از خون گذشتگاننیست."
[34]
نظیر چنین فرازهایی را به كرّات در اندیشههای معمار بزرگجمهوریاسلامی نیز چه در دوران مبارزات و چه پس از آن شاهدبودهایم، به طوری كه با تكرار آن، مفهوم شهادتطلبی و استشهاد، نه تنها در قاموسدنیای سیاست امروز وارد گردید، بلكه امروز از مفاهیم كلیدیعرصه سیاست در عصر حاضر شمرده میشود كه نمونههایی از آن را امروزه در شهادتطلبی و عملیات استشهادی نیروهای اسلامی فلسطین مشاهده میكنیم و به جرأت میتوانیم بگوییم: موضوع شهادت و جانفشانی در راه حق، كه به فراموشی سپرده شده بود اكنون جزء فرهنگ اجتماعی جامعه مسلمین در آمده است.
7. استكبارستیزی
از دیگر جلوههای اندیشه سیاسی استاد عرفان رهبر فقید انقلاب اسلامی، موضوع استكبارستیزی است. این عارف بزرگ به موازات مخالفت با استبداد داخلی، عَلَم مبارزه با استكبار جهانی را بر میافرازد. مستكبرترین دولت دهههای نخستین قرن چهاردهم هجری شمسی، دولت انگلستان است و از اینرو انگشت اتهام جناب شاهآبادی متوجه مظهر استكبار آن روزگاران میشود و از مبانی مبارزه خود با رژیم پهلوی را وابستگی آن به دولتمستكبر انگلیس اعلام میكند. او در قضیه تحصّن حرم حضرت عبدالعظیم، بر فرازمنبر اعلام میكند:
"خدایا توشاهد وگواه باش كه این مرتبه كهاین جمله رابگویم دراین ده شب(دهه عاشورا) سی مرتبه تكراركردهام واتمام حجت نمودهام وبرای علمای نجف علمای قم اصفهان ومشهدو تمام نقاطی كه میدانستم وتوانستم هم نامه نوشتهام وامشب هم برای آخرین مرتبه دراین مجلس میگویم وآن این است كه رضاخان، دستنشانده انگلیس است وهدفش اعدام قرآن واسلام است."
[35]
موضوع استبكارستیزی، از فصل ممیزهای انقلاب اسلامی و ازاساسیترین مفاهیم اندیشه سیاسی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی است وقابل انفكاك از امام و نظام او نمیباشد و رگههای اصلی چنین اندیشه مهمی را پیش از این در اندیشه پیر و مراد حضرت امام شاهدیم.
8. تهاجم فرهنگی
از هوشمندیهای عارف فرزانه و محبوب معمار جمهوری اسلامی، توجه ویژه به مقوله تهاجم فرهنگی است. موضوع تهاجم فرهنگی نه با این نام، ولی با همین محتوایی كه در قاموس سیاسی انقلاب اسلامی متداول است، در اندیشه جناب شاهآبادی، از سه بُعد مورد عنایت قرار گرفته است؛ تشخیص، شناخت اسباب و عوامل و راههای مقابله با آن. در مورد بُعد اول او معتقد است:
"مدت زمانی است كه مملكت اسلام مبتلا به امراض مزمنه و مهلكه شده، انتشار عقاید باطله و اخلاق رذیله و افعال قبیحه به حدّی كه نمیتوان جامعه را نسبت به انسانیت داد، فضلاً عن الاسلامیه."
[36]
ایشان خطر این تهاجم را همچون بیماری و آفتی میداند كه روز به روز بر فشار آن افزوده میشود تا آنجا كه رفته رفته، مزاج جامعه را به كلی فاسد وتباه سازد. اما برای مقابله با این تهاجم وسیع فرهنگی كه در سه سطح عقاید، اخلاق و رفتار گسترش یافته، ذهن ایشان معطوف به علل اساسی كارساز شدن تهاجم و تحقق و پیدایش چنین آفتی در پیكره جامعهمیشود و معتقد است، اول باید عوامل را شناخت تا با مقابله با آنها، بیماری به كنترل در آید.
در بُعد آسیبشناسی تهاجم فرهنگی و عواملی كه موجب موفقیت تهاجم فرهنگی میشود، به چهار عامل اشاره میكند:
الف. غرور مسلمانان به حقانیت خود
غرور بیجا این اثر سوء را دارد كه میدان تبلیغاتی را به دشمن میسپارد وعرصه را برای انجام كار رسانهای دشمن باز میگذارد:
"غرور مسلمین به حقانیت خود كه منشأ تحویل دادن میدان دعوت است به معاندین و موجب قناعت نمودن به اسلام انفرادی و ترك تبلیغات و امر به معروف و نهی از منكرشده."
[37]
در این فراز، به چندین مطلب اساسی همچون: میدان مبارزه تبلیغاتی را خالی كردن، تركامر به معروف و نهی از منكر كه از فرایض مهم الهی است، واز همه مهمتر اسلام را بهصورت فردی دیدن و مسلمان سكولار بودن، اشاره شده است. توجه به این نكات اساسیاست كه نشان میدهد نقاط آسیبپذیر جامعه، در مقوله تهاجم فرهنگی كجاست. طبیعی است جامعه اگر امر به معروف و نهی از منكر را ترك كند و كار تبلیغاتی ورسانهایصحیح ولازم انجام ندهد و میدان را به دشمن واگذار كند، و اسلام را درزوایایزندگی فردی ببیند، بهترین زمینه مساعد برای تهاجم دشمن به عرصه فرهنگ جامعه فراهم خواهد شد.
(قسمت دوم)
.ب. یأس از دستیابی به سعادت دینی و دنیوی
جامعهای كه مأیوس از تحصیل و تكمیل سعادت باشد، به همان اندازه خطرناك است كه جامعه مغرور. و در آسیبشناسی جناب شاهآبادی چه دقیق و جامعهشناسانه به هر دو بُعد غرور و یأس اجتماعی اشاره شده است. جامعه مأیوس، جامعهای ایستا، متوقف، بیتكاپووبینشاط است و روشن است كه چنین مردمی چگونه تهاجم فرهنگی دشمن در میان آنها كارساز خواهد بود.
ج. افتراق مسلمانان
د. نداشتن بیتالمال
جریان اسلام در جامعه نیازمند توانایی مالی است و بدون برخورداری از تواناییها و ع ِدّه و عُدّه و تمكّن اقتصادی كافی، زمینه برای هر آفت فرهنگی و كارساز شدن تهاجم فرهنگی دشمن فراهم خواهد شد.
از نظر این عارف روشنضمیر، این عوامل چهارگانه وقتی دست به دست هم داد، تمامی قوا و تواناییهای عامله مسلمانان تعطیل میشود و میدان فرهنگ اسلامی مردم، كاملاً در اختیار امواج بیمهابای دشمن قرار خواهد گرفت.
اما از نظر جناب شاهآبادی، "علةالعلل، جهل به مرام اسلام است، زیرا كه اگر مرام اسلام معلوم ما بود و همان بعینه، مرام ما مسلمین شده بود، البته در اطراف آن كوشش نموده مقصود را انجام میدادیم."
[38]
حال كه زمینههای تحقق تهاجم فرهنگ، آسیبشناسی شده، راه صالح و مقابل روشن است. برای مقابله، باید:
1. دست از غرور و یأس برداشت و به انجام تبلیغات صحیح و بسط معارف و حقایق دیانت همت گماشت.
2. اختلاف و تفرقه و تشتّت را كنار گذاشت و به "خیط اخوت" از راه تشكیل جمعیتهای مذهبی منسجم و مستحكم روی آورد.
3. به تشكیل بیتالمال و جمعآوری خمس و زكات و سایر حقوق مالی واجب و غیر واجب همت گماشت و به كارهای اقتصادی مفید و سازنده همچون تجارت مشروعه وصناعت و زراعت و ترویج محصولات داخلی روی نشان داد.
[39]
از نقطههای جالب اندیشه شاهآبادی كه از هوشمندی و درایت این پیر حكایت میكند، به كارگیری تمامی ابزار رسانهای نوین و مدرن، در عرصه تبلیغات اسلامی است. او با فتوای حكیمانه خود در باره رادیو و بلندگو و سایر ابزارهای رسانهای مدرن كه به تازگی در آن زمان روانه بازار شده بود، و رژیم پهلوی از آن در مسیر گسترش فرهنگ مبتذل غرب سود میبرد، جلوهای از اجتهاد صحیح و فقاهت مبتنی بر زمانشناسی صواب را عرضه نمود. در پاسخ استفتاء از به كارگیری رادیو فرمود:
"رادیو همچون زبان گویایی است كه هم میتواند به دانش و فرهنگ خدمت كند، هم میتواند
|98|
گفتارهای ناصواب بگوید، بنابراین خرید و نگهداری آن برای استفاده از برنامههای مفید، مانعی ندارد."
و هنگامی كه از او پرسیدند؛ آیا اجازه خرید بلندگو و نصب آن در مسجد را میدهید؟در پاسخ فرمود:
"این چه سؤالی است؟ حتماً آن را تهیه كنید كه تا من زندهام، حجت بر مردم تمام شود كه این وسیله گناه ندارد و نگهداری آن و نیز استفاده از آن در موارد صحیح، نه تنها زیانی ندارد، بلكه لازم است."
[40]
9. استقلال اقتصادی و توجه به علل عقبماندگی
بخشی از اندیشه سیاسی و نگاههای تیزبین عارف و فقیه اهل بیت جناب شاهآبادی، توجه دقیق به مقوله استقلال اقتصادی و تأثیر آن در عرصه سیاست و فرهنگ است. اودرزدودن اندیشه خوابآلوده بعضی غافلان و نادانان (غَفَله و جَهَله) كه ازاستفادهازصنایع دشمن خرسندند و میگویند: خداوند عالم، آنها را خر و حمّال ما قرار داده،میفرماید:
"حمّال كسی است كه پنبه را یك من شش قران به دشمن میدهد و یك من ششصد تومان بل متجاوز از او میخرد، حال مشاهده كن و ببین خر كیست؟ و آیا این نعمت است كه آن را تشكر كنی؟ یا آنكه از جهت عدم اعمال قوه عاقله و عامله، خود را مورد انتقاد خداوندكردهایم."
[41]
او معتقد است باید به درگاه الهی استغفار كنیم از این همه بیعملی و هدر دادن امكانات ودر نتیجه عقبماندگی صنعتی و اقتصادی. باید بیحسی خود را به حس، و بیغیرتی را به غیریت تبدیل كنیم و با عمل كردن به آیه شریفه "جاهد الكفار و المنافقین و اغلظ علیهم" وآیه "و اقتلوهم حیث وجدتموهم" كفار را در امتعه خود كشته و با ترك غالطه و مراوده با آنها، بر آنها خشم نماییم و در مقام آن برآییم كه امتعه مسلمین را مغتنم شماریم و حوائج را به خود آنها و در خود آنها اداره نماییم.
چندین دهه بعد از ابراز چنین اندیشههایی كه ذهن عارف روشن ضمیری همچون شاهآبادی را به خود معطوف كرده بود، تبلور آن را در شعارهای استقلالخواهیمردمایراندر انقلاب اسلامی و درسهایی كه از رهبر فرزانه خود در این زمینه آموختند،شاهدیم.
10. جامعه مدنی و جامعه دینی
از توجهات جامعهشناسانه و دقیق اندیشه سیاسی آیتاللَّه شاهآبادی، بررسی نقطه عزیمت جامعه دینی و جامعه مدنی است. اگرچه واژه جامعه مدنی و جامعه دینی از واژگان رایج امروزین است و در عصر حیات آن مرحوم، چنین واژگانی متداول نبوده، ولی لبّومحتوای كلام ایشان گویای همان حقیقتی است كه تعبیر و ترجمان آن به صورت جامعه مدنی صحیح مینماید.
بحث آقای شاهآبادی در این مقوله، از اثبات مدنی بالطبع بودن انسان آغاز میشود. در نگاه ایشان، انسان را چارهای جز زندگی جمعی، برای رفع نیازهای علمی و عملی خود نیست، "چرا كه رفع احتیاجات علماً و عملاً در عهده یك نفر بیش نخواهد بود." بنابراین "حس احتیاج موجب فتح باب معاونات و اجتماعات است."
[42]
پس از اثبات مدنی بودن انسان، به بحث تمدنسازی بشری میرسد و زیربنای اساسی تمدن انسانی را همان داد و ستد و تبادل نیازها میشمرد:
"حس تمدن انسانی مقتضی قیام به حاجتی است در مقابل اقدام دیگری به حاجت آن، مثل آنكه نجّاری در مقابل بنّایی و غیرها واقع شود."
[43]
پس جامعه مدنی و تمدن انسانی بر اساس رفع نیاز خود از دیگران و به صورت معاوضه ومبادله نیازها استوار است. چنین جامعهای كه بر پایه رفع نیاز خود استوار است و همه نگاهش معطوف به خود و رفع مشكل و نیاز از خود است، از حیطه تعالیم انبیاء و مفاهیموحیانی آسمانی كاملاً به دور و با آن بیگانه است. آنچه پیامبران الهی به دنبال آن بودهاندورمزارسال رسل و انزال كتب بوده، به در كردن بشر از این حس خودخواهی و استوار كردنجامعهای دینی است. نقطه عزیمت جامعه دینی از جامعه مدنی از همین جا شروعمیشود. به گفته شاهآبادی (ره):
"اما حس تدیّن كه به واسطه زحمات انبیاء (ع) در بشر ایجاد شده، مقتضی قیام به حاجت برادر است و لو حاجتی در مقابل آن نبوده باشد و لذا ناموس عون بر قائمه همت عالیه انسانیت مستقر گردیده و حس و ترغیب به آن در شریعت مطهره فوق حدّ احصاء است."
[44]
این است كه در جامعه مدنی كه زیربنای تأسیس آن را رفع نیاز خود تشكیل میدهد،مفاهیمی همچون تعاون، ایثار، انفاق، گذشت، خدمت، صداقت، اخلاص، عشقومحبت وغیره، مفاهیمی بیگانه با قاموس آن است چرا كه اساس تفكر آن را داد
|100|
و ستد و معاوضه و مبادله، نه تنها در عرصه اقتصاد، كه در تمامی عرصههای زندگیتشكیلمیدهد، و ملاك كلی آن باز كردن گره دیگری، مشروط به باز شدن گره خود است ولیس الّا.
ولی اساس در جامعه دینی بر محوری دیگر استوار است. در آنجا پایه و زیربنای تمدن،ایمان به خدا و قیامت است و بر این پایه همه انسانها در دو جمله "امّا اخ لك فی الدین""اونظیر لك فی الخلق" جای خواهند گرفت.
[45] در این جامعه محور كاملاً چرخشمییابد. از خود به غیر دگرگون میشود و ملاك رفع نیاز دیگری قرار میگیرد. ازاینروست كه تمامی واژههای ارزشی و انسانی همچون: تعاون، ایثار، محبت،عشق،انفاق، گذشت و غیره به قاموس آن راه پیدا میكند و امكان تعبیر و تفسیر آن میسورمیشود.
سخن آخر
آنچه گذشت، گزارشی از خطوط كلی اندیشه سیاسی فقیه فرزانه و عارف زمانشناس پیر و مراد و محبوب معمار كبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی، حضرت آیتاللَّه میرزا محمدعلی شاهآبادی (ره) بود. گرچه در این فرصت، مجال استشهاد و استناد به اندیشههای حضرت امام و مقایسه میان دیدگاه آن دو بزرگ به صورت جزئی و تفصیلیفراهم نبود، علاوه بر آنكه بحمداللَّه، هنوز جامعه علمی و فرهنگی ما از اندیشههای آن پیربزرگ، لبریز و سرمست است ولی هدف اصلی آشنایی با خطوط كلی اندیشه سیاسی استاد عارف و مراد او بود.
در یك مقایسه كلی و اجمالی میتوان نتیجه گرفت، در این دو عزیز گرانمایه و فرزانه، سه بُعد عرفان، فقاهت و سیاست چنان در هم گره خورده و در هم تنبیده شده است كه نمیتوان هیچ بُعدی از این سه بُعد را، منفصل از دو بُعد دیگر مورد ارزیابی و سنجش قرار داد، اگرچه این هرم سه بُعدی در آن استاد بزرگ، به صورت مجمل مشاهده میشود كه به وسیله فرزند یگانهاش، در چهرهای تفصیلی، متبلور و شكوفا گشته است و اینجاست كه به یاد میآوریم این سخن امام راحل را:
"ایشان (مرحوم شاه آبادی)، صرف نظر از جنبه فقاهت، فلسفه، عرفان كه كمنظیر بودند، در سیاست نیز كمنظیر بودند."
[46]
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
[1] . صحیفه امام، ج18، ص407، مؤسسه تنظیم و نشر آثار، 1378 ه.ش.
[2] . نك به: عارف كامل، ص10 و ص50. معاونت پژوهش بنیاد فرهنگ شاهآبادی، انتشارات نشاط، 1380 ه.ش.
[3] . نك به: همان، ص7 5 و 26 و 54 و 65 و گلشن ابرار، ج2، ص604 - 603، نشر معروف، 1379 ه.ش.
[4] . نك به همان، ص13 و 11 و 22 و 23 و 25 و 61.
[5] . نك به همان، ص26 25 و 11.
[6] . نك به: قاضیزاده، كاظم، اندیشههای فقهی سیاسی امام خمینی، ص21، مركز تحقیقات استراتژیك، 1377ه.ش.
[7] . مرحوم شیخ آغا بزرگ تهرانی در طبقات اعلام الشیعه به جریان تبعید پدر مرحوم آقای شاهآبادی اشاره كردهاند: ج4، ص1370، نك به: عارف كامل، ص44 و 84 -83.
[8] . عارف كامل، ص44 43.
[9] . نك به: همان، ص61 - 60.
[10] . نك به: علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج1، ص215 - 216، بنیاد فرهنگی امام رضا.
[11] . عارف كامل، ص57 - 56.
[12] . گلشن ابرار، ج2، ص603.
[13] . همان، ص604 - 603.
[14] . حسین مكّی، تاریخ بیست ساله ایران، ج4، ص20، انتشارات علمی، چاپ ششم، 1380ه.ش.
[15] . نك به، عارف كامل، ص27 - 26 و 82 - 81.
[16] . نك به همان، ص21، 31، 39، 51.
[17] . نك به همان، ص88 - 87 و 68.
[18] . نك به همان، ص66 - 65.
[19] . نك به: گلشن ابرار، ج2، ص605.
[20] . نك به: شذرات المعارف، الشذرة الثانیه، ص11 - 10، نهضت زنان مسلمان، 1360ه.ش.
[21] . همان، ص11.
[22] . الشَذْر: قِطَعٌ من الذَهَب یلقط من المعدن من غیر اذابة الحجارة و الشذر ایضاً: صغار اللؤلؤ. بنابراین بهقطعههای كوچك طلا یا مروارید در زبان عرب شَذْر و به یك قطعه از آن "شذرة" میگویند و جمع آن"شَذَرات" است. نك به ابن منظور، لسان العرب، ج7، دار احیاء التراث العربی، لبنان، 1416ه.ق.
[23] . شذرات المعارف، ص4.
[24] . همان، ص7 - 6.
[25] . همان، ص5 و 7.
[26] . همان، ص12 - 11.
[27] . همان.
[28] . همان، ص20 - 12.
[29] . همان، ص9- 7.
[30] . نك به: عارف كامل، ص41 -50.
[31] . نك به: شذرات المعارف، ص7.
|102|
[32] . نك به: عارف كامل، ص40- 39.
[33] . همان، ص52- 51.
[34] . همان، ص40.
[35] . همان، ص51.
[36] . شذرات المعارف، ص3.
[37] . همان، ص4.
[38] . همان، ص6- 4.
[39] . همان، ص9- 6.
[40] . عارف كامل، ص41.
[41] . شذرات المعارف، ص17- 16.
[42] . همان، ص20- 19.
[43] . همان، ص19.
[44] . همان، ص20. .
[45] نهجالبلاغه، نامه به مالك اشتر، نامه 52، ص427، مؤسسه دار الهجرة، قم، به كوشش دكتر صبحی صالح.
[46] . عارف كامل، ص54.