اندیشه وحدت اسلامی از دیدگاه علامه عسگری

ما همه از آنچه در حال حاضر بر مسلمانان مى گذرد، آگاهیم و علتش این است که صهیونیسم جهانى و حکومت‌هاى استعمارى غرب گمان مى کردند حیات را از جوامع اسلامى گرفته اند ولى پس از تشکیل جمهورى اسلامى به اشتباه خود پى بردند، لذا امت اسلامى را دچار جنگ‌هاى اقتصادى، سیاسى و فرهنگى در داخل و خارج کردند، منظور از جنگهاى خارجى رویدادهاى بوسنى و هرزگوین، کشمیر، فلسطین و جاهاى دیگر است. آنچه در داخل بر ما مى گذرد، مصیبت بارتر است، زیرا آنان به گونه اى بى سابقه در تاریخ اسلام توانسته اند میان مسلمانان تفرقه ایجاد کنند. البته در گذشته نیز گاهى میان برخى از فرقه هاى اسلامى اختلاف بوده، مانند; اختلافاتى که در شهر رى پیش آمد، و یاقوت حموى در معجم البلدان آنها را در لغت «رى » ذکر کرده و در آن جا مى نویسد:
سه فرقه اسلامى; شیعه، شافعیه و حنفیه در این شهر سکونت داشتند، فرقه شافعیه نخست در کشتن شیعیان با حنفی‌ها متحد شدند و همه آنان را از میان بردند، و هیچ بنایى برایشان باقى نگذاردند، سپس شافعی‌هاى رى با شافعی‌هاى روستاهاى همجوار که اقلیتى از آنان را تشکیل مى دادند، متحد شدند و حنفیها را نیز نابود کردند، و اکنون در زمان ما نیز برخى از مسلمانان ناآگاه و فریب خورده از دسیسه دشمنان، در داخل کشور اسلامى [به نظر مى رسد منظور پاکستان باشد] با مسلسل نمازگزاران را در داخل مسجد درو مى کنند.
ما امروز براى رویارویى با خطرهایى که از هر سو و در همه جا ما را در برگرفته چه باید بکنیم؟ اکنون بر یک و نیم میلیارد مسلمان واجب است با یکدیگر متحد شوند و اگر چنین کنند، هیچ قدرتى در جهان توان رویارویى با آنها را ندارد. ما امروز نیاز به وحدت در همه زمینه ها داریم که مثلا در عرصه اقتصادى از طریق تشکیل بازارهاى مشترک اقتصادى نظیر بازار مشترک اروپا دست یافتنى است. البته ایجاد چنین وحدتى وظیفه دولتهاى اسلامى است، نه وظیفه ما. وظیفه ما علما و همه متفکران اسلامى در سراسر گیتى و شما دانشمندان جهان اسلام و رهبران فکرى امت اسلامى، ایجاد همبستگى میان مسلمانان است.
روى سخنم با شماست، شما باید وحدت اسلامى را برقرار کنید، و این که چگونه وحدت اسلامى تحقق مى یابد، این جانب اندیشه اى در ذهن دارم و به سمع شریف شما مى رسانم و پس از ارائه سخنرانى شما مى توانید درباره آن با من به گفتگو بپردازید.
وحدت اسلامى به دو نوع تقسیم مى شود:
1 - وحدت علمى
2 - وحدت عملى.
براى تحقق وحدت علمى، باید به بحث وبررسى و مطالعه مسائل مورد اتفاق و اختلاف میان مکتب اهل بیت علیهم السلام و روش خلفا بپردازیم. اما مهمترین موارد اتفاق، عبارتند از:
1 - قرآن کریم
ما مسلمانان در تمام دنیا قرآنى اعم از چاپى، خطى و مکتوب به خط کوفى و نسخ یا هر خط دیگرى جز همین قرآن نداریم و قرآن دیگرى جز آن، در هیچ شهر یا خانه یا غارى و نزد هیچ مسلمان و غیرمسلمانى یافت نمى شود. پس این بدگوییهاى ما از یکدیگر براى چیست؟!
ما باید بر گرد قرآن جمع و با یکدیگر متحد شویم. البته درباره قرآن احادیثى در منابع اسلامى هر دو مذهب [مکتب اهل بیت علیهم السلام و مکتب خلفا] وجود دارد که اگر بخواهیم از آنها الهام بگیریم، گمان مى کنیم قرآن کم و زیاد شده است و این مساله خود از موارد اختلاف میان ماست. و ما در حال حاضر باید این احادیث را رها کنیم و بعدا در یک فرصت مناسب به بحث و بررسى همه آنها بپردازیم.
2 - سنت پیامبرصلى الله علیه وآله
همه مسلمانان دنیا اتفاق نظر دارند بر این که باید به آنچه در سنت رسول خداصلى الله علیه وآله آمده، عمل کنند، و هیچ مسلمانى یافت نمى شود که قایل به این حرف نباشد.
این دو از اهم موضوعات مورد اتفاق میان دو مکتب است، و مهمترین موارد اختلاف نیز همین دو مورد است.
فهم قرآن
دو مکتب یاد شده در فهم اصطلاحات قرآنى اختلاف نظر دارند مانند «کرسى » در عبارت «وسع کرسیه السموات والارض » برخى از مسلمانان در معناى آیه مى گویند: در آسمانها جسمى وجود دارد به نام «کرسى » که خداوند [العیاذ بالله] بر روى آن مى نشیند، ولى ائمه اهل بیت علیهم السلام به استناد آنچه در زبان عربى آمده، به ما آموخته اند که «کرسى » در این جا به معناى علم است، بنابر این معناى آیه شریفه یعلم ما بین ایدیهم وما خلفهم ولایحیطون بشى ء من علمه الا بماشاء وسع کرسیه السموات والارض »، این است که خداوند آنچه را در پیش روى آنها (بندگان) و در پشت سر آنانست مى داند و جز به مقدارى که بخواهد، کسى از علم او آگاه نمى گردد و علم او بر همه آسمانها و زمین احاطه دارد و چیزى از قلمرو نفوذ علم او بیرون نیست.
به هر حال این یک مساله علمى است و ما مى توانیم در یک بحث علمى آن را بین خودمان مورد بحث و بررسى قرار دهیم و مانعى ندارد که شما راى مرا و من راى شما را نپذیرم، و در عین حال یکپارچه و متحد باقى بمانیم و اختلاف نظر به دوستى ما خللى وارد نکند.
فراگیرى سنت: یکى از موارد اختلاف میان مکتب اهل بیت علیهم السلام و مکتب خلفا، پاسخ این سؤال است که ما سنت پیامبرصلى الله علیه وآله را از چه کسانى باید فرابگیریم؟ آیا تنها از صحابه آن حضرت، و از همه آنان؟ آیا همه صحابه عادل بودند؟ اینها مسائلى است که برادران اهل سنت ما به آنها اعتقاد دارند و در مقابل آن، عقیده مکتب اهل بیت علیهم السلام بر این است که سنت پیامبرصلى الله علیه وآله را ما باید از عدول صحابه و از خود ائمه علیهم السلام فرا بگیریم، و این خود یکى از مسائل فقهى مورد اختلاف میان ماست و هر یک از طرفین (شیعه و سنى) دلایل خود را ارائه مى دهد.
علاوه بر این براى دستیابى به این وحدت علمى ما به مطالعه و بررسى اصطلاحات قرآن و عقاید اسلامى نیازمندیم، زیرا ما در حوزه هاى علمیه خودمان و در الازهر و دانشگاه اسلامى الزیتونیة [در تونس]، و در حوزه نجف و قم، اصطلاحات فقهى را خوانده و آموخته ایم ولى اصطلاحات اسلامى، قرآنى، عقیدتى را رها کرده ایم، به عنوان مثال، ما «الله » را اسم جنس و اصل آن را «الاله » مى دانیم که همزه اله حذف و لام مشدد شده و حال آن که علم مرتجل است. و همچنین اصطلاح «خلیفة الله » (جانشین خدا) که به نظر ما بر هر بشرى صدق مى کند ولى در حقیقت جانشینان خدا در زمین ائمه معصومین علیهم السلام هستند که خداوند آنان را پیشوایان هدایت مردم قرار داده است.
پس از درک امثال این اصطلاحات است که فهم صحیح قرآن و عقاید اسلامى براى ما مشخص مى شود. این جانب بیست و پنج اصطلاح را در این کتاب مورد تحقیق قرار داده ام، برخى از آنها عبارتند از:
- «اسم » در آیه شریفه: «سبح اسم ربک الاعلى » و معناى آن.
- «علم آدم الاسماء» و معناى آن.
- فرقى که میان «اله » و «رب » وجود دارد.
من این کتاب را که در بررسى اصطلاحات آن به قرآن مراجعه کرده ام به جامعه علمى تقدیم مى کنم تا آن را مطالعه و درباره مطالبش با من به بحث و گفتگو بپردازند. تفصیل این بحث در کتاب دیگرى با عنوان «عقاید الاسلام من القرآن » آمده است که زیر چاپ قرار دارد.
با توجه به مطالبى که عرض کردم، ما اولا به بررسى این اصطلاحات و ثانیا به مطالعه و بررسى منابع سنت پیامبرصلى الله علیه وآله نیاز داریم، تا براى ما روشن شود که آیا مى توانیم احکام اسلام را از کتاب و سنت و نیز از اجتهادهاى صحابه و خلفا بگیریم؟ یا باید به کتاب و سنت اکتفا کنیم؟
یکى از اجتهادهاى صحابه در زمان خودشان این بوده که به عنوان مثال خلیفه دوم اجتهاد کرده و به نهى از عمره تمتع فتوا داده و امروزه برخى از مسلمانان بر طبق آن عمل مى کنند و برخى نمى کنند، در این موارد ما باید به مطالعه بپردازیم که آیا بر عمل به اجتهادهاى خلفا باقى بمانیم یا در به دست آوردن احکام اسلام به کتاب و سنت اکتفا کنیم؟
این مسائل یعنى منابع سنت و استنباط احکام را باید بررسى کنیم و این کارى است که من در سه جلد این کتاب با عنوان «معالم المدرستین » انجام داده و از نامگذارى آن به نام شیعه و سنى خوددارى کرده ام، زیرا بینشان نوعى عناد وجود دارد و آن را مکتب خلفا و مکتب اهل بیت علیهم السلام نامیدم. من در این جا مطلبى را که در آخر کتاب (معالم المدرستین) نوشته ام براى شما مى خوانم:
«روى سخن با دانشگاههاى اسلامى و اندیشمندان جهان اسلام، علما، نویسندگان اسلامى و شما که جزو آنان هستید و نیز با مبارزان راه اعاده حیات اسلامى ما و با مصلحان غیرتمند و همه شماست، من این دعوت را با همه عظمت و احترام به همه شما تقدیم مى کنم و مى گویم: جهان اسلام نهضتى را براى تجدید حیات اسلام و نیل به هدفى نو آغاز کرده و شایسته است بیطرفانه به بررسى منابع سنت پیامبرصلى الله علیه وآله، سیره و حدیث بپردازیم و بر تقلید از سلف صالح باقى نمانیم نه در استنباط احکام شرعى، و نه در فهم حدیث. من خودم به «صحیح بخارى » مراجعه مى کنم و حدیث درستى را که در آن مى بینم اخذ مى کنم، همان طور که به اصول کافى نیز مراجعه مى کنم و با این روش است که شناخت اسلام از کتاب و سنت و دستیابى به آن تحقق پیدا مى کند و وحدت کلمه مسلمانان را پیرامون کتاب و سنت به منظور اقدام کردن به تجدید حیات اسلامى، امکان پذیر مى سازد.
اینک مباحثى را که براى رسیدن به هدف یاد شده تنظیم کرده ام، به شما تقدیم مى کنم. با این امید که بیطرفانه به آنها بنگرید و مرا به اشتباههایى که معمولا در کار فرد غیر معصوم وجود دارد و من دچار آنها شده ام، متوجه کنید.
من در اجراى طرح و اندیشه خودم و به منظور پالودن سنت پیامبرصلى الله علیه وآله اقدام به تالیف سلسله مباحثى از جمله احادیث ام المؤمنین عایشه نموده و در آنها احادیث نقل شده از وى را با احترام کامل بررسى کرده و در جلد دوم آن مباحث اثبات کرده ام که برخى از احادیث نقل شده از عایشه تهمتهایى است که بر او و بر صحابه وارد کرده اند، مانند داستان غرانیق که کفار متظاهر به اسلام این افترا را به آنها بستند و نیز داستان نزول جبرئیل در آغاز وحى و این که او رسول خداصلى الله علیه وآله را سه بار خفه کرد، از داستانهاى ساختگى آنان است. اینها اتهاماتى است که بر ام المؤمنین عایشه و سایر صحابه بسته اند، و در بحث از آنها اقداماتى را که عایشه انجام داد و به وسیله آنها سنت پیامبرصلى الله علیه وآله را پاک کرد، ذکر کرده ام و درباره برخى از آنها گفته ام شاید در نسبت دادن حدیث به وى (عایشه) اشتباهى رخ داده باشد، و بقیه احادیث نقل شده از او را به طور علمى بررسى کرده ام، بویژه آنچه درباره سیره پیامبرصلى الله علیه وآله از عایشه نقل شده است، من با بیطرفى کامل به بررسى این مطالب و مطالب دیگر پرداخته ام; مطالبى که در کتابهاى دیگر آمده و شما عناوین آنها را در پایان جلد اول «عبدالله بن سبا» مى یابید.
از برادران دانشور خود تقاضا مى کنم درباره مطالبى که در تالیفاتم آمده با من به مناقشه بپردازند و مکاتبه کنند، و با این روش است که وحدت علمى تحقق پیدا مى کند.
وحدت عملى
در این باره از باب مثال عرض مى کنم: ما در مکتب اهل بیت علیهم السلام حکمى داریم مبنى بر این که «هر کس در نماز بسم الله الرحمن الرحیم نگوید نمازش باطل است »، و نمى توان به او اقتدا کرد ولى با توجه به این که برادران حنفى مذهب ما چنین عقیده اى ندارند و حمد را بدون «بسم الله » قرائت مى کنند، از ائمه ما در کتاب «وسائل الشیعه »، در سه حدیث از امام صادق علیه السلام آمده است که فرمود:
«من صلى خلفهم کان کمن صلى خلف رسول الله »، (یعنى; کسى که پشت سر آنان نماز بخواند، مانند آن است که پشت سر رسول خداصلى الله علیه وآله نماز خوانده است)، با این که آن امام [جماعت] حنفى «بسم الله » نمى گوید. در حدیث دیگرى آمده:
«اذا صلیت معهم غفرلک بعدد من خالفک فى قراءة البسملة و حضر الصلاة فى المسجد»، (یعنى; هر گاه تو با آنان نماز بگزارى، به تعداد کسانى که در خواندن بسم الله با تو مخالفت کرده و در مسجد به نماز ایستاده اند، از گناهانت آمرزیده مى شود).
راوى دیگرى به امام صادق علیه السلام شکایت مى کند و مى گوید: «امام جماعت ما در عقیده مخالف با ماست، او همه یاران ما [شیعیان] را دشمن مى دارد، [وظیفه ما چیست؟]. امام علیه السلام فرمود: از سخن وى چیزى بر تو نیست، به خدا سوگند اگر آنچه مى گویى راست باشد، تو از او به امامت در مسجد سزاوارترى، تو در ورود به مسجد نخستین و در خروج از آن آخرین نفر باش و با مردم خوشرفتارى کن و سخن نیکو بگو.
از فرمایش امام صادق علیه السلام برمى آید که آن حضرت از سخن راوى و انتقادش خشنود نشده، لذا به او فرمودند: با مردم خوشرفتار باش و نیکو سخن بگو.
امام صادق علیه السلام به راوى دیگرى فرمود:
«یا اسحاق! اتصلى معهم فى المسجد؟ قال: قلت نعم، قال: «صل معهم، فان المصلى معهم فى الصف الاول کالشاهر سیفه فى سبیل الله »، اى اسحاق، آیا با آنان [مخالفان] نماز مى گزارى؟ گفتم: آرى; فرمود: با آنان نماز بگزار، همانا، نمازگزار با آنان در صف اول، مانند کسى است که در راه خدا شمشیر کشیده است.
بدین سان وحدت عملى تحقق مى یابد.
امام صادق علیه السلام شخصا با ابوحنیفه مى نشست و در عقاید و احکام با وى مناظره مى کرد، و این کار تا زمان شیخ مفید در بغداد معمول بود. شیخ طوسى استاد کرسى تدریس در دارالخلافه بود، ولى سلاجقه که به بغداد رفتند، کرسى شیخ را سوزاندند و میان ما جدایى افکندند، سپس اختلافهایى میان صفویه و خلافت عثمانى پدید آمد، و این اختلافات در واقع از سیاست ناشى مى شد نه از دین.
همه این مسایل در گذشته وجود داشت و برخى از آنها رنج آور است، مانند آنچه در میان برخى از شیعیان رواج داشته که آنان برخى از صحابه را لعن مى کردند. من به شما بگویم که لعن را معاویه از سال 40 هجرى آغاز کرد، و امام على بن ابى طالب علیه السلام بر روى همه منابر مسلمین در خطبه هاى نماز جمعه لعن مى شد، و این عمل تا آخر دوره امویان - جز دو سال خلافت عمربن عبدالعزیز - ادامه یافت. در همه این مدت آیا گمان مى کنید شیعیان على علیه السلام و خاندانش مقابله به مثل نکردند؟ چرا کردند، ولى اکنون چه ربطى به ما دارد؟ ما باید دست از این اختلاف لعن و اختلافات دیگر، برداریم. امروز، ما باید اختلاف و جدال بى نتیجه را پیرامون جانشین رسول خداصلى الله علیه وآله که على علیه السلام است یا ابوبکر، رها کنیم و تنها به مطالعه و بررسى این موضوع بپردازیم که سنت پیامبرصلى الله علیه وآله و تفسیر قرآن را از کجا بگیریم. هر یک از ما (شیعه و سنى) دلیل عقایدش را ارائه مى کند و دلیل برادرش را مى شنود، چه آن را بپذیرد یا نه ولى در برابر دشمن مشترک از برادر دینى خود حمایت کنیم و به خاطر وى فدا شویم، مانند برخوردى که جمهورى اسلامى با مسلمانان فلسطین داشته، که همه کشورهاى عربى مى خواهند دست دوستى به اسرائیل بدهند، جز جمهورى اسلامى که از انتفاضه در داخل فلسطین پشتیبانى مى کند و حزب الله لبنان را از شیعیان طرفدار خود، به وجود آورده تا به وسیله آنان با اسرائیل بجنگند و آنان به خاطر فلسطینیان کشته شوند، و امام خمینى (رضوان الله تعالى علیه) روز قدس را قرار داد. ما نیز باید مسلمانان را به این نوع وحدت (عملى) فرا خوانیم، و آخرین سخن من این آیه شریفه است:
«قل هذه سبیلى ادعوا الى الله على بصیرة انا ومن اتبعنى و سبحان الله وما انا من المشرکین »، (بگو این راه من است که من و پیروانم با بصیرت کامل همه مردم را به سوى خدا دعوت مى کنیم، منزه است خدا، و من از مشرکان نیستم).
من دستم را به سوى همه شما دراز و دست شما را مى فشارم و از شما پوزش مى طلبم، و امیدوارم دیدار دیگرى میان ما باشد. اما دیدار فکرى من و شما از هم اکنون، برقرار خواهد شد.