انقلاب اسلامي از مهاجرت امام خميني به پاريس تا پيروزي

با توجه به اهميت زمان فوق، مركز اسناد انقلاب اسلامي در قالب روش پژوهشي تاريخ شفاهي، وقايع و رويدادهاي آن و نقش هدايت‏گر و سرنوشت‏ساز امام خميني را در آفرينش موفقيت‏هاي اين ايام مورد بررسي قرار داده است كه در قالب كتاب تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي از مهاجرت امام خميني به پاريس تا پيروزي منتشر شده است. نوشتار زير گزيده اي از اين كتاب را متناسب با اين ايام در بر مي گيرد.
مصاحبه امام خميني با خبرگزاري ها و مطبوعات در دهكده نوفل لوشاتو پاريس
تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي از مهاجرت امام خميني به پاريس تا پيروزي
▪ هجرت امام به پاريس:
حجت السلام سيد محمود دعايي كه سال ها در عراق اقامت داشت و از جمله معتمدين و از نزديكان امام محسوب مي شد و در اين زمان از طرف ايشان با مقامات عراقي در ارتباط بود، در مورد جريان هايي كه منجر به عزيمت امام از عراق به فرانسه شد، مي گويد:
«رژيم شاه بر مبناي قرارداد الجزيره، به عراقي ها فشار مي آورد تا جلوي فعاليت هاي مبارزاتي امام را بگيرند. عراقي ها هم روز به روز محدوديت را شديدتر مي كردند تا اين كه يك روز مرا خواستند و رسما پيامي براي امام به من دادند، مبني بر اين كه ما در عين اين كه به شما احترام مي گذاريم، ولي به خاطر روابط با شاه، محذوراتي داريم. از اين روي از شما مي خواهيم كه رعايت شرايط ما را بنماييد و فعاليت ها به اين صورت علني نباشد. وقتي اين پيام را براي امام بردم، امام فرمودند: اين آغاز كار است. شما به بعثي ها بگو من چنين چيزي را نمي پذيرم. من نمي توانم ساكت باشم و در ايران كساني كه به من اعتقاد دارند، مبارزه كنند و خون بدهند. اگر ايشان نمي خواهند من اين جا باشم، مي روم و جاي ديگر حرفم را مي زنم. عراقي ها ابتدا نمي خواستند زياد سخت گيري كنند، لذا تنها بر اين جهت اصرار داشتند كه نوارهاي امام از طريق عراق به ايران فرستاده نشود و اعلاميه ها در عراق تكثير نشود، اما فشار ساواك و مسؤولين ديپليمات ايران به قدري قوي شده بود كه عراقي ها ناگزير شدند جلو فعاليت ها را بگيرند. به همين منظور بيت حضرت امام را محاصره كردند و چند تن از دوستان امام را دستگير كردند. امام به عنوان اعتراض به رژيم بعث به خاطر فشارها و اذيت ها اعتصاب كردند و از منزل بيرون نمي آمدند. انعكاس اين مسأله در خارج براي رژيم عراق، قابل تحمل نبود، لذا به ناچار از امام عذرخواهي كردند و به ظاهر حلقه ي محاصره را برداشتند، ولي در واقع تحت عنوان اين كه از طرف ايران مي خواهند به شما سوء قصد كنند و ما بايد از شما حفاظت كنيم، مراقبت و كنترل بيت امام را شديد كردند كه امام فرمودند: ايشان حفاظت نمي كنند، بلكه نظارت مي كنند. تا اين كه يك روز از بغداد، من را خواستند و من رفتم. به من گفتند: مركز عالي فرماندهي انقلاب تصميم گرفته است نماينده اي رسمي براي مذاكره با آيت الله خميني به نجف بفرستد، لذا وقت آن را تعيين كنيد. من را خواستند و من رفتم. به من گفتند: مركز عالي فرماندهي انقلاب تصميم گرتفه است نماينده اي رسمي براي مذاكره با آيت الله خميني به نجف بفرستد، لذا وقت آن را تعيين كنيد. من پيام آنان را به امام عرض كردم. امام هم بعدازظهري را براي مذاكره تعيين كردند. در روز موعود سعدون شاكر كه آن وقت رييس كل تشكيلات امنيت عراق بود، به اتفاق استاندار و رييس سازمان امنيت و رييس اوقاف نجف كه فارسي مي دانست، خدمت امام آمدند. ابتدا با اشاره به من، سؤال كردند كه ايشان ازطرف شما نمايندگي دارد كه براي ما پيام شما را مي آورد يا خير؟ امام فرمودند بله. سپس با احترام، ولي در عين حال جيد گفت: مطابق تحولات جديد در رابطه ي ما با ايران، قرار بر اين است كه به مخالفين يك ديگر اجازه ي فعاليت ندهيم و ما به اين تعهد پاي بنديم، لذا از شما درخواست مي كنيم به فعاليت هاي علني خود عليه شاه ايران خاتمه دهيد. امام در پاسخ فرمودند: من دست از فعاليت هاي خود برنمي دارم. من نمي توانم مردم ستم ديده ي ايران را كه زير ستم شاه هستند. فراموش كنم. مجددا او يادآوري كرد، ما موظف هستيم به تعهدمان عمل كنيم و نگذاريم شما فعاليتي داشته باشيد. امام فرمود: شما اگر ناگزير هستيد من از عراق خارج مي شوم.» (۱)
در مورد اين كه چگونه پاريس به عنوان مقصد حضرت امام انتخاب شد، مرحوم حاج سيد احمد خميني اظهار مي دارد كه خود امام فرانسه را براي اقامت خود انتخاب كردند و دراين مورد با كسي مشورت ننمودند:
«برادران و خواهران عزيز، تا امام هست ـ كه خدا او را تا انقلاب مهدي نگه دارد بايد روشن شودكه:
۱) هيچ كس از هجرت امام به جز من و تني چند از دوستان مهم نجف خبري نداشت.
۲) امام خود تصميم به هجرت به فرانسه را گرفتند و همين حركت به هيچ كس و هيچ يك از گروه هاي سياسي چه داخل و چه ايرانيان خارج مربوط نيست. فردا ادعا نشود كه ما آمديم تا امام را راهي پاريس كنيم و يا به امام بگوييم، در فرانسه بهتر مي شود مبارزه كرد و از اين قبيل لاطائلاتي كه اگر با بودن امام روشنش نكنيم، فردا از بزرگترين انحرافات اساسي اين انقلاب و نهضت به شمار خواهد رفت.» (۲)
امام خميني نيز، در قسمتي از وصيتنامه ي خود به همين مطلب اشاره داردند و مي نويسند كه با مشورت فرزند خود، سيد احمد، فرانسه را براي اقامت انتخاب كرده اند و كس ديگري در اين مورد نقش داشته است:
«از قرار مذكور، بعضي ها ادعا كرده اند كه رفتن من به پاريس به وسيله ي آنان بوده ، اين دروغ است. من بعد از برگرداندنم از كويت با مشورت احمد، پاريس را انتخاب نمودم؛ زيرا در كشورهاي اسلامي احتمال راه ندادن بود. آنان تحت نفوذ شاه بودند، ولي در پاريس اين احتمال نبود.» (۳)
فرانسوي ها در ابتداي ورود امام به پاريس، اعلام كردند كه به آيت الله خميني اجازه ي فعاليت سياسي نخواهند داد، اما امام خميني در مقابل اقدام دولت فرانسه، واكنش تندي نشان دادند و اظهار نمودند، حاضرم كشور فرانسه را ترك كنم؛ اما دست از فعاليت خود بر نمي دارم. سيداحمد خميني كه ناظر تمام اين جريانات بود مي گويد:
«همان شب از كاخ اليزه آمدند پيش من كه ما مواجه شديم با اين قضيه، چه بخواهيم و چه نخواهيم آيت الله آمده است. اگر مطلع مي شديم، نمي گذاشتيم. وقت خواستند. امام گفتند بيايند. آمدند و گفتند حق نداريد كوچك ترين كاري انجام دهيد و امام گفتند: «ما فكر مي كرديم اين جا مثل عراق نيست. من هر كجا بروم حرفم را مي زنم. من از فرودگاهي به فرودگاهي و از شهري به شهر ديگر سفر مي كنم تا به دنيا اعلام كنم كه تمام ظالمان دنيا دستشان را در دست يكديگر گذاشته اند تا مردم جهان صداي ما مظلومان را نشنوند، ولي من صداي مردم دلير را به دنيا خواهم رساند. من به دنيا خواهم گفت كه در ايران چه مي گذرد.» (۴)
▪ پيام خوش آمدگويي به امام به مناسبت بازگشت به ميهن:
متن پيام خوش آمدگويي، كه توسط آقاي نصرالله شادنوش قرائت شد بدين شرح است:
« اي روح خدا و اي ابراهيم بت شكن، اين بنده ي پاك باز حقو و اي جان عزيز ملت ايران، به عرض برسانم كه؛
رواق منظر چشم من آشيانه ي توست كرم نما و فرود آ كه خانه، خانه ي توست
ملت ايران چه چيزي از جان عزيزتر دارد كه نثار مقدم فرخنده ي رهبر فداكار و روشن بين نمايد و چه ثنايي بالاتر از اين سراغ دارد كه او را بنده ي پاك باز حق بخواند؟ اي بنده ي پاك باز خدا، اي مسلمان محمدي، اي شيعه ي صادق، اي آيت خدا، ملت ايران در شخصيت شما و از تجربه ي زندگي شما بالاخص در ۱۵ سال اخير، زعامت امت كه به شما سپرده شد مصداق عيني وعده ي خدا به رزمندگان و پويندگان راهش را مشاهده مي كند كه اگر به ياري خدا بشتابيد به ياري شما مي شتابد و شما را كه ثابت قدم نگه مي دارد و هر كس از آن خدا باشد، خدا از آن اوست. هجرت شما از وطن عزيز در ۱۴ سال پيش ، تحت فشار و اجبار سمبل هاي استبداد و استعمار، يا دآور هجرت جد مكرمتان رسول خدا و ياران بزرگوار اوست كه به گناه خواستاري جامعه ي توحيدي از شهر و ديار خود رانده شدند «الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان يقولوا ربنا الله» (۵) و بازگشت امروزتان يادآور فتح مبين و عظيم مكه است كه سمبل هاي زر و زور و بت هاي فلزي و گوشتي، يكي پس از ديگري از مقر حكم راني به زير آورده شدند و حكومت خدايي جاي گزين حكومت طاغوتي گرديد «لقد صدق الله رسوله الرؤيا باالحق لتدخلن المجسد الحرام انشاءالله آمنين.» (۶) ملت ايران جان بر كف در انتظار فرمان رهبر عظيم الشأن خويش است و تا برقراري جامعه ي توحيدي، جامعه اي كه در آن انسان، از قيد بندگي انسان آزاد باشد؛ بهره كشي انسان از انسان ملغي گردد؛ از ناهمواري ها و نابرابري هاي مصنوعي اثر نماند؛ بت هاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي يكسره سرنگون گردد؛ مساوات، برابري و برادري به معناي واقعي كلمه برقرار شود؛ آثار استبداد ۲۵۰۰ ساله و استعمار ۴۰۰ ساله محو گردد و در يك كلمه، بندگي از آن خدا و حكومت، حكومت الهي باشد، از پاي نخواهد نشست. جاي چندين هزار شهيد ۱۵ ساله ي اخير كه حركت انقلاب مقدس اسلامي ما را با خون خود سرعت بخشيدند، خالي است؛ كه بازگشت مظفرانه ي رهبر خود و شكوفه هاي به ثمر رسيده ي نهال انقلاب را به چشم خود ببينند. اگر امروز در ميان ما نيستند ارواح پاكشان ناظر و شاهد خواهد بود و والسلام عليك و علي الارواح التي حلت بفنائك و رحمت الله و بركاته.» (۷)

▪ بيانات امام در فرودگاه مهر آباد:
من از عواطف طبقات مختلف ملت تشكر مي كنم. عواطف ملت ايران به دوش من، بار گراني است كه نمي توانم جبران كنم. من از طبقه ي روحانيون كه در اين قضاياي گذشته جان فشاني كردند، از طبقه ي دانشجويان كه در اين مسايل، مصايب ديدند، از طبقه ي بازرگانان و كسبه كه در زحمت واقع شدند، ازجوانان بازار و دانشگاه و مدارس علمي كه دراين مسائل خون دادند، از اساتيد دانشگاه، از دادگستري، قضات دادگستري، وكلاي دادگستري، از همه ي طبقات، از كارمندان، از كارگران، از دهقانان، از همه ي طبقات ملت تشكر مي كنم. آن زحمت هاي فوق العاده ي شماست كه با وحدت كلمه پيروز شديد، البته در قدم اول.» (۸)
▪ عكس بيعت پرسنل نيروي هوايي با امام:
«يك روز هم راه پيمايي بود به نفع دولت بازرگان. هر كدام از بچه ها را گوشه اي فرستادند. من مأموريتم مدرسه ي علوي بود. آمدم مدرسه ي علوي، ديدم دور و بر مدرسه خلوت است. رفتم در مدرسه، يك نفر از دفتر امور مطبوعاتي گفت همه ي عكاس ها را از مدرسه بيرون كنيد. من فهميدم كه بايد خبري باشد. از من خواستند بچه ها را رد كنم كه رد كردم. بعد از چند دقيقه ديدم دري از بغل مدرسه ي علوي باز شد و تعدادي افسر نيروي هوايي با لباس فرم آمدند تو. گفتند آمدند با امام بيعت كنند و نمي تواني عكس بگيري. گفتم اجازه بدهيد يك عكس بگيرم، براي شما سنديت داشته باشد، ولي طوري مي گيرم كه بچه ها توي عكس ديده نشوند. عكس را گرفتم و سر و صداي بختيار را در آورد؛ اما امام گفت واقعيت دارد . حدود ۸-۷ فريم عكس گرفتيم، همه را هم از پشت. يك نفر پيدا نيست.» (۹)
پس از اينكه كه عكس بيعت همافران، روز ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ در روزنامه ي كيهان، با تيتر «هزاران نظامي امروز از برابر امام رژه رفتند» چاپ شد، عكس العمل شددي فرماندهان نظامي و دولت مردان دولت پهلوي را برانگيخت. به طوري كه بعضي، عكس مذكور را مونتاژ شده تلقي كرند. عباس قره باغي احتمال واقعي بودن عكس را اين گونه مطرح كرده است:
« غروب روز ۱۹ بهمن ماه، آقاي بختيار به من تلفن زده، سؤال نمود: روزنامه ي كيهان را ديده ايد؟ گفتم نه هنوز. اظهار كرد عكس عده اي از پرسنل نيروي هوايي را در اقامتگاه آقاي خميني چاپ كرده است و اضافه نمود: معولم است كه يكي ازعكس هاي مراسم سابق را مونتاژ كرده اند. سؤال نمودم: چگونه فهميديد مونتاژ كرده اند؟ جواب داد كاملا روشن است. ضمنا از سپهبد ربعي سؤال كردم، ايشان هم اظهار نمود ما بررسي كرديم، اين عكس مونتاژ شده است و دستور داديم كه در روزنامه ها تكذيب كنند. گفتم: الان دستور مي دهم. ضمن خواستن روزنامه ي كيهان چگونگي را از فرمانده نيروي هوايي سؤال كردم. مطالبي را كه به نخست وزير گفته بود، براي من هم تكرار نمود و اضافه كرد كه اين تبليغات، دروغي است و تقاضا نمود ستاد بزرگ ارتشتاران نيز مراتب را تكذيب نمايد. با اعتماد به اظهارات فرمانده نيروي هوايي و نخست وزير، روابط عمومي ستاد بزرگ ارتشتاران، رويداد را تكذيب نمود. آقاي بختيار نيز روز ۲۱ بهمن ماه در مجلس سنا آن را كاذب اعلام كرد، ولي از اعمال بعدي همافران و افسران نيروي هوايي شاهنشاهي در روزهاي ۲۱ و ۲۲ بهمن، مانند درگيري با افراد گارد و باز كردن درب اسلحه خانه ها و دادن اسلحه به مخالفين و بالاخره تمرد مسلحانه در نيروي هوايي شاهنشاهي، معلوم شد كه جريان اعلام همبستگي پرسنل نيروي هوايي حقيقت داشته و آقاي بختيار و سپهبد ربيعي، هر دو واقعيت را پنهان كرده بودند.» (۱۰)
● نخست وزيري مهندس بازرگان:
امام خميني روز يكشنبه ۱۵/۱۱/۱۳۵۷ طي مراسمي كه در مدرسه ي علوي برگزار شد، مهندس مهدي بازرگان را به عنوان نخست وزير دولت موقت، معرفي نمودند: متن حكم امام به اين شرح بود:
جناب آقاي مهندس مهدي بازرگان!
«بنا به پيشنهاد شوراي انقلاب، بر حسب حق شرعي و حق قانوني ناشي از آزادي اكثريت قاطع قريب به اتفاق ملت ايران كه طي اجتماعات عظيم و تظاهرات وسيع و متعدد در سراسر ايران، نسبت به رهبري جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادي كه به ايمان راسخ شما به مكتب مقدس اسلام و اطلاعي كه از سوابقتان در مبارزات اسلامي و ملي دارم، جناب عالي را بدون در نظر گرفتن روابط حزبي و وابستگي به گروهي خاص مأمور تشكيل دولت موقت مي نمايم تا ترتيب اداره ي امور مملكت و خصوصا انجام رفراندوم و رجوع به آراي عمومي ملت، درباره ي تغيير نظام سياسي كشور به جمهوري اسلامي و تشكيل مجلس موسسان از منتخبين مردم، جهت تصويب قانون اساسي نظام جديد و انتخاب مجلس نمايندگان ملت بر طبق قانون اساسي جديد را بدهيد. مقتضي است كه اعضاي دولت موقت را هر چه زودتر با توجه به شرايطي كه مشخص نموده ام تعيين و معرفي نماييد. كارمندان دولت و ارتش و افراد ملت، با دولت موقت شما همكاري كامل نموده و رعايت انضباط را براي وصول به اهداف مقدس انقلاب و سامان يافتن امور كشور، خواهند نمود. موفقيت شما و دولت موقت را در اين مرحله ي حساس تاريخي از خداوند متعال مسألت مي نمايم.» (۱۱)
● احتمال حمله به مدرسه علوي:
افراد بسياري، شامگاه روز شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ را آبستن حوادث گوناگوني مي دانستند. از اين رو به امام توصيه نمودند كه مدرسه ي علوي را ترك كرده و به نقطه ي امني بروند، اما به گفته ي هاشمي رفسنجاني، امام اين توصيه را نپذيرفتند:
«از روز ۲۱ بهمن، درگيري هاي خونين آغاز شد و تا شب، شدت بيشتري گرفت. در شب ۲۲ بهمن تلاش ما اين بود كه امام را قانع كنيم كه محل اقامت خود را تغيير بدهند و در دسترس نباشند. طبيعي بود كه آن محل بمباران شود. امام نپذيرفتند. اين هر چند كه تصميم خطرناكي بود؛ اما از روحيه ي خاص و حماسه گراي امام حكايت مي كرد و شايد امام نگران بودند كه تغيير محل باعث تضعيف روحيه ي دوستان و تقويت روحيه ي عمال رژيم بشود. بعد از اين كه از قانع كردن امام نااميد شديم، به اين نتيجه رسيديم كه جمع ما هم نبايد از اين محل دور بشود.» (۱۲)
مهندس مهدي بازرگان، نخست وزير دولت موقت كه شامگاه روز ۲۱ بهمن در مدرسه ي رفاه بود، احتمال داد كه به آن جا حمله شود، بدين جهت به نقطه ي ديگري پناه برد:
«ما بيش تر ساعاتمان در همان مدرسه ي رفاه بوديم و آن شب كذا هم همان جا بيتوته كرده بوديم و بعد چون خيلي سر و صداي تيراندازي شنيده مي شد و خبر هم مي آوردند و احتمال هم داده مي شد كه حمله اي بخصوص به آن جا بشود، ما در يك خانه ي مجاوري در يك كوچه پايين تر رفتيم. آنجا، شب را گذرانديم؛ اما صبح كه بلند شديم، ديديم نه قضايا بر عكس شده و الحمدالله ملت پيروز شده است.» (۱۳)
● آيت الله سيد علي خامنه اي هم به مسأله ي تهديد مدرسه ي علوي اشاره نموده اند:
«به ياد دارم عصر روز ۲۱ بهمن به كارخانه اي رفته بودم. كارخانه شلوغ شده بود و يك عده آن جا جمع شده بودند. من رفتم آن جا، ۵/۱۰ ـ ۱۱ شب بود كه رسيدم به محل سكونتشان (در آن جا) نزديك منزل دوست و آشنايي گذراندم. در آن جا بود كه مسأله ي نيروي هوايي و حمله به نيروي هوايي را شنيدم و آن شب چه هيجاني داشتيم. صداي تير تا صبح قطع نمي شد. شب بعد من و مرحوم شهيد بهشتي و فكر مي كنم آقاي هاشمي يا آقاي باهنر در يكي از منازل اطراف بوديم. هنگام عصر به مدرسه ي رفاه آمدند و گفتند كه امشب قرار است به مدرسه حمله شود و همه شما كشته خواهيد شد، بهتر است متفرق شويد؛ متفرق شديم. امام در مدرسه ي علوي بود و ما مدرسه ي رفاه. در اطراف مدرسه ي علوي هر سه نفرمان به يك خانه رفتيم و شب آن جا بوديم.» (۱۴)
شهيد فضل الله محلاتي نيز مي گويد: امام توصيه ي ما را براي انتقال ايشان به نقطه ي امن نپذيرفتند و گفتند هر كس مي ترسد برود:
«شب ۲۲ بهمن در منزل امام بودم. جايي در نظر گرفته بوديم، در پشت مدرسه ي علوي [كه] اگر شب حمله كردند امام را به آن جا ببريم تا جانشان در خطر نباشد، اما امام راضي نشد. يادم هست آقاي هاشمي توي حياط به من گفت چه كنيم، امام راضي نمي شود. مجددا خدمت ايشان رفتيم، حضرت امام فرمودند: هر كس مي ترسد برود، من از جاي خود تكان نمي خورم.» (۱۵)
● انقلاب و رسانه ها
حوادث روز و شب ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ را خبرگزاري هاي متعددي به سراسر جهان مخابره كردند. هم چنين روزنامه ها و مجله هاي داخلي و خارجي، ستون ها، صفحات و عناوين خود را به اين امر اختصاص دادند و اخبار آن لحظات حساس و سرنوشت ساز را منعكس نمودند. از جمله روزنامه ي كيهان روز يك شنبه ۲۲ بهمن نوشت:
«قسمت هاي وسيعي از تهران پس از ساعت ها جنگ و گريز، به تصرف نيروهاي مسلح مردم و نيوري هوايي كه به مردم پيوسته است در آمد. شديدترين برخورد بين واحدهاي مخصوص گارد شاهنشاهي شب گذشته، هنگام تصرف كلانتري ها و مواضع مهم شهر كه تاكنون دراختيار فرمانداري نظامي و شهرباني بوده است، صورت گرفت. يكي ازاين برخوردها هنگام تصرف كلانتري ۶ واقع در ميدان ثريا روي داد. از شب گذشته در نقاطي كه به دست مردم و نيروي هوايي افتاده است، پست هاي نگهباني داير شده است و تمام افراد تازه وارد به منطقه بازرسي مي شوند. اتومبيل هايي كه قصد عبور از اين مناطق را دارند، توسط مأموران مسلح دقيقا بازرسي مي شوند و اين به گفته ي مردم مسلح بدان صورت انجام مي گيرد تا از نفوذ افراد ارتشي وابسته به رژيم، جلوگيري شود. در جريان برخوردهاي شب گذشته و ديروز بعدازظهر، نيروي هوايي و مردم مسلح با گارد شاهنشاهي، تعدادي تانك منهدم شده و به تصرف مردم در آمده است.

كي از اين تانك ها زير پل ميدان فوزيه منهدم شد. در فاصله ي ميدان فوزيه تا پمب بنزين، واقع در خيابان دماوند، خبرنگاران كيهان چهار تانك منهدم شده را شمارش كرده و عكس آنها را گرفته اند. در همين فاصله، تعداد زيادي جيپ و كاميون متعلق به نيروي زميني، منهدم شده است. تقريبا تمام كساني كه مسلسل و تفنگ به دست دارند صورت خود را براي شناخته نشدن سياه كرده اند. تعدادي از افراد نيروي هوايي لباس شخصي پوشيده اند و برخي از اين افراد هنوز لباس نيروي هوايي به تن دارند و برخي ديگر فقط كت يا شلوار شخصي به پا كرده اند. از جمله سلاح هايي كه افراد مسلح نيروي هوايي و مردم عادي به دست دارند و در عمليات سركوب نيروهاي گادر شاهنشاهي و برخي واحدهاي نيروي زميني شركت دارند، عبارتند از: مسلسل دستي، كلت، تفنگ ام يك و ژ۳، سلاح سازماني ارتش ايران و مسلسل هاي سنگين كه تعدادي از آن ها را از روي تانك هاي منهدم شده، باز كرده و در مواضع حساس مستقر كرده اند. سنگرهاي خياباني هم چنان پابرجاست و با بارندگي ديشب كاملا مستحكم شده اند. در دهانه ي كوچه هاي منشعب از خيابان دماوند ، نيروي هوايي و شهباز كه ما ازآن ها ديدن كرديم، سنگربندي شده دو روي بام خانه ها نيز كيسه هاي شن و خاك ديده مي شود كه پشت آن ها افراد مسلح براي مقابله با حمله ي احتمالي گارد شاهنشاهي و ساير افراد مسلح، سنگر گرفته اند. تعدادي تفنگ مخصوص شليك گاز اشك آور نيز مردم به دست آورده اند. ما خود، شاهد دستگير ييك سرباز گارد شاهناشهي به وسيله ي افراد مسلح نيوري هوايي و مردم مسلح بوديم. اين سرباز را كه دستش در جريان عمليات دستگيري مجروح شده بود، با مراقبت شديد و در محاصره ي مردم مسلح به مقر فرماندهي عمليات مي بردند و بدون وقفه به مردمي كه مي خواستند انتقام بگيرند، اخطار مي كردند كه كنار بروند تا او به ستاد عمليات منتقل شود و درباره اش تصميم منطقي گرفته شود. منطقه اي كه مركز عمليات است بشدت محافظت مي شود و از نزديك شدن افراد به آن به شدت جلوگيري مي شود. در جريان منهدم كردن تانك ها از آتش بارهاي به غنيمت گرفته شده از گارد توسط نيروي هوايي، استفاده شده بود. افراد مسلح از منطقه حفاظت مي كنند. افراد آماده براي پيوستن به نيروي هوايي مسلح، بي وقفه در تلاش هستند تا مجروحين و تيرخوردگان را به بيمارستان ها و پست هاي امدادي منتقل كنند. ديشب تلفات نيروهاي زميني و گارد بيش تر از مردم مسلح و نيروي هوايي بود. تعدادي از افراد بدون سلاح نيز كه در منطقه ي به اشغال در آمده در حركت بودند، تير خورده اند. در منطقه از يكي از افراد شنيديم كه مقداري از تيراندازي ها به منظور قدرت نمايي انجام مي گيرد. غير از خيابان ها ، در داخل پادگان هاي نيروي هوايي نيز افراد مسلح سنگر گرفته اند و تقريبا از چهار طرف به سوي مهاجمين گارد تيراندازي مي كنند. شب گذشته روي بام هاي منطقه، بسياري از زن ها و پيرمردها براي پيروزي افراد مسلح و نيروي هوايي دعا مي كردند.» (۱۶)
● تصرف راديو و تلويزيون
در حالي كه بعدازظهر روز يك شنبه ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ ارتش اعلام بي طرفي كرده بود، بختيار نيز نخست وزيري را ترك نموده بود و مردم هم بسياري از مراكز نظامي و انتظامي را در تصرف خود داشتند؛ اما تنها يكي ازمراكز بسيار پر اهميت ، هم چنان از دسترس انقلابيون به دور مانده بود و آن مراكز راديو و تلويزيون بود. يكي از شخصيت هايي كه در تصرف راديو و تلويزيون نقش عمده اي داشت، شيخ فضل الله محلاتي بود:
«عصر ما تصميم گرفتيم كه برويم راديو و تلويزيون را تصرف كنيم. آن جا هم زد و خورد بود و بخصوص در جام جم، خيلي از نيروها استقامت مي كردند. چون راديو را اگر كسي بگيرد كار ديگر تمام است. من چهار نفر مسلح برداشتم و رفتم براي تصرف راديو. يك ايستگاه راديو داريم در بي سيم، نزديك چهارراه سيد خندان. ما تا نزديكي هاي چهارراه قصر توانستيم برويم. هر جا كه رفتيم ديديم كه تيراندازي است، نمي گذاشتند كه برويم توي خود بي سيم، البته يك مهندسي كه من حالا اسمش يادم نيست ـ خدا خيرش بدهد ـ در تماس با ما بود و مي گفت اگر خودتان را برسانيد داخل راديو ـ آنجا هم تعطيل بود، همه فرار كرده بودند ـ من دستگاه را راه مي اندازم. به هر صورت رفتيم، در حالي كه از هر كوچه اي كه مي خواستيم برويم، وارد خيابان شويم ديديم تيراندازي است. نيم ساعتي رفتيم توي دفتر مركز اعتصابات [كميته ي اداره ي اعتصابات] كه مرحوم باهنر و اين ها آن جا دفتري داشتند و از آن جا دوباره تلفن كرديم به آن مهندس و گفتيم كه ما از هر كوچه اي كه مي آييم تيراندازي است. گفت كه من در را باز مي گذارم كه ماشينتان دم در معطل نشود. شما برويد دم پل، از آن جا با سرعت بياييد داخل. همين كار را كرديم و رفتيم. حتي گلوله اي به ماشين ما اصابت نكرد و ما رفتيم داخل بي سيم. ساعت پنج و ربع بعدازظهر بود. سه ربع ـ يك ساعتي طول كشيد تا اين بنده خدا دستگاه را راه انداخت. من هم يك نوار قرآن برده بودم و يك نوار "خميني اي امام"، يك سرود هم بود كه ظاهرا آن موقع مي خواندند. يك پيامي هم آن روز امام داشتند كه مردم از خودشان دفاع كنند و دستورالعمل آن روز بود. ما رفتيم آن جا، ساعت شش و ربع بود. آن جا من هم نگفتم سخن گو كي هست، راديو را روشن كرديم و گفتيم: بسم الله الرحمن الرحيم، اين صداي انقلاب اسلامي ايران است. مردم با شنيدن اين مطلب خيلي غوغا كرده بودند. يك مقدار صحبت كرديم و پيام امام را خوانيم و نوارها را گذاشتيم. بعد ما فهميديم كه اين راديو تلويزيون چقدر خوراك مي خواهد. ما يك ساعت آن جا راديو را اداره كرديم. فريدون سحابي برادر مهندس هم همراه من آمده بود. حالا نمي دانم او چه مي كند، گاهي من مي نوشتم، او مي خواند. گفتم: من مي نويسم شما بخوان. گاهي از حفظ همين طوري مي خوانديم. دو دفعه پيام امام را گذاشتيم، دو دفعه نوار را گذاشتيم. ساعت شش و ربع تلفن كردند و گفتند كه جام جم گرفته شد و آن جا را متصل كردند به جام جم. ما هم سوار ماشين شديم، رفتيم جام جم. وقتي رفتيم ديديم آقاي موسوي اردبيلي پيام امام را خوانده و دارند يكي يكي پيام مي دهند. كارگردان هم چپي ها بودند. قطب زاده هم آمده بود آن جا.» (۱۷)
در وصف روحيه ي مردم ايران، بويژه تهران، در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نويسندگان متعددي از هر حزب، دسته، گروه و گرايش سياسي سخن گفته اند. رضا براهني با گرايش چپ از اين نويسندگان است:
«جمعيت خروشاني را ديدم كه نه به خواب ديده بودم و نه درتاريخ ها خوانده. حدود ساعت يازده صبح، وقتي كه به اتفاق يكي دو سه نفر از دوستان به رو به روي دانشگاه رسيديم، انساني را سنگر انساني ديگر ديديم. در چشم هاي اين هزاران چهره ي انقلاب جز عزم، عزمي عظيم براي گرفتن تمام سربازخانه ها، براي پايين آوردن تمام پرچم هاي قلدري و براي تسخير كليه ي زندان هاي شاه و امپرياليسم، نديدم. گاه تشويش از چشمي به چشمي، از چهر ه اي به چهره اي و از صدايي به صدايي منتقل مي شد. عشرت آباد كمك مي خواهد. عشرت آباد فشنگ مي خواهد و بعد تفنگ داران و مسلسل داران و شمشيرداران جوان و به هر آن چيزي كه چرخي داشت و مي توانست به سوي عشرت آباد بچرخد، مي آويختند و راه عشرت آباد را در پيش مي گرفتند. اين جوانان چنان از اتوبوس ها ، موتورسيكلت ها و كاميون ها و جيپ هاي به چنگ افتاده ي ارتش مي آويختند كه انگار سال ها مشق چنين كاري را كرده بودند و مردم كه همه جاي دانشگاه را پوشانده بودند و چنان خود به خودي هم ناخودگاه و هم با هدف به يك طرفه العين باز مي كردند كه انگار وسايل و وسايط نقليه ي رزمندگان جوان ايران، از خيابان هاي سراسر خالي حركت مي كردند. سرعت عزم، هدف گيري و دسته جمعي كار كردن و حتي اگر لازم شد دسته جمعي مردن، رنگ ها و صبغه هاي اصلي و اساس اين تحرك ها و جوشش ها بود و بعد نخست سر آمبولانس ها پيدا مي شد، صداي آژير در اقطار شهر مي پيچيد و مدرم باز راه را باز مي كردند و بعد رزمندگان عزيز از نبرد عشرت آباد بر مي گشتند؛ با غنايمي از نوع مسلسل ، تفنگ، كاميون و اتوبوس و سيل جمعيت به اتفاق رزمندگان صلا بر مي داشت عشرت آباد را گرفتند، عشرت آباد را گرفتند و رزمنده اي ، تك تيري از مسلسل خود را به هوا در مي كرد تا فتح عشرت آباد را نقطه ي ختامي در آسمان گذاشته باشد و تازه اين فتح آغاز فتوحات ديگر بود. به ناگهان همهمه در لب ها و سينه ها و در چهره هاي جمعيت مي پيچيد كه ارگ كمك مي خواهد، اسلحه پيدا كنيد، برويد ارگ كمك مي خواهد. تعداد كثيري از جمعيت، اين دعوت را لبيك مي گفتند. نه كسي به افتخار مي انديشيد نه به مرگ، همه ـ اين حقيقت زلال ترين اين حقيقت هاست ـ به يك چيز مي انديشيدند: تصرف ارگ و پيش از آن راديو گرفته شود مي پرسيدند: راديو را گرفتند و طوري سؤال مي كردند كه انگار بايد راديو را گرفته باشند.» (۱۸)

پژوهشگر: علي اكبر علي اكبري بايگي
پانوشت:
۱ـ محمود دعايي، مجله ي حوزه، مرداد و شهريور ۱۳۷۰، شماره ي ۴۵، صص ۷۸-۷۹
۲ـ احمد خميني، دليل آفتاب، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران ۱۳۷۵، ص ۷۹
۳ـ امام خميني، پيشين، جلد ۲، ص ۲۲۸
۴ـ احمد خميني ، پيشين ، ص ۷۶
۵ـ «آن مؤمناني كه به نا حق از خانه هايشان آواره شدند بدون جرمي جز آن كه مي گفتند پروردگار ما خداي يكتاست.» سوره ي حج، آيه ي ۴۰
۶ـ «به راستي كه خدا رؤياي پيامبرش را به حقيقت پيوست كه شما در امن و امان وارد مسجدالحرام خواهيد شد.» سوره ي فتح، آيه ي ۲۸
۷ـ اكبر خليلي، گام به گام انقلاب، حوزه ي هنري، تهران، ۱۳۷۵، ص ۲۶۹
۸ـ امام خميني، پيشين ، جلد ۶ ، ص ۸
۹ـ روزنامه ي همشهري ، ارديبهشت ۱۳۸۰ ، ص ۲۵
۱۰ـ قره باغي، پيشين ، ص ۳۱۰
۱۱ـ امام خميني ، پيشين ، ص ۵۴
۱۲ـ اكبر هاشمي رفسنجاني ، پيشين ، ص ۳۳۵
۱۳ـ عبدالرضا هوشنگ مهدوي ، پيشين ، ص ۳۷۹
۱۴ـ سيد علي خامنه اي ، يادهاي سبز ( ويژه نامه ي ماهنامه جانباز) بهمن ۱۳۷۸، ص ۷
۱۵ـ فضل الله محلاتي ، پيشين ، ص ۹
۱۶ـ روزنامه ي كيهان ، ۲۱/۱۱/۱۳۵۷
۱۷ـ فضل الله محلاتي ، پيشين ، صص ۱۱۳-۱۱۴
۱۸ـ رضا براهني، در انقلاب ايران چه شده است و چه خواهد شد؟ كتاب زمان ، تهران ۱۳۵۸، ص ۱۲۱