انقلاب اسلامی و استعاره قدرت فراگیر جهانی

در ساختار نظری این مقاله، قدرت به معنای مطلق تاثیرگذاری هسته اولیه و مرکزی شکل گیری مفهوم استعاره نوین جهانی تلقی می شود. اما قدرت و تاثیرگذاری که به شکل کامل خود باید در سه عرصه تفکر، فرهنگ و تمدن نمایان گردد، در هر دوره با ابزاری متناسب با آن، تولید و تثبیت میشود (قومیت، سازمان مذهب، سیاست، علم، تکنولوژی، نظامی گری و....) در دوران معاصر (دوران مدرنیته) نیز به فراخور، مهمترین شکل تاثیرگذاری، مسلما با توجه به خلاهای اساسی و اقتضائات این دوران قابل تعریف است. عصری که بزرگترین خلا و بحران آن، بحران فقدان معنا، ناشی از پایان حیات فناپذیر عالم مدرن، مدرنیسم معرفتی و سکولاریسم است. به گونه ای که لا جرم تاثیرگذاری حقیقی (قدرت) که منجر به تولید تعریفی جدید واستعاره ای نوین از آن میگردد، متعلق به کسانی یا تفکرات و مکاتبی است که در این عرصه وارد شده و قدرت و اثربخشی خود را در ایجاد تحولات بزرگ ثابت نمایند. در این میان، ادعا بر این است که انقلاب اسلامی به عنوان خیزش معنوی و معرفتی تشیع با تکیه بر مبانی معنابخش خود که گذار از دوران مدرن و حتی توجیهات پست مدرن آن را به همراه داشته، محتوا و اوتوپیای جدیدی را برای بشر رهنمون میشود که تمام مولفه های شکل گیری استعاره ای جهانی برای نظریه های جدید قدرت ازجمله اثربخشی و نرم افزار قدرت حقیقی را که از آن صاحبان معنا وا نگاره‌های نوین است، مهیا مینماید. به تعبیری، ایرانیان از طریق خویشتن شناسی تاریخی و اجتماعی خود، با خروج از قالبهای غیربومی و عرضی دوران مدرن، به بازتولید مبانی معرفتی خود (معارف تشیع) برای رهنمون شدن انسان به معنایی نو و عالمی جدید در سیر انقلاب اسلامی، دست یازیده اند و خود را به عنوان موثرترین حاملان ایده و معنا، و مهمترین مدعی ابرقدرتی و تمدن سازی آینده بشر معرفی نموده اند. در نتیجه بزرگترین دستاورد و در عین حال ابزار حرکت در این سیر معنوی و تمدنی، تحقق استعاره قدرت در ساحتی جدید و با مولفه های بومی و ریشه دار است. شواهد این امر را میتوان در نوع وقوع انقلاب اسلامی سال 57، دوران دفاع مقدس و الگودهی خیزش های مردمی و معرفتی معاصر به خوبی مشاهده نمود؛ که به نوعی الگوی تاریخی تمدن بزرگ مسلمین در قرون اولیه اسلامی را تداعی می نماید.


مقدمه
ارائه و تبیین نظریات بومی با تکیه بر اقتضائات زمانه، واقعیات موجود و منابع غنی نظری و تجربیات بی بدیل ملت ایران در زمینه های علمی و... رهگشای حرکت بزرگ تمدنی و جهانی در راستای تحقق آرمان های اصیل اسلامی- انسانی است. این امر به ویژه در حوزه علوم انسانی و علی الخصوص در مسائل مربوط به قدرت و حاکمیت که به امور سیاسی و حقوق عمومی مربوط است از اهمیت خاصی برخوردار است. جهان امروز به لحاظ معرفتی با گذر از تجربه های ناموفقی که به ویژه در مباحث مرتبط با قدرت و جنگ های قدرت در پارادایم نظری تمدن غربی داشته است، به گونه ای شتابان و البته حیران و معلق در حال دستیازی به نظریات جدید و تولید ساختار مفهومی و تعاریف نوین از قدرت، حاکمیت، ارتباطات انسانی و تعاملات جامعه جهانی است. در این حال حرکت لایه های عمیق معرفت بشر با بازگشت به سنن الهی و نیاز به معنویت و معنای نوین زندگی و ساماندهی قدرت بر این اساس و وقوع انقلاب اسلامی در ایران که این حرکت جمعی موید مفهوم آن است حیطه ای نوین را در تعریف استعاره قدرت و ایجاد تعاملات جهانی پیش روی اندیشمندان و حتی توده مردم به صورت آگاهانه یا ناخوداگاه مطرح نموده است. شناخت ماهیت انقلاب اسلامی در درجه اول و اثرات پیرامونی آن در درجات بعد، مهمترین رسالت اندیشمندان این دوره را تشکیل می دهد.
نوشتار حاضر تلاش میکند تا ضمن ارائه مفهوم برگزیده خود از مقوله «استعاره قدرت» از یک طرف، و ماهیت انقلاب اسلامی و چگونگی وقوع آن در جهان معاصر (جهان مدرن غربی) از سوی دیگر، به تبیین نسبت و ارتباط تنگاتنگ این دو امر پرداخته و نظریه و فرآیند مورد نظر در این زمینه را مطرح سازد تا بستری برای مطالعات بعدی به گونه های وسیعتر و عمیقتر فراهم گردد.

فرضیه تحقیق
فرضیه اساسی این تحقیق آن است که وقوع انقلاب اسلامی با ویژگیهای خاص آن از جمله احیای تفکر معنوی، تجدید حیات اسلام و وارد کردن آن به حیات بشر به واسطه تولید معنا و نفی مدرنیسم معرفتی تمدن حاکم غربی، مهمترین نقش و اصلیترین عامل بازتعریف استعاره نوین قدرت جهانی بوده و بدین وسیله زمینه کسب قدرت ملی و ابرقدرتی ایران در جهان آینده را فراهم نموده است.

1. استعاره قدرت، اهمیت و جایگاه آن
مقوله قدرت و به تعبیر این مقاله «استعاره قدرت»، از جمله مفاهیمی هستند که مانند بسیاری مفاهیم و اصطلاحات مرتبط با حوزه علوم انسانی، همچون روانشناسی، جامعه شناسی، ارتباطات، علوم سیاسی، مردم شناسی و حتی واژگان آشنایی چون فرهنگ، سنت، حاکمیت و... جز به معین کردن مصادیق و حدود و ثغور مفهومی و ایجاد شناخت اجمالی از عوامل و نتایج، قابل تعریف منطقی با حد و مرز خاص نیستند. در این نوشتار نیز همت اصلی نه بر ارائه تعریفی دقیق، بلکه بر ایجاد آشنایی و درک مفهوم «استعاره قدرت» به واسطه مفاهیم مرتبط و پیرامونی آن است. چنانکه واژه قدرت را با پیشوند «استعاره» بیان کرده ایم و می توان گفت: «درک هرچیزی عبارت است از دست یافتن به استعاره ای برای آن از طریق جایگزین کردن آن با چیزی آشنا برای ما.»(جنیز، 1383، 77.) این امر به ویژه با توجه دادن به امور ملموس، خاطرات تاریخی و اندیشه ها، باورها و تجربه های رایج و استفاده از استعارات علمی و زبانی مقبول همراه است. «استعاره امروزه بیش از آنکه نقشی زیبایی شناختی داشته باشد، کارکردی شناختی دارد. مهمترین کارکرد استعاره، فراهم ساختن درک یک مفهوم بیشتر انتزاعی از طریق مفهومی ملموس است.»(126 ,2006 -kovecses,7.) امروزه در ادبیات علمی و تجربیات عملی تمام نخبگان و دست اندرکاران جوامع پویا و مطرح، ارائه نظریات نوین قدرت و تبیین مولفه های جدید جهت بازشناسی استعاره پیشرو برای فدرت جهانی در قرون آینده به عنوان یکی از راهبردهای کلان و اساسی در رسیدن به اهداف و خواسته های هر جامعه ای محسوب میشود که خود زمینه ساز بسیاری از پیشرفتهای کشور در ابعاد جهانی است.
بی تردید قدرت در بعد فردی و جمعی، دارای وجهی انسانی و از طرفی مرتبط با سنن الهی است. خداوند در قران کریم خود را قادر می نامد و منشا تمام قدرت ها را به خود بازمی گرداند. به گونه ای که در جهان هستی قدرتی جز قدرت خداوندی حاکم نیست. با دقت در مفاهیم مرتبط با قدرت الهی در نصوص معتبر به وضوح می توان این مقدمه را مفروض مباحث خود قرار داد که: یکی از رموز موفقیت هر جامعه ای چه در رسیدن به مقاصد داخلی و چه در تبدیل شدن به قدرتی جهانی، همانا تبدیل شدن به مجرایی است جهت جاری شدن قدرت الهی در کره ارض است. بدین ترتیب بازشناسی مولفه های قدرت نیز بر پایه این مبنای نظری شکل میگیرد.

2. مقدمه در بازشناسی مفهوم «استعاره قدرت»
آنچه به عنوان استعاره قدرت مطرح می شود در واقع پرداختن به ویژگی های تعریفی قدرت نیست. یعنی قصد نداریم مفهومی از قدرت را مفوض خود قرار داده و آنگاه پیرامون آثار و نتایج آن بحث کنیم. بلکه در اینجا بیشتر پارادایم و فضای معرفتی که قدرت در آن مطرح می شود یا به تعبیری در ان محاط هست را مدنظر قرار داده ایم. لذا استعاره قدرت مفهومی سیال خواهد بود. همانند مفهوم کلیدی «ملت»که یکی از محمل های آن محسوب می شود. پیرامون انچه به عنوان مردم یا ملت در اینجا مطرح می شود باید گفت: «با نگاهی روایتشناختی، یک ملت موجودی خداداده و طبیعی نیست، بلکه شامل جماعت متصوری است که با روایت گری و افسانه های قدیمی و سنتهای مجعول برساخته میشود. این سرشت برخاسته بودن ملت برای اعضای آن همواره مغفول میماند، چراکه آنها مایلند ربط خود با این جماعت را امری طبیعی تلقی کنند» (1999.) Mottier, به هر حال آنچه در نگاه اول به واژه استعاره قدرت به ذهن خطور می کند نوعی مناط، معیار و شاخص تعریف است که نه تنها هسته اولیه قدرت در هر دوره را تشکیل می دهد بلکه جهت آن را نیز بیان می کند. در واقع استعاره قدرت همان عاملی است که خمیر مایه ایجاد قدرت را معین می سازد. فاکتوری که دستیابی به آن تولید قدرت مینماید. مثلا ثروت که در دوره هایی استعاره قدرت بوده است. قدرتی که نوعی انگاره درونی استوار، هویت مستقل و پایداربودن غیرقابل انکار را به انسان تلقین مینماید. حالتی که به فرد از درون احساس توانمندی، هدف داری و امیدوار بودن را میدهد و در بیرون و نگاه دیگران جایگاه و شان خاص، سابقه و تجربه تاریخی و اهمیت او را متبادر به ذهن میسازد.
در بعد جمعی و ملی نیز تمام این ممیزه ها و واژگان به تناظر مفهومی جامع و کامل پدید میآورند. چه حیات و بود جامعه نیز تابعی از کمیت و کیفیت اعضای تشکیل دهنده انسانی آن است، هرچند خود جامعه نیز در این رهگذر به شخصیت و نقشی مستقل می رسد (برای مطالعه بیشتر رک “جامعه و تاریخ”، شهید استاد مطهری.) برای رسیدن به نگاهی مشترک و درکی جامع از استعاره باید به هسته اصلی و اولیه شکل گیری این مفهوم بازگشت که نقطه مشترک تمام تعاریف و ابعاد پراکنده است. شاید بتوان گفت از جهتی اولین و مهمترین وجه مشترک ویژگیهای برشمرده تعبیر قدرت به”مطلق تاثیرگذاری” است. یعنی استعاره قدرت و حتی خود قدرت را با حس خوشایند “امکان موثر بودن” می توان شناخت. لذا اولین مشخصه مفهوم قدرت نیز در بعد فلسفی و معرفت شناختی آن، همین تاثیرگذاری است. کسی که قدرت دارد (به معنای واقعی) و دیگران از قدرت او آگاهند، لاجرم در محیط اطراف خود تاثیرگذار است. و نشانه آن که بفهمیم کسی قدرت دارد، نفوذ و تاثرگذاری اوست. در واقع از همین تاثیرگذاری، مفهوم قدرتمندی متبادر میشود. قدرتی که ابتدا از تاثیر در درون آغاز می شود. «همچنان که میشل فوکو معتقد است که «قدرت مثل چیزی که احاطه میکند، زنجیرهای عمل میکند و این درست است: هرگز اینجا یا آنجا مکان ندارد، هرگز در دستهای کسی نیست، هرگز مثل یک مال یا دارایی به تملک کسی درنمیآید... قدرت بر افراد اعمال نمیشود بلکه از طریق آنها میگذرد» (علی ذوعلم، 1377، ص 95..) به این ترتیب استعاره قدرت با محوریت مفهوم “تاثیرگذاری” دائما در فرآیندی سیال درحال شکل گیری، شکل دهی و از طرفی تضعیف و نابود شدن و یا حداقل تغییر شکل وجایگذین شدن است.

3. معناشناسی قدرت (تاثیرگذاری) موجد استعاره قدرت

3-1. محدوده اعمال قدرت
قدرت و استعاره آن با هر مشخصه و تعریفی که تصور شود، مسلما ارتباط بسیار نزدیکی با مباحث شناختی، فرهنگی و تمدنی دارد. یعنی قالبها و فرآیندهایی که بستر شکل گیری آن را معین می کند. از این لحاظ استعاره قدرت رابطه تنگاتنگی نیز با مفهوم هویت و خویشتن شناسی ملی دارد. مشخصا سوال این است: مقوله معیار قدرت به عنوان موتور محرک یک جامعه در چه ابعادی مطرح می گردد به تعبیری، تاثیرگذاری یا قدرت یک جامعه در کجا خود را نمایان می سازد ؟ از آنجا که قدرت و مناط آن ناظر بر فرآیندی کلی در سطح یک جامعه بزرگ یا یک کشور یا یک فرهنگ یا قومیت و... است، لاجرم با محیطهای مشابه غیر از خود و حتی گسترده تر از حد یک جامعه مثل جامعه ما روبرو می گردد. یعنی بستری بزرگ به پهنای کل عالم ارض. فرهنگ کل انسانها، و تمدن جهانی.
در اینجا باید توجه به این نکته جلب شود که برای تولید استعاره نوین قدرت در جامعه که مبتنی بر ایجاد تاثیرگذاری یا همان مطلق قدرت است، لاجرم این تاثیرگذاری باید در سطحی جهانی تعریف گردد. پس جامعه های، مکتبی، فرضی، اندیشه ای یا ابزاری که تاثیرگذاری جهانی داشته باشد و همه را متوجه خود کند، قاعدتاً خود را نشان داده و همو موجد امر مطلوب ما خواهد بود. به این ترتیب، قدرت و تاثیرگذاری باید خود را در سه ساحت تفکر، فرهنگ و تمدن نشان دهد: «اینها لایه هایی در طول هم یا دوایری متداخل هستند. باید دانست که وجه تمایز تمدنهای بزرگ و فراگیر، خاستگاه فرهنگی آنهاست. همانکه چون رشته های پنهان صورتهای تمدن مادری را به هم می پیوندد و موجب بروز نوایی و ندایی واحد از لابه لای همه اجزای آن میشود. پوشیده نیست که این نوا و این فرهنگ پنهان، خود ناظر بر نگرش کلی به هستی است. دریافتی درباره آدم، جایگاه او، نقش و نحوه حضورش و بالاخره نسبتی که با جهان مادی و خالق هستی پیدا میکند. به عبارتی سه موضوع اصلی “تفکر، فرهنگ و تمدن” با نسبتی ویژه (ارتباط طولی) سمت و سوی همه وجوه آشکار و پنهان حیات آدمی را در بره ای خاص از تاریخ مینمایانند» (اسماعیل شفیعی سروستانی، 1380، ص 11.)
هویت نیز کل روح حاکم بر فرایند تکامل تدریجی تمدن است و به نوعی مهمترین منبع معنایی که به اجزاء و اعضای تمدن، شاکله و شخصیت میبخشد. لذاست که بی هویتی یا بحران هویت، نقطه مقابل تمدن به معنای توان تامین نیازها (مادی و معنوی) با استفاده از داشته های بومی محسوب میشود. بنابر این تعریف، استعاره جدید قدرت در سطح ملی و جهانی به وضوح اقتضا دارد که تاثیرگذاری یا قدرت موجد آن نیز در سطح جهانی و کلی تعریف گردد. قدرت آنگاه موجب استعاره ای فراگیر در جامعه می گردد که بر سه عرصه تفکر، فرهنگ و تمدن موثر باشد.

3-2. مولفه های مفهومی استعاره قدرت
واژه قدرت و تاثیرگذاری با کلیت و اطلاقی که در اینجا بیان شد، قابل صدق بر مصادیق مختلفی است. تجربه تاریخی زندگی اجتماعی انسانها و تقابل گروهها و جوامع و مکاتب و... نشان میدهد که در هر دوره ای مفهومی خاص مولفه قدرت محسوب می شده است. یعنی آنچه تولید قدرت و تاثیرگذاری برای ملتها می کرده است، در هر دورهای، خاص و منحصر به فرد بوده است.
دوره تاثیرگذاری قومیت: یعنی زمانی آنچه تولید قدرت میکرده و اعتماد به نفس جمعی اعم از مثبت یا منفی را به وجود میآورده است، قومیت یا قبیله و عشیره و خانواده بوده است. بزرگتر بودن قبیله، منتسب بودن به نسلی خاص، سابقه تاریخی- گروهی ویژه و... باعث تاثیرگذاری آن جمع بوده و تولید قدرت می کرده است.
زور و قدرت نظامی: گاهی هر جمعی که به لحاظ جنگآوری یا قدرت نظامی برتر بوده است، قدرتمند محسوب میشده و به تاثیرگذاری در محیط اطراف می پرداخته است. یعنی اعمال قدرت.
ساختار مذهب و مکتب: در دوره هایی مذهب و مکاتب و مذهب به معنای ساختاری آنها عامل قدرت بوده است. یعنی پیروان فلان دین یا مذهب یا منتسبان مثلا کلیسا و... قدرتمند بودهاند و به رهبری بقیه می پرداختند.
قدرت علم و تکنولوژی: امروزه بسیاری این عامل را تولید کننده قدرت میدانند که چندان هم بی وجه نیست. یعنی دنیا، دنیای علم و تکنولوژی است و آنچه اهمیت دارد، این امور است. پس هر جامعه ای که در این زمینه پیشرفته تر و برتر از بقیه باشد، قدرتمندتر محسوب می شود.
از مثالهای بالا (که به هیچ وجه حصری نیست) ایده ای کلی می توان به دست آورد، در هر دوره با توجه به اقتضائات خاص آن دوره، اموری مورد نیاز بیشتر جامعه جهانی یا غالب انسانها است به طوری که خلا و کمبود آن به خوبی احساس می شود و باعث می شود که آن امور از نقشی برجسته نزد ملتها برخوردار باشند. همه طالب آنها هستند و به سمت دارندگان آن امور جذب می شوند. به گونه ای که اگر جامعه ای یا ملتی در هر دوره مولفه خاص مورد نیاز آن زمان را بتواند ارائه کند، لاجرم مورد رجوع، تاثیرگذار و قدرتمند محسوب می شود. اعم از اینکه قدرت او فورا به ظهور برسد یا نه، بقیه را به ظاهر تحت سلطه خود درآورد یا نه، به هر حال در هر دوره ای باطن قدرت و اصل تاثیرگذاری در اعماق معرفتی تر اذهان انسانی و حیات اجتماعی بشر با گروهی است که ایده مطلوب را ارائه می کنند.