انقلاب اسلامی و بازتاب آن بر پاکستان

ایران آماده بود تا اصول خود را در کشور خویش و جهان خارج از آن تبلیغ کند. 1 بازتاب جهان شمول انقلاب اسلامی چنان گسترده بوده که بسیاری از محافل و شخصیت‌های سیاسی جهان این امر را مورد تأکید قرار داده اند و حتی رجال برجسته صهیونیست نیز به آن اذعان نموده اند. 2 پاکستان به عنوان یک کشور مسلمان و همسایه ایران، یکی از کشورهایی است که از تابش انوار انقلاب اسلامی بی بهره نمانده است. در نوشتار حاضر، به ابعادی از این مسئله خواهیم پرداخت.

الف. وجوه اشتراک دو جامعه ایران و پاکستان

1. اشتراک مذهبی
اشتراک مذهبی در اسلام و در درجه بعد تشیّع، اصلی ترین امری است که زمینه ساز ارتباط دو جامعه ایران و پاکستان بوده است. 3 95 درصد جمعیت پاکستان مسلمان، با اکثریت حنفی و مالکی، هستند و در این میان، دست کم 25 درصد جمعیت پاکستان را (که بر اساس آمار سال 1987 حدود 105 میلیون نفر بوده اند) شیعیان تشکیل می دهند. 4 روشن است که اسلام گرایی جنبه مشترکی است که توانسته زمینه تأثیرپذیری از انقلاب اسلامی را فراهم آورد، اما در این میان «تشیّع» و وجود برخی گرایش‌های خاص در میان اهل تسنّن (بهویژه آن دسته از گرایش‌های سنّی گرایانه که تعلّق خاطر بیشتری نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) دارند) توانسته است زمینه اشتراک و تأثیرپذیری فراوان تری را ایجاد کند، در حالی که گرایش هایی مانند «وهّابیت» و «سلفیگری»، که در جریان‌های فراوانی خود را نشان داده اند، سطح تأثیرپذیری از انقلاب را کاهش داده اند. از میان اکثریت سنّی مذهب در این کشور، سطح تأثیرپذیری دو گروه «دیوبندی» که تعلّق خاطر به وهّابیت در آن زیاد است و «بریلوی ها» که سطحی از علاقه به اهل بیت (علیهم السلام) در آن دیده می شود، از انقلاب اسلامی متفاوت است. 5
در اینجا، ذکر این نکته حایز اهمیت است که برخی از تحلیلگران غربی میان انقلابیگری از نوع شیعی با جنبش‌های سنّی گرایانه ـ که در اوایل دهه 1980 جهان اسلام را در نوردیدند و آن را «بنیادگرایی» می نامند ـ تمایز قایل می شوند و از این نظر، تأثیرپذیری یا عدم تأثیرپذیری جنبش‌های اهل تسنّن از انقلاب اسلامی، در نگاه آنان معنای دیگری دارد. 6

2. اشتراک تاریخی ـ سیاسی
بخشی از مناسبات مشترک ایران و پاکستان به جریان‌های تاریخی بازمی گردد که این دو کشور شاهد آن بوده اند؛ چنان که حمله برخی سلاطین ایرانی به هندوستان و سلطه بر بخش هایی از پاکستان کنونی زمینه ساز چنین مناسباتی بوده است. 7 اما صدور اسلام به سرزمین هندوپاک، از طریق ایران و بهویژه از طریق صوفیانی که نامشان تاکنون در فرهنگ دینی ـ عرفانی باقی مانده، علقه خاصی میان این دو کشور ایجاد کرده است. 8
گذشته از سوابق مشترک تاریخی دینی، استعمارزدگی این دو کشور و بهویژه مقابله با استعمار انگلیس، آمریکا و دست نشاندگان آن ها، امری است که زمینه ساز تأثیرپذیری شدید پاکستان از انقلاب اسلامی ایران، بهویژه در سطح ملّت مسلمان، بوده است.
نوع ارتباط حکومت پهلوی با هندوستان زمینه ساز نگاه و تأثیرپذیری خاص پاکستان از انقلاب اسلامی ایران بوده و ناخشنودی تاریخی پاکستانی‌ها در احساس نزدیکی محمّدرضا شاه با پارسیان زرتشتی هند و همکاری دولت او با دولت هند، با فروریختن تخت سلطنت او، به نوعی دیگر در نگاه پاکستان به ایران تأثیر گذاشت.

3. اشتراک جغرافیایی
همسایگی پاکستان با ایران موقعیت طبیعی خاصی برای تأثیرگذاری انقلاب اسلامی ایران بر آن فراهم آورده است. 9 البته در بررسی دقیق این امر و میزان تأثیر این همسایگی، مؤلّفه‌های گوناگونی تأثیرگذار بوده اند؛ چنان که مشارکت اقلّیت سنّی مذهب ایران در انقلاب اسلامی و بهویژه بخشی از آنان که در حاشیه جنوب شرقی ایران و در مرز ایران و پاکستان زندگی می کرده اند، انعکاس ویژه ای در پاکستان داشته است. همان گونه که همسایگی این دو کشور نوع خاصی از روابط اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را اقتضا می کند و تغییر دولت ایران به روشنی در نوع این روابط، که بر اساس همسایگی شدّت یافته اند، تأثیرگذار بوده است. همسایگی ایران و پاکستان از این نظر نیز حایز اهمیت است که زمینه ساز درجه ای از اشتراک قومی و نژادی، بهویژه در مرزهای دو کشور، بوده است؛ همان گونه که همسایگی مشترک با افغانستان نیز خود نکته حایز اهمیتی در نوع مناسبات ایران و پاکستان به شمار می آید.
از جمله نمونه‌های همکاری منطقه ای، که بر بستر همسایگی جغرافیایی شکل گرفت، این بود که ایران، پاکستان و ترکیه در تیرماه 1343 توافق نامه همکاری اقتصادی، فنی، بازرگانی و فرهنگی وسیعی امضا کردند که پیشنهاد این پیمان نیز از طرف ایران انجام گرفت؛ 10 چنان که ایران در مزایده بین المللی خود برای فروش نفت خام، در سال 1975 برای ترکیه و پاکستان اولویت خاصی قایل شد. 11

4. اشتراک فرهنگی
از لحاظ فرهنگی، دو کشور ایران و پاکستان دارای اشتراکات فرهنگی فراوانی بوده اند و این امر، زمینه ساز تأثیرپذیری خاصی از انقلاب اسلامی شده است. در طول تاریخ، این اشتراک فرهنگی در زمینه‌های خاصی شکل گرفته، اما عمده این اشتراک فرهنگی در سایه مذهب معنا داشته است. بخشی از این اشتراک فرهنگی نیز به قومیت‌ها و نوع ارتباط‌های تاریخی بازمی گردد که نسبت خاصی میان فرهنگ این دو کشور ایجاد نموده است.
جایگاه زبان فارسی در شبه قاره بر اشتراکات فرهنگی مسلمانان ایرانی و مسلمانان شبه قاره تأثیر بسزایی داشته است که متأسفانه از دوره خاصی این زبان مشترک با ترویج زبان استعماری انگلیسی، از 1834 از حوزه مشترکات به تدریج کنار زده شد. 12 در اهمیت و میزان رواج زبان فارسی در شبه قاره همین بس که علّامه اقبال لاهوری دوازده هزار بیت به اردو و ده هزار بیت شعر به فارسی سروده است. البته زبان اردو نیز از درصد بالایی از واژه‌های فارسی بهره مند است و در اردوی تیموری در حمله به شبه قاره ساخته شد.
علاقه مردم پاکستان به مردم ایران جزء لاینفک زمینه فکری و تاریخی مردم پاکستان است و به همین دلیل، پاکستان از بدو استقلال، توسعه روابط فرهنگی را سرفصل برنامه‌های خارجی خویش قرار داده است؛ چنان که موافقت نامه فرهنگی بین دو کشور در اسفند 1334 به امضا رسید و زمینه برای همکاری‌های بیشتر فراهم گردید. در سال 1348 نیز توافق نامه دیگری برای ایجاد یک فرهنگستان مشترک ایرانی و پاکستانی منعقد شد و «مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان» ایجاد گردید. 13

ب. تأثیر انقلاب اسلامی ایران در بیداری مسلمانان پاکستان
بیداری جهان اسلام به روشنی با پیروزی انقلاب اسلامی، شتاب و معنای جدیدی یافت، در حالی که تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، جنبش و تفکر اسلامی در جهان اسلام دچار رکود بود و به گفته دکتر محمّد غزالی، اندیشمند مصری، «بیداری اسلامی» واژه نوینی است که پس از انقلاب امام خمینی (قدس سره) رواج و گسترش یافته است. 14 این امر اگرچه در پاکستان، به لحاظ سابقه مبارزه با انگلیس و نهضت استقلال خواهی، نسبت به بسیاری از دیگر کشورهای اسلامی، امر جدیدی محسوب نمی شد، اما پس از یک دوره فترت، شتاب آن در اثر انقلاب اسلامی افزایش یافت و سطح آن ارتقا پیدا کرد؛ همان گونه که موفقیت ایران در برابر قدرتی مانند آمریکا امر نوینی محسوب می شد؛ البته این انقلاب ویژگی‌های منحصر به فرد دیگری نیز با خود داشت که توانست بیداری اسلامی در پاکستان را دامن بزند و ندای بازگشت به اسلام و تقابل با فرهنگ غرب را سر دهد. از این رو، نهضت‌ها و گروه‌های اسلامی توانمندی ویژه ای یافتند که پیش از آنان سراغ نداشتیم.
پیروزی انقلاب اسلامی به همه مسلمانان به اثبات رساند که مسئله بازگشت به اسلام تنها یک خیال و نظر نبود، بلکه می تواند واقعیت نیز داشته باشد. شکل گیری انقلاب اسلامی این بیداری اسلامی را، بخصوص در تقابل با دنیای قدرتمند غرب، تشدید نمود و در پی آن، روز به روز بر امید و اعتماد مسلمانان جهان افزوده و آن‌ها را نسبت به بازگشت به عصر طلایی اسلام امیدوارتر کرده است.

1. تأثیر بر شیعیان
تحولاتی که از رهگذر انقلاب اسلامی در شیعیان پاکستان به طور اخص (که 25 درصد جمعیت آن را تشکیل می دهند) 15 و ملت پاکستان به طور اعم ایجاد شدند عبارتند از:
1. تقویت موقعیت دینی شیعیان در جامعه اهل سنّت: با پیروزی انقلاب اسلامی، شیعیان پاکستان احساس کردند دولتی مستقل ظهور کرده است که با برافراشتن پرچم اصول گرایی شیعی و بلند کردن علم صدور انقلاب، توان بالایی برای حمایت از آنان در سطح داخلی و خارجی و در جامعه ای که اکثریت آن را اهل تسنّن تشکیل می دهند، دارد. روشن است که احساس نیرومندی در آنان، باعث تلاش مضاعف و بروز شجاعت ویژه ای از آنان در جامعه اهل سنّت گردید.
2. تقویت موقعیت سیاسی شیعیان در برابر دولت سنّی: تشکیل دولت شیعی در جوار پاکستان، به طور آشکارا بستر مناسبی برای حمایت این دولت از برخی منافع جامعه شیعیان در برابر دولت غربگرای پاکستان فراهم آورد. توانمندی بالای انقلاب اسلامی چنان تأثیر عمیقی در دولت مردان پاکستانی داشت که دولت آنان اولین دولتی بود که جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت شناخت.
3. ارتقای سطح فکری و بینش سیاسی در نسل جوان شیعه: وضعیت فکری و بینش سیاسی شیعیان، و نسل جوان شیعه پاکستان با پیش از انقلاب اسلامی تفاوت ماهوی عمیقی دارد. جوانان شیعه با درک هرچند ناقص ارزش‌های انقلاب اسلامی به فهم مسائل دینی و خودسازی و جامعه سازی گرایش بیشتری یافته اند. ملت پاکستان، به ویژه شیعیان، مفهوم ارزش هایی همچون ایثار، تلاش برای آزادی و استقلال، ولایت، شهادت، زیربار ظلم نرفتن، مبارزه با هواهای نفسانی و بسیاری ارزش‌های دیگر را در ابعاد وسیع تر و معنای حقیقی آن از سیر و سلوک مردم مسلمان و انقلابی ایران آموخته اند. 16
4. تشکیلاتی تر شدن گروه‌های شیعی: پیش از انقلاب اسلامی، شیعیان که در فقر اقتصادی و فرهنگی فراوانی به سر می بردند، نتوانسته بودند تشکّل سیاسی واحدی بهوجود آورند. در گذشته، فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی منظّم و سازمان یافته، کمتر مورد توجه این‌ها بودند. علما و رهبران مذهبی شیعیان این کشور عمدتاً مشغول فعالیت‌های علمی، مذهبی و تبلیغی بودند و عملا اعتقاد به «جدایی دین از سیاست» داشتند و در صورت بروز مشکلات اجتماعی و سیاسی خاص، از سوی مقامات سیاسی کشور، هیأت‌ها و انجمن‌های موقّت برای مقابله با بحران و مشکلات تشکیل می گردیدند که پس از فروکش کردن جوّ التهاب، مجدداً رکود سیاسی بر جامعه مذهبی شیعیان مستولی می گردید.
سازمان‌ها و انجمن‌های «اداره تحفّظ حقوق شیعه پاکستان» و «کنفرانس سرتاسری شیعیان پاکستان»، که در گذشته وجود داشتند، دارای اهداف محدود و مقطعی بودند و فلسفه وجودی شان محدود به دفاع در برابر پیشامدهای بخصوصی بود. گرایش شدیداً سنّتی حاکم بر جامعه مذهبی شیعیان مانع تحرّک سیاسی آن‌ها می گردید. عمده ترین خواست اجتماعی ـ سیاسی شیعیان در گذشته محدود به سه امر بود:
1. تدریس عقاید شیعی برای دانش آموزان شیعه در مدارس دولتی؛
2. واگذاری اوقاف شیعیان به خود آنان؛
3. حفاظت از مراسم عزاداری حضرت سیدالشهداء (علیه السلام).
اعلام برنامه «اسلامی سازی» پاکستان از سوی ضیاء الحق (در جهت جبران عدم مشروعیت خود)، که بر اساس فقه حنفی در نظر گرفته شده بود، شیعیان را به تصریح علّامه عارف حسین حسینی، به واکنش جدّی علیه دولت و تأسیس «تحریک نفاذ فقه جعفریه» به رهبری علّامه مفتی جعفر حسین، در آوریل 1979 واداشت. 17 با فوت او در 1983 عارف حسین حسینی، به رهبری انتخاب شد و از سال 1984 این حرکت به یک حزب سیاسی تمام عیار تبدیل شد.
بدون تردید، یکی از علل اصلی پیدایش «نهضت اجرای فقه جعفریه» پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود که از برکت چنین تحوّل عظیمی روحانیان شیعه پاکستانی بیشتر به خود آمدند و این معنا را درک کردند که در قالب یک تشکیلات قوی مردمی و مذهبی، بهتر می توانند به اهداف مورد نظر دست یابند.
گرچه سیاست‌های «اسلامی سازی» یا به تعبیر بهتر «سنّی سازی» ضیاءالحق نقش اصلی را در تأسیس «تحریک جعفریه» ایفا کرد، اما تأثیرات انقلاب اسلامی ایران در تحوّل و تکامل این گروه، که در نهایت، آن را به یک حزب سیاسی و انقلابی و اصلاحگرا (رادیکال) تبدیل کرد، انکارناپذیر است. سران و رهبران تحریک جعفریه، به ویژه شهید عارف حسین حسینی، بارها پی روی و اطاعت کامل از رهبری امام خمینی (قدس سره) و ضرورت اطاعت و الگوپذیری از انقلاب اسلامی ایران را به هواداران و اعضای حزب خود توصیه کرده و آشکارا اعلام نموده اند که مهم ترین هدف «تحریک جعفریه» ترویج اندیشه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در پاکستان است. سران «تحریک جعفریه» این حقیقت را حتی از مخالفان و معترضان خود، که تحریک را به دنباله روی از ایران متهم می کنند، نیز مخفی نگه نداشته اند.
«تحریک جعفریه» در دوران رهبری عارف حسین حسینی (1984ـ1988) توانست اکثریت قاطع شیعیان پاکستان را در محور خود گرد آورد و مسائل و مشکلات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آنان را مورد مطالعه و چاره جویی قرار دهد. بدون تردید، در تاریخ سیاسی شیعیان پاکستان این اولین بار بود که یک حزب سیاسی مذهبی شیعه بر تمام اوضاع شیعیان اشراف پیدا می کرد و در برابر سنّت گرایان مخالف سیاست و محافظه کاران هوادار دولت، چیرگی خود را به اثبات می رساند. بافت سنّتی جامعه شیعی پاکستان، که همیشه تحت تأثیر زمین داران بزرگ و برخی رجال محافظه کار و غیر سیاسی قرار داشت، همواره مانع شکل گیری یک حزب سیاسی مذهبی فراگیر می گردید، اما «تحریک جعفریه» با بهره گیری از شرایط سیاسی ـ مذهبی منطقه، که پس از انقلاب اسلامی ایران به وجود آمده بود، توانست باور دیرینه اقشار مذهبی و سنتی شیعیان را دگرگون سازد. 18 ظهور مقتدرانه تحریک در صحنه سیاسی و اجتماعی، گرچه حمایت‌های زیادی در داخل جامعه شیعی این کشور به همراه داشت، اما در میان جناح‌های متعصّب سنّیان، واکنش‌های منفی شدیدی برانگیخت. «سپاه صحابه» در واکنش به فعالیت‌های تحریک در سال 1985 به وجود آمد.
این جنبش از لحاظ اندیشه و الگوی سیاسی، نسبت به بیشتر احزاب اسلامی پاکستان، از موقعیت بهتری برخوردار است؛ زیرا پیوندهای عمیق نظری آن با پیش گامان انقلاب اسلامی در ایران، تجربه ای بسیار غنی از لحاظ نظری در اختیار آن‌ها قرار می دهد، اما معضل عمده ای که این گونه از گروه‌ها و احزاب سیاسی شیعی با آن مواجهند، جایگاه مذهبی آنان در میان احزاب و گروه‌های اهل تسنّن است. 19
گروه‌های شیعی فراوانی در فضای نوین شکل گرفته اند؛ از جمله آن هایند: احزاب دانشجویی و فدراسیونی شیعه مذهبان، حزب دانشجویان امامیه معروف به «آی. اس. او» (I. S. O)، انجمن فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها (I. O) «امامیه میشن»، گروه امامیه اثنا عشر، هیأت علمای امامیه، وفاق علمای شیعه و مکتب انقلاب فکر اسلامی.
شیعیان هزاره و برخی اقوام شیعی دیگر تشکیلاتی به نام «شیعه کنفرانس» دارند که از نمایندگی هر قوم شیعی به عنوان سخنگوی امور جوامع شیعه و مدافع آنان سامان یافته است و در مجموع، تحت نفوذ افراد دارای مکنت قرار دارد. هر قوم، خود انجمن هایی دارد که عمدتاً رنگی اربابی دارد. 20
5. افزایش اقبال به سمت روحانیت و تقویت این نهاد: انقلاب اسلامی ایران مردم پاکستان، بهویژه شیعیان، را به لزوم پی روی از روحانیت انقلابی متوجه ساخت. تا پیش از انقلاب، تصویر مثبتی از شیعیان در جامعه وجود نداشت و نیز روحانیت واقف بر شأن و منزلت خود نبود و از اینکه راه و جهت صحیح و بی شائبه و غیرسازش کارانه را به مردم نشان دهد، ناتوان بود. از این رو، انقلاب اسلامی در تشخّص یافتن روحانیت و گسترش و گرایش مردم به سوی خود، تأثیر زایدالوصفی داشته است.
اهل تشیّع مراکز دینی متعددی در شهرها دارند؛ از جمله: مرکز بزرگ دینی «المنتظر» در لاهور، «جامعه اهل البیت» در اسلام آباد، «مدرسه مؤمن» و «مدرسه آیة اللّه حکیم» در راولپندی، «مدرسه مشارع العلوم» در حیدرآباد، «مدرسه امام صادق (علیه السلام)» در کویته. 21 پس از انقلاب اسلامی و با حمایت ولایت فقیه و مراجع، مدارس حوزه علمیه از جهت کیفیت و کمیّت، ارتقای بی سابقه ای یافته اند و از لحاظ برنامه‌های درسی نیز بسیاری از آنان زیر نظر حوزه علمیه قم به فعالیت می پردازند.
6. افزایش سطح بینش سیاسی و مذهبی شیعیان: روحانیت شیعه در پاکستان پیش از انقلاب اسلامی، فاقد بینش انقلابی، سیاسی و مذهبی بود. به برکت انقلاب، روحانیت بیدار شد و به کسب و ترویج معارف اصیل اسلامی و دخالت در مسائل سیاسی همّت گمارد. توجه یافتن به حفظ شعائر اسلامی و دستورات الهی به شکل منطقی تر و واقعی تر از گذشته از دیگر ثروت‌های پر ارزش انقلاب اسلامی است.
اکثریت شیعیان پاکستان تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نسبت به لزوم تقلید از مراجع، کم توجه بودند و اگر ادعا کنیم که در بین شیعیان سنین بالا، افرادی بودند که بسیاری از احکام شرعی و حتی ابتدایی ترین فرایض دینی را نمی دانستند، سخنی به گزاف نگفته ایم. همچنین در مورد اجرای مراسم مذهبی، متأسفانه تا پیش از پیروزی انقلاب، این مراسم به صورت افراطی ترین و غیر اصولی ترین شکل ممکن به مرحله اجرا در می آمد. پس از پیروی انقلاب اسلامی تا حد زیادی اجرای این گونه مراسم شکل مناسب تری نسبت به گذشته پیدا کرده اند.
7. تقویت روحیه همدردی با مسلمانان: تقویت روحیه همدردی با جهان اسلام و پشتیبانی از نهضت‌های آزادی بخش جهان در مقابل ظلم و ستم حکّام دست نشانده و استکبار جهانی، یکی دیگر از نتایج بارز و برجسته بازتاب انقلاب اسلامی ایران بر شیعیان پاکستان است که به لحاظ شکل و شیوه عملکرد، به طور قابل ملاحظه ای متمایز از قبل وقوع انقلاب اسلامی است. 22

2. تأثیر بر اهل تسنّن
به رغم آنکه انقلاب اسلامی ایران عمدتاً به رهبری روحانیت شیعی به فرجام رسید، اما نمی توان تأثیر این انقلاب را بر مسلمانانِ اهل تسنّن در جهان و از جمله اهل تسنّن پاکستان، نادیده گرفت. روشن است که این تأثیر در سطوح متفاوتی بود و نشانه‌های این تأثیر را می توان در عرصه‌های مختلفی مشاهده کرد:
1. تقویت روحیه مبارزه و مقاومت اسلامی در برابر حکومت‌های داخلی و دولت‌های بیگانه: از سال 1947 (سال استقلال پاکستان) تا سال 1970 جریان دموکراسی در کشور پاکستان مسیر بسیار لغزنده ای سپری کرد؛ زیرا بیش از نیمی از این مدت را حکومت‌های نظامی فرمان روایی می کردند. از سال 1970 به بعد، جریان دموکراسی و فعالیت سیاسی احزاب تا حدی پایدارتر به نظر می رسد. در دوره ضیاءالحق، به مدت یک دهه، وقفه ای در این روند اتفاق افتاد. از این دوران، گروه‌های اسلامگرا به دنبال تقویت روند دموکراسی بودند و عمدتاً رویکرد مشارکت در انتخابات را پیش گرفتند، اما جمع بندی دو سه دهه فعالیت سیاسی ـ مذهبی آنان نشان داده است که میزان موفقیت آنان در این زمینه بسیار کم بوده و در کنار موفقیت احزاب سکولار، سیر موفقیت آنان نزولی بوده و آنان عمدتاً ناچار بوده اند با احزاب عمده ای مانند دو حزب غیر مذهبی «حزب مردم» و «مسلم لیگ»، ائتلاف نمایند. از این رو، نمی توان بازتاب مثبت و چشمگیری در زمینه نحوه اسلام خواهی تشکیلاتی در گروه‌های اسلامی مشاهده نمود و عمدتاً مورد استفاده ابزاری توسط احزاب قدرتمند سیاسی قرار گرفته اند. 23
پس از استقلال پاکستان (1947)، استبداد و استعمار به نوعی همکاری و همگرایی علیه اسلام گرایان دست یافتند و این جای شگفتی نیست که اسلام گرایان پاکستان به طور عموم، ارتباط استبداد داخلی با استعمار را غیرقابل تفکیک بدانند و همیشه آن دو را به طور مشترک و یکسان مورد انتقادات تند قرار دهند. بنابراین، مبارزه با استبداد و استعمار، که از معدود موارد و در عین حال، مهم ترین موارد اتحاد گروه‌های پاکستانی است، ریشه ای طولانی دارد. اما با وقوع انقلاب اسلامی ایران، این امر تشدید شد. شاید بتوان نمونه بارز این بیداری را در ائتلاف اکثریت مطلق گروه‌های دینی ـ سیاسی و «تشکیل اعاده دموکراسی» در سال 1981 برای مقابله با حکومت نظامی ضیاءالحق مشاهده نمود که پیش از آن داعیه اسلام گرایی از خود نشان می داد. پیش از این، اسلام گرایان این کشور بر خلاف احزاب سکولار (حزب «مردم» و «مسلم لیگ») به حمایت از ارتش و دولت برخاسته بودند و در درگیری‌های «کشمیر» نیز دوشادوش ارتش وارد عمل شده بودند؛ همان گونه که در مبارزه با استعمار، که امروز به صورت مبارزه با آمریکا تجسّم یافته است، هیچ گروه اسلامی در این کشور تردیدی به خود راه نمی دهد و شاید هیچ گردهمایی و مراسم سیاسی، خالی از شعارهای ضد آمریکایی نباشد.
انقلاب اسلامی ایران به طور غیر مستقیم، در بیداری و رشد اسلام گرایی در میان اهل سنّت پاکستان نیز نقش بسزایی داشته است؛ زیرا پیروزی اسلام گرایان در ایران، انتظار تحقق انقلاب اسلامی مشابه را در میان اسلام گرایان پاکستان تا حدی افزایش داد و این در حالی بود که اسلام گرایی سنّی در پاکستان تا پیش از انقلاب ایران، حالت انقلابی خود را تقریباً به طور کامل از دست داده و غالباً به محافظه کاری روی آورده بود. بنابراین، می توان گفت: تحوّلات افغانستان و ایران تأثیرهای کمّی و کیفی بر جریان اسلام گرایی در منطقه گذاشته اند. 24
رئیس انجمن حقوقدانان پاکستان درباره تأثیر انقلاب اسلامی بر بیداری مردم خود، می گوید: «انقلاب اسلامی ایران به قدری برای ما مقدّس است که احساس می کنیم بخشی از ایران هستیم. ایران مثال جان ماست. ما فکر می کنیم امروز برای حفظ اسلام فقط یک چیز ارزش دارد و آن دفاع از انقلاب اسلامی ایران است. ملت پاکستان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تازه فهمیدند که انقلاب چیست، اسلام چیست. از طریق انقلاب اسلامی، مسلمانان با مفهوم "خودسازی" آشنا شدند و متوجه شدند که تنها از طریق اسلام است که می توان انسان را شناخت.»25
البته تنها بازتاب مثبت در این رابطه را نمی توان مورد توجه قرار داد؛ چنان که ظهور مقتدرانه «تحریک» در صحنه سیاسی و اجتماعی، اگرچه حمایت‌های زیادی در داخل جامعه شیعی این کشور به همراه داشت، اما در میان جناح‌های متعصّب سنّیان، واکنش‌های منفی شدیدی برانگیخت؛ چنان که «سپاه صحابه» در واکنش به فعالیت‌های «تحریک» در سال 1985 به وجود آمد. روشن است که چنین گروه هایی را محافل داخلی و خارجی نیز تشویق و حمایت می کرده اند؛ زیرا رشد نهضت شیعی طرفدار انقلاب اسلامی ایران برای دولت ضیاءالحق و کشورهای عربی و آمریکا، هیچ کدام خوشایند نبود. سرانجام، تعصّب گرایان و خشونت طلبان مذهبی در اوت 1988 رهبر «تحریک جعفریه»، عارف حسین حسینی را به شهادت رساندند. 26
2. تأثیر بر احزاب و رهبران آن ها: ساختار جنبش اسلامی پاکستان، متأثر از ساختار و باورهای مذهبی آن کشور است و از دیرباز گروه‌های مذهبی ـ سیاسی آینه تمام نمای حلقه‌های مذهبی به شمار می روند. حلقه‌های مذهبی، یعنی «دیوبندی»، «بریلوی»، «اهل حدیث» و «شیعه»، زمانی که تصمیم گرفتند در کنار فعالیت‌های مذهبی، جایگاهی در سیاست و قدرت نیز برای خود کسب کنند، دست به تشکیل احزاب سیاسی زدند. 27
این احزاب، که عمدتاً از میان اهل تسنّن بوده اند، به علت سابقه مبارزاتی گسترده خود، عمدتاً رویکرد مذهبی و سیاسی ویژه ای داشته اند و در مقایسه با تشکّل‌های شیعی، از جهت بیداری اسلامی، تأثر کمتری از انقلاب اسلامی گرفته اند، اما به هرحال، این تأثر را می توان مشاهده کرد و بهویژه پس از پیروزی در مبارزه برای استقلال پاکستان از هند و روی کار آمدن دولت‌های غربگرا یا نیمه سوسیال، برآمدن آفتاب انقلاب اسلامی ایران امید جدیدی در آنان بهوجود آورد و اسلام گرایی سیاسی آنان شدت بیشتری یافت.
از سوی دیگر، تلاش برای ایجاد انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت و خلافت دینی در دوران معاصر، یکی از محورهای مشترک و مورد قبول عمده گروه‌های اسلامگرای پاکستان بوده، و حال آنکه حکومت‌های حزبی یا نظامی که تاکنون بر این کشور حکم روایی کرده اند، هیچ یک از مشروعیت اسلامی نزد اسلام گرایان برخوردار نبوده اند و مخالفت با استبداد و استعمار در میان اسلام گرایان پاکستان از مرز یک تفکر و اعتقاد گذشته و به یک عادت و سنّت تبدیل گردیده است. البته نباید این نکته را فراموش کرد که در شکل ایجابی و نوع حکومت جایگزین این دولت ها، وحدت نظری ندارند.
«جماعت اسلامی» مهم ترین حزب اسلامی پاکستان است که در 1941 توسط ابوالاعلی مودودی (1903ـ1979) به عنوان شاخه ای از «اخوان المسلمین» تأسیس شد و خواستار برپایی نظام اسلامی بود و با گرایش‌های سکولار مخالفت می نمود. این حزب، که با حکومت نیمه سوسیالیستی ذوالفقار علی بوتو و «حزب مردم» نیز مخالف بود و در 1977 علیه دولت وی در انتخابات شرکت نمود، از جمله احزابی است که از یک سو، طرفدار حکومت ضیاءالحق بود و در ائتلاف علیه علی بوتو با دیگر احزاب اسلامی، به قصد تضعیف کردن دولت وی، در زمینه سازی کودتای نظامی ضیاءالحق شرکت داشت28 و از سوی دیگر، به وهّابیت عربستان تعلّق خاطر دارد؛ 29 اما جالب است که ابوالاعلی مودودی هنگام پیروزی انقلاب اسلامی از آن حمایت نمود.
نمونه دیگر استقبال از انقلاب اسلامی را در «جماعت مشایخ»، که عمدتاً از گروه ضد وهّابیتِ «بریلوی» بوده و به شیعه نزدیکی بیشتری دارند، می بینیم؛ چنان که استقبال شایان توجه پیر چراغ الدین از مشایخ برجسته آنان از انقلاب اسلامی، نمونه بارزی از این امر است. 3. افزایش تکاپوی وهّابیت در پاکستان: وهّابیت که ماهیت آن در خدمت احیای سنّت سلفیگری است، با پیروزی انقلاب اسلامی و ارتقای موقعیت شیعیان در سطح منطقه و جهان، در مسیری حرکت کرد که موقعیت خود را در پاکستان علیه گروه‌های مخالف و بهویژه شیعیان تقویت نمود. این امر منجر به درگیری‌های خونینی در این کشور شده است. به هر حال، پیروزی انقلاب اسلامی آنان را در تعقیب اهداف سلفی گرایانه خود در پاکستان و در سطوح گوناگون، بهویژه در سطح عمومی، تشویق نمود. در این میان، گروه‌های تبلیغی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی فراوانی در این جرگه قرار می گیرند که از جانب دولت عربستان نیز تقویت مالی و فرهنگی می شوند. 30
در سال 1359 هنری کسینجر برای مقابله با صدور انقلاب اسلامی ایران، پیشنهاد کرد: بهترین راه برای جلوگیری از گسترش و نفوذ انقلاب اسلامی در میان سایر جوامع اسلامی، این است که با ایجاد یک حرکت هدایت شده اسلامی در میان اهل سنّت، که در عین حال، مطابق سیاست‌ها و خواست‌های آمریکا باشد، به مقابله با انقلاب اسلامی برخیزیم که این امر در دو سطح داخل ایران و بیرون از ایران پی گیری شد؛ چنان که با برنامه ریزی و صرف هزینه در آموزش نیروهای جوان در مدارس دینی پاکستان و عربستان سعودی، گروه‌های تندرویی مانند «سپاه صحابه» و سرانجام، پدیده ای به نام «طالبان» شکل گرفت. 31
دولت سلطنتی عربستان سعودی با توجه به اداره اماکن مقدّس اسلامی و نیز تبلیغ اسلام غیر سیاسی، چهره خاصی در میان مسلمانان پاکستان دارد. مسلمانان پاکستان از این نظر که عربستان مرکز آموزش‌های دینی و تعلیمی آنان به شمار می آید، با دیده احترام به آن کشور می نگرند. از سوی دیگر، دولت عربستان همواره یکی از حامیان و کمک دهندگان اقتصادی پاکستان بوده و در شرایط بحرانی، هیچ گاه پاکستان را فراموش نکرده است. در دوران جنگ افغانستان (1979ـ1992م)، زمانی که پاکستان نیاز شدید به کمک‌های عربستان داشت، این کشور سلطنتی به صورت گسترده به حمایت از پاکستان پرداخت. طبیعی است این امر در نحوه واکنش دولت و مسلمانان پاکستان منعکس خواهد شد. انجمن‌ها و محافل مذهبی عربستان به انگیزه تبلیغ و کمک به مجاهدان و مهاجران افغانی و نیز دستیاری گروه‌های مذهبی داخل پاکستان وارد این کشور شدند.
محافل مذهبی عربستان، که همانند دولت متبوع خود از اسلام غیر سیاسی تبلیغ می کردند، سرمایه گذاری‌های اصلی خود را در زمینه تأسیس مدارس و مساجد متمرکز نمودند. این مدارس به آموزش افکار اسلام سنّتی ابن تیمیه و محمّدبن عبدالوهّاب و شاه ولی اللّه سرگرم شدند. همچنین رقابت عربستان با ایران، که آمریکا نیز آن را تشدید می کرد، سیاست‌های خارجی این کشور را به سوی مقابله با نفوذ ایران در جهان و از جمله پاکستان هدایت نمود.
در داخل پاکستان، مدارس تحت نفوذ عربستان از موضع ستیزه جویانه عربستان در برابر ایران حمایت می کردند. با توجه به قدرت روز افزون این گونه مدارس، موج خشونت و ضدیت با هواداران اسلام انقلابی مورد حمایت ایران نیز تشدید شد. به گفته گزارشگر روزنامه لوموند، «مدارس مذهبی سنّی تندرو در پاکستان نفوذ زیادی دارند و برخی از آن‌ها از حمایت‌های مالی عربستان سعودی برخوردارند. در واقع، عربستان در اوایل دهه هشتاد برای مقابله با نفوذ ایران بر شیعیان پاکستان، وارد صحنه شد.»32
در این میان، گروهی که بیش از همه از حمایت‌های عربستان برخوردار بوده و بیش از هر گروه دیگری از منافع عربستان دفاع می کرده «جمعیت اهل حدیث» پاکستان بوده است؛ 33 چنان که یکی از مراکز نفوذ عربستان «دانشگاه بین المللی اسلامی» است که همانند مسجد بزرگ «الفیصل» از سوی عربستان در اسلام آباد تأسیس شده است.
در پی حمایت‌های بی دریغ دولت سعودی از اسلام گرایان تندرو در پاکستان، وهّابیت در این کشور به نحو بی سابقه ای قدرت یافت، 34 و بی سبب نیست که گروه‌های اسلامی در دو دهه اخیر در این کشور، غالباً گرایش‌های وهّابی پیدا کرده اند. اسامه بن لادن در خط دهی و تأمین بعضی از این گروه‌ها نقش فعّالی داشته است. برخی از این گروه‌ها عبارتند از: «سپاه صحابه» به رهبری اعظم طارق (شعبه ای از اکثریت دیوبندی)، «لشکر جنگوی»، به رهبری ملک اسحاق و ریاض بسرا، «لشکر طیبه» به رهبری پروفسور حافظ سعید و «حرکة المجاهدین» کشمیری. 35
اعظم طارق، سرپرست کل «سپاه صحابه»، درباره اهداف و انگیزه تشکیل گروه خود می گوید: «... در یک چنین شرایطی، در حالی که گروه شیعه از لحاظ سیاسی و مذهبی با خشونت و وحشت به صورت لجام گسیخته در پاکستان در حال گسترش و پیشرفت بود، شکل گیری یک گروه به عنوان واکنش در برابر آن یک امر طبیعی بود. از این رو، در ششم سپتامبر 1985 "سپاه صحابه" به وجود آمد.»36

ج. تأثیر انقلاب اسلامی در سطح دولتی

1. سیاست‌های داخلی
از سوی دیگر، دولت‌ها نیز به اندازه ای که از ناحیه شیعیان پاکستان احساس خطر می کرده اند، رفتار سیاسی خود را بر این اساس تنظیم کرده اند و به خاطر هراس از شورش و خیزش مردمی شیعیان و حتی اهل تسنّن در پاکستان، واکنش دولت در برابر صدور انقلاب به پاکستان، تندتر و در عین حال، همراه با مصلحت سنجی بوده است.
از سوی دیگر، نباید وضعیت جغرافیایی دولت پاکستان و نزدیکی آن با ایران انقلابی را فراموش کرد. بدین سان، دولت مردان پاکستان خطر صدور انقلاب و نفوذ آن را در میان مردم خود بیشتر احساس کرده و به صورت طبیعی، مواضع سخت تری اتخاذ نموده اند.
گذشته از مواضعی که دولت پاکستان در برابر شیعیان اتخاذ نموده، در مجموع، این دولت به دنبال برقراری امنیت نااستوار داخلی، در زمان‌های گوناگون، اقدام به ممنوعیت فعالیت برخی گروه‌های سیاسی ـ مذهبی داخلی نموده است؛ گروه هایی مانند «لشکر طیبه»، «جیش محمّد (صلی الله علیه وآله)»، «سپاه صحابه»، «نهضت جعفری» و «نهضت اجرای شریعت محمّدی (صلی الله علیه وآله)». این اقدام برخی دولت های، عمدتاً، نظامی پاکستان مورد استقبال برخی رؤسای جمهور آمریکا قرار گرفته است. 37

2. سیاست‌های منطقه ای
مناسبات دو کشور ایران و پاکستان پس از استقلال آن کشور در آبان ماه 1326 و شناسایی آن از سوی ایران ـ که اولین کشور شناسایی کننده بود 38 و تأسیس سفارت ایران در «کراچی»، شکل جدیدی گرفتند و از آن پس توسعه یافتند. همکاری‌های سیاسی دو کشور در دوران پهلوی همواره برقرار بودند؛ چنان که برای مثال، هنگامی که در اوایل دهه 1960م، روابط دو دولت پاکستان و افغانستان بر سر «پشتونستان» قطع گردید، با وساطت ایران مناسبات دو کشور تجدید شدند. در سال 1965م، هنگام بروز جنگ بین هند و پاکستان، دولت ایران همه گونه کمک ممکن به دولت و متحد خود پاکستان نمود. در بحران سال 1971م در میان آن دو کشور نیز ایران تمام مساعی خود را به کار برد تا از وقوع جنگ میان آن‌ها جلوگیری به عمل آورد. پس از جنگ هند و پاکستان و تأسیس «بنگلادش»، سیاست ایران، حمایت از پاکستان بود و سیاست آن در قبال شناسایی بنگلادش بر این اساس قرار داشت که تا وقتی مناسبات بین پاکستان و بنگلادش روشن نگردد، ایران هیچ گونه اقدامی نسبت به شناسایی بنگلادش به عمل نیاورد و به همین نحو نیز عمل گردید. 39
در مجموع، از بدو تأسیس پاکستان تا امروز، همیشه مناسبات ایران و پاکستان تحت تأثیر معادله ای قرار داشته است که هند در آن مهم ترین مفروض شناخته می شود. افغانستان نیز یکی دیگر از مؤلّفه‌های تعیین مناسبات ایران و پاکستان بوده است؛ چنان که به نظر می رسد ایران همیشه بر سر دو راهی انتخاب پاکستان یا هند قرار داشته است و پاکستان نیز همواره برای همزیستی مسالمت آمیز با هر رژیمی در ایران تلاش نموده که در بسیاری موارد، این خواست پاکستان، پیش از انقلاب و پس از آن، برای ایران نیز دردسر آفرین بوده است. 40
صحنه سیاسی افغانستان یکی از چالشگاه‌های عمده سیاست منطقه ای ایران و پاکستان و محل بروز رقابت منطقه ای آنان بوده است؛ چنان که «از دهه 1950 به بعد، مدرسه هایی در پاکستان که ملّاهای افغان در آن درس می خواندند، مورد حمایت مالی وهّابیان سعودی، فرقه ای بسیار سختگیر، جزمی و راست آیین قرار گرفت. اما سیر بنیادگرایی پس از تهاجم شوروی به افغانستان تشدید شد. از سال 1985 ورود صدها عرب از اخوان المسلمین و وهّابی‌ها به افغانستان از طریق احزاب اسلامگرا برای اقدام به جهاد شخصی آغاز شد. آن‌ها عمدتاً از میان کارگران مهاجر سعودی عضوگیری می شدند و به منظور ورود به افغانستان به پیشاور در پاکستان اعزام می گشتند. از منظر الیویه ریوا، در مقاطعی، ایران به رغم محکوم کردن لفظی سیاست طرفدار غرب پاکستان، هیچ گاه سعی نکرد با تسلط پاکستانی‌ها بر سنّی‌ها به معارضه برخیزد، بلکه به جای آن، خواستار معامله متقابل بود. در حقیقت، نوعی تقسیم ضمنی در عمل پیش آمد. به این ترتیب که سنّی‌ها در پیشاور باقی ماندند و شیعه‌ها در قم. پاکستانی‌ها از مداخله بیش از حد در امور شیعیان اجتناب می کردند.»41

3. سیاست‌های بین المللی
از سوی دیگر، رابطه آمریکا و پاکستان از زمان بروز بحران غذایی پاکستان در 1953م، با کمک آمریکا به این کشور، گرم تر شد و مناسبات دو کشور توسعه یافت. در 1954م، موافقت نامه کمک‌های دفاعی دوجانبه میان آن‌ها به امضا رسید و به دنبال آن، پاکستان به پیمان‌های «سیتو» و «سنتو» پیوست. با بروز جنگ میان چین و هند در 1962 و سرازیر شدن اسلحه از سوی آمریکا به هند، اختلاف این دو کشور بالا گرفت و روابط این دو کشور به حال تعلیق درآمد و با بروز جنگ میان هند و پاکستان نیز در اقدامی تلافی جویانه از سوی آمریکا، ارسال اسلحه به پاکستان تحریم گردید. با توقّف کوتاه جانسون، رئیس جمهور آمریکا، در کراچی در 1967 این رابطه کمی بهتر شد و با سفر نیکسون در 1969 این رابطه گرم تر و منجر به بستن توافق نامه‌های جدید شد. بوتو در 1973 و 1975 (این بار به عنوان نخستوزیر) به آمریکا سفر نمود و سطح روابط را ارتقا بخشید که هدف از آن رفع تحریم ارسال سلاح به پاکستان بود.
در آخرین سال‌های دهه 1970 تحولات بزرگ و شگفت انگیزی در کشورهای همسایه پاکستان رخ دادند که صحنه داخلی پاکستان را به شدت متأثر ساختند. در 26 آوریل 1978 کودتای کمونیستی در افغانستان به وقوع پیوست که در نهایت، منجر به اشغال افغانستان توسط شوروی (سابق) در دسامبر 1979 شد. همزمان با آن، در کشور همسایه غربی پاکستان، انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (قدس سره) در فوریه 1979 به پیروزی رسید که مستحکم ترین پایگاه آمریکا در خاورمیانه (پس از اسرائیل) را متلاشی ساخت. وقوع این دو حادثه عظیم در منطقه، توازن قوا در دوران جنگ سرد را به سود اتحاد جماهیر شوروی (سابق) در جنوب آسیا بر هم زد؛ چنان که نفوذ گروه‌های چپ هوادار شوروی در دو ایالت «سرحد» و «بلوچستان» پاکستان، در حد نگران کننده ای افزایش یافته بود و دولت ضیاءالحق بیم آن داشت که شوروی در آینده از این دو ناحیه به سوی پاکستان پیش روی کند.
از سوی دیگر، ظهور ایدئولوژی انقلابی و صدور ایده انقلاب، که انقلابیان ایران مطرح می کردند، پاکستان را شدیداً نگران ساخته بود. دولت پاکستان برای پیش گیری از تکرار حوادث مشابه در داخل کشور خود، که زمینه‌های آن تا حدی فراهم به نظر می رسیدند، سیاست نزدیکی بیشتر به غرب و کشورهای ثروتمند عربی حاشیه خلیج فارس را در پیش گرفت. دیری نپایید که پاکستان به مرکز راهبردی مهمی در رقابت میان شرق و غرب از یک سو، و مبارزه اسلام انقلابی و سنّتی از سوی دیگر، تبدیل شد. دولت ضیاءالحق برای جلوگیری از خطر کمونیسم در منطقه، زمینه‌های فعالیت و تقویت اسلام گرایان در کشور را تدارک دید. کشورهای طرفدار رادیکالیسم اسلامی نیز با استفاده از فرصت به وجود آمده، سرمایه گذاری‌های فراوانی در محدوده‌های تحت نفوذ خود انجام دادند. 42

جمع بندی (تأثیر انقلاب اسلامی بر پاکستان)
1. تأثیر انقلاب ایران بر کشورهای اسلامی دیگر و از جمله پاکستان، دست کم به همان اندازه که به تلاش‌های خود ایران وابسته بوده، به وضعیت کشور و منطقه مورد نظر نیز بستگی داشته است. بنابراین، هر تحلیلی اساساً باید با توجه به کشور یا منطقه مورد بررسی انجام گیرد و عواملی همچون ترکیب نخبگان بومی، ماهیت گروه‌های اسلامی و گروه‌های مخالف در آن کشور و دیگر عوامل مهم محلی مورد توجه قرار گیرند. بر این اساس، جان ال. اسپوزیتو و جیمز پی. پیسکاتوری، میزان تأثیرگذاری انقلاب اسلامی ایران بر کشورهای جهان را این گونه دسته بندی نموده اند: بازتاب جهانی انقلاب ایران چهار شکل داشته است:
نخست، در دو کشور لبنان و بحرین دخالت ایران ملموس و چشمگیر بوده است.
دوم، در تعداد بیشتری از کشورها، الگوی ایران و تشویق‌های این کشور جریان‌های سیاسی اسلامی پیشین را تقویت کرده و شتاب بیشتری بخشیده است (مصر، تونس، نیجریه، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، پاکستان و فیلیپین.)
سوم، ایران نقش عام تری در برانگیختن ایدئولوژی و تفکر سیاسی اسلامی ایفا کرده است (مصر، سودان، مالزی و اندونزی).
چهارم، الگو و فعالیت‌های ایران دلیل و بهانه لازم را فراهم آورده اند تا بعضی حکومت‌ها (عراق، مصر، تونس و اندونزی) جنبش‌های اسلامگرای مخالف را مهار و سرکوب کنند.
ایران در برخی از کشورهای اسلامی مستقیماً مداخله کرده در بیشتر کشورهای اسلامی، تأثیر ایران انقلابی غیرمستقیم بوده و ایران عمدتاً نقش الگو را داشته است، نه مداخله مستقیم. این نکته، بهویژه در دوره آغازین پس از انقلاب صادق بود که شیعه و سنّی در سراسر جهان اسلام، شهامت و ایمان انقلابیان را می ستودند و ایران با بنیادگرایی و احیاگری اسلامی مترادف شمرده می شد. 43
2. در اواخر دهه 1970، که انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید، مسلمانان روشن فکر جهان تا حد زیادی از آن متأثر شدند و این تأثیر در کشورهای همجوار ایران مانند افغانستان، عراق، ترکیه و کشورهای خلیج فارس مانند بحرین و کویت چشمگیرتر بود. اما در پاکستان، که زمینه‌های آن از جهات بسیاری مهیّا بودند، به دلیل تنش شیعیان و اهل تسنّن و تنش درونی گروه‌های مذهبی اهل تسنّن (اهل حدیث، دیوبندی و بریلوی) و تکاپوهای تنشزای وهّابیت، این تأثیرپذیری را جز در ابعاد و گرایش‌های خاصی (بهویژه در شیعیان)، تنزّل داد و محدود ساخت. بر این اساس، گرچه شخصیت‌های انفرادی و مجموعه شیعیان این کشور همانند دیگر کشورها از انقلاب اسلامی ایران استقبال کردند، اما گروه‌های مذهبی سابقه دار کشور نه تنها پیام انقلاب ایران را، که همسو با استبدادستیزی و استعمارستیزی آنان بود، چندان درک نکردند، بلکه برای خنثاسازی تأثیرات بالقوّه آن به واکنش‌های منفی عمده ای نیز پرداختند.
مولانا فضل الرحمان رهبر جمعیت علمای اسلام، که از زمره دیوبندی هاست، در «کنفرانس مدارس دینی» در 1999 در پیشاور، درباره تأثیرپذیری از انقلاب ایران و انقلاب طالبانیسم افغانستان (که مدارس دیوبندی پاکستان در شکل دهی طالبان نقش مهمی ایفا نمودند) گفت: «در همسایگی پاکستان دو کشورند که در آن‌ها انقلاب رخ داده است. ما به عنوان یک فرد سیاسی، دو نتیجه می توانیم از آن‌ها اخذ کنیم: اول اینکه در ایران انقلاب آمد، نظام سلطنتی از بین رفت و قشر مذهبی ایران بر سر قدرت رسید. این یک واقعیت است و چه بهتر بود که ما در همان زمانی که انقلاب رخ داد، از این واقعیت استفاده می بردیم. گرچه ایران یک کشور شیعه است، اما متأسفانه ما نتوانستیم از آن استفاده ببریم. در اینجا مسئله شیعه و سنّی به وجود آورده شد و تحت عنوان "مذهب گرایی" این فرصت را از ما گرفت؛ اما خداوند لطف نمود و در افغانستان انقلاب به وجود آمد. در آنجا نظام تغییر کرد و یک نظام نوین روی کار آمد. این نظام، نظام اهل سنّت بود. علما و طلابی که حکومت را در افغانستان در دست دارند، از لحاظ اعتقادی و مذهبی با ما هم عقیده اند. از این رو، آثار انقلاب آن‌ها در مناطق ما منتقل خواهد شد.»44
تلاشی که از سوی نهادهای سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی در نحوه بازتاب و تقویت تأثیرگذاری انقلاب اسلامی صورت می گیرد، در این زمینه، سهم بسزایی داشته است؛ چنان که برخی به رغم اذعان به سطحی از فعالیت نمایندگی‌های جمهوری اسلامی، از عدم کارایی مناسب آنان و عدم اقدام جدّی آنان ابراز ناخشنودی کرده اند. 45 تضعیف موقعیت زبان فارسی در این میان، در سده اخیر در میزان تأثیرپذیری پاکستان از انقلاب اسلامی، بی تأثیر نبوده است.
3. چنان که الیویه ریوا می گوید، «برای ملّاهای سنّی سنّتی، دولت اسلامی به معنای اجرای شریعت است، صرف نظر از آنکه چه کسی تصدّی امور را در دست داشته باشد (شاه، رئیس جمهور، ژنرال یا یک مجمع.)»46 بر این اساس، از جهت ساختار حکومتی، انقلاب اسلامی ایران برای اهل تسنّن، نمی تواند چندان نقش الگودهی نظری ایفا نماید، مگر آنکه آنان کارامدی چنین نظامی را در عمل آزموده و به نحوی سازگار با باورهای دینی خود، گونه ای مشابه برای نظام اسلامی موردنظر خود طرّاحی نمایند؛ چنان که الگوی نظارتی شورای نگهبان و جایگاه فقهای آن می تواند برای آنان درس آموز باشد.
4. در جمع بندی از بازتاب انقلاب اسلامی بر دولت اسلامی پاکستان، می توان به جرئت ادعا کرد که دولت این کشور از انقلاب اسلامی نه تنها استقبالی به عمل نیاورد، بلکه با نوعی برخورد منفی با این پدیده مواجه گردید. اما به خاطر نزدیکی جغرافیایی با ایران و به لحاظ نیازهای متقابلی که میان دو کشور وجود دارند، به ناچار در محدوده هایی ناگزیر از مدارا با خواست‌های دولت شیعی ایران است.
5. پاکستان نخستین کشوری بود که جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت شناخت؛ 47 اما در مورد دولت‌های اسلامی، به طور کلی می توان این ادعا را نمود که بازتاب انقلاب اسلامی در دولت‌های کشورهای اسلامی، از جمله پاکستان، که عموماً پایگاه مردمی نداشته و وابستگی جدّی به جهان غرب و به ویژه آمریکا دارد، به طور کلی، اثر منفی داشته است. این کشور، به رغم آنکه اولین کشوری بود که اقدام به شناسایی ایران نمود، به خاطر ترس از نفوذ انقلاب اسلامی در کشور خود، مواضع منفی مشابه با دیگر دولت‌های غربگرا در برابر ایران اتخاذ نمود.
حاکمیت تحت نفوذ دولت هایی مانند پاکستان در این قالب باید مورد تحلیل قرار گیرد که هر قدر چنین دولت هایی، سیاست مستقل تری از غرب داشتند، در دوران پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن، سیاست‌های دوستانه تری با ایران انقلابی اتخاذ کردند. بر این اساس، پاکستان نیز به نوبه خود، در اثر تحوّل انقلابی در ایران، برای آینده خود احساس خطر بیشتری کرده و بازتاب انقلاب اسلامی در آن منفی تر بوده است و واکنش‌های فوری خاصی نیز در این رابطه و در سیاست خارجی منطقه ای خود، بهویژه در برابر انقلاب اسلامی، مشاهده می شوند.
6. دولت پاکستان به نسبتی که از سیاست‌های خاورمیانه ای آمریکا متأثر است، در نوع روابطی که با انقلاب اسلامی دارد، سیاست مقابله با ایران را پیش می گیرد که البته سایر مؤلّفه‌های مهم مانند رابطه و سطح تنش با هند، نوع منافع منطقه ای و عوامل دیگر نیز در الگوی سیاسی آن دخالت دارند.

پی‌نوشت‌ها
1ـ جان ال. اسپوزیتو، انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، ترجمه محسن مدیر شانه چی، تهران، باز، 1382، ص 49.
2ـ جمیله کدیور، رویارویی؛ انقلاب اسلامی ایران و آمریکا، تهران، اطلاعات، 1372، ص 97.
3ـ شهین دخت کامران مقدّم، نگاهی به پاکستان، چ افست گلشن، 1358، ص 103.
4ـ قاسم صافی، سفرنامه پاکستان، نگرشی به تاریخ و فرهنگ، تهران، کلمه، 1366، ص 43.
5ـ همان، ص 74ـ80 و 192ـ207.
6ـ جان ال. اسپوزیتو، پیشین، ص 191.
7ـ شهین دخت کامران مقدّم، پیشین، ص 107 / قاسم صافی، پیشین، ص 25 و 26 / محمّداکرم عارفی، جنبش اسلامی پاکستان؛ بررسی عوامل ناکامی در ایجاد نظام اسلامی، قم، بوستان کتاب، 1382، ص 51.
8ـ همان، ص 42 و 55ـ 57 و 114ـ119 و 141ـ 143 و 168.
9ـ همان، ص 39ـ41.
10ـ غزاله نظیف کار و حسین نوروزی، برآورد استراتژیک پاکستان، تهران، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، 1382، ص 186.
11ـ شهین دخت کامران مقدّم، پیشین، ص 118ـ122.
12ـ همان، ص 107 / قاسم صافی، پیشین، ص 172و173 و 219ـ238.
13ـ شهین دخت کامران مقدّم، پیشین، ص 116 و 117.
14ـ جمیله کدیور، پیشین، ص 131.
15ـ ف. درّی، «ترس شیعیان پاکستان از قتل عام های بیشتر»، مجله ترجمان سیاسی، ش 9، (سال چهارم)، ص 35.
16ـ عبدالوهّاب فراتی، انقلاب اسلامی و بازتاب آن، انجمن معارف اسلام ایران، زلال کوثر، 1381، ص 86 و 87.
17ـ مؤسسه شهید حسینی قم، یادواره شهید علّامه عارف حسین حسینی، تهران، شاهد، 1369، ص 166.
18ـ محمّداکرم عارفی، پیشین، ص 119ـ125.
19ـ همان، ص 88 و 89 و 119ـ 122.
20ـ عبدالوهّاب فراتی، پیشین، ص 86 و 87 / قاسم صافی، پیشین، ص 162.
21ـ همان، ص 177.
22ـ عبدالوهّاب فراتی، پیشین، ص 86 و 87.
23ـ محمّداکرم عارفی، پیشین، ص 197ـ220.
24ـ همان، ص 89.
25ـ روزنامه اطلاعات، 1 اسفند 1361 به نقل از: جمیله کدیور، پیشین، ص 130.
26ـ محمّداکرم عارفی، پیشین، ص 123.
27ـ همان، ص 134.
28ـ محمّداکرم عارفی، پیشین، ص 100 و 107.
29ـ قاسم صافی، پیشین، ص 164.
30ـ غزاله نظیف کار و حسین نوروزی، پیشین، ص 155 / قاسم صافی، پیشین، ص 186.
31ـ منوچهر محمّدی، انقلاب اسلامی؛ زمینه ها و پیامدها، دفتر نشر و پخش معارف، 1380، ص 232 و 233.
32ـ «پاکستان؛ خشونت سیاسی مذهبی مافیایی»، ترجمه ک. فخر طاولی، مجله ترجمان سیاسی، ش 8 (سال چهارم)، ص 22.
33ـ علی مرتضی زیدی، علل تفرقه گرایی در پاکستان، پایان نامه کارشناسی ارشد، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1375، ص 184.
34ـ قاسم صافی، پیشین، ص 169.
35ـ محمّداکرم عارفی، پیشین، ص 90.
36ـ همان، ص 145.
37ـ غزاله نظیف کار و حسین نوروزی، پیشین، ص 171.
38ـ همان، ص 190.
39ـ شهین دخت کامران مقدّم، پیشین، ص 117 و 118.
40ـ غزاله نظیف کار و حسین نوروزی، پیشین، ص 190ـ191.
41ـ جان ال. اسپوزیتو، پیشین، ص 210ـ211.
42ـ محمّداکرم عارفی، پیشین، ص 87 و 88.
43ـ جان ال. اسپوزیتو، پیشین، ص 330ـ331.
44ـ محمّداکرم عارفی، پیشین، ص 157 و 158.
45ـ قاسم صافی، پیشین، ص 141.
46ـ جان ال. اسپوزیتو، پیشین، ص 192.
47ـ شهین دخت کامران مقدّم، پیشین، ص 122ـ125.