انقلاب اسلامی، نظام بین الملل و آینده غرب

مقاله بر این باور است که انقلاب اسلامی از پتانسیل بسیار بالائی در مقابله با غرب برخوردار بوده و توانسته است در این مقابله سربلند و کامیاب بوده و جهان غرب را از حالت فعال و دارای اعتماد به نفس گذشته یعنی غرب مهاجم و توانا به یک وضعیت منفعل و ترسیده از احتمالات نامطلوب آینده تبدیل کند.
رخداد و پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 (1979. م) نه تنها به حاکمیت یک نظام پوسیده و وابسته به قدرت های خارجی پایان داد، بلکه نظامی مردم سالار آفرید که از یک سو مبتنی بر افکار عالی فرهنگی تاریخی ملت ایران یعنی نقش کلیدی دین در سیاست می باشد و از دیگر سو بنا بر وظیفه دینی خود مبارزه با قدرت های سلطه گر جهانی و دولت های وابسته به آن و در حقیقت برهم زدن بازی سلطه جهانی از طریق افشاگری و آگاهانیدن ملت ها و نیز تلاش های علمی و پیشرفت های فناوری را در مرکز توجه خود قرار داده است. این نوشته بر آن است تا با نگاهی به تحولات و رویداد های 31 سال گذشته و مقایسه وضعیت نظام جهانی در زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران و آنچه که امروزه در این باره می بینیم، راهی برای شناخت احتمالات منطقی آینده نظام جهانی بگشاید.

 

نظام بین المللی در زمان رخداد انقلاب اسلامی
تا پیش از جنگ دوم جهانی تعدادی از دولت های اروپائی قوی تر یک نظام چند قطبی مبتنی بر استعمار قدیم پدید آورده و بر آن مسلط بودند. وقوع انقلاب سال 1917 روسیه وسپس جنگ دوم جهانی شرایط را تغییر داد و زمینه ساز ورود به عصر نظام دوقطبی گردید که در یک طرف آمریکا و مجموعه کشورهای غربی و در طرف دیگر اتحاد شوروی نوظهور و اقمارش قرار داشتند. بدین گونه در عین وجود جنگ سرد   که واردی مانند بحران برلین، جنگ کره و جنگ ویتنام در نقاط اوج آن قرار گرفتند   یک موازنه قدرت تا حدودی باثبات میان این دو بلوک پدیدار گشته و تا زمان فروپاشی اتحاد شوروی و بلوک شرق در آغاز دهه 1990م ادامه یافت. همان طور که پیش از این آمد کشور ما در سال های جنگ سرد به بلوک غرب و به ویژه آمریکا وابسته گردیده وبه ژاندارمی این کشور گمارده شده بود و وظیفه ای که آمریکا برایش تعیین نموده بود پاسداری از منافع این کشور در منطقه و جلوگیری از ایجاد و گسترش حرکت های ضد غربی بود. اما در این شرایط در خود ژاندارم انقلاب اتفاق افتاد.

ایران و امنیت ملی آمریکا پیش از انقلاب اسلامی
موقعیت و اهمیت راهبردی ایران در مقاطع مختلف تاریخی باعث طمع کشورها و قدرت های بزرگ منطقه ای و جهانی برای نفوذ یا سلطه بر این کشور بوده است؛ زمانی به دلیل قرار گرفتن در مسیر جاده ابریشم که راه ارتباطی اروپا با مرکز و شرق آسیا بود و زمانی به علت قرار داشتن بر سر راه اروپا به شبه قاره هند که مدت ها مورد منازعه دولت های انگلیس، روسیه و فرانسه بود و در دوره پیش از انقلاب اسلامی، به سبب وجود ذخایر عظیم انرژی در منطقه خلیج فارس و در خود کشور و قرار گرفتن آن در سراسر سواحل شمالی خلیج فارس و تنگه هرمز و نهایتا همسایگی با اتحاد شوروی که در زمان جنگ سرد برای صدور ایدئولوژی و انقلاب مارکسیستی تلاش می کرد.
پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا با توجه به قدرت نظامی و اقتصادی خود به عنوان قدرت برتر، جانشین اروپایی ها در بسیاری از مناطق جهان از جمله خاورمیانه و ایران شد. موقعیت راهبردی و منابع غنی طبیعی ایران، آمریکایی ها را به سوی خود جذب کرد و این کشورجایگاه ویژه ای را در خط مشی ها و دکترین های امنیتی آمریکایی پیدا نمود.
در ژوئیه 1947/ 1326 ش، جورج کنان، مسئول ستاد سیاست گذاری وزارت خارجه آمریکا در دولت هاری ترومن (1947   1953)، در مجله فارین افیرزبا نام مستعار «ایکس»مقاله ای تحت عنوان «منشأ رفتار شوروی» نوشت که به زودی به صورت بیانیه نیمه رسمی سیاست خارجی آمریکا درآمد و در نهایت در «سیاست سد نفوذ آمریکا”تجلی یافت. به موجب این سیاست، به تدریج چند پیمان دفاعی زنجیره ای   ناتو سیتو و سنتو   از اروپا تا آسیای جنوب شرقی در اطراف شوروی ایجاد شد که آمریکائی ها بعدا ایران را نیز به عضویت حلقه میانی آن یعنی سنتو درآوردند. آمریکایی ها در جریان ملی شدن صنعت نفت ابتدا برای شکستن انحصار نفتی انگلیس در ایران از ملی شدن نفت ایران حمایت کردند، اما بعد به دلیل منافع امنیتی منطقه ای خود و نیز اطمینان یافتن از اینکه انگلیسی ها سهم آنان از نفت ایران را خواهند داد، در مقابل نهضت ایستادند. اعتراض آیت الله کاشانی به سیاست آمریکا در اواخر دوره ترومن در این زمینه گویاست: «ما نمی خواهیم حکومت های خارجی در امور داخلی مان دخالت کنند... آمریکا باید پیروی از سیاست انگلیس را کنار بگذارد. از این کار چیزی جز نفرت مردم دنیا به طور اعم و مردم ایران به طور اخص نصیبش نخواهد شد.” بعد از روی کار آمدن آیزنهاور، چند مقام بلند پایه آمریکایی و انگلیسی طرحی با نام رمز آژاکس که رهبری آن با کرومیت روزولت بود تهیه کردند و سازمان سیا و اینتلیجنت سرویس انگلستان برای اجرای کودتا دست به کار شدند. بدین ترتیب، روزولت در پانزده تیر 1332 با نام مستعار جیمزاف لاکریچ مخفیانه از مرز عراق وارد ایران شد. در دهم مرداد نیز ژنرال شوار تسکف که قبلاً یک مستشار نظامی آمریکا در ژاندرمری ایران بود، وارد تهران شد. آنها در 28 مرداد 1332با همکاری عوامل داخلی دست به کودتا زدند. پس از کودتا، آیزنهاور پیام تبریکی به محمد رضا شاه فرستاد و به سرعت به تقویت نظامی، سیاسی و اقتصادی دولت زاهدی پرداخت. راهبرد نگاه نو آیزنهاور، که در نوامبر 1953/1332 ش. تدوین شد، تأکید یادی بر کشورهای پیرامون شوروی از جمله ایران داشت. از دیدگاه آمریکایی ها، جایگاه ایران در خط شمالی خاورمیانه، موقعیت این کشور را برای دفاع از این منطقه و دفاع مقدم از منطقه مدیترانه و به عنوان جایگاهی برای حمله هوایی یا زمینی به درون شوروی حیاتی می ساخت. منابع نفت ایران و دیگر کشورهای خلیج فارس نیز برای بازسازی اروپای غربی و توانا ساختن غرب جهت دوام آوردن در یک جنگ طولانی نقش حیاتی داشتند؛ بنابراین حکومت آیزنهاور ایران را دارای اهمیت تعیین کننده برای امنیت ملی آمریکا خواند.
تلاش آمریکا برای سهیم شدن در نفت ایران با قرارداد هوارد پیچ و امینی در 28 شهریور 1333، که بین دولت ایران و کنسرسیوم بین المللی نفت در تهران امضا شد، به ثمر نشست. بر اساس این قرارداد، چهل درصد از سهام به شرکت های انگلیسی، چهل درصد به شرکت های آمریکایی، چهار درصد به شرکت رویال داچ شل (هلندی  انگلیسی) و شش درصد به شرکت نفت فرانسه داده شد. اما دولت ایران تلاش کرد این بخشش منابع ملی را یک پیروزی و حتی گذاردن کلاه بر سر آمریکا و انگلیس بخواند. زاهدی، نخست وزیر کودتا، در جلسه مشترک هیأت دولت و رؤسای دو مجلس به طور خنده داری از قرارداد دفاع کرد و گفت: «در واقع ما سر انگلیس و آمریکا کلاه گذاشته ایم، زیرا تاهفت، هشت سال دیگر نیروی اتمی جای نفت را می گیرد و ذخایر نفت ایران بی مصرف می ماند و بنابراین در این ده ساله هر چه از کنسرسیوم بگیریم وجهی بازیافتی است.”از سوی دیگر، در فوریه 1955 /بهمن 1344ش، پیمان بغداد تحت عنوان قرارداد همکاری عراق و ترکیه با حمایت آمریکا و انگلیس امضا شد. به زودی پاکستان و سپس ایران نیز بدان پیوستند. این پیمان پس از وقوع کودتای سال 1958 در عراق و خروج این کشور از آن، به پیمان مرکزی یا سنتو تغییر نام داد.
جان. اف. کندی از حزب دموکرات آمریکا، از ژانویه 1961 تا نوامبر 1963 که در این سال ترور شد، رئیس جمهور این کشور بود وسپس جایش را به لیندون جانسن داد. در خط مشی کندی تأکید بر اصلاحات از بالا برای جلوگیری از وقوع انقلاب در جهان سوم و مسابقه تسلیحاتی گسترده با اتحاد شوروی دیده می شد. ایران نیز در فهرست کشورهایی قرار داشت که باید اصلاحات مورد نظر آمریکا را اجرا می کرد. کندی در دکترین خود از مشاور امنیتی اش «والت ویتمن» روستو و نظریه توسعه او الهام می گرفت. روستو در کتاب خود این جملات را آورده بود: «هم اکنون که این رساله را در دست تألیف دارم، نه به آمریکا بلکه به جاکارتا، رانگون، دهلی نو، کراچی، تهران، بغداد و قاهره می اندیشم». اما محمدرضا شاه در ابتدا در مقابل درخواست آمریکا برای انجام اصلاحات ایستادگی می کرد، او معتقد بود که با قدرت پلیس و سازمان اطلاعاتی می توان هر حرکتی را از بین برد. وی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با ارسالکمک های مالی قابل توجهی به صندوق انتخاباتی نیکسون  رقیب کندی  از او حمایت کرده بود.
سرانجام اصرار کندی باعث شد که دکتر علی امینی که به طرفداری از آمریکا شهرت داشت، به نخست وزیری معرفی شود. از آن پس، رفت و آمدهای زیادی بین مقامات دو کشور در خصوص ادامه اصلاحات صورت می گرفت. از جمله در فروردین 1341 شاه به آمریکا سفر کرد. آمریکایی ها که از همکاری محمدرضا شاه با آنها در اجرای اصلاحات ارضی راضی به نظر می رسیدند، دست او را در انتخاب نخست وزیر ازگذاردند و او یار مطمئن خویش اسدالله علم را به نخست وزیری برگزید و بدین ترتیب اجرای اصلاحات ارضی، تدوین لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و طرح و اجرای اصول “انقلاب سفید» به دنبال درخواست آمریکایی ها انجام شد.
بعد از ترور کندی، جانشین او جانسن نیز به موضوع اهمیت ایران در کسب منافع ملی و امنیتی آمریکا توجه زیادی داشت. احیای کاپیتولاسیون   مصونیت کنسولی نظامیان آمریکایی مقیم ایران و خانواده هایشان که با واکنش شدید امام خمینی(ره) مواجه و باعث تبعید طولانی مدت ایشان گردید، در همین زمان (1341) صورت گرفت. پس از جانسون ریچارد نیکسون از حزب جمهوری خواه از سال 1969 تا 1974 رئیس جمهور آمریکا بود و در این سال به دنبال رسوایی واترگیت استعفا داد. قبل از به قدرت رسیدن او تحولات بین المللی مهمی اتفاق افتاده بود که تغییر عمده ای را در راهبرد امنیتی آمریکا به دنبال داشت. از جمله این تحولات، درگیری و شکست رسوای آمریکا در جنگ ویتنام و نارضایتی مردم آمریکا از شرکت آمریکا در آن جنگ، پیروزی های بزرگ نهضت های رهایی بخش در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، دست یابی شوروی به بمب اتمی و تصمیم انگلیس به خروج از شرق سوئز تا 1971 بود. به علاوه مجتمع های نظامی صنعتی آمریکا برای فراهم آوردن زمینه صدور تسلیحات به دولت فشار می آوردند. اما یکی از مهم ترین این موارد شکست آمریکا در جنگ ویتنام بود.
نیکسون در 22 ژوئیه 1969 در راه سفر به فیلیپین در جزیره گوام دکترین خود را اعلام کرد: «گمان می کنم وقت آن رسیده باشد که ایالات متحده در زمینه مناسباتش با کشورهای آسیایی به دو نکته توجه کند: اولاً، ما به همه تعهدات قراردادی خود احترام خواهیم گذاشت؛ ثانیاً، تا جایی که مربوط به مسائل امنیت داخلی و مسائل دفاع نظامی باشد  صرف نظر از تهدید از جانب یک دولت بزرگ که مسلماً منجر به توسل به سلاح هسته ای خواهد شد  دولت آمریکا ملل آسیایی را تشویق می کند که مسائل امنیت داخلی و دفاعی را بین خودشان حل و فصل کنند و انتظار دارد خودشان این مسئولیت را به عهده بگیرند.”
وی در سخنرانی های بعدی خود نیز تکرار می کرد که آمریکا به کشورهای دیگر کمک خواهد نمود تا قادر باشند از خودشان دفاع کنند. بر اساس دکترین جدید، آمریکا دیگر در جنگ های محدود در اطراف شوروی مانند جنگ ویتنام شرکت نکرده مسئولیت دفاع را به خود کشورها واگذار و بدین منظور آنان را به انواع سلاح های پیشرفته غیر اتمی مجهز می نمودو بدین ترتیب هم باعث رونق کارخانه های اسلحه سازی آمریکا می شد و هم از بد نامی شکست در جنگ ها و نیز از تلفات انسانی و مادی این امر دور می ماند.
در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس، نیکسون و وزیر خارجه اش کیسینجر، جهت دفاع از منافع ملی و امنیتی آمریکا بر رژیم شاه در ایران دست گذاشتند و آن را به صورت ژاندارم آمریکا درآوردند؛ البته ایران به عنوان ستون نظامی و عربستان سعودی به عنوان ستون مالی این دکترین در منطقه در نظر گرفته شدند. تعدادی از علل مربوط به انتخاب ایران به عنوان ستون نظامی «راهبرد دو ستونی» عبارت بودند از:
1  مرزهای طولانی ایران و شوروی؛
2  عضویت ایران در پیمان سنتو که حلقه میانی پیمان های دفاعی زنجیره ای غرب در اطراف شوروی بود؛
3  موقعیت جغرافیایی ایران که در سراسر سواحل شمالی خلیج فارس و تنگه هرمزقرار داشت؛
4  جمعیت زیاد ایران نسبت به سایر کشورهای منطقه (به طوری که از 55 میلیون نفر جمعیت منطقه حدود 35 میلیون نفر در ایران بودند)؛
5  رژیم شاه تنها متحد مورد اعتماد اسرائیل در منطقه بود؛
6  خصوصیات شخصی بلند پروازانه محمدرضا شاه.
جیمی کارتر از حزب دموکرات آخرین رئیس جمهور آمریکا تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بود. کارتر برای ایجاد چهره ای مثبت از آمریکا و زدودن آثار مداخلات این کشور در جهان و تقویت و ایجاد ثبات در کشورهای وابسته به آمریکا، با ایده «حقوق بشر» پا به میدان گذاشت. در رابطه با رژیم استبدادی و وابسته محمد رضا شاه، حتی بقول خود نویسندگان آمریکائی مانند نیکی کدی، آمریکا هیچ گاه به طور جدی تهدید نکرد که اگر محمدرضا شاه حقوق بشر را رعایت نکند تنبیه یا تحریم تسلیحاتی و غیره خواهد شد؛ هر چند شاه تا حدی ترسیده و به صورت کنترل شده و گزینشی گام هائی در ایجاد فضای باز برداشت. در زمان کارتر هم چنین قراردادهای جدیدی در زمینه خریدهای تسلیحاتی گسترده بین ایران و آمریکا امضا شد. کارتر نیز مانند رؤسای جمهور پیشین به اهمیت ایران برای منافع ملی تأکید می کرد. وی در دی ماه 1356 در سفر به تهران، ایران را «جزیره ثبات در یکی از پر آشوب ترین نقاط دنیا» خواند و گفت در مسائل مربوط به امنیت نظامی، دیدگاه های ما با هیچ کشوری به اندازه ایران نزدیک نیست. در زمان وقوع انقلاب اسلامی هر دو گروه حاضر در کاخ سفید ـ یعنی گروه سایروس ونس وزیر خارجه که سیاست های ملایم تر را تجویز می کرد و گروه برژنیسکی مشاور امنیت ملی کارتر که ایستادگی و برخورد قاطع با انقلابیان را تأکید می کرد ـ برمنافع ملی و امنیتی آمریکا نظر داشتند و توصیه های خود را با هدف حفظ ایران در دستان آمریکا ارائه می دادند. اما آمریکا به دلایل متعدد نتوانست از پیروزی انقلاب اسلامی جلوگیری کند. تحلیل گران علت شکست آمریکا را ضعف اطلاعاتی سازمان سیا درباره ایران، درگیری آمریکا در مسأله کمپ دیوید، سیاست حقوق بشر کارتر و غیره دانسته اند؛ اما به نظر نگارنده مهم ترین عامل شکست آمریکا را باید در نوع خاص انقلابی که در ایران رخ داد جستجو کرد. انقلاب هایی که تا اواسط دهه 1970م اتفاق می افتادند، همگی دارای ایدئولوژی های ناسیونالیستی یا مارکسیستی و به قول هانا آرنت در کتاب انقلاب دنیوی بودند. آمریکایی ها بر این عقیده بودند که ساواک می تواند همه مخالفان ناسیونالیست یا مارکسیست را جارو کند؛ اما ماهیت دینی انقلاب اسلامی و روش های خاصی که در رهبری و سازماندهی آن به کار رفت، باعث شد اکثریت قریب به اتفاق مردم وارد صحنه شده و با شرکت در اعتصابات و تظاهرات خیابانی به انقلاب سرعتی خیره کننده ببخشند و هر گونه ابتکار عملی را از آمریکا و رژیم وابسته شاه سلب کنند. آمریکائی ها در پایان به میانه روها در دولت موقت دل خوش کردند اما سقوط این دولت نیز امیدآن ها را تبدیل به یأس کرد. انقلاب اسلامی و تزلزل در سیطره جهانی غرب: تلاش های پیاپی غرب و به ویژه آمریکا در سال های گذشته علیه ایران اسلامی برای هیچ کس شکی باقی نمی گذارد که این کشورها از اتفاقی در آینده هراس دارند و در تلاشند آن اتفاق نیفتد.
حجم بسیار گسترده تبلیغات رسانه های غربی به ویژه آمریکائی علیه ایران انقلابی   به گونه ای که کمتر کشور یا موضوعی تا کنون در این حد و اندازه مورد هجوم این کشورها قرار گرفته است   بازگو کننده همین امر است. در این راستا آنان از هر وسیله و امکانی استفاده می کنند و آشکارا از کمک های اقتصادی به گروه های ضد انقلاب سخن می گویند و یا خود مستقیما به راه اندازی رسانه ها و وسایل تبلیغاتی از قبیل تلویزیون های ماهواره ای و سایت های اینترنتی می پردازند. در این رابطه همنوا شدن این رسانه ها با یکدیگر که در کشور های مختلف و بوسیله مراکز ظاهرا متفاوت اداره می شوند و تمرکز همزمان آنها روی موضوعات و سوژه های تبلیغاتی واحد و همکاری در واژگونه نشان دادن واقعیت هاو بزرگ نمائی و کوچک نمائی های هدفدار آن هادلیلی بر احساس ترس و ضعف و ذبونی غرب و غالب شدن تصوری نامطلوب از آینده خود در اذهان دولت مردان غربی است. هرچند که دولت ها و ملت های دیگری نیز در جهان با سلطه گری و یکجانبه گرائی های آمریکا و سایر کشور های غربی مخالفت می کنند، اما ایران انقلابی به عنوان استوارترین معارض این دولت ها ظهور نموده و غرب از این که بتواند با دادن امتیاز و معامله با ایران کنار بیاید   امری که در رابطه با دولت های دیگر در سال های گذشته بار ها دیده شده   نا امید گردیده است. امروزه جهان غرب مسیر بهره گیری از تحریم های سازمان ملل و حتی تحریم شرکت هائی که با ایران مراودات خاص و تعریف شده ای داشته باشند را تنها در مقابل ایران تعقیب می کند و در این زمینه از هیچ کوششی فروگذار نمی کند؛ هرچند که به دلیل شرایط جهانی و آگاهی دولت ها از اهداف غرب و تعارض های راهبردی منافع آنها با منافع غرب، راه استفاده از تحریم علیه ایران برای غرب چندان هموار نبوده و آنان نتوانسته اند پیشرفت قابل توجهی در این امر داشته باشند.
در پاسخ به این سوال که آنان واقعا از چه در هراسند، حداقل سه دسته از دلایل   به ترتیب زمانی و پیدایش و با تاکید بر تداوم نقش آفرینی همه این عوامل به ویژه عامل دوم   قابل بیان هستند:
الف   نتایج ناشی از دست دادن یک کشور راهبردی   ایران   در یک منطقه بسیار راهبردی نفت خیز یعنی خاورمیانه و خلیج فارس که می توان آن را هارتلند یا قلب جهان معاصر نامید از جمله از دست دادن رژیم محمد رضاشاه، فروپاشی پیمان های منطقه ای سنتو و سیتو و ایجاد خلا قدرت برای غرب در منطقه و در نتیجه فراهم شدن زمینه رشد حرکت های استقلال خواهی، اسلام گرا و ضد غربی، تهدیدات جدی امنیتی برای رژیم صهیونیستی و... که بخشی از نتایج تا کنون اتفاق افتاده و بخشی مهم تر می تواند در آینده به وقوع بپیوندد. به دلیل همین اهمیت و موقعیت راهبردی، ایران در جنگ جهانی دوم نقش بسیار مهمی در پیروزی متفقین بازی کرد و پس از پایان جنگ نیز غرب با دراختیار داشتن ایران تا حدود زیادی خیالش از حرکت های ضدغربی آسوده بود.
ب   ماهیت، ایدئولوژی و بازتاب انقلاب اسلامی   بر خلاف ایدئولوژی های تک بعدی در سایر انقلاب های معاصر   مانند تاکید بر لیبرالیسم در انقلاب فرانسه، سوسیالیسم در انقلاب روسیه، ناسیونالیسم در انقلاب الجزایر وغیره   ایدئولوژی انقلاب اسلامی به دلیل دینی بودن، از ابعاد گوناگون   تاکید برخداپرستی و ایمان، استقلال، برابری، آزادی وتوسعه همه جانبه فرهنگی سیاسی اقتصادی علمی فناوری  برخوردار می باشد. این امر که بیان گر ارائه یک راه جدید در اداره کشورها و روابط خارجی آن هاست، توانسته است در سال های پس ازپیروزی انقلاب اسلامی طرفداران بی شماری از توده های مردم تا نخبگان   حتی نخبگان سیاسی و در راس قدرت   در سراسر جهان بیابد. این امر چالش های جدی در نقاط مختلف جهان برای غرب ایجاد نموده و به مرور زمان برشدت آن افزوده شده است. بدین ترتیب ماهیت، ایدئولوژی و رهبری انقلاب اسلامی توانسته است در نقاط مختلف جهان به ویژه جهان اسلام حرکت های اصول گرائی اسلامی پدید آورده یا حرکت های منفعل قبلی را فعال سازد. نگاهی به ظهور و حضور جنبش های اسلامی در فلسطین (از جمله جهاد اسلامی و حماس)، لبنان (حزب الله)، ترکیه(احزاب اسلام گرای میانه رو مانند رفاه، فضیلت، و عدالت و توسعه)، عراق(مانند مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و حزب الدعوه الا سلامیه) شمال و مرکز آفریقا (از جمله جبهه نجات اسلامی الجزایرو سازمان های اسلامی در مصر)، آسیای مرکزی، قفقاز، آسیای جنوبی(ازجمله سازمان های اسلامی در پاکستان، افغانستان و کشمیر)، خلیج فارس (از جمله سازمان های اسلام گرا در بحرین، عربستان و کویت)، آسیای جنوب شرقی و غیره این واقعیت را نشان می دهد. در این میان پیدایش برخی از این حرکت ها برای غرب و وابستگانش خرد کننده بوده است، مانند ظهور حرکت های اسلامی در فلسطین، لبنان، ترکیه و شمال آفریقا ج   توسعه علمی فناوری در جمهوری اسلامی ایران و نتایج آن: مساله ایران هراسی که امروزه غرب در تبلیغات جهانی خود تعقیب می کند و جهانیان را از این که ایران در حال دست یابی به سلاح های هسته ای است و یا بزودی موشک های بالستیک ایرانی قادر خواهد بود اروپا و سپس آمریکا را هدف قرار دهد می ترساند، بسیار هدفدار و حساب شده است. غرب خوب می داند که خود اوست که منبع اصلی سلاح های هسته ای و تهدید جهانی است و سلاح های یک کشور نمی تواند تهدیدی برای این همه دولت های تا دندان مسلح باشد و این سلاح هاتنها به منظور بازدارندگی و نابودی مهاجمان به کشور استفاده خواهد شد. دلیل تعقیب ایران هراسی توسط غرب را علاوه بر دو مورد بیان شده بالاباید در جای دیگری نیز یافت: حقیقت این است که اگر از میان ویژگی های غرب توسعه علمی و فناوری را جدا کنیم از غرب چیز با ارزشی باقی نخواهد ماند. سیطره غرب بر جهان تا حد بالائی از طریق پیشرفت علمی ایجاد شده است. غرب رفاه خود را مدیون فروش کالاها و اقلام صنعتی به دیگران است. یکی از اهداف انقلاب ها ی معاصر و بویژه انقلاب اسلامی ایران استقلال و در سایه آن رشد و توسعه علمی و فناوری بوده است و پیشرفت های علمی در کشور ما بر همگان آشکار است. ما توانسته ایم به برکت استقلال ناشی از پیروزی انقلاب اسلامی به خوبی وارد روند رشد و توسعه علمی فناوری گردیده در خیلی از زمینه ها مانند فناوری فضائی، نانو، لیزر، تسلیحات پزشکی، هسته ای و غیره دستاورد های غیر قابل انکاری داشته باشیم. پیشرفت های علمی فناوری ایران از دو جهت برای غرب خطرناک است:
1  ایران می تواند برای جهانیان به الگوئی از پیشرفت بر مبنای استقلال تبدیل گردد و راه را برای تعقیب این امر در کشور های دیگر باز کند.
2  ایران می تواند دستاورد های علمی خود را بدون چشم داشت در اختیار ملت ها و کشور های جهان سوم قرار دهد. طبیعی است که این امر می تواند به سرعت مورد استقبال این کشورها قرار گیرد. هردو این ها برای غرب و آینده آن خطرناک خواهد بود. زیرا میتواند در اهرم اصلی نفوذ غرب در جهان یعنی سیطره از راه علم و فناوری خلل ایجاد کند و میلیاردها دلار که سالیانه به اقتصاد غرب تزریق می شود را دریغ دارد. ناکامی روسای جمهور مختلف آمریکا در قبال ایران پس از انقلاب: مروری بر دکترین ها و راهبرد های دولت های غربی به ویژه روسای جمهور آمریکا پس از انقلاب اسلامی، به خوبی ناکامی های پیاپی آنان را در رابطه با ایران نشان می دهد. آنان انواع فشار ها و تحریم ها را علیه ایران انقلابی اعمال نموده ولی توانسته اند به اهداف راهبردی خود دست یابند. در این رابطه موارد زیر فراموش شدنی نیستند:
1  در زمان ریاست جمهوری جیمی کارترو پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکا برای مقابله با ایران به تشکیل نیروهای واکنش سریع پرداخته دست به محاصره اقتصادی ایران و براه انداختن کودتای نافرجام نوژه زده حمله شکست خورده به طبس را براه انداخت. آمریکا در همه این تلاش ها شکست خورد و این شکست ها راه را برای گسترش اصول گرائی اسلامی در جهان هموار کرد. یکی از دلایل اصلی رای نیاوردن کارتر در دوره دوم کاندیداتوری اش نیز شکست های پیاپی سیاست های آمریکا در قبال ایران بود.
2  در زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان، آمریکا با راهبرد جنگ خفیف یعنی جنگی همه جانبه   اقتصادی، سیاسی، تبلیغاتی و فرهنگی   شدیدترین تلاش ها علیه ایران اسلامی را انجام داد. اما در پایان مجبور شد رسوائی ایران گیت و التماس به ایران جهت برقراری رابطه را بپذیرد.
3   در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون از حزب دمکرات، راهبرد مهار دوگانه آمریکا به اجرا درآمد و وی برای ضربه زدن به ایران کشور ما را در کنار عراق قرار داد، اما خداوند حیله و مکر او را افشا نموده این راهبرد نیز راه به جائی نبرد و کلینتون آن را با خود برد.
4   در دوره هشت ساله ریاست جمهوری جرج بوش از حزب جمهوری خواه آمریکا، وی از راهبرد حمله پیشدستانه سخن گفت و ایران را در به اصطلاح “محور شرارت” قرار دادو نبرد های افغانستان و عراق را آغاز کرد. هرچند او توانست با دادن هدایای زیاد به کشورهای مختلف سه قطعنامه علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل به تصویب برساند، اما این قطعنامه ها سودی در بر نداشتند و او در دوره ریاست جمهوری اش آن قدر مشکل و رسوائی برای آمریکا به بار آورد که همگان منتظر رفتن او از کاخ سفید و خلاصی از شر او بودند. او نیز شکست خورده و ناتوان راهبرد خود را با خود برد و امروزه دیگر از عربده های نومحافظه کاران کاخ سفید به رهبری بوش خبری نیست. انقلاب اسلامی در سال های گذشته ثابت نموده که پایدار و جاودانه است؛ به عکس، غرب دشمن را می بینیم که امروزه در بحران های اقتصادی و سیاسی نظامی (از جمله در باتلاق عراق و افغانستان) دست و پا می زند.

نتیجه
از دست دادن ایران و نتایج ناشی از این امر، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی و پیشرفت های علمی فناوری در ایران، غربیان را نسبت به آینده خود مردد و مشکوک ساخته وبا گرفتن اعتماد به نفس از آنان زنگ های خطر را برایشان به صدا در آورده است. آنان با فریب و نیرنگ از خطر پیشرفت های تسلیحاتی ایران برای امنیت جهانی سخن می گویند و تلاش دارند با ترساندن دیگران آن ها را در مقابل ایران اسلامی قرار داده و با اعمال فشارهای گسترده کشور ما را درسر میز مذاکره به کوتاه آمدن در زمینه های مختلف وادار کنند. مخالفت های آنان با برنامه صلح آمیز هسته ای ایران نیز در همین راستا قابل بررسی است. اما تحولات 31 سال گذشته نشان داده است که این تلاش ها محکوم به شکست است. انقلاب اسلامی توانسته است نقاب از چهره مزور غرب بردارد، کارنامه غرب   از جمله استعمار و سلطه بر جهان سوم   را در جهان افشا کند و روابط مبتنی بر استقلال و عدالت بین المللی را به عنوان جایگزین این روابط ظالمانه معرفی نماید.