انقلاب اسلامی؛ حاصل نگاه عارفانه امام(ره)

و این البته به نگرشی باز می‌گردد که عارفان اسلامی بر پایه آن می‌کوشیدند تا خود را از آلوده شدن به دنیا و ضرورتهای این جهتی به دور نگاه دارند و اگرچه پا در این خانه داشتند، ولی دل را پیشاپیش به آن سرا راهی می‌کردند.
در گفتاری از امام خمینی(ره) به این نگرش چنین اشاره شده است: <یک مدت زیادی گرفتار عرفا ما بودیم، اسلام گرفتار عرفا بود؛ آنها خدمتشان خوب بود، اما گرفتاری برای این بود که همه چیز را برمی‌گردانند به آن طرف.
هر آیه‌ای دستشان می‌آمد، می‌رفت آن طرف. مثل تفسیر ملاعبدالرزاق؛ خوب بسیار مرد دانشمندی، بسیار مرد با فضیلتی [بود]، اما همه قرآن را برگردانده به آن طرف؛ کانّه قرآن با این کارها کار ندارد! یک وقت هم گرفتار شدیم به یک دسته دیگری که همه معنویات را برمی‌گردانند به این [طرف]: اصلا به معنویات کار ندارند؛ کانه... مثل هیتلر که آمد دنیاگیری کند و کشورگشایی کند، اسلام هم آمده کشورگشایی کند!>[صحیفه امام ج8: 530 ]. ‌
نگرش این چنینی از دریچه عرفان به زندگی دنیوی اگرچه همواره سبب گردیده تا عارفان، خود را از آلوده شدن به دنیا که محبتش در آموزه اسلامی راس همه خطاهاست، برهانند و خود را به راه نجات افکنند، ولی در باور امام خمینی(ره) این نگاه خود گونه‌ای از ترک وظیفه در برابر مخلوقات خداوندی است. از همین رو امام خمینی(ره) عارفی بود که شفقت بر خلق و غم خلایق، دغدغه‌اش به حساب می‌آمد. در واقع او معتقد بود که سلوک عرفانی خویش را تنها درمهار زدن بر قدرت و ثروت و مهیا کردن زمینه استکمال نفس و خلایق باید جستجو کرد و باید آتش جهنم را در همین جهان خاموش نمود.
(مقاله تعامل عرفان و سیاست در اندیشه امام خمینی نوشته عبدالوهاب فراتی / مجله متین، شماره 22) امام خمینی بر این باور است که: <زیر بار ظلم رفتن - مثل ظالم - ظلم کردن، هر دواش از ناحیه عدم تزکیه است... تزکیه، ذکر اسم‌الله و صلات اینها مراتبی است، اگر ما به این رسیده بودیم، نه حال انفعالی پیدا می‌کردیم برای پذیرش ظلم و نه ظالم بودیم. > [صحیفه امام ج 18: 499 ].
امام خمینی ظلم و سلطه را مانع بیرونی بر سر راه کمال‌یابی انسان می‌داند و بر ضرورت عمل سیاسی تاکید می ورزد و صراحتا قیام علیه سلطان مستبد را سیره انبیا و تکلیف عموم مسلمانان می‌داند:
<مسئله اساسی، عصیان و قیام همه مردم بر ضد ستمگرانی است که بدانها ستم می‌کنند... [ج 3: 372]. انبیا و اولیا، در مقابل ظلمه، در مقابل اشخاص که ظلم به مردم می‌کردند، قیام می کردند... سیره انبیا، همین بوده است که اگر چنانچه سلطانی جائر بر مردم حکومت می‌خواهد بکند، بایستید در مقابلش... [ج 4: 150 - 152] همه مسلمانها تکلیفشان این است که هم عمل بکنند هم علم پیدا بکنند... معارضه با ظلم و با اجحاف به اندازه قدرتشان بکنند. > [ج 3: 229]. ‌
امام خمینی(ره) در نگرش عرفانی خود که ورود به سیاست به عنوان تکلیف خارج ساختن خلق ازظلمت تلقی می‌شود، همواره از استبداد به عنوان مانع اساسی یاد می‌کند؛ چه، آنکه استبداد توان ورود انسانها به جامعه مدنی را سلب می‌کند و سبب می‌گردد تا انسان استبداد زده بر آنچه دیگران برایش مقدر می‌کنند، تن دهد و این با کرامت بشری که از ناحیه خداوند متعال به او ارزانی شده است، در تنافی است و عارف در نگاه امام در کنار پرداختن به خود و اشراق دل، مکلف به دستگیری از مخلوق است؛ زیرا رضای حق در دستگیری خلق است؛ بنابراین امام در کمال اشراق دل، خود را در درون خود پنهان نکرد و کوشید تا با برداشتن مانع استبداد از سر راه مخلوق، زمینه رشد و تعالی همنوعان خود را فراهم سازد.
یعقوبی که از زمره نخستین دانشمندانی است که به تأمل درباره مسائل اجتماعی روی کرده است، در نظریه خود و در کتاب <مشاکله الناس لزمانهم>، بر این باور است که: <در هر دوره زمانی، مردم براساس آداب، رفتار و گفتار حاکمان، سلوک می‌کنند و با آنان همشکلی می‌نمایند. > (مقاله یعقوبی و نظریه <هم شکلی مردم با حاکمان> / نوشته حامد منتظری مقدم / مجله تاریخ در آینه پژوهش، شماره 1)
پدیده قدرت در منظر امام خمینی نیز شکل هرمی دارد و ایشان همانند فلاسفه سیاسی عصر کلاسیک، قدرت را به مثابه هرمی می‌‌بیند که دارای راس و قاعده‌ای مخصوص به خود می‌باشد؛ هر چه بر سر قاعده نازل می‌شود، از آن راس هرم است. (مقاله تعامل عرفان و سیاست در اندیشه امام خمینی(ره) نوشته عبدالوهاب فراتی / مجله متین شماره 22) از همین رو امام خمینی(ره) با نشانه گرفتن استبداد پهلوی بر این باور بود که هرم قدرت را که مردم به ناچار با آن همشکلی می‌کنند، اصلاح کند. و در آغاز حرکت خود همواره بر تذکر و اصلاح تکیه می‌کرد و آنگاه که راه را منحصر در حذف راس هرم قدرت دید، لحظه‌ای تردید نکرد و هرچه توان داشت، مصروف برانداختن آن کرد.
عرفانی که امام خمینی(ره) از مشرب آن سیراب می‌شد، عرفان سکوت و مجامله و رویگردانی از برون نبود، بلکه عرفانی بود که در عین توجه به درون، برون ساز بود و می‌کوشید از منظر دستگیری خلق، ‌راه رشد و تعالی را برای همگان فراهم کند.
امام خمینی(ره) با اعتقاد به کمال جوئی بشر در پی آن بود که کمال را برای همنوعان خود رقم زند: <یکی از فطرتهایی که جمیع سلسله بنی‌الانسان، مخمر بر آن هستند... فطرت عشق به کمال است... اگرچه در تشخیص کمال و آن که کمال در چیست و محبوب و معشوق کجاست، مردم کمال اختلاف را دارند... ولی باید دانست که با همه وصف، هیچ یک از آنها عشقشان و محبتشان راجع به آنچه گمان کردند، نیست و معشوق آنها و کعبه آمال آنها آنچه را توهم کردند، نمی‌باشد؛ زیرا که هرکس به فطرت خود رجوع کند، می‌باید که قلبش به هر چه متوجه است، اگر به مرتبه بالاتری از آن بیابد، فوراً قلب از اولی منصرف گردد، و به دیگری که کامل‌تر است، متوجه شود. > (آیین انقلاب اسلامی: 186).
<آیا در جمیع سلسله موجودات در عالم تصور و خیال، و در تجویزات عقلیه و اعتباریه، موجودی که کمال مطلق و جمال مطلق داشته باشد، جز ذات مقدس مبدا عالم - جلت عظمته - سراغ دارید؟ و آیا جمیل علی الاطلاق که بی‌نقص باشد، جز آن محبوب مطلق هست؟> (آیین انقلاب اسلامی: 188‌).
در نگاه امام خمینی(ره)، حرکت کمال جویانه، مفهوم ماهوی زندگی انسان و اراده انسانی، وسیله ماهوی او در پیمودن مسیر کمال است. هر مانعی بر سر این راه یک ضد ارزش است و باید در فرایندی سخت و پیگیر و تلاشی وافر توام با آگاهی، از میان برداشته شود. و چه مانعی بالاتر از استبداد؟ زدودن استبداد به عنوان تسهیل راه کمال جوئی در اندیشه امام خمینی(ره) یک تکلیف بود و چه زیبا توانست به آن عمل کند.