انقلابی متفاوت از دیگر انقلاب های جهان

در تاریخ مغرب زمین در فرایند جدال قدیم و جدید، کشمکش بین سلطنت مطلقه و مشروطه خواهی در قرن هفدهم انگلستان که در پایان به انقلاب شکوهمند 1688 م و پیروزی مشروطه خواهی منتهی گشت، اولین گام پیروزی جدید در مقابل قدیم رقم خورد و با انقلاب کبیر فرانسه در واپسین سال های قرن هجدهم (94 -1789) تکمیل گشت و تلقی دیرینه بشر مبنی بر تکراری بودن تاریخ و زندگی اجتماعی فرو پاشید. با وقوع انقلاب فرانسه ذهنیتی جدید در جهان اروپایی پدیدار گشت و این ذهنیت با فروپاشی فئودالیسم با تیر خلاص انقلاب فرانسه و تولد نظام اقتصادی سرمایه داری و نظام سیاسی لیبرال دموکراسی حاصل گشت و پدیده “انقلاب” با بار معنایی جدید، متفاوت از آنچه در علوم طبیعی و بعدا در علوم اجتماعی به کار می رفت، با ابعاد سیاسی، اجتماعی و فلسفی تولد یافت. از آنجا که در قرن نوزدهم نیز انقلاب های لیبرال دموکراتیک در کشورهای دیگر اروپایی به وقوع پیوست و دنیای سرمایه داری بر کل قاره سیطره یافت در پایان این قرن، تصور وقوع انقلابی با رهاورد جدید، از صفحه ذهن تاریخی بشر رخت بر بسته بود. اما انقلاب روسیه در پیشانی قرن بیستم (انقلاب اکتبر1917) که مکتب سوسیالیسم - کمونیسم در عرصه اقتصادی - اجتماعی را در پی داشت، بار دیگر ذهنیت شکل گرفته در دنیای جدید را متزلزل ساخت و در پی آن خصوصا بعد از جنگ دوم جهانی، مجموعه ای از انقلاب های رهایی بخش در نقاط جهان با تکیه بر ایدئولوژی سوسیالیستی به وقوع پیوست.
هرچند انقلاب اکتبر 1917 در تضاد با دنیای سرمایه داری، واقع شد اما به لحاظ تاریخی در راستای گسست از تفکر متافیزیکی و مناسبات اجتماعی متناسب با آن به وقوع پیوست و اساس آن مانند انقلاب فرانسه و انگلستان بر تفکر زمینی و نیز اعتراض بر مناسبات مادی - اقتصادی حاکم بر نظام سرمایه داری جهت رسیدن به نظام اجتماعی عادلانه تر به لحاظ اقتصادی، استوار بود. مجموعه تغییرات سیاسی - اجتماعی و اقتصادی در قرن بیستم، این دیدگاه را مسلط ساخت که پایان تاریخ با سلطه سوسیالیسم اصلاح شده و یا لیبرال - دموکراسی بر تمامی اجتماعات بشری، رقم خواهد خورد. اکنون ادعا این است که وقوع انقلاب اسلامی در واپسین سال های قرن بیستم (که دارای بردی جهانی است و تاکنون، در مقایسه با انقلاب های بزرگ جهان، بیشترین ادبیات در سطح جهان درباره اش تولید شده است) با ایدئولوژی مذهبی از قرن جدیدی خبر می دهد که مبنای حرکت ها و کشمکش های اجتماعی در جوامع مختلف نه براساس دولت بهزیستی و نزاع بر سر توزیع مادی و در قلمرو بازآفرینی مادی بلکه کشمکش های جدید در قلمروهای بازآفرینی فرهنگی، انسجام اجتماعی و غیره صورت خواهد گرفت. کشمکش های اخیر در نقاط جهان نشان می دهد که نزاع های جدید ناشی از مشکلات توزیع نیست، بلکه به دستور زبان صور زندگی مربوط است و در یک کلمه یا بعد آسمانی دارد یا حداقل در حیطه صرف امور مادی نمی گنجند و صورتی نیمه استعلایی به خود گرفته اند.
ادعا این است که نظریه های سیاسی لیبرال و مارکسیستی سنتی در ارائه تبیینی قانع کننده در مورد کشمکش های جدید کاملا ناتوانند. مقاومت ها و حرکت های جدید امروزه نوعا در نهضت محیط زیست، جنبش صلح، جنبش تساوی طلبی زنان، همچنین شکل های جدید بنیادگرایی مذهبی فرصت ابراز وجود یافته اند.
پیوزی معتقد است این مجموعه از پدیده ها که بدون وجود نظریه انتقادی هابرماس گیج کننده و ضد و نقیض به نظر می آیند، در پرتو نظریه او، به مثابه واکنش های انسانی - عقلانی متفاوت به یکسویگی فرایند عقلانیت، اهمیت تازه ای پیدا می کنند. پیوزی درباره نهضت های بنیادگرایی مذهبی یک خطر را گوشزد کرده است. به نظر او با رو آوردن به این نهضت ها باید گفت که استعمار زیست جهان، حصاری غیرارادی را در برابر هر نوع امکان تجدد به وجود آورده است.
استدلال حاضر درباره انقلاب مذهبی در ایران برخلاف پیش بینی پیوزی این است که این حرکت نه در راستای نفی تجدد که در ادامه تعارض کاهنده سنت و تجدد در تاریخ معاصر ایران صورت پذیرفت و هدف آن از یک سو گریز و غلبه بر ابزاری شدن مناسبات اجتماعی با تن دادن یک سویه بر ارزش های سیستمی حاکم بر مدرنیته است و از سوی دیگر با در انداختن طرحی نو در ترکیب پالوده ارزش های تجدد با سنت، درصدد است تاعقلانیت را از چهره سنت بزداید و بر تعامل دائمی بین آنها مهر تائید بزند. از این رو انقلاب اسلامی ایران در ادامه انقلاب مشروطه، وقوع گسست در تاریخ کهن را تکمیل نمود و طلیعه تاریخ جدید این مرز و بوم قرار گرفت.
با این مباحث جهت تبیین دو ساحتی از انقلاب اسلامی ایران که امر فرهنگی درون نظریه کنش ارتباطی در آن برجسته گردد و نشان دهد که عامل فروپاشی رژیم پهلوی نه امری صرفا اقتصادی یا سیاسی بلکه فرهنگی نیز هست.

منابع
1 - دیباچه ای بر فرهنگ استبداد در ایران، سید احمد میری.
2 - ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان.