بازخوانی قیام مردم تبریز در بهمن56

اتحاد و اتفاق روحانیت، این طبقه را به سدی نفوذناپذیر در برابر دیکتاتوری شاه، غارتگری غرب و شیطنت شرق تبدیل ساخت که درنتیجه آن روحیه وحدت، مبارزه علیه رژیم شاه، اسلام خواهی و عدالت جویی را در میان اقشار مختلف مردم تقویت کرد.
سال های 56و 57روند مبارزه با رژیم، شتاب بیشتر و گسترده تری به خود گرفت. تا آن جا که زندان های رژیم شاه مملو ازنیروهای مبارز بود و حساسیت دستگاه های امنیتی تا جایی فزونی گرفت که از روحانیت عده ای زندانی و تبعید شده و دسته ای دیگر ممنوع المنبر و ممنوع القلم شدند. تلاقی این شرایط و جریانات با درگذشت ناگهانی فرزند ارشد و یار نزدیک امام، شهید سید مصطفی خمینی (که پس ازگذشت سالها هنوز در هاله ای از ابهام است)، انگشت اتهام را به سوی دربار و ساواک نشانه رفت و مردم علی رغم اختناق و خفقان روزافزون با تشکیل مجالس ختم، علاقه و دلبستگی خود را به مرجعیت شیعه نشان دادند. علاقه ای که نه تنها مردم عادی که دانشجویان، جوانان و فرهیختگان را هم دربرمی گرفت. چنین وضعیتی برای رژیم شاه غیرقابل تصور بود چراکه رژیم براین پندار بود که پس از تبعید امام به ترکیه و عراق و نیز دستگیری، تبعید و شهادت یاران ایشان، اسلام خواهی و مبارزات ضداستعماری به ورطه فراموشی سپرده شده و جامعه ایران بیگانه از رهبری و راهبری شده است.
تجلیل از مقام فرزند ارشد امام، شاه و سردمداران رژیمش را در این اندیشه فرو برد که چرا نتوانسته بودند با خاتمه ظاهری حادثه 15 خرداد تصویب لایحه کاپیتولاسیون، لوایح ضداسلامی، تأسیس حزب رستاخیز، تشکیل ساواک، تغییر تاریخ اسلامی و ده ها حرکت ضدملی وضددینی دیگر؛ در روند تشکیل نهضت اسلامی خللی وارد نمایند و علی رغم همه تلاش ها، جایگاه امام و رهبری نهضت اسلامی همچنان محکم و استوار مسیر خود را ادامه می دهد.
انتقام جویی و جلوگیری از گسترش محبوبیت رهبری نهضت اسلامی و شخص امام خمینی رژیم را واداشت تا با طرح مسائلی، این رهبری را در انظار مردم ضایع نموده و بدین طریق جامعه را از بروز و ظهور حرکت های اعتراضی و انقلابی دور نماید. و در همین راستا بود که دستور تهیه مقاله ای مفصل با جعل مطالب همراه با اسائه ادب (برای پنهان کردن غرض ورزی دربار) داده شد تا دیکتاتور آرام گیرد. مقاله توسط وزیر دربار، وزیر اطلاعات و جهانگردی و قلم زنان درباری تهیه و ازطریق دستگاه امنیتی به سمع شاه رسید. اما خودخواهی، غرور و کینه توزی بیش از آن بود که مقاله تهیه شده پاسخگو باشد. لذا (به همین علت) مقاله جهت افزودن جعلیات، اتهامات و توهین ها به محتویات آن برگشت داده شد و درنهایت مقاله پس از ویرایش و اصلاحات «موردنظر» به دستور ساواک با امضای «احمد رشیدی مطلق» در روزنامه اطلاعات وقت به چاپ رسید.
انتشار مقاله در 17 دی ماه 6135 از همان ساعات اولیه در سرتاسر کشور نوعی حیرت و اعجاب را موجب شد و این سؤال را در اذهان ایجاد کرد که چگونه بی پروا به ساحت روحانیت، مرجعیت و به ویژه شخص امام جسارت می شود؟! شهرهای مختلف کشور به ویژه قم پیش از پخش روزنامه اطلاعات و تنها با اطلاع از محتوای مقاله منتشر شده، شاهد موجی از اعتراضات و تظاهرات دامنه دار مردمی بود. «عصر امروز» چنین روایت می کند:

«عصر امروز شنبه
 1356. 10. 17
 هنوز کامیون حامل روزنامه های اطلاعات برای قم و اصفهان از دروازه شهر قم وارد نشده بود که مردم به آن هجوم بردند و در لحظه ای، روزنامه ها را به آتش کشیدند قبلاً از تهران، خبر چاپ مقاله ای با عنوان ایران و استعمار سرخ و سیاه به امضای احمد رشیدی مطلق به قم رسیده بود. »1
 با همراهی و هدایت مراجع، مدرسین و طلاب، اعتراضات مردمی قم گسترش می یافت (البته در شهرهای دیگر نیز خطبا با کنایه و اشاره نسبت به درج چنین مقاله توهین آمیزی واکنش نشان دادند). طی سه روز متوالی زنان و مردان مسلمان شهر قیام و جهاد «قم» تظاهرات خود را ادامه و اعتراضاتشان را اعلام داشتند. در چنین وضعیتی نیروهای نظامی به دستور شاه و ساواک و از ترس گسترش اعتراضات؛ مردم و طلاب را به خاک و خون کشیدند و تعداد کثیری را زخمی و به شهادت رساندند به این امید که شاید بتوانند نهضت را خاموش گردانند غافل از آنکه این جریانات همان آتش پنهان شده زیر خاکستری بود که پس از 15 خرداد 1342 و با گذشت بیش از یک دهه تازه مجال ظهور پیدا کرده بود.
جامعه روحانیت ایران ضمن محکوم کردن کشتار مردم قم با انتشار بیانیه ای روز شنبه 29 بهمن 1356 را به مناسبت بزرگداشت چهلم شهدای 19 دی قم عزای ملی اعلام کردند. در بیانیه مزبور آمده بود:
« برای بزرگداشت این قیام مذهبی و ملی و بزرگداشت خون مقدس شهدای نوزده دی شهر قم و برای به پا داشتن پرچم انقلاب علیه ستمگران و برای نشان دادن وحدت و اتفاق در پیشبرد آرمان های روحبخش اسلام و حرکت عظیم نیروی ملی بر ضد برنامه های ضداسلامی و غیرقانونی حکومت فاشیستی ایران بار دگر به پا خیزید و با تعطیل حوزه های علمیه و دانشگاه ها و مغازه ها در روز شنبه 1356. 11. 29 به نام عزای ملی و چهلم شهدای 19 دی در سراسر ایران اقدام فرمائیدو... 2
 هر چند در چهلم شهدای قم در بسیاری از شهرهای ایران مجالس ختم و سوگواری برپا بود اما در شهر ایمان و مبارزه، شهر سلحشوری و مجاهدت «تبریز» شرایط به گونه ای دیگر بود. چرا که از چند روز قبل روحانیون تبریز با هماهنگی شهید آیت الله محمدعلی قاضی طباطبایی (اولین امام جمعه شهید تبریز) اعلامیه ای را توزیع کرده بودند که در آن از مردم خواسته شده بود در مراسم یادبودی که برای چهلم شهدای قم از ساعت 10 صبح لغایت 12 در مسجد قرنی (حاج میرزا یوسف) بازار برگزار خواهد شد، حضور یابند.
مردم مسلمان و غیور تبریز اعم از زن و مرد، پیر و جوان از ساعات اولیه روز 29 بهمن 56 دسته دسته به سمت مسجد قرنی راه افتادند اما با رسیدن به مسجد با درب های بسته آن مواجه شدند چرا که دولت در پی آن بود تا از برگزاری مراسم جلوگیری نماید. اما مردم آذربایجان چون همیشه در حرکت خود راسخ بوده و عزم خود را جزم کرده بودند تا ندای ملت را به سرانجام رسانند. اصرار مردم در باز کردن درب مسجد و حضور در آن، ممانعت نیروهای نظامی و امنیتی را به دنبال داشت. توهین افسر مسئول نیروهای حاضر «سرگرد حق شناس» که داد می کشید که «درب این طویله باید بسته بماند» با اعتراض یکی از جوانان برومند تبریز (شهید محمد تجلا) همراه شد. اعتراضی که موجب شهادت وی شد و حوادث بعدی را به دنبالش رقم زد. شهادت تجلا آتش خشم مردم را بیش از پیش شعله ور ساخت و اعتراضات مردم شکل و سرعت جدی تر به خود گرفت. علت اوج گیری خشم مردم را از زبان اسناد می خوانیم:
«قبل از باز نمودن درب های مسجد مأمورین شهربانی به سرپرستی سرگرد حق شناس رئیس کلانتری مربوطه در جلو مسجد مستقر و کفشدار بنام مشهدی محمد قصد باز کردن مسجد را داشته، در همین موقع سرگرد حق شناس از باز نمودن مسجد خودداری که در این مورد یک نفر از حاضرین اعتراض نموده بود که مورد ضرب گلوله افسر مزبور قرار گرفته و در نتیجه اهالی به این رفتار وی اعتراض و او را هو نموده اند. جمله رئیس کلانتری بازار در پاسخ به خواست مردم بر گشودن درهای مسجد این بود: نمی شود. در این طویله باید بسته بماند. محمد تجلا در اعتراض به این توهین سرگرد حق شناس، سیلی محکمی به گوش او نواخت و حق شناس، با شلیک گلوله ای به سینه تجلا آتش خروش مردم را که زیر خاکستر اختناق دفن شده بود شعله ور کرد. »3
 با شهادت محمد تجلا، جنازه او روی دست های مردم با فریاد و شعارهای آنان همراه شد و جمعیت حاضر از مقابل مسجد قرنی حرکت کردند. از گوشه و کنار شهر، از دانشگاه از مسجد جامع تبریز، از روبروی باغ گلستان و از همه محله ها مردم به صفوف یکدیگر پیوستند و اینگونه درگیری ها به تمام نقاط و محله های شهر تبریز کشیده شد و مردم با شعارهای ملت گیو بدیر کفنه، خمینی گلسین وطنه (ملت کفن پوشیده تا خمینی برگردد به وطن خودش)، بیز بوشاهی ایستمیروخ والسلام، یا مرگ یا خمینی، یا مرگ یا حجاب، ما پیرو قرآنیم، رستاخیز نمی خواهیم، خمینی خمینی خدا نگهدار تو، و... از کیان روحانیت و مرجعیت شیعه بخصوص امام دفاع کرده و درمسیر حرکت خود شیشه های اماکن دولتی، بانکها، مشروب فروشی ها، سینماها، محل حزب رستاخیز را خراب کرده و عکس شاه را پایین آوردند و آتش زدند. مردم به خشم آمده تبریز، همچنین مراکز فساد و تباهی، توطئه و خیانت را مورد هجوم قرار دادند. قیام آن روز مردم تبریز برای همگان یادآور قیام مردم همان شهر در عصر مشروطه، قیام شیخ محمدخیابانی علیه قرارداد استعماری 1919 و قیام علمای تبریز در دوران استبدادی رضاخان و یادآور تبریز همیشه آماده و همیشه مبارز بود.
تبریز عصر 29 بهمن 1356 چیزی نبود مگر شهر جنگ زده ای که در ظاهر پیروزی استبداد را تداعی می کرد اما به واقع این حرکت ازسوی رهبری نویدی بود برای پیروزی نهایی و تکرار همان حرکت صدر مشروطیت برای کوبیدن استبداد و خاتمه دادن به خود کامگی وخودسری سلاطین و تمام صداها و اعتراضات درایران با پرچم اسلام و جهت پاسداری از مکتب حیاتبخش قرآن بود.
پیش بینی قیام مردم تبریز که در چهلم شهدای قم شکل گرفت برای دربار، دولتمردان و حتی غربی ها غیرمترقبه بود. لذا باعث شد تا هریک تحلیل متفاوتی از آن داشته باشند. ابعاد وسیع خیزش مردمی تبریز بیش از همه برای مسئولان کنسولگری آمریکا در تبریز عجیب جلوه کرد چرا که در شعارهای مردم، انزجار و نفرت از آمریکا و سردمداران آن نیز خودنمایی می کرد. مقامات نظامی و امنیتی و به تبع آنها سران رژیم، این حرکت مردمی و انقلابی و اسلامی را منتسب به نیروهای کمونیست آن سوی مرزها می دانستند و با بهره گیری از عناوینی چون مارکسیست های اسلامی به آن دامن زدند این درحالی بود که رادیومسکو قیام را به تندروهای اوباش و مائوئیست نسبت می داد. سپهبد اسکندر آزموده استاندار وقت آذربایجان شرقی در رابطه با قیام مردم تبریز می گفت: «اینهایی که شما دیدید آذربایجانی نبودند. اینها تبریزی نبودند و... » باید اضافه کرد که رسانه های داخلی هم براساس دستورات مقامات دولتی حرکت اسلامی مردم تبریز را به کمونیست ها و مارکسیست های اسلامی منتسب کردند در حالی که تنها هدفی که می توان برای قیام 29 بهمن 56 تبریز متصور بود، دفاع از کیان دین، اسلام، روحانیت و شخص امام خمینی بوده است و بس. آن ها که نه کمونیست بودند و نه وابسته به مکتب های دیگر بلکه آنها مسلمانانی بودند که با پیروی از رهبر خود، برای حفظ و بقای دین خدا به پا خواستند. چنان که خود امام در پیامی که به مناسبت چهلم شهدای تبریز دادند، فرمودند:
«... قیام تبریز چون نهضت همه ایران، اسلامی است. برای دفاع از حق و ازاحکام اسلام است. نسبت این قیام به مارکسیست ها یا مارکسیست های اسلامی که در تبلیغات شاهانه است جز خدعه نیست و دلیل بر آن است که این مکتب های انحرافی، پایگاهی در ایران ندارند و الا شاه از آنها ذکری نمی کرد. » 4
 آری کشتار بی رحمانه قم، ایران را به هیجان آورد و قیام تبریز عزیز در قبال ظلم و بیدادگری، اربعین های بعدی را موجب شد و ملت غیور ایران را چنان تکان داد که در آستانه انفجار قرار گرفت و بالاخره حرکتی شد که سرانجام خود را در انقلاب اسلامی سال 1357 متبلور ساخت.
¤ منابع
 1) روز شمار انقلاب اسلامی-دفتر ادبیات انقلاب اسلامی-تهران- 1377، صص342و 341
 2)دوانی، علی «نهضت روحانیون ایران» انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1377، صص64 و 63
 3) بهبودی، هدایت ا... «تبریز در انقلاب»، موسسه چاپ و نشر عروج، تهران، 1383 صص226 و 227-291 و 290
 4) نهضت روحانیون ایران، ص96