برخورد داماد امام با یک معترض

دكتر محمود بروجردی فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد حسین بروجردی و نواده مرحوم آیت الله حاج میرزا مهدی بروجردی و داماد مكرم حضرت امام خمینی(ره) در شهریور ماه 1312 ه.ق در خانواده ای مذهبی و اهل علم در شهر مقدس قم متولد شد. آشنایی ایشان با حضرت امام به واسطه پدرشان (محمد حسین بروجردی)   كه از
وستان امام بود  از همان اوان كودكی شروع شده بود.
وی در آذر ماه 1340 هجری  شمسی  و در سن بیست و هشت سالگی با دختر امام (خانم زهرا مصطفوی) ازدواج می كند. ثمره این ازدواج میمون، دو فرزند به نامهای مسیح بروجردی و لیلی بروجردی است.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرستان قم و مقاطع لیسانس، فوق لیسانس و دكترا را در دانشگاه تهران پایان رسانید و با تدریس در مقاطع گوناگون تحصیلی از دبیرستان تا دانشگاه به تربیت دانش آموزان و دانشجویان پرداخت.
ایشان در عمر پر بركت خویش از سال های نخستین شكل گیری انقلاب اسلامی در كنار حضرت امام(س)، چون امینی صادق، حضوری موثر داشت و در سال های پس از انقلاب اسلامی با پذیرش مسئولیت های گوناگون علمی، فرهنگی و اجرایی در راستای تحكیم مبانی انقلاب اسلامی نقش بسزایی داشت.
از جمله مسئولیت های ایشان، می توان به حضور در وزارت آموزش و پرورش و وزارت امور خارجه در كابینه شهید رجایی   به عنوان قائم مقام وزیر   و قائم مقام وزارت ارشاد، ریاست پژوهشگاه علوم انسانی، سفارت جمهوری اسلامی ایران در فنلاند و ریاست مركز بین المللی گفت و گوی تمدن ها اشاره كرد.
دكتر محمود بروجردی پس از سالها تلاش و فعالیت در مراكز مختلف آموزشی، علمی، فرهنگی و اجرایی در داخل و خارج از كشور از جمله وزارت امور خارجه، مركز مطالعات علمی و فرهنگی و... بازنشسته شدند. و سرانجام در صبحگاه شنبه 7 اسفند 89 دار فانی را وداع گفتند.
خاطره دکتر محسن رضایی:
روزهایی که برای ملاقات امام (ره) و ارائه گزارش های جنگ از جبهه به جماران می رفتم و امام را ملاقات می کردم، پس از ملاقات، غالبا آقای بروجردی را می دیدم. همیشه کنار امام بودند و بعضا در یک محلی جلوی بیت امام با احمد آقا و ایشان می نشستیم و با توجه به روحیه با نشاط و شوخ ایشان، ساعتی گفت وگو می کردیم.
ایشان در عمر پر بركت خویش از سال های نخستین شكل گیری انقلاب اسلامی در كنار حضرت امام(س)، چون امینی صادق، حضوری موثر داشت و در سال های پس از انقلاب اسلامی با پذیرش مسئولیت های گوناگون علمی، فرهنگی و اجرایی در راستای تحكیم مبانی انقلاب اسلامی نقش بسزایی داشت.
بعضی مواقع هم شهید بزرگوار آیةالله صدوقی به جمع ما اضافه می شد و یک بار که بحث و شوخی ما بالا گرفت، آقای صدوقی با همان لهجه یزدی خود، به آقای بروجردی گفتند که شما برهان قاطع می گویید! از آن به بعد، هر گاه به جماران می رفتم، آقای بروجردی که از دورادور من را می دید، می گفت، برهان قاطع دارید؟ و هر دو می خندیدیم.
ایشان انسانی خوش قلب و بسیار باصفا بود. در این اواخر، معاون ایشان در ایام سفارت ایشان در فنلاند، برایم نقل می کرد که:
 «یک معترضی بود در فنلاند که هر چند روزی یک بار می آمد و در بیرون سفارت بد و بیراه می گفت و حتی یک بار می خواست با وسایل آتش زا در چوبی سفارت را آتش بزند که پلیس فنلاند آمد و او را دستگیر کرد، ولی آقای بروجردی گفت وی را آزاد کنید.
با وجود این، آن فرد معترض، هفته های بعد هم می آمد و فحاشی می کرد که آقای بروجردی می گفتند، بروید و از او پذیرایی کنید و یک بار هنگامی که برای او شربت بردند، او با عصبانیت زیر لیوان زد و آن را شکست.
دوباره یک هفته بعد، همان فرد آمد و سر و صدا راه انداخت. آقای بروجردی خودش رفت و با او سخن گفت. او با این که کمی  آرام شده بود، باز هم با فحاشی از آنجا رفت.
فردای آن روز، همان فرد آمد و گفت: می خواهم با سفیر صحبت کنم. وقتی آقای بروجردی آمد به او گفت: مشکلت چیست؟
آن فرد گفت: 23 سال است که نمی گذارند، به ایران بروم.
آقای بروجردی گفت: اگر ویزا بدهیم که به ایران بروی، مشکلت حل می شود؟
وی گفت: نه. اگر من بروم، مرا می گیرند.
آقای بروجردی گفت: چنین چیزی واقعیت ندارد.
او گفت: در تلویزیون های اینجا می گویند که در ایران فضای خفقان بسیار بدی است.
 که آقای بروجردی به او گفت: اینها تبلیغات است و کسی با تو کاری ندارد و برای همین به او ویزا داد.
وی پس از مدتی که به ایران آمد و برگشت، به کلی پشیمان شده بود و مرتب در مراسم سفارت شرکت می کرد و از طرفداران جمهوری اسلامی شد.