بررسي تحليلي مقاله احمد رشيدي مطلق
مقدمه
عصر روز 17 دی، در شماره 15506 روزنامه اطلاعات، در دو ستون سمت چپ صفحه 7 که شناسه «نظرها و اندیشهها» را دربرداشت، مقالهای با تیتری سرخ رنگ درج شده بود که انتشار آن، سبب به وجود آمدن موجی گسترده از ناآرامیها در میان مردم شد و این ناآرامی همچنان ادامه داشت تا به پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 انجامید. در این مقاله به امام خمینی بیپرده و به دور از نزاکت مطبوعاتی حمله شده بود، به گونهای که از او بهعنوان «مردی ماجراجو، ولی بیاعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری و بهخصوص جاهطلب» یاد شده بود. «مردی که سابقهاش مجهول بود و به قشریترین و مرتجعترین عوامل استعمار وابسته بود و چون در میان روحانیون عالی مقام کشور، با همه حمایتهای خاص، موقعیتی به دست نیاورده بود، در پی فرصت میگشت که به هر قیمتی هست، خود را وارد ماجراهای سیاسی کند و اسم و شهرتی پیدا کند.» اوج این پردهدری و بیاحترامی نویسنده یا نویسندگان این مقاله که با نام مستعار احمد رشیدی مطلق به امضا رسیده بود را میتوان در جملات ذیل آشکارا مشاهده کرد: «روحالله خمینی، عامل مناسبی برای این منظور [شکست انقلاب سفید؟] بود و ارتجاع سرخ و سیاه، او را مناسبترین فرد برای مقابله با انقلاب ایران یافتند. و او کسی بود که عامل واقعه ننگین روز 15 خرداد شناخته شد. روحالله خمینی معروف به «سید هندی» بود. درباره انتصاب او به هند هنوز حتی نزدیکترین کسانش توضیحی ندادند. به قولی، او مدتی در هندوستان به سر برده و در آنجا با مراکز استعماری انگلیس ارتباطاتی داشته است.» در ادامه نیز اتهامات دیگری از سوی نویسنده یا نویسندگان مقاله به امام خمینی نسبت داده شده است. اين مقاله، در پي پاسخگويي به اين پرسشهاست که: نويسنده يا نويسندكان مقاله احمد رشيدي مطلق چه كساني بودند؟ اهداف نويسندگان آن چه بود؟ و اساساً انتشار آن مقاله چه واكنشها و نتايجي دربرداشت؟
اکنون به منظور فهم هرچه بیشتر این اقدام که ارکان حکومت پهلوی را به لرزه درآورد، به گونهای که در مدت 400 روز پس از انتشار آن، رژیم شاهنشاهی از هم پاشید، ابتدا مقاله را میآوریم و سپس به تحلیل آن میپردازیم.
تاریخ 17/10/2536
ایران و استعمار سرخ و سیاه، احمد رشیدی مطلق
این روزها به مناسبت ماه محرم و عاشورای حسینی، بار دیگر اذهان متوجه استعمار سرخ و سیاه یا به تعبیر دیگری، اتحاد استعمار کهنه و نو شده است.
استعمار، سرخ و سیاهش، کهنه و نویش، روح تجاوز و تسلط و چپاول دارد و بااینکه خصوصیت ذاتی آنها همانند است، خیلی کم اتفاق افتاده است که این دو استعمار شناخته شده تاریخ، با یکدیگر همکاری نمایند، مگر در موارد خاصی که یکی از آنها، همکاری نزدیک و صمیمانه و صادقانه هر دو استعمار در برابر انقلاب ایران به خصوص برنامه اصلاحات ارضی در ایران است.
سرآغاز انقلاب شاه و ملت در روز ششم بهمنماه 2520 شاهنشاهی [1340 ش]، استعمار سرخ و سیاه ایران را که ظاهراً هرکدام در کشور ما برنامه و نقشه خاصی داشتند، با یکدیگر متحد ساخت که مظهر این همکاری صمیمانه، در بلوای روزهای پانزدهم و شانزدهم خردادماه 2522 [1342ش] در تهران آشکار شد.
پس از بلوای شوم پانزدهم خرداد که به منظور متوقف ساختن و ناکام ماندن انقلاب درخشان شاه و ملت پیریزی شده بود، ابتدا کسانی که واقعه را مطالعه میکردند، دچار یک نوع سردرگمی عجیبی شده بودند؛ زیرا در یک جا رد پای استعمار سیاه و در جای دیگر، اثر انگشت استعمار سرخ در این غائله به وضوح دیده میشد.
از یک سو، عوامل تودهای که با اجرای برنامه اصلاحات ارضی، همه امیدهای خود را برای فریفتن دهقانان و ساختن (انجمنهای دهقانی) نقش بر آب میدیدند، در برابر انقلاب دست به آشوب زدند و از سوی دیگر مالکان بزرگ که سالیان دراز میلیونها دهقان ایران را غارت کرده بودند، به امید شکستن این برنامه و رجعت به وضع سابق، دست و پول در دست عوامل تودهایت و ورشکستگان دیگر سیاسی گذارده بودند و جالب اینکه این دسته از کسانی که باور داشتند میتوانند چرخ انقلاب را از حرکت بازدارند و اراضی واگذار شده به دهقانان را از دست آنها خارج سازند، دست به دامن عالم روحانیت زدند؛ زیرا میپنداشتند که مخالفت عالم روحانیت که در جامعه ایران از احترام خاص برخوردار است، میتواند نه تنها برنامه انقلاب را دچار مشکل سازد، بلکه همانطور که یکی از مالکان بزرگ تصور کرده بود، دهقانان زمینها را بهعنوان زمین غصبی پس بدهند، ولی عالم روحانیت هوشیارتر از آن بود که علیه انقلاب شاه و ملت که منطبق با اصول و تعالیم اسلامی و به منظور اجرای عدالت و موقوف شدن استثمار فرد از فرد توسط رهبر انقلاب ایران طراحی شده بود، برخیزد.
مالکان که برای ادامه تسلط خود همواره از ژاندارم تا وزیر، از روضهخوان تا چاقوکش را در اختیار داشتند، وقتی با عدم توجه عالم روحانیت و در نتیجه مشکل ایجاد موج علیه انقلاب روبهرو شدند و روحانیون برجسته حاضر به همکاری با آنها نشدند، درصدد یافتن یک (روحانی) برآمدند که مردی ماجراجو، بیاعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری و به خصوص جاهطلب باشد و بتواند مقصود آنها را تأمین نماید و چنین مردی را آسان یافتند.
مردی که سابقهاش مجهول بود و به قشریترین و مرتجعترین عوامل استعمار وابسته بود و چون در میان روحانیون عالیمقام کشور با همه حمایتهای خاص، موقعیتی به دست نیاورده بود، در پی فرصت میگشت که به هر قیمتی هست، خود را وارد ماجراهای سیاسی کند و اسم و شهرتی پیدا کند.
روحالله خمینی، عامل مناسبی برای این منظور بود و ارتجاع سرخ و سیاه او را مناسبترین فرد برای مقابله با انقلاب ایران یافتند و او کسی بود که عامل واقعه ننگین روز پانزده خرداد شناخته شد.
روحالله معروف به (سید هندی) بود. درباره انتصاب او به هند، هنوز حتی نزدیکترین کسانش توضیحی ندارند. به قولی، او مدتی در هندوستان به سر برده و در آنجا با مراکز استعماری انگلیس ارتباطاتی داشته است و به همین جهت به نام (سید هندی) معروف شده است. قول دیگر این بود که او در جوانی اشعار عاشقانه میسروده و به نام (هندی) تخلص میکرده است و به همین جهت به نام هندی معروف شده است و عدهای هم عقیده دارند که چون تعلیمات او در هندوستان بود، فامیل هندی را از آن جهت انتخاب کرده است که از کودکی تحت تعلیمات یک معلم [هندی] بوده است.
آنچه مسلم است، شهرت او به نام غائلهساز پانزده خرداد، به خاطر همگان مانده است. کسی که علیه انقلاب ایران و به منظور اجرای نقشه استعمار سرخ و سیاه کمر بست و به دست عوامل خاص و شناخته شده علیه تقسیم املاک، آزادی زنان، ملی شدن جنگلها، وارد مبارده شد و خون بیگناهان را ریخت و نشان داد هستند هنوز کسانی که حاضرند خود را صادقانه در اختیار توطئهگران و عناصر ملی بگذارند.
برای ریشهیابی از واقعه پانزده خرداد و نقش قهرمان آن، توجه به مفاد یک گزارش و یک اعلامیه و یک مصاحبه کمک مؤثر خواهد کرد.
چند هفته قبل از غائله 15 خرداد و گزارشی از طرف سازمان اوپک منتشر شد که در آن ذکر شده بود: (درآمد دولت انگلیس از نفت ایران چند برابر مجموع پولی است که در آن وقت عاید ایران میشد)...
چند روز قبل از غائله، اعلامیهای در تهران فاش شد که یک ماجراجوی عرب به نام (محمدتوفیق القیسی) با یک چمدان محتوی ده میلیون ریال [دلار؟] پول نقد در فرودگاه مهرآباد دستگیر شده که قرار بود این پول در اختیار اشخاص معینی گذارده شود.
چند روز پس از غائله، نخستوزیر وقت در یک مصاحبه مطبوعاتی فاش کرد: (بر ما روشن است که پولی از خارج میآورده و به دست اشخاصی میرسیده و در راه اجرای نقشههای پلید، بین دستجات مختلف تقسیم میشده است.) خوشبختانه انقلاب ایران پیروز شد و آخرین مقاومت مالکان بزرگ و عوامل تودهای درهم شکسته شده و راه برای پیشرفت و تعالی و اجرای اصول عدالت اجتماعی هموار شد. در تاریخ انقلاب ایران، روز پانزدهم خرداد بهعنوان خاطرهای دردناک از دشمنان ملت ایران باقی خواهد ماند و میلیونها مسلمان ایرانی به خاطر خواهند آورد که چگونه دشمنان ایران هر وقت منافعشان اقتضاء کند، با یکدیگر همدست میشوند، حتی در لباس مقدس و محترم روحانی. (اطلاعات، ش 15506: 7)
این بود رونوشتی از مقاله 17 دی 1356 که به دلیل اشراف بیشتر به محتوای آن، بدون دخل و تصرف ارائه شد.
نویسنده یا نویسندگان مقاله
شماری که نگارش این مقاله توهینآمیز را به داریوش همایون نسبت میدهند، کم نیستند، ولی به دلیل جلوگیری از اطاله کلام، تنها به بیان چهار تن از آنها بسنده میکنیم:
1. ارتشبد عباس قرهباغی، آخرین رئیس ستاد ارتش شاهنشاهی
نوشته شدن مقالهای... علیه آقای خمینی که گویا توسط آقای داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی دولت وقت، در روزنامه اطلاعات 17 دیماه 1356 صورت گرفت و منجر به جریانات و حوادث شهر قم در روز 19 دی ماه گردید... . (قرهباغی، 1368: 13)
2. ویلیام لوییس
داریوش همایون، وزیر اطلاعات، که خود این مقاله را نوشته بود (و این امر را در همان سال گروه کارکنان روزنامه در مرحله بعدی اعطای آزادیهای بیشتر فاش ساخت)، به هیئت تحریریه اعلام داشت که خود شاه در انتشار عاجل آن اصرار دارد. (لوییس، 1362: 142)
3. نیکی. آر. کدی
مقاله مزبور از داریوش همایون، وزیر اطلاعات، سرمنشاء گرفته بود. (او یکی از دانشجویان مخالف شاه در گذشته بود که در بعدها در رژیم [پهلوی] ترقی بسیار کرد). (کدی، 1377: 357 و 358)
4. طلوعی
هویدا سرانجام با ترتیب انتشار مقاله توهینآمیز نسبت به آیتالله خمینی در روزنامه اطلاعات، کاریترین زهر خود را به حکومت آموزگار ریخت، غافل از آنکه اگر آموزگار با این کار مسند قدرت را از دست خواهد داد، او جانش را بر سر آن خواهد گذاشت. مقاله کذایی به ابتکار هویدا از دربار تهیه شده و شاه که پس از سفر کارتر به ایران و تمجید و ستایش از شاه، بیش از پیش به خود غرّه شده بود، بر انتشار این مقاله صحه گذاشت و حتی لحن آن را تندتر کرد. مقاله از طریق وزیر اطلاعات کابینه آموزگار (داریوش همایون) بدون اینکه نخستوزیر از مضمون آن اطلاع داشته باشد به روزنامه اطلاعات ارسال شد . (طلوعی، 1374: 753 و 754)
داریوش همایون، ماجرا را آنگونه که در میان همگان مشهور است، نمیپذیرد. وی شاه را مسئول اصلی آمادهسازی آن مقاله میداند و میگوید آن مقاله به دستور او (شاه) و به وسیله دفتر مطبوعاتی هویدا، تهیه و تنظیم شده و او تنها مجری دستوری بوده است که از سوی رئیس حکومت به وزارت اطلاعات و جهانگردي که وی در رأس آن قرار داشت، صادر گشته است. از این رو، وی هیچ نقشی در تهیه و نگارش مقاله نداشته و صرفاً واسطه انتقال آن به روزنامه اطلاعات بوده است.
... مقاله روزنامه اطلاعات که نه نخستین و نه آخرین اشتباه در یک سلسله دراز اشتباهات بود، و در آن به [امام] خمینی بهعنوان نماینده ارتجاع سیاه و دارای اصل و نسب غیرایرانی (هندی) اشاره شده بود، به دستور شاه در دفتر مطبوعاتی هویدا، وزیر دربار که قبلاً نخستوزیری بود، تهیه گردید که مرتباً از سالها پیش مقالاتی برای انتشار در مطبوعات تهیه میکرد و به چاپ میرساند. متن اولیه مقاله به دستور خود شاه تغییر یافت و تندتر نوشته شد. مطالب اساسی همانها بود که خود شاه چند سالی پیش در مصاحبهای با یک جمله امریکایی درباره خمینی گفته بود... مقاله در گوشهای از روزنامه اطلاعات چاپ شد و عده کمی (از جمله خود من) آن را خواندند. بیشتر مطالبی که در آن مقاله به زبانها افتاد، اغراقآمیز است. (تبرائیان، 1383: 535)
اما نکتهای که در اینجا نباید از آن غافل ماند، این است که اولاً بنا به نوشته همايون: «مطالب اساسی همانها بود که خود شاه چند سالی پیش در مصاحبهای با یک مجله امریکایی درباره خمینی گفته بود»، درست است که نگارنده نتوانسته است به مصاحبه شاه با آن مجله امریکایی دست یابد، ولی بعید مینماید شاه شخصاً و بدون استفاده از اسمی مجهولالهویه مانند احمد رشیدی مطلق و...، توانسته باشد به این صراحت به مرجع تقلید بزرگ شیعیان اهانت کند. ممکن است شاه درباره اصل و نسب ایشان سخنانی گفته باشد، ولی چیزی که مورد اعتراض و خشم انقلابی مردم قرار گرفت و رژیم پهلوی را با یکی از بزرگترین چالشها روبهرو ساخت، اتهامات بیاساسی بود که به امام خمینی نسبت داده شده بود و این مسئله چنان احساسات دینی مردم را جریحهدار ساخت و چنان آنها را آشفت که سرانجام، سبب سقوط حکومت پهلوی شدند.
با این وجود، چنانکه اشاره شد، عامل اصلی تهیه و انتشار این مقاله، داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی کابینه آموزگار، قلمداد شده است. (مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378: 36) حتی اگر فکر اصلی تهیه آن نیز از داریوش همایون صادر نشده باشد، او نمیتواند خود را از این عمل مبرا کند؛ زیرا همانگونه که از خاطرات برخی رجال و اسناد و مدارک برمیآید، او نقشی اساسی در اینباره داشته است.
با نگاهی کوتاه به ساختار قدرت در دوره پهلوی، بر همگان روشن میشود که ارادهای برتر از خواست داریوش همایون و هویدا در اینباره تصمیم گرفته است و اینها تنها مجریان این طرح بودهاند. اگرچه نگارنده سعی در بیتقصیر جلوه دادن همایون و هویدا ندارد، ولی این مقاله از مقامی بالاتر از اراده اینها ناشی شده است.
این موضوع با توجه به مواضع و نظرات شاه درباره روحانیت، بهتر قابل درک است. او پیش از این نیز به مقام روحانیت اهانتهایی روا داشته بود، بدین ترتیب که وی در سفرش به قم در چهارم بهمن 1341، هنگامی که با استقبال مردم و روحانیون قم روبهرو نشد، «خشم خود را با رکیکترین عبارات علیه روحانیت و مردم ابراز نموده» بود. (انصاری، 1386: 42)
بر اساس آنچه از پا نوشت مترجم كتاب خدمتگزار تخت طاووس برميآيد، شاه نیز خود را از دست داشتن در نگارش و چاپ این مقاله، مبرا و داریوش همایون را مقصر میداند.
... دلیل ناراحتی و تنفر شاه از داریوش همایون نیز به ماجرای نامه معروف «احمد رشیدی مطلق» برمیگردد که این نامه به توصیه داریوش همایون (اسرائیلیها؟) و تصویب شاه انتشار یافته بود تا در موقع حضور «کورت والدهایم» در ایران بتواند بزغم آنها نقشی در راه زشت جلوه دادن مخالفین رژیم ایفا کند، ولی بعدها که شاه دید نتیجه کار جز ضرر و پیامد مصیبتبار برایش نداشته، طراح این نقشه را به قول آموزگار، «وزیر اطلاعات نکبتی»] همايون [لقب داد. (راجی، 1374: 239)
احسان نراقی، از قول یکی از مأموران ساواک که در زندان با او سخن گفته است، دراینباره چنین میگوید:
داستان از این قرار بود که پس از فوت حاج آقا مصطفی خمینی [اول آبان 56] در نجف، شخصیتهای ملی و مذهبی در داخل و خارج از کشور طی نامههای متعدد به آقای خمینی تسلیت گفتند. یاسر عرفات هم نامه تسلیتی برای آقای خمینی فرستاد. ایشان جوابی تند در سه صفحه نوشت و در آن یادآور شد عزای من فقط بابت مصطفی نیست؛ تا زمانی که شر این آدم (شاه) از سر ما کم نشود، عزادارم. میدانید که جلسههای ختم آن مرحوم در تهران و شهرستانها برگزار شد و در این مراسم تظاهراتی مبنی بر حمایت از آقای خمینی آشکار شد. نصیری، رئیس ساواک، در گزارشهای خود به شاه وقتی متن نامهها و اعلامیههای آقای خمینی را میفرستاد، شاه خیلی ناراحت میشود و میگوید: باید خمینی را رسوا کرد. لذا دستور تهیه مقالهای را به نصیری داد تا ایشان را مورد حمله قرار دهد. نصیری نامه را تهیه کرد. شاه پس از خواندن متن نامه گفته بود: این کافی نیست؛ تندتر بنویسید. (مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381: 241 و 242)
عباس میلانی نیز در کتاب معمای هویدا، این مقاله را حاصل خشم شاه از اعلامیه امام مبنی بر رنگ باختن غم فقدان فرزند در مقابل جنایات رژیم میداند، ولی تهیه این مقاله را به هویدا نسبت میدهد:
لحن تند اعلامیه، شاه را به خشم آورد. درجا دستور داد ساواک مقالهای در جواب اعلامیه تدارک کند و در آن آیتالله خمینی را از روی کینه بهعنوان هندزادهای که جاسوس بیگانه بوده، باد حمله بگیرد.
شاه در همان روز، بیآنکه به ساواک چیزی بگوید، به هویدا هم دستوری مشابه داده، هویدا هم بلافاصله کار تهیه مقاله را به دو نفر از همکاران محول کرد.
وی همچنین با اشاره به نقش داریوش همایون دراینباره مینویسد:
چهل و هشت ساعت بعد از فرمان خشمآگین شاه، هویدا به داریوش همایون که در آن زمان وزیر اطلاعات بود، زنگ زد و گفت: «مقالهای هست که باید آن را به فرمان اعلیحضرت چاپ کنید. آن را بهوسیله پیک مخصوص به دفتر کارتان فرستادم». دقایقی بعد، یکی از کارمندان دفتر هویدا وارد اتاق کار همایون شد. پاکتی مهر و موم شده به همراه داشت از پاکتهای رسمی وزارت دربار. آن را برای سردبیر روزنامه اطلاعات فرستاد... وقتی از او پرسیدم که چرا پاکت را باز نکرد، جوابی ساده داشت. میگفت: چون میدانستم اگر امر شاه باشد، دیگر چارهای جز چاپ مقاله نخواهیم داشت.» (میلانی، 1382: 380ـ 382)
در تصدیق نظرات فوق باید افزود حتی هنگامی که مدیر مسئول روزنامه اطلاعات از چاپ مقاله مزبور به دلیل ترس از عواقب آن طفره میرود و موضوع را با آموزگار ـ نخست وزیر ـ در میان میگذارد و وقتی آموزگار از آن اظهار بیاطلاعی میکند، فرهاد مسعودی تنها با اصرار محمدرضا شاه مبنی بر چاپ مقاله فوق، قبل از سفرش به مصر با چاپ آن موافقت مینماید. (مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378: 36)
براساس آنچه گفته شد، کار تهیه و انتشار این مقاله، بنا به دستور محمدرضا شاه و با آگاهی کامل او به انجام رسیده است، ولی همانگونه که قبلاً نیز اشاره شد، نام داریوش همایون نزد مردم و دستاندرکاران انقلاب بهمثابه احمد رشیدی مطلق واقعی برده میشد. به همین دلیل در ادامه، مختصری از زندگینامه داریوش همایون را میآوریم تا با زوایای شخصیت این فرد بیشتر آشنا شویم.
زندگینامه داریوش همایون
داریوش همایون فرزند نورالله، در مهرماه سال 1307 در تهران به دنیا آمد. پدر وی ابتدا از کارمندان اداره حسابداری مجلس شورای ملی بود که پس از چندی به وزارت دارایی منتقل شد و تا فرا رسیدن دوران بازنشستگی در همان وزارتخانه مشغول به کار بود. (تبرائیان، 1383: 19) نورالله در طول عمرش سه زن اختیار نمود. محصول این ازدواجهای متناوب، 4 پسر بود که داریوش ثمره اولین ازدواج و فرزند ارشد نیز به شمار میرود. (همان: 37 و 38)
همایون در 7 سالگی جهت فراگیری تحصیلات ابتدایی وارد مدارس فیروز بهرام و ابن سینا شد و پس از آن در دبیرستان علامه، (مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378: 63) دوره متوسطه را به اتمام رساند.(تبرائیان، 1383: 20) وی پس از گرفتن دیپلم در وزارت دارایی به کار پرداخت و یک سال بعد وارد دانشگاه تهران شد و در رشته حقوق به تحصیل پرداخت و در سال 1335 در مقطع دکترای رشته علوم سیاسی ثبتنام نمود. (مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378: 13)
پس از شهریور 1320، وی به صحنه سیاست قدم نهاد، به گونهای که در سال 1325، وارد گروهی به نام انجمن گردید و مدتی نیز در حزب پاپ ایانیست فعالیت کرد و سپس در سال 1331 وارد حزب تازه تأسیس سومکا شد. در این دوره بود که مأموریت خود را بهعنوان عامل انگلیس در ایران آغاز نمود و آن هم طرح نفوذ در جبهه ملی بود که به خوبی از عهده آن برآمد. با پیروزی کودتای 28 مرداد، وی 20 روز به شکلی صوری در بازداشت کودتاگران به سر برد و سپس با آغاز همکاری با روزنامه اطلاعات، بار دیگر به صحنه سیاست بازگشت و تا مرتبه ریاست این روزنامه هم پیش رفت، ولی از این نکته غافل ماند که پس از کودتای 28 مرداد که نقش امریکاییها در سیاست ایران نمود بیشتری یافت، وی نیز به سوی امریکا متمایل شد، بهگونهای که در سال 1339، از افراد نفوذی آن کشور در جبهه ملی به شمار میرفت. پس از آن، همایون به سندیکاری نویسندگان و خبرنگاران پیوست و سپس به استخدام مؤسسه انتشارات فرانکلین درآمد.
همایون در سال 1346 روزنامه آیندگان را تأسیس کرد و با شکلگیری حزب رستاخیز در سال 1353، به عضویت آن درآمد و حتی در سال 1355، سمت قائممقامی آن را نیز به دست آورد. همچنین چند ماه بیشتر از دوران نخستوزیری آموزگار نگذشته بود که او بهعنوان وزیر اطلاعات و جهانگردی دولت آموزگار برگزیده شد. در این دوره بود که همان مقاله (ایران و استعمار سرخ و سیاه) را در روزنامه اطلاعات به چاپ رساند.
داریوش همایون با اوجگیری انقلاب از جمله «منفورین» دستگیر شده به وسیله رژیم پهلوی در دوره دولت نظامی ازهاری بود که موفق به فرار شد و پس از چند ماه اقامت مخفی در ایران، ابتدا به ترکیه، سپس به فرانسه گریخت و در پاریس به همسرش، هما زاهدی پیوست و در آنجا به جریان سلطنتطلب حول محور رضا پهلوی نزدیک شد. او در سال 1369 به انتشار ناموفق روزنامه آیندگان در لوس آنجلس پرداخت و اکنون نیز از حامیان تلویزیون جام جم به شمار میرود و در عین حال به متحد کردن نیروهای اپوزاسیون خارج از کشور، نگارش مقاله علیه جمهوری اسلامی و نیز مصاحبه با رسانههای مخالف نظام جمهوری اسلامی ایران مشغول است و میکوشد که خود را چهرهای دموکرات و حامی مشروطه سلطنتی نشان دهد. (همان: 43ـ 41)
اهداف انتشار این مقاله
عدهای همچون فریدون هویدا، برادر امیرعباس هویدا، نگاشتن آن مقاله را نتیجه خشم شاه از ورود نوارهای سخنرانی امام خمینی به ایران و کوتاهی و ناتوانایی مأموران امنیتی در جلوگیری از ورود آنها به ایران میداند:
موقعی که خبر ورود و پخش قاچاقی نوارهای خمینی به گوش شاه رسید، او را بهشدت نسبت به سستی پلیس امنیتی خود خشمگین کرد و برای آنکه ضمن عمل مقابله به مثل، دست به انتقامجویی زده باشد، بدون مشورت با کسی، دستورداد مقالهای سراپا بدگویی و ناسزا برای صدمه زدن و تخریب خمینی انتشار یابد. وزیر اطلاعات آن زمان (داریوش همایون که شوهر خواهر اردشیر زاهدی بود) را مأمور این کار کرد و نیز یکی از روزنامههای مهم تهران را وادارساخت تا این مقاله را به چاپ برساند، ولی انتشار این مقاله همچون جرقهای بود که با شبکه باروت تماس پیدا کرده باشد. (هویدا، 1374: 18)
حمید انصاری، از نزدیکان امام خمینی نیز این مقاله را ناشی از حس انتقامجویی رژیم میداند:
شهادت آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان 1356 مراسم پرشکوهی که در ایران برگزار شد، نقطه آغازی بر خیزش دوباره حوزههای علمیه و قیام جامعه مذهبی ایران بود... [بنابراین،] رژیم شاه با درج مقالهای توهینآمیز علیه امام در روزنامه اطلاعات انتقام گرفت. (انصاری، 1386: 96)
بر مبنای اظهارات برخی رجال حکومت پهلوی، این مقاله نه در مقابله با حملات امام به رژیم پهلوی که پس از شهادت حاج آقامصطفی شدیدتر شده بود، بلکه در امتداد سیاست ارائه شده فضای باز سیاسی بهوسیله حزب دموکرات امریکا بود تا بدین طریق هم توان نیروی مخالفان بهویژه اسلامگرایان سنجیده شود و هم قدرت مذهبیون به امریکا نمایانده شود. احسان نراقی دراینباره میگوید:
شبی در یک مراسم میهمانی احمد قریشی را دیدم و به او گفتم: این نوشته [مقاله احمد رشیدی مطلق] چقدر تحریکآمیز بود؛ گفت: در جلسه کمیته مرکزی حزب رستاخیز، همین موضوع مطرح بود. داریوش همایون هم آنجا بود و گفت: ما آب ریختیم در سوراخ مورچه تا مورچهها بیرون بیایند. تز آقایان این بود کسانی که اهل مبارزه هستند، خود را نشان دهند. شاه در مقابل سیاست حزب دموکرات امریکا و کارتر در خصوص باز شدن فضای سیاسی، هدفش آن بود که اگر ما آزادی بدهیم، اسلامیها با تودهایها سربلند خواهند کرد. بنابراین، شاه مایل بود با این کار سر و صدایی بلند شود و مخالفین مذهبی حکومت نمایان شوند. (مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1378: 240)
با نگاهی به مطالب بیان شده، میتوان گفت رژیم از انتشار این مقاله، اهداف زیر را در نظر داشته است:
1. تخریب چهره سیاسی ـ دینی امام خمینی، بهگونهای که در «جاهطلب» و «بیاعتقاد» خواندن او، سعی داشتند به وجهه مذهبیاش آسیب رسانند و با «وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری» قلمداد کردن وی، در نظر داشتند چهره سیاسیاش را تخریب نمایند و او را عامل بیگانگان در میان مردم و انقلابیون جلوه دهند تا نهضت در حال پیروزی را به حرکتی بیرهبر بدل سازند.
2. درصدد بودند میان روحانیان تفرقه افکنند. برای این منظور، در اواسط و اواخر مقاله با شماری از روحانیان سنتی که مخالفت جدی با رژیم نداشتند، با احترام برخورد شده است. از این رو، آنان میخواستند تا بدین وسیله، روحانیان مبارز بهویژه در رأس آنها، امام را که به قول تهیهکنندگان مقاله، «حتی در لباس مقدس و محترم روحانی» علیه حکومت پهلوی برخاستهاند، با آن عده از روحانیان سنتی درگیر سازند تا با این راهکار، بخشی از پیکان مخالفت با رژیم پهلوی، به درون خود روحانیت و انقلابیون انتقال یابد، ولی این سیاست نیز کارگر نیفتاد؛ زیرا در این زمان، انقلابیون به پختگی لازم رسیده بودند که نمونه بارز آن، موضعگیری آیتالله گلپایگانی است. وی که برای طلاب معترض و تظاهرکنندگان مدرسه خان قم که در منزل او گرد آمده بودند، سخن میگفت، از این موضوع این گونه پرده برداشت.
دیشب روزنامه را برایم خواندند. خیلی ناراحت شدم. مدتی است که به دین و روحانیت جسارت میکنند. دستگاهها میگویند روحانیت با ما بودند، در صورتی که هم مراجع با برنامه آنها مخالف هستند و این را همه میدانند و حالا هم مخالف هستیم و بعداً هم مخالف خواهیم بود.
در ادامه، وی طلاب را به اتحاد فراخواند و خاطر نشان ساخت که رژیم از اختلافات ما سوءاستفاده میکند. از این رو، و اختلافات را «... از آمدن کارتر به ایران، بدتر و زیانآورتر» توصیف کرد. (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، 1386: 167)
3. از اهداف دیگر این مقاله، میتوان به بدبین کردن دهقانان به انقلابیون مذهبی اشاره کرد. دهقانان که پس از اصلاحات ارضی، صاحب زمین شده بودند، هرچند بیشتر آنها از اثرات سوء این اصلاحات رنج میبردند، در هر حال از بازگشت به دوره قبل از آن ناراضی بودند و دقیقاً این مقاله سعی در هراساندن این دسته از دهقانان داشت تا بدین وسیله، آنها را در مقابل انقلابیون قرار دهد. به هر حال، نگارش و انتشار این مقاله در آن دوره پرالتهاب که مردم دیگر کاملاً تحت زعامت امام خمینی و مذهبیون قرار گرفته بودند و جرقهای لازم بود تا رژیم پهلوی سقوط کند، اشتباهی بزرگ بود.
واکنشهای به عمل آمده در برابر انتشار این مقاله
برخی از پژوهشگران تاریخ معاصر انتشار این مقاله را در اوضاع و احوال آن روز ایران، به جرقهای در انبار باروت تشبیه کردهاند.
اولین جرقه انقلاب در نيمه دوم دي 1357، تنها هشت روز پس از عزیمت کارتر از ایران زده شد. این جرقه، مقاله توهینآمیزی بود که به دستور داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردي وقت، علیه امام خمینی در روز نامه مهم اطلاعات منتشر شد. (روبین، 1363: 149)
از دیدگاه این طیف از پژوهشگران، این عمل، از نخستین قدمهایی بود که رژیم پهلوی، برای نابودی خود برداشت:
در ماه ژانویه سال 1978 (دیماه 1356)، رژیم نشان داد که در ارزیابی قدرت مخالفین مذهبی خود دچار سوء محاسبه عجیبی است و یکی از قدمهای نابودکننده خود را برداشت. به حسب گزارشات موجود، به دستور شاه مقالهای در روزنامه نیمهرسمی اطلاعات چاپ شد که در آن بهشدت به آیتالله خمینی حمله و توهین شده بود. (کدی، 1377: 357)
نیکی. آر. کدی، نویسنده سطور فوق در ادامه درباره پیامدهای انتشار آن مقاله چنین مینويسد:
دست زدن به چنین افترایی نشان میداد که رژیم تا چه حد درصدد بدنام کردن و بیاعتبار ساختن آیتالله خمینی است، اما حوادث بعدی نشان داد که این عمل از سوءمحاسبههای بسیار وخیم رژیم بوده است. (همان: 358)
قيام 19 دی قم
نخستین واکنش در برابر این مقاله توهینآمیز، در روز 18 دی 1356 اتفاق افتاد؛ یعنی یک روز پس از درج مقاله در روزنامه اطلاعات. طلاب مدرسه خان قم پس از خواندن قسمتهایی از آن، هنگامی که به نام امام خمینی رسیدند، صلوات بلندی فرستادند و از همان لحظه تظاهرات و شعار آغاز شد. آنان در همان حال به منزل آیتالله گلپایگانی رفتند و همان گونه که قبلاً نیز اشاره شد، وی جمعیت معترض را به اتحاد و عدم مخالفت با یکدیگر فراخواند. هنگامی که سخنرانی به پایان رسید، به سوی منزل آیتالله شریعتمداری رهسپار شدند که در میان راه، با حمله مأموران روبهرو شدند، ولی به هر ترتیبی که بود، خودشان را به منزل وی رساندند. او نیز جمعیت طلاب را به اتحاد دعوت کرد، و در پایان، همگی قرار گذاشتند بعدازظهر همان روز در منزل آیتالله نجفی جمع شوند. از این رو، در ساعت 5/3 در همان مکان گرد آمدند و پس از شنیدن سخنان آیتالله نجفی، به منازل آیتالله صادق روحانی و مرتضی حائری رفتند. پس از نماز مغرب و عشاء، هنگامی که سخنرانی آیتالله حائری به پایان رسید، معترضین شعارهای «درود بر خمینی» و «مرگ بر این حکومت یزیدی» را سر دادند و پس از پاره کردن تعدادی از شمارههای روزنامه اطلاعات، قرار گذاشتند در مخالفت با این اقدام توهینآمیز، همه کلاسهای درس حوزه علمیه تعطیل شود. (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، 1386: 167ـ 169)
تظاهرات روز 18 دی طلاب قم تنها مقدمهای برای قیام 19 دی آن شهر به شمار میرفت. در این روز (19 دی) که مردم نیز به طلاب پیوسته بودند، ابتدا پیش از ظهر به تظاهرات نسبتاً آرامی دست زدند. آنان مغازهها را بستند و نمازهای جماعت نیز برگزار نشد.
در ادامه تظاهرات همان روز که در بعدازظهر اتفاق افتاد، طلاب و مردم در مدرسه خان و مسجد اعظم اجتماع کردند. سپس با حرکت در خیابان صفائیه، به برخی مراکز دولتی از جمله حزب رستاخیز حمله کردند و هنگامی که قصد حمله به کلانتری یک قم را داشتند، با هجوم نیروهای انتظامی روبهرو شدند که به کشته و زخمی شدن شماری از تظاهرکنندگان انجامید. (همان: 220)
نیکی. آر. کدی، شمار کشتهشدگان را بیش از 70 نفر تخمین میزند.
روز بعد [18 دی]، طلبههای مراکز آموزشی قم دست به یک تظاهرات وسیع و تحصّن زدند که توسط نیروهای امنیتی رژیم درهم شکسته شد. درنتیجه، بین دو گروه برخورد شدیدی روی داد که در عرض دو روز به مرگ بیش از 70 تن انجامید. این، خونینترین حادثه بعد از حوادث سال 1963 (1342) شمسی بود. (کدی، 1377: 358)
گرچه نیکی کدی درخصوص تلفات تظاهرکنندگان راه مبالغه را پیموده است و طبق شواهد، تعداد تلفات نباید بیش از شش هفت نفر بوده باشد. (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، 1386: 231)، ولی چیزی که بیشتر توجه همگان را بر میانگیزد، بازتابهای قیام 19 دی قم است. این واقعه، سرآغاز تظاهراتی بود که هر چهل روز یک بار تشدید میشد، بدین صورت که هر چهلمی سبب شهید شدن شماری دیگر میشد و زمینه را برای حوادث تازهای در چلهم بعدی فراهم میآورد. تظاهرات بعدی که در ادامه تظاهرات قم بهوقوع پیوست، در تبریز اتفاق افتاد و در آنجا نیز به کشته و مجروح شدن عدهای انجامید. پس از آن، نوبت تهران، مشهد، اصفهان، شیراز و شهرهای دیگر بود.
با این وجود در فاصله هر چله، واشنگتن فکر میکرد اوضاع توسط شاه کنترل شده است، ولی هر مراسم چلهای، وسیعتر و پرجمعیتتر از مراسم پیشین بود، بهگونهایکه در تابستان همان سال، این مراسمها جنبه سراسری به خود گرفت و دولت در شهرهای اصفهان، شیراز، تبریز و اهواز، حکومت نظامی برقرار کرد. (روبین، 1363: 149)
این استراتژی نیز کارایی خود را بهزودی از دست داد؛ زیرا اگر در گذشته نیروهای مخالف شاه به صورت پراکنده اقدام میکردند یا احیاناً در مقابل هم قرار داشتند، اکنون حول محور امام خمینی جمع شده بودند. در واقع، مذهبیون رهبری را در براندازی رژیم پهلوی به دست آورده بودند و شاه نیز هر اقدامی انجام میداد، چه تعویض رئیس ساواک یعنی عزل نصیری و انتصاب ناصر مقدم به جای وی، و چه تغییر کابینههای متعدد، نمیتوانست در برابر موج انقلاب بایستد. بدین ترتیب، سلطنت 2500 ساله، جای خود را به نظام جمهوری اسلامی داد.
نتیجهگیری
مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» که با اسم مستعار احمد رشیدی مطلق در 17 دی 1359 در روزنامه اطلاعات منتشر شد، معلول حوادث چندی بود که برخی از آن حوادث عبارتند از: 1. درگذشت ناگهانی حاج آقا مصطفی خمینی و فرستاده شدن نامههای تسلیت از سوی افراد و شخصیتهای مختلف، از جمله یاسر عرفات که امام در پاسخ نامه تسلیتآمیز او، پایان عزایش را نابودی رژیم پهلوی عنوان کرد؛ 2. ورود و پخش نوارهای سخنرانی امام و خشم شاه از این اقدام، به گونه ای که وی را بهشدت به واکنش واداشت؛ 3. براساس آنچه احسان نراقی از احمد قریشی نقل میکند، قصد رژیم پهلوی از انتشار آن مقاله، سنجیدن توان نیروهای مذهبی و به حرکت واداشتن آنها جهت هشدار به امریکا درباره قدرت مذهبیون بود.
در هر حال، مقاله فوق بنا به دستور شاه، بهوسیله وزیر دربار، هویدا، و تیم مطبوعاتی او تهیه شده بود و سپس وزیر اطلاعات و جهانگردی کابینه آموزگار، داریوش همایون، آن را در صفحه 7 شمار 6ـ 155 روزنامه اطلاعات درج نمود که با موجی از ناآرامیها و تظاهراتها در میان مردم و طلاب قم روبهرو گشت و در پایان، با خشونت نیروهای امنیتی رژیم، به شهید و مجروح شدن شماری از تظاهرکنندگان انجامید.
در واقع این ماجرا، سرآغاز تظاهراتی بود که پیشتر برای پاسداشت یاد و خاطره و شهدا، از سوی مردم، هر چهل روز یکبار اتفاق میافتاد، ولی چیزی که در اینجا مهم است، تداوم این چهلمها و تشدید تظاهراتهای ضدرژیم در هر چهلم بعدی بود که با شهید و مجروح شدن عدهای، زمینه را برای تشدید اقدامات در چلهم بعدی آمادهتر میساخت، بهگونهایکه این چهلمها، قدرت مذهبیون را در راهبری قيام مردم برضد رژیم پهلوی چه در داخل، چه خارج، مسجل ساخت و به مخالفتها، علیه رژیم عمق مذهبی بیشتری بخشید.
فهرست منابع و مآخذ
کتابها
1. انصاری، حمید، حدیث بیداری (نگاهی به زندگینامه آرمانی ـ علمی و سیاسی امام خمینی ، از تولد تا رحلت)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، 1386.
2. تبرائیان، صفاء الدین، وزیر خاکستری (بازشناسی نقش داریوش همایون در حاکمیت پهلوی دوم)، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1383.
3. راجی، پرویز، خدمتگذار تخت طاووس، ترجمه ح. ا. مهران، تهران، انتشارات اطلاعات، 1374.
4. روبین، باری، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه محمود شرقی، تهران، نشر آشتیانی، 1363.
5. طلوعی، محمود، پدر و پسر، ترجمه محمود طلوعی، تهران، نشر علم، 1374.
6. قرهباغی، عباس، اعترافات ژنرال (خاطرات ارتشبد عباس قرهباغی)، تهران، نشر نی، 1368.
7. کدی، نیکی. آر.، ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبد الرحیم گواهی، تهران، نشر قلم، 1377.
8. لوییس، ویلیام، هزیمت یا شکست رسوای امریکا در ایران، ترجمه احمد سمیعی (گیلانی)، تهران، نشر ناشر، 1362.
9. مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، رجال عصر پهلوی، داریوش همایون به روایت اسناد ساواک، تهران، 1378،
10. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، جلد ششم، تهران، 1386.
11. میلانی، عباس، معمای هویدا، تهران، نشر اختران، 1382.
12. هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمه ح. ا. مهران، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ هفتم، 1374.
مجلات و روزنامهها
13. روزنامه اطلاعات، سال 1357، شماره: 15506.
14. فصلنامه تاریخ معاصر ایران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سال ششم، شماره 24، پاییز 1381.
The Spark of Revolution (An Analysis of Rashidi Mutlaq's Article)
Dr. Muhsin Beheshti Seresht
Rasul Sabir Damirchi
ABSTRCAT
"Iran and the Red and Black Colonialism" was the title of the article prepared and published by Shah's order and by his agents such as Abbas Huweyda and Dariush Humayun, pen-named Ahmad Rashidi Mutlaq on Dey 17, 1356 SH. It can be called a political suicide, since Shah's regime fell nearly 400 days after its publication. The present article aims at studying the writers, the goals and the consequences of that article to analyze it and disclose that shameful event.
KEY WORDS
Imam, Ahmad Rashidi Mutlaq, revolution, Shah, Dariush Humayun, Qom's 19 Dey uprising