بررسی مبانی و ریشه‌های اندیشه سیاسی امام خمینی در قیام 15 خرداد

قیام 15 خرداد دارای اصالت فکری بیشتری نسبت به نهضتهای ماقبل خود است و دارای مکتب اصیل و بومی منحصر‌به‌فردی است که به یکه‌تازیهای ایدئولوژیهای غربی در عرصه فکری ـ سیاسی ایران خاتمه می‌دهد. در این روز علاوه بر شاه، روشنفکران غرب‌گرا نیز کاملاً منزوی و از صحنه سیاست رانده شدند. بررسی اندیشه سیاسی امام خمینی در پانزده خرداد و مبانی این اندیشه ناب شیعی ما را در درک بهتر شکل گیری تاریخی این واقعه و حوادث بعد از آن یاری می‌رساند.

طرح بحث
در تاریخ فقه شیعه به نحوه تکوین و تطور فکر سیاسی شیعه در قالب نظریه ولایت فقیه بسیار پرداخته شده است. این امر به تقویت مبانی و پیشینه تاریخی قیام پانزده خرداد و به تبع آن انقلاب 57 تحت‌تأثیر دیدگاه ولایت مطلقه فقیه و تشکیل حکومت اسلامی ـ شیعی توسط امام خمینی، کمک شایانی می‌نماید و مسلماً مشروعیت تاریخی و توانایی این حکومت دینی در حل چالشهای اجتماعی بشر در همه اعصار را بیش از پیش می‌نمایاند. همچنین پاسخ محکمی است به روشنفکران سکولاری که در صددند با تشکیک در مبانی تاریخی حکومت دینی «آن را در حد یک دوران ضروری برای گذر کامل ازسرکوب به دمکراسی پایین بکشند.»(۱)
اما نکته‌ای که کمتر بدان توجه شده، زمینه‌ها و علل رشد فقه و فقاهت در طول اعصار و قرون است. بی‌تردید بخشی از این علل، شرایط اجتماعی ـ سیاسی حاکم در هر عصر بوده که زمینه رکود یا پویایی فقه را فراهم آورده است. اما نکته قابل توجه در این مقاله هسته مرکزی رشد فقه است. فقه به معنای استنتاج و تفریع احکام از منبع اولیه و اصلی کتاب و سنت، نیاز به ابزاری قوی داشت تا با تغییرات شرایط در هر عصری منطبق شود و حرکتش با چنین تغییراتی متوقف نشود. این ابزار چیزی نبود جز عقل که به تدریج حجیت پیدا کرد و با عنایت صاحبان فن به کارکرد‌های وسیع آن، خود نیز جزء منابع اصلی اجتهاد قرار گرفت. منبعی که به طور وسیع در دیدگاه‌های سیاسی امام خمینی در تدوین نظریه ولایت فقیه و استخراج آن از فقه مورد استفاده قرار گرفته است. سؤالاتی که در این مقاله سعی شده به آنها پاسخ داده شود، بدین‌قرار است: سیر تطور اندیشه سیاسی امام خمینی در 15 خرداد 42 در کدام مرحله قرار داشته است و آیا امام خمینی در شرایط به وجود آمده پس از 15 خرداد به استفاده از حجیت عقلانی در اثبات نظریه ولایت فقیه روی آورده است یا قبل از آن چنین گرایشی داشته است؟ جریان عقل‌گرایی در فقه شیعه از کجا آغاز شده و توسط چه کسانی رهبری شده است؟ آیا می‌توان چنین فرض کرد که به کارگیری ادله عقلی در اجتهاد تنها در دوره معاصر و توسط امام خمینی صورت پذیرفته یا یک جریان تاریخی و ریشه‌دار است؟

مقدمه
بی‌گمان 15 خرداد نقطه عطف بسیار مهمی در تاریخ ایران و جهان می‌باشد. جهانی که عرصه آن محل عرض اندام ایدئولوژیها و ایسمهای بشری شده بود و بشر دین گریز غربی با تمام قدرت به بیرون کردن احکام الهی از فضای اجتماعی و سیاسی خود پرداخته و تا حدود زیادی در این تلاش موفق شده بود و تفکر جدایی دین نه تنها از سیاست بلکه از همه ارکان زیست اجتماعی بشری درجوامع مختلف با فرهنگها و آداب مختلف در حال سیطره افکنی بود. در چنین شرایط 15 خرداد را می‌توان تولد دوباره حیات دینی بشری تلقی کرد. نوزایی مبارکی که پس از یک دوره طولانی فطرت دوباره دین و احکام الهی را در همه ارکان زندگی بشری چه فردی و چه اجتماعی وارد می‌کند و صفحه جدیدی را در تاریخ رقم می‌زند.
امام خمینی در این باره می‌فرماید: «...[با] این شهادت دلاورانه ملت مظلوم ایران، تخت و تاج پهلویان، جریان پهلوی صفتان را که با اسم اسلام می‌خواستند اسلام را از صحنه خارج نمایند و افکار غرب و نشخوار امریکا را جانشین وحی کنند، از تاریخ ایران بیرون راند. در حقیقت دستاورد 15 خرداد 42 پیروزی 22 بهمن 57 بود.»(۲)
این جنبش که به دست توانای امام خمینی در مقابله با تهاجمات استبداد، استکبار و استعمار به وجود آمد، یکی از نقاط عطف تاریخ سیاسی ایران به شمار می‌رود زیرا بر اساس انگیزه‌ها و کیفیت مبارزه در این جنبش، بعد‌ها یکی از پر شکوه‌ترین انقلابهای معاصر جهان در ایران به وقوع پیوست که برای همیشه طومار 2500 ساله رژیم سلطنتی را درهم پیچید و شیوه نوینی از مبارزه، سازماندهی و رهبری و پایه ریزی نظام سیاسی و توسعه سیاسی، اقتصادی را برای اداره جامعه ایران عرضه نمود.(۳)
امام با درک درست ازجهان قدیم و میراث فکری و فرهنگی آن و همچنین جهان جدید و دگرگونیهایی که درحال وقوع بود، توانست گسست معرفتی بین این دو جهان را که نزدیک به یکصد سال در ایران القا می‌شد با معرفت شناسی شیعه حل نماید.(۴)  برای این کار بین تمام علوم اسلامی فقه را برگزید زیرا فقه تنها دانشی است که استعداد هم‌سازی زندگی اجتماعی را درهمه ادوار تاریخی برای دینداران دارد. فقه فصل مشترک بین دین و دنیای دینداران است.(۵)  و به مسائل حلال و حرام و احکام الهی درعرصه زندگی فردی و اجتماعی و اقتصادی مسلمین می‌پردازد و هیچ کس از فقه در زندگی خود بی‌نیاز نیست. فقه دانش زندگی محور است. ملاصدرای شیرازی در کتاب شریف مفاتیح‌الغیب در خصوص اهمیت فقه در حوزه سیاست مسلمانان می‌نویسد: «آن کس که از طرف رسول اکرم ـ صلی‌الله علیه و آله ـ نیابت داشته باید بتواند ضبط سیاستی که وظیفه‌اش نگهداری فضای زندگی برای مسلمانان است، بنمایاند. قرآن در این باره مشتمل بر آیات بسیاری است که بر تو پنهان و پوشیده نیست و آنچه که بدین بخش اشتمال دارد، به نام احکام حلال و حرام و حدود احکام نامیده می‌شود. این علم را فقها عهده دارند و آن علمی است که همگی بدان نیازمندند، چون در رابطه با اصلاح دنیاست که به واسطه آن به اصلاح آخرت می‌رسند.»(۶)  امام در مورد فقه می‌گوید: «فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است.» (۷)
برای امام خمینی تحول پذیری فقه با کمترین تفسیر می‌تواند به فلسفه عملی حکومت تبدیل شود و حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت گردد. (۸)
بنابراین در زبان فکری جدیدی که امام وارد دنیای معرفت شناختی و سیاست کرد، حکومت در اندیشه یک مسلمان، نشان‌دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی است. (۹) امام برای تأسیس چنین نظامی به عناصر ذاتی استعداد شیعه در اداره امور جامعه متوسل شد و این استعداد چیزی جز نظریه ولایت فقیه نبود. (۱۰)

اندیشه سیاسی امام خمینی در 15 خرداد 42
در مورد اندیشه سیاسی امام خمینی نمی‌توان چنین تصور کرد که ایشان قبل از 15 خرداد 42 به فکر تشکیل حکومت اسلامی نبودند و پس از حوادث سالهای 40 تا 42 که زمینه ساز قیام 15 خرداد و رویارویی مستقیم روحانیت شیعه با سلطنت جائر بود، امام خمینی به این فکر افتادند که دیگر جایی برای تحمل چنین حکومتی باقی نمانده و نظام باید تغییر کند. 15 خرداد را می‌توان نقطه عطفی در تاریخ ایران قلمداد کرد ولی در سیر تفکر سیاسی تشیع فقط می‌توان این رویداد تاریخی را گذر از یک مرحله به مرحله دیگر دانست. در واقع اندیشه و عمل امام و همه عالمان شیعه از ابتدا تا کنون را می‌توان به دو گروه عمده تقسیم کرد: اندیشه اصلاحی و اندیشه انقلابی. «در میان عالمان شیعی، اندیشه و عمل کسانی چون شیخ مفید، شیخ طوسی، علامه حلی، محقق کرکی، محقق سبزواری، مرحوم نراقی و علامه نائینی، اندیشه‌های سیاسی اصلاحی وجود دارد. لذا اقدامات علمی و عملی که این متفکران انجام می‌دادند، در سطحی بود که شرایط زمان آنها اقتضا می‌کرد.در نظریه این دسته از علما، تقاضاهایی مبنی بر اجرای احکام در قالب بیانی که نشان دهنده مصالحه با سلطنت و نه مشروعیت بخشیدن به آن باشد، وجود دارد، شبیه آنچه که آیت‌الله نائینی درباره سلطنت مشروطه، به کمک اصولی چون عمل به قدر و مقدور و دفع افسد به فاسد ارائه کرد.» (۱۱)
برای فهمیدن اینکه اندیشه سیاسی امام قبل از این مقطع اصلاحی بوده یا انقلابی باید کتاب کشف‌الاسرار ایشان را که در سال 1323 ش نگاشته‌اند و حاوی مطالب حائز اهمیت در باب دیدگاههای سیاسی ایشان است را مورد بررسی و نگرش قرار ‌دهیم. در این کتاب سه دیدگاه سیاسی مطرح می‌باشد.
1ـ در برخی از مطالب، تأیید سلطان عادل و همکاری با آن از قدیم‌الایام مطرح است: «ما ذکر کردیم که هیچ فقیهی تا کنون نگفته و درکتابی هم ننوشته که ما شاه هستیم یا سلطنت حق ماست. آری، همان طور که ما بیان کردیم، اگر سلطنت و حکومتی تشکیل شود، هر خردمندی تصدیق می‌کند که خوب است و مطابق مصالح کشور و مردم است. البته تشکیلاتی که بر اساس عدل الهی و احکام خدا تأسیس شود، بهترین تشکیلات است، لکن اکنون که آن را از آنها نمی‌پذیرند، اینها هم با این نیمه تشکیلات هیچ گاه مخالفت نکرده و اساس حکومت را نخواسته‌اند به هم بزنند و اگر گاهی هم با شخص سلطانی مخالفت کرده‌اند، مخالفت با همان شخص بوده، از باب آنکه بودن او [را] مخالف صلاح کشور تشخیص داده‌اند، وگرنه با اصل و اساس سلطنت تا کنون از این طبقه مخالفتی ابراز نشده است...مجتهدین همیشه خیر و صلاح کشور را بیش از همه می‌خواهند.» (۱۲)
2ـ در برخی از مطالب، حکومت سلطان عادلی که تحت نظارت علما و با نصب آنها به اداره امور بپردازد بدون اشکال شمرده شده است: «ما که می‌گوییم حکومت و ولایت دراین زمان با فقها است، نمی‌خواهیم بگوییم فقیه، هم شاه، هم وزیر، هم نظامی و هم سپور است بلکه می‌گوییم....اگر یک همچو مجلسی از مجتهدین دیندار که هم احکام خدا را بدانند و هم عادل باشند و هم از هواهای نفسانی عاری باشند و آلوده به دنیا و ریاست آن نباشند و جز نفع مردم و اجرای احکام خدا غرضی نداشته باشند، تشکیل شود و انتخاب یک نفر سلطان عادل کنند که از قانونهای خدایی تخلف نکند و از ظلم و جور احتراز داشته باشد و به مال و جان و ناموس آنها تجاوز نکند، به کجای نظام مملکت برخورد می‌کند؟» (۱۳)
3ـ در جایی دیگر اساساً حکومت سلطنتی نفی گردیده و حکومت اسلامی به جای آن پیشنهاد شده است: «جز سلطنت خدایی همه سلطنتها بر خلاف مصلحت مردم و حکومت جور است و جز قانون خدایی همه قوانین باطل و بیهوده است.»(۱۴)
آنچه از این بررسی می‌توان نتیجه گرفت این است که امام تا قبل از قیام پانزده خرداد بینش جامعی از راهکارهای موجود در اندیشه سیاسی شیعه، متناسب با شرایط زمانی مختلف در دست داشته است. ایشان با این بینش وسیع و گسترده، تا قبل از قیام 15 خرداد، متناسب با شرایط زمانی و خفقان موجود در زمان دیکتاتور اول اندیشه اصلاحی را برگزیده بود.
اما در واقع، نکته مهمی که قیام 15 خرداد را از سایر نهضتهای اسلامی متمایز و برجسته می‌کند این است که امام خمینی با درک بستر فراهم شده و حضور و حمایت بی بدیل مردمی از مرجعیت، اندیشه سیاسی را از تفکر اصلاحی به تفکر انقلابی منتقل می‌کند.
اندیشه سیاسی امام در راه گذر از اندیشه‌های اصلاحی به اندیشه‌های انقلابی، دچار تحول تدریجی شد. اما نقطه قوت امام خمینی آن بود که به واسطه ایشان و به کمک شناخت دقیق اوضاع، شرایط و امکانات و با استعانت از پویایی تفکر شیعه، اجتهاد شکل گرفت. امام درک عمیقی از اندیشه‌های اصلاحی داشت، اما آنها را برای وضعیت معاصر مناسب ندید.(۱۵) 
در نظریه دولت امام خمینی برای همه شرایط برنامه ریزی شده است«حتی زمانی که جامعه از وجود فقیه دارای ویژگیهای برجسته و بایسته و فراهمی [در] زمینه حاکمیت فقیه محروم است، به هر دلیل، اصل پرهیز ناپذیری وجود حکومت در جامعه، به حال خود باقی است. در چنین زمانی مسئله عدول مؤمنین مطرح می‌شود. چنان که در نبود مؤمنان عادل یا فراهم نبودن زمینه حاکمیت آنها، مؤمنان فاسق سرپرستی جامعه را بر عهده می‌گیرند. به هر حال اصل عقل گریز ناپذیری وجود حکومت که با بیانی دینی باز گو شده است، در هیچ حال، تعطیل‌بردار نیست.»(۱۶)

درآمدی بر دلایل عقلانی نظریه ولایت فقیه امام خمینی
استدلالهای امام خمینی برای اثبات ضرورت باز شناسی جایگاه سیاست در شریعت تماماً مبتنی بر دلایل عقلی است. به عبارت دیگر امام برای اثبات این انطباق صرف نظر از مبانی شرعی، ادله عقلی مستقل نیز ارائه می‌دهد.(۱۷)
امام خمینی در تبیین و نظریه پردازی مبانی نظام ولایت مطلقه فقیه از دلایل عقلی و نقلی استفاده می‌کند. در این بین، دلایل عقلی، بسیار پررنگ‌تر و دامنه‌دار‌تر مشاهده می‌شود تا دلایل نقلی. بنا به گفته پژوهشگران این عرصه، تنها سه منبع روایی در مورد ولایت فقیه وجود دارد. یکی مقبوله عمر بن حنظله است که امام صادق (ع) در پاسخ به سؤال او فرموده است: «قضاوت بین خود را نزد طاغوت نبرید و از طاغوت رویگردان باشید. قضاوت بین خود را نزد کسانی ببرید که حدیث ما را روایت می‌کنند و در حلال و حرام ما مطالعه می‌کنند و بر احکام ما آگاهند. به درستی که من او را بر شما حاکم قرار دادم»(۱۸)
این روایت در بسط و گسترش فقه در حوزه قضاوت بسیار حائز اهمیت بوده است. دومین وسومین روایت، مشهوره ابن خدیجه و توقیع شریف است. امام زمان در دست خطی در پاسخ سؤال اسحاق بن یعقوب در مورد تکلیف رهبران و نحوه رجوع به امام بعد از خود چنین پاسخ می‌دهند: «و اما در هر واقعه‌ای که برای شما پیش آید به راویان احادیث مراجعه کنید به‌درستی که آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر ایشان هستم.»(۱۹)
این سه دلیل تنها برای اثبات مورد تأیید بودن حکومت مبتنی بر ولایت فقیه از جانب ائمه اطهار و امام زمان (عج) می‌تواند به کار رود، اما دلایل ضرورت یافتن تشکیل چنین حکومتی و بویژه بعد از قیامی که مستلزم درگیری و کشمکش شدید با اربابان قدرت و اولیاء طاغوت است، در این روایات تشریح نشده است. و این در حالی است که امام خمینی به پیروی از اسلاف خود(فقهای عصر ظهور تا کنون) برای حل این موضوع تماماً از ادله عقلی بهره برده است و از دلایل نقلی و روایی، تنها به عنوان مکمل و تأیید کننده استفاده کرده است. در این بخش به دلایل عقلی امام خمینی در باب اثبات ولایت فقیه می‌پردازیم.
امام خمینی در کتاب ‌البیع می‌نویسد: در زمان غیبت امام معصوم (عج) بنا به تشخیص عقل و راهنمایی نقل، تداوم حکومت و ولایت اسلامی امری ضروری است و سپس با بیان یک سلسله مطالب خدشه‌ناپذیر و بی‌گفت‌وگو به عنوان مبادی و مبانی ولایت مطلقه فقیه، نتیجه می‌گیرد که در دوران غیبت باید حاکمیت و رهبری جامعه را با قلمرو کاری گسترده، به گونه قلمرو کاری پیامبر و امام در اداره جامعه، فقیه برعهده داشته باشد.(۲۰)
دلایل عقلی امام خمینی در باب اثبات ولایت فقیه عبارتند از:
1ـ جامع بودن اسلام(۲۱)
2ـ لزوم تشکیل حکومت و مؤسسات اجرایی با استناد به چند دلیل:
الف‌ـ سیره و سنت رسول خدا مبتنی بر تشکیل حکومت اسلامی و رویه امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) و ضرورت استمرار اجرایی احکام اسلامی.
ب‌ـ ماهیت احکام اسلامی نظیر: احکام خمس، زکات، مالیات، انفاق، بیت‌المال،احکام دفاع ملی و جنگ، جهاد، احکام احقاق حقوق و احکام جزایی.(۲۲)
ج‌ـ تمسک به روایات نظیر: روایت امام رضا درعلل‌الشرایع که با این حکم عقلی و عقلانی بایستگی حکومت را به بیان زیبا و فراگیر روشن فرموده‌اند (۲۳): ما هیچ یک از فرقه‌ها یا هیچ یک از ملتها و پیروان مذاهب مختلف را نمی‌بینیم که جز به وجود یک برپادارنده نظم و قانون و یک رئیس و رهبر توانسته باشد به حیات خود ادامه داده، باقی بماند زیرا برای گذران دین و دنیای خویش ناگزیر از چنین شخص هستند.(۲۴)
دـ جاودانگی اسلام: در کتاب ‌البیع امام خمینی می‌فرماید: حکومت و شئون و امور وابسته به آن، در هیچ حال و شرایطی قابل اهمال و تعطیلی نیست، انکار حکومت و ولایت، به منزله انکار جاودانگی احکام اسلامی است که بدتر از ادعای نسخ اسلام است.(۲۵)
3ـ تأسیس اصل: امام همانند همه بزرگان فقه و اصول به روشنی می‌گوید: اصل اولی آن است که: «هیچ کس حق دست یازی در مال و جان و عرض و شئون فردی و اجتماعی دیگران را نداشته باشد.»(۲۶)  تنها کسانی از این قاعده مستثنی و از دایره اصل خارج شده‌اند که برابر دلیل قطعی از سوی خداوند متعال یا برگزیدگان او، به چنین مقامی گمارده شده باشند.
4ـ حکومت در عصر غیبت: امام خمینی می‌فرماید: «با توجه به پرهیز ناپذیری اصل وجود حکومت و ممنوع بودن پذیرش حکومت حاکمان ستم، ضرورت و روشنی دلیل عقلی حکم می‌کند که در دوران غیبت، امت به حال خود رها نشده است و شارع مقدس و پیامبر و امام (ع) تکلیف امور سیاسی و حکومتی را روشن کرده‌اند و این مطلب روشن عقلی است که بعضی روایات نیز بر آن دلالت دارند.» (۲۷)
5ـ بایستگی ولایت فقیه: پس از ثابت کردن بایستگی حکومت و رهبری در جامعه و با عقیده و پایبندی به اصل اول که ذکر شد، عقل از باب قدر متیّقن، ادراک و کشف قطعی می‌کند که باید شارع مقدس، راضی به ولایت فقیه کامل و دارای ویژگیهای بایسته باشد و او را به ولایت گمارده باشد و دلیل این گمارش حکم عقلی است، با قطع نظر از روایات و اجماع.(۲۸)
البته اولین فقیهی که برای اثبات نظریه خود به دلایل عقلی بیشتر تکیه کرده است امام خمینی نیست «کم نیست مواردی که فقیهان فتوای قاطع و روشن به حکمی داده‌اند، در حالی [که] هیچ مدرک نقلی ازآیات، روایات و یا اجماع به دست نیامده است. وقتی بحث از مدرک آن حکم می‌شود، استناد به ضرورت، مذاق فقه و حکم عقلی می‌کنند.»(۲۹)  شهید مطهری در این باره می‌فرماید: «در فقه خودمان، مواردی داریم که فقهای ما به طور جزم به لزوم و وجوب چیزی فتوا داده‌اند؛ فقط به دلیل درک ضرورت و اهمیت موضوع. یعنی با اینکه دلیل نقلی از آیه و حدیث، به طور صریح و کافی نداریم و همچنین اجماع معتبری نیز در کار نیست. فقها از اصل چهارم استنباط، یعنی دلیل مستقل عقلی استفاده کرده‌‌اند. فقها در این گونه موارد، از نظر اهمیت موضوع و از نظر آشنایی به روح اسلام که موضوعات مهم را بلاتکلیف نمی‌گذارد جزم می‌کنند که حکم الهی در این مورد باید چنین باشد. مثل آنچه در مورد ولایت حاکم و متفرعات آن فتوا داده‌اند.»(۳۰)
با نبودن یا نیافتن دلیل لفظی مانند آیات و روایات و یا دراختیار نداشتن اجماع معتبر، فقیه از استنباط ناامید نمی‌شود، بلکه با به‌کارگیری مبدأ و منبع دیگر فقهی به‌نام عقل، خواه مستقل یا غیر مستقل، می‌تواند به استناد بپردازد و فتوای قطعی صادر کند. و آنچه فقیه بر اساس حکم عقل فتوا می‌دهد یک حکم شرعی است زیرا عقل یکی ازچهار مرجع شرعی فتوا در فقه است.(۳۱)
نکته جالب توجه آن است که هر جا در شناخت، بایستگی و درک اهمیت موضوعی دقت و کارشناسی شده، با اینکه به اعتقاد خود فقیهان هیچ گونه دلیل لفظی معتبر وجود ندارد، با این حال به استناد عقل، حکم قطعی صادر شده است و هرگاه نص و دلیل لفظی معتبری بر خلاف آن حکم در کار باشد، بنا بر قاعده «الظاهرلا یصادم ولایقاوم البرهان» حکم عقلی را قطعی و در ظاهر دلیل لفظی دست برده‌اند.(۳۲)
حتی می‌توان گفت ولایت حسبه (هر کار پسندیده‌ای که یقین به خشنودی شارع مقدس در پیاده شدن آن در خارج به دست آید(۳۳)  و ترک آن سبب زیان و نا امنی، و خسارت به مسلمین می‌شود) به عنوان یکی از استدلالات بر ولایت فقیه نیز، «دربرگیرنده بایستگیهای شرعی و عقلی و عرفی و عادی است.»(۳۴) 

عقل‌گرایی در اجتهاد شیعی
آنچه در این مقاله حائز اهمیت است نقش عقل و عقلانیت گرایی در پویایی فقه شیعی و هماهنگ سازی آن با شرایط هر عصر و زمانه‌ای است. در تاریخ شیعه شیخ مفید اولین کسی است که رسماً عقل را به عنوان منبع اجتهاد مطرح می‌کند و در کتاب التذکرة بالاصول به این موضوع می‌پردازد. کتاب ‌المقنع او نیز اولین اثر کلاسیک در مورد ولایت فقیه می‌باشد. اما این موضوع به سالها قبل از شیخ مفید بر می‌گردد. حسین کاشف‌الغطاء (1294ـ1374 ق) مجتهد شیعی می‌گوید «باب اجتهاد از زمان رسول خدا (ص) گشوده بود و بلکه امری ضروری بود.»(۳۵)
نمی‌توان گفت که مسلمانان در دوران پیامبر (ص) نیازمند اجتهاد نبودند زیرا مواردی پیش می‌آمد که مسلمانان به آن حضرت دسترسی نداشتند، مانند جنگها، هجرت مسلمانان به حبشه و به هنگام تجارت یا مأموریت به خارج از مکه و مدینه. در این موارد پیامبر اکرم (ص) گاهی استنباط اصحاب را تأیید و گاهی اصلاح می‌کردند.(۳۶)  روایتی است که پیامبر (ص) به معاذ بن جبل اجازه داد در صورت لزوم اجتهاد کند و به آن عمل نماید.(۳۷)  «همچنین دستور پیامبر مبنی بر اینکه آنچه از من برای شما نقل می‌گردد اگر با قرآن موافق بود آن را بر گیرید و اگر مخالف قرآن بود آن را دور بیاندازید»(۳۸) 
نشانه دعوت پیامبر به تفکر و استنباط در حد ابتدایی و ساده آن بوده است. «مسائل دیگری در زمان پیامبر رخ نمود که نشان دهنده اجتهاد در زمان پیامبر و به وجود آمدن طبقه‌ای به نام فقها (قاریان) و امضاء ایشان بود. مثلاً در واقعه بنی‌قریظه پیامبر به یاران خود فرمود: نماز عصر را تا رسیدن به آنجا بجا نیاورید. گروهی به فرمان پیامبر عمل کردند و گروهی دیگر که غرض رسول خدا را از این دستور تسریع در رسیدن به مقصد دانستند، نماز عصر را در وقت ادائی آن بجا آورده و به سرعت خود را به محل مربوطه رساندند. و چون پیامبر آنها را توبیخ نکرد و یا آنها را مواخذه نکرد، معلوم می‌شود که اجتهادشان مشروعیت داشته است.»(۳۹)
خدیفه بن یمانی، سلمان فارسی و عمار یاسر سه تن از فقهای بزرگ دوران قبل از خلافت امیرالمؤمنین هستند که با به‌کار بردن استدلال و فقاهت منحصر به فرد خود در به رسمیت نشناختن خلیفه وقت و کسب اجازه از حضرت علی (ع) به عنوان ولی امرمسلمین در قبول یا رد ولایت مداین و کوفه که عثمان و عمر به آنها پیشنهاد کرده بودند در جهت‌گیری نظری «ولایت فقیه» در زمان قصور ید (حاکمیت بالقوه) امام معصوم تعیین کننده بودند. به نظرعمار ولایت فقها بر جامعه باید با اذن امام معصوم باشد. ولایت از طرف حاکم جور را باید پذیرفت ولی به دستورات او، اگرمخالف دستورات خداوند باشد، نباید عمل کرد. سلمان نیز برای اثبات همراهی ولایت و فقاهت با ابوبکر احتجاج می‌کرد و به استدلالات عقلی می‌پرداخت.(۴۰) 
عصر امامان معصوم (ع) که دوره امتیاز فقه شیعه از اهل سنت است، اگرچه برخی پنداشته‌اند فقه شیعی در این دوره دامنه‌ای محدود داشته و با وجود امامان معصوم (ع) و امکان دسترسی به ایشان، ضرورت و مجالی برای اجتهاد و فقاهت نبود؛(۴۱)  ولی تشویقهای ایشان با طرح این نکته که وظیفه ما ارائه اصول و قواعد کلی است و وظیفه شما تفریع و استنتاج(۴۲)  و یا دستور ایشان به برخی از کارگزاران به فتوا دادن در موارد لزوم، مبیّن حضور اجتهاد و فقاهت در زمان امام معصوم (ع) به هنگام عدم دسترسی به ایشان است. امام علی (ع) به فثم بن عباس، کارگزار خود در مکّه فرمود: بامداد و شامگاه برآنان بنشین، آن را که فتوا می‌خواهد، فتوا ده و نادان را بیاموز و با دانا گفت و گو کن.(۴۳) 
امام خمینی با ذکر اخباری که حاکی از اجتهاد اصحاب امامان معصوم (ع) است، اجتهاد یا روشی نزدیک به آن را در زمان ائمه اطهار (ع) امری متداول و متعارف می‌شمارند.(۴۴)  امام سجاد نیز با صحه گذاشتن نظارت محمدبن حنفیه عموی خود بر قیام مختار، ولایت فقها بر مبارزه را نیز تثبیت کرد.(۴۵) 
امام صادق و امام باقر (ع) با تأسیس اولین دانشگاه فقه، معارف و علوم تجربی شاگردان بسیاری را تربیت کردند. این دانشگاه عرصه تقابل افکار و اندیشه‌های الهی و التقاطی فراوانی بود که در این دوره شکل گرفت و بستری بود برای جلوه‌گری و رشد تفکر و عقلانیت در مباحثات و گفت‌وگو‌های رایج بین صاحبان عقاید مختلف.
در عرصه این مباحثات امام صادق (ع) درس عملی استدلال و استدراجات عقلی را به شاگردان خود می‌داد و در لابه‌لای پرسش و پاسخهای دینی، بذر بسیاری از قواعد فقهی و اصول کلی استنباط را در ذهن شاگردان خود می‌افشاندند.(۴۶) 
امام صادق (ع) به ابان بن تغلب از بزرگان فقیهان مکتب می‌فرماید: «در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده، به درستی که من دوست دارم مثل تو را در شیعیان خود ببینم.»(۴۷)
امام موسی کاظم (ع) نیز سرپرستی شیعیان را به یکی از فقها و محدثان خود به نام علی بن یقطین می‌سپارد و تنها یک مسئولیت بر عهده او می‌گذارد که: «هر وقت یکی از شیعیان ما به تو مراجعه کرد، هر کاری و نیازی داشته باشد انجام دهی و برای او عزت و احترام قایل شوی.»(۴۸)  اما در مورد نحوه عمل‌کرد و نحوه کمک به شیعیان از جانب علی بن یقطین که در دستگاه حکومتی نفوذ کرده و مذهب خود را مخفی کرده بود، تصمیم‌گیری در شرایط مختلف به خود او واگذار شده بود و در مورد جزئیات سفارشی به وی نشده بود.
پس از شهادت امام حسین (ع) در کربلا قیامهای فراوانی تاریخ شیعه را مزین کرده است که اولین آنها قیام زیدبن علی، فرزند امام سجاد (ع) می‌باشد. این روند را پس از زید بسیاری از بزرگان شیعه دنبال کردند که بسیاری از آنها مورد تأیید ائمه اطهار بودند. امام صادق (ع) پس ازشنیدن خبر شهادت زید می‌فرماید: «همانا عم من (زیدبن علی) مردی بود برای دنیای ما و آخرت ما. قسم به خدا، عمویم شهیدی است همچون شهیدانی که در رکاب رسول خدا و علی و حسن و حسین (صلوات‌الله علیهم) شهید شدند.»(۴۹)
در واقع ائمه اطهار (ع) با علم به مناسب نبودن شرایط جهت قیام مسلحانه و بی نتیجه ماندن آن، در این قیامها ـ با وجود اصرار بسیاری از شاگردان و انقلابیون علوی ـ شرکت نمی‌جستند؛ اما سادات علوی را که با عقل و فکرخود به این نتیجه رسیده بودند که برای اجرای احکام الهی راهی جز قیام مسلحانه وجود ندارد، رد نمی‌کردند و به استدلال آنها احترام می‌گذاشتند.
در عصر غیبت صغری (329 ـ 260 ق) ویژگی برجسته اجتهاد، استنباط حکم در حوادث واقع و دستیابی به رهنمود‌های عملی دین در پیشامدها بود و کمتر به تفریع و استنتاج در مسائل ذهنی می‌پرداختند.(۵۰) 
حسین بن روح یکی از نواب امام زمان (عج) به گروهی از فقهای قم، نامه می‌نویسد و در نامه مطالبی را عنوان می‌نماید. آن‌گاه از آنها می‌خواهد که ببینند، چه مقدار با مطالب آن مخالفند، آنها پس از مطالعه، اظهار می‌دارند که تنها در یک مورد جزئی، نظر دیگری داشته‌اند.(۵۱)
این امر نشان دهنده وجود فقاهت در اقصی نقاط سرزمین اسلامی است، این نامه جهت هماهنگی آنها با امام زمان (عج) در مسائل فقهی نگاشته شده است.

در دوران غیبت تا به امروز
نخستین فقیه شیعی که طلایه دار جنبش فکری اجتهاد در نیمه اول قرن چهارم هجری است حسن بن علی بن ابی عقیل است و کتاب معروف او المستمسک بحبل آل الرسول اولین مجموعه مدون فقهی است. پس از او محمد بن احمد بن جنید اسکافی گام بعدی را در گسترش دامنه اجتهاد و استدلال در فقه برمی‌دارد.(۵۲)
مکتب فقهی «اهل حدیث» که در اوایل دوره غیبت صغری تا نیمه دوم قرن چهارم بر محیط علمی شیعی کاملاً چیره شده بود، در دهه‌های اخیر قرن مزبور با پیدایش قشری جدید از متکلمان زبر دست و مراکز فرهنگی و نیرومند زیر فشار قرار گرفت و تحت‌تأثیر انتقادات شدید و کوبنده شیخ مفید و سیدمرتضی و دیگر متکلمان شیعی روز به روز تضعیف شد تا جایی که تقریباً به صورت کامل از میان رفت.(۵۳)
شیخ مفید برای اولین بار در تذکرة بالاصول، عقل را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد. منتهی او در کنار کتاب و سنت نبوی و اقوال ائمه، عقل را راهی برای رسیدن به سه منبع اجتهادی یاد شده، می‌داند و بدین‌ترتیب عقل طریقت پیدا می‌کند نه حجیت.(۵۴)
با ظهور شیخ‌الطایفه، محمد بن حسن طوسی (م 46 ق)، دگرگونی عظیمی در جریان نگارش فقه و تدوین آثار فقهی به وجود آمد.(۵۵)  طوسی در کتاب خود عدة‌الاصول از عقل و کاربرد آن سخن می‌گوید و به تبیین و توضیح آن می‌پردازد.(۵۶)
این روند توسط شاگردان شیخ طوسی و سیدمرتضی علم‌الهدی تا نیمه دوم سده ششم ادامه یافت. در این زمانه نواده دختری شیخ طوسی، ابن ادریس حلی (543 ـ 598) مکتب حله را پایه‌گذاری کرد. او با روشنی بیشتری از کاربرد عقل در اجتهاد سخن گفت. او عقل را در جایی که نصّی از قرآن و یا سنت و یا حکمی اجماعی وجود نداشته باشد، در شمار ادله دانست.(۵۷)  پس از او محقق حلی باز هم عقل را تقویت کرد و به تبیین کاربردی آن پرداخت.(۵۸)
علامه حسن بن یوسف بن مطهر حلی (م 726 ق) نیز راه و روش محقق حلی را ادامه داد.(۵۹)  او از طریق تدریس، تألیف و نفوذ سیاسی، سبب بالندگی و گسترش فقه شیعی شد.(۶۰)  شهید اول، شمس‌الدین محمد بن مکی عاملی(م 786 ق) با تنقیح قواعد و اصول بنیادی فقه شیعی به آن هویت مستقلی داد.(۶۱)
در این دوره با گرایش عالمان شیعی نظیر خواجه نصیر‌الدین طوسی و علامه حلی به دیدگاه رویکرد به سلطان عادل و حتی همکاری مشروط با فرمانروایان ظالم (نظیر فرمانروایان مغول و الجایتو) سبب رشد و شکوفایی فقاهت و اجتهاد شیعی در سده ششم و هفتم قمری شدند.
فقه محقق کرکی (م 940 ق) از دو جهت با فقه دوره‌های پیش فرق دارد. یکی آنکه او با قدرت علمی خویش مبانی فقه را مستحکم ساخت. چنانچه مشخصه عمده فقه او استدلالات قوی در هر مبحث است. فرق دیگر فقه کرکی، بذل توجه خاص به پاره‌ای از مسائل است که با تغییر سیستم حکومتی و به قدرت رسیدن شیعه در ایران به وجود آمده بود. مسائلی از قبیل حدود و اختیارات فقیه، نماز جمعه، خراج و مقاسمه و.... (۶۲)
در نیمه دوم سده دوازدهم قمری فقیه بزرگ شیعه، محمدباقر بن محمد اکمل ـ معروف به وحید بهبهانی ـ (م 1205 ق) که دارای نبوغ خاصی دراستدلال و تحلیل و تفکر عقلایی بود مکتب اخباری را [ که از اوایل قرن یازدهم توسط امین استرآبادی تأسیس و مکتب اجتهاد و تفکر تعقلی و تحلیلی را درفقه شیعه محکوم و منزوی کرده بود] پس از سالها حکومت بلا منازع بر فقه شیعی در هم پیچید و مکتب خاص خود را به جای آن نشاند. از جمله آثار او فوائد‌الحائریه و مفاتیح‌الشرایع فیض است.(۶۳)  شیخ محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر (م 266 ق) از فقیهان اصول‌گرای برجسته دیگر سده سیزدهم است که در پیروزی قاطع مکتب اصولی و زوال اخباری‌گری سهم بسزایی داشت.(۶۴)  دقتها و مو شکافیهای شیخ انصاری (م 1281 ق) در کتاب مکاسب، چهره فقه شیعه را به کلی دگرگون ساخت. طرح کلی که وی پایه ریزی کرد و فقه را به‌روشی اصولی و تحلیلی بنیان نهاد، همچنان اساس کار فقه شیعی است.(۶۵)
پس از انصاری، آخوند ملا محمدکاظم خراسانی (1255 ـ 1329 ق) بیشترین سهم را در رشد مکتب اجتهادی و حقوقی انصاری دارد.(۶۶)  علاوه بر او در سده سیزدهم و چهاردهم، فقهای برجسته‌ای پا به عرصه فقاهت نهادند که هر یک در رشد و پیشرفت علم فقه نقش بسزایی داشتند. آخرین نفر از این سلسله که این مقاله مربوط به آراء و عقاید ایشان است امام خمینی است که با تدبیر، شجاعت و بینش وسیع خود به تبیین عقلانی تئوری سیاسی انقلاب اسلامی و نظریه ولایت فقیه پرداخت و بر بنیاد آن حکومت دولت اسلامی ـ شیعی را تأسیس کرد.

نتیجه‌گیری:
با مروری کوتاه به سیر تحول و رشد استفاده از عقلانیت در فقه و اجتهاد و به دور از همه مکاتب فلسفی و طبیعی که در این امر راه افراط را در پیش گرفته‌اند، ضرورت این گرایش را درک می‌کنیم مسلمانان طبق تعالیم پیامبر اسلام معتقد بودند که قرآن، کتاب هدایت بشر در همه اعصار، تا هفتاد بار دارای معانی پنهان در الفاظ قرآنی است و درک این معانی و کاربرد آنها در زندگی انسانها برای رهایی از ظلمات گمراهی به وجود ائمه اطهار ـ متخصصین تفسیر قرآن با بهره‌گیری از علم الهی ـ نیاز دارد. ائمه معصومین با توجه به شرایط سیاسی ـ اجتماعی معاصر خویش و وجود خلفا و حکام جور و خفقان بیان و اندیشه در آن زمان، جهت حفظ مکتب و پیروان خویش از گزند دشمنان اسلام به ناچار در خفا و پوشیده سخن گفتن را برگزیده بودند و پیروان راستین دین حقیقت برای داشتن درک صحیح از مفاهیم و تعالیم الهی دین خویش باید به استنباط و استدلال عقلی روی می‌آوردند. ائمه معصومین (ع) از هر فرصتی هر چند اندک برای فهماندن این امر خطیر به یاران راستین و بسیار اندک خود استفاده می‌کردند.
ادامه این روند و رساندن انسانها به جایی که خود ضرورت انکارناپذیر اجرای احکام الهی را بر جوامع خود بپذیرند و تشنه و خواهان برقراری عدالت در همه عرصه‌های زیست اجتماعی و فردی خود باشند، به آخرین امام معصوم، حضرت حجت بن حسن‌العسگری واگذار شده است. ایشان پس از امام یازدهم تاکنون به رهبری و هدایت سیر تکاملی اندیشه شیعه پرداخته‌اند و آن را از بین حوادث و خطرات مرگ بار تاریخی به پیش ‌برده‌اند. همانطور که ایشان در توقیع شریف شان به شیخ مفید نوشته‌اند: ما از رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده‌ایم، که اگرچنین بود، دشواریها و مصیبتها برشما فرود می‌آمد و دشمنان [شما] را ریشه کن می‌کردند.(۶۷)
به طور قطع داخل شدن عقل در منابع اجتهاد توسط شیخ مفید و سپس تکوین و گسترش بهره‌گیری از آن در امر اجتهاد توسط فقهای بزرگ و نامی شیعی که تمام عمر خود را صرف درک و پیاده کردن و اشاعه احکام الهی کرده‌اند و در جلب رضایت امام زمان خویش از هیچ کاری فروگذار نبوده‌اند دور از نظر و نظارت و رهبری ایشان نبوده است. و اگر این موضوع را بپذیریم که مولود مبارک انقلاب اسلامی از آبشخور نو زایی اندیشه سیاسی شیعی در 15 خرداد 42 سیراب می‌شود و این نو زایی فقه شیعی مدیون آن سیر و تحول تدریجی در تاریخ فقه شیعی است؛ بی‌تردید برنامه‌ریزی و به نتیجه رساندن قدم به قدم این انقلاب از آغاز تفکر سیاسی شیعه تا بهمن 57 را حاصل عنایت و توجه خاص آن امام معصوم (ع) به اوضاع و شرایط اجتماعی شیعیان خود می‌بینیم. محمد مسلم از حضرت باقر (ع) نقل می‌کند که فرمود: «حق و درستی نزد کسی از مردم نیست و کسی از مردم به حکمی حق، داوری نمی‌کند جز اینکه از ما خاندان صادر شده است و چون امور بر آنان شاخه شاخه می‌شود خطا از آنان است و درستی از علی (ع).»(۶۸)
طبق اعتقاد شیعه هر چیزی از حق که در دست مردم است جز از نزد ائمه (ع) صادر نشده است و هر چیزی از نزد آنان صادر نشده، باطل است.

 

 

  پانوشتها
...........................................................


۱- ر.ک: زونیس، ماروین، شکست شاهانه (روان‌شناسی شخصیت شاه)، ترجمه:عباس مخبر، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، زمستان 1370، ص 469.
۲-  امام خمینی، صحیفه، ج 14، ص 263
۳- ر.ک: نامدار، مظفر، رهیافتی بر مبانی مکتب‌ها و جنبش‌های سیاسی شیعه در صد ساله اخیر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، بهار 1376، ص 282
۴-  ر.ک: نامدار، مظفر، «امام خمینی، انقلاب اسلامی و شالوده شکنی سیطره گفتمان‌های رسمی در حوضه سیاست (7)»، فصل‌نامه 15 خرداد (فصل‌نامه تخصصی در حوزه تاریخ پژوهی ایران معاصر)، س 3، ش9، ص 84، پاییز 1385.
۵-  همان، ص88 .
۶-  همان.
۷-  صحیفه امام، ج 21، ص 289.
۸-  فصل‌نامه 15 خرداد، ص 91.
۹-  همان، ص 92
۱۰- همان
۱۱-  ر.ک: لک‌زایی، نجف، سیر تطور سیاسی امام، تهران، سازمان انتشارات فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم، 1384، ص 94
۱۲-  الموسوی خمینی، روح‌الله، کشف‌الاسرار، تهران، نشر ظفر، صص 186 ـ 187
۱۳- همان، ص 185
۱۴- همان، ص 186
۱۵- سیر تطور سیاسی امام، ص 97.
۱۶-  حسینی، سیداحمد، «ولایت مطلقه فقیه» فصل‌نامه فقه، س 6، ش 21 و 22، ص 88، پاییز و زمستان 1378 .
۱۷-  رهیافتی بر مبانی مکتبها و...، ص 213
۱۸- محمد بن‌الحسن الحر العاملی، وسائل‌الشیعه، الجزء الثامن عشر (بیروت: دارالحیائ التراث العربی)، 1387 ق، ص 99 به نقل از: «احمد جهان بزرگی، در آمدی بر نظریه دولت در اسلام، ص 83».
۱۹-  ر.ک: جهان بزرگی، احمد، درآمدی بر نظریه دولت در اسلام، تهران، کانون اندیشه جوان،1387، ص 103.
۲۰- فصل‌نامه فقه، ص 83.
۲۱-  همان‌جا
۲۲- امام خمینی، حکومت اسلامی، 1391 ق، صص 25 تا 33.
۲۳-  فصل‌نامه فقه.
۲۴- حکومت اسلامی، ص 41.
۲۵- فصل‌نامه فقه، ص 85.
۲۶-  همان‌.
۲۷- همان، ص 86 .
۲۸-  همان، ص 87 .
۲۹- همان، ص 71 .
۳۰- مطهری، مرتضی، ده گفتار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ هفدهم، 1380، ص 122
۳۱-  فصل‌نامه فقه، ص 77. 
۳۲- همان، صص 78 و 79
۳۳-  همان، ص 60.
۳۴-  همان، ص 62.
۳۵-  ر.ک: دایرة‌المعارف تشیع، تشیع (سیری در فرهنگ و تاریخ تشیع)، تهران، نشر سعید محبی، 1373، ص 74
۳۶-  ر.ک: گواهی، زهرا، مبانی فقهی آراء خاص امام خمینی، دفتر قم، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1382، ص 19
۳۷- دایرة‌المعارف تشیع، تشیع، ص 74
۳۸- درآمدی بر نظریه دولت در اسلام، ص 19
۳۹- همان، صص 20 و 21
۴۰- همان، صص 38 تا 52
۴۱-  مبانی فقهی آراء خاص امام خمینی، ص 20
۴۲-  همان‌جا
۴۳-  ر.ک: نهج‌البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، تهران، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیر‌المؤمنین، نامه 67، ص 433
۴۴-  مبانی فقهی آراء خاص...
۴۵- درآمدی بر نظریه دولت در اسلام، ص 66
۴۶- مبانی فقهی آراء خاص...، ص21
۴۷- ر.ک: ‌النوری الطبرسی، حسن، المستدرک الوسائل، المجلد السابع عشر (بیروت مؤسسه آل بیت)، ص312 به نقل از: ‌«درآمدی بر نظریه دولت در اسلام، ص 85.»
۴۸-  درآمدی بر نظریه دولت اسلام، ص93
۴۹-  ر.ک: شیخ صدوق ابن بابویه، متن و ترجمه عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ترجمه: حمید رضا مستفید، علی اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، 1372، صص 522 و 521
۵۰-  مبانی فقهی آراء خاص....
۵۱-  ر. ک: جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، تابستان 1368،ص 121
۵۲- مبانی فقهی آراء خاص...، ص22
۵۳-  ر. ک: مدرسی طباطبایی، حسین، زمین در فقه اسلامی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بهار 1362، ص 53
۵۴- دایرة‌المعارف تشیع، تشیع، ص84
۵۵- مبانی فقهی آراء خاص...، ص 22.
۵۶-  دایرة‌المعارف تشیع، تشیع، ص 84
۵۷- همان، ص85
۵۸-  همان، صص 85 و 86
۵۹-  زمین در فقه اسلامی، ص 63.
۶۰-  دایرة‌المعارف تشیع، تشیع، ص 87
۶۱-  مبانی فقهی آراء خاص...، صص 22 و 23.
۶۲- زمین در فقه اسلامی، ص 67.
۶۳-  همان، ص 71.
۶۴-  دایرة‌المعارف تشیع، تشیع، ص 95
۶۵-  مبانی فقهی آراء خاص...، ص 25.
۶۶- دایرة‌المعارف تشیع، تشیع، ص 95
۶۷-  احتجاج طبرسی، ج 2، چاپ نجف، ص 323
۶۸- کلینی، محمد، اصول کافی، ترجمه، صادق حسن‌زاده، ج 2، ص 277