بیداری اسلامی؛ تقابل اسلام و غرب برمبنای اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری

اندیشه و آرای متفكرانی چون سیدجمال‌الدین اسدآبادی، رشید رضا، سیدحسن البنا و سیدقطب و كمی جلوتر امام خمینی(ره) و آیت‌الله خامنه‌ای سرفصل‌های این جریان بودند كه عرصه نظری و عملی بیداری اسلامی را در هم می‌تنیدند. رشد و تكامل بیداری اسلامی و به خصوص نمود یافتن آن در جریان تحولات كشورهای عربی، بر تمایزات مفهومی این جریان در مقابل بیداری اسلامی افزود و به عنوان رقیب این جریان در عرصه سیاست جهانی وارد گردید. این مقاله درصدد است تا نشان دهد هرچه بر رشد جریان اسلامی افزوده می‌شود تمدن غرب به حاشیه و رو به افول می‌رود. بنابراین تقابل دو جریان فكری اسلامی و غربی به افول غرب می‌انجامد.
مقدمه
تاریخ جوامع اسلامی تا كنون با نهضت‌ها، جریان‌های فكری و جنبش‌های مختلفی رو به رو بوده است. به دلیل وجود بحران‌های داخلی كه حول استبداد و استعمار در این كشورها شكل گرفته بود جریان اصلاحی برخاسته از زمینه‌های مذهبی و فرهنگی این كشورها پدید آمد. این جریان كه ماهیتی اسلامی داشت در دهه‌های اخیر برجستگی خاصی پیدا كرده است. بحران داخلی جوامع مسلمان و نفوذ و سلطه استعمار بر فراز و نشیب این جریان افزود. بررسی جریان بیداری اسلامی بیان‌گر هویت تقابلی این جریان در برابر غرب است كه موجودیت آن را شكل داد و اعتراض‌ها و خیزش‌هایی را بر این اساس شكل داد. این تحولات كه در غرب از آن به عنوان بهار عربی یاد شد؛ آغاز نوینی برای موج بیداری اسلامی گردید. اتفاقاتی كه خود تقابل دو جریان اسلامی و غربی را به رخ كشید. تقابلی كه تحولات جهانی را تحت تأثیر خواهد گذاشت. افول غرب به عنوان یكی از نتایج این تقابل مطرح است و به عنوان اثرگذاری بیداری اسلامی بر تحولات جهان غرب مسأله اصلی این مقاله را شكل داد. در همین راستا این مقاله با روشی توصیفی -تحلیلی به بررسی این موضوع خواهد پرداخت.

تعریف و پیشینه بیداری اسلامی
در بین اندیشمندان و پژوهشگران، درباره تعریف بیداری اسلامی، وفاق وجود ندارد. آنچه در تعابیر بعضی از نوشته‌ها پیرامون این اصطلاح وجود دارد جریان سیاسی- فكری اسلامی است كه در بخش اعظم ممالك اسلامی با واژه‌هایی چون بنیادگرایی اسلامی، اسلام‌گرایی، رادیكالیسم اسلامی و اسلام سیاسی نام برده شده و از آن به «اصلاح دینی» و احیاگری تعبیر شده است. علاوه بر این‌ها، در عربی نیز به اَلصُّحُوهْ الاسلامّیهْ، اَلبَعثُ الاسلامی، اَلتیارُ الاسلامی وَاَلحَركَهْ الْاِسْلامیهْ خوانده می‌شود. پدیده‌ای اجتماعی كه به معنای بازگشت بیداری و هوشیاری امت اسلامی است تا به خود باوری برسد و به دین و كرامت و استقلال سیاسی، اقتصادی و فكر خود مباهات كرده و در راستای ایفای نقش طبیعی خود به عنوان بهترین امت برای مردم تلاش كند. منظور از بیداری اسلامی مجموعه‌ای از باورهای دینی است كه در دوره كنونی در میان مسلمانان عالم شیوع پیدا كرده است. برخی بیداری اسلامی را از مصادیق باورها و گرایش معنوی در جهان اسلام می‌دانند. حركتی كه هدف آن بازگشت به اسلام ناب و هویت فراموش شده دینی و رهایی از دست استكبار جهانی باشد.

علیرغم تأكید این دسته بر بعد معنوی، امّا به نظر می‌رسد نقطه اشتراك نظریات گوناگون، حضور یك تقابل و منازعه بین دو جریان اندیشه اسلامی و غرب ملموس و جدی است كه بر این پدیده سایه می‌افكند. این روند تقابلی با تهاجم همه جانبه غرب به جهان اسلام و احیاگری اسلامی در برابر آن و ردّ آموزه‌های مدرنیسم غربی و تلاش احیاگران مسلمان برای احیای تمدن اسلامی و بازگردان اسلام به عرصه زندگی سیاسی آغاز شد و مفهوم اسلام سیاسی وارد ادبیات سیاسی گردید. بیداری اسلامی با توجه به نقش تقابلی آن در برابر با نظام بین‌الملل، منبع خطر و تهدید نوین جهان غرب ارزیابی می‌شود. این گفته می‌تواند این تلقی را كه سبقه بیداری اسلامی هجرت پیامبر به مدینه است؛ را رد نماید. گرچه هجرت پیامبر به مدینه نقطه عطفی در تاریخ اسلام است امّا بیداری اسلامی به معنای احیا و پویایی دوباره است؛ در حالیكه زمان پیامبر(ص) و آن مقطع خاص هنوز رخوتی در جامعه مسلمین آغاز نشده و تازه شرایطی نوین بر جامعه مسلمانان حاكم شده بود؛ بنابراین نمی‌توان زمان پیامبر را آغازی بر این بیداری دانست.

افزون بر این تلقی، برخی همچون شهید مطهری درباره سبقه این جریان بر این باور هستند: «از حدود نیمه دوم قرن سیزدهم اسلامی و نوزدهم مسیحی به بعد یك جنبش اصلاحی در جهان اسلام آغاز شده است. این جنبش شامل ایران، مصر، سوریه، لبنان، شمال آفریقا، تركیه، افغانستان و هندوستان می‌شود. در این كشورها كم و بیش مدعیان اصلاح پیدا شده و اندیشه‌های اصلاحی عرضه كرده‌اند. این جنبش‌ها به دنبال ركودی چند قرنی شكل گرفت و تا اندازه‌ای عكس‌العمل هجوم استعمار سیاسی در جهان اسلام به شمار می‌رود.» با رد نظریه گروه اول و پذیرش نسبی نظرات دسته دوم، نگارنده بر این باور است كه بیداری اسلامی جریانی دو سویه در واكنش به استعمار خارجی و استبداد داخلی بود كه مسلمین به آنها دچار بودند. در واقع علاوه بر استعمار، مسایل داخلی و ضعف كشورهای اسلامی نیز در ایجاد و تقویت این جریان مؤثر افتاد. در قرن نوزدهم میلادی جهان اسلام با اشغال و استعمار كشورهای اسلامی رو به رو شد، كشورهای اسلامی تجزیه شده، قطعه قطعه شدند و برخی در شكستی سخت رو به ضعف نهادند. با افزایش رفت و آمد بین جهان اسلام و غرب چرایی عقب ماندگی مسلمین به سؤالی جدی در اذهان نخبگان این جوامع بدل شد. پیشرفت، رفاه عمومی، نظم و پیشرفت و ... جوامع غربی در برابر عقب ماندگی، فقر و فساد جوامع مسلمان جستجو برای رهایی از این وضعیت را دغدغه اذهان پرسشگران ساخت. در پاسخ به این سؤال، عده‌ای غربی شدن و پناه به دیگری و عده‌ای دیگر بازگشت به اسلام و احیای سنت‌های مذهبی مانده از زمان پیامبر را به عنوان راه حل برگزیدند. گروه دوم آغازگران جریان بیداری اسلامی بودند.

این جریان در دهه 70 و 80 میلادی با روندی افزایشی رو به رو شد. روند بازگشت به دین در جهان با الهیات رهایی‌بخش در مسیحیت و ایجاد و احیای جنبش‌های مذهبی در جهان اسلام رخنمون شد. جنگ اعراب و اسرائیل 1973، پیروزی انقلاب اسلامی 1979 و ترور انورسادات 1981 مصادیقی از بیداری اسلامی در این دو دهه است. اندیشه و آرای متفكرانی چون سیدجمال‌الدین اسدآبادی، رشید رضا، سیدحسن البنا و سیدقطب و كمی جلوتر امام خمینی(ره) و در نهایت آیت‌الله خامنه‌ای سر فصل این جریان بودند كه عرصه نظری و عملی بیداری اسلامی را در هم می‌تنیدند.

ساختار ذهنی جریان بیداری اسلامی
مسیر بیداری اسلامی در تكامل خود در اندیشه امام خمینی(ره) عینیت یافت. به دلیل اثرگذاری اندیشه و آرای امام به عنوان رهبر انقلاب اسلامی و از آنجا كه انقلاب اسلامی به عنوان نقطه عطف بیداری اسلامی محسوب می‌شود اندیشه و آرای امام خمینی(ره) و آیت‌الله خامنه‌ای را به دلیل نماد تداوم انقلاب در جمهوری اسلامی در بخش بعدی مقاله پی می‌گیریم.

اندیشه و آرای امام خمینی(ره)
شاید بتوان با توجه به تأثیر انقلاب اسلامی بر مسیر پر نشیب و فراز بیداری اسلامی، اندیشه امام خمینی(ره) را به عنوان یكی از مهمترین اندیشه‌هایی دانست كه توانست از عرصه نظر تا عمل حركت كند و حتی الگویی حكومتی بر مبنای اصول مذهبی را ارائه دهد. امام كه خواهان تغییر وضع موجود و تبدیل آن به نظمی مطلوب از طریق دگرگونی بنیادین در ساختار سیاسی - احتماعی و تحولی عمیق در باورهای ملت ایران بود با تكیه بر ارزش‌های اسلامی و وحدت كلمه، حركتی را پایه‌ریزی كردند كه اولاً سازمان یافته ثانیاً زیربنایی و ثالثاً در برگیرنده حداكثر نیروهای اجتماعی باشد. اندیشه امام حول محوریت اسلام و تبدیل آن به یك برنامه عملی محرك و تعیین كننده می‌گردد. این اندیشه بر نفی سلطه غرب، مبارزه با استعمار، وحدت جهانی مسلمین و ایجاد یك حكومت جهانی شكل گرفت. در اندیشه امام سایر مفاهیم در راستای تبیین و تعیین این محورها معنا می‌یافتند. برای نمونه امام خمینی(ره) معتقد بودند كه شهادت نه تنها موجب تحول در داخل و نیز در استراتژی دفاعی دولت اسلامی می‌گردد كه موجبات ایجاد موج اسلام‌گرایی و آزادی‌خواهی را در جهان فراهم خواهد آورد. بدین ترتیب روحیه شهادت‌طلبی موجب تحكیم جایگاه و موقعیت مستضعفان، آزادی‌خواهان و مسلمانان در جهان و احیای اسلام به عنوان جبهه‌ای ثالث و تعادل بخش در نظام بین‌الملل و حاكمیت مستضعفان بر جهان خواهد شد.

امام انقلاب ایران را به عنوان مقدمه حكومت جهانی اسلامی می‌دانستند و از مهمترین دستاوردهای اسلامی قیام را «ایجاد پیوند و ارتباط هرچه بیشتر بین شیعه و سنی و تشكل آنها به عنوان یك نیروی واحد و قدرتمند جهانی در برابر قدرت‌ها» می‌دانست و بنابراین اعتقاد داشت انقلاب اسلامی ایران می‌تواند با صدور ارزش‌های خویش در جهت بیدارسازی و آگاهی مسلمانان جهان گام بردارد و بدین ترتیب به ارائه چهره واقعی از اسلام اهتمام ورزد. دشمن‌شناسی و استكبار‌ستیزی از مهمترین مفاهیم سیاسی در اندیشه امام است كه بر مبنای آیه‌ی قرآنی «و لن یجعل الله للكافرین علی المؤمنین سبیلا» و اصل نفی سبیل، بر آن تأكید دارد و به توصیه‌ی مبارزه با آن در قالب استعمار می‌پردازد: «از اصول مهم است كه مسلمین نباید تحت سلطه‌ی كفار باشند. خدای تبارك و تعالی برای هیچ یك از كفار، سلطه بر مسلمین قرار نداده است و نباید مسلمین این سلطه‌ی كفار را قبول بكنند».

«ما باید سال‌های طولانی زحمت و مشقت بكشیم یا از فطرت ثانی خود متحول شویم و خود را بیابیم و روی پای خویش بایستیم و مستقل گردیدیم و دیگر احتیاجی به شرق و غرب نداشته باشیم و ... اگر این مهم را انجام دادیم، مطمئن باشید كه هیچكس و هیچ قدرتی نمی‌تواند به ما ضربه بزند. اگر ما از نظر فكری مستقل باشیم آنها چگونه می‌توانند به ما ضربه بزنند». او بر حفظ قدرت خود در برابر این قدرت‌های بیگانه تأكید می‌كند: «مسلمین ... دنبال این نباشند كه در آغوش آن یكی برویم برای نگهداری ما از آن یكی، خیر، همه گرگ هستند و همه شما را می‌خورند. باید خودتان را حفظ كنید.» امام خمینی(ره) بر ارتباط كشورهای مسلمان به منظور تحكیم وحدت بین ملت‌های اسلامی تأكید داشتند تا از این ره‌گذر قدرت معنوی اسلام در عرصه بین‌المللی به منصه بروز و ظهور برسد. «از سوی دیگر تجمعات اسلامی همچون حج، به مثابه كنگره بین‌المللی مورد تأكید ویژه قرار گرفت چرا كه این گونه اجتماعات وسیع، زمینه را برای تبادل نظر و گفتگو فعال شدن پایگاه‌های اسلامی و همبستگی و اتفاق میان مسلمانان جهان فراهم می‌كند و برائت و بیزاری آنان را از اقدامات مداخله جویانه قدرت‌های استكباری فراگیر می‌داند».

در عمل نیز امام خمینی(ره) به منظور ترویج اندیشه آزادی حمایت از نهضت‌های آزادی‌بخش و جنبش مستضعفان را در مناطق مختلف جهان وجهه همت خود قرار داده بودند و وظیفه نظام اسلامی می‌دانستند كه برای نجات ملل تحت ستم و مستضعف تلاش كند تا از این ره‌گذر بسیج انقلابی طرفداران عدم‌تعهد به دو بلوك شرق و غرب در سراسر گیتی تحقق یابد و هسته‌های مقاومت در تمامی جهان به وجود آید تا قدرت‌های استكباری به سرشكستگی سوق داده شوند: «شما ای جنبش‌های آزادی‌بخش و ای گروه‌های در خط به دست آوردن استقلال و آزادی! به پا خیزید و ملت‌های خود و ملل اسلامی را هشدار دهید كه زیر بار ستم رفتن بدتر و قبیح‌تر از ستم‌كاری است». در میان اندیشه امام، مبارزه برای رهایی قدس از جایگاه ممتازی برخوردار است، مسأله قدس توسط امام به محوری مهم برای جریان بیداری اسلامی بدل شد، در واقع نمود وحدت، مبارزه با استعمار و توسل به مذهب همه در رهایی قدس عینیت یافت. «این تكلیف همه مسلمین است كه قدس را آزاد كنند و شر این جرثومه فساد را از سر بلاد اسلامی قطع كنند.»

شاید تمایز امام خمینی(ره) در جریان اندیشه‌ی بیداری اسلامی، توجه به احیای اندیشه حكومت اسلامی و رهبری دینی است. امام ابتدا در حوزه نظری و در كتاب ولایت‌فقیه خود به تبیین نظری ضرورت حكومت اسلامی پرداخت و سپس در حوزه عمل به عینیت بخشیدن به این نظر همت گمارد. در این راستا ایشان بر تقویت عدم‌جدایی دین از سیاست تأكید كردند: «اسلام دین سیاست است، دینی است كه در احكام آن در مواقف آن سیاست به وضوح دیده می‌شود». امام تشكیل حكومت را از وظایف مهم و اصلی علمای برجسته می‌داند. بدین معنا كه اداره صحیح امور مردم و محو ظلم باید به رهبری نیروهای مذهبی صورت گیرد، بدین ترتیب نظریه ولایت‌فقیه امام سركلید تمایز نظری و عملی امام از دیگران می‌شود: «ائمه و فقهای عادل مؤظف‌اند كه از نظام و تشكیلات حكومتی برای اجرای احكام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده كنند. صرف حكومت برای آنان جز رنج و زحمت چیزی ندارد منتها چه بكنند مأمورند انجام وظیفه كنند. موضوع «ولایت‌فقیه» مأموریت و انجام وظیفه است».

سیر تفكر بیدارگرایان اسلامی، نشان از مقابله‌ای اندیشه‌ای داشت كه اگر در شرایط اولیه خود بعدی دفاعی داشت به تدریج به ایجاد یك پایگاه دراندیشه امام تبدیل شد كه در برابر غرب و نیروهایش به تكوین جریانی غرب ستیز منجر شد كه می‌تواند آینده معادلات جهانی را در تقابل دو جریان اسلامی و غربی شكل دهد. این مسأله در دوران رهبری آیت‌الله خامنه‌ای با تأثیرگذاری جریان بیداری اسلامی در نقشه نوین خاورمیانه تحقق یافت. مرور دوران پس از رحلت امام نشان می‌دهد با آغاز رهبری آیت‌الله خامنه‌ای، تلاش در جهت تداوم و استمرار انقلاب اسلامی به عنوان مؤلفه‌ای در جهت بیداری اسلامی ادامه یافت.

آراء و اندیشه‌های آیت‌الله العظمی خامنه‌ای
اندیشه و آرای مقام معظم رهبری در سیری نظری از فراگیری اسلام به عنوان برنامه‌ای همه جانبه آغاز می‌شود. آیت‌الله العظمی خامنه‌ای از پیش انقلاب، بر این باور بود كه اسلام به عنوان یك مذهب در بردارنده طرحی برای مدیریت زندگی انسان است: «طرح اسلام به صورت مسلكی اجتماعی و دارای اصولی منسجم و یك آهنگ و ناظر به زندگی جمعی انسان‌ها یكی از فوری‌ترین ضرورت‌های تفكر مذهبی است». مقام معظم رهبری به رابطه بین مبانی اعتقادی و ایجاد یك جامعه مطلوب كه در نظر ایشان معنوی و توحیدی است باور دارد: «همه اخلاقیات فاضله‌یی كه در كتب اخلاق ذكر شده است ناشی از ایمان به خدا است و پایه‌ی اخلاق اسلامی ایمان به خدا است. همان‌طوری كه ملاحظه می‌كنید اعتقاد به خدا و به توحید مبنای ساخت اجتماعی جامعه‌ی اسلامی است و همه مسائل اجتماعی باید از این چاشنی اساسی بهره‌مند باشد».

 این رابطه در تداوم خود به نفی جامعه‌ای تحت عنوان جامعه جاهلی می‌پردازد. شاید بتوان چكیده و محتوای اصلی نظریه ایشان را در این دو سرفصل یافت كه از سویی بر عمل‌گرایی اعتقادات اسلامی تأكید دارد و از سویی با ایجاد جامعه آرمانی اسلامی افول غرب در قالب یك تمدن را به دلیل برخورداری از جامعه جاهلی پیش‌بینی می‌نماید. از نظر معظم‌له جامعه جاهلی جامعه‌ای است «كه بر مبنای شرك بنا شده باشد، طبقات انسان هم جدا و بیگانه‌ی از یكدیگر است. وقتی در یك جامعه‌ی شرك‌آلود، ربط انسان‌ها به مبدأ هستی و نیروی قاهر و مسلط عالم مطرح می‌شود، به طور طبیعی و قهری، در این جامعه انسان‌ها از هم جدا می‌افتند؛ یكی به یك خدا، دیگری به خدایی دیگر و سومی هم به خدایی دیگر. جامعه‌یی كه برمبنای شرك باشد، میان آحاد و طوایف انسان، یك دیوار غیرقابل نفوذ و یك دره‌ی جدایی غیر قابل وصل وجود دارد». بنابراین شاید بتوان تقابل اسلام و غرب را در اندیشه ایشان در قالب تقابل جامعه توحیدی و معنوی و جامعه جاهلی دانست. تأكید مقام معظم رهبری بر نقش پیامبران در ایجاد جامعه آرمانی نشانه این است كه جامعه اسلامی نیازمند رهبری صالحین است. با توجه به این بنیان نظری، در اندیشه آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، توجه به ارزش‌های اسلامی به عنوان پایه فكری در جامعه اسلامی مورد تأكید قرار می‌گیرد و مقدمه بیداری اسلامی تلقی می‌شود.

معظم‌له با پذیرش و تأیید آرای امام، روند اقدامات انقلابی را در جهت بیداری اسلامی از جنش دخالت در امور مسلمین نمی‌داند. مقام رهبری بر این باور است «امام، نهضت را جهانى می‌دانست و این انقلاب را متعلق به همه‌ى ملت‌هاى مسلمان، بلكه غیرمسلمان معرفى می‌كرد. امام از این ابائى نداشت. این غیر از دخالت در امور كشورهاست، كه ما نمی‌كنیم؛ این غیر از صادر كردن انقلاب به سبك استعمارگران دیروز است كه ما این كار را نمی‌كنیم، اهلش نیستیم ...».
ایشان معنای عدم پذیرش صدور را، در شناخت هویت خودِ مسلمین در برابر غرب می‌داند: «این معنایش این است كه بوى خوش این پدیده‌ى رحمانى باید در دنیا پراكنده شود، ملت‌ها بفهمند كه وظیفه‌شان چیست، ملت‌هاى مسلمان بدانند كه هویت‌شان چگونه است و كجاست». آیت‌الله العظمی خامنه‌ای معتقد است انقلاب ایران و تشكیل نظام جمهوری اسلامی «آغاز خیزش پر قدرت» بیداری اسلامی است كه امروز به حقیقتی در برابر غرب تبدیل شده است و امت اسلامی را مخاطب خود قرار داده است.

تقابل غرب و اسلام در نظر ایشان باعث می‌شود تا در برابر پیشرفت امت اسلامی و فتح سنگرهای جدید، شیوه‌های دشمنی و استكباری غرب پیچیده‌تر شود. به نظر می‌رسد مؤلفه‌های فكری امام در اندیشه مقام معظم رهبری با مفاهیم جدید بافت خورده است. برای نمونه وحدت شیعه و سنی و تلاش غرب در جهت ایجاد اختلاف كه در سخنان امام وجود داشت در سخنان ایشان نیز به چشم می‌خورد: «تبلیغات وسیع دشمن در جهت اسلام‌هراسی، تلاش شتاب‌زده‌ای كه برای ایجاد اختلاف میان فرقه‌های اسلامی و برانگیختن تعصب‌های فرقه‌ای می‌كند، دشمن‌تراشی‌های كاذب از شیعه برای سنی و از سنی برای شیعه، تفرقه‌افكنی میان دولت‌های مسلمان و كوشش برای تشدید اختلافات و تبدیل آن به دشمنی‌ها و معارضه‌های لاینحل، استفاده از سازمان‌های اطلاعاتی و جاسوسی برای تزریق فساد و فحشاء میان جوانان، همه و همه واكنش‌های سرآسیمه‌گون و آشفته در برابر حركت متین و گام‌های استوار امت اسلامی به سوی بیداری و عزت و آزادگی است».

امّا در سخنان ایشان یك نوع پیش روندگی و یا نمود تكاملی آرای امام یافت می‌شود. بدین معنا كه ایشان بر فتح و پیروزی مسلمین به عنوان امری كه رخ داده پافشاری دارند. برای نمونه با روی دادن تحولات كشورهای عربی به عنوان نمود بارز بیداری اسلامی، این سخن مقام معظم رهبری كه در دیدار با گروه‌های مبارز فلسطینی، بیان كردند بازتاب بسیار یافت: «شكى نیست كه بر اساس حقایقى كه خداى متعال تقدیر كرده است، خاورمیانه جدید شكل خواهد گرفت و این خاورمیانه، خاورمیانه اسلام خواهد بود». این اعتماد و اطمینان در بیان این جمله كه با تحولات 1389-1390 كشورهای عربی به عینیت رسید خود به نماد به حاشیه رانی غرب توسط آیت‌الله العظمی خامنه‌ای بدل شد. شاید دلیل این امر تبدیل بیداری اسلامی از یك «فرآیند» به وضع تثبیت شده‌ای در قالب اصطلاح «تمدن اسلامی» در نظر و آرای مقام رهبری باشد كه به مرور و با گذشت تقریباً سی سال از پیروزی انقلاب ایجاد شده است. در واقع در یك سیر تكاملی در نظر ایشان تقابل جریان‌های فكری اسلامی و غرب با ایجاد تثبیت جایگاه بیداری اسلامی در قالب یك تمدنِ برجسته و حركت در مسیر جامعه اسلامی، نمود عینی‌تری می‌یابد. تقابلی تمدنی كه بر اساس تقابل دو جامعه معنوی و جاهلی به افول دومی در برابر اولی می‌انجامد. چنین فرآیند فكری موجب می‌شود تا غرب در نظر مقام معظم رهبری حاشیه‌نشین و رو به افول تلقی گردد.

در مجموع بررسی نظری برخی از مهمترین شخصیت‌های بیداری اسلامی، نشان از محورهای مشتركی داد:

1- نظام عقیدتی اسلام علت عمده‌ی شكل‌گیری بیداری اسلامی است.

2- از نظر متفكرین بیدارگری اسلامی، ضرورت وجود یك نظام حكومت اسلامی و تأكید بر تداوم آن مهمترین اصل محوری در نظام عقیدتی اسلام است. بنابراین در این منظر دین از سیاست نمی‌تواند جدا باشد.

3- ضرورت پای‌بندی به عقاید و باورهای مذهبی به عنوان یك محور اصلی در جهت وحدت مسلمین و مبارزه با استعمار و استكبار ضروری است.

4- اغلب این اندیشمندان در مقابل با پدیده غربزدگی و استعمار به تدوین تفكر اسلام‌گرایانه خود پرداختند و در واقع برخاسته از شكاف اسلام و غرب هستند. با توجه به این ساخت نظری و پیشرفت جبهه فكری اسلامی به بررسی گزینه افول غرب به عنوان محصول نهایی تكامل جبهه فكری اسلامی می‌پردازیم.

افول هژمونی غرب
همانگونه كه در بخش‌های قبلی مقاله به آن پرداخته شد جریان بیداری اسلامی در تقابل با اندیشه غرب هویت خود را شكل داد و بر بستر مذهب با بهره‌گیری از آموزه‌های دین جبهه‌ای تدافعی و گاه تهاجمی را در برابر غرب شكل داد. این جریان در فرآیند رشد خود توانسته است به عنوان رقیب غرب هویت كسب كند و حتی تحت اصطلاح تهدید از آن یاد شده است. برای نمونه دولت ‌آمریكا اسلام‌گرایی را از عوامل نابودی جهان خواند و بیدارگران مسلمان را رزمندگان ‌جنگی دانست كه سایروس ونس وزیر خارجه وقت آمریكا، از آن با تعبیر «جنگ اسلام وغرب» یاد كرد كه در صورت وقوع، احتمالاً می‌تواند منافع آمریكا را به مخاطره اندازد. هانتینگتون هم در ۱۹۹۳ میلادی، گفته است بلوك اسلامی، بیدار شده به خطر اصلی فراروی نظم جهانی تبدیل شده است. علاوه بر این‌ها، گستردگی جریان اسلام‌گرایی و تحولات كشورهای عربی، منعكس كننده توانایی جنبش برای بسیج حمایت توده‌ای در چارچوب شرایط بحرانی پایدار جامعه عربی بود. آسیب‌پذیری رژیم‌های عرب در مواجه با مشكلات رو به رشد اجتماعی - اقتصادی و شكست تلاش‌های آنان برای مهار كردن اسلام‌گرایی از طریق تركیب سیاست‌های تطمیع و تهدید باعث افزایش توان و نیرومندی آلترناتیو اسلام‌گرا شد. به موازات رشد و تكامل جریان بیداری اسلامی اندیشه غرب نیز در مراحل تكوینی خود بر مدار حكمرانی جهانی در مقابل وحدت مسلمین جهان و یا همان الگوی حكومتی كه امام خمینی(ره) در ایده‌هایش می‌پروراند؛ ایده نظم نوین جهانی را ارائه كرد.

نظم جهانی كه از سوی آمریكا به خصوص با اندیشه متفكرانی چون دانیل بل و فرانسیس فوكویاما پی گرفته شد از شاخصه‌هایی چند برخوردار بود. شاخصه این نظم وجود تنها یك ابرقدرت جهانی و رشته قدرت‌های منطقه‌ای با نفوذی فراتر از منطقه خود است. سیاستی كه در مسیر تداوم نقشه وسیع برنامه‌ریزی شده‌ای دهه 50 میلادی و با تئوری نفی ایدئولوژی دانیل بل آغاز شد. كاری كه فوكویاما در آغاز دهه 90 میلادی ادامه داد و در صدد توجیه علمی جهان‌گیری آمریكا به طریق نظامی برآمد و اعلام داشت كه رمز حركت تاریخ جنگ است نه صلح. به عقیده او موتور محركه تاریخ جنگ است نه صلح و همكاری. در این باره فوكویاما توسعه را در سایه رقابت‌های جنگی بین ملل مختلف دانست. در این منظر، آنچه انسان را از ابتدا وادار به زندگی در جامعه كرده و سپس توانایی‌های این جوامع را توسعه داده بیشتر در سایه خصومت حاصل شده است نه همكاری. فرآیند تبدیل جهان دو قطبی به تك قطب و آمریكا به قدرت هژمون تحت تأثیر رسالت‌گرایی، برتری‌طلبی، هنجارسازی، جهان‌گرایی، دشمن‌سازی و مذهب‌گرایی خاص آمریكایی در قرن بیست و یك صورت گرفت. هر یك از این مؤلفه‌ها مشخص می‌سازد تقابل آمریكا با جهان اسلام از دهه 90 تا كنون بر چه اساس استوار بوده است. در واقع آمریكا نیاز به یك غیریت داشت كه در نبود شوروی، جهان اسلام توان بالقوه و بالفعل آن را فراهم می‌كرد.

این نظریه در عرصه عمل با روی كار آمدن جمهوری‌خواهان به عینیت رسید و به خصوص در هشت سال اول قرن بیست و یكم، با غلبه تفكرات یكجانبه‌گرا به جای چند جانبه‌گرا در سیاست خارجی آمریكا، خود را نشان داد. یك‌جانبه‌گرایان كه به ملی‌گرایان تهاجمی معروف هستند، معتقد بودند كه آمریكا از قدرت كافی برای اعمال نفوذ و كسب منافع و شكل‌دهی به سیستم بین‌الملل برخوردار است و لذا واشنگتن باید قدرت خود را نه تنها برای كسب رهبری جهان بلكه تسلط بر آن به كار گیرد. به عبارت دیگر، آنان معتقد به مداخله همه جانبه آمریكا برای استقرار نظمی مبتنی بر هژمون بودند كه به بهترین وجه منافع آمریكا را تأمین كند و بنابراین در این راستا لشكركشی‌هایی هم انجام دادند. این اقدامات در دیدگاه كنش - واكنشی دو جریان اندیشه‌ای رقیب اسلام و غرب، نبردی بود كه در جهت بقای یكی در برابر دیگری انجام شد. پیرو این امر، «حسن حنفی» نویسنده مصری، اقدامات آمریكا را نشانه احیای بیداری اسلامی می‌داند و می‌نویسد:

«بیداری اسلامی ... هم‌اكنون توانسته است جنبش آزادی بخشی خود را كه به سمت خاموشی می‌گرائید، دوباره از سر گیرد، همین امر منجر به تغییر شكل سلطه جدیدی با عناوین: جهانی‌شدن، اقتصاد بازار، پایان تاریخ و جنگ تمدن‌ها گردید تا با متدی ناشناخته با آن برخورد نماید. بنابراین حوادث 11 سپتامبر 2001 به این بیداری دامن زد و این زمانی بود كه غرب به طور ناخواسته از كینه پنهانی با مسلمانان و اعراب پرده برداشت و حرف‌هایی را مطرح كرد كه نمی‌خواست به زبان بیاورد و برهمگان روشن شد كه برخورد تمدن‌ها صرف برخورد اندیشه متفكران نیست بلكه یك جنگ افروزی در طلایه قرن بیست و یك است.» همچنین عمر موسی نویسنده عرب، چند سال پیش در مقاله‌ای بیداری اسلامی را به عنوان نیروی بالنده‌ای تعبیر كرده بود كه فرهنگ این جوامع را زنده و تلاش دشمن را برای انتقال خود به تمدن دیگر به شكست می‌كشاند و دو پدیده هم بسته و یك پارچه را به بار می‌نشاند: بازگشت به محلی شدن و رشد و آگاهی دینی كه جنبه جهانی دارد و در هر تمدن، قاره و دولتی رخ می‌دهد و شامل همه ادیان من جمله اسلام می‌شود. از نگاه او بیداری اسلام برای دنیای اسلام، اسلامی نوین می‌طلبد كه با ابزاری جهانی، خطری برای قدرت آمریكا است.

تقابل این دو جریان فكری بار دیگر در جریان تحولات كشورهای عربی نمود یافت. این تقابل با توجه به ماهیت و نوع نیروهای دخیل آن بر اثرگذاری اسلام و اسلام‌گرایان در فرآیند تغییر گواهی می‌دهد. در این تحولات، جریان بیداری اسلامی به عنوان یك رقیب مهم برای آمریكا ظاهر شده است و تقویت احساسات ضدآمریكایی در مناطق خاورمیانه خود عامل مهمی در تضعیف جایگاه آمریكا خواهد بود. در صورت پبروزی جریان اسلام‌گرا و روی كارآمدن دولت‌های اسلامی و تشكیل ائتلافات ضدآمریكایی در این مناطق دیگر نمی‌توان از ابرقدرت یك‌جانبه آمریكا سخن گفت. همچنین تلاش غرب در جهت بهره‌برداری از تحولات عربی اخیر نشان‌دهنده دركی است كه كشورهای غربی از ماهیت بیداری اسلامی به عنوان عاملی در جهت عقب راندن و یا افول غرب دارد. به اعتقاد متفكران غربی، آنچه می‌تواند تهدیدآمیز باشد، خصومت و ستیزه جریان بیداری اسلامی یا به تعبیری بنیادگرایان با سلطه‌ی قدرت‌های بزرگ بر نظام جهانی و تصمیم آنان برای تغییر این نظام و احساسات ضداسرائیلی شدید آنان است.

از نظر آنان، این جریان قصد دگرگونی در ساختار سیاسی منطقه و سرنگونی رژیم‌های محافظه‌كار عرب دارد. این گرایش در این نگاه در مقابل دیگر گرایش‌های دینی قرار می‌گیرد كه صرفاً متوجه برخی اصلاحات صوری و مذهبی و یا اجرای برخی شعائر مذهبی در چارچوب ساختار موجود هستند و باید از آنها جدا ارزیابی شوند. بنابراین با این نگاه عربستان جزو كشورهایی است كه گرایش مذهبی بی‌خطر برای غرب و حتی متحد آن محسوب می‌شود. آنچه كه موجب تمیز و تفاوت این دو گرایش از نظر این‌ها است برداشت سیاسی و ایدئولوژیكی است كه از اسلام می‌شود و به مثابه یك گزینه در مقابل ایدئولوژی‌های غربی و سوسیالیستی آورده می‌شود. از این نظر، این جریان را باید به مثابه كوششی برای منطبق كردن تغییرات اجتماعی و اقتصادی نشأت گرفته از خارج با نظام ارزش‌های بومی و مذهبی دانست. پیش‌بینی محققین غربی در این باره این بود كه این جنبش ممكن است كه شكست بخورد و یا رنگ ببازد امّا اگر شناخته نشود و به نحو مقتضی با آن برخورد نشود بسیاری از مبارزه‌جویی‌های آن در آینده به اشكال مختلف بروز خواهد كرد و این شكل بروز مبارزه‌جویی گویی در قالب تحولات اخیر بیداری اسلامی در كشورهای عربی خود را نشان داده است.

برجسته شدن جریان اندیشه‌ای اسلامی در تحولات عربی، به تدریج جریان رقیب را دچار چالش‌هایی می‌كند. در مقابل این تحولات كه نوعی خیزش مسلمانان در پی اعاده حقوقشان است بحران وال استریت و دیگر اعتراض‌ها در اسپانیا و سایر كشورهای غربی، مصادیقی از چالش‌های غرب است. این مصادیق می‌تواند شواهدی بر مدعای افول غرب و به طور اخص افول آمریكا باشد كه سردمداری تمدن غرب را به تعبیر متفكرین غربی در نظم نوین جهانی بر دوش دارد. پدیده‌ای كه از بسترهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نشأت می‌گیرد امّا بیشتر پدیده‌ای سیاسی است و بنابراین در این محور مورد بررسی قرار می‌گیرد. مطالعه مصادیقی از مقابله فكری این دو جریان با توجه به این كه جریان بیداری اسلامی قابلیت به حاشیه راندن و افول غرب را داراست می‌تواند پتانسیل این جریان اندیشه‌ای را تبیین نماید.

مصداق سیاسی
مصادیقی كه می‌تواند نشان‌گر این امر باشد نظریه مشروعیتی بود كه در غرب قدمتی دیرینه دارد. بر این اساس غرب، نمود حكومت‌های باثبات در زمینه مشروعیت است. امّا با توجه به بحران‌های اخیر و افزایش بدهی‌های آمریكا و اصرار حكومت بر بودجه‌های نظامی و دفاعی كه همخوان با ماهیت یك ابرقدرت است؛ تصور حمایت حكومت از گروه‌های نظامی و اقتصادی خاص موجب كاهش اعتماد مردم به مردم‌سالاری و مقبولیت زمامداران آمریكایی می‌شود. وجود مثلث آهنی كه از یك ارتباط دوره‌ای میان بروكرات‌ها، سیاست‌مداران و شركت‌ها حكایت دارد كه به گفته «جان دبلیو وایتهد» به قیمت جیب شهروندان آمریكایی به هم سود می‌رسانند. "بیل مویرز" نویسنده آمریكایی با توجه به این موضوع می‌نویسد: «مردم‌سالاری ما زمانی به حداكثر پیشرفت خود رسید كه دولت معتقد به اصل «ما مردم» بود و نه صرفاً متعهد به رفاه عده‌ای خاص ... هركس بخواهد این عقیده را با تصور جامعه‌ای كاملاً خصوصی برای مشتریان رقابتی تعویض نماید باعث به شكست كشیده شدن كشوری خواهد شد كه به گفته گوردون وودز با ایجاد جامعه‌ای آزاد و شكوفا كه به تمام افراد با مشغله‌های روزمره‌شان تعلق داشت توانست به عظمت دست یابد.»

علاوه بر آمریكا، بسیاری از كشورهای غربی با بحران منازعه سیاسی میان مقامات و نخبگان حاكم رو به رو هستند كه برجسته‌ترین آنها ایتالیا است. مردم در كشورهای اروپایی اعتماد گذشته را نسبت به رهبران سیاسی ندارند و بی‌اعتمادی به كارایی سیاسی یكی از دلایل كاهش شاخص‌های قیمت‌ها در بازارهای بورس است. مشكل اعتماد مردم به رهبران سیاسی در كشورهای اروپایی پیامدهای اقتصادی قابل توجهی دارد. پرسش بزرگی كه در حال حاضر برای مردم آمریكا و بلكه مردم جهان مطرح است این است كه آیا این رهبران سیاسی كه از هر فرصتی برای پیشبرد برنامه‌های فردی و حزبی خود استفاده می‌‌‌كنند قادر به حل مشكلات جدی ساختاری اقتصادی هستند یا نه؟ این مسأله موجب می‌شود تا وجهه و جایگاه حكومت درنظرگاه مردم مخدوش شود و به تدریج با تضعیف سرمایه اجتماعی حكومت‌ها رو به رو شود. ناآرامی‌های اخیر در برخی كشورهای اروپایی از جمله لندن، نشان داد چگونه بحران اقتصادی عرصه سیاست را نیز در خواهد نوردید و تلاطم را به آن هدیه خواهد داد. این بی‌اعتمادی مثلاً در كشوری مثل فرانسه همراه با رفتار و مشی اقتدارگرایانه و نیز متكبرانه شخص ساركوزی شرایط بحرانی را در فرانسه پدید آورده است كه دولت آن كشور را در تنگنای شدیدی قرار خواهد داد.

با تداوم این بحران به نظر می‌رسد چنین ناآرامی‌هایی باز هم تكرار خواهد شد. همچنین با توجه به انتشار اخبار مربوط به تحولات عربی مشاهده می‌شود چگونه مرزهای قومیتی در لندن شكاف بی‌اعتمادی بین دولت و قومیت‌های مهاجر را تقویت كرد و آشوب‌ها را شكل داد. بنابراین به نظر می‌رسد امواج بیداری اسلامی از لحاظ اثرگذاری بر شكاف‌های موجود در این جوامع خواهد توانست تا این جوامع را بیاشوبد. ایده دیگر ایده موفق دولت رفاه است كه با تحولات اخیر با آزمونی گسترده مواجه شد. با توجه به بحران اقتصادی و تحولات اجتماعی و جمعیتی، تداوم دولت رفاه در كشورهای اروپایی با دشواری‌های فزاینده‌ای رو به رو شده است. یكی از نمونه‌های بارز این امر در فرانسه در آبان ماه 1389 و به تدریج در سایر كشورهای اروپایی نمود می‌یابد. نرخ باروری پایین بر جمعیت سالمند این كشورها می‌افزاید و به تبع آن حمایت از این اقشار كه دائم بر جمعیت‌شان افزوده می‌شود، بیش از پیش دشوار می‌شود. این امر در شرایطی كه دیگر رونق اقتصادی وجود ندارد و به دلیل ركود فعالیت‌ها، درآمد ناشی از مالیات‌ها نیز پایین آمده است وضعیت را دشوارتر می‌كند. بنابراین دولت نمی‌تواند كاركرد رفاهی خود را عینیت بخشد.

مصداق فرهنگی
آمریكا و كشورهای غربی با تصور این كه آینده از آن فرهنگ غربی است در صدد حاكم كردن این فرهنگ بر جهان هستند. پس از فروپاشی شوروی كشورهای اروپای شرقی در فرهنگ غربی حل شدند. غرب با همین تصور و به گمان این كه خاورمیانه و كشورهای اسلامی نیز فرهنگ غربی را پذیرا خواهند شد به تطابق ارزشی در این مناطق می‌كوشد. این كار در صورتی انجام می‌شود كه بافت فرهنگی و ارزشی در این مناطق در تعارض و تقابل با فرهنگ غربی است. غرب به همین جهت و برای شكل دادن به جغرافیای فرهنگی مورد نظر خود تلاش می‌كند تا ارزش و فرهنگ بومی این مناطق را مضمحل كند. این امر موجب شده است تا خاورمیانه شاهد یك مبارزه بین ارزشی باشد. از یك سو ارزش‌های برخاسته از تجارب تاریخی اروپا كه امریكا مبشر آن است و از سوی دیگر ارزش‌های برخاسته از حیات تاریخی در خاورمیانه در مقابل هم قرار می‌گیرند كه اساساً به شدت ضدغربی است.

این مسأله اساسی آمریكا را در خاورمیانه شكل می‌دهد. مصالحه بین این دو فرهنگ در این منطقه امری دور از ذهن است. آمریكا به عنوان سردمدار فرهنگ غرب بیشتر در فكر بازی با حاصل جمع صفر است و بنابراین نمی‌توان تحولات فرهنگی را فارغ از یك تقابل ارزشی و یا ستیزه فرهنگی تحلیل كرد. بنابراین یك ستیز ارزشی رخ خواهد داد كه با توجه به شدت آن در كانون امواج آن جوامع غربی را نیز در می‌نوردد و بر فرآیند تحولات فرهنگی در این كشورها اثرگذار خواهد بود. غرب در گیرودار تجربه نوینی از شكاف‌های فرهنگی این ستیز را نیز به عنوان كاتالیزوری برای ایجاد بحران‌های فرهنگی تجربه خواهد كرد. در این میان نقش جریان بیداری اسلامی به عنوان نمادی از این منازعه در منطقه خواهد بود كه بر شدت این تقابل ارزشی خواهد افزود و به نوعی به رخ كشیدن قابلیت‌های اسلام را در برابر غرب به رخ می‌كشد. در مجموع برآیند شواهد و مصادیق فوق نشان می‌دهد در تقابل دو جریان فكری و اندیشه‌ای اسلام و غرب به موازات تكامل جریان بیداری اسلامی، گزینه افول تمدنی غرب به دلیل افول اندیشه و فرهنگ شدت می‌گیرد.

نتیجه‌گیری
جریان بیداری اسلامی با توجه به پیشینه خود جریانی است وامدار تفكر احیاگران مسلمانی كه بیداری مسلمین را پاسخی برای عقب ماندگی و بازگشت به خود را راهی برای هموار ساختن پیشرفت و احیای عزت مسلمانان می‌دانستند. آنها در برابر استعمار خارجی و استبداد داخلی به احیای ارزش‌های دینی پرداختند. این جریان دیگر بار با توجه به خواست‌های نوین مردم منطقه و برخاسته از زمینه فرهنگی و تاریخی خاورمیانه پویا شده است و به عنوان متغیری نوین بر اساس پتانسیل‌های موجود خود بر تحولات جهان غرب اثرگذار است. جریان بیداری اسلامی در مسیر خود در برابر غرب هویت یافت. اگر چه ریشه‌ای داخلی نیز داشت امّا در فراز و نشیب خود بیشتر مفاهیم خود را در مقابل اندیشه غرب سامان داد. تقابل این دو جریان فكری در اندیشه متفكران بیداری اسلامی و اصلاح‌گران مسلمان نمود یافت و سامان‌دهنده و انسجام‌بخش ساخت فكری و ذهنی آنان گردید. اندیشه این متفكرین در نكوهش غرب خود را سامان می‌داد و انسجام می‌یافت. مسیر بیداری اسلامی از یك جریان فكری پر فراز و نشیب به تدریج در آرای امام خمینی(ره) و آیت‌الله خامنه‌ای به یك وضع تثبیت شده دست یافت.

امام توانست تا این جریان را در قالب یك الگوی حكومتی برخاسته از مذهب سامان دهد و آیت‌الله خامنه‌ای نیز در تثبیت این وضعیت و تغییر یك فرآیند به تمدن و تبیین نظری افول غرب كوشید. بررسی عرصه عملی نیز نشان داد رشد و تكامل بیداری اسلامی و به خصوص نمود یافتن آن در جریان تحولات كشورهای عربی، بر تمایزات مفهومی این جریان در مقابل غرب افزوده شد و به عنوان رقیب این جریان در عرصه سیاست جهانی وارد گردید. بررسی حوزه سیاست و فرهنگ در غرب نشان داد هر چه بر رشد جریان اسلامی افزوده می‌شود تمدن غرب به حاشیه و رو به افول می‌رود. در این شرایط جریان بیداری اسلامی بر پیچیدگی پدیده‌ها خواهد افزود و به عنوان یك عامل شتاب‌زا و تقویت كننده بر اثرگذاری چالش‌های غرب مساعدت خواهد كرد. بنابراین این جریان به عنوان یك جریان فعال خواهد توانست مناسبات، معادلات و جریان حاكم را كه یا به چالش دچار است و یا در حال تنش است را در چالشی نوین گرفتار كند. بنابراین چینش و پیش‌بینی آینده تحولات جهان، بی احتساب جریان بیداری اسلامی به عنوان بازیگری فعال یك اشتباه استراتژیك است.

 

منابع
(1). ایزدی، پیروز، بحران اجتماعی درفرانسه: ریشه‌ها و نتایج، گزارش راهبردی 331، تهران: مركز تحقیقات استراتژیك.
(2). پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری.
(3). حسینى خامنه‌اى، سیدعلى، طرح كلى اندیشه اسلامى در قرآن، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1354.
(4). حسینی خامنه‌ای، سیدعلی، پیشوای صادق.
(5). حنفی، حسن، الصحوه الاسلامیه و الیقظه، رساله التقریب، ش 31.
(6). دكمچیان، هرایر، اسلام در انقلاب جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان عرب، ترجمه دكتر حمید احمدی، تهران: انتشارات كیهان، 1383.
(7). دهشیری، محمدرضا، درآمدی بر نظریه سیاسی امام خمینی(ره)، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1380
(8). راغبی، معصومه،"چهره زن ایرانی در مطبوعات بیگانه،" ویژه‌نامه ماهنامه پیام زن، دفتر سوم(فروردین ۱۳۸۴).
(9). ری كیلی و دیگران، جهانی‌شدن و جهان سوم، ترجمه حسن نورائی بیدخت و محمدعلی شیخ علیان.
(10). سایت طوبی، پژوهشكده تحقیقات اسلامی.
(11). سجادپور، محمدكاظم، جنجال سیاسی سقف بدهكاری آمریكا: ماهیت، روند و پیامد، سایت دیپلماسی ایرانی.
(12). عزالدین، عمر موسی، حوارالحضات و نصادمها، رویه مغایره، رسالت تقریب، ش 37.
(13). غنی‌نژاد، موسی، پایان تاریخ و آخرین انسان، اطلاعات سیاسی اقتصادی.
(14). متقی، ابراهیم، رویارویی غرب معاصر با جهان اسلام، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387.
(15). مطهری، مرتضی، نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، تهران: انتشارات صدرا، 1376.
(16). موسوی‌الخمینی(ره)، روح‌الله، صحیفه نور، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
(17). موسوی‌الخمینی، روح‌الله، ولایت‌فقیه، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1373.
(18). ندروین پیترز جان، فوكویاما و دموكراسی لیبرال پایان تاریخ، ترجمه پیروز صداقت، اطلاعات سیاسی - اقتصادی، ش79 و 80
(19). نشریه پگاه حوزه.
(20).Danyel pipes, Fundementalism muslims between American and rusia, foreign affairs,1986

منبع چاپی:
   
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی