پيش درآمدى بر تبعيد آفتاب

يك سال پيش از آن، مرجع بزرگ شيعه   آيت الله بروجردى به رحمت ايزدى پيوست و اين توهم براى شاه و دولتمردان وقت به وجود آمد كه روحانيت ايران تضعيف شده و شهر قم به عنوان يكى از كانونهاى عمده مبارزه روحانيت با رژيم مركزيت خود را از دست داده است. در همين سال، آيت الله سيد ابوالقاسم كاشانى نيز كه يكى از پيشگامان مخالفت با دولتهاى گذشته بود درگذشت.
دكتر على امينى كه به عنوان مهره اى پيچيده براى امريكا و نخست وزيرى اصلاح طلب شهرت يافته بود و در عين حال با نزديك كردن خود به برخى از مراجع قم، بين مردم محبوبيتى كسب كرده بود بر اساس توافق پنهانى شاه با "جان، اف، كندى" رئيس جمهورى وقت امريكا كنار گذاشته شد و سرانجام پس از تغيير و تحولاتى، پست صدارت به يكى از نزديكترين مهره هاى سرسپرده شاه   امير اسدالله علم   سپرده شد.
در دوران صدارت علم حوداثى رخ داد كه بخشى از آن حوادث شامل هجرت امام خمينى مى شود، اين گزارش به بررسى تبعيد آفتاب يا هجرت امام خمينى (س) مى پردازيم.
فضاى باز سياسى كه بر اساس تز حزب دموكرات امريكا و شخص كندى دركشورهاى مختلف و از جمله ايران ايجاد شده بود، با اجراى چند رفورم اجتماعى از سوى شاه و بر اثر عواملى به صورت يك موضوع فراموش شده درآمد. در چنين شرايطى شاه مصمم به اجراى طرحها و برنامه هايى شد كه از سوى امريكا ديكته شده بود. نخست، لايحه اصلاحات ارضى در نوزدهم دى ماه 1340 همراه با تبليغات فراوانى به تصويب رسيد و بلافاصله به مرحله اجرا گذاشته شد كه مخالفت چندى را به دلايل بسيار كه بررسى آنها در مجال اين نوشته نيست به دنبال نداشت.
برنامه رفورميستى اصلاحات ارضى، هر چند يك طرح امريكايى بود، اما از سوى ابرقدرت ديگر جهان   به رغم وجود تنشهايى كه در آن زمان بين امريكا و شوروى وجود داشت   مورد استقبال قرار گرفت و رسانه هاى گروهى اتحاد جماهير شوروى سوسياليستى (اسم و عنوانى كه در آن ايام، يدك مى كشيد) از جمله روزنامه "پراودا" و راديو مسكو به تجليل از آن پرداختند.
امام خمينى كه نسبت به اهداف پشت پرده امريكا از اجراى اصلاحات ساختگى آگاهى كامل داشت و نه تنها لايحه اصلاحات ارضى را در جهت منافع كشاورزى نمى دانست بلكه آن را گامى زمينه ساز براى حركتهاى آتى رژيم در جهت وابستگى بيشتر به آمريكا و غرب ارزيابى مى كرد. اما در عين حال مخالفت مجرد با تصويب لايحه اصلاحات ارضى مى توانست مورد بهره بردارى تبليغاتى رژيم در بين دهقانان قرار گيرد لذا امام مترصد فرصتهاى آتى و فراهم نمودن زمينه قيام عمومى بود.
برنامه ديگر شاه طرح موضوعى به نام "لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى" بود. روزى اين مسئله از طرف دولت، سر و صداى چندانى نشد تا اينكه روزنامه ها خبر تصويب آن را در هيات دولت منتشر كردند. روزنامه كيهان در شانزدهم مهرماه 1341 تيتر اول خود را با اين عنوان برگزيد:
"طبق لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى كه در هيات دولت به تصويب رسيد، به زنان حق راى داده شد. "
تفويض حق راى به زنان   كه تيتر اول روزنامه ها شده بود   در ظاهر امر، اقدامى خلاف شرع و ضد اسلامى نبود. اما رژيم شاه با تصويب اين لايحه، اهداف ديگرى را دنبال مى كرد كه آماده كردن زمينه براى تجاوز به قرآن و اسلام، دستكارى در قانون اساسى و انجام تغييراتى در برخى از اصول آن و باز كردن دست آن دسته از افرادى كه اجراى قوانين اسلامى را، مانعى در اجراى اغراض خود مى دانستند، از آن جمله بود.
به عبارت ديگر، رژيم مى خواست در زير سرپوش "اعطاى حق راى به زنان" ضمن حذف قيد اسلام از شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان و اداى سوگند به كتاب آسمانى به جاى قرآن علاوه بر نوعى اسلام زدايى، هرگونه مخالفتى با تصويبنامه را " مخالفت با حقوق زن و آزاديهاى مشروع او" جلوه دهد.
زمانى كه روزنامه هاى عصر تهران به قم رسيد نارضاييهايى در طبقات مختلف مردم بويژه روحانيان پديد آمد. مراجع قم از جمله امام خمينى در همان شب، با تشكيل جلسه اى به بحث و تبادل نظر پرداختند.
حجت الاسلام والمسلمين هاشمى رفسنجانى در اين زمينه خاطره هاى جالبى دارد و درباره تشكيل اين جلسه مى گويد: ". . . در اين مقطع (پس از طرح لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى) امام يك جلسه اى تشكيل دادند. گويا جلسه اول در خانه مرحوم حاج شيخ مرتضى حائرى تشكيل شد كه امام و بعضى از مراجع ديگر شركت داشتند. ايشان در آن جلسه اعلام خطر مى كنند و بالاخره تصميم گرفته مى شود كه با اين مسئله مخالفت نمايند. خوب، طبيعى است كه بر داشتن قيد قسم به قرآن و شرط اسلام، چيز خطرناكى است و بى شك مى بايست مخالفت مى شد، ولى در اينكه منتخب بايد زن هم باشد امام مى فرمودند: شما مردها كه راى داديد چه كرديد كه آنها بكنند؟ مى خواستند يك شعار مترقى را از دست آنها بگيرند و به اين شكل، مخالفت مى كردند. همه اينها و بخصوص در شرط اول   بهانه خوبى براى شروع مبارزه در اين زمان يكى از كارهايى كه امام انجام داد، اين بود كه با علماى شهرستانها تماس گرفتند كه همگى جمع شوند و مجمعى تشكيل بدهند به نام مجمع فضلا با مدرسين، كه من هم عضو آن بودم. قرار شد افرادى تعيين شوند كه به اطراف بروند و من براى جنوب   يعنى يزد و رفسنجان و كرمان   انتخاب شدم. امام نامه هايى نوشتند، در يزد به آقاى صدوقى، در كرمان براى آقاى صالحى و در رفسنجان هم خود من ماموريت داشتم كه سخنرانى كنم. آقايان ديگر نيز هر كدام به جايى رفتند. يكى به اصفهان، يكى به شيراز، ديگرى به مشهد و. . . چون امام خودشان نامه ها را مى نوشتند و افراد را براى بردن آن تعيين مى كردند من نامه را برداشتم، بردم يزد و به آقاى صدوقى دادم. سخنرانى هم كردم، براى مردم رفسنجان نيز سخنرانى كردم. در اين باره توضيح دادم كه ما چه مى گوييم و رژيم چه مى خواهد. به كرمان كه رسيدم پيش آنكه جلسه اى داشته باشم، آقاى نجفى (مرعشى نجفى) از قم با آقاى صالحى تلگراف زده بود كه رژيم خواسته علما را پذيرفته است. يعنى مسئله تمام شد. همانجا من با قم تماس گرفتم معلوم شد كه امام از اين مقدار كه رژيم پشنهادات خود را پس گرفته راضى نيست. اينجا نزديك بود يك كلاهى سر آقايان بگذارند و بين آنها تفرقه بيندازند. از مواردى كه همه آقايان شركت كرده و در مبارزه متفق شده بودند اينجا بود. رژيم هم به طور نيم بند، يك چيزى را قبول كرده بود و بعضى آقايان هم آن حرف را پذيرفته بودند و طبعا اين خطر وجود داشت كه بين آنها تفرقه بيفتد. اين اولين جايى بود كه اختلاف بروز كرد و امام پيروز شد، با اينكه بعضى از آقايان حرف دولت را قبول كرده بودند، امام فرمودند: من اين را قبول ندارم. نيروهاى مبارز هم همراه امام ايستادند و اين باعث شد كه رژيم قدم دوم را بردارد و قانون مذكور را لغو كند و حرفش را پس بگيرد".
همانگونه كه از خاطرات حجة الاسلام والمسلمين هاشمى رفسنجانى استنباط كرديم شاه و دولت دست نشانده اش، به رغم همه تبليغات، ارعاب و تهديدها و اعمال سياستهاى گوناگون نتوانست در قبال موضعگيريهاى سرسختانه امام خمينى (ره) مقاومت كند.
اسدالله علم در مصاحبه اى مفتضحانه ناگزير شد تصويب نامه مربوط به لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى را ملغى الاثر اعلام كند و اين موضوع، پيروزى بزرگى براى اسلام، مسلمين و ملت ايران بود.
هر چند غائله شوم انجمنهاى ايالتى و ولايتى پايان پذيرفته بود، اما رسالت اسلامى امام خمينى و مسئوليت سنگين ايشان در برابر ملت و كشورش همچنان بر دوششان سنگينى مى كرد و ايشان را به خروش و حركت و مددكارى در راه پيشبرد آرمانهاى مقدس اسلامى و ملى فرا مى خواند.
امام خمينى در اين قيام كوتاه مدت جامعه روحانيت عليه "تصويبنامه" به حق دريافت كه ملت ايران به اسلام و روحانيت، سخت وفادارند و تبليغات زهرآگين استعمار و ايادى آن عليه روحانيت كه بيش از نيم قرن در ايران بشدت ادامه داشته است نتوانسته توده ها را نسبت به پيشوايان اسلامى بدبين سازد و از پيروى آنان بازدارد و ميان ملت و روحانيت جدايى افكند.
رژيم شاه كه از ضربه هاى كوبنده روحانيت و به ويژه شخص امام خمينى خشمگين بود به ترفندهاى تازه اى دست زد و آن ايجاد تبليغات تند و زننده در مطبوعات وابسته اش بود. امام كه به نقشه هاى مرموز رژيم پى برده بود و به اين نكته آگاهى داشت كه رژيم شاه درصدد اجراى طرح و نقشه تازه اى در اجراى خواستهاى امپرياليسم و صهيونيسم است با ايفاى نقشى هوشيارانه، براى فروزان نگهداشتن آتش انقلاب و شور و خروش توده ها با تمام قدرت مى كوشيد. از سوى ديگر رژيم شاه كه در پشت پرده، دست به كار طرح نقشه اى به منظور پياده كردن رفورم امريكايى باصطلاح " انقلاب سفيد" بود و نمى خواست پيش از آمادگى كافى، بار ديگر با ملت و روحانيت روبرو شود در مقام پيشگيرى از بحرانى تازه و به منظور جلب نظر روحانيت دست به اقداماتى زد كه از جمله آنها ترتيب ملاقات معاون نخست وزير با علماى قم و اظهار تاسف از نوشته هاى برخى جرايد عليه روحانيت بود. اما چند روز بعد با دست زدن به رفراندوم قلابى جهت پياده كردن طرح آمريكايى انقلاب سفيد، زمينه اى فراهم شد كه امام خمينى بار ديگر مرحله تازه اى از مبارزه را آغاز كرد و بدينسان آتش انقلاب اسلامى را براى هميشه شعله ور ساخت.
روز 19 دى ماه 1341 شاه در يك اجتماع ساختگى وصول به اصطلاح 6 گانه انقلاب شاه و ملت را اعلام كرد. اين اقدام كه بر اساس دستور كاخ سفيد امريكا به شاه ديكته شده بود معلول علتهايى بود كه سياستمداران واشنگتن از سالها پيش، آن را مد نظر داشتند. جلوگيرى از خطر جنبش دهقانان و كارگران، باز كردن راه نفوذ و دخالت مستقيم ستون پنجم و عوامل بيگانه در ادارات و سازمانهاى دولتى، گسيل جمعى از جاسوسهاى ورزيده، ماهر و كارآزموده ساواك به روستاها، با هدف كنترل شيوه هاى روشنگرانه طبقه دهقان و روستايى و همچنين استفاده از نيروهاى انسانى ارزان براى كار در كارخانه هاى مونتاژ و سرانجام تبيين شعارهاى پر زرق و برق و فريبنده اصلاحات، تحت عنوان "الغاى رژيم ارباب و رعيتى" و سهيم كردن كارگران در سود كارخانه ها از ترفندهاى موذيانه رژيم بود. براى رسيدن به چنين اهدافى تمام دستگاههاى تبليغاتى رژيم به كار افتادند و در سطحى گسترده پيرامون آنچه شاه به عنوان "انقلاب سفيد" مطرح ساخته بود در بوقهاى خود دميدند.
در آن شرايط بسيارى از سياستمداران حرفه اى و حتى برخى از مقامات روحانى محتاطانه با انقلاب قلابى ساخت شاه روى خوش نشان دادند. تنها امام خمينى بود كه با آگاهى از عواقب كار و برنامه هاى شاه، بار ديگر علم مبارزه را بر دوش گرفت و در حضور جمعى از مقامات روحانى، پيامد زيانبار طرح آمريكايى شاه را افشا كرد و با عنوان مطالبى با اين مضامين كه: "آقايان توجه داشته باشند كه وضعى كه پيش آمده آينده تاريك و مسئوليت ما سنگين و دشوار است. حوادثى كه اكنون در جريان است اساس اسلام را با خطر نابودى تهديد مى كند. توطئه حسابشده اى عليه اسلام و ملت و استقلال ايران تنظيم شده و بايد توجه داشت كه اين حادثه را نمى توان با غائله تصويبنامه مقايسه كرد و با همان ملاك نسبت به اين ماجرا برخورد نمود. . . بزرگترين كارى كه از ما ساخته است بيدار كردن و متوجه ساختن مردم است. آن وقت خواهيد ديد كه داراى چه نيروى عظيمى خواهيم بود كه زوال ناپذير است و توپ و تانك هم حريف آن نمى شود.
امام خمينى در قبال اعلام رفراندوم شاه با صدور اعلاميه تندى به اين امر شديدا اعتراض كردند و براى نخستين بار با عنوان اين مطلب كه: ". . . كسانى كه در مقابل قانون و ملت مسئول هستند اعليحضرت را اغفال كردند كه به نفع آنان اين عمل را انجام دهند. " لبه تيز انتقاد را متوجه شخص شاه ساختند و رفراندوم را عملى اجبارى و مقدمه اى براى از بين بردن مواد مربوط به مذهب دانستند و از علماى اسلام خواستند تا وظايف خود را در مقابل اسلام و قرآن ايفا كنند.
رفراندوم قلابى سرانجام صورت گرفت و روزنامه هاى تحت سانسور شديد رژيم تعداد راى دهندگان را بيش از 5 ميليون و 600 هزار نفر موافق در مقابل 4 هزار و 150 راى مخالف اعلام نمودند. اين در حالى بود كه چند روز پيش از آن ماموران مسلح شاه با حمله وحشيانه به مردم و روحانيون و كشت و كشتار در مدرسه فيضيه ماهيت پليد خود را نشان داده بودند.
با پايان رفراندوم قلابى شاه در روز ششم بهمن ماه 1341، يكى ديگر از برنامه هاى ايالات متحده امريكا در ايران به مرحله اجرا درآمد و ساكنان كاخ سفيد، سرشار از شادى به شاه تبريك گفتند. جان اف كندى در تلگرامى كه براى محمد رضا فرستاد، برگزارى اين رفراندوم را "رويدادى تاريخى" دانست و تاكيد كرد: ". . . بيش از پيش مايه خوشوقتى است كه چنانكه اطلاع مى رسد اكثريت عظيم ملت ايران، رهبرى آن اعليحضرت را در راهى كه كاملا منعكس كننده خواسته هاى ايشان است مورد تاييد قاطع قرار داده اند. مسلم است كه اين پشتيبانى ملى، اعتماد آن اعليحضرت را به درستى راهى كه برگزيده اند تقويت كرده و عزم شما را در رهبرى كشور خويش به جانب پيروزى در مبارزه اى كه براى بهبود زندگانى ملت خود در پيش گرفته ايد راسخ تر خواهد ساخت".
شاه نيز در پاسخ تلگرام رئيس جمهور امريكا تاكيد كرد: ". . . ما در عين آنكه به گذشته پر افتخار خود مباهات مى كنيم نظر به آينده دوخته ايم و مى كوشيم تا دوشادوش آزادترين و مترقى ترين ملل جهان در راه ترقى پيش رويم. يقين دارم كه ما، در اجراى طرحهاى اجتماعى و اقتصادى خودمان مى توانيم به حسن نيت دوستان امريكايى خويش اطمينان داشته باشيم".
از پاسخ تلگرام شاه به خوبى برمى آيد كه او تنها و تنها به "حسن نيت دوستان امريكايى" خود متكى است و همه برنامه ها و طرحها به دستور اربابان امريكايى اش به مرحله اجرا در مى آيد. اما امريكا هنوز دست بردار نبود و از شاه كه مهره اى بلا اراده براى او بود، امتيازات تازه اى مى خواست. امتيازاتى كه براى ملت ايران جز تحقير و اسارت و قبول قيد بندگى و بردگى، نتيجه ديگرى نداشت.
امپرياليسم امريكا در پى تحميل رفروم اسارتبار "انقلاب سفيد شاه" بر ملت ايران، بنيان اقتصادى اين كشور را درهم شكسته بود، درصدد اجراى طرح ننگين ديگرى تحت عنوان "كاپيتولاسيون" برآمد.
طراحى امريكا براى اجراى اين برنامه بدان جهت بود كه كاخ سفيد با آگاهى از عدم موفقيت شاه در سركوب نهضتى كه امام خمينى آن را بنيان نهاده بود مى دانست كه در آينده اى نه چندان دور، انقلابى خونين و دامنه دار عليه امريكا و رژيم دست نشانده اش در ايران آغاز خواهد شد و احياى كاپيتولاسيون و گرفتن مزاياى كنسولى و قضايى براى اتباع خود در ايران خواهد توانست منافع خود را حفظ كند و در عين حال از فروپاشى نظام دست نشانده اش جلوگيرى نمايد.
اجراى طرح كاپيتولاسيون، حتى پيش از آغاز رفورم ننگين انقلاب سفيد در برنامه ايالات متحده امريكا قرار داشت، منتهى اميدوار بود كه اجراى اين رفورم، موجب پيشگيرى جنبش مردمى گردد و ديگر نيازى به دخالت نظاميان امريكا در ايران نباشد، لذا روى اين پيشنهاد كه بنا به گفته يكى از مقامات وزارت خارجه ايران در اسفندماه 1340 به ايران داده شده بود پافشارى چندانى نشد. اما قيام خونين پانزدهم خرداد و اوج روز افزون نهضت امام خمينى و نتيجه گزارشهاى كارشناسان امريكايى، نشاندهنده عدم موفقيت رژيم شاه در جلب رضايت توده ها بود و بدين جهت، رژيم شاه را تحت فشار قرار داد.
رژيم شاه كه بقاى خود را در حمايت كاخ سفيد مى دانست بلافاصله دست به كار شد و به گونه اى شتابزده، لايحه اى مبنى بر مصونيت مستشاران و ديگر تبعه امريكا در ايران را كه در تاريخ سيزدهم مهرماه 1342 در كابينه اسدالله علم به تصويب رسيده بود به مجلس سنا برد و در مرداد 1343، آن در مجلس سنا به تصويب رسانيد.
دولت حسنعلى منصور، اين لايحه را در تاريخ 21 مهرماه 1343 به مجلس شوراى ملى برد و نمايندگان اين مجلس فرمايشى با يك قيام و قعود، آن را تصويب كردند و بدين ترتيب، كاپيتولاسيون قرن نوزدهم را در قرن بيستم زنده ساختند و ننگ تازه اى براى خاندان پهلوى آفريدند.
رژيم شاه بخوبى آگاه بود كه ملت ايران، در برابر تحميل چنين ننگى ساكت نخواهد نشست و سكوت نخواهد كرد، لذا با تمام توان كوشيد با كنترل شديد رسانه هاى گروهى و اعمال سانسورى همه جانبه تا آنجا كه ممكن است از افشاى اين خيانت جلوگيرى كند. مطبوعات آن روز، هيچ اشاره اى به تصويب لايحه كاپيتولاسيون نكردند، بلكه با طرح و انعكاس مطالب انحرافى و سرگرم كننده، وضعى پديد آورند كه مردم را در حالت بى تفاوتى نسبت به موضوع نگه دارند. به راه انداختن كارناوالهاى بااصطلاح شادمانه به مناسبت سالروز تولد شاه در روز چهارم آبان و اجراى چند طرح ديگر، از جمله همين ترفندهاى رژيم و دولت بود، غافل از اينكه، امورى كه به سرنوشت جامعه و كشور بستگى دارد و آينده ايران را تهديد مى كند از نظر تيزبين علماى آگاه دور نمى ماند.
هنوز چند روز از احياى تصويب لايحه كاپيتولاسيون نگذشته بود كه نشريه داخلى مجلس شورا كه متن كامل مذاكرات نمايندگان و رئيس دولت را منعكس كرده بود به دست امام خمينى رسيد و ايشان با مطالعه آن، دريافت كه رژيم شاه بار ديگر به چه خيانت بزرگى كه در اصل به بنيان استقلال كشور ضربه وارد كرده، دست زده است. امام با آگاهى از اين موضوع، آن چنان به خشم آمد كه هيچگاه سابقه نداشت. خبرهاى مربوط به نگرانيها و آشفتگيهاى امام بتدريج به اطلاع قشرهاى مختلف مردم رسيد، به گونه اى كه بسيارى به منظور كسب اطلاع از چگونگى موضوع از شهرهاى دور و نزديك به قم آمدند و با ايشان ملاقات نمودند.
رهبر انقلاب به منظور افشاى خيانت پشت پرده اى كه عليه كشور و مردم ايران صورت گرفته بود، تصميم گرفت با صدور اعلاميه و با ايراد سخنرانى، توده ها را كه ايشان را تنها مامن و ملجا خود مى دانستند آگاه سازد. در اجراى اين هدف، ابتدا پيكهايى همراه نامه به شهرستانهاى مختلف اعزام داشت و علما و روحانيون مركز و شهرستانها را از وقوع حادثه مطلع ساخت و خود نيز با مقامات روحانى قم به گفتگو نشست و مراتب را به اطلاع آنان رسانيد تا بدين وسيله آنان را به حركت درآورد و با خود همراه سازد و تا حدودى نيز در اين كار به توفيقهايى دست يافت.
زمينه از هر جهت فراهم شد و امام خمينى تصميم نهايى را براى افشاگرى و رسوا ساختن شاه و دار و دسته اش گرفته بود روز ايراد سخنرانى بيستم جمادى الاخر سال 1384 مطابق با چهارم آبان 43 تعيين و از قبل به اطلاع مردم رسيد و سيل جمعيت از تهران و شهرستانها براى شنيدن سخنرانى امام و آگاهى از جنايت تازه شاه، راهى قم شدند.
رژيم شاه دچار وحشت شده بود و مى دانست، امام خمينى ابعاد گوناگون خيانتهاى بزرگى را كه به ملت شده است بى پرده با مردم در ميان خواهد گذاشت. رژيم در عين حال آن اندازه كه از ايجاد نفرت و انزجار در توده هاى مسلمان ايران عليه امريكا وحشت داشت عليه خويش نگران نبود، زيرا هرگونه مخالفت با امريكا را مساوى با سرنگونى رژيم و از دست دادن تاج و تخت شاهنشاهى مى دانست و بدين جهت درصدد برآمد با هر وسيله ممكن از اقدامى كه موجب خشم امريكا شود جلوگيرى كند.
مشاوران شاه، مى دانستند امام خمينى از جمله كسانى نيست كه بتوان او را از انجام كارى بازداشت و به عبارت ديگر از تهديد و ارعاب، كارى ساخته نيست، لذا درصدد برآمدند غير مستقيم و توسط عناصر به ظاهر غير وابسته و به اصطلاح وجيه المله و با عنوان پند و اندرز خيرخواهانه ، ايشان را از حمله عليه امريكا بازدارند. براى انجام اين مقصود، يكى از افراد مورد وثوق دستگاه حاكمه كه تا حدودى هم داراى وجهه اى ملى و بيطرف بود روانه قم شد كه ضمن ملاقات با رهبر انقلاب، ايشان را از حمله به امپرياليسم و ايجاد فضاى ضد امريكايى در محيط مذهبى ايران برحذر دارد.
اين شخص، چند روز پيش از موعد مقرر به قم آمد. امام فرستاده شاه را نپذيرفت و سرانجام با اصرار زياد موفق به ديدار با شهيد حاج آقا مصطفى خمينى فرزند ارشد امام شد و پيام شاه را اينچنين بازگو كرد.
"امريكا به منظور كسب وجهه در ميان مردم ايران با تمام قدرت فعاليت مى كند و پول مى ريزد و از نظر قدرت در موقعيتى است كه هرگونه حمله به آن مراتب خطرناكتر از حمله به شخص اول مملكت است! آيت الله خمينى اگر اين روزها بنا دارند نطقى ايراد كنند بايد خيلى مواظب باشند كه به دولت امريكا برخوردى نداشته باشد كه خيلى خطرناك است و با عكس العمل تند و شديد آنان مواجه خواهد شد. ديگر هر چه بگويند، حتى حمله به شخص شاه چندان مهم نيست! "1
امام خمينى با شنيدن اين پيام، دريافت كه عمده ترين نقطه ضعف شاه در آن شرايط در تحريك كردن افكار توده ها و شورانيدن آنان عليه امپرياليسم امريكا منشا همه مفاسد ايران ست. از اين رو، در سخنرانى و اعلاميه تاريخى خود، با شديدترين لحن امريكا را به باد انتقاد و اعتراض گرفت.
روز بيستم جمادى الاخر 84 مصادف با ميلاد بانوى انقلابى اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) و زاد روز امام خمينى، شهر مقدس قم حالتى ديگر گونه داشت. در همه خيابانهاى آن، جمعيت انبوهى كه از تهران و شهرستانها به منظور شنيدن سخنان تاريخى امام به اين شهر آمده بودند موج مى زد. منزل امام و كوچه هاى اطراف آن و باغ انارى كه در جوار منزل ايشان بود دهها هزار تن گرد آمده بودند. هواى آبان ماه در شهر قم، نسبتا سرد بود، اما مردم بى توجه به سرماى هوا در اشتياق شنيدن سخنرانى امام، بيتابى مى كردند.
ساعت تقريبا، 30/8 بامداد را نشان مى داد كه رهبر انقلاب با چهره اى افروخته، چشمانى از شدت خشم و خستگى و بيخوابى سرخ شده، جبينى گره خورده و قيافه اى آراسته و جذاب در مقابل مردم ظاهر شد. مردم با شعار صلوات نسبت به ايشان ابراز احساسات كردند. بسيارى با ديدن قيافه افروخته و اندوهبار ايشان به گريه افتادند و آنگاه آيه شريفه استرجاع   انالله و انا اليه راجعون   از زبان ايشان جارى شد، صداى گريه و شيون در فضا طنين افكند. حال و وضع امام خمينى نيز به هنگام ايراد نطق، سخت بحرانى بود و سرانجام رهبر انقلاب نطق تاريخى خود را به اين شرح ايراد كردند:

متن سخنرانى تاريخى امام خمينى عليه كاپيتولاسيون:

بسم الله الرحمن الرحيم
انالله و انا اليه راجعون (گريه حضار)
من تاثرات قلبى خودم را نمى توانم اظهار كنم. قلب من در فشار است. از روزى كه مسائل اخير ايران را شنيدم، خوابم كم شده، (گريه حضار)، ناراحت هستم، قلبم در فشار است، من با تاثرات قلبى روزشمارى مى كنم: چه وقت مرگ پيش بيايد(گريه شديد حضار).
ايران ديگر عيد ندارد، عيد ايران را عزا كردند(ادامه گريه حضار)، عزا كردند و چراغانى كردند. عزا كردند و دسته جمعى رقصيدند، ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، باز هم چراغانى كردند، پايكوبى كردند.
اگر من به جاى اينها بودم، اين چراغانيها را منع مى كردم، مى گفتم بيرق سياه بالاى سربازارها بزنند، بالاى سر خانه ها بزنند، چادر سياه بالا ببرند.
عزت ما پايكوب شد، عظمت ايران از بين رفت (گريه حضار) عظمت ارتش ايران را پايكوب كردند. قانونى به مجلس بردند كه در آن، اولا ما را ملحق كردند به "پيمان وين" و ثانيا الحاق كردند به آن كه تمام مستشاران نظامى امريكا، با خانواده هايشان با كارمندان فنى شان، با كارمندان ادارى شان، با خدمه شان و با هر كسى كه به آنها بستگى دارد از هر جنايتى كه در ايران بكنند مصون هستند.
اگر يك خادم امريكايى، يا يك آشپز امريكايى، مرجع تقليد شما را در وسط بازار ترور كند، زير پاى خود منكوب كند، پليس ايران حق ندارد جلو او را بگيرد! دادگاههاى ايران حق محاكمه ندارد! بايد پرونده به امريكا برود و در آنجا اربابها را معين كند!
دولت سابق، اين طرح را تصويب كرده بود و به كسى نگفت. دولت حاضر، اين تصويبنامه را چندى پيش به مجلس سنا برد و با يك قيام و قعود مطلب را تمام كرد و باز نفسشان در نيامد، چند روز پيش، اين تصويبنامه را به مجلس شورا بردند، در آنجا صحبتهايى شد، بعضى از وكلا مخالفتهايى كردند، ليكن مطلب را گذراندند، با كمال وقاحت گذراندند. دولت با كمال وقاحت از اين امر ننگين طرفدارى كرد، ملت ايران را از سگهاى امريكايى پست تر كردند! اگر كسى يك سگ امريكايى را با اتومبيل زير بگيرد او را بازخواست مى كنند، حتى اگر شاه ايران يك سگ امريكايى را زير بگيرد، مورد بازخواست قرار مى گيرد، ولى چنانچه يك آشپز امريكايى، شاه ايران را زير بگيرد، بزرگترين مقام را زير بگيرد، كسى حق تعرض ندارد. چرا؟ براى اينكه مى خواستند وام بگيرند، امريكا خواست كه اين كار انجام شود.
بعد از چند روز، يك وام دويست ميليون دلارى از امريكا تقاضا كردند، مورد تصويب قرار گرفت كه در ظرف پنج سال، مبلغ مزبور را به دولت ايران بپردازند و در ظرف ده سال 300 ميليون دلار، بازپس بگيرند. مى فهميد يعنى چه؟ دويست ميليون دلار هر دلارى 8 تومان   در ظرف پنج سال به منظور هزينه هاى نظامى به دولت ايران وام بدهند و در ظرف ده سال 300 ميليون دلار پس بگيرند. يعنى صد ميليون دلار   800 ميليون تومان   از ايران در ازاء اين وام، سود بگيرند. معذلك ايران براى اين دلارها خودش را فروخت، استقلال ما را فروخت، ما را جز اول مستعمره حساب كرد، ملت مسلم ايران را در دنيا از وحشيها عقب مانده تر معرفى نمود!
ما با اين مصيبت چه كنيم؟ روحانيون با اين مصايب چه كار كنند؟ عرض خود را به كدام مملكت برسانند؟ ساير ممالك خيال مى كنند اين ملت ايران است كه اينقدر خود را پست نموده، نمى دانند كه اين دولت ايران است، اين مجلس ايران است، اين مجلسى است كه ارتباطى به ملت ندارد، اين مجلس سرنيزه است، اين مجلس چه ارتباطى به ملت دارد؟ ملت ايران به اين وكلا راى نداده است، بسيارى از علماى طراز اول و مراجع، انتخابات را تحريم كردند وملت از آنان تبعيت كرده راى نداد، ليكن زور سر نيزه اينان را آورد بر كرسى نشانيد.
اينها ديدند كه با نفوذ روحانى نمى توانند هر كارى را انجام دهند، مى خواهند نفوذ روحانى را از بين ببرند. در يكى از كتابهاى تاريخ كه امسال به طبع رسيده و در مدارس به بچه هاى ما تدريس مى شود بعد از ذكر مطالبى دروغ و خلاف واقع، نوشته است: اكنون معلوم شد كه قطع نفوذ روحانيت، به نفع و رفاه حال اين ملت است. آنها بخوبى دريافتند كه اگر نفوذ روحانيون باشد نمى گذارد، اين ملت يك روز اسير انگليس و روز ديگر اسير امريكا باشد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى گذارد اسرائيل، اقتصاد ايران را قبضه كند، نمى گذارد كالاهاى اسرائيل   آن هم بدون گمرك   در ايران فروخته شود. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى گذارد اينها خودسرانه چنين قرضه سنگينى را بر ملت ايران تحميل كنند. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى گذارد در بيت المال چنين هرج و مرجى واقع شود. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى گذارد هر دولتى هر كارى كه خواست انجام دهد، هر چند صددرصد بر ضد ملت باشد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى گذارد، مجلس به اين صورت مبتذل درآيد، نمى گذارد مجلس با سر نيزه درست شود تا چنين فضاحتى ببار آورد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى گذارد دختر و پسر در آغوش هم كشتى بگيرند   چنانكه در شيراز شده است   اگر نفوذ روحانيون باشد نمى گذارد دختران عفيف مردم در مدارس، زير دست جوانها باشند و زنها را به مدرسه پسرانه و مردها را به مدرسه دخترانه بفرستند و فساد راه بيندازند. اگر نفوذ روحانيون باشد، تو دهن اين دولت مى زند، تو دهن اين مجلس مى زند، وكلا را از مجلسين بيرون مى ريزد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى گذارد عده اى به اسم وكيل بر ملت تحميل شده، بر سرنوشت مملكتى حكومت كنند. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى گذارد، يك دست نشانده امريكايى اين غلطها را بكند، از ايران بيرونش مى كنند.
نفوذ روحانى مضر به حال ملت است؟ ! نه خير، مضر به حال شماست! مضر به حال شما خائن هاست، نه مضر به حال ملت. شما مى دانيد كه با نفوذ روحانى نمى توانيد هر كارى را انجام دهيد، هر غلطى را بكنيد، مى خواهيد نفوذ روحانى را از بين ببريد. شما گمان كرديد كه با صحنه سازى مى توانيد ميان روحانيين اختلاف بيندازيد؟ اين خواب بايد در مرگ براى شما حاصل شود، نمى توانيد چنين كارى را انجام دهيد، روحانيين با هم هستند.
من تمام روحانيين را تعظيم مى كنم. من بار ديگر دست تمام روحانيين را مى بوسم، آن روز اگر دست مراجع را بوسيدم امروز دست كاسب را هم مى بوسم.
(گريه حضار و احساسات شديد)
آقايان! من اعلام خطر مى كنم.
اى ارتش ايران! من اعلام خطر مى كنم.
اى سياسيون ايران! من اعلام خطر مى كنم.
اى بازرگانان ايران! من اعلام خطر مى كنم.
اى علماى ايران! اى مراجع اسلام! من اعلام خطر مى كنم.
اى فضلا! اى طلاب! اى حوزه هاى علميه! اى نجف! اى قم! اى مشهد! اى تهران! اى شيراز! من اعلام خطر مى كنم.
خطر دارد، معلوم مى شود زير پرده چيزهايى است كه ما نمى دانيم، در مجلس گفتند: نگذاريد پرده ها بالا برود. معلوم مى شود براى ما خوابهايى ديده اند. . . از اين بدتر چه خواهند كرد؟ از اسارت بدتر چيست؟ از ذلت بدتر چه مى باشد؟ چه مى خواهند بكنند؟ اينها چه خيالى دارند؟ اين قرضه دلار چه بر سر اين ملت آورد؟ آيا بايد اين ملت فقير در ظرف ده سال صد ميليون دلار   هشتصد ميليون تومان   نفع پول به امريكا بدهد؟ در عين حال براى چنين قرضه اى ما را بفروشيد.
نظاميهاى امريكا و مستشاران نظامى امريكا، براى شما چه نفعى دارند؟ ! اگر اين مملكت اشغال امريكاست پس چرا اينقدر عربده مى كشى؟ چرا اينقدر دم از ترقى مى زنى؟ ! اگر اين مستشاران، نوكر شما هستند پس چرا از اربابها بالاترشان مى بريد؟ اگر نوكرند با آنان مثل ساير نوكرها عمل كنيد؟ اگر كارمند شما هستند شما هم مثل ساير ملل كه با كارمندانشان عمل مى كنند با اينان رفتار نماييد؟ اگر مملكت ما اشغال آمريكاست اعلام كنيد، پس ما را از اين مملكت بيرون بريزيد.
چه مى خواهند بكنند؟ اين دولت به ما چه مى گويد؟ اين مجلس با ما چه كرد؟ اين مجلس غير قانونى، اين مجلس غير قانونى، اين مجلس مجرم، اين مجلسى كه به فتوا و به حكم مراجع تقليد تحريم شده است، اين مجلسى كه به ادعا دم از استقلال و انقلاب مى زند و مى گويد: ما از انقلاب سفيد، آمده ايم!
من نمى دانم كجاست اين انقلاب سفيدى كه اينقدر روى آن جار و جنجال راه انداخته اند؟ ! خدا مى داند كه من مطلعم و رنج مى برم، من مطلعم از اين دهات و شهرستانهاى دور افتاده و از اين قم عقب مانده، من مطلعم از گرسنگى مردم و از وضع نابسامان زراعت و فلاحت مردم. براى اين مملكت فكرى كنيد، براى اين ملت فكرى كنيد، اينقدر قرض روى قرض نياوريد، اينقدر نوكر نشويد. البته دلار نوكرى هم دارد! دلارها را شما بگيريد استفاده كنيد، نوكرى را ما بكنيم! اگر ما زير اتومبيل، يك امريكايى رفتيم كسى حق ندارد به امريكاييها بگويد بالاى جشم شما ابروست! !
آن آقايانى كه مى گويند بايد خفه شد و دم در نياورد آيا در اين مورد هم مى گويند بايد خفه شد؟ در اين جا هم ساكت باشيم و دم در نياوريم؟ ! ما را بفروشند و ما ساكت باشيم؟ ! استقلال ما را بفروشند و ما ساكت باشيم؟ !
والله گناهكار است كسى كه داد نزند، والله مرتكب كبيره است كسى كه فرياد نزند. (احساسات شديد حضار)
اى سران اسلام! به داد اسلام برسيد.
اى علماى نجف! به داد اسلام برسيد.
اى علماى قم! به داد اسلام برسيد، رفت اسلام (گريه شديد حضار)
اى ملل اسلام! اى سران ملل اسلام! اى رؤساى جمهور ملل اسلامى! اى سلاطين ملل اسلامى! به داد ما برسيد، اى شاه ايران! به داد خودت برس!
ما چون ملت ضعيفى هستيم و دلار نداريم بايد زير چكمه امريكا برويم؟! امريكا از انگليس بدتر، انگليس از امريكا بدتر، شوروى از هر دو بدتر، همه از هم بدتر، و همه از هم پليدترند، ليكن امروز سر و كار ما با امريكاست.
رئيس جمهور امريكا بداند، اين معنا را بداند كه امروز در پيش ملت ما، از منفورترين افراد بشر است كه چنين ظلمى به ملت اسلامى كرده است، امروز قرآن با او خصم است، ملت ايران با او خصم است. دولت امريكا اين مطلب را بداند كه او را در ايران ضايع و مفتضح كردند.
بيچاره آن وكلا! داد زدند كه از اين دوستان ما بخواهيد كه اين قدر به ما تحميل نكنند، ما را نفروشيد، ايران را به صورت مستعمره در نياوريد ولى چه كسى گوش داد؟
از پيمان وين يك ماده را ذكر نكرده اند، ماده 32 اصلا ذكر نشده است، من نمى دانم آن ماده چيست؟ نه تنها من نمى دانم بلكه رئيس مجلس هم نمى داند، وكلا هم نمى دانند كه آن ماده چه مى باشد، مع الوصف طرح را قبول و امضا كردند، طرح را تصويب كردند گرچه عده اى اظهار كردند كه ما نمى دانيم ماده 32 چه مى باشد، ممكن است آنها امضا نكرده باشند، آن عده ديگر از وكلا كه امضا كردند بدتر از اينان بودند، اينها مشتى جهالند. . .
رجال سياسى ما و صاحب منصبان بزرگ ما را يكى پس از ديگرى از كار بركنار كردند. امروز در كشور ما، در دست رجال سياسى وطنخواه كارى نيست. ارتش هم بداند كه آن را يكى پس از ديگرى كنار مى گذارند آيا ديگر براى ارتش آبرو باقى ماند كه يك فراش امريكايى، يك آشپز امريكايى بر ارتشبد ما مقدم باشد؟ اگر من نظامى بودم استعفا مى كردم، اگر من وكيل مجلس بودم استعفا مى كردم، من اين ننگ را قبول نمى كردم.
بايد براى آشپز امريكايى، مكانيك امريكايى، ادارى امريكايى، ادارى فنى، كارمندان فنى امريكايى و خانواده هايشان مصونيت باشد ليكن علماى اسلام، وعاظ اسلام و خدمتگزاران اسلام، در تبعيد و زندان باشند! طرفداران اسلام در بندر عباس و زندان باشند به جرم اينكه روحانى يا طرفدار روحانيت مى باشند.
اينها در كتاب تاريخ، سند دست دادند كه: رفاه حال اين ملت در قطع نفوذ روحانيت است، يعنى رفاه حال اين ملت در قطع يد رسول الله مى باشد! روحانيونى كه از خودشان چيزى ندارند، هر چه دارند از رسول الله دارند، بايد قطع يد رسول الله از اين ملت بشود! اينها اين را مى خواهند تا اسرائيل با خيال راحت هر كارى را انجام دهد، تا آمريكا با دل راحت هر چه مى خواهد بكند.
امروز تمام گرفتارى ما از آمريكاست، تمام گرفتارى ما از اسرائيل است، اسرائيل هم از آمريكاست، اين وكلا هم از امريكا هستند، اين وزرا هم از امريكا هستند، همه دست نشانده امريكا هستند، اگر نيستند چرا در مقابل آن نمى ايستند داد بزنند؟ !
من الان در حال انقلاب هستم، حافظه ام درست كار نمى كند، نمى توانم مطلب را خوب به ياد بياورم. در مجلسى از مجالس سابق كه مرحوم آقا سيد حسن مدرس، وكيل بود دولت روسيه التيماتومى به ايران داد كه اگر طرح ما را   در قضيه ايكه الان به ياد ندارم   نپذيريد از راه قزوين حمله كرده تهران را مى گيريم! دولت وقت به مجلس فشار آورد كه اين طرح را تصويب كند.
يكى از مورخين امريكايى مى نويسد: يك روحانى دست به عصا (مرحوم مدرس) آمد پشت تريبون ايستاد و اظهار كرد: اكنون كه بناست از بين برويم چرا سند نابودى خود را شخصا امضا كنيم؟ مجلس به واسطه مخالفت او جرائت پيدا كرد و طرح را رد كرد. شوروى هم هيچ غلطى نتوانست بكند.
روحانى اين چنين است، يك روحانى لاغر ضعيف، يك مشت استخوان، التيماتوم و پيشنهاد دولت مقتدر روسيه را رد كرد. امروز هم اگر يك روحانى در مجلس بود نمى گذاشت اين كار انجام بشود. براى همين است كه مى خواهند نفوذ روحانيت را قطع كنند، تا به آمال و آرزوهايشان برسند! 
آنقدر مطالب انباشته است، آنقدر مفاسد در اين كشور زياد است كه من با اين حالم، با اين سينه ام نمى توانم مطالب را آن مقدارى كه مى دانم به عرض شما برسانم. لكن شما موظفيد اين مطالب را به رفقاى خود برسانيد، . علما موظفند كه ملت را آگاه كنند، ملت موظف است كه در اين امر صدا بلند كند، به مجلس اعتراض كند، به دولت اعتراض كند كه چرا چنين كارى كرديد؟ ! چرا ما را فروختيد؟ شما كه وكيل ما نيستيد اگر وكيل هم بوديد چون خيانت كرديد خودبه خود از وكالت ساقط مى شويد. اين خيانت به كشور است، خدايا اينها به كشور خيانت كردند، خدايا اين دولت به كشور ما خيانت كرد، به اسلام خيانت كرد، به قرآن خيانت كرد، وكلاى مجلسين آنهايى كه با اين امر موافقت نمودند خيانت كردند، وكلاى مجلس سنا اين پيرمردها خيانت كردند، وكلاى مجلس شورا آنهايى كه به اين امر راى دادند به كشور خيانت كردند، اينها وكيل نيستند، دنيا بداند اينها وكيل ايران نيستند اگر هم بودند من عزلشان كردم، از وكالت معزولند و تمام تصويب نامه هايى كه تاكنون گذرانده اند بى اعتبار است.
به حسب نص قانون، طبق اصل دوم متمم قانون اساسى تا مجتهدين در مجلس نظارت نداشته باشند قانون هيچ اعتبارى ندارد. از اول مشروطه تا به حال، كدام مجتهد نظارت داشته است؟ اگر پنج نفر مجتهد در اين مجلس بود، حتى اگر يك روحانى در اين مجلس بود تو دهن اينها مى زد، نمى گذاشت اين كار انجام شود، مجلس را به هم مى زد.
من به آن وكلايى كه به ظاهر مخالفت كردند اين اعتراض را دارم كه اگر واقعا مخالف بوديد چرا خاك به سرتان نريختيد؟ چرا بلند نشديد يقه آن مردك را بگيريد؟ آيا معناى مخالفت اين است كه بگوييد ما مخالفيم و سر جاى خود بنشينيد؟ و آن همه تملق بگوييد؟ بايد هياهو كنيد، بايد بريزيد وسط مجلس، نگذاريد چنين مجلسى وجود پيدا كند و اين طرح را از مجلس بيرون ببريد، به صرف اينكه من مخالفم كار درست مى شود؟ ديديد كه مى گذرد.
ما اين قانون را كه باصطلاح خودشان گذرانيده اند قانون نمى دانيم. ما اين مجلس را، مجلس نمى دانيم، ما اين دولت را، دولت نمى دانيم. اينها، خائنند، خائن به كشورند.
خداوندا امور مسلمين را اصلاح كن (آمين جمعيت) خداوندا ديانت مقدسه اسلام را عظمت عنايت فرما (آمين حضار)
خداوندا افرادى را كه به اين آب و خاك خيانت مى كنند، به اسلام خيانت مى كنند، به قرآن خيانت مى كنند نابود كن (آمين پر شور حضار)
والسلام عليكم و رحمة الله

در اينجا مناسب مى دانيم متن لايحه اى را كه در جلسات سرى و محرمانه مجلسين سنا و شورا به تصويب رسيد و عنوان "كاپيتولاسيون" بر خود گرفت. عينا نقل كنيم:
"ماده واحده: با توجه به لايحه شماره 18 2291  2157   25/11/1342 دولت و ضمايم آن كه در تاريخ 21/11/42 به مجلس سنا تقديم شده به دولت اجازه داده مى شود كه رئيس و اعضاى مستشارى نظامى ايالات متحده را در ايران كه به موجب موافقت نامه هاى مربوطه در استخدام دولت شاهنشاهى مى باشد از مصونيتها و معافيتهايى كه شامل كارمندان ادارى و فنى موصوف در بند   و   ماده اول قرارداد وين كه در تاريخ 18 آوريل 1961 مطابق 29 فروردين ماه 1340 به امضا رسيده است مى باشد برخوردار نمايد".
نكته جالب اين است كه اين لايحه در نيمه شب (ساعت 24) با قيام و قعود سناتورها از تصويب گذشت و بد نيست كه توضيحات آقاى ميرفندرسكى معاون وزارت خارجه وقت به سناتورها را در نيمه هاى شب پيرامون اين لايحه ننگين و همچنين گزارش عباس مسعودى: مخبر كميسيون خارجه سنا را منعكس نماييم تا ملت ايران، به دلايل خشم امام خمينى در آن زمان، بيشتر آگاهى يابند. متن همين مذاكرات بود كه چند روز پس از تصويب لايحه به دست امام رسيد و ايشان را به ايراد آن نطق تاريخى واداشت:
دكتر صديق: خوب است آقاى معاون وزارت امور خارجه راجع به اين مطالبى كه در آنجا قيد شده است توضيحاتى بدهند. راجع به اين معافيتهايى كه در بند   و   ماده اول قرارداد وين، چون متبادر به ذهن نيست اگر ممكن است توضيحاتى لطف كنند.
(از سخنان دكتر صديق به خوبى مى توان دريافت كه حتى سناتورها از آنچه قرار بود به آن راى بدهند بى اطلاع بودند!)
رئيس: آقاى معاون وزارت خارجه بفرماييد!
معاون وزارت خارجه (آقاى ميرفندرسكى): به طورى كه سناتورهاى عظام اطلاع دارند قرارداد وين كه از مجلس سنا گذشت ضميمه اش يك يادداشتى بود كه بين وزارت امور خارجه و سفارت امريكا در تهران مبادله شده بود. يادداشت ضميمه عبارت از اين بود كه مستشاران نظامى امريكايى كه در خدمت شاهنشاهى هستند از مزايا و مصونيتهايى كه طبق قرارداد وين به كاركنان فنى سفارتخانه ها تعلق مى گيرد برخوردار شوند   اين كارمندان به طورى كه تعريف شده اند در بند   و   از ماده اول، اصطلاح مامور ادارى و فنى، يعنى آن دسته از كارمندان ماموريت كه به امور ادارى و فنى اشتغال دارند   اين يادداشتها بين وزارت خارجه و سفارت امريكا رد و بدل شد، ولى البته قوه قانونى وقتى پيدا مى كند كه به تصويب مجلسين برسد (دكتر كاظمى: آن مصونيتها و معافيتها را بفرماييد) .
معاون وزارت خارجه: مصونيتها و معافيتها كه در يادداشتهايى است كه مبادله شده است. . .
رئيس: راجع به كليات ديگر نظرى هست؟ (اظهارى نشد) راى مى گيريم به ورود در شور ماده واحده، سناتورهايى كه موافق اند قيام فرمايند (اكثر برخاستند) تصويب شد! ماده واحده مطرح است، آقاى مسعودى بفرماييد!
مخبر (عباس مسعودى) : بنده مى خواستم براى استحضار خاطر آقايانى كه يك قدرى در اين كار ترديد دارند عرض بكنم كه اين موضوع مكرر در كميسيون خارجه با حضور تمام اعضا مورد بحث قرار گرفت. متاسفانه الان به غير از بنده و آقاى دكتر حكمت، ساير آقايان اعضاى كميسيون خارجه در جلسه حاضر نيستند كه توضيح بدهند. در چند ماه پيش اين موضوع با حضور آقاى دكتر انصارى معاون سابق وزارت خارجه مطرح شد و مورد توجه و دقت قرار گرفت و به خاطر اينكه قرارداد وين بايد اول به تصويب مى رسيد اين را ما متوقف گذاشتيم ولى مطالعات به طور كامل انجام شد و توضيحات لازم را از وزارت خارجه گرفتيم. در مرحله دوم با حضور آقاى ميرفندرسكى بار ديگر مطرح شد و در همان موقع بود كه قرارداد وين به مجلسين پيشنهاد شد و به تصويب رسيد. بعد، اين گزارش رفت به كميسيون جنگ، در آنجا مطالعه شد، در آنجا هم مورد تصويب قرار گرفت و برگشت به كميسيون خارجه، بار ديگر در كميسيون خارجه مورد تاييد قرار گرفت و پيشنهاد شد به مجلسين و اين يادداشتهايى كه بين وزارت خارجه و سفارت براى امريكا مبادله شده است، اگر اجازه بفرماييد بنده مى خوانم. ملاحظه خواهند فرمود كه اين يادداشتها قانع كننده است و تصور مى كنم كه نظر آقايان تامين باشد و رفع اشتباه از كسانى كه به اين موضوع توجه دارند بشود.
رئيس: نسبت به ماده واحده ديگر نظرى نيست؟ (اظهارى نشد) راى مى گيريم به ماده واحده. سناتورهايى كه موافق اند قيام فرمايند. (اكثر برخاستند) تصويب شد. كليات آخر مطرح است. نظرى هست مى فرماييد. (اظهارى نشد) راى مى گيريم به كليه لايحه. سناتورهايى كه موافق اند قيام فرمايند. (اكثر برخاستند) تصويب شد. براى راى نهايى به مجلس شوراى ملى فرستاده مى شود. جلسه را ختم مى كنيم. ساعت 12 شب مجلس ختم شد!
[به طورى كه از مذاكرات مجلس سنا استنباط مى شود به اين نكته پى مى بريم كه اولا اكثر سناتورها اصولا به آنچه قرار بود راى بدهند و پى آمدهاى آن، آگاهى نداشتند. ثانيا جلسه سنا، در ساعتى تشكيل شده بود كه سناتورهاى پير، شتاب داشتند تا هر چه زودتر، كار به پايان برسد و براى خواب و استراحت به كاخهاى آنچنانيشان برسند]
چگونگى تصويب لايحه در مجلس شورا نيز، دست كمى از مجلس سنا نداشت. بر اساس اسنادى كه بعدا منتشر شد بر اين نكته تاكيد شده است كه: "در مجلسى كه جلسات عادى آن معمولا چهار ساعت طول مى كشد و براى لايحه بودجه به طور استثنا حداقل پنج ساعت را پيش بينى كرده اند، در اين مورد بخصوص على رغم مذاكرات نمايندگان از جريان عادى خارج شده اند. آن جلسه در ساعت 15/9 دقيقه بامداد رسميت يافت و قاعدتا مى بايستى ساعت يك بعدازظهر ختم شود، ولى مذاكرات را ادامه دادند تا نمايندگان خسته و كوفته و گرسنه بشوند و همان وضع غافلگيرى جلسه فوق العاده سنا را پيش بياورند".
اين لايحه سرانجام در مجلس شورا نيز به تصويب نمايندگان رسيد و اعتراضات برخى از نمايندگانى كه به ظاهر، مخالف تصويب آن بودند به جايى نرسيد البته اين حركتها جنبه محكم كارى داشت والا وضعيت مجلس آن زمان و حد و مرز خود فروختگى نمايندگان مجلس فرمايشى به گونه اى نبود كه قادر به مخالفت جدى با اينگونه وطن فروشيها باشند.
جالب آنكه در آن ايام، بسيارى از سياستمداران به ظاهر مخالف رژيم و دولت از طرح اين لايحه در مجلس، اطلاع داشتند، اما كوچكترين واكنشى در مخالفت با آن نشان ندادند و اين، تنها امام خمينى بود كه با ايراد سخنان آتشين و صدور بيانيه اى كوبنده، نهضتى را پايه ريزى كردند كه هر چند به تبعيدشان به كشور تركيه انجاميد، اما ثمرات آن پانزده سال بعد، نظامى را بنيان نهاد كه موجب تولدى تازه براى اسلام و مسلمانان گرديد.
امام خمينى علاوه بر ايراد آن نطق تاريخى و انقلابى، اعلاميه حماسه آفرين و روشنگرانه ديگرى نيز صادر كردند و از خيانتهاى فراوان شاه و دار و دسته اش پرده برداشتند و آنچه را كه در مجلسين فرمايشى پيرامون لايحه ننگين كاپيتولاسيون گذشته بود به اطلاع ملت رساندند. 
اين اعلاميه تاريخى به دو طريق مختلف در تهران و اصفهان با تعداد بسيار زيادى به چاپ رسيد و با شيوه بى سابقه اى در سراسر كشور پخش شد. در كتاب "بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى" شيوه توزيع آن، به اين شرح آمده است:
"هر شهر و شهرستانى   كه نيرو و امكانات پخش در آن بود   به چند بخش تقسيم مى شد و توزيع اعلاميه در هر بخش آن به عهده عده اى قرار مى گرفت. پخش كنندگان كه به طور مساوى اعلاميه در دست داشتند در سر ساعات معينى كه از پيش مقرر شده بود هر يك در محيطى كه ماموريت پخش در آن را به عهده گرفته بودند دست به توزيع مى زدند و در زمان بسيار كوتاهى اعلاميه ها را پخش كرده، پيش از آنكه شناخته يا دستگير شوند مى گريختند. بيش از 40 هزار نسخه از اين اعلاميه فقط در تهران در زمانى كمتر از ده دقيقه پخش شد. توزيع كنندگان كه پانصد نفر از جوانان غيور بازار و دانشگاه بودند هر نفرى فقط با هشتاد نسخه اعلاميه در سر ساعت معينى از شب، دست به توزيع زدند و دايره پخش كه از دايره نارمك و تهران نو تا شهر رى گسترش داشت يكباره در ظرف چند دقيقه از اعلاميه امام پوشانده شد، بدون آنكه حتى يك نفر دستگير شود! اين شيوه جديد و جالب در پخش اعلاميه كه از طرف گروه "موتلفه اسلامى" ترتيب داده شده بود دستگاه جاسوسى شاه (ساواك) را سخت به وحشت انداخت. آنها كه از پيش به صدور اعلاميه از طرف قائد بزرگ پى برده بودند با بسيج تمام نيرو و امكانات و كنترل چاپخانه ها و رفت و آمدها مى خواستند كه از چاپ و پخش آن جلوگيرى به عمل آورند. ليكن على رغم آن پيشگيرى و تداركات امنيتى، توده هاى مسلمان ايران، اعلاميه رهبر سترگ خود را با بهترين گونه كه تا آن روز سابقه نداشت پخش كردند. در ابتداى اعلاميه مى خوانيم:
"آيا ملت ايران مى داند در اين روزها در مجلس چه گذشت؟ مى داند بدون اطلاع ملت و به طور قاچاق چه جنايتى واقع شد؟ مى داند مجلس به پيشنهاد دولت، سند بردگى ملت ايران را امضا كرد؟ اقرار به مستعمره بودن ايران نمود؟ سند وحشى بودن ملت مسلمان و ملى ما، قلم سرخ كشيد بر تمام لاف و گزافهاى چندين ساله سران قوم. ايران را از عقب افتاده ترين ممالك دنيا پست تر كرد؟ اهانت به ارتش محترم ايران و صاحب منصبان و درجه داران نمود، حيثيت دادگاههاى ايران را پايمال كرد؟ به ننگين ترين تصويبنامه دولت سابق با پيشنهاد دولت حاضر، بدون اطلاع ملت با چند ساعت صحبتهاى سرى راى مثبت داد؟ ملت ايران را در تحت اسارت امريكاييها قرار داد؟ اكنون مستشاران نظامى و غير نظامى امريكا با جميع خانواده و مستخدمين آنها آزادند هر جنايتى بكنند، هر خيانتى بكنند. پليس ايران حق بازداشت آنها را ندارد، دادگاههاى ايران، حق رسيدگى ندارند، چرا؟ براى آنكه امريكا مملكت دلار است و دولت ايران محتاج به دلار. . . "
در بخش ديگر از اين اعلاميه، ضمن تاكيد بر اينكه "بر پيشوايان دول اسلامى است كه فرياد ما به دنيا برسانند و از مراكز پخش آزاد ناله جانسوز اين ملت بدبخت را به جهان گوشزد كنند" آمده است:
"هدف مراجع عظام و روحانيون در هر جا باشند يكى است و آن پشتيبانى از ديانت مقدسه اسلام و قرآن مجيد و طرفدارى از مسلمين است. اختلافى بين علماى اعلام و نگهبانان اسلام در اين هدف مقدس نيست. اگر فرضا اختلاف اجتهاد و نظرى در امرى جزئى و ناچيز باشد مثل ساير اختلافات در امور فرعى مانع از وحدت نظر در امور اصولى نيست. اگر سازمانهاى دولتى گمان كرده اند با سم پاشيها مى توانند ما را از هدف مقدس خود منحرف كنند و به دست جهان متعصب به قصد شوم خود برسند خطا كرده اند. اينجانب كه يك نفر از خدمتگزاران علماى اعلام و ملت اسلام هستم در موقع خطير و براى مصالح بزرگ اسلام حاضرم براى كوچكترين افراد تواضع و كوچكى كنم تا چه رسد به علماى اعلام و مراجع عظام كثرالله امثالهم. . . "
امام خمينى در قسمت ديگرى از اعلاميه به زندانى بودن بى گناهان در سياهچالهاى شاه اشاره مى كنند:
". . . آيا ملت مسلمان مى داند كه در حال حاضر عده اى از علما و مبلغين و طلاب و بسيارى از مسلمين بى گناه در زندانها به سر مى برند و برخلاف قوانين، آنها را بدون رسيدگى مدتهاى مديد زندانى كرده اند و مرجعى نيست كه به اين وضع هرج و مرج ارتجاعى قرون وسطايى خاتمه دهد؟ اينها دنباله قتل عام پانزدهم خرداد   دوازدهم محرم   است كه جراحت آن از قلب ملت پاك نخواهد شد. . . "
در بخش پايانى اين اعلاميه كوبنده و افشاگرانه به وضع رقت بار مردم مستضعف اشاره شده است:
". . . من از فكر زمستان امسال رنج مى برم، من شدت گرسنگى و خداى نخواسته لاكت بسيارى از فقرا و مستمندان را پيش بينى مى كنم. لازم است خود ملت به فكر فقرا باشند. لازم است از حالا براى زمستان آنها تهيه شود كه فجايع سال سابق تكرار نشود. لازم است علماى اعلام بلاد، مردم را دعوت به اين امر ضرورى بفرمايند. . . "
سخنان و اعلاميه روشنگرانه امام، موج تازه اى از خشم و نفرت مردم عليه شاه و باند مزدورش به راه انداخت. فرياد اعتراض در هر گوشه اى از كشور بلند شد. علما و روحانيون شهرستانها با پشتيبانى و همراهى مردم، طى تلگرامها و نامه ها و طومارهايى خواستار الغاى فورى كاپيتولاسيون شدند. رژيم شاه كه انتظار چنين واكنش تندى از سوى توده ها را نداشت سخت به وحشت افتاد و حسنعلى منصور (نخست وزير) به منظور توجيه خيانتى كه به پيشنهاد او صورت گرفته بود به مجلس سنا رفت و به ياوه گوييهايى پرداخت و از جمله گفت:
". . . چون ممكن است اعمال نفوذ بعضى از اعضاى ستون پنجم كه عده اى از آنها شناخته شده اند تاثيرى داشته باشد اين بود كه بنده لازم دانستم اين مسئله را موشكافى كنم. اشاعه اكاذيب منحصر به عده محدودى است. ملت ايران تمام رشته هاى ناامنى را گسيخته است و دولت ايران با دادن مصونيت سياسى به چند مستشار نظامى كوچكترين زيانى به حقوق ملت ايران نمى رساند. كشورهاى بزرگ و كوچك ديگرى هم براى تقويت دفاعى كشور خود چنين اعتباراتى را گرفته اند. نه تنها ارتش ايران بلكه ملت و دولت و مجلسين ايران در مواقع ضرورى و لازم، جوابگوى دشمنان داخلى و خارجى مملكت خواهند بود (صحيح است سناتورها) ملت ايران يكدل و يكجهت پشتيبان ولت خدمتگزار است! "
اما هيچيك از اين توجيهات و ترفندهاى سياسى نتوانست مردم مسلمان ايران را از راهى كه رهبر دورانديششان برگزيده بود منحرف سازد و بدين سبب همچنان به اعتراض و ابراز نارضاييهاى خود ادامه مى دادند. رژيم هم دريافته بود كه با وجود امام خمينى در ايران، نه تنها پياده كردن طرح استعمارى "انقلاب سفيد" و اجراى دستورات امپرياليسم امريكا امكان پذير نيست بلكه تاج و تخت و كاخ سلطنت او در معرض زوال و نابودى است. از اين رو، درصدد دستگيرى و تبعيد ايشان برآمد و براى انجام اين هدف شوم، شب سيزدهم آبان ماه 1343 صدها كماندو و چترباز مسلح، به قم گسيل شدند و خانه امام را به محاصره درآوردند و از بام و در و ديوار وارد منزل شدند و به منظور دستگيرى ايشان حتى خادمين منزل را به باد كتك گرفتند.
امام خينى در آن ساعت در يكى از اتاقهاى اندرون به نماز و دعا مشغول بود و از سر و صداها و حركات غير عادى دريافت چكمه پوشان رژيم براى دستگيرى ايشان به خانه يورش آورده اند. بيدرنگ لباس بر تن كرد تا از در اندرونى به بيرونى برود، اما درى كه اندرون را به بيرون متصل مى ساخت در آن لحظه بسته بود و كليد آن كه نزد ايشان بود مفقود شده بود.
دژخيمان شاه كه از پرس و جو در بيرونى متوجه شده بودند حضرت امام در اندرون به سر مى برد به در اندرون يورش بردند و چون در را بسته ديدند با مشت و لگد به در كوفتند. امام خمينى چندين بار فرياد برآوردند كه: "وحشيگرى درنياريد، الان در را باز مى كنم".
اما مزدوران از خدا بى خبر، بدون توجه به سخنان امام، آنقدر بر در كوفتند كه قسمتى از آن را شكستند. امام خمينى كه از پيدا كردن كليد نااميد شده بود از در ديگر اندرون كه به كوچه باز مى شد خارج شد و هنگام بيرون رفتن، مهر امضاى خود را به رسم امانت به همسر گراميشان سپرد و فرمود: "شما را به خدا مى سپارم".
كماندوها و دژخيمان شاه كه سراسر كوچه را اشغال كرده بودند به محض اينكه امام خمينى از خانه خارج شدند ايشان را محاصره كردند و به ماشينى كه مقابل منزل آورده بودند سوار كردند و ماشين با شتاب هر چه بيشتر به حركت درآمد.
در كتاب "بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى" به نقل از پاسبانى كه در آن ساعت در جلوى بيمارستان فاطمى پست مى داد گفته شده است:
"امام خمينى را از در منزل تا سر خيابان با ماشين فولكس واگن آوردند و سر خيابان سوار ماشين شورلتى كه از قبل آماده شده بود كردند و با ماشين شورلت به تهران بردند. امام خمينى وقتى كه از ماشين فولكس پياده مى شد بيش از چهارصد كماندو و چترباز مسلح در اطراف ايشان در محوطه گرد آمده بودند و ايشان با لبخند معنادارى به مسئول آن گروه فرمودند: اينهمه قوا نمى خواست! "
فاصله قم تا تهران در آن روزها   كه فاقد اتوبان بود   با سريع ترين وسيله نقليه زمينى معمولا كمتر از دو ساعت طول نمى كشيد، اما ماشين حامل رهبر بزرگ انقلاب، در زمانى كمتر از 90 دقيقه اين فاصله را پيمود و به فرودگاه مهرآباد رسيد. در آنجا سرهنگ مولوى كه پيش از رسيدن ماشين حامل امام خمينى حاضر شده بود به وسيله بى سيم به مافوق خود (ظاهرا شاه) اطلاع داد كه ماموريت تا اينجا به خوبى صورت گرفته و بقيه آن نيز بزودى انجام خواهد شد!
هنوز آفتاب روز سيزدهم آبان ماه 1343 سر از افق بيرون نياورده بود كه رادمردى از سلاله على و فاطمه و دلسوزترين فرد براى توده هاى محروم و ستمديده به ديارى دور از وجود ياران وفادارش فرستاده شد.
روز بعد، در يك كادر دو ستونى با حروفى ريز و به عنوان اطلاعيه اى كم اهميت خبر تبعيد امام خمينى كه عصر 13 آبان از راديو خوانده شده بود به اين شرح در روزنامه ها انعكاس يافت: "طبق اطلاع موثق و شاهد و دلايل كافى چون رويه آقاى خمينى و تحريكات مشاراليه بر عليه منافع ملت و امنيت و استقلال ارضى كشور تشخيص داده شد، لذا در تاريخ 13 آبان 1343 از ايران تبعيد گرديد. سازمان اطلاعات و امنيت كشور" .
در اين اطلاعيه هيچگاه مشخص نشد كه "دلايل كافى" كدام اند و كدام مرجع و دادگاه ذيصلاحى آن را مورد تاييد قرار داده و حكم بر تبعيد صادر كرده است؟ رژيم شاه تنها به اين امر، دل خوش كرده بود كه رهبر نهضت را از مريدان پاكباخته خود دور مى سازد و از اين پس خواهد توانست برنامه هاى ديكته شده از سوى كاخ سفيد را به شكلى دلخواه اجرا كند. غافل از اينكه، مردم مسلمان ايران، از پاى نخواهند نشست و سكوت موقت آنان همانند آتش زير خاكسترى است كه سرانجام افروخته خواهد شد و كاخ پوشالى ستم شاه و شه پرستان را خواهد سوزانيد وجنايتكاران و خائنان به كشور و جامعه را به سزاى اعمال خود خواهد رساند.
هنگامى كه هواپيما به قصد پرواز به سوى تبعيدگاه، موتورها را روشن كرد يكى از مقامات باصطلاح امنيتى، پاسپورت امام را به دست ايشان داد و گفت: "شما اكنون به تركيه مى رويد وخانواده شما نيز بزودى به شما ملحق خواهند شد". سرهنگ افضلى نيز كه امام را تا تبعيدگاه همراهى مى كرد در كنار ايشان قرار گرفت.
هواپيما از زمين كنده شد و اوج گرفت. يكى از ميهمانداران به صندلى امام نزديك شد:
  اجازه مى فرماييد براى شما چاى بياورم؟
امام سرهنگ افضلى را كه كنارشان نشسته بود مورد خطاب قرار داد و پرسيد:
  آيا ايشان (اشاره به ميهماندار) مسلمان اند؟
ميهماندار پيش از آنكه منتظر پاسخ سرهنگ افضلى باشد، خود به حرف آمد:
  اختيار داريد حضرت آقا! من از خانواده روحانى و. . . (سپس پدر بزرگ خود را كه يكى از علما بود معرفى كرد) .
امام با آوردن چاى موافقت كرد و از ميهماندار سپاسگزارى نمود.
هواپيما مسير خود را، طى مى كرد، سرهنگ افضلى به امام پيشنهاد كرد كه اگر مايل باشيد به داخل كابين هواپيما برويم تا از نزديك، دستگاه حركت و فرود آمدن و اوج گيرى و. . . را مشاهده كنيد. امام با اين پيشنهاد نيز موافقت كرد و به اتفاق سرهنگ افضلى به داخل كابين هواپيما رفت و هر دوى آنها تا فرودگاه تركيه در كابين هواپيما نشستند و از برخى وسايل و لوازم هواپيما ديدن كردند و امام هر چند گاه درباره شيوه كار دستگاهها پرسشهايى مى كرد.
گويا اين پرسش براى بعضيها پيش آيد كه امام خمينى كه در برخوردهاى خود، خيلى رسمى و موقرانه عمل مى كنند و از هرگونه حركت تفريحى و گفت و شنود خودمانى خوددارى مى ورزند، چرا در آن لحظه هايى كه از خانه، خانواده و ياران خويش دور مى شدند، پيشنهاد ميهماندار را براى نوشيدن چاى و پيشنهاد سرهنگ افضلى را براى رفتن به كابين هواپيما و تماشاى دستگاههاى داخل كابين پذيرفتند؟ پاسخ به اين سئوال به نحوى شايسته از سوى نويسنده كتاب "بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى" داده شده است:
". . . اين برخورد ويژه و برخلاف عادت، در حقيقت مربوط به روحيه انقلابى و از خصايل ارزنده رهبرى است كه خوشبختانه در ايشان به سر حد كمال وجود دارد [داشت] و رمز موفقيت ايشان در ادامه نهضت نيز در همين نكته نهفته است. ايشان بحق توجه دارد كه رهبر بايد در آن شرايط حساس كه شاديها و يا ناراحتيها به ايشان رو مى آورد، خود را نبازد و جنبه را از دست ندهد. . . در آن شرايطى كه ايشان را به تبعيدگاه مى برند اگر بنا بود طبق عادت و شيوه هميشگى خود خيلى رسمى و سنگين برخورد كند و از هر گونه خوردن و نوشيدن و گفت وگو خوددارى ورزد ممكن بود همراهان ايشان كه به روحيه، اخلاق و روش ايشان هيچگونه آشنايى نداشتند چنين پندارند كه خود را باخته و مثل يك مجسمه بى روح سر جاى خود خشك شده است! و همين تصور و پندار خود را در بازگشت از تركيه به شاه (كه آرزوى درهم شكستن روح تزلزل ناپذير امام خمينى را داشته و دارد) گزارش كنند و موجبات جرئت بيشتر و طغيان فرعونى شديدتر رژيم شاه و باند مزدور او فراهم آيد. از اين رو، مى بينيم كه خمينى ژرف انديش و خردمند برخلاف شيوه هميشگى خود و على رغم دل خونين و جراحت بارى كه دارد در هواپيما به گونه اى برخورد مى كند كه همراهان ايشان وقتى گزارش سفر خود را به رژيم شاه و كارشناسان آن تسليم كردند روحيه آنان را در هم كوبد! شاه و هيئت حاكمه را بيچاره و درمانده سازد و كوچكترين نقطه ضعفى كه در بردارنده ترس و ياس امام خمينى باشد در آن گزارش به دست نيايد. "

دستگيرى شهيد مصطفى خمينى
سيزدهم آبان ماه 1343 مردم شهر مقدس و مذهبى قم، وجود صدها نظامى مسلح به انواع سلاح را در سرتاسر شهر ديدند. صحن مطهر حضرت معصومه (س) اطراف منازل علما و مقامات برجسته روحانى در محاصره و كنترل كامل نظاميان قرار داشت. عقربه هاى ساعت به 9 صبح نزديك مى شد كه آيت الله حاج سيد مصطفى خمينى فرزند ارشد امام از خانه خارج شد و به منظور ديدار با برخى مراجع و مقامات روحانى قم، راهى خانه آنان شد. عده اى از اهالى محل و روحانيونى كه پس از آگاهى از دستگيرى شبانه امام به بيت ايشان رفته بودند حاج آقا مصطفى را همراهى مى كردند. حاج آقا مصطفى پس از ملاقات با يكى از روحانيون، به تنهايى و از بيراهه به منظور عدم جلب توجه ماموران   خود را به منزل مرحوم آيت الله مرعشى نجفى رساند. (مرحوم آيت الله نجفى از حاج آقا مصطفى درخواست ملاقات فورى كرده بود) .
هنوز چند دقيقه از ورود حاج آقا مصطفى به منزل آيت الله نجفى نگذشته بود كه كماندوها از بام و ديوار وارد منزل آقاى نجفى شدند و ايشان را دستگير كردند و به شهربانى قم بردند. ايشان ساعتها در شهربانى تحت بازداشت بود و عصر همان روز به تهران انتقال يافت و در زندان قزل قلعه محبوس شد.

بازتاب دستگيرى و تبعيد امام
رژيم شاه تصور مى كرد با دستگيرى و تبعيد امام به تركيه، غائله پايان يافته و مردم نيز كه در مقابل عملى انجام يافته قرار گرفته اند واكنشى نشان نخواهند داد. اما غافل از اينكه مردم مسلمان ايران به محض آگاهى از تبعيد رهبر سازش ناپذير خود، جوش و خروش تازه اى را آغاز مى كنند كه عمال رژيم با وجود اعمال تمام سانسورها، تهديد و ارعابها قادر به كنترل آن نخواهد بود. اعتصاب سراسر كشور را فراهم گرفت و اين بار مردم برخلاف واقعه پانزدهم خرداد ماه كه به خيابانها ريختند و قتل عام شدند   با بستن مغازه ها و بازارها، مراتب تنفر و انزجار خود را از اقدام رژيم نشان دادند، هر چند ماموران ساواك با زور و تهديد، عده اى را به باز كردن مغازه ها وادار كردند و جلو برخى از مغازه هايى كه صاحبانشان حاضر به باز كردن آن نبودند توسط مامورين انتظامى تيغه شد و اموال آنها به غارت رفت، اما هيچيك از اين اقدامات كارساز نبود. سيل تلگرام و اعلاميه و طومار مراجع تقليد، علما و مردم مسلمان در تقبيح عمل دستگيرى و تبعيد امام به سوى قم و تركيه سرازير شد.
مرحوم آيت الله مرعشى نجفى در نخستين اعلاميه تند خود خطاب به "ملت مسلمان ايران و جهان" نوشت:
". . . ملت مسلمان ايران و جهان مى داند كه در اين روزها به عالم روحانيت چه ها گذشت؟ مى داند كه عالم روحانيت چه لطمه بزرگى را مشاهده نمود؟ مى داند كه حوزه علميه قم با چه مصائبى مواجه شده؟ مى داند كه مطبوعات عليه روحانيت چه ها نوشته؟ مى داند كه بار ديگر مجاهد عظيم الشان برادر عزيزمان حضرت آيت الله خمينى امت بركاته را با كمال وقاحت در تاريكى دستگير و بنا به نوشته جرايد و تبليغات به خارج از ايران برده شده و پشت سرش دستگاه دروغپرداز و جرايد چه هتاكيها نموده و چه تهمتهاى ناروا زده اند؟
مى داند كه پس از گرفتارى معظم له، آقازاده محترمشان را كه با قلبى غمناك و دلى شكسته به منزل حقير آمده بود، مامورين در روز روشن از بام خانه ريختند و بيشرمانه ايشان را نيز بردند و مقاومت و اصرار من با خشونت مامورين مواجه گرديد؟ در صورتى كه اين رفتار جائرانه برخلاف موازين شرع مقدس اسلام و قانون خودشان مى باشد، زيرا كه منازل مراجع تاكنون مصونيت داشته و نظرشان در اساس قوانين معتبر است. هيات حاكمه بداند كه جرم بسيار مرتكب شده و تاريخ جهان، اين جنايت را هرگز فراموش نخواهد كرد. . . ".
حوزه علميه قم با صدور اعلاميه از عموم مسلمين خواست كه با تعطيل مغازه ها و اعتصاب عمومى مراتب انزجار خود را از اين جنايت دستگاه فاسد حاكمه و طرفدارى خود را از اهداف عاليه روحانيت ابراز دارند و فرياد اعتراض خويش را به گوش عموم مسلمين دنيا و مراكز حقوقى جهان برسانند.
سيل اعتراض مردم به احياى كاپيتولاسيون و تبعيد امام خمينى با فرستادن تلگرام، نامه و طومار به دربار، كاخ نخست وزيرى، سفارت تركيه در تهران و سفارتخانه هاى كشورهاى اسلامى در ايران و مراجع ديگر همچنان سرازير بود و هر روز افزايش مى يافت. دانشجويان ايرانى مقيم خارج نيز با ملت ايران همصدا شده، عليه احياى كاپيتولاسيون و تبعيد رهبر بزرگوار نهضت به اعتراض برخاستند و تظاهرات عظيمى در برخى از كشورهاى اروپاى ترتيب دادند. در عين حال با مخابره تلگرامهايى به قم، نجف و شخصيتهاى بزرگ مذهبى و سياسى جهان از جمله شيخ جامع " الازهر" در قاهره اوتانت دبير كل وقت سازمان ملل متحد در نيويورك و برتراند راسل خواستار اقدام جدى و فورى آنان جهت پايان دادن به تبعيد غير قانونى امام خمينى شدند.

نماينده روحانيون در تركيه
رژيم شاه كه دريافته بود از خشم و خروش توده هاى مسلمان بكاهد موافقت كرد كه نماينده اى از طرف مقامات روحانى به تركيه برود و با ايشان ملاقات كند و در پى آن آقاى سيد فضل الله داماد آيت الله حاج سيد احمد خوانسارى در روز نيمه شعبان از تهران به اسلامبول پرواز كرد. فرداى آن روز، امام خمينى را نيز از تبعيدگاهشان "بورسا" به اسلامبول آوردند و در هتلى جدا از مسافرخانه اى كه آقاى سيد فضل الله در آنجا سكونت داشت جا دادند و ملاقاتهايى در حضور ماموران ساواك ميان آنان صورت گرفت. در اين ديدار بود كه امام خمينى از دستگيرى فرزند بزرگوارشان حاج آقا مصطفى آگاهى يافت و با اظهار خرسندى اظهار داشت: " زندان جهت ورزيدگى و آمادگى او براى آتيه خيلى موثر و ثمر بخش خواهد بود".
بدين ترتيب بى خبرى و نگرانى مردم مسلمان ايران پس از يك ماه و نيم كه از تبعيد ايشان مى گذشت پايان پذيرفت و تا حدودى از نظر سلامت و تندرستى ايشان آسوده خاطر شدند.

نخستين نامه از امام پس از تبعيد
در زمانى كه امام خمينى در تركيه بودند از طرف مقامات برجسته روحانى قم نيز نمايندگانى به ديدار ايشان رفتند. از جمله اين افراد، آقاى محمود مرعشى فرزند مرحوم آيت الله مرعشى نجفى بود كه با نامه اى از سوى پدرش به حضور امام رسيد و نخستين نامه پنجاه و هشت روز پس از تبعيد با خط امام خطاب به آيت الله مرعشى به قم رسيد. در اين نامه تاكيد شده بود: ". . . بحمدالله حال اينجانب خوب و جاى هيچ نگرانى نيست. خداوند متعال هر چه مقدر فرموده، صلاح اوست".
از سوى ديگر، فرزند برومند امام كه پنجاه و هفت روز در زندان به سر برد، روز سه شنبه 24 شعبان مطابق هشتم دى ماه 1343 از زندان آزاد شد و در قم با استقبال پر شور مردم مواجه گرديد، اما پنج روز بعد، بار ديگر توسط ساواك دستگير و به تهران برده شد و از آنجا به تركيه تبعيد گرديد و به پدر بزرگوار و نستوهش پيوست.
به دنبال اين حوادث، رژيم گروه ديگرى از فضلا و اهل هنر را در تهران دستگير و زندانى كرد و تنگناها و تضييقاتى براى طرفداران امام به وجود آورد. اما مبارزات پيگير مردم مسلمان ايران همچنان ادامه داشت و با وجودى كه رژيم با تشكيل يك دادكاه فرمايشى عده اى از آنان را به شش ماه تا يك سال حبس محكوم كرد هيچ نتيجه اى عايدش نشد.
خشم ملت از فشارها و تضييقات رژيم به آنجا كشيد كه جمعى از جوانمردان مسلمان بازارى از جمله مهدى عراقى، هاشم و صادق امانى، محمد بخارايى، مرتضى نيك نژاد و رضا صفار هرندى تصميم به اعدام انقلابى حسنعلى منصور و چند مهره موثر رژيم گرفتند و سرانجام گلوله هاى آتشين محمد بخارايى، قلب منصور را نشانه گرفت و او را به هلاكت رسانيد و جاى او را مهره سرسپرده ديگرى به نام امير عباس هويدا گرفت. او نيز همانند گذشتگان با اجراى برنامه هاى تخريبى، وضعى را پديد آورد كه مردم به ستوه آمده و مسلمان ايران را به قيامى گسترده و همه جانبه واداشت.
تبعيد غير قانونى امام خمينى و اعمال فشار و زور و و جود خفقان حاكم بر جامعه، بتدريج جنبه جهانى به خود گرفت و رژيم با وجود تمام تبليغاتى كه براى باژگونه جلوه دادن رويدادهاى كشور مى كرد نتوانست وجدانهاى بيدار جهان را براى هميشه خفته نگه دارد.
كميسيون حقوق بشر، طى نامه اى كه براى دبيركل سازمان ملل فرستاد به تشريح آنچه در ايران مى گذشت پرداخت و از او خواست براى جلوگيرى از بيدادگريها در ايران، اقدام موثرى صورت گيرد. در نامه كميسيون حقوق بشر به دبير كل سازمان ملل آمده بود:
"ما توجه شما را به اعمالى كه مى تواند از طرف سازمان ملل متحد عليه روشهاى اخير دولت ايران در مورد پايمال كردن حقوق انسانى اعمال شده تعقيب گردد جلب مى كنيم: گزارش اين حقايق در شماره نوامبر روزنامه هاى نيويورك تايمز، تايمز لندن و لوموند پاريس درج شده، همراه با گزارشهايى است كه از ساير منابع به ما رسيده است. به نظر مى رسد كه دولت ايران به بهانه حفظ امنيت و تحت راهنمايى نيروهاى انتظامى بخصوص سازمان امنيت، رهبران مذهبى ايران را به جرم مخالفت با روشهاى دولت ايران كه مغاير با حقوق مصرح در قانون اساسى ايران است اخراج كرده است. رهبران اصلى بدون محاكمه در زندان به سر مى برند و بيشتر يا تمام رهبران ديگر نيز در خانه هايشان تحت نظر مى باشند. ولى ناهنجارترين اين تضيييقات عبارت از تبعيد آيت الله خمينى رهبر مذهب شيعه اسلامى كه 95 درصد مردم ايران به آن معتقدند و در تركيه مى باشند.
در تاريخ چهارم نوامبر حضرت آيت الله خمينى توسط نيروى انتظامى به تركيه تبعيد شد و اكنون در ازمير تحت نظر مى باشد. اين عمل، نقض آشكار ماده 14 قانون اساسى ايران است كه مى گويد: "هيچ ايرانى را نمى توان تبعيد و يا مجبور به ترك محلى و يا اقامت در محلى نمود، مگر در مواردى كه قانون تصريح كرده است". اين عمل بدون انجام تشريفات قضايى و استناد به قانون انجام گرفت. حضرت آيت الله خمينى از سال 1962 به اتهام ايجاد شورش و آشوب در اثر مخالفت با پايمال شدن حقوق مردم ايران، در قم تحت نظر به سر مى برند. در آن موقع حكومت نظامى برقرار بود و بعدا لغو شد. مشكل است تصور كرد كه چگونه رهبرى كه تا اين اندازه محدود و مقيد بوده مى توانسته مجرم براى تحريك فعاليتهاى بعدى باشد. با توجه به همكارى دولت تركيه در قبول و مقيد كردن يك رهبر مذهبى كه بدون محاكمه و اتهام و بدون هيچ رابطه با منافع دولت تركيه گرفتار شده است، مسئله بيش از اندازه مهم جلوه مى كند. ما تقاضا داريم تحقيقات لازم را از دو دولت به عمل آيد و تصميمات مقتضى مطابق با مقررات سازمان ملل توسط دبيرخانه سازمان انجام گيرد. با تقديم احترام.
رئيس   جن پاپانگ   رئيس افتخارى   روجر بالددين   آوريل 1965
پس از قتل منصور و دستگيرى محمد بخارايى بقيه افراد گروه نيز دستگير شدند و در يك دادگاه فرمايشى، سرانجام حكم دادگاه مبنى بر اعدام محمد بخارايى، رضا صفار هرندى، مرتضى نيك نژاد و صادقى امانى صادر شد و به مرحله اجرا درآمد و بقيه افراد گروه به حبس ابد تا پانزده سال، ده سال و پنج سال حبس محكوم شدند. به رغم تمام شكست و كشتارها، حبس و شكنجه ها و آزار و اذيتها، ملت ايران از پاى ننشست و به مبارزات خود عليه رژيم شاه ادامه داد و سرانجام نيز به پيروزى نهايى رسيد. كاخهاى ستم شاه فرو ريخته شد، امام خمينى (ره) پس از پانزده سال دورى از وطن، بازگشت، نظام جمهورى اسلامى بنيان نهاده شد و اسلام عزيز پس از قرنها غربت، حياتى دوباره يافت و پرچم "لااله الا الله" برافراشته شد.
با پيروزى انقلاب اسلامى، مردم ستمديده و مستضعفان جهان بيدار شدند و امروز شاهديم كه ستونهاى پوشالى جور و ستم، يكى پس از ديگرى فرو مى ريزد و همانگونه كه امام خمينى (ره) بارها تاكيد فرمودند، قرن حاضر، قرن پيروزى و حاكميت مستضعفان است. ان شاءالله