پیشرفت و عدالت به روایت انقلاب اسلامی

واقعیت آن است که انقلاب اسلامی تحول بزرگی در عالم مدرن به شمار می رفت. اندیشه های روشنفکری و زمزمه های ترقی و تجدد از زمان مشروطه وارد ایران شد و هویت ایرانی ها تحت تأثیر اندیشه های مدرن قرار گرفت. در این دوران ایرانی ها علاوه بر هویت شیعی و باستانی خویش با هویت غربی روبرو شدند.
تعامل ما با غرب بسیار مشکل بود؛ زیرا که خودمداری تمدن مدرن با روح الهی و ولائی تمدن شیعی سازگار نبود.
با وقوع انقلاب اسلامی هویت شیعی غالب شد چرا که نظام ولایت مطلقه فقیه نه برگرفته از تمدن غرب و نه برگرفته از ایران باستان بود بلکه ریشه در اندیشه شیعی داشت. امام خمینی (ره) بر خلاف گفتمان های رسمی معتقد بودند که انقلاب باجابجایی قدرت سیاسی به وقوع نمی پیوندد بلکه تغییر انگیزه و نوع نگاه به عالم و آدم است که انقلاب واقعی را به وجود می آورد.
در گفتمان های غربی، انقلاب معطوف به انگیزه های ملموس مادی است؛ جابجائی رژیم، جابجائی قدرت، جابجایی طبقات اجتماعی و... در حالی که در گفتمان انقلاب اسلامی، صرف دگرگونی در عوامل مذکور به معنی انقلاب نیست و به فرموده حضرت امام خمینی (ره) انقلاب اسلامی تحولاتی به وجود آورد که آن تحولات روحی و انسانی بود و این اهمیتش از پیروزی در مقابل شاه و قدرت های بزرگ بیشتر بود.
انقلاب اسلامی بین انسان، هستی و حضرت حق نسبتی جدید ایجاد کرد و عهد و هویت انسان مدرن راگسست و عهد جدیدی برپا کرد که ورای اندیشه و عالم مدرن شکل گرفت. از این رو انقلاب اسلامی نه تنها در افق عالم متجدد پدید نیامد بلکه با شالوده ای از جنس فلسفه تاریخ مهدویت پایان تاریخ غرب را به چالش طلبید و دارای افق تاریخی بود که در آن مناسبات انسانی، علمی، تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بر محور ادبیات تشیع و معطوف به حکومت جهانی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تبیین می شد. با این وصف خط بطلانی بر افق اندیشه مدرن کشیده شد و ولایت مداری شیعی مبتنی بر آرمان های حضرت امام خمینی (ره) در جان مردم ایران ریشه دواند.
عالم مدرن، عالم تمجید عقل سکولار جهت ساختن مدینه ای برای رفاه بشریت بود. عقل سکولار بنای عظیمی را درغرب برپا کرد که ساختارهای فرهنگی، آموزشی، سیاسی و اقتصادی و... متاثر از اومانیسم در هماهنگی کامل با یکدیگر قرار گرفتند. لذا غرب یک کل یکپارچه را تشکیل داد که همه رو به یک سو داشت و از یک روح واحد برخوردار بود.
زندگی در دنیای مدرن با توسعه عجین شد. اگرچه توسعه ظاهرا می بایست با وسعت و گشایش در زندگی انسان ها همراه می شد لکن حیات انسان مدرن را تنگ تر کرد. تکنولوژی که مهمترین ثمره توسعه بود ریشه در علمی داشت که فقط جسم طبیعت را مورد مطالعه قرار می داد و روح الهی حضرت حق را نادیده می گرفت. لذا این توسعه نمی توانست به وسعت ابدیت انسان ها باشد. از این رو در ساحت مادی متوقف گردید و در همان ساحت نیز بحران ساز شد.
انسان مدرن غایت شناسی را مورد تردید قرارداد و فقط چگونگی انسان و چگونگی رابطه او را باسایر موجودات مورد توجه قرار داد اما هیچ گاه از خویش نپرسید انسان چه باید باشد و چه نباید باشد. اباحی گری و سکولاریسم حاکم بر این تمدن موجب شد هیچ یک از اجزای این تمدن رو به حق نباشد. حتی دین محدود به تفسیر شخصی گردید و مسلم این دین نمی توانست مظهر عبودیت انسان در درگاه حق به شمار آید.
از آنجا که دنیای مدرن سیر خطی خویش را به سوی ترقی و تکامل اعلام کرد، کشورهای توسعه نیافته و یا در حال توسعه، بدون آنکه تاریخ فلسفه و اندیشه غرب را تجربه کرده باشند سعی در پیشرفت و ترقی خویش داشتند غافل از آنکه بدانند آنچه در غرب رخ داد براساس خودمداری دکارتی بود و این اندیشه نه تنها با روح فرهنگ و مذهب این کشورها هماهنگ نبود بلکه در بسیاری موارد در مقابل اندیشه و تفکر مدرن قرار می گرفت.
اما روشنفکران در این کشورها ساده دلانه به دنبال ترقی و پیشرفت بودند بی آن که ذره ای تفکر کنند. در جمهوری اسلامی نیز روشنفکران از ابتدای انقلاب اسلامی که بحران در غرب خفته بود تا امروز که این بحران ها عیان گردیده است امید به تئوری های ترقی در غرب داشتند تا به کمک آن به قول خویش ایران را مدرن و پیشرفته سازند اما هیچ گاه کوچکترین تردیدی در آرمان های دنیای مدرن نکردند.
این جریان روشنفکری در برزخی گرفتار آمده بود که نمی توانست مدعی سیاست خارجی استکبارستیز باشد. چنین فرهنگی نمی توانست عدالت علوی را به جان بپذیرد. چنین فرهنگی تحول فکری و فرهنگی مدارس و دانشگاه های ما را در راستای انقلاب اسلامی نمی طلبید و در یک کلام این جریان ولایت مطلق حضرت حق را که در قالب ولایت مطلقه فقیه به میدان آمده بود نپذیرفت.
در حالی که سکولاریزاسیون دنیای مدرن تعریفی انتزاعی از انسان بریده از نوامیس الهی و حقانی در عالم ارائه می کند و این انسان بی پناه را در سایه بی نبوتی و خودیت ها تنها می گذارد روح انقلاب اسلامی پیوستن به ابدیت و پذیرش ولایت مطلق حضرت حق بود از این رو گفتمان انقلاب اسلامی با گفتمان دنیای مدرن در تباین ذاتی قرار داشت زیرا که روح مدینه الهی انقلاب اسلامی با روح خودمداری دنیای مدرن تفاوت اساسی داشت.
انقلاب اسلامی با افق الهی نمی توانست با نگاه به غرب توسعه یابد زیرا همان طور که ماتریالیسم روح دنیای مدرن است روح الهی، حیات بخش ساختارها در جمهوری اسلامی است و این تفاوت ماهوی راه جمهوری اسلامی را از غرب جدا می سازد. توسعه در افق انقلاب اسلامی بدین معناست که بشریت به وسعت آسمان نقشه تامین نیازهای مادی و معنوی خویش را پایه ریزی کند و براساس برنامه الهی تمدن الهی را بسازد.
در افق انقلاب اسلامی توسعه به معنای سرعت بیشتر برای رسیدن به سرعت بیشتر نیست بلکه توسعه ریشه در جهان بینی الهی دارد که حدود طبیعت و انسان را می شناسد و براساس آن برنامه ریزی می کند لذا عدالت جزء جدانشدنی توسعه است. براساس این دیدگاه توسعه مادامی که ریشه در خودمداری بشریت داشته باشد از آن جا که اومانیسم محور آن قرار می گیرد طبق سنت الهی چون از روح وحیانی و الهی دور است محکوم به شکست است.
انسان مدرن که با دوری از وحی می خواست زندگی خویش را توسعه و رفاه بیشتری بخشد از همان آغاز گرفتار بحران های مادی و معنوی بسیار گردید. اگرچه در ابتدا این بحران ها خفته بود لکن بالاخره آشکار شدو انسان مدرن را مانند سایر اقوام کافر تاریخ در سراشیبی سقوط قرار داد. در این راستا خداوند در قرآن می فرماید: اولم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم کانوا اشد منهم قوه و اثاروا الارض و عمروها اکثر مما عمروها و جاءتهم رسلهم بالبینات فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون (روم آیه 9)
آیا در زمین سیر نکردند تا عاقبت کار پیشینیانشان که از این ها بسیار تواناتر بودند و بیش از این ها در زمین کشتزار و کاخ و عمارت برافراشتند و رسولان خدا با آیات و معجزات برای هدایت آنان آمدند (نپذیرفتند و به کیفر کفر هلاک شدند) و خدا درباره آن ها هیچ ستم نکرد بلکه آن ها در حق خویش ستم کردند.
در عصر حاضر انسان مدرن هستی را براساس اندیشه خود تفسیر کرد لذا توسعه در آن ضد خلقت الهی و در یک کلام ضدعدالت بود و از آنجا که این امر با فطرت انسان ها و با طبیعت سازگار نبود تحرکات و جنبش هایی را برای احقاق حقوق از دست رفته طبیعت و انسان ها به وجود آورد. 
در مقابل روح خودپرستی دنیای مدرن انقلاب اسلامی روحیه طاغوت و تجاوزطلبی دنیای مدرن را شکست و با ندای عدالت خواهی آزادگان جهان را امیدوار ساخت به طوری که ظهور جریان های اسلام گرای شیعی و نفوذ آرمان های انقلاب اسلامی در دنیای معاصر همه حکایت از آن دارد که امروز افق برتر انقلاب اسلامی بهترین راه برای خروج از بحران های دنیای مدرن است.
سخن پایانی اینکه در حالی که گفتمان انقلاب اسلامی بیش از گذشته در جهان می درخشد؛ قوا در جمهوری اسلامی باید هم خویش را جهت آن نوع از ترقی و پیشرفت قرار دهند که با روح انقلاب اسلامی سازگار باشد و از تکبر و نخوت طاغوتی دنیای مدرن دور باشد. در این میان نخبگان، روحانیون و دانشگاهیان موظفند الگوی بومی پیشرفت و عدالت در دهه چهارم انقلاب را تولید کنند و دولت فعلی که با گفتمان انقلاب اسلامی به میدان آمده است باید مجری الگوی الهی ترقی از جنس انقلاب اسلامی باشد.