پیشواز انقلا‌ب

در مطالعات و تبیین های صورت گرفته پیرامون انقلاب اسلامی ایران نیز، از مقاله ی توهین آمیز به حضرت امام خمینی (س) در روزنامه اطلاعات 17 دی 1356 به قلم احمد رشیدی مطلق به عنوان عامل شتابزا یاد می شود. انتشار این مقاله و وقایع بعد از آن به نوعی نقطه ی عزیمت به سوی رخداد بزرگ انقلاب اسلامی گردید
با اقدامات و مواضع روحانیون در جریاناتی همچون لایحه ی انجمنهای ایالتی و ولایتی، حق رای زنان، قضیه ی کاپیتولاسیون، انقلاب سفید شاه، واقعه ی 15 خرداد 42، تغییر تاریخ هجری به شاهنشاهی و... رژیم شاه به این حقیقت واقف شده بود که نیروهای مذهبی و در راس آن علما از سرسخت ترین و آشتی ناپذیرترین دشمنانشان هستند. شاه با وقوف به قدرت و نفوذ و پایگاه اجتماعی روحانیون در میان مردم، “ از کمونیستها و عناصر رادیکال که در میان دانشجویان رخنه کرده بودند یا جبهه ملی و گروهها و احزاب سیاسی قدیمی وحشتی نداشت. تنها مایه ی نگرانی او روحانیون بودند که آنها را کینه توزترین دشمنان خود می دانست. “ (1)
امام خمینی (س) با اقدامات ضد رژیم متعدد خود در راس نهضت اسلامی به رهبری روحانیت قرار گرفته بود. با وجود این مساله تمام تلاش رژیم بر این سیاست مبتنی بود که امام، محور نبوده و از خاطر مردم محو شود، که تبعید ایشان به نجف نیز با همین هدف صورت گرفت، اما رحلت مشکوک آیت الله مصطفی خمینی در آبان 1356 موجی از انزجار از رژیم را در نزد پیروان امام ایجاد کرد و باعث شد تا بار دیگر امام خمینی (س) به عنوان رهبر حرکت اسلامی در جامعه مطرح گردد. پس از رحلت وی مجالس یادبود متعددی در سراسر کشور برگزار و در پی هر یک از این مجالس، تظاهرات گسترده ای علیه رژیم شاه به راه افتاد. مردم و علما در این مراسمات به تجلیل و بزرگداشت مقام مرحوم آقا مصطفی پرداختند و عموم مجالس ایشان به صحنه ی حمایت از امام و نهضت او مبدل گردید. در جریان همین مجالس، مردم به پاس مجاهدتها و قدرت ویژه آیت الله خمینی، به ایشان لقب امام دادند که این عنوان نمادی از مبارزه ی حق علیه باطل بود که در طول تاریخ تشیع به عنوان یک استراتژی دائمی جزو فرهنگ شیعیان قرار گرفته بود.
اقبال عمومی به مرجعیت امام که در اثر واقعه شهادت سید مصطفی (ره) فزونی یافته بود، رژیم ستمشاهی را درپشیمانی سیاسی قرار داد و از اینرو دستگاه حاکم و بویژه شخص شاه بر آن شد تا با توهین به ساحت امام خمینی (س) چهره ی ایشان را در انظار عمومی مشوش سازد و با نوشتن مقاله ای به آن بزرگوار توهین نماید. چرا که رژیم دریافت که جایگاه و موقعیت امام خمینی در میان مبارزان و اطرافیان وی بیش از پیش تحکیم یافته است. آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در ایران، در کتاب خود با عنوان غرور و سقوط می نویسد: “در اوایل ژانویه تصمیم گرفته شد که برای بی اعتبار کردن [امام] خمینی مطالبی علیه او منتشر شود.” (2)
در راستای این هدف رژیم اشتباه سیاسی تاریخی خود را مرتکب شد. به ابن ترتیب که در تاریخ هفدهم دی ماه 1356 مصادف با سالروز کشف حجاب توسط رضاخان، مقاله ای توهین آمیز با عنوان “ ایران و استعمار سرخ و سیاه “ به نام مستعار احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. در این مقاله به طور صریح بی حجابی فضیلت دانسته شده وحجاب، کهنه پرستی و ارتجاع معرفی و به ساحت مرجع عالم تشیه، امام خمینی (س) اهانت کرده و قیام 15 خرداد 1342 توطئه استعمار سرخ و سیاه معرفی شده بود.
نگارنده مقاله در عین حال که آگاهانه روحانیون را به عنوان ارتجاع سیاه ، مورد توهین و حمله قرار داده بود، آنان را عاملی در دست مالکان، برای ایجاد مشکل در راه پیشبرد انقلاب سفید و ناپایدار ساختن ثبات سیاسی کشور معرفی کرده بود. اما به طور زیرکانه سعی نموده بود خط فاصلی بین روحانیون تندرومخالف با روحانیون طرفدار رژیم و محافظه کار بکشد و با معرفی عده ی معدودی از آنان به عنوان مخالفان اصلاحات، اختلاف درون گروهی روحانیون را برجسته ساخته و از همبستگی گروهی آنان ممانعت به عمل آورد. مولف مقاله، امام خمینی را جزو معدود علمای مخالف ذکر کرده و در ریشه یابی علل مخالفت، ایشان را وابسته به “ مرکز استعماری انگلیس “ می داند. یعنی همان توهمی که شاه را تا پایان حیاتش همراهی کرده و انقلاب را ناشی از در افتادن وی با قدرتهای بزرگ می دانست. به هر حال مقاله با مطالب اهانت آمیز سعی کرد نفوذ اجتماعی و سیاسی امام خمینی (س) را در بین توده ها تضعیف ساخته و از بین ببرد. خلاصه کلام اینکه هیچکدام از قسمتهای مقاله بر بنیاد اسناد محکمه پسند بنا نشده بود، بلکه مجموعه ای از ذهنیات ناشی از “ تئوری توطئه “ بود که بعدها شاه قسمتهای عمده آن را در کتابش “ پاسخ به تاریخ “ تکرار نمود. (3)
با پخش سراسری روزنامه اطلاعات و رسیدن آن به شهر قم، اولین واکنش ها آغاز شد. طلاب پس از خواندن مقاله به خشم آمدند. مدرسین حوزه ی علمیه ی قم پس از اطلاع از محتوای مقاله، در بیت آیت الله نوری همدانی گرد آمدند تا اقدامی هماهنگ علیه رژیم داشته باشند. پس از بررسی ابعاد گوناگون مساله تصمیم گرفته شد که روز هجدهم دی درسهای حوزه تعطیل گردد. صبح روز هجدهم دی طلاب با تشکیل اجتماعی بزرگ، تظاهرات و راهپیمایی را به سوی منازل مراجع وقت آغاز کردند. با سخنرانی و اعلام حمایت و همدردی علمایی همچون آیات عظام محمد رضا گلپایگانی، سید کاظم شریعتمداری، شیخ مرتضی حائری، سید شهاب الدین نجفی مرعشی و سید صادق روحانی، تظاهرات وسیعی علیه رژیم شکل گرفت و شعارهای “ درود بر خمینی “ و “ مرگ بر این حکومت یزیدی “ در فضای شهر قم طنین انداز شد. به این ترتیب تظاهرات روز هجدهم با درگیریهای پراکنده ی تظاهر کنندگان با ماموران امنیتی به پایان رسید.
جمعیت معترض در روز نوزدهم دی با تعطیلی بازار و گرویدن قشرهای مختلف مردم، افزایش چشمگیری پیدا کرد. مردم خشمگین و دوستدار مراجع عالیقدر شیعه، مجددا ملجا و پناهگاهی جز بیوت و منازل آیات عظام نمی شناختند، و از اینرو ابتدا به منزل آیت الله هاشم آملی و سپس منزل علامه محمد حسین طبا طبایی؛ آیت الله محمد یزدی و آیت الله ناصر مکارم شیرازی رفتند. رفتن به منزل آیت الله وحید خراسانی آخرین برنامه ی تظاهر کنندگان در پیش از ظهر روز نوزده دی بود که اجتماع عظیمی در منزل ایشان صورت پذیرفت. با تجمع معترضین در منزل آیت الله خراسانی، ایشان در جمع مردم حضور یافته و به ایراد سخنرانی پرداختند. وی در سخنرانی خود، مقاله ی اهانت آمیز روزنامه ی اطلاعات را “ نوشته ای پلید “ خوانده و به شدت آن را محکوم ساخت. و شعری قرائت کرد که برای همیشه در اذهان مردم باقی ماند:
کی شود دریا به پوز سگ نجس
کی شود خورشید از پف منتمس (4)
معترضین در بعد از ظهر روز 19 دی با حرکت به سوی بیت آیت الله نوری همدانی و استماع سخنان پرهیجان و تامل برانگیز ایشان به سوی منزل آیت الله سلطانی طباطبائی حرکت کردند. در طول مسیر اقشار مختلف مردم شامل طلاب، بازاریان، کارگران، دانش آموزان، دانشجویان، کارمندان و معلمان در میدان شهدا (چهارراه بیمارستان) مورد هجوم وحشیانه ی نیروهای امنیتی و عمال رژیم قرار گرفتند. مردم نیز با سنگ و چوب به مقابله با ماموران پرداختند. این درگیری و خشونت تا ساعت 22 شب ادامه یافت و تا پاسی از شب نیز صدای شلیک گلوله به گوش می رسید. بدین ترتیب در این روز تعدادی از طلاب و مردم شهید و عده ی کثیری نیز مجروح شدند تا لکه ی ننگین دیگری در تاریخ حکومت پهلوی شکل بگیرد.

ییامدها و نتایج قیام
شهرهای مختلف کشور در واکنش به این کشتار خونین شاهد تظاهرات و اعتصابات گسترده ای بودند. در شهرهایی همچون تهران، تبریز، اصفهان، دزفول، یزد، قزوین، اهواز، مشهد و زنجان مردم در اعتراض به این جنایات اقدامات رژیم را محکوم کردند. رژیم که از فضای ملتهب به وجود آمده بر علیه خود غافلگیر شده بود، با بوجود آوردن شرایط امنیتی شدید سعی کرد تا قیامهای مردمی را کنترل کرده و ادامه حیات خویش را تضمین نماید. اما اوضاع به نحوی بود که بنظر می رسید دیگر شمارش معکوس پایان حیات رژیم پهلوی شروع شده و این حماسه ی خونین به عنوان عامل شتابزای انقلاب حرکتها و جنبشهای مردمی را در رسیدن به پیروزی نهایی شدت بخشیده است،به ویژه اینکه برگزاری مراسم “ چهلم “ شهدا به عنوان یک حرکت اعتراضی دیگر تبدیل به یک سنت انقلابی شده و در شهرهای دیگر نیز به صورت پی در پی برگزار گردید تا ایران اسلامی در برابر حکومت نامشروع و ستمگر پهلوی یکپارچه فریاد و اعتراض شود. و به قول ویلیام شوکراس “ آغاز دور تسلسلی به ظاهر بی پایان از تظاهرات و سرکوبیهایی شد که شاه را تضعیف و نابود کرد. “ (5)
در مجموع می توان نتایج این قیام را که مورد تائید اغلب صاحبنظران و پژوهندگان تاریخ سیاسی ایران و انقلاب اسلامی نیز می باشد، بطور خلاصه چنین برشمرد: -1 روند پیجیده انقلاب اسلامی را شتاب و سرعت بخشید. -2 هویت اسلامی و مردمی انقلاب را آشکار ساخت. -3 وحشت رژیم را نسبت به گسترش قیام اسلامی تشدید کرد. -4 فضای باز سیاسی و شعار حقوق بشر کارتر را مخدوش و دروغین ساخت. -5 نفوذ و محبوبیت امام خمینی (س) را افزون کرد. -6 به شکست کسانی انجامید که قائل به جدایی دین از سیاست و بی فایده بودن مبارزه روحانیت با شاه بودند. -7 نهضت اسلامی و مردمی را به رهبری امام خمینی (س) در سطح کشور فراگیرتر و گسترده تر ساخت. -8 ماهیت ضد اسلامی و ضد مردمی رژیم شاه و نیز لرزان بودن حکومت پهلوی را یرملا ساخت. -9 نیروهای مذهبی و مبارز را متقاعد ساخت که باید برای مبارزه دست به سازماندهی و برنامه ریزی بزنند. -10 برخی از گروههای سیاسی را که به اهداف جزئی تر امید بسته بودند ناامید ساخت. (6)

منابع:
-1 آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترمه ی منوچهر راستین، تهران: انتشارات هفته، چاپ اول،1363،ص 103
-2 آنتونی پارسونز، همان، ص.98
-3 اسماعیل حسن زاده، تحلیلی بر واقعه ی 19 دی 1356 قم، پژوهشنامه ی متین، شماره 1، پاییز 1379، ص 154
-4 ابراهیم طالبی دارابی، جایگاه قیام 19 دی 1356 در انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران:1378،ص84
-5 ویلیام شوکراس، آخرین سفیر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، چاپ هفتم، البرز، تهران:1370،ص.136
-6 طالبی دارابی، همان،ص60