تابع محض امام راحل

چگونه با شهيد مدني آشنا شديد؟
بنده چند سالي با مرحوم شهيد آيت الله مدني مانوس بودم و از انفاس قدسيه آن بزرگوار كسب فيض نموده و بهره مند شدم. حدودا سال هاي 1343 شنيدم سيد بزرگواري از نجف اشرف به همدان تشريف آورده‌اند، چون پزشكان به ايشان توصيه كرده بودند كه براي صحت و سلامت مزاج ايشان بهتر است در يك منطقه خوش آب و هوا باشند و لذا توسط دوستان، مخصوصاً مرحوم آيت الله آخوند ملا علي معصومي‌، روستاي دره مرادبيك كه داراي هواي بسيار مطلوبي است، به ايشان پيشنهاد شد و در آن روستا ساكن شدند. گرچه اين موارد تنها وسيله است و توفيق الهي شامل حال اهالي همدان شده تا از وجود عالم جليل القدري چون آيت الله مدني بهره ببرند. همان طور كه معتقديم اهالي هر شهري كه پيامبري در آنجا ظهور كرده، توفيق امتحان خدايي را در مي‌يابند، همدان هم توفيق يافت تا ذراره‌اي از سادات را در بين خود داشته باشد و از او بهرمند گردد. آن بزرگوار در آن روستا از جهات عديده تحولاتي را به وجود آوردند، از جمله به مردم روستا و مغازه داران توصيه فرمودند كه به زن هاي بي حجاب بي اعتنايي و تا حد امكان از فروختن اجناس به آنها خودداري كنند؛ در باغچه و باغ هاي سرسبز روستا از آنها پذيرايي نكنند و از هر طريقي به آنها بفهمانند كه ما از بي بند و باري و بي عفتي نفرت داريم و نگران اين هستيم كه اين رفت و آمدهاي به دور از عفت و حيا، در خانواده هاي ما هم مؤثر واقع شود. و به راستي چه اثر خوبي هم در روستاي دره مرادبيك و روستاهاي اطراف و حتي شهر گذاشته بود. جمع زيادي از جوانان روستا مخلصانه، آماده اجراي دستورات ايشان بودند و پيرو منويات ايشان شدند.
مسجد روستا رونق بسيار خوبي پيدا كرده بود. هر شب ما از همدان به آنجا مي‌رفتيم و از منبرهاي انقلابي و روشنگرانه ايشان استفاده مي‌كرديم كه واقعاً تحولي در منطقه ايجاد كرده بود. اهالي همدان از ايشان استقبال خوبي كردند و پروانه وار حول محور ايشان گرد آمدند. جلسات ايشان اكثراً در منزل مرحوم حاج سيد حاجي حسيني سير(معروف به دباغ) برقرار مي‌ شد. در آن جلسه بود كه طرح تأسيس موسسه قرض الحسنه مهديه از طرف ايشان مطرح شد و مورد استقبال قرار گرفت. قبوض ده ريالي چاپ شدند و هر كسي به فراخور توان خود از يك قبض تا صد بسته بيشتر و كمتر خريداري كرده و در اين عمل خير سهيم شدند. به پيشنهاد آن حضرت تعداد قابل توجهي قبض خدمت مرحوم آيت الله آخوند ملا علي معصومي‌ فرستاده شد كه آن مرحوم خريداري كردند. به فرموده و نظر آيت الله مدني، اين پول سبب خير و بركت شد و ايشان رونق موسسه را در گرو بركت آن مي‌دانستند.
نحوه ي روشنگري ايشان به چه شكل بود؟
نظر مبارك ايشان بود كه بايست به مردم و به ويژه جوانان آگاهي و هشدار داده شود و مردم را بيشتر در جريان اموري كه در كشور مي‌ گذرد، گذاشت و متوجه كرد كه چه كساني سرمايه و ثروت کشور را به يغما مي برند و يا اين سرمايه ها در چه راه هايي مصرف و در كجا و به دست چه افرادي حيف و ميل مي‌شوند.بيشتر منبرهاي ايشان در اين جهت بود.
آن بزرگوار از همان اوائل تشريف فرمائي شان به همدان، جلسات دعاي ندبه‌اي را كه البته از قديم الايام در همدان وجود داشت، به قدوم پربركتشان مزين فرمودند. در ابتدا، اين جلسه در منطقه چال قام دين بود، اما به دليل جلوگيري زمان رضا شاه، به منازل منتقل شده بود و در خانه ها برگزار مي‌شد. بعداً به دستور ايشان هر صبح جمعه، دعاي ندبه در مسجد مهديه همدان منعقد مي‌شد.
شهيد مدني منبرهاي كوبنده و انقلابي و بيداركننده‌اي داشتند و عاشقان شنيدند مطالب ايشان نه تنها از شهر همدان، بلكه از شهرهاي ديگر استان و حتي عده‌اي از متدينين تهران، در اين جلسات شركت مي‌كردند و بنده ي كمترين، مقداري از اواخر دعا را مي‌خواندم و دعاي آخر و ختم دعا به عهده بنده بود كه براي سلامتي و موفقيت و تأييد حضرت امام خميني با اين عبارات (اللهم ايد حمات الدين لا سيما سيدنا و مولانا آيه الله العظمي الخميني) دعا مي‌كردم و مردم با شور و حرارت خاصي آمين مي‌گفتند.
اين در زماني بود كه ساواك و حكومت ننگين محمد رضا پهلوي، بردن نام ايشان را در مجالس و دعا براي ايشان در منابر و غيره را ممنوع اعلام كرده بود و شديداً برخورد مي‌كرد و افراد دلسوز مدام به بنده تذكر مي‌دادند كه دعا براي ايشان را ترك كنم ولي بنده ادامه مي‌دادم، لذا چند هفته ميكروفون جلسه را در اختيار بنده قرار ندادند و دعاي ياد شده، ترك شد. بعد از اينكه براي سه جلسه بنده از اينكه نام آيت الله خميني را ببرم، محروم شدم، همان روز، يعني در جلسه سوم، هنگامي كه آقاي مدني از منبر پايين تشريف آوردند و پاي منبر نشستند و جمعي هم در خدمت ايشان حضور داشتند، رو به بنده كردند و فرمودند:« آقاي فريدي! چرا چند هفته است دعا نمي‌كنيد؟» بنده عرض كردم: «حضرت آقا! مثل اينكه افرادي دلسوزي مي‌كنند و نظرشان اين است كه مبادا براي بنده گرفتاري پيش بيايد و دعاي براي امام سبب تعطيل شدن جلسه دعاي ندبه توسط ساواك شود و لذا ميكروفون را در اختيار بنده قرار نمي‌دهند و ديگر برادران، دعا را به طور ساده اجرا مي‌كنند.» آيه الله مدني قدري ناراحت شدند و فرمودند:« از هفته بعد يا شما دعا ميخواني يا نه من و نه شما هيچ كدام در جلسه شركت نمي‌كنيم.» لذا از هفته بعد كماكان ميكروفون در اختيار بنده قرار داده شد و دعا بر سبيل گذشته انجام گرديد.
از برخورد شهيد مدني با انجمن حجتيه به نكاتي اشاره كنيد.
در همين مجالس بود كه جلوي انجمن حجتيه را در آن سال ها گرفتند و ايشان در آن زمان فرمودند ريشه انجمن حجتيه در دربار است و جوانان را در همدان آگاه كردند. البته عده‌اي از افراد مؤمن و متدين، قضيه را نمي‌دانستند و وقتي ايشان روشنگري كردند، انجمن حجتيه در همدان كاسه كوزه‌اش را جمع كرد و رفت.
 
از تبعيد هاي شهيد مدني چه خاطراتي داريد؟
مدتي ايشان را به يكي از شهرهاي غرب كشور(كردستان)، احتمالاً بانه تبعيد كردند كه ما با جمعي از دوستان به ديدار ايشان رفتيم و در آنجا هم ايشان برنامه هاي مذهبي و انقلابي داشتند. بعد به نورآباد ممسني تبعيد شدند.
از ويژگي هاي اخلاقي شهيد شمه‌اي را ذكر كنيد
آيت الله مدني به هيچ وجه با كسي مماشات نمي‌كردند و رودربايستي نداشتند. هرگاه از كسي اشتباهي يا خطايي مي‌ديدند، با صراحت تذكر مي‌دادند. يك بار جلسه‌اي در منزل مرحوم حاج سيد حاجي حسيني سير بود و ايشان فرمودند: «در مريوان كه يك شهر سني نشين است، مشغول ساختن حسينيه هستند و به پول نياز دارند.» افراد هر كدام مبلغي تقديم كردند. من خواستم زرنگي كنم و عرض كردم: «نزد من وجوهات شرعيه خمس وجود دارد. اجازه مي‌فرماييد از وجوهات تقديم كنم؟» آن بزرگوار قدري با عصبانيت فرمودند:« شما هميشه مي‌خواهيد از مال ديگران خرج كنيد.»، يعني صاحب و مالك وجوهات خمس و سهم امام جداست. و مصارف جدائي دارد و به شما ربطي ندارد.
از مديريت و تدبير شهيد مدني سخن ها گفته اند. شنيدن خاطراتي در اين زمينه از شما شنيدني است.
در تشييع جناز مرحوم آيت الله آخوند ملاعلي معصومي همداني، ايشان واقعاً مديريت و رهبري جانانه‌اي داشتند. پيكر آن مرحوم را به باغ بهشت بردند و يك تابوت خالي را به دست جوانان سپردند و آنها با گفتن مرگ بر شاه، تابوت را در خيابان ها گرداندند و به اين ترتيب، هم به پيكر آيت الله ملاعلي بي حرمتي نشد و هم جوانان، مردم شهر را هشيار كردند؛ مراكز فساد و مشروب فروشي ها برچيده شدند و طبق برنامه به محل فساد زنان كه در نزديكي باغ بهشت بود، يورش برده شد و آنجا را نيز برچيدند. كل اين ماجرا، چند نفر زخمي بيشتر نداشت و غائله هاي زيادي ختم پيدا كرد.
 
از روزي كه تانك ها مي‌خواستند به سمت تهران حركت كنند، چه خاطره‌اي داريد؟
آن روز شهيد مدني با برنامه جالبي جلوي تانك ها را گرفتند. جوانان از شب قبل با گذاشتن ديناميت و زدن تونل، راه همدان را كه الان هم چاله هاي ديناميت آن مشخص است، آماده انفجار كردند كه اگر تانك ها از همدان گذشتند، در گردنه آوج زمينگير شوند. فرمان شهيد بزرگوار در همدان، به وسيله مردم اجرا و كارساز شد و كساني كه براي سركوبي مردم انقلابي تهران راه افتاده بودند، در ورودي شهر همدان خلع سلاح و همه پرسنل تسليم و اسلحه ها به بيت آيت الله مدني و تانك ها و نفربرها به پادگان همدان برده شدند و اولين پادگان انقلاب در همدان به فرماندهي آيت الله مدني شكل گرفت. اعلام وفاداري ارتشيان در همدان و تسليم شدن فرماندهان و وفاداري آنها به نظام حكومت اسلامي، رعب و وحشت زيادي را در دل طاغوت افكند.
و سخن آخر؟
در خاتمه بنده مدعي هستم كه آن مرحوم صلاحيت اداره كشور و اجراي احكام اسلام و اجراي عدالت را به نحو اكمل دارا بود. البته بالاترين خصلت آن مرحوم، تابعيت تمام از رهبر انقلاب بود و اين خصلت در آنجا به ظهور پيوست كه شهيد آيت الله قاضي در تبريز به شهادت رسيد و از طرف امام، حكم هجرت به ايشان رسيد و همان شبانه اصرار داشتند كه تبريز بروند و هرچه دوستان گفتند بگذاريد صبح شود، قبول نكردند و شبانه به طرف تبريز حركت كردند. بعد هم هر هفته 2 الي 3 روز به همدان مي‌آمدند و جمعه ها به تبريز برمي‌گشتند. شهيد مدني تابع محض امام بودند.