تاثیرگذاری انقلاب اسلامی ایران بر رهیافت ها و نظریه های انقلاب

«فوران» که متخصص انقلاب است و هم یکی از ایران شناسان برجسته آمریکایی در صدد خلق یک تئوری جدید برآمد که بتواند حداقل انقلاب اسلامی را در بربگیرد و تحلیل کند. به نظر او انقلاب یک پدیده چندعلیتی است به همین دلیل «فوران» در تئوری جدید خود همزمان با عوامل سیاسی اقتصادی و فرهنگی توجه کرده و انقلاب را ماحصل و برآیند این عوامل چندگانه می داند. (1)
«میشل فوکو» (فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی) در پی سفر به ایران و تجربه و مطالعات حرکت انقلابی مردم این کشور از نزدیک در نخستین ارزیابی خود به این نتیجه می رسد که این انقلاب پدیده ای «نو» و «منحصر به فرد است.» همین نو بودن و منحصر به فرد بودن پدیده انقلاب ایران است که او را به خلق یک تئوری نو و شاید منحصر به فرد در عصر خود رهنمون می سازد. به اعتقاد «فوکو» آن چه در سایر انقلابات از ارکان و ضروریات محسوب می شود در انقلاب اسلامی ایران به چشم نمی خورد : در انقلاب اسلامی ایران نه از مبارزات طبقاتی یا حتی در مفهومی گسترده تر جبهه بندی اجتماعی اثری است و نه از یک دینامیک سیاسی انقلاب پیش برنده یا اقدامات انقلابی طبقه پیشرو. در انقلاب اسلامی ایران یک واقعیت کاملا آشکار و محسوس است و آن عبارت است از این که نه یک طبقه خاص نه یک حزب معین نه یک ایدئولوژی سیاسی مشخص و نه یک دسته خاص از پیشگامان انقلابی که با خود همه ملت را به داخل جریان بکشاند در این انقلاب یافت نمی شود. (2)
فوکو قدرت برتر ملت ایران را در انقلاب خویش علیه جبهه شاه در اراده این ملت برای ایجاد تحول در خویشتن خویش با تکیه بر اسلام شیعی می یابد. از نظر وی ملت ایران و اراده آغازی نوین داشتند که در آن بتوانند به آزمون مجدد یک تجربه معنویت گرایانه بپردازند که به صورت بالقوه در بطن اسلام شیعی آن ها موجود بود و این همانی است که فوکو از آن با عنوان «روح انقلاب ایران» یاد می کند. تشیع برای ایران در سال 1357 «روحی برای یک جهان بی روح بود.» (3)
در سال (1348) 1969 یعنی حدود یک دهه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران خانم «نیکی کدی» (ایران شناس آمریکایی) چنین نتیجه می گیرد که «به دلیل استمرار توسعه قدرت دولت و افزایش قدرت ارتش گسترش بوروکراسی و فراگیر شدن تعلیم و تربیت لائیک تا اعماق روستاها به نظر می رسد که قدرت علما در ایران همان گونه که در نیم قرن اخیر نیز شاهد آن بوده ایم به روند رو به کاهش خود ادامه خواهد داد». هنگامی که حدود ده سال بعد انقلابی به رهبری علما و با ایدئولوژی اسلامی ایران را درنوردید «کدی» آن را انقلابی نامید که «جهان را لرزاند» زیرا «انقلابی بود که حتی با هیچ یک از تحلیل های کسانی که خود را متخصص امور ایرانی می دانستند» سازگاری نداشت.
به اعتقاد «یان ریچارد» ایران شناس مشهور فرانسوی «افتادن قدرت در ایران به دست یک حرکت انقلابی رهبری شده توسط روحانیت امری بهت آور و تعجب آمیز بود». (4)
انقلاب اسلامی از چند جنبه انتقادات وارده بر مدرنیته را مورد تایید قرار داد; به گونه ای که اندیشمندان پسامدرنیسم آن را نشانه ای بر عبور بشر از مدرنیسم به پسامدرنیسم دانستند. میشل فوکو فیلسوف پست مدرن در زمان وقوع انقلاب اسلامی مشاهدات خود از انقلاب ایران را تاییدی بر نگاههای جدید خود به تاریخ و قدرت قرار داد. از نظر او قدرت برخلاف تصور همگان از بالا به پائین اعمال نمی شود و تنها در تسلیحات و نیروهای نظامی دولتها خلاصه نمی گردد بلکه در همه اجزا و لایه های اجتماع گسترده و پراکنده است و به موقع خود را آشکار می کند به نظر وی در مطالعه قدرت باید از الگوی هابز در کتاب لویاتان پرهیز کرد و پایه های تحلیل خود درباره قدرت را بر مطالعه شیوه ها و تاکتیکها استوار ساخت. براساس همین شیوه بود که امام خمینی (ره) توانست این قدرت گسترده و پراکنده را در راستای انقلاب اسلامی بسیج نماید و بر قدرتی تا دندان مسلح پیروز شود. علاوه بر این انقلاب اسلامی برخلاف روایت مدرنیته تاکید کرد که تاریخ مسیری واحد و یکسان ندارد و این ایده که همه جوامع به سوی لیبرالیسم و دموکراسی غربی در حرکت اند پنداری بیش نیست.
وقوع انقلاب اسلامی در پایان دهه 70 میلادی نظریه های نسل سوم و از جمله نظریه خانم «تدا اسکاچپول» را زیر سوال برد; به گونه ای که وی در سال 1361 در مقاله ای با عنوان «دولت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب ایران» این گفته پیشین خود را که «انقلابها ساخته نمی شوند بلکه به وجود می آیند» در مورد انقلاب ایران را رد نمود. او با فاصله گرفتن از دید کاملا ساختاری خود چنین نوشت که «اگر در دنیا یک انقلاب وجود داشته باشد که یک حرکت انقلابی آگاهانه آن را ساخته است آن انقلاب انقلاب ایران است.» او بدین گونه نقش عناصر ایدئولوژی و رهبری را مورد تاکید قرار داد. (5)
در خصوص نقش «ایدئولوژی» در انقلاب اسلامی حقیقتا انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب جهت دار و تعریف شده در چارچوب یک ایدئولوژی مشخص یعنی ایدئولوژی «تشیع» بود که توسط یک رهبر مذهبی ایدئولوژیک یعنی امام خمینی رهبری و هدایت می شد. بلاشک نقش ایدئولوژی در این انقلاب غیرقابل انکار است. در نتیجه انقلاب ایران پدیده ای از مقوله فعل متعددی است و نه از مقوله فعل لازم ; به همین دلیل نمی توان گفت که در ایران انقلاب «شد» بلکه بایستی گفت که در ایران انقلاب «کردند». یعنی این که برخلاف تصورات اولیه اسکاچپول انقلاب اسلامی ایران نشان داد که انقلاب پدیده ای نیست که به خودی خود حاصل آید بلکه عده ای آن را می آفرینند. البته به نظر اسکاچپول انقلاب ایران را هیچ حزب سیاسی انقلابی مدرنی به وجود نیاورد : «این انقلاب نه محصول طراحی و رهبری مبارزان مسلح اعم از اسلام گرا و مارکسیست حزب کمونیست ایران (توده) و نه حتی جبهه ملی لائیک و لیبرال بود. بلکه این مجموعه باورها و شکل های فرهنگی و ساختاری ریشه دار در قلمرو جامعه شهری بوده که تبدیل به مرکز مقاومت مردمی در مقابل شاه گردید. اسلام شیعی رهبران مذهبی و روحانی با حمایت و پشتیبانی بازار انقلاب اسلامی 1987 ـ79 ایران را طراحی هدایت و به پیروزی رساند. و هیچ یک از این دو حزب سیاسی آن هم از نوع سابقه دار و انقلابی نبودند.
اسکاچپول برای انسجام بخشی نظریه ترمیم شده خود و تطبیق کامل تر آن با انقلاب اسلامی ایران مفهوم «دولت تحصیل دار» را نیز وارد مدل جدید خود نموده و شرح می دهد که چگونه با تاکید بر دلارهای نفتی دولت مطلقه اقتدارگر و استبدادی شاه بی نیاز از مالیات های مردم خود به سازماندهی معیوب و ناامیدکننده اقتصاد کشور می پردازد.
به نظر اسکاچپول صرف به هم ریختگی از هم پاشیدگی و نارضایتی به تنهایی اقلیت لازم برای اعطای توانایی سازماندهی جمعی و منابع مستقل قابل اتکا و لازم را برای مقاومت مردم در مقابل فشارهای سیاسی ـ اقتصادی نظام حاکم ندارد. چنین کاری نیاز به هسته های اجتماعی مستقل و مقتدر دارد که بتواند چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ اقتصادی نارضایتی های مردمی را سازماندهی جهت دهی و هدایت کرده و حرکت انقلابی آن ها را پشتیبانی حمایت و هدایت کند. به نظر اسکاچپول این بازار بود که چنین نقش تعیین کننده ای را در انقلاب ایران ایفا نمود. بازار توانست به لحاظ سیاسی حرکت انقلابی سایر گروه های شهری نظیر دانشجویان و کارگران صنعتی را سازماندهی و با لحاظ اقتصادی آن را پشتیبانی نماید. در طول ماه های طولانی انقلاب در ایران این بازار بود که عملا بار سنگین سازماندهی و پشتیبانی جامعه شهری ایران را در مبارزه با رژیم شاه بر دوش کشید.
البته آن چه در نهایت این حرکت انقلابی توده ای را معنادار جهت دار و چارچوب دار نمود اسلام شیعی بود. در این انقلاب نقش تشیع چه به لحاظ سازماندهی و چه به لحاظ فرهنگی بسیار برجسته حیاتی و تعیین کننده بود. روحانیون طرفدار امام خمینی با ترویج اندیشه های سیاسی مبتنی بر تشیع انقلابی رژیم شاه را تحقیر کرده و به مبارزه طلبیدند. بدین سان اسکاچپول با اذعان به نقش رهبران ایدئولوژیک مذهبی که با تکیه بر ایدئولوژی انقلابی شیعی توانستند یک انقلاب اسلامی در ایران خلق کنند ضمن عدول از نظریه اولیه خود به صف کسانی می پیوندد که برای ایدئولوژی نقش بنیادین در انقلاب ها قایل هستند.
بنابراین با وقوع انقلاب اسلامی نسل جدیدی از تئوری های انقلاب زاده شد که می توان چهار نظریه و رهیافت را در نسل چهارم تئوری های انقلاب جای داد. این رهیافت ها عبارتند از : رهیافت های فرهنگی که از برجسته ترین و آشکارترین افزوده های انقلاب اسلامی ایران به رهیافت های گذشته در باب انقلاب است نظریه انقلاب های اجتماعی جهان سوم جان فوران نظریه معنویت گرایی در سیاست میشل فوکو و نظریه عرفانی یا ماورا طبیعت گرایانه خانم لیلی عشقی. (6)
بطور خلاصه این که انقلاب اسلامی ایران با ماهیت و ایدئولوژی مذهبی در دنیایی که غالبا انقلاب های مارکسیستی یا لیبرال مسلک روی می داد دولتها و نخبگان سیاسی را غافلگیر کرد. یقینا تاثیرات انقلاب اسلامی در این حوزه خیلی وسیع و گسترده تر از این بود که در این نوشته صرفا به برخی از آن ها به طور اختصار اشاره شده است.

منابع :
1 ـ مجله جامعه شناسی ایران دوره پنجم شماره 3 پائیز 1383 صفحه 104
2 ـ همان صفحه 106
3 ـ همان صفحه 107
4 ـ همان صفحه 116
5 ـ انقلاب اسلامی ایران نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها چاپ دوم تابستان 1384 ص 207 ـ206
6 ـ منبع شماره 4 ص 99 ـ97