تطبیق نظریه هابرماس با انقلاب اسلامی ایران

در واقع این کنش ارتباطی در جهان عینی اعتباری، از جهان دینی قدسی بیرونی، مایه می گیرد و معتبر بودن آن به معنی “صدق ارزشی قدسی” می باشد و به اندازه ای که کنش ارتباطی اخیر گسترش می یابد، به همان اندازه خرافه زدایی از چهره دین، استضعاف زدایی از جامعه دینی و توهم زدایی از افراد، تحقق خواهد یافت.


در یک نظام اجتماعی مطلوب تفکیک دو ساحت قدسی و دنیوی و پیوند تعاملی بین آنها ضروری است. برای عملی شدن این تفکیک و پیوند، شکل گیری و تداوم سه نوع گفتمان، پیشنهاد می گردد:
1- گفتمانی است که در ساحت امور ذاتا دنیوی صورت می گیرد، پیش شرط آن وجود حوزه عمومی آزاد و قوی و فقدان انحصار های سیاسی و اقتصادی است. مصداق بیرونی چنین حوزه ای از سیاست، تاثیر گذاری دائمی و نهادینه شده تک تک شهروندان بر تصمیم های حاکم در ابعاد مختلف، به مثابه یک فرایند ساختاری خواهد بود. این فرایند به استضعاف زدایی از جامعه و تبدیل افراد به شهروندان بالغ اشاره دارد، دموکراسی بر اساس این نظریه یعنی همه چیز در “درون” و “از طریق” تعامل اجتماعی صورت می گیرد.
2- گفتمان هایی است که به حوزه قدسی ارزشی معطوف خواهد بود و به عقلانی شدن گزاره های بر ساخته دینی در سطح نظری و سنت های دینی در سطح عملی منجر خواهد شد، به لحاظ نظری اجتهاد آزاد متکفل آن خواهند بود، منظور از اجتهاد آزاد جریان اجتهاد در فضایی است که از تقدس یابی یک مبنای اجتهادی یا یک مکتب اجتهادی جلوگیری می کند. در واقع اجتهاد بدون سلطه ها و حمایت های سیاسی و از آنجا که فرایند اجتهاد مستلزم هم پیوندی انسان مجتهد و غیر مجتهد خواهد بود، این کنش با دیگر حوزه های اجتماعی پیوند برقرار خواهد کرد.
در این زمینه، یک دغدغه اساسی این است که بتواند احکام اجتماعی فقه را به صورت روابط و قالب های حقوقی و نهادهای اجتماعی فعال، متناسب با تحولاتی که در زندگی اجتماعی رخ داده عرضه کند.
3- تفکیک و پیوند دو حوزه دینی و دنیوی است که متضمن برقراری کنش های ارتباطی زبانی در چهار جهان ذهنی، عینی، بین الاذهانی و قدسی معطوف به مسائل دینی است.
شفاف سازی مرزهای دو حوزه دینی و دنیوی و چگونگی تفکیک و پیوند این دو حوزه و تعامل آنها با یکدیگر از مباحث گفتمان سوم است.
به لحاظ جغرافیایی شاید تفکیک بین سه نوع موسسات علمی در جمهوری اسلامی “حوزه های علمیه”، “دانشگاه ها” و موسسات علمی جدید در حاشیه حوزه های علمیه، ناشی از برقراری سه نوع گفتمان مذکور توجیه ناپذیر باشد، با این حال، شرط تحقق سه نوع گفتمان در حوزه های دنیوی، قدسی و مرزی در مراکز علمی سه گانه، تنها در صورت موجود شدن شرایط گفتمان در وضعیت ایده آل و نیز شکل گیری نهادهای مناسب در سطوح مختلف اجتماعی به منظور همگانی شدن کنش های ارتباطی مذکور، قابل تصور خواهد بود.
به این ترتیب، بر اساس الگوی مطلب، علاوه بر تعامل سیستم و زیست جهان به صورت متعادل و گسترش کنش های ارتباطی در جهان های چهار گانه بر ساخته اجتماعی، عقلانی سازی حوزه دینی هماهنگی امور قدسی و مادی و توسعه دیالکتیکی آنها را در پی خواهد داشت که در نهایت به رهایی از بحران انگیزش و مشروعیت خواهد انجامید.
در دهه70 در مقایسه با دهه60 تحولات فرهنگی به وضعیت مطلوب نزدیک تر شد. در این دوره:
1- دایره مباحثات فرهنگی درباره مسائل بنیادین این حوزه وسعت یافت.
2- خود سانسوری و ممیزهای بیرونی در عرصه فرهنگ کاهش پیدا کرد.
3- مباحث فرهنگی مجموعه هیات حاکم را تحت تاثیر قرار داده، بحث های نوگرایی دین تا اندازه ای در متن عرصه فرهنگی حضور پیدا کرد.
4- امکانات توسعه فرهنگی از جمله تعداد مطبوعات و رسانه ها برای رویکردهای مختلف فرهنگی افزایش پیدا کرد.

منابع:
1- بحران مشروعیت، یورگن هابر ماس، ترجمه: جهانگیر معینی.
2- تنوع و تکثر راه های توسعه سیاسی، برتران بدیع، ترجمه: نقیب زاده.
3- بحران و تحول در تجدد، حسین بشیریه.