تورق بخشى از صفحات زرین مبارزات مردمى در جریان انقلاب اسلامی

سیل جمعیت به خروش آمده دیگر نمی توانست در انزوا و از خودبیگانگی متوقف شود.
بیداری یک ملت حتی با زور اسلحه و تهدید هم خاموش نمی شود.
در سایه نگاه امام(ره) باورهایی چون عشق به الله، جانفشانی در راه وطن، ساده خواهی و احساس مسئولیت در میان آحاد ملت روئید و به ثمر نشست. دیگر کسی حاضر نبود اشراف گرایی درباری، تجمل، پز تحصیلات غربی، زورگویی عوامل رژیم و همه عادت های ناپسند برخاسته از سلطه گری استکبار را پذیرا باشد.
گویی همه ملت خانواده عظیمی بودند که هرچه داشتند به شراکت می گذاشتند.
همه زیر لب زمزمه می کردند: «شهادت افتخار ماست.»
در جریان شکل گیری انقلاب اسلامی، آزاد مردان و آزاد زنان ایرانی در ایثارگری از هم پیشی می گرفتند. هدف بزرگ برخاسته از مکتب امام(ره) تمام اهداف کوچک و دم دستی را در ذهن ملت خط زد و به تعالی اندیشه رساند. رفتن و رسیدن به حقیقت، آرمان همگان بود.
انگار بر شانه های این ملت دو بال روئید و آنها را به آسمان ایدئولوژی اسلامی و هویت ایرانی بازگشت داد. تاثیر جوانان انقلاب بر افکار و اندیشه های مختلف کاملاً احساس می شد. جوانانی که تا دیروز خود دربند اسارت شاه و غرب بودند، ناگهان به چنان انقلابی در اندیشه رسیدند که حتی تفکرات ایسم گرایانه و کمونیست ها را به تردید در اعتقاداتشان انداختند.
به صحنه آمدن نوجوانان، جوانان، زنان و هر فرد با هر سن و سالی در صحنه های مختلف انقلاب گواه عزم راسخ ملی در پیروزی باورهای امام (ره) بود.
اتحاد همه اقشار بی شک مهمترین عامل به ثمر رساندن انقلاب محسوب می شد که امام خمینی (ره) نیز همواره بر آن تاکید داشتند.

مدیون انقلاب هستیم
بر روی موزائیک های کف موزه عبرت به همراه محمد یوسف باروتی یکی از مبارزین و زندانیان کمیته مشترک که پس از انقلاب معلم بوده، قدم می زنم.
از وی سوال می کنم: آیا تاکنون پس از سال ها تحمل شکنجه و خدمت به انقلاب به سهم خواهی اندیشیده اید؟
باروتی در حالی که صدایش می لرزد و اشک در چشمانش حلقه زده می گوید: «مبارزین واقعاً مدیون انقلاب هستند، چرا که اگر انقلاب نمی شد هرگز امید به آزادی نداشتیم.
اغلب ما به دلیل اتهاماتی مثل شرکت در جلسات سخنرانی مذهبی، به همراه داشتن اعلامیه، خواندن کتاب های اعتقادی به اصطلاح ممنوع، محکوم به حبس ابد بودیم. در آن فضای خفقان، اصلاً فکر نمی کردم انقلابیون در برابر عوامل رژیم پیروز شوند. واقعاً یک معجزه بود که از نفس امام(ره) شکل گرفت.»
باروتی که در دوران بازنشستگی یکی از راویان تاریخ موزه برای اقشار مختلف بازدیدکنندگان به ویژه جوانان شده است، می گوید: «هرگاه که وارد این فضا می شوم، یک حس خاصی دارم. خیال می کنم باز هم همان روز اول است.
این جا یک جای دیگر است. هر چه هم که ما به جوانان می گوییم، درست است که از زبان ما گفته می شود، ولی حرف ها از جای دیگر می آید، این ما نیستیم که می گوییم.
لطف خدا بوده که توانسته ایم واسطه شویم تا حقایق انقلاب به نسل امروز منتقل شود.»
وی پیرامون ناآگاهی برخی جوانان امروز، می گوید: «برخی رفتارهای ناهمگون جوانان را باید به حساب ناآگاهی آنها گذاشت، نه این که خدای نکرده مغرض باشند.
اشکال این جاست که ما مبارزه کردیم، شعار دادیم، ولی در عرصه کار فرهنگی به قدرت مبارزات ظاهر نشدیم.
در کشورهای دیگر ببینید چگونه از مبارزین و قهرمانان خود سمبل سازی می کنند.
خیلی متاسف می شوم وقتی می بینم که جوانان حتی معنای اصطلاحات و گروه های تاریخ ساز کشورشان را نمی دانند.
خیلی از دبیرستانی ها با گروه های انقلابی چون هیئت موتلفه و همچنین حوادث پیروزی انقلاب بیگانه اند.»
حسن پور رئیس موزه نیز در تکمیل سخنان باروتی می گوید: «اتهامات اغلب اسرای این زندان بسیار کوچک بوده، مثلاً فاطمه حسینی فقط یکی از اعلامیه های امام (ره) را برای همکلاسی هایش خوانده بود.
در این زندان شدیدترین شکنجه ها را متحمل شد، به طوری که هنوز حتی یک بار هم نتوانسته موزه را بازدید کند.
بار اول که به حیاط موزه آمد، حالش به هم خورد و با آمبولانس به اولین مرکز درمانی منتقلش کردیم.
شهین دخت جعفری چند بیت شعر انقلابی از زبان برادرش شنیده بود و از حفظ برای دوستانش می خواند که دستگیر شد.
حتی میان مبارزین زنانی بودند که باردار بودند و در همین زندان بچه هایشان را به دنیا آوردند.
همه مبارزین با اعتقادات محکم انقلابی از دل ملت برخاستند و انقلاب را به ثمر رساندند.»

به تلاش های جمعی در متن انقلاب توجه کنیم
یک فرهنگی که روزهای مبارزه را با شهادت پدرش به یاد می آورد، در حالی که صدایش می لرزد، می گوید: «باید با خود رو راست باشیم.
چه قدر توانسته ایم حافظ آرمان های انقلاب باشیم و برای انقلاب قدمی برداریم.
متاسفانه اگر مراقبت نکنیم خیلی از رفتارها و شیوه های مبارزه زیر غبار فراموشی پنهان می شوند.
من همیشه در کلاس به دانش آموزانم می گویم از خود باید شروع کنید.
ببینید یک انقلابی که با اهداف و آرمان های انقلاب زندگی می کند باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟»
وی ادامه می دهد: «دروغ، ریا، تجمل گرایی، منیت ها، حب مقام و خیلی چیزهاست که در لغتنامه انقلاب جایی ندارند، این نسل هم که آینده ساز فردای مملکتند باید با این ناپسندی ها قهر کرده و به سمت تعالی روح، تقویت روحیه ایثارگری و مشارکت در امور به پیش بروند. متاسفانه بچه های ما بیشتر از تمایل به کارهای گروهی به کارهای فردی و ثبت نتایج به نفع خودشان راغبترند. در حالی که در تحقق اهداف انقلاب ثبت نام مطرح نبود و ثمره دهی تلاش ملت حرف اول را می زد.»

جوانان هنوز هم در صف اول مبارزه هستند
پهلوان عباس عباسی یکی از اعضای کمیته استقبال از امام(ره) در مدرسه رفاه میدان بهارستان پیرامون نقش جوانان در شکل گیری انقلاب می گوید: «یک سال در زمان جشن های چهارم آبان من به اتفاق عمویم به قم رفتیم تا اعلامیه امام(ره) را به کمک حاج آقا صراف تکثیر کنیم. حاج آقا صراف اگرچه در دستگاه نفوذ داشت، ولی از نیروهای انقلابی بود. ما از این گونه نیروها هم زیاد داشتیم که تحت تاثیر کلام امام(ره) مسیرشان را تغییر داده بودند.
در منزل آیت الله گلپایگانی متوجه مردی شدم که اگرچه خیلی آشنا به نظر می رسید، ولی کت و شلوار و کراوات غربی داشت. خیلی تعجب کردم که چطور یک مبارز چنین پوششی دارد. بعدها یک بار دیگر ایشان را در منزل آیت الله مرعشی دیدم که لباس بلوچی پوشیده بود. آن جا فهمیدم شهید اندرزگوست. این گروه ها و عزیزان همفکر باعث شدند انقلاب درونی عظیمی نسبت به راهی که در پیش گرفته بودم، پیدا کنم.»
این مبارز با تاکید بر ضرورت بازگو کردن حقایق انقلاب به جوانان می گوید: «ابتدا باید مسئولان همچنان پیرو مرام بنیانگذار انقلاب اسلامی باشند. تجمل گرایی و مقام پرستی سبب می شود الگو واقع شدن آنها برای نسل جوان خدشه دار شود. از سوی دیگر هرگاه بخواهیم یک جوان را امر به معروف و نهی از منکر کنیم باید توجه داشته باشیم که از در محبت وارد شویم. چند روز با او همراه شده و پس از اعتمادسازی در کمال لطف و صفا نکات را یادآوری کنیم.»
پهلوان عباسی در 4 آبان 57 جلوی سفارت آمریکا گوجه فرنگی لهیده ای را به سینه سفیر آمریکا می زند و همان جا بوده که بر اثر ضربات عوامل رژیم پایش به شدت مصدوم شده است. عصای این پهلوان نشانه ای از تکیه بر آرمان های مبارزه در راه انقلاب و اسلام است.

هر قدم یک هدف انقلابی
حوض کم عمقی در مرکز ساختمان استوانه ای شکل موزه طراحی شده بود که زندانیان وقتی زیر ضربات از هوش می رفتند، در روزهای برفی تا پای حوض توسط شکنجه گر کشیده می شوند و سرشان چندین بار در آب سرد این حوض فرو برده می شد. البته چون حوض بسیار کم عمق است و به ظاهر عمیق به نظر می رسد، اغلب استخوان های بینی و صورت زندانیان می شکست.
علی دانش پژوه در سال 1352 به جرم پخش اعلامیه در دبیرستان توسط ساواک در شهر مقدس قم دستگیر و به زندان کمیته مشترک تهران انتقال داده شد. دانش پژوه به زلالی آب حوض که حالا رنگ خون ندارد نگاهی می اندازد و می گوید: «به من دستبند زدند. پیراهنم را درآوردند و بر روی بدنم آتش سیگار خاموش کردند. یک ساندویچ کتلت شور هم خوردم که نفهمیدم این همه شوری اش عمدا بود یا نه؟! اما تا صبح برای جرعه ای آب از شدت درد و تشنگی رنج کشیدم.
وی ادامه می دهد: «پس از شلاق کف پاها بر اثر خون مردگی و چرک باد می کرد. دکتر که خودش هم شکنجه گر بود، صبح می آمد، در سلول ها را باز می کرد، بچه ها به حالت نشسته دم در سلول پاهایشان را بیرون می دادند و دکتر با یک نیشتر کف پا را چاک می داد. البته این شیوه نوعی طبابت بود، چون خون و چرک ها خارج می شدند.» چطور تحمل کردی؟ سوال ساده و پرمعنایی است که از این مبارز می پرسم.
وی می گوید: «وقتی به یکی از سلول های کمیته مشترک انتقال داده شدم، روی دیوار نفر قبلی- علی محمد باقری که توسط رژیم اعدام شد- چیزی نقاشی کرده بود که مرا به تفکر واداشت. صورتکی بود که زیر چانه اش سرنیزه کشیده بود. در حاشیه آن این نوشته به چشم می خورد: آن چه قبل از مرگ انسان را می کشد، ترس است.»
دانش پژوه 4ماه بعد را که به زندان قصر برای دادگاهی شدن فرستاده شد، این گونه توصیف می کند: «من و دوستانم 5 دانش آموز بودیم که به جرم نوشتن نامه ای با مضمون اهانت به شاه و افشاگری ظلمش دستگیر شدیم. رئیس دادگاه که از مضمون اصلی نامه باخبر نبود خطاب به بزرگترین فرد گروه که من بودم گفت بخوان. خطاب به شاه نوشته بودیم: شاه معاویه صفت و حیله گر...
من می خواندم و رئیس دادگاه که تازه متوجه مضمون تند نامه شده بود، حرص می خورد. نهایتا به مدت حبس هر کداممان 6 ماه اضافه شد، اما همگی خوشحال بودیم که فرصتی دست داد تا در دادگاه شاه، ظلمش را افشا کنیم.»
علی دانش پژوه همه این تحمل ها و طاقت مبارزین را از تاثیر نفس امام(ره) می داند و می گوید: «بچه ها خیلی اعتقادات قوی داشتند. دوستان من حتی هدف تحصیلشان کمک به مردم بود. برای هرگامی یک هدف انقلابی داشتیم.»
به حمام زندان می رسیم. از در ورودی حمام که وارد می شویم، سنسورهای صدا زمان را خط می زنند و ما را به حال و هوای زندانیان آن سال ها می رسانند. نفس در سینه حبس می شود. زندان بان فریاد می زند: «سریع تر، 5دقیقه. حرف نباشه، 4دقیقه و صدای سوت دلخراشش.»
ردیف زندانیان هم با سر و صورت خونین روبروی در حمام به خط شده اند. خیلی از زندانیان ماه ها موفق به همین 5دقیقه حمام هم نمی شدند، چون زخم هایشان چرک می کرد.