جامعهشناسی هنوز انقلاب ما را فهم نكرده است
بررسی الگوی رفتار انتخاباتی ایرانیان در گفتوگو با دكتر عبدالحسین كلانتری، معاون آموزشی دانشكدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران
بگذارید از این قسمت سؤال شما استفاده كنم كه انتخابات اخیر در شرایطی خاص اتفاق افتاد. میخواهم به این نكتهی كلانتر نیز توجه كنم كه اساساً انقلاب ایران در شرایطی خاص به پیروزی رسید و لذا اگر این كلّیت را بپذیریم، همواره ما در شرایط خاصی بودهایم. هنوز هم شرایط خاصی داریم كه هركدام را به اقتضای خودش بیان میكنیم. ماهیت انقلاب ما ماهیت خاصی بوده و طبیعتاً همهی تحولات پس از آن هم رنگ و بوی خاص خودش را دارد. پس وقتی باید تعجب كنیم كه اینگونه وقایع رنگ و بوی خاص انقلاب ما را نداشته باشد.
اگر بخواهم به سؤال شما بپردازم، مجبورم این مقدمهی كوتاه را نیز بگویم كه ادبیات جامعهشناسی رایج هنوز نتوانسته وجه معماگونه و خاص انقلاب ایران را فهم كند. متأسفانه تمام كوششهای نظری صورتگرفته نتوانسته این لایهی انقلاب اسلامی و پدیدههای پس از آن را فهم كند. برای همین هیچگاه جامعهشناسی نتوانسته پیشبینی درست و دقیقی از وقایع پس از انقلاب ارائه دهد. بالعكس اما كسانی كه اولویتهای اجتماعی و مردمی را در دیدگاهشان لحاظ كرده و فهم غنیتری از انقلاب داشتهاند، در این زمینه موفقتر بودهاند؛ از خود امام رحمةاللهعلیه بگیرید تا رهبر معظم انقلاب و برخی دیگر كه فهم عمیقی از لایههای اجتماعی ایران پیدا كردهاند.
الگوی رفتار انتخاباتی مردم از یك عقلانیتی پیروی میكند كه زیرمجموعهی حلقههای هویتی كلانتری مثل فهم روند تحولات جامعهی ایران، فهم فضای منطقه و فهم فضای كلی جهانی است. البته در استانهای مختلف نیز حضور در انتخابات علل و انگیزههای متفاوتی دارد.
باید بگویم كه جامعهشناسی همیشه مرعوب و بهتزده عمل كرده است. علت اساسی هم این بوده كه اساساً جامعهشناسی در ایران سنخیت یا سازگاری ماهوی دقیقی با بافت معرفتی و وضعیت جامعهی اقلیمی ما نداشته است. علم جامعهشناسی ما سازگار با این زیست و بوم نیست. لذا مرتب عینكهای غربی را بر چشم میزند و از این رو است كه این وقایع برایش معماگونه جلوه میكند و پس از آنها بهتزده میشود. طبیعتاً جامعهشناسیِ مبتنی بر مفروضات سكولاریستی غربی نمیتواند تصویر دقیقی از علل و عوامل این مشاركت ارائه دهد، مگر اینكه ما در بنیادهای نظری جامعهشناسی دست ببریم و چهارچوب فهم خودمان را عوض كنیم.
هستی انقلاب ایران و جامعهی پساانقلابی ما چیزی جز دین نیست. لذا ملت ما هرگاه احساس كرده دین به خطر افتاده، با تمام مشكلاتی كه داشته و دارد، همچنان به صحنه آمده و خودش را نشان داده است. به نظر بنده بر اساس الگوهای سكولاریستی نمیتوان به فهم دقیقی از علل این مشاركت رسید یا اصلاً فهم دقیقی دربارهی ماهیت و كلیت آن ارائه داد.
حال اگر بخواهیم با عینك خودمان به انتخابات اخیر بنگریم، شما مشاركت مردم را چگونه تحلیل میكنید؟
به نظر بنده نباید مشاركت در همهی استانها را به یك چشم دید، بلكه باید بین استانهای مختلف تفكیك قائل شد، زیرا علیرغم اینكه در پسزمینهی تمام اینها علقه به نظام وجود دارد، اما انگیزشها برای انتخاباتها متفاوت است. به عبارت دیگر شركت من در انتخابات نشانهی این است كه من كلّیت این انتخابات و بازی سیاسی را قبول دارم.
البته عدم مشاركت نیز همواره به معنی عدم تأیید نیست و میتواند معانی و دلایل متفاوتی داشته باشد؛ از نداشتن و همراه نبودن شناسنامه گرفته تا فراهم نشدن فرصت و دیر رسیدن به حوزهی انتخابیه. همهی اینها مصادیقی دارد كه اگر جمع كنیم، شاید به نتایج عجیب و غریبی برسیم. پیچیده بودن فرآیند انتخاباتی ما و احراز هویت برای شركت در انتخابات، مناسك پیچیدهای دارد كه تا حدی زمانبر و هزینهبر است. با تمام این اوصاف مردم میآیند و شركت میكنند.
میخواهم بگویم كه عدم مشاركت نیز لزوماً دلیل این نیست كه مثلاً با نظام سیاسی مشكل داریم. البته یك لایههایی هم ممكن است انتقاداتی داشته باشند. ممكن است مردم در زندگی روزمرهشان دچار مشكلاتی باشند كه طبیعتاً ممكن است واكنش خود را به این صورت نشان دهند، اما نمیتوان گفت كه این واكنشها لزوماً هدفمند و برنامهریزیشدهاند.
سی سال است كه فرصت برای بازنگری و بازاندیشی و تأمل در بنانگارههای نظام سكولاریستی و غربی فراهم آمده است، اما هیچگاه از اینها استفادهی چندانی نكردهایم. این علوم اجتماعی هر بار كه وقایعی در ایران حادث میشود، به نوعی به چالش كشیده میشود و نشان میدهد كه لباسش برازندهی قامت ایرانیان نیست.
الگوی رفتار انتخاباتی مردم از یك عقلانیتی پیروی میكند كه زیرمجموعهی حلقههای هویتی كلانتری مثل فهم روند تحولات جامعهی ایران، فهم فضای منطقه و فهم فضای كلی جهانی است. بر مبنای چنین محاسباتی است كه مردم در انتخابات ورود پیدا میكنند. البته در استانهای مختلف نیز حضور در انتخابات علل و انگیزههای متفاوتی دارد. نباید از این حقیقت گذشت كه برخی از این دلایل ممكن است مثلاً گرایشهای قومی علل مشاركت آنها باشد. البته با همان پسزمینه كه تأیید نظام سیاسی را میرساند، اما با انگیزهی ثانوی حمایت از قوم، خاندان یا خویشاوند خود. تمام این حلقههای هویتی خردتر علاوه بر آن حلقهی هویتی كلان ممكن است مؤثر باشند تا فرد به پای صندوقهای رأی بیاید و به این ترتیب مشاركت سیاسی را بالا ببرد. لذا انگیزهها در انتخابات متفاوت است، اما پسزمینهی تمامی انگیزهها همانا علقه به نظام سیاسی است.
مؤلفههایی كه در بالا اشاره كردید، به نوعی نشاندهندهی قدرت تحلیل مردم از محیط پیرامون خودشان است، اما برخی تحلیلگران دربارهی این مشاركت بالا میگویند كه درصد بالایی از مردم بدون در نظر گرفتن یا حتی شناخت این نوع مسائل وارد انتخابات میشوند. به نظر آنان بسیاری از شركتكنندگان به صورت سنتی پای صندوقهای رأی میآیند. این تحلیل تا چه اندازه با واقعیت جامعهی ایرانی همخوانی دارد؟
اینكه چنین درصد بالایی از مردم یك روز جمعه و تعطیل پای صندوق رأی میآیند، حاكی از عقلانیت حاكم بر این كار است. صدق این تحلیل زمانی بارزتر میشود كه تمام گزینههای رسانهای درصدد بودند به نوعی مردم را از رفتن پای صندوقهای رأی منصرف كنند. این اتفاقات در تاریخ انقلاب ما واقعاً چیز جدیدی نیست؛ ۲۲ بهمن، ۹ دی و ... حتی من به عنوان یك جامعهشناس نیز به نوعی مرعوب شدم. گاهی میگویم واقعاً نظام ما عجب ریسكی میكند كه هر دفعه خود را در معرض رأی مردم قرار میدهد؛ آن هم در تعطیلات كه بهترین روز برای استراحت و خوشگذرانی من با خانواده و پركردن اوقات فراغتم محسوب میشود.
وقتی تمام اینها را كنار هم قرار میدهیم، درمییابیم كه فهمی بر این كنشها استوار است كه چنین هزینهای صورت میگیرد و فرد میآید پای صندوق رأی. تلقی بنده این است كه حتماً یك تحلیل و بصیرتی در مردم وجود دارد كه البته مقولهی عجیب و غریبی نیست، بلكه مبتنی بر بصیرت دینی است. مردم در واقع فضا و شیطنتهای خارجی را میفهمند و احساس میكنند كه با وجود تمام مسائل و مشكلات، باید از این نظام دفاع كنند؛ نظامی كه باورهای مردم را تولید و از آنها حمایت میكند.
علوم اجتماعی و جامعهشناختی ما چگونه میتواند پابهپای جامعهی ایرانی پیش بیاید؟
این امر هنگامی اتفاق خواهد افتاد كه شما بنانگارههای نظام معرفتی را كه بر اساس آن تأمل و اندیشه میكنید، به چالش بكشید. در هر حال فرصت بسیار خوبی است. سی سال است كه فرصت برای بازنگری و بازاندیشی و تأمل در بنانگارههای نظام سكولاریستی و غربی فراهم آمده است، اما هیچگاه از اینها استفادهی چندانی نكردهایم. این علوم اجتماعی هر بار كه وقایعی در ایران حادث میشود، به نوعی به چالش كشیده میشود و نشان میدهد كه لباسش برازندهی قامت ایرانیان نیست. با این حال باز هم در اتفاق بعدی كه رخ میدهد، سعی میكنیم دوباره همان لباس را به تن جامعه بپوشانیم. اساساً ما عادت به فرصتسوزی كردهایم و هنوز هم برخی از ما متوهم هستیم و لذا امیدوارم این انتخابات فرصتی بوده باشد برای توهمزدایی.
هستی انقلاب ایران و جامعهی پساانقلابی ما چیزی جز دین نیست. لذا ملت ما هرگاه احساس كرده دین به خطر افتاده، با تمام مشكلاتی كه داشته و دارد، همچنان به صحنه آمده و خودش را نشان داده است. به نظر بنده بر اساس الگوهای سكولاریستی نمیتوان به فهم دقیقی از علل این مشاركت رسید.
حتی انتخابات منطقه هم میتواند این فرصت را برای ما فراهم كند. اگر دقیق نگاه كنیم، درخواهیم یافت كه انتخابات اخیر منطقه نیز محاسبات غربیها و انگارههای علوم اجتماعی غربی را به چالش كشیده و فهم دیگری از روند تحولات ارائه داده است. یقیناً این توهمزدایی باید صورت بگیرد و این فرصت بسیار خوب را فراهم آورد كه ابعاد قضیه كنكاش شود. هر یك از این اتفاقات فرصت خوبی است كه پارادایم مسلط را به چالش بكشد و امیدوارم ما بهسادگی از این فرصتها نگذریم. منظورم از «ما» افراد آكادمیك و نیز سیاستمداران است.
ما باید دنبال نوعی از علوم اجتماعی باشیم كه اقتضائات بومی ما را درك كند و یك فهم درست از جامعه به ما بدهد، نه اینكه تنها یك فهم معیوبی به ما بدهد. در خود غرب هم اگر فهم معیوبی شكل میگرفت، واقعاً اینقدر رشد و نمو پیدا میكرد؟ رشد و نمو علوم اجتماعی در غرب در جهت سازگاری آن با انسان غربی است. انسان ایرانی را باید باور كنیم، زیرا انسان متفاوتی است یا حداقل وجوهات كلیدی متفاوتی دارد. فلسفهی تاریخی ما فلسفهی تاریخی متفاوتی است. روند تحولات تاریخی ما نیز روند متفاوتی است. اگر این مؤلفهها را در نظر بگیریم، فرصت بسیار مناسبی برای توهمزدایی از تحلیل جامعهی ایرانی پدید آوردهایم.