جاودانگی نهاد روحانیت در پرتو اندیشه امام (ره)

ذکر این تذکر نیز لازم است که زاویه دید این بررسی تاریخی معطوف به تمامی حوزه‌های فعالیتی که این نهاد مقدس به آن مشغول است، نمی‌باشد و بیشتر ناظر به فعالیت‌های سیاسی- اجتماعی نهاد و روحانیت می‌باشد، لذا نمی‌توان نتایج به دست آمده را به حوزه‌های نظری و عملی متعددی مانند ابعاد زندگی فردی یا مفاد مختلف درسی مورد تدریس در حوزه‌های علمیه مانند اخلاق، فلسفه، عرفان و... به طور کامل بسط دارد و مسلما حدود و ثغور این نتایج در سایر حوزه‌های مذکور متفاوت خواهد بود.

1- دوران غیبت
سال 329 هـ - ق است، آخرین توقیع امام عصر (ع) خبر از شروع غیبت کبری دارد و شیعه وارد مرحله جدیدی از حیات خود شده است. دوران جدیدی که زمان پایان آن مجهول است و در این بازه زمانی نامعلوم، خلا حضور مستقیم مرجع و امام مسلمین، چیزی نیست که بتوان به راحتی از آن گذشت، لذا مسلما در ساز و کار تدارک دیده شده برای تداوم حیات جامعه اسلامی، تمهیدات لازم برای جبران این خلا اندیشیده شده است اکنون علمای شیعه میراث‌داران امامان معصوم شده‌اند و در این میان انبوهی از وظایف فردی و اجتماعی متوجه آنها شده است. ابزاری که برای ایفای این نقش تاریخی در نهاد روحانیت تعریف شده اجتهاد است. فلسفه عملی و نظری امامان معصوم در مقام پرداختن به مسائل و موضوعاتی که در حوزه دین (اعم از مسائل فردی و اجتماعی) قرار دارد معرف زیربنای فکری روحانیت برای ایفای نقش خود در زمان غیبت کبری، یعنی اجتهاد باشد. فراز و نشیب ساختار اجتهاد در بستر حوادث تاریخی، بیانگر این حقیقت است که علمای شیعه در مقام تعریف حدود و ثغور و کارکرد این شیوه در حوزه‌های گوناگون زندگی، دارای نظرات متفاوتی بوده و هستند. اما بسیاری از انواع تغییر و تحولات در حوزه اجتهاد و کارکرد آن به تناسب شرایط جامعه و در راستای حفظ اسلام و حدود آن قابل تحلیل است. جایگاه اجتماعی روحانیت و نقشی که این نهاد در میان امت اسلامی ایفا می‌کند در زمان غیبت کبری بسیار محوری و اساسی است. پاسخ به این سوال که چرا مرجعیت و نهاد روحانیت در میان مردم جایگاهی فراتر از یک نهاد مورد مراجعه که صرفا برای رتق و فتق امور شرعی است تبدیل شده و در یک کلام قداست یافته است را می‌توان در ساز و کار درونی تعریف شده برای هر مرجعیت یافت. مکانیزم تبدیل یک روحانی به مرجع امت اسلامی دو شاخص دارد که فقدان هر کدام از آنها به معنای عدم صلاحیت یک شخص روحانی برای مرجعیت امت اسلامی است، این دو شاخص علم و عدالت است. عدالت یک روحانی در کنار تبحر وی در آشنایی با فنون استنباط و اجتهاد از منابع فقهی، شرطی است که بستر تجلی خصوصیاتی از یک روحانی را برای احراز صلاحیت وی در تصدی این مقام فراهم می‌آورد که در یک کلام بیانگر مفهوم بسیطی در تفکر اسلامی به نام تقوی است. ورود همین خصوصیت به مکانیزم گزینش روحانیون برای تصدی مقام مرجعیت باعث شده است که سلسله فقها و مراجع در طول تاریخ، سرشار از عابدان و زاهدان و متقینی باشد که جایگاهی بس والا در میان مردم به این نهاد داده‌اند و از قداستی کم نظیر برخوردار گشته‌اند. اما مصادیق عینی‌تر و مهمتری وجود دارد که می‌توان نقش محوری‌تری برای آنها در ایجاد محبوبیت تاریخی روحانیت در میان مردم قائل شد. سر منشا این مصادیق نیز چیزی جز عدالت و تقوایی که بدان اشاره شده نیست. اصلی‌ترین این موارد در بیانات رهبر انقلاب و حضرت امام خمینی، مردمی بودن روحانیت ظلم ستیزی و تلاش برای دفاع از حق مظلوم، فداکاری بی‌دریغ در کنار مردم برای حفظ اسلام، عنایت به امور مستضعفین و محرومیت جامعه (1) و بی‌تفاوتی نسبت به دنیا و پرهیز از اشرافیت و تجمل (2) برشمرده شده است.

2- حوادث تاریخی بستری برای بروز نظرات گوناگون در عرصه اجتهاد
امامان شیعه که نهاد خلافت را جایگاه اصلی خود برمی‌شمردند باعث مرزبندی تفکر شیعی با حکومت‌های مختلف در طول تاریخ اسلام بوده‌اند. حاصل این مرزبندی به وجود آمدن وجه افتراق میان دو جریان حاکم است:
الف) حکومت عادل
ب) حکومت جائر
در تفکر شیعی، در زمان حضور امامان شیعه تمامی حکومت‌هایی که در راس آن، شخصی غیر از امام معصوم قرار دارد حکومت جائر تلقی می‌شود، زیرا حق الهی حکومت بر جامعه اسلامی، از آن اولیای خداوند یعنی امامان شیعه می‌باشد. اما در زمان غیبت مسئله حکومت، موضوعی است که نظرات پیرامون آن در میان فقها بخصوص در میان علماء معاصر متفاوت است. بستر تاریخ کمتر این اجازه را به نهاد روحانیت داده بود که بتواند در مورد تشکیل حکومت اسلامی، ظنی قابل توجه داشته باشد. لذا این موضوع در حوزه مفاد مورد بحث مجتهدین و مراجع دینی جایگاه قابل توجهی را به خود اختصاص نداده است. در نگاهی کلان‌تر موضوع دخالت در سیاست امری بود که فراز و نشیب قابل توجهی را در موضع‌گیری‌های نهاد روحانیت پیرامون آن مشاهده می‌کنیم، به طور کلی جریان فکری حاکم در حوزه‌های علمیه پیرامون این موضوع را در دو برهه تاریخی می‌توان بررسی کرد:

2-1- دوران انزوا: این دوره، تقریبا بخش اعظم عصر غیبت را فرا گرفته است. شاخصه اصلی این دوره، عدم ایفای نقش جدی نهاد روحانیت در مورد حوادث اجتماعی و سیاسی است که حاصل آن عدم تاثیر در روال زندگی اجتماعی- سیاسی جامعه اسلامی بوده است. رهبر معظم انقلاب در این باره چنین می‌فرمایند: «دوران انزوا عبارت از دورانی است که حوزه‌های علمیه، در متن زندگی مردم، هیچ تاثیری نداشته است یعنی کار حوزه علمیه، به روال زندگی مردم هیچ ربطی نداشت، حکومت‌هایی برمی‌آمدند، شهرهایی را آباد یا خراب می‌کردند و با قدرت سیاسی خودشان، جامعه را به سمتی سوق می‌دادند، حوزه‌های علمیه و علمای دین هم، در خلال آن حرکت کلی، یک نقش جزئی و فرعی ایفا می‌کردند... سلاطین بودند، مستبدان بودند، علما هم در یک کنار، مردم را از لحاظ روحی و یا عمل فردی، هدایت می‌کردند. (3)

2-2- دوران حضور: این دوران را می‌توان با ظهور جریانی نسبتا عظیم در حوزه‌های علمیه شناخت که به قدرت ایفای نقش جدی و اساسی توسط نهاد روحانیت در حوزه مسائل جامعه پی برده و با یک حرکت جمعی به این امر اهتمام ورزیده بود. این جریان تاریخی طیف نسبتا کوتاهی از زمان را نسبت به کل تاریخ کبری تشکیل می‌دهد که شدت و قوت حضور نهاد روحانیت در طول این طیف زمانی فراز و نشیب نسبتا زیادی دارد. حرکت‌های اجتماعی مانند مشروطیت یا قیام تنباکو که به زمان چندان دوری برنمی‌گردد از جمله این موارد است. اوج تجلی این جریان در حکومت اسلامی است که پس از انقلاب اسلامی ایران در سال 57 شکل یافته است. رهبر معظم انقلاب در این باره چنین می‌فرمایند:
«یک دوران هم، دوران حضور است، که دوران ماست. همین چند سال بعد ازانقلاب دوران حضور یعنی چه؟.... الان این طوری است که اگر مسئله جدیدی در این کشور به وجود بیاید، یا سوالی قانونی پیدا بشود... اولین سوالی که در ذهن مسئولان مطرح می‌شود، این است که حکم خدا و اسلام در این باره چیست؟.... پیداست که مرکز حکم اسلام، حوزه‌های علمیه و علمای دین و فقهای عظامند. پس حوزه در معرض حضور است.
یعنی دوران حضور حوزه و دوران استفسار و استفهام و استعلام از حوزه است از آنجا که دوره اعظم تاریخ روحانیت در دوره اول، یعنی انزوا گذشت به تبع آن جهت‌گیری حرکت‌های علمی و اجتماعی حوزه نیز همسو با این دوره شکل گرفت.
لذاست که پس از ورود نهاد روحانیت به دوران جدید، یعنی دوره حضور، اختلاف بر سر چگونگی حضور و ایفای نقش نهاد روحانیت در امور اجتماع آشکارتر شد و خلا وجود فقه حکومتی که چگونگی اداره جامعه بر مبنای احکام اسلامی را تبیین می‌نمود، به شدت احساس شد.

3- انقلاب اسلامی شروع زمزمه ورود به عرصه حاکمیت
ظهور شخصیتی کم نظیر در تاریخ روحانیت، برگی تازه در دفتر حوادث تاریخ این نهاد ثبت نمود. امام خمینی (ره) در یک حرکت انقلابی، جهادی عظیم در عرصه عمل و نظر در حوزه‌های علمیه به راه انداخت و بسیاری از ساختارهای حاکم در فکر و عمل نهاد روحانیت را در هم شکست. اینکه علت تامه عدم تشکیل حکومت اسلامی تا پیش از قیام امام خمینی (ره) ‌را پیش نیامدن فرصت لازم برای نهاد روحانیت فرض کنیم، فرض باطلی است، چرا که همزمان با ایشان فقها و مراجع دیگری نیز وجود داشتند که مسلما فرصت پیش آمده برای قیام و اهتمام به تشکیل حکومت اسلامی برای آنها نیز فراهم بود، لکن آنها اقدام به چنین امری نکردند. از سویی دیگر شخصیت جامع و بی‌نظیر امام خمینی (ره) او را از حصار یک فقیه صرف بیرون آورد و نگاه جامع ایشان به مکتب اسلام که شاید حاصل جامعیت علمی ایشان در حوزه‌های گوناگون علوم اسلامی اعم از فقه و فلسفه و عرفان و ایمان و عمل خالصانه و تکلیف محور او در تمام دوران زندگی بود، او را به رهبری بی‌بدیل در تاریخ روحانیت شعیه تبدیل نمود. انقلاب امام خمینی (ره) در عرصه مسائل اجتماعی محصور نماند و به نظرات و آرای فقهی و علمی نیز سرایت کرد. نظریه ولایت فقیه که اولین بار بدین شکل و با این وسعت توسط ایشان مطرح شد انقلاب عظیمی بود که در حوزه فقاهت و به تبع آن اجتهاد رخ داد. اکنون نهاد روحانیت خود را در آستانه تشکیل حکومت اسلامی می‌دید و این شفافیت و بی‌پردگی در امکان دستیابی به حکومت اسلامی فضایی بود که هیچ‌گاه این نهاد آن را تجربه نکرده بود. لذا آزمایشی بس عظیم برای وی فراهم آورد.

4- شروع موضع‌گیری‌های علمی و عملی در نهاد روحانیت همزمان با جدی شدن مسئله حکومت:
جدای از پرداختن به نظرات فقهی حضرت امام (ره) پیرامون جایگاه فقیه در عرصه حکومت اسلامی در دوران غیبت، بزرگترین شاخص دیدگاه ایشان در موضوع اجتهاد و فقاهت به دخیل کردن دو عنصر زمان و مکان در این عرصه برمی‌گشت، فقه پویا، ترکیبی وصفی است که حضرت امام (ره) در ادبیات حوزه‌های علمیه نهادینه نمود و بزرگترین شاخصه آن را نیز دخیل کردن اقتضائات زمانی و مکانی در حوزه اجتهاد برشمرد. ورود نهاد روحانیت به حوزه علوم دیگری غیر از فقه و اصول و رجال و... که از علوم سابقه‌ای بود که در حوزه‌های علمیه تدریس می‌شد، از تبعات دیدگاه جدید فقهی حضرت امام (ره) بود که موضع‌گیری‌های مختلفی از جانب جریان‌های گوناگون موجود در نهاد روحانیت برمی‌انگیخت. به فرازی از فرمایشات ایشان در این باب اشاره می‌کنیم.
«اما در مورد دروس تحصیل و تحقیق حوزه‌ها، اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد و جواهری هستیم و تخلف از آن را جایز نمی‌دانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است، ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و مکان، دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسئله‌ای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعا موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی می‌طلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد.» (5)
ساختارشکنی امام خمینی (ره) در عرصه فرآیند اجتهاد و برهم زدن اندیشه‌های غالب گذشته در این حوزه پیامدهایی برای ایشان داشت که مجموع این پیامدها حضرت امام (ره) را در جبهه مبارزه‌ای وسیع و پر هجمه قرار داد. بدین ترتیب امام خمینی (ره) مبارزه همه جانبه را در دو زمینه پی گرفت 1) مبارزات عملی برای پیروزی نهضت اسلامی، با هدف به دست آوردن زمام حکومت 2) مبارزه فکری و نظری در بستر حوزه‌های علمیه برای اصلاح اندیشه فقاهتی حوزه‌های علمیه.
دوران 25 ساله مبارزه حضرت امام (ره) از سال 42 تا 57، برهه‌ای است که در آن سنگین‌ترین و سخت‌ترین تقابل‌ها از جانب بخشی از نهاد روحانیت با ایشان صورت گرفت و حضرت امام (ره) این دوران را با فضای غربت و تنهایی آغاز و در اواخر مبارزه با خیل عظیم همراهان حوزوی که اکثر آنها را طلاب و فضلای جوان تشکیل می‌دادند به پایان رساند چنانکه در این زمینه مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «اگر ما به این نتیجه رسیدیم که اکثریت روحانیون - یعنی طلاب که همیشه در اکثریت بودند- نقش اول را در مبارزه داشتند،... وقتی که همین طور... اقشار روحانی را می‌خواهیم مشخص کنیم. می‌بینیم آن قشری که از اول در سال 41 و 42 در مبارزه شرکت داشتند و بعد از منکوبیت سال 42، پس نزد و ادامه داد و جلو آمد، غالبا این طلاب و فضلای حوزه بودند». داستان اندیشه‌های غیر اسلامی که در بدنه فکری حوزه‌های علمیه رسوخ کرده بود مسئله‌ای نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت. چه آنکه این تراژدی به قدری عمیق و غم‌انگیز بوده است که بعضا صدای ناله‌های حضرت امام (ره) در شکوه از دوران مبارزاتی آن دوران، در لابلای سخنان ایشان به گوش می‌رسد و لحن بیان این شکوائیه‌ها، عمق فاجعه و خطرات احتمالی که حوزه‌های علمیه را تهدید می‌نموده بیان می‌کند: «در مدرسه فیضیه فرزند خرد سالم، مرحوم مصطفی از کوزه‌ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می‌گفتم، تردیدی نداریم اگر همین روند ادامه می‌‌یافت، وضع روحانیت و حوزه‌ها، وضع کلیساهای قرون وسطی می‌شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه‌ها را حفظ نمود(6) پاسخ به این سوال که چه جریان‌ها و به چه دلیل در مقابل نهضت اسلامی حضرت امام (ره) ایستادگی نمودند نیاز به یک جریان شناسی کارشناسی شده در میان نهاد روحانیت دارد. در این مقال براساس بضاعت، نگارنده به برخی از این جریان‌ها که از کلام خود حضرت امام (ره) شناخته می‌شوند اشاره می‌کند:

4 -1- جریانی که با سکوت خود، حضرت امام (ره) را در مسیر انقلاب همیاری نکردند: این جریان در برگیرنده اعضایی از نهاد روحانیت است که با وجود وضوح خلوص و حسن نیت آنها در رسیدگی به امور دین، تنها دلیل عدم همکاریشان با حضرت امام (ره) در برداشت‌های فقهی و اجتهادی نسبت داد. لزوم، بلکه وجوب دخالت فقها در امر سیاست و نهایتا حکومتداری مسئله‌ای بود که در حالی که سایر فقها به چنین صراحتی بر آن تکیه نداشتند به صورت تام و تمام از جانب حضرت امام (ره) بیان می‌شد و این اختلاف مبنایی حضرت امام (ره) با برخی از علمای وقت بود:
«لازم است که فقها اجتماعا یا انفرادا برای اجرای حدود و ثغور نظام، حکومت شرعی تشکیل دهند. این امر اگر برای کسی امکان داشته باشد واجب عینی وگرنه واجب کفایی است، در صورتی هم که ممکن نباشد، ولایت ساقط نمی‌شود زیرا از جانب خدا منصوب‌اند.»

4-2- متحجران کج‌اندیشی که با سنگ‌اندازی و مخالفت علنی با امام مقابله نمودند: جریانی که بزرگترین شاخصه آن تحجر و کج‌اندیشی است جریان دومی است که علاوه بر عدم پشتیبانی در مقابل حضرت امام (ره) عینا به مبارزه با ایشان برخاسته و به مقابله فکری با نهضت امام خمینی (ره) می‌پردازد. به فرض برائت این جماعت از اغراض و نیات شخصی به جمود فکری و سلطه اندیشه‌های متحجرانه که با رنگ و لعاب تقدس مآبی زیست یافته بود از اصلی‌ترین شاخصه‌های این گروه است.
سرمایه‌گذاری دشمنان خارجی و داخلی نهضت حضرت امام (ره) بر این موضوع و تقویت این جریان در درون حوزه‌های علمیه نیز در قدرت‌نمایی و توان مقابله این جریان با نهضت حضرت امام (ره) بی‌نصیب نبوده است. اگرچه بسیاری از این جماعت از این موضوع اطلاع نداشتند از یک مطلبی که همه می‌دانیم این است که شیاطین بزرگ و کوچک و آنهایی که می‌خواستند و می‌خواهند تمام قدرت‌ها را از هر جا قبضه کنند و تمام منافع ملت‌ها را چپاول کنند، از سال‌های طولانی نقشه‌های عجیب و غریبی داشته‌اند و مع‌الوسف قشرهای زیادی غافل بودند، از جمله این مطلب که روحانیون در امور سیاسی نباید دخالت کنند. آنها باید مردم را در نماز و روزه و امثال اینها هدایت کنند و جای آنها و شغل آنها مسجد است و منزل، مسجد بیایند نماز بخوانند، منزل بروند استراحت کنند.»

4 -3- افراد دست نشانده‌ای که به قصد نفوذ در نهاد روحانیت به مخالفت با اندیشه حضرت امام (ره) دامن زدند:
دشمنان نهضت اسلامی حضرت امام (ره) با شناخت دقیقی که از توانایی‌های تاریخی نهاد روحانیت داشتند جریان‌های مخالف حضرت امام (ره) را تقویت و یا افرادی را آگاهانه برای تقابل با اندیشه حضرت امام (ره) در بدنه روحانیت وارد می‌ساخت «قدرت‌های بزرگ چپاولگر در میان جامعه افرادی به صورت‌های مختلف از ملی‌گراها و روشنفکران مصنوعی و روحانی نمایان که اگر مجال یابند از همه پرخطرتر و آسیب‌رسان‌ترند ذخیره دارند که گاهی سی، چهل سال با مشی اسلامی و مقدس مآبی یا پان ایرانیسم و وطن پرستی و حیله‌های دیگر با صبر و بردباری در میان ملت‌ها زیست می‌کنند و در موقع مناسب ماموریت خود را انجام می‌دهند.» (7)

4-4- افرادی که به خاطر منافع شخصی و اغراض درونی در عین تشخیص حقانیت مبارزات حضرت امام (ره) با او مخالفت ورزیدند:
ضعف‌های شخصیتی و هوی و هوس‌های درونی در میان برخی از روحانیون آن دوران باعث می‌‌شد که آنها در خیل همراهان امام خمینی(ره) وارد نشوند و رذائل اخلاقی مانند حسد یا حب مقام که مصادیق آن پس از پیروزی انقلاب تجلی بیشتری یافت از عواملی بود که افراد غیر مهذب و در عین حال آگاه و دانشمند را به عدم همکاری با حضرت امام (ره) و یا سنگ‌اندازی و مخالفت با ایشان وا می‌داشت.
از آنجا که تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی غیر از رهبریت دینی نهضت، جایگاه و منزلت مطرح نبود این دسته کمتر توان جولان دادن داشتند، لیکن پس از پیروزی انقلاب اسلامی و فراهم آمدن بستر مناسب برای دستیابی به پست و مقام، تحرکات بیشتری از خود نشان دادندم: «معلوم نیست که آن‌قدری که از طرف عالم غیر مهذب اسلام صدمه دیده است از طرف جاهل غیر مهذب با اینکه عددشان زیاد است صدمه دیده باشد. تمام مکتب‌های انحرافی را اشخاص دانشمند و ملا ایجاد کردند، چه آن چیزهایی که مذهب سازی بوده است، آنها هم اشخاص عالمی بودند که مذهب درست کردند... و آن‌قدری که به مکتب‌های توحیدی از این نسخ جمعیت که عالم بودند و همه جور علمی هم شاید می‌دانستند، صدمه خورده است، از هیچ طایفه‌ای نخورده است»

نتیجه
حضرت امام (ره) در طول حیات پر برکت خویش پس از انقلاب اسلامی فرصت یافت تا فلسفه قیام خود را با ادبیاتی قوام یافته و سرشار از مفاهیم عمیق اسلامی بیان کند.
بیان صریح آرمان‌ها و اهداف نهضت توسط ایشان بخصوص در چند پیام مهم و مفصل اواخر عمر حضرت امام (ره) بیانگر چند حقیقت است.
اول آنکه جهانمشول بودن نگاه حضرت امام(ره) از ابتدای نهضت اسلامی ایشان در این پیام‌ها کاملا مشهود و آشکار است. این نشان می‌دهد که حضرت امام (ره) اصلاح امور امت اسلامی را مدنظر قرار داده و مرزهای جغرافیایی را محدودیتی برای فعالیت‌های اصلاح‌طلبانه خویش نمی‌دانسته است، چنانچه سیل خطاب‌ها و پیام‌های ایشان به روحانیون اهل تسنن و علما سایر بلاد موید این قضیه می‌باشد.
حقیقت دوم آن‌ست که بازشمری اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی در این پیام‌ها خبر از انحرافات و فراموشی‌هایی می‌دهد که زمزمه‌های شروع این انحرافات را حضرت امام (ره) به خوبی شنیده و خطر نهادینه شدن آن را به خوبی دریافته است. لذا با یادآوری و تصریح آرمان‌ها و اهداف در پی جلوگیری از انحراف آرمان‌های انقلاب می‌باشد. حقیقت سوم آن‌ست که مفاد این سخنان حکایت از جدید و نو بودن نوع انحرافات بخصوص در نهاد روحانیت دارد که تا قبل از پیروزی انقلاب، چنین انحرافاتی پدیدار نشده بود، لذا حضرت امام (ره) با تاکید و تکرار سخنان خود در چند پیام پیاپی (برائت، پذیرش قطعنامه، منشور روحانیت و...) درصدد افشا و روشنگری این انحرافات جدید برآمده‌اند.