جمهوری اسلامی؛ عصاره نهضت اسلامی

اینکه جمهوری اسلامی به عنوان شکل بدیعی از اشکال نظامهای سیاسی چیست، به چه معناست و ریشه های آن در کجاست و آیا اصلا ریشه ای در تاریخ ایران دارد یا خیر؟ اینکه چرا جمهوریتی که سرنوشت سیاسی کشورهائی بود که سرگذشت تاریخی مشابهی با ایران داشتند در ایران در قالب جمهوری اسلامی بروز و ظهور یافت؟ و مهم تر اینکه چرا امام خمینی بر “جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش” پای فشردند؟ سوالات و ابهاماتی است که تاکنون پاسخ صحیح و صریحی برای آنها ارائه نشده است. علاوه بر موارد پیش گفته در نگاهی اجمالی به پیشینه جمهوری خواهی در ایران، علیرغم اینکه جمهوریت به عنوان نظام بدیل سلطنت در طول تاریخ معاصر همواره مورد توجه چالشگران نظام مستقر بوده اما داده های تاریخی حکایت از عدم اقبال عمومی این رژیم سیاسی در میان مردم و اکثر نخبگان کشور علی الخصوص روحانیت دارد. اما نهایتا نظام جمهوری در ایران آن هم از سوی مجتهدی عالیقدر و عالمی آگاه و دور اندیش در ایران استقرار یافت.
به نظر می رسد پاسخ به مسائل و موارد مبهم و گاها ضد و نقیض مطروحه در تاریخچه جمهوری خواهی در ایران نهفته است ازاین رو با ارائه شرحی کوتاه از تاریخچه جمهوریت در ایران روند تاریخی شکل گیری و تکوین جمهوری خواهی در ایران را از آغاز تا انقلاب اسلامی یعنی زمان استقرار نهائی آن در ایران از نظر بگذرانیم
تا اوایل قرن نوزدهم تنها شکل نظام سیاسی شناخته شده در ایران نظام سلطنتی بود. نظام سلطنتی میراث به جای مانده ی ایران باستان بود که پس از ورود اسلام به ایران پس از وقفه ای کوتاه و تغییری اندک به حیات خود ادامه داده بود. اما در این دوران به واسطه ارتباط با غرب و آشنائی با نظام های سیاسی جدید تغییراتی در اندیشه سیاسی ایرانیان به وجود آمد و ایرانیان دانستند که علاوه بر شکل سلطنتی حکومت آن هم از نوع مطلقه اشکال دیگری نیز در جهان پیرامون شان موجود است.
نتیجه این آشنائی ها که به طور مشخص از جنگ های ایران و روس آغاز گردید نواخته شدن تلنگری بر باور های ایرانیان در خصوص نوع و شیوه حکومت بود. البته ناگفته نماند که تغییرات مذکور در سطح نخبگان قابل درک و مشاهده است و در طیقات پایین جامعه که اغلب آنان بی سواد بودند چنین تغییراتی محلی از اعراب نداشت.
اولین نمود عینی این تغییر و تحول در اندیشه سیاسی ایرانیان، در حرکت گروهی کوچک و گذرا اما به شکلی بدیع و جالب توجه تجلی یافت که پس از مرگ محمدشاه درصدد ایجاد تغییر واصلاح در نظام سیاسی ایران بودند.
جهانگیر میرزا مورخ دوره قاجاری گزارش کوتاهی در مورد این واقعه آورده است:
“ در آن وقت [ پس از مرگ محمدشاه ] جمعی از خودخواهان بر سر میرزا نصر الله صدر الممالک اجتماع کرده و کنکاش می نمایند که باید دولت ایران را جمهور نموده، امورات دولتی را منوط به مصلحت دید جمعی باید ساخت. ”
همانطور که از روایت جهانگیر میرزا بر می آید ایراینان برای اولین بار بدیلی برای سلطنت ارائه کردند اما این حرکت کوچک اما بدیع، اصلاحگر و طرفدار تغییر به “تدبیر” مهدعلیا (مادر ناصرالدین شاه) متوقف شده و از بین می رود.
گذشته از حرکت یاد شده که در سطحی محدود انجام شد مشهودترین تبلور تغییر در اندیشه سیاسی ایرانیان، انقلاب مشروطه بود اما انقلاب مشروطیت علی رغم دست آوردهای بسیاری که داشت ودر نوع خود، تحولی شگرف در تاریخ ایران به شمار می رود به دلایل مختلف و متعدد نتوانست آنچنان که می بایست به اهداف و آرمانهای اولیه انقلابیون جامه عمل بپوشاند و علی رغم حمایتها و جانفشانیهای گسترده حامیان راستینش در نیمه راه متزلزل و منحرف گشت.
زمانی که مشروطیت، به علل ودلایل مختلف (که جای بحث از آنها در اینجا نیست) نتوانست به عنوان نظام سیاسی، با قدرت و اقتدارکافی استقرار و انتظام یافته و به خواسته ها و آمال بانیان و حامیانش جامه عمل بپوشاند در اقصی نقاط کشور جنبشهای گریز از مرکزی شکل گرفت و بار دیگر داعیه تغییر نوع و شکل نظام سیاسی مطرح گردید، جنبش ها و حرکتهائی نظیر جنبش جنگل در گیلان، قیام شیخ محمد خیابانی در آذربایجان و کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان. اما این حرکت ها و قیام ها نیز موفق به ایجاد تغییری در نوع حکومت در ایران راه به جائی نبرد.
واقعیت این است که رهبران جنبشهای مذکور، که اکثرا خود از مشروطه خواهان برجسته و از انقلابیون فعال در نهضت مشروطیت به شمار میروند، فاقد برنامه و تئوری دقیق و مشخصی که اهداف اصلی جنبش را تعیین کند، بودند. برنامه ها، اهداف و نظریات و حتی عملکردشان دچار ابهام و بی ثباتی و بی نظمی بود که شاید به نوعی حاصل سرگشتگی و سرخوردگی از اوضاع کشور بود. اکثر این رهبران شعار اصلی خود را احیای مشروطیت و سامان بخشیدن به امور کشور اعلام می کردند اما درعمل تحت تاثیر نیروها و جریانات موازی داخلی و خارجی قرار گرفته و نهایتا جنبش به سمت و سوی دیگری کشیده می شود و تحت تاثیررخدادها و تحولات بین المللی و به طور مشخص انقلاب روسیه، کشش و تمایل آنها به سمت جمهوریت میل می کرد اما بدلیل فقدان آشنایی و آگاهی درست از این شکل از نظام سیاسی، روشن نبودن اهداف جنبش، دلبستگی به مشروطیت و وجود حس ملی گرایی و میهن پرستی در میان رهبران جنبش و... همواره جنبش در میان مشروطیت وجمهوریت دست و پا میزد و نهایتا عمر کوتاه آن بدون حصول به نتیجه ای خاص به پایان می رسید.
پس از سرکوبی جنبشهای یاد شده، این بار اندیشه تغییر به مثابه دست آویزی برای نیل به قدرت در دست کسی قرار گرفت که نه هیچ اعتقادی به تغییر نظام سیاسی از شکلی فرسوده و قدیمی به قالبی جدید و مدرن داشت و نه اهمیتی برای این تغییرات و تحولات قائل بود. کوتاه سخن اینکه در برهه ای از زمان که کشور به واسطه مسائل و مشکلاتی که عمدتا از جنگ جهانی اول ناشی میشد. آماده تغییر و تحولی جدی بود رضاخان سوار موج تغییر شده پس از انجام کودتائی به دستور و کمک انگلستان اوضاع را برای قدرت یابی مساعد یافت. و برای جبران پایگاه دنی خانوادگی اش با همفکری و مشاوره برخی نخبگان و با همراهی اوضاع و شرایط بین المللی، جمهوری خواهی به عنوان وسیله و حربه در دست رضاخان برای نیل به مقصود اصلی (در دست گرفتن حکومت) قرار گرفت. جمهوری خواهی رضاخانی که در این پژوهش از آن با عنوان “جمهوری خواهی اقتدارگرا” یاد شد، مجددا همان ویژگیها را داشت که حرکتهای تغییر خواه قبل؛ یعنی فقدان پایگاه مردمی و عدم مساعدت شرایط اجتماعی و سیاسی. البته این بار با توجه به اینکه تغییر نظام سیاسی در سطحی نسبتا وسیعتر و با لحنی آشکارتر و از همه مهمتر در پایتخت کشور و با حمایت مقتدرترین شخصیت کشور مطرح میشد، با مخالفت جدی به رهبری روحانیون روبرو شد. در دوران سلطنت رضا شاه با ایجاد خفقان سیاسی در داخل کشور کانون تغییرخواهی به خارج از کشور انتقال یافت و سازمانی سیاسی با آرمان جمهوری خواهی با نام “فرقه انقلابی جمهوریخواه ایران” در برلین تاسیس شد. اما به علت فعالیت محدود و هم دوری کانون این سازمان از کشور، تلاشهای جمهوری خواهانه تا سر حد انتشار بیانیه و برگزاری میتینگ کاهش یافته ومحدود گردید. پس از پایان عمر کوتاه این سازمان، تا سقوط رضاشاه حرکت و جنبش جمهوری خواه قابل ملاحظه ای شکل نگرفت.
پس از سقوط رضاشاه در شهریور1320 و با گشایش فضای سیاسی کشور مجددا اندیشه جمهوری خواهی فرصت بروز و ظهور یافت، در این مرحله جمهوری خواهی تحت تاثیر و حمایت آشکار بیگانه قرار داشت، بطوری که پس از سقوط رضاشاه دو دولت انگلستان و شوروی به عنوان دو ابرقدرت ذی نفوذ در ایران با یکدیگر بر سر تغییر رژیم سیاسی ایران از مشروطه سلطنتی به جمهوری به توافق رسیدند. پس از ناکامی این طرح، انگلستان با محمد رضاشاه کنار آمد و از رژیم سلطنتی وی حمایت نمود. اما دولت شوروی که درصد کسب منافع بیشتر و اخذ امتیازات مهم از ایران بود با حمایت و تحریک احساسات قومی در نقاط مختلف کشور جنبشهای اعتراضی را به سمت استقلال طلبی و تشکیل جمهوریهای خود مختار سوق داد. که مهمترین آنها جنبش آذربایجان و کردستان بود. در این مرحله جمهوری خواهی به دلیل عدم اصالت، وابستگی آشکار و باز هم مهیا نبودن شرایط و زمینه های اجتماعی و سیاسی به شکست انجامید.
پس از این وقایع با توجه به تثبیت قدرت محمدرضا شاه و تحکیم پایه های دیکتاتوری از سوی وی اندک زمزمه ها و تلاشهای جمهوری خواهانه نیز راه به جایی نبرد. و دوران فترت دیگری آغاز گردید.
جمهوری خواهی در ایران پس از طی مسیری طولانی و پرفراز و نشیب سرانجام به نهضت اسلامی رسید. و جمهوریت به عنوان ایده و آرمان نهضتی مردمی و اسلامی و بدیلی برای رژیم سلطنتی که مشروعیت خود را از دست داده بود مطرح گردید. در این مرحله جمهوری خواهی نه تقلیدی کورکورانه از غرب بود نه حربه ای برای به دست گرفتن قدرت و نه نظامی تحمیلی از سوی بیگانه، بلکه این بار اندیشه جمهوریت توسط اندیشمندی بزرگ با اسلامیت تلفیق گردید و محصول آن، الگوی جدید، بدیلی بدیع و نظریه ای بومی و اصیل با نام جمهوری اسلامی بود. طراح و ایدئولوگ این نظریه، در راس جنبش عظیمی قرار داشت که برای سرنگونی رژیم سلطنتی به پا خاسته بود.
ارائه این نظریه از سوی امام خمینی به عنوان بدیل رژیم سلطنتی پهلوی، در حالی انجام می گرفت که از مدتها پیش جمهوریت در ایران در قالبها و اشکال گوناگون و در جریانها و جنبشهای مختلف مطرح گردیده اما به دلایلی که ذکر آن رفت ناکام مانده و شکست خورده بود. اما در این دوره هم شرایط سیاسی- اجتماعی مهیا شده بود و مهم تر از آن جمهوریت در قالب مدلی بومی و از سوی رهبری مردمی ارائه میگردید و مردم با توجه به اعتقاد و اعتمادی که به رهبری جنبش داشتند نظریه مذکور را پذیرفته و در راه ایجاد آن تلاش نمودند. ثمره این تلاشها پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نهایی جمهوریت در ایران بود. با توجه به آنچه گفته شد به نظر می رسد؛ اساسا اگر هر نظام دیگری به جز جمهوری اسلامی به عنوان بدیل رژیم سلطنتی مطرح می گردید محکوم به شکست بود و در واقع جمهوری خواهی اسلامی و استقرار نظام جمهوری بر مبنا و محتوای اسلامی نیاز زمان و پاسخی به بیش از یک قرن مبارزه برای ایجاد تغییری صحیح در شکل و شیوه حکومت در ایران بود.