حکایت مذهبی‌ هایی که از 15 خرداد 42 با قیام امام مخالف بودند

موسس انجمن حجتیه: با این مردم کشی، مگر می شود شاه را بیرون کرد؟
 
به گزارش رجانیوز، شیوه خاص رفتار شاه با روحانیت و سیاست‌هایی که در قبال مسائل داخلی و خارجی خصوصا ارتباط با اسرائیل در پیش گرفته بود، عاملی شد تا زمینه‌های قیام الهی امام در 15 خرداد شکل بگیرد، این در حالی بود که با وجود خداخواهانه بودن این قیام، یکی از جریانات مهم مخالف با قیام الهی حضرت امام بخشی از جریانات مذهبی بودند که بعدها با نام انجمن حجتیه در متون و افواه شناخته شدند.
این درحالی بود که شیخ محمود حلبی به عنوان موسس این جریان همزمان با قیام حضرت امام به مخالفت با این حرکت پرداخت. جرقه قیام 15 خرداد با سخنرانی آتشین و تاریخی حضرت امام(رحمت الله علیه) در عصر 13 خرداد 1342 و به بهانه هشدار به شاه در باره رویه ضد دینی که در پیش گرفته بود روشن شد. حضرت امام در این سخنرانی تاریخی خطاب به محمدرضا پهلوی، اینگونه شرایط حاکم بر ایران در سال 1342 را توصیف می کنند:
« ...چرا بيخود، بدون فكر، اين حرفها را مى‏زنى؟ آيا روحانيت اسلام، آيا روحانيون اسلام، اينها حيوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اينها حيوان نجس هستند كه تو مى‏گويى؟ اگر اينها حيوان نجس هستند پس چرا اين ملت دست آنها را مى‏بوسد؟ دست حيوان نجس را مى‏بوسد؟ چرا تبرك به آبى كه او مى‏خورد، مى‏كنند؟ حيوان نجس را اين كار مى‏كنند؟! آقا ما حيوان نجس هستيم؟ [گريه شديد حضار] خدا كند كه مرادت اين نباشد؛ خدا كند كه مرادت از اينكه «مرتجعين سياه مثل حيوان نجس هستند و ملت بايد از آنها احتراز كند»،
مرادت علما نباشند و الّا تكليف ما مشكل مى‏شود و تكليف تو مشكل مى‏شود. نمى‏توانى زندگى كنى؛ ملت نمى‏گذارد زندگى كنى. نكن اين كار را؛ نصيحت مرا بشنو. آقا! 45 سالت است شما؛ 43 سال دارى، بس كن، نشنو حرف اين و آن را؛ يكقدرى تفكر كن، يكقدرى تأمل كن! يكقدرى عواقب امور را ملاحظه بكن! يكقدرى عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نكن اين طور! بشنو از من؛ بشنو از روحانيين؛ بشنو از علماى مذهب؛ اينها صلاح ملت را مى‏خواهند؛ اينها صلاح مملكت را مى‏خواهند. ما مرتجع هستيم؟ احكام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سياه» است؟ تو انقلاب سياه، انقلاب سفيد درست كردى؟! شما انقلاب سفيد به پا كرديد؟ كدام انقلاب سفيد را كردى آقا؟
چرا اين قدر مردم را اغفال مى‏كنيد؟ چرا نشر اكاذيب مى‏كنيد؟ چرا اغفال مى‏كنى ملت را؟ و اللَّه، اسرائيل به درد تو نمى‏خورد، قرآن به درد تو مى‏خورد امروز به من اطلاع دادند كه بعضى از اهل منبر را برده‏اند در سازمان امنيت و گفته‏اند شما سه چيز را كار نداشته باشيد، ديگر هر چه مى‏خواهيد بگوييد، يكى شاه را كار نداشته باشيد؛ يكى هم اسرائيل را كار نداشته باشيد؛ يكى هم نگوييد دين در خطر است. اين سه تا امر را كار نداشته باشيد، هر چه مى‏خواهيد بگوييد. خوب، اگر اين سه تا امر را ما كنار بگذاريم، ديگر چه بگوييم؟! ما هر چه گرفتارى داريم از اين سه تاست‏.»
در چنین فضایی که حتی مبلغین اجازه ی صحبت علیه اسرائیل را نداشتند، برخی از روحانیون به دلایل گوناگون، با این شیوه ی امام مخالف بودند. یکی از این اشخاص شیخ محمود حلبی(مؤسس و رئیس انجمن حجتیّه) بود.
موضوع مخالفت شیخ محمود حلبی با نهضت امام خمینی(رحمت الله علیه) از جمله موضوعاتی است که همواره بین طرفداران وی و مخالفانش، مورد بحث بوده است. البته بررسی علل این مخالفت و روند صعودی آن، خود مقاله ای جداگانه می طلبد، امّا شاید بتوان در چند کلمه آن را اینگونه خلاصه نمود: یأس از مبارزه با رژیم پهلوی، انحراف در تشخیص دشمن اصلی، عدم اعتقاد به تشکیل حکومت از جانب فقها در عصر غیبت، ترس از هرگونه مخالفت با رژیم شاه، و... عواملی که در سال‌ها بعد به دلیل خطر جدی شیوع این شیوه تفکر در میان معتقدین مذهبی به شدت از سوی حضرت امام طرد شده و مذمت شد.
این در حالی است که برخی از طرفداران وی، در تلاشند تا به بهانه های مختلف، عملکرد او را در طول نهضت و انقلاب، توجیه نموده و دلایلی برای کارنامه ی غیرقابل دفاع وی بتراشند. آن ها با ارائه ی برخی توجیهات سعی دارند تا علّت عدم حضورشان در عرصه ی مبارزه با شاه را برای خود و طرفدارانشان، شرعی قلمداد نموده و اینگونه وانمود نمایند که ما هم قلباً برای مبارزه با شاه و همراهی با نهضت آمده و آماده بودیم، امّا برخی مراجع، تکلیف شرعیمان را به نحو دیگری رقم زدند. برخی از اسناد و خاطرات نشان دهنده ی غلط بودن ادّعای موافقت قلبی شیخ محمود حلبی با قیام و ثابت کننده ی عدم اعتقاد وی به نهضت حضرت امام است. مرحوم حجت الاسلام و المسلمین فردوسی پور که از آغاز نهضت و به خصوص در ایّام تبعید، از یاران حضرت امام بود، با بیان خاطره ای از روز قیام پانزده خرداد1342، مخالفت دیرینه ی آقای حلبی را با نهضت امام، اینگونه بیان می کند:
« دیدم زنها و مردم از خانه ها بیرون ریختند و اعلام می کنند که : آبها را مسموم کرده اند آب نخورید و به پهلوی لعنت می فرستادند. من فکر کردم که منزل مرحوم آقای حلبی بروم، با آقای حلبی آشنا بودم چون ایشان وقتی به مشهد می آمد منزل مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی اقامت می گزید از این رو ما را می شناخت. من وقتی درب خانه ایشان رسیدم درست ساعت دوازده ظهر بود. از میدان شاه سابق که الآن شده میدان قیام مرتب صدای تیراندازی و رگبار مسلسل می آمد. به هر حال زنگ زدم. خود ایشان آمد و درب را باز کرد و تا من را دید تعجب کرد و گفت اینجا چکار می کنی؟ ایشان درب را باز کرد و ما رفتیم داخل و نشستیم.
خدمت ایشان ناهار خوردیم. هر دفعه که صدای رگبار از میدان بلند می شد ایشان یک تکانی می خورد و می گفت : هان حالا بیرونش کن، حالا بیرونش کن، این هم حرف شد که حالا بیرونت می کنم. من گفتم چیه قصه و مگر چه شده است. ایشان گفت: مگر نمی دانی که آیت الله خمینی در سخنرانی اش گفته است کاری نکن که مثل پدرت بگویم بیرونت کنند و خوب مگر می تواند بیرونش کند، با این تیراندازی و با این مردم کشی مگر می شود بیرونش کند. خوب این جریان گذشت و عصر شد. عصر که شد من میخواستم بیایم ایشان نگذاشت فرمودند که شلوغ است و تیراندازی می کنند و خطرناک است شما نرو. عصر که شد ایشان فرمود: بلند شو منزل آقای خرازی برویم. منزل مرحوم آقای خرازی پدر وزیر امور خارجه ، ته کوچه بود و یک منزل با منزل ایشان فاصله داشت. رفتیم خدمت آقای خرازی و اتفاقاً آقازاده هایشان هم بودند.
ما نشسته بودیم و احوالپرسی با ایشان می کردیم که دوباره صدای تیراندازی بلند شد. صدای تیر اندازی که بلند شد باز مرحوم آقای حلبی آن جمله را تکرار کرد، وقتی آن جمله را تکرار کرد یکی از فرزندان آقای خرازی گفت: شیخ خفه شو ، سید را گرفته اند و برده اند زندان، معلوم نیست الآن در چه حالی است و با ایشان چه می کنند، تو اینجا راحت نشسته ای و می گویی بیرونش کن، این چه حرفی است که تو می زنی. این برخورد را که پسر آقای خرازی کرد آقای حلبی برگشت و به خود مرحوم آقای خرازی گفت: نگفتم من نمی آیم و در منزلم راحت تر هستم حالا اجازه بده من بروم. ایشان بلند شد و به من گفت پاشو برویم. ما به خانه برگشتیم و آن شب را در منزل آقای حلبی گذراندیم. فردا صبح بیرون آمدم، ایشان هر کاری کرد که نرو خطرناک است گفتم نه من باید بروم و در مدرسه رفقایی دارم که آنها حتماً نگران من هستند، من از دیروز صبح که بیرون آمدم تا حالا نرفتم.
ایشان اجازه داد من بیرون آمدم.» این خاطره به خوبی بیانگر این موضوع است که شیخ محمود حلبی از ابتدا، نسبت به مبارزه ی امام علیه شاه دید مثبتی نداشته و از پیروزی این نهضت ناامید بوده است. و این رشحات آغاز همان مخالفتی بود که در ادامه ی نهضت امام، از جانب آقای حلبی به صورت پررنگ تری به نمایش گذاشته شد. امّا متأسفانه برخی منافقانه و برخی دیگر جاهلانه بنا دارند تا در انظار، انجمن حجتیّه را "همگام با انقلاب اسلامی" جلوه دهند.
حضرت امام(رحمت الله علیه) پس از پیروزی انقلاب طی فرمایشاتی برخی از این موضعگیری ها را حاصل خودبینی انسان دانسته و می فرمایند:« اگر بخواهيد كشور شما يك كشور مستقلى باشد، يك كشورى باشد كه ديگران نتوانند در آن دخالت بكنند از خودتان بايد شروع كنيد. تمام خوفها و ترسهايى كه انسان دارد از دشمن براى اين است كه، خودش را مى‏بيند. چنانچه ديد كه خدا هست در كار، براى خدا دارد كار مى‏كند نمى‏ترسد، براى اينكه، مقدرات دست اوست. گمان نكنيد كه شما خودتان مى‏توانيد يك كارى انجام بدهيد، شما آن هستيد كه اگر يك مگس بيايد آزارتان بدهد شب نمى‏توانيد بخوابيد، يا روز نمى‏توانيد آرام بگيريد، اگر يك پشه در شب بيايد نمى‏گذارد شما آرام بگيريد. شما آن كس هستيد كه اگر يك عنكبوت بيايد، حمله به شما بكند مى‏ترسيد.
شما آن كس هستيد كه اگر يك گنجشك از شما يك چيزى بردارد برود قدرت نداريد از او پس بگيريد. همه عجز است، همه فقر است، هر چى هست از اوست، از خداست. اين استقلالى كه خدا داده به ما اگر عنايت او نبود كى مى‏توانستيم ما اين كار را بكنيم؟ چطور ما مى‏توانستيم در مقابل اين آشوب دنيا و اين قدرتهاى شيطانى دنيا يك همچو رژيمى را كه همه دنبال اين بودند كه حفظش بكنند، اگر عنايت خدا نبود، شما با كدام قدرت مى‏توانستيد اين كار را بكنيد؟ اگر عنايات خدا و توفيق خدا نبود شما هم چطور مى‏توانستيد- دست- امريكايى كه دنيا را دارد مى‏بلعد از كشورتان بيرونش كنيد؟ از قرارى كه شنيدم رئيس جمهور امريكا گفته است كه ايران ما را تحقير كرد. اين اول كار است، ايران تا آخر شما را تحقير خواهد كرد.
اگر عنايات خدا نبود شما چطور مى‏توانستيد يك قدرتى را كه امروز آن طور وضعيت را دارد و آن طور جهازات را دارد و در همه دنيا ريشه كرده است چطور مى‏توانستيد او را دستش را كوتاه كنيد؟ اين قدرت خداست، اين عنايات خداست، غافل از اين نباشيد. اگر عنايات خدا نبود چطور شما يك نمونه در دنيا بوديد كه فقط شما الآن در دنيا هستيد كه مى‏گوييد نه شرقى، نه غربى و واقعاً هم اين طورى است. ادعا ممكن است كسى بكند اما همه مى‏دانند نيست اين طور. اگر عنايت خدا نبود كى مى‏توانست كه يك همچو كارى را بكند كه در دنيا نظير ندارد و نشده است؟ اينها عنايت خداست. اين عنايت خدا را حفظ كنيد و حفظش به اين است كه اين كشورى را كه به شما داده به آن خدمت كنيد.»