خاطرات آیت‌الله شبیری زنجانی از رهبر انقلاب

شما از چه زمانی با مرحوم آیت‌الله مرتضی حائری آشنا شدید؟
پیش از تولدم ایشان با پدرم انس و آشنایی داشتند. پدرم شاگرد پدر ایشان بودند. خودم هم قبل از حضور در درسشان، زیاد خدمتشان می‌رسیدم. همچنین در مدرسه دین و دانش كه ایشان تأسیس كردند.

 آوازه علمی مرحوم شیخ مرتضی حائری در قم چگونه بود؟
ایشان را به علمیت می‌شناختند. سن ایشان از همه مراجعی كه در قم بودند كمتر بود، اما قابل احترام بودند. البته ایشان هیچ‌گاه رساله نداد كه ظاهراً این كار به توصیه پدرشان بود. اما اگر پدرشان هم توصیه نكرده بودند، با توجه به روحیاتی كه داشتند باز همین كار را نمی‌كردند. مرحوم حاج شیخ عبداالكریم حائری به پسرشان فرموده بودند: «من سراغ مرجعیت نرفتم، مرجعیت سراغ من آمد و من اشتباه كردم كه قبول كردم. شما این اشتباه را نكنید.»
 قبل از فوت آیت‌الله حائری وقتی خدمتشان رسیدم، دیدم ایشان اشاره به آن دوران كردند كه آقا در درس ایشان شركت می‌كردند. ایشان فرمودند: «آقا در بحث كه شركت داشتند خیلی خوش‌فهم بودند و خوب می‌فهمیدند.»

یادم هست زمانی كه می‌خواستم در درس خارج شركت كنم، با اخوی (آیت‌الله‌العظمی سیدموسی شبیری زنجانی) مشورت كردم كه درس كدام‌یك از بزرگان و شخصیت‌ها شركت كنم. دقت‌های اخوی معروف است، ایشان فرمودند من خودم درس شرح لمعه آقا مرتضی حائری می‌رفتم خیلی خوشم می‌آمد ولی شما خودتان باید درس‌ها را بروید و ببینید كدام را می‌پسندید، چون سلیقه‌ها فرق می‌كند.

به هر حال در درس خارج فقه و اصول ایشان شركت كردیم و حتی ایشان درس خصوصی گذاشتند كه به اتفاق رهبر معظم انقلاب و اخوی بزرگ ایشان می‌رفتیم كه ظاهراً بعدها مرحوم آقای بهجتی (شفق) هم آمدند. من خیلی از درس آیت‌الله حائری خوشم آمد و بسیار خوب و دقیق بود. در درس عمومی ایشان هم جمعیت خیلی زیادی نبود اما افرادی كه بودند درس‌خوان و جدی بودند.

 تدریس ایشان از چه ویژگی‌هایی برخوردار بود؟
خصوصیات درس ایشان این بود كه كمتر نقل قول می‌كردند و بیشتر فكر می‌كردند و این‌طور نبود كه اقوال ده، بیست نفر را نقل كنند. حالا یادم نمی‌آید چیزی را متن قرار داده بودند ولی همان‌وقت كه درس می‌دادند بیشتر فكر می‌كردند. یعنی احتمالات بیان می‌شد و جواب اشكالات مطروحه را می‌دادند. ابتكار زیادی داشتند؛ یعنی خودشان صاحب‌نظر بودند و خیلی هم منصف. یادم می‌آید كه یك‌مرتبه ایشان نظر بسیار دقیقی بیان كردند و فرمودند: «این را كسی نگفته» اما بعد از فاصله كوتاهی گفتند: «البته ممكن است كه در مطالعات سابقم این نظر را مرحوم آقا ضیاء فرموده باشند و در ذهن من جایگزین شده و الآن خیال می‌كنم كه نظر من است.» خوب این انصاف دادن است و نشان‌دهنده صفای ایشان بود. صفای ایشان مورد اتفاق نظر همه بود. ایشان صفای خاصی داشتند.

 رابطه ایشان با شاگردان چگونه بود؟
خیلی باصفا بودند؛ اصلاً در برخورد با شاگرد، بزرگی به خرج نمی‌دادند و در برابر شاگردان خیلی متواضعانه و دوستانه برخورد می‌كردند. با تمام شاگردانشان دوست بودند و با رفاقت صحبت می‌كردند، لذا ما هم با ایشان راحت صحبت می‌كردیم. البته ایشان ابهت خاصی هم داشتند اما صفای خاص ایشان باعث می‌شد كه با ایشان راحت حرف بزنیم.
 
ما در مقطعی كه جوان هم بودیم، فكر كردیم كه برویم این «عَلَم» را كه در برابر امام آن‌طور رفتار كرده بود ترور كنیم. رفتم از ایشان استفتاء كنم، چون هم روحیه ایشان را می‌شناختم هم تقوا و هم دیانت ایشان را؛ لذا فرمایش ایشان بر من حجت بود. رفتم از ایشان پرسیدم كه آیا می‌شود عَلَم را ترور كنیم؟ بلافاصله فرمودند: «خدا رحمت كند نواب صفوی را جایش خالی است.» چون تمام سردمداران رژیم گذشته از نواب صفوی می‌ترسیدند و خیلی حساب می‌بُردند. بعد گفتم كه در هر صورت تكلیف چیست؟ فرمودند: «مگر كسی پیدا می‌شود؟» گفتم كه اگر تكلیف باشد خودم می‌روم، بعد فرمودند: «نه، مسلمان‌ها، به‌طور كلی مسلمان‌های دنیا استعمارزده شده‌اند، باید استعمارزدایی صورت بگیرد، باید آگاهی داده بشود و مردم آگاهی پیدا بكنند.» بعدها همین مطالب را از امام‌(ره) شنیدم. خدمت امام(ره) رفتم تا برای قیام مسلحانه اجازه بگیرم. ایشان فرمودند: «باید آگاهی داد به مردم».

 زندگی ایشان در چه سطحی بود؟
زندگی‌شان در كمال سادگی بود. یادم می‌آید كه یك‌بار فرمودند كه من شبهه‌ی استطاعت برای خودم پیدا شده؛ برای این‌كه من حساب كردم این تلفن برای زندگی من زیادی واجب نیست. دو هزار تومان هم قیمت تلفن بود و می‌گفتند كه می‌خواهم آن ‌را بفروشم كه یكی از تجار قم متوجه شده بود و اجازه نداد. گفت كه خواهش می‌كنم تلفن را نفروشید. بر شما كه مرجع افراد هستید لازم است. هم‌زمان در منزلشان رفت و آمد زیاد می‌شد، گرفتارها خیلی می‌رفتند سراغ ایشان. در حل مشكل دیگران هم هر آنچه از دستشان برمی‌آمد انجام می‌دادند. به هر حال آن تاجر گفت كه من به شما دو هزار تومان را قرض می‌دهم، عجله هم نداشته باشید. هر وقت داشتید تدریجاً بپردازید و به این ترتیب ایشان به مكه مشرف شدند.

 درباره سلوك معنوی آیت‌الله شیخ مرتضی حائری توضیح دهید.
زهد، تقوا و رفتارشان، مشی ائمه‌(ع) بود. یادم هست سال اول كه تصمیم گرفتم منبر بروم، خدمت ایشان رسیدم تا مشورت كنم، زیرا احساس تكلیف كرده بودم كه باید منبر بروم. بیانم هم نارسا بود ولی وظیفه‌ای احساس شده بود. امام را تبعید كرده بودند و آیت‌الله گلپایگانی در درس فرموده بودند كه تكلیف و وظیفه است كه آقایان منبر بروند و آگاهی داده بشود. آن زمان خدمت آیت‌الله حائری رسیدم و گفتم كه من را نصیحت و راهنمایی بفرمایید. فرمودند: «چیزی را كه عقیده نداری نگو. آنچه كه معتقد هستی و می‌توانی بقبولانی بگو وگرنه ممكن است شبهه اضافه كند و قبل از این‌كه كسی به دین گرایش پیدا كند برایش شبهه ایجاد می‌شود. بعضی چیزهایی را كه برای عموم قابل فهم نیست نگو ولو این‌كه دلیل روشن هم داشته باشی.» بعد هم گفتند: «راجع به ریش‌تراشی هم صحبت نكن. الآن چون نوعاً ریششان را می‌تراشند اگر این را بگویی شاید خیلی‌ها پای منبرت نیایند و دیگر حرف‌هایت را گوش ندهند.» بعد فرمودند: «عمده این است كه تو كوشش كنی مردم متدین بشوند، آن‌گاه بقیه‌اش هم دنبالش هست. در تقویت اعتقادات مردم كوشش كن كه مردم متدین بشوند، در آن صورت اعمالشان همه درست می‌شود.»
 آیت‌الله حائری خیلی باصفا بودند؛ اصلاً در برخورد با شاگرد، بزرگی به خرج نمی‌دادند و در برابر شاگردان خیلی متواضعانه و دوستانه برخورد می‌كردند. با تمام شاگردانشان دوست بودند و با رفاقت صحبت می‌كردند، لذا ما هم با ایشان راحت صحبت می‌كردیم.

 نقش مرحوم شیخ مرتضی حائری در مسیر مبارزه با رژیم پهلوی چگونه بود؟
یكی از اعلامیه‌های ایشان كه یك نامه بسیار جالبی بود، من با مرحوم اخوی كوچكم با هم چاپ كردیم كه قاعدتاً باید در كتاب نهضت روحانیون آقای دوانی آمده باشد. غیر از آن معمولاً اعلامیه‌های مشتركی را آیت‌الله حائری، پدرم، آیت‌الله داماد و آیت‌الله میرزا هاشم آملی امضا می‌كردند و اعلامیه مشترك داشتند. مبارزات ایشان در طول نهضت ادامه داشت. حتی بعد از انقلاب كه ایشان عضو خبرگان قانون اساسی شدند، هم‌ردیف‌های ایشان جزو مراجع بودند اما ایشان به عنوان این‌كه احساس كردند لازم است، آمدند و امام هم فرموده بودند ایشان حرف‌هایی را كه می‌گویند روی هوای نفس نیست و روی عقیده است.

بیش از علمیت و دقت آیت‌الله حائری، صفای ایشان قابل توجه بود. وقتی هركسی با ایشان یك ساعت می‌نشست صفا را در ایشان احساس می‌كرد. من یادم می‌آید در هر مجلسی ایشان را می‌دیدم ولو این‌كه فاصله زیاد بود، من همش دلم می‌خواست ایشان را نگاه كنم؛ خیلی لذت می‌بردم از دیدن ایشان. تقوای ایشان كه خیلی پای‌بندی عجیب به رضای خدا داشتند و این‌كه بدون رضای خدا قدمی برندارند و حرفی نزنند. با هر قشری اعم از روحانیون یا غیر روحانیون كه برخورد می‌كردند، صفای ایشان كاملاً مشخص بود.

 اشاره به حضور رهبر انقلاب در درس مرحوم آیت‌الله شیخ مرتضی حائری كردید. آیا توضیح بیشتری در این خصوص و یا در رابطه با مباحثات خود با رهبر انقلاب دارید؟
من خیلی از مباحثه با ایشان لذت می‌بردم. خیلی سریع به اشكالات توجه می‌كردند و در بحث خیلی باانصاف بودند.
آقا در درس اشكال می‌كردند و از شاگردان مورد توجه آیت‌الله حائری بودند. البته من الآن خیلی جزئیات آن زمان یادم نیست اما نظرم می‌آید كه قبل از فوت آیت‌الله حائری وقتی عیادتشان رفتم و خدمتشان رسیدم، دیدم ایشان اشاره به آن دوران كردند كه آقا در درس ایشان شركت می‌كردند. ایشان فرمودند: «آقا در بحث كه شركت داشتند خیلی خوش‌فهم بودند و خوب می‌فهمیدند.» حُسن ایشان هم خوش‌فهمی و هم صاف‌فكری ایشان بود و از این اعوجاج‌هایی كه بعضی دارند به دور بودند. بعضی‌ها دقت‌هایی دارند اما از آن دقت‌های اعوجاجی كه موجب انحراف می‌شود، شاید خیلی از منحرفین افرادی بودند كه از جهت فكری آدم‌های دقیق بودند اما افراد اعوجاجی بودند و منشأ این‌ها هم، نفسانیات است. انسان اگر نفسانیات را درست كند صاف‌فكر می‌شود.
 
آقا در همان زمان در خودسازی كوشا بودند. من یادم می‌آید ایشان یك وقت فرمودند كه من دلم می‌خواهد شما رفتار من را عیناً تكرار كنید. استدلالشان این بود كه انسان چون به خودش علاقه‌مند است عیب خودش را نمی‌بیند اما اگر دیگران رفتارش را شبیه‌سازی كنند، عیوب خودش را می‌بیند و متوجه می‌شود. آقا از جهت علمی، هم صاف‌فكر بودند هم اهل مطالعه و هم اهل دقت. دائماً مطالعه می‌كردند. ایشان هم فكرشان خوب بود هم حافظه‌شان. من الآن خیلی خوب یادم نیست اما ایشان با این همه گرفتاری‌ها، خیلی چیزها یادشان است. معمولاً كسانی كه سرشان شلوغ می‌شود خیلی چیزها را فراموش می‌كنند اما ایشان گاهی جزئیات سابق را بیان می‌فرمایند. بعضی چیزها را كه ما به اجمال در ذهن داریم، ایشان با جزئیات به خاطر دارند. من بعضاً در خاطراتم نوشته‌ام كه فلان كتاب را تمام كردم اما الآن هرچه فكر می‌كنم یادم نمی‌آید ولی آقا گاهی نویسندگانی كه می‌روند پیششان، از كتاب‌ها می‌گویند و نقل می‌كنند كه این‌ها هم از الطاف خداوند است. «الله اعلم حیث یجعل رسالته» خدا بهتر می‌داند رسالتش را در كجا باید قرار بدهد، ولایتش را كجا قرار بدهد و چه كسی مناسب است كه حاكم اسلامی بشود. ایشان برای خدا كاركرده خدا هم عنایتش را شامل حال ایشان كرده است.

 اولین آشنایی شما با آیت‌الله خامنه‌ای به چه زمانی بر می‌گردد؟
به سال 1335 آن زمانی كه ایشان در مشهد بودند. تابستان سال 1335 با مرحوم آقای عباس غله‌زاری كه مدیر دبستان قائم در تهران بود و از یاران نواب صفوی به حساب می‌آمد به مشهد رفتیم كه در آن‌جا آقای عبدخدایی واسطه بین دوستی ما با رهبر معظم انقلاب شد. دیدار من و آقای غله‌زاری را با ایشان ترتیب دادند كه آن‌جا فعالیت‌های مشترك را  با هم از همان سال شروع كردیم. آن ایام نواب صفوی تازه شهید شده بود و در مشهد می‌خواستند سینماها را در ماه محرم تعطیل نكنند. قبل از آن محرم و صفر و ماه رمضان و شب‌های شهادت ائمه، تمام سینماها تعطیل می‌شد؛ یعنی شب شهادت هر یك از ائمه(ع) كافی بود كه یكی از فدائیان اسلام مشهد تلفن می‌كرد و به سینما و این موضوع را اطلاع می‌داد و آن‌ها ترتیب اثر می‌دادند.
 آیت‌الله شبیری زنجانی معتقدند كه تضعیف این نظام و تضعیف رهبری جایز نیست. این اعتقاد ایشان هست اما همان‌طور كه آیت‌الله گلپایگانی اگر مطلبی داشتند محرمانه به امام(ره) نامه می‌نوشتند، اخوی هم همین‌طور، گاهی خصوصی مطالب را برای ایشان می‌نویسند.

ولی بعد از شهادت نواب دیگر این قدرت فدائیان از بین رفت. آن سال می‌خواستند سینماها را باز كنند كه فعالیت‌های ما باعث شد تا هفده محرم تعطیل كنند اما از هفده به بعد دیگر فهمیدند ما چند نفر بیشتر نیستیم. استاندار خراسان - كه پیش از این استاندار فارس بود و با با وجود این‌كه استاندار شجاعی هم بود و پیش از آن سران عشایر فارس را سركوب كرده بود- در ابتدا وحشت می‌كرد و خیال می‌كرد ما چندهزار نفر جمعیت جدی و آماده‌ایم و معمولاً روی میزش هم اسلحه می‌گذاشت. به هر حال از همان زمان آشنایی ما با آقا و فعالیت مشتركمان شروع شد.

 از خصوصیات رفتاری ایشان بگویید.
با این‌كه سنشان كم بود و هفده ساله بودند، یادم می‌آید كه ایشان دعای كمیل را از حفظ داشتند، هفته‌ای یكی دو شب را زیارت مشرف می‌شدند كه با ایشان به حرم می‌رفتیم. من خیلی از زیارت خواندن ایشان خوشم می‌آمد و تنها سالی كه دهه اول محرم، من تمام ده روز را زیارت عاشورا به‌طور مرتب خواندم، سال 1335 بود كه من در مشهد بودم. هر روز می‌رفتیم بالای پشت بام مدرسه نواب - آن‌جا گنبد حرم حضرت رضا(ع) پیدا بود- اول زیارت عاشورا می‌خواندیم، بعد كه تمام می‌شد می‌رفتیم روضه؛ روضه‌هایی كه معمولاً مقدسین مشهد و آن‌هایی كه روحیه انقلابی داشتند. با علمایی كه تماس می‌گرفتیم در خدمت ایشان بودیم و خدمت مرحوم آیت‌الله آقای سیدیونس اردبیلی و یا بعدها خدمت مرحوم آیت‌الله میلانی و آیت‌الله قمی می‌رفتیم.

 آیا ارتباط با علما شامل فعالیت‌های سیاسی نیز می‌شد؟
بله، یادم می‌آید كه بعد از قیام 42 رفتیم خدمت آیت‌الله میلانی كه پیشنهاد می‌دادند و می‌گفتند باید برنامه‌ریزی كرد تا اگر بخواهد قیامی صورت بگیرد، از همه‌جای ایران یك‌مرتبه قیام بشود. می‌فرمودند عقیده‌ام این است كه بایستی آگاهی فراگیر باشد؛ چون اگر از هر منطقه‌ای جداگانه قیام كنند، شاه سركوب می‌كند. همچنین یادم هست یك‌بار خدمت آیت‌الله قمی رسیدیم. آیت‌الله قمی هم شجاع بود و هم تعصب دینی خاصی داشت. با رژیم هم شدیداً مخالف بود. - پدرشان مرحوم حاج حسین قمی بود كه در زمان رضاشاه برای مسئله حجاب از مشهد به تهران آمدند و می‌خواستند بیایند رضاشاه را از این كار منصرف كنند- در هر صورت رفته بودیم منزل ایشان. یادم هست وقتی خدمت آیت‌الله قمی رسیدیم. وقتی آیت‌الله خامنه‌ای صحبت كردند، یك مقدار كه گذشت آقای قمی فرمودند كه می‌گویی من الآن چه كار كنم؟ الآن یادم نیست ما چه پیشنهادی دادیم ولی وقتی بیرون آمدیم، آقا به من فرمودند آمادگی ایشان كامل بود به قدری كه اگر به ایشان می‌گفتی فردا تحت‌الحنك بیندازید، در بازار راه بیفتید و یا بگویید بازار را تعطیل كنند، ایشان راه می‌افتادند.

 رابطه دوستی شما بعد از مسئولیت‌های آیت‌الله خامنه‌ای هم ادامه داشته است؟
ایشان در عین این‌كه موقعیت خاص را پیدا كردند، دوستان سابقشان و حتی كسانی كه فكرش را نمی‌كنیم فراموش نكردند. خدا رحمت كند آقای غله‌زاری را. پسرشان می‌گفت كه پدرم خیلی دلش می‌خواست آقا را زیارت كند. گفتم ای كاش شما زودتر می‌گفتید چون آقا هم سراغ ایشان را از من گرفتند و هم از آقای عبدخدایی. در بعضی جاها آقا در خاطراتشان به آن مدیر مدرسه‌ای كه از یاران نواب صفوی بود اشاره كرده‌اند و منظورشان همین آقای غله‌زاری است.

 سؤال آخر ما مربوط به مراودات حضرت آقا با اخوی‌تان، حضرت آیت‌الله‌العظمی موسی شبیری زنجانی است. از این مراودات خبر دارید؟
از وقتی آقا قم تشریف آوردند، با اخوی خیلی زیاد انس داشتند، خیلی زیاد. اصلاً آقا همیشه از همان قدیم با علما ولو با وجود تفاوت سنی، زیاد سر و كار و انس داشتند. از وقتی قم آمدند مورد توجه بودند، مورد توجه علما و فضلا بودند. با اخوی هم دیگر خیلی زیاد.
 
[دیدار آیت‌الله‌العظمی موسی شبیری زنجانی با رهبر انقلاب / قم 89]
الان هم تماس زیاد است. حدود دو سال پیش بود كه نهار خدمت آقا بودیم و اخوی نیز آن‌جا بودند. آقازاده‌هاشون سر سفره بودند. آقا به اخوی فرمودند كه پسرهای من كه طلبه شدند، به آن‌ها نگفتم طلبه بشوند، خودشان انتخاب كردند و البته من از انتخابشان خوشحال شدم. زمانی‌كه یكی از آن‌ها آمد به قم، من نگفتم بیاید درس شما، خودش درس شما را انتخاب كرد و من از این انتخابش هم خوشحال شدم.

آیت‌الله خامنه‌ای و آیت‌الله شبیری خیلی با هم صمیمی هستند. آیت‌الله شبیری معتقدند كه تضعیف این نظام و تضعیف رهبری جایز نیست. این اعتقاد ایشان هست اما همان‌طور كه آیت‌الله گلپایگانی اگر مطلبی داشتند محرمانه به امام(ره) نامه می‌نوشتند، اخوی هم همین‌طور، گاهی خصوصی مطالب را برای ایشان می‌نویسند. یك‌بار سر مسأله‌ای با اخوی صحبت می‌كردم، اخوی قریب به این مضمون گفتند كه ایشان (آیت‌الله خامنه‌ای) خیلی بزرگواری دارند و عدالت ایشان بسیار مناسب است.
 
 
 
  مهمان: آیت‌الله سیدجعفر شبیری زنجانی
از شاگردان آیت‌الله شیخ مرتضی حائری یزدی
________________________________________
گفتگو از: حسن صدرایی عارف