خاطرهاي از انقلاب اسلامي
ملّت هم اعتنا به اين مسائل نداشتند، تا روزي كه اعلام شد از چهار بعدازظهر حكومت نظامي است و هيچ كس حق ندارد رفت و آمد، كند و بايد تك تك بروند و بيايند و هيچ نوع تجمّعي نبايد باشد، نوعاً مردم در ترديد بودند، نميدانستند، بروند منزل و بيرون نيايند يا بيرون بيايند.
خلاصه مردّد بودند و نميدانستند تكليفشان چيست؟ خبري پيگيري ميشد كه ظاهراً از طريق آيتالله طالقاني رسيده بود و محتواي آن اين بود كه احتمال دارد كشتار عظيمي پيش بيايد.
در روزهاي نزديك به «22 بهمن» دوستان موفّق شده بودند يك تلويزيون مدار بسته كه شعاع شهر تهران را احاطه ميكرد و زير پوشش ميگرفت، نصب كنند.
تلويزيون روشن بود و يك مرتبه ديديم كه تلويزيون با يك وضع فوقالعادهاي خبر داد: «توجّه، توجّه الآن دستور كتبي حضرت امام دربارة حكومت نظامي دولت بختياري به نظر مردم ميرسد»، يك مرتبه خطّ مبارك امام را ديديم كه دستور صادر كردند، همه به خيابانها بريزند و هيچ اعتنايي به حكومت نظامي نكنند.
مردم آمادگي عجيبي داشتند، به محض اينكه اين خط را ديديم، احساس كرديم كه ديگر نشستن در خانه حرام است و بايد بريزيم به كوچه و خيابان، من وقتي آمدم، ديدم، قبل از من مردم به كوچهها و خيابانها ريختهاند، جمعيّت دنبال يك روحاني ميگشتند كه جلو بيفتد و تظاهرات را راه بيندازد، ما رفتيم و جمعيّت را جمع كرديم و مردم شروع كردند به شعار دادن در خيابانها.
دستور امام صد در صد معجزهآسا بود. آن روز ما خيلي نميفهميديم قضيه چيست، بعدها متوجّه شديم كه آن روزها توطئهاي در دستور كار بود تا مردم را به خانهها بكشند و بعد همان شب ترتيبي داده بودند كه به اقامتگاه امام حمله كنند و آنجا را بمباران نمايند، بعد مراكز حسّاس ديگر را مورد حمله قرار دهند؛ بنا بود كه همان شب حدود ششصد نفر از سران قوم را بگيرند و اعدام نمايند و اگر حقاً دستور امام نبود، قضيه عوض ميشد به نفع خواستههاي حكومت، بعد هم امام خودشان فرمودند: «اين چيزي بود كه خدا به ذهن ما انداخت.»