درباره روزنامه نگاری انقلاب اسلامی

ویژه‎نامه نوروزی فلان روزنامه وابسته به جریان روشنفکری در گزارشی که درباره چاپ کتاب‎های حوزه ادبیات سال 87 می‎دهد، به راحتی از خیر عنوان «بیوتن» رضا امیرخانی می‎گذرد. کتابی که در حوزه خود جزو یکی دو کتاب پرفروش سال گذشته است و بیشترین تعداد جلسه‎های نقد مخاطبان را به خود اختصاص می‎دهد. عیبی هم ندارد و کسی به این ماجرا اعتراض نمی‎کند. اما مدیران بیشتر روزنامه‎هایی که از محل بودجه‎های عمومی کشور اداره می‎شوند و ظاهرا باید در پارادایم انقلاب اسلامی قدم بردارند، نویسندگان خود را به «پرداختن به همه سلیقه‎ها» تشویق می‎کنند و این‎‎طور می‎شود که نمایشگاه عکس‎های دم دستی عباس کیارستمی، در چهار پنج روزنامه دولتی و وابسته به نهادهای حکومتی تبلیغ می‎شود و این همان کاری است که نشریه‎های منتهی‎الیه جریان مقابل هم انجام می‎دهند.ما به میدان مسابقه رسانه‎های داخلی هم دیر می‎رسیم؛ چراغ‎های رنگ به رنگ سبز و زرد و قرمز بازی درمی‎آورند، نگهبان دم در ما را به جا نمی‎آورد و تا در صلاحیت آبا و اجداد ما، تحقیق درخوری انجام ندهد، ورود ما به میدان را تأیید نمی‎کند.مدیران رسانه‎هایی که در فضای انقلاب اسلامی و با ادعاهایی در همین حدود منتشر می‎شوند، ناگهان از در سلم و دوستی با بدنه جریان مقابل درمی‎آیند و منازعه‎های رایج را فراموش می‎کنند. شناخت حوزه رسانه کار سختی نیست، یا لااقل ما گمان می‎کنیم کار سختی نیست، به ویژه اگر صاحبان صنایع مدیریتی(!) به بچه‎های انقلاب اعتماد کنند و اجازه دهند کسانی غیر از مافیای رسانه‎ای روشنفکری، در میدان مسابقه وارد شوند، آن وقت حاصل کار همان چهره‎های جریان بی‎اعتقاد به تبلیغ نمونه‎های تحقق یافته انقلاب، در تلویزیون، رادیو و روزنامه‎های دولتی و حکومتی، مثل امروز توی ذوق نخواهد زد.
می‎شود از روزنامه‎ها و نشریه‎هایی نام برد که به عزم جذب مخاطب زیاد، سعی کرده‎اند به سوی آدم‎ها و موضوع‎هایی بروند که جوان‎پسند و مخاطب‎پسند(!) باشد و سرانجام در سرزمینی که حدود 40 میلیون جوان دارد، به تیراژی حداکثر ده هزار نسخه دست یافته‎اند. یعنی معادل بقیه نشریه‎هایی که اصلا سراغ بندبازی‎های رایج نمی‎روند و به جایش اندک حرفی برای گفتن دارند. بله، درست است؛ توجه به مخاطب از ضرورت‎های کار حرفه‎ای است و این نکته به اندازه آیه‎های وحی جدی گرفته می‎شود. اما مخاطب کیست؟ و در روزگار امروز هر نمونه رسانه‎ای به چه نوع جذابیتی توجه می‎کند؟ظاهر، رنگ و لعاب هر رسانه از لوازم کار آن است، اما رسانه‎ای که مدت‎ها بعد از شروع مسابقه و پس از آن که رقیب، بیشترین تریبون‎ها را به خود اختصاص داده و هر تولید سطحی و دم دستی را به عنوان تنها نمونه آن حوزه معرفی کرده است، وقتی تازه به مسیر مسابقه می‎رسد، برای حرکت به سوی تعادل، در فضای عمومی رسانه‎های موجود چه باید کند؟وقتی هفتاد هشتاد درصد جریان تبلیغاتی و رسانه‎ای، در اختیار اقلیت پر ادعایی است که از کنار بزرگ‎ترین اتفاق اجتماعی و فرهنگی چند قرن اخیر با خیال راحت می‎گذرد، چه‎کار باید کرد که نظم نابرابری که در «انتقال آزاد اطلاعات»، استبداد پنهانی راه انداخته است، همه فرصت‎های اطلاع رسانی، نقد و معرفی حوزه‎های فرهنگ را به نفع خود مصادره نکند؟در بازار رسانه‎های داخلی، توازنی برقرار نیست و جریانی که شصت - هفتاد درصد اقبال بدنه فعال مردم را به خود اختصاص می‎دهد، رسانه زنده و فعالی ندارد و گاهی که کسی در این میانه مرد میدان می‎شود، یا به اشتباه چهره‎های سلف خود دچار می‎شود و به ذوق حرفه‎ای‎گری گرفتار می‎شود، یا بلاهای طبیعی و غیرطبیعی بودجه، مدیریت و تنگ‎نظری، توان و علاقه او را از کار می‎اندازد. روزنامه‎نگاری انقلاب به عنوان پایه و مبنای تشکیل و فعالیت رسانه‎ای که پارادایم انقلاب اسلامی را پی‎گیری کند، اگرچه نمونه‎های قابل طرح و جدی دارد، اما هنوز نظم و نسق درستی نگرفته و برو بچه‎های انقلابی هرچند وقت یک‎بار در مواجهه با صنعت مدیریت، بی‎پناه می‎شوند و تلاش‎هایشان بی‎اثر می‎ماند و باید کارشان را از نو شروع کنند. چند سال دیگر برای جان گرفتن بچه مسلمان‎های روزنامه‎نگار که صرف‎نظر از علاقه‎های سیاسی، به ادامه انقلاب فرهنگی امام خمینی (ره) فکر می‎کنند، کافی است؟