دوران جهاد اکبر انقلاب اسلامی
دوران جهاد اکبر انقلاب اسلامی، نیازمند تلاش برای آفت زدایی مبتنی بر آسیبشناسی است.
بهره گرفتن از تجربههای گذشته و ترسیم آیندهای مطمئن و باثبات برای خود و خانواده از مسائل مهمی است که با توجه به ثبات فکری و موقعیتی در این دوران مورد توجه قرار میگیرد. فرد تصمیمات و افعال گذشته را با در نظر گرفتن اهداف و اصولش مورد واکاوی و بازبینی قرار میدهد و با شناخت اشتباهات و کاستیهای خویش، تلاش میکند از تکرار آنها ممانعت به عمل آورد.
هم اکنون در آستانه سیامین سال انقلاب اسلامی و ورود به دهه چهارم حیات این شجره طیبه، شناسایی اشکالات و کجرویهای رخ داده در این مسیر پرپیچ و خم پس از انقلاب چه برای مسئولین و سیاستگذاران نظام و چه برای جامعه علمی و عموم مردم امری ضروری و مهم به نظر میرسد. در واقع زمان آن رسیده است که همه افراد با دلسوزی و روشی مدبرانه فارغ از جناحبندیها و جنجالهای مرسوم و با سرلوحه قرار دادن اهداف عالی نظام جمهوری اسلامی در بستری علمی و دانشگاهی به شناخت آسیبهایی که نهال دیروز و درخت پربار امروز انقلاب را تهدید میکند پرداخته و در جهت رفع آن بکوشند. در واقع نگاهی گذرا به کارنامه ایران پس از انقلاب، ما را با مجموعهای از عوامل و موانع روبرو خواهد کرد که در سه دهه گذشته به طور جدی فرایند دستیابی به اهداف و تحقق آرمانهای بلند نظام جمهوری اسلامی را کند کرده است. بالطبع نقد، بررسی و شناخت این آسیبها گام موثر و مهمی در جهت دستیابی به این اهداف خواهد بود.
بررسی مفهوم آسیب و آسیبشناسی) Pathology(
از زمانی که علوم از قرن هجده به تدریج از فلسفه جدا شد، روند تجزیه تاثیر خود را در تخصصی شدن حوزههای علوم بر جای نهاد لیکن به جهت ذوابعاد بودن انسان و مسائل اجتماعی، ناگزیر میبایستی از سایر علوم به نحوی استفاده میشد. به این ترتیب نوعی بده و بستان میان علوم برقرار گردید. همچنین پیشگامان جدید از آنجا که دقیقا متخصص رشته جدید نبودند، در نتیجه به هنگام پرداختن و پردازش موضوعات رشته جدید، از مفاهیم و اندوختههای قبلی خود استفاده کردند. آسیب از جمله مفاهیمی است که از علم پزشکی وارد حوزه جامعه شناسی شد و از همین رو در آغاز همان معنایی از آن مراد میشد که از آسیب در علم پزشکی مورد نظر بوده است. یعنی جامعه و اجزای آن را موجودی زنده میپنداشتند و آسیب اجتماعی نقصان حادث شده و عارضه پدید آمده در کل پیکر جامعه فهمیده شد. همچنان که بدن به عنوان یک سیستم برای بقا تلاش میکند و هر عضو در این راستا وظایفی را برعهده دارد، در جامعه نیز بروز آسیب به معنای وجود خلل در عضو یا اعضایی است که به هر دلیل نتوانستهاند وظیفه یا وظایف خود را به نحو مطلوب به انجام برسانند. این رویکرد به آسیب، متاثر از نگاه زیستشناسی و تکاملی به جوامع بوده در مجموع و با بررسی نظرات مختلف و دیدگاههای چهرههای شاخص در عرصه جامعهشناسی مثل دورکیم و وبر به این نتیجه میرسیم که آسیبها الزاما نمیتوانند جنبه عینی داشته باشند، بلکه امکان وجود آنها به صورت ذهنی نیز دور از ذهن نیست، مانند احساس وجود یا عدم دخالت اجتماعی، امنیت اجتماعی، قدرت ملی، پرستیژ بینالمللی و...»(1) در واقع نوع نظام ادراکی موجود در اذهان است که معین میکنتد یک واقعه چگونه فهمیده میشود و متناسب با آن، تنشهای اجتماعی صورت میگیرد. به عبارت دیگر چیستی وقایع پس زا گذر از یک ظرف ادراکی و تحلیلی در پرده اذهان آدمیان (شهروندان) تصویر میشود و میتوان مدعی شد که تفاوت درکها، تفاوت در تصاویر ذهنی را به همراه خواهد داشت. بنابراین کاملا محتمل است آنچه که برای فرد، گروه یا ملتی مثبت و در راستای برآوردن نیازها و دسترسی به اهداف تلقی میشود، برای دیگران معنای متفاوتی داشته باشد. این موضوع نشان میدهد که مقوله آسیبشناسی تا چه حد حساس، دشوار و ظریف است.
طرح بحث آسیبشناسی نظام جمهوری اسلامی ایران نیز به عنوان یکی از مسائل و ارکان اصلی در تدوین و ترسیم استراتژی بلندمدت نظام نیازمند توجهات ویژه و مستلزم عبور از موانع و مشکلاتی است که به هیچوجه نباید آنها را از نظر دور داشت.
شاید هیچ مولفه و دلیلی واضحتر، ملموستر و البته متقنتر از «بقاء» برای ضرورت آسیبشناسی نتوان ذکر کرد. علاوه بر این پویایی جوامع، تغییرات ناخواسته و تحولات جهانی و گسترش اجتناب ناپذیر روابط گوناگون، هجوم و سرعت اطلاعات نیز موید ضرورت آسیبشناسی هستند. با توجه به این مقولات، نظام جمهوری اسلامی بعد از گذشت سه دهه از عمرش نیازمند یک آسیبشناسی دقیق و نظام مند است که در بالندگی و کارآمدی آن نقش بسزایی ایفا میکند. اما در روند شناخت آفتها و آسیبها باید به چند نکته مهم توجه کرد: اولا به طور کلی در آسیبشناسی، هدف آسیبشناسی بسیار مهم است. اگر متفکرین و پژوهشگران صرفا با هدف غرض از درشتنمایی مشکلات جامعه به بررسی آسیبهای نظام بپردازند. به هیچ وجه این آسیبشناسی معتبر و قابل استناد نخواهد بود. داخل نمودن حب و بغضها در نقد عملکرد یک ساختار و سیستم علاوه بر علمی نبودن و بیاعتباری منطبق با اصول انسانی و اخلاقی هم نخواهد بود.
در این میان دخالت دادن خط و خطوط سیاسی و جناح بندیها در ساخت آسیبها نیز قطعا هدف این عمل را از اعتبار ساقط مینماید و به هیچ عنوان راهگشا و راهنما نخواهد بود.
ثانیا موضوع آسیبشناسی نیز در ابتدای کار باید کاملا روشن و آشکار گردد. زندگی اجتماعی انسانها از عرصههای مختلفی تشکیل شده است که همه آنها در کنار هم یک سیستم را میسازند. حوزههای مذکور در جریان زندگی انسانها در جامعه با یکدیگر به بده و بستان مشغولند و در نقاطی به هم وابستهاند. به طور مثال عرصه فرهنگ را نمیتوان جدای از سیاست و اقتصاد یک جامعه دانست و در بعضی از محورها این مقولات برروی هم تاثیر گذارند. بررسی اسیبهای یک سیستم اجتماعی نیز نباید بدون تعیین یک عرصه و به صورت تودهای صورت گیرد. بلکه شناخت آفتها در صورتی که به صورت حوزههای جدا از هم صورت گیرد، علاوه بر دقت لازم موجب اعتبار و کارآمدی تحقیق صورت گرفته نیز میشود. در صورتی که این موضوع مصداقهایش مشخص گردد دیگر در زمینه آسیبشناسانه به بینظمی و نابسامانی فکری دچار نخواهیم شد.
ثالثا روشی که در انجام یک آسیبشناسی اتخاذ میشود بسیار حائز اهمیت است. این یکی از اشتباهات رایج است که بسیاری از افراد قصد دارند با استفاده از ابزارهای نامتناسب و غریبه نسبت به اصول بومی و مذهبی به آسیبشناسی یک جامعه بپردازند. قطعا شناسایی آفتهای نظام جمهوری اسلامی از دریچه و عینک غربی و غیر اسلامی نمیتواند حامل سود و منفعت خاصی برای کشور ما باشد. این انقلاب در یک بستر اسلامی و منطبق با مولفههای ایرانی به وقوع پیوسته و برای شناختن نقصانهای وجودیاش نیز باید از روشهایی کمک بگیرد که با آنها آشنا است.
در مجموع و با درنظر گرفتن این سه نکته باید به این موضوع اشاره کنیم که جای آسیبشناسی عرصههای مختلف کشور در حوزههای متفاوت به صورت بنیادین و اساسی، همراه با سرمایهگذاری کافی، نیروی انسانی متخصص و پژوهشگر، و بودجه مناسب خالی است. با توجه به حساسیت موضوع و رابطه مستقیم آن با کارآمدی نظام همه دستگاههای کشور باید ملزم به این مسئله باشند که در آغاز دهه چهارم انقلاب اهتمام و تلاش ویژهای برروی شناخت آسیبها و مشکلات کشور داشته باشند. ارزیابی پدیدهها و شاخصهای کلی و همچنین بررسی موردی نهادهای مسئول به طور کلی بازگو کننده بسیاری از مشکلات ما است. شاید بسیاری از قوانین تصویب شده چارچوبهای شکل گرفته و تصمیمات اتخاذ شده در زمینههای مختلف در طول سالهای گذشته نیازمند بازنگری و نقد باشد که از این رهگذر مشکلات و مخاطرات فعلی کشور حل شود. البته نباید از این مسئله هم غافل بود که استفاده از اطلاعات و دادههای کافی، عمیق تر شدن تحقیقات میدانی و دامنهدار، دوری از غرضورزی و سیاسیکاری، استفاده از نگاه بومی و مذهبی، کلاننگری و سرلوحه قرار دادن رهنمودهای امام راحل(ره)، مقام معظم رهبری و متفکران شاخص کشور نیز از جمله مقولاتی است که باید در روند آسیبشناسی انقلاب ایران و کالبدشکافی آن به طور جدی مدنظر قرار گیرد. در آخر ذکر یک نکته را نباید از نظر دور داشت که توجه به آسیبها و آفات نظام ممکن است با بیتوجهی و نادیده گرفتن دستاوردها و ثمرات کشور را به همراه داشته باشد. به همین علت در کنار شناخت چالشها، معرفی فرصتها و دستاوردها و توجه به نقاط قوت نظام - که تعداد آنها بسار زیاد است - نباید به دست فراموشی سپرده شود.
پی نوشت:
1) آسیبشناسی انقلاب اسلامی ایران - دکتر محمد رحیم عیوضی - پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی - صفحه 35 و 36