زلزله انقلاب اسلامی در زیر پوست جهان

با غلبه جریان علمای اصولی بر جریان علمای اخباری و مسلط شدن شان در جامعه ایرانی و شکل گیری مفهومی تازه از اجتهاد در تفکر شیعی در عصر صفوی، جامعه شیعی وارد مرحله تازه ای از اندیشه سیاسی شد که مجتهد جامع الشرایط در آن نقشی پررنگ در عصر غیبت امام معصوم می یافت. این گونه بود که به تدریج پیوندی محکم میان دین و سیاست برقرار و سرانجام در یک سیر تاریخی، نظریه ولایت فقیه به عنوان دکترین حکومت اسلامی از سوی امام خمینی(ره) مطرح و عملی شد. انقلاب اسلامی که ماحصل این دکترین بود هرچند از پیش و پس پیروزی با رقبای قدرقدرتی چون کمونیسم و لیبرالیسم همراه بود، با این حال موجد رستاخیزی شد که نه تنها جهان شیعی، بلکه جهان سنی و همه جهان را دربرگرفت.
در این میان جهان سنت به عنوان پیکره اکثریت جهان اسلام اگرچه در ظاهر از یک سو گرفتار حکومت هایی خودکامه و از سویی دیگر دچار غرب گرایی مفرط بود، اما در باطن گرفتار اندیشه سیاسی سلطه پذیری بود که نه تنها حکومت های خودکامه را مشروع می شمرد که هرگونه اقدام علیه آنان را عملی غیرشرعی و خلاف دین اسلام می دانست؛ اندیشه ای که ریشه ای کهنه و چندصد ساله در میان علمای اهل سنت دارد و ماحصل توجیهات آنان بر وضعیت های پیش آمده برای دستگاه خلافت اسلامی بوده است. از قبل چنین اندیشه ای بود که راه برای شکل گیری مشروع حکومت های مستبد و فاسد بر جهان عرب باز شد و علمای اهل سنت نیز تنها توجیه گر وضع موجود به بهانه حفظ وحدت جامعه اسلامی بودند. درست به همین دلیل است که علمای سلفی هرگونه شورش و طغیان علیه پادشاهی سعودی را عملی غیرشرعی و حرام می دانند و علمای بزرگ الازهر نیز با کمی تفاوت بر آن مهر تایید می زنند.
انقلاب روزهای اخیر کشورهای عربی، اگرچه در ظاهر طغیانی علیه زمامدارن فاسد و غرب گرای عربی است اما در زیر پوست و لایه های پنهان آن، طغیان مردمی علیه شاکله اصلی اندیشه سیاسی است که قرن ها پیش، توسط علمایی چون «احمد بن حنبل»، «قاضی ابویوسف بغدادی» و به ویژه «ابوالحسن ماوردی» شکل گرفت و به تدریج در میان اهل سنت عمومیت یافت. درست به همین دلیل است که این روزها و علی رغم تحریم شورش های مردمی علیه مبارک توسط الازهر، جمعیت قابل ملاحظه ای از دانشجویان الازهر در میان مردم دیده می شوند و خود بعضا سردمدار برخی اعتراضات شده اند و از همین روست که به تدریج اولین اعتراضات در میان مردم عربستان علیه ناکارآمدی سیستم حاکم مشاهده می شود.
شکل گیری انقلاب های مردمی در جهان عربی سنی، از این روی نه پدیده ای مشابه انقلاب اسلامی که پدیده ای تاثیرگرفته از آن است که در مرحله نخست موجی از بیداری اسلامی و در مرحله دوم موجی از اعتراض ها و انقلاب های مردمی را به دنبال داشته است. با این همه انقلاب های عربی از فقدان رهبری انقلاب رنج می برد و این رنج بی شک برخاسته از نقص اندیشه سیاسی سنی در تطبیق با شرایط سیاسی و اجتماعی جهان پسامدرن است؛ شرایطی که از یک سو پذیرنده احیای اندیشه خلافت و یا خلیفه - سلطان نیست و از سویی دگر تحمیل هرگونه الگوی تمام عیار غربی را پس خواهد زد. به همین دلیل است که افرادی چون «راشد الغنوشی» همان گونه که خود فهمیده است، نقشی چون امام خمینی در جامعه شیعی، ندارد و مدلی چون ترکیه عصر اردوغان، راهی جز بن بست شبه روشنفکری در پیش نخواهد داشت. با این همه زلزله به وجود آمده توسط رستاخیز اسلامی، در زیر پوست قدیمی و کهنه جهان سنت، نتیجه ای مبارک درپی خواهد داشت و پیکره بزرگ جهان اسلام را به همراه جهان شیعه به عصر آخرالزمان هدایت خواهد کرد.