ونزوئلا و ایران: انقلابها به کجا میروند؟

آیا همان‎گونه که منطقا باید باشد، در وهله نخست اقتصاد داخلی است یا آن‎گونه که بسیاری ادعا میکنند، لابی پرقدرت اسراییل است و یا چنان‎که برخی دیگر مدعی هستند، نیاز به تأمین امنیت منابع انرژی دارد؟ پاسخ البته هر سه است، با درجات مختلف که به اهمیت ژئوپولیتیکی کشور مورد نظر بستگی دارد و وای به حال کشوری که یکی از این موارد را تهدید کند. شاید روسیه موردی خاص باشد، زیرا سیاست ایالات‎متحده به مدتی چنان طولانی به جنگ سرد ضدکمونیستی وابسته بود که ایدئولوگها رها کردن این لولوی مفید را حتی پس از فروپاشی کمونیسم ناممکن یافتند. آرام کردن روسیه امروزی چندان زحمتی ندارد؛ شاخ ناتو را بکشید و از معاشقه با روسهراسهای اروپای شرقی دست بردارید. بنابراین، هنوز هم روسیه دشمن انتخابی است، هرچند بخشی از محور شرارت نیست. این نامگذاری خشن از سوی بوش، چین، کره‎شمالی، عراق و ایران را به‎عنوان بدترینها در میان بدترینها در کنار یکدیگر قرار میدهد. با حمله ایالات متحده به عراق، از اعضای محور شرارت یکی کم شد. با نادیده گرفتن کره، ایران برای ما باقی میماند. اما بوش میتوانست ونزوئلا را هم به‎آسانی به فهرست خود اضافه کند، زیرا این دو کشور هستند که بزرگترین تهدید واقعی برای امپراتوری ایالات متحده به‎حساب می‎آیند. هر دو رهبرانی کاریزماتیک دارند که نه تنها آشکارا امپراتوری ایالات متحده و اسراییل را تقبیح میکنند که در این مورد، دست به عمل نیز میزنند. مبارزهطلبی موفق چاوز با ایالات متحده، الهامبخش مستقیم بولیوی، اکوادور و پاراگوئه برای انتخاب رهبران سوسیالیست بوده و به کوبا جانی تازه بخشیده است. احمدینژاد بسیاری از ممنوعیتهای تحمیلشده از سوی اسراییل را برای حمایت از مقاومت فلسطینی‎ها به مبارزه طلبیده و حتی مشروعیت خود اسراییل را آشکارا مورد تردید قرار داده است. رییس‎جمهور هوگو چاوز نه تنها پس از اعتصاب فلجکننده 3-2002 که از سوی مدیران اجرایی در صنعت نفت رهبری شد، این صنعت را کاملا ملی کرد، بلکه در جهت استفاده از درآمدهای حاصل از آن برای ایجاد تحول در کشور خود حرکت کرد و ونزوئلا را در راهی هرچند ناهموار به‎سوی سوسالیسم قرار داد: پرداخت یارانه به کالاهای اساسی، سوادآموزی به توده مردم و مراقبتهای بهداشتی رایگان. چاوز، ماه گذشته در آرژانتین پس از آن که دولت اعلام کرد شرکتهای خدماتی نفتی را به‎همراه واحدهای فشردهسازی گاز که در مالکیت ایالات متحده بود در اختیار گرفته و آن را به پروژههای نفت سنگین اضافه کرده است یعنی آن‎چه که ونزوئلا در سال 2007 میلادی در اختیار گرفته بود، اعلام کرد «نفت به تمام ونزوئلاییها تعلق دارد». به‎نظر میرسد بعد از این، نوبت گاز طبیعی باشد. نکتهای که در این‎جا وجود دارد، این است که «تسلط کامل بر نفت را به دست آورد»، یعنی تسلط کامل سیاسی. بدین ترتیب بود که دیگر برای ایجاد انقلاب رنگی در ونزوئلا تلاشی صورت نگرفت. این نکتهای است که ما را به ایران میرساند. هنگامی که محمود احمدینژاد در سال 2005 میلادی مسئولیت را با پشتیبانی رهبر معظم آیها... خامنهای به‎عهده گرفت، سعی کرد وزارتخانههای کلیدی و به‎ویژه وزارت نفت و شرکت ملی نفت ایران را که شرکتی دولتی است، از کنترل الیت سرمایهداری خارج کند. وی نیز مانند چاوز به استفاده از درآمدهای نفتی برای تحکیم پایگاه خود در میان فقرا پرداخت. در تمام دوران مبارزات انتخاباتی 2009 میلادی، احمدینژاد به مخالفان خود به مثابه رهبران الیتی فاسد که اکنون تلاش میکنند دوباره زمام امور را در دست گیرند، حمله کرد. این نخبگان اشباع شده بودند و آشوبهای انتخاباتی ماه گذشته آخرین مقاومت ایشان در برابر احمدینژاد آشکارا پوپولیست و اساسا چپ‎گرا (که در غرب «تندرو» خوانده میشود) بود. برخی از اهل فن پیروزی قاطع احمدینژاد را کودتای سپاه پاسداران میخوانند، اما تظاهرات اخیر در تهران به طرزی هراسناک شبیه تظاهرات کاراکاس است در سالهای 3-2002؛ در زمانی که الیت اقتصادی ونزوئلا با بسیج طرفداران خود و حمایت قوی ایالات متحده برای اعتراض به تصمیم رییس‎جمهور در استفاده از درآمدهای نفتی برای کمک به مردم عادی، جامعه ونزوئلا را فلج کرده بودند. چاوز در این میان زندگی خود را به‎خطر انداخت، اما برنامهریزی دقیق وی توطئهگران را با شکست روبه‎رو ساخت و او زنده ماند تا برنامه خود را اجرا کند. این که احمدینژاد بتواند همین کار را انجام دهد نمایشی است که اکنون فقط در حال شروع است. رسانههای غربی دایما انتخابات ایران را، بدون مدرکی واقعی، تقلبآمیز خواندهاند؛ به همان نحو که بسیاری از انتخاباتهایی را که چاوز مجبور بوده به‎رغم اعتصابهای آمریکا‎انگیخته و حتی کودتای نظامی، قبل از آن‎که اپوزیسیون و پشتیبانان آمریکایی آن پشیمان شوند، برگزار کند. ایالات متحده دست و دلبازانه از ناراضیان مهاجر ایرانی حمایت مالی کرده و با نیت آشکار سرنگونی احمدینژاد در جامعه ایران نفوذ کرده است، درست همان‎گونه که در ونزوئلا چنین کرده بود؛ هرچند در نشریات غربی به‎ندرت به این نکته اشاره میشود. سیاست ایالات متحده در استفاده از قدرت نرم برای تضعیف دولتهای غیردوست، هم برای سوسیالیستهای لاتین و هم برای روحانیان ایرانی شناخته شده است. در مبارزات انتخاباتی در آمریکای لاتین میان پوپولیستهای ملیگرا و لیبرالهای طرفدار غرب، پوپولیستها در انتخابات عادلانه همیشه پیروز شدهاند. بنابراین، نتایج انتخابات در ایران نباید موجب شگفتی شود. مثالهای گذشته شامل پرون در آرژانتین، و جدیدتر از آن چاوز در ونزوئلا، ایوو مورالس در بولیوی و لولا دا سیلوا در برزیل میشوند که همه آنها در انتخابات آزاد 60 درصد آراء یا بیش از آن را کسب کردهاند. مردم این کشورها رفاه اجتماعی را به بازارهای بیکنترل و امنیت ملی را به همراستایی با امپراتوریهای نظامی ترجیح میدهند. شباهت میان ایران و ونزوئلا با شکوفایی روابط میان ایران و کشورهای آمریکای لاتین مترادف بوده است، زیرا ایران در جست‎وجوی راهی برای برونرفت از تحریم تحمیلشده از سوی ایالات متحده است. ایران به بخش نفت و گاز بولیوی کمک می‎کند، در اکوادور دفتر بازرگانی گشوده، با نیکاراگوئه، کوبا، پاراگوئه، برزیل و البته ونزوئلا به توافقهایی رسیده است. تحلیلگر شورای امور نیمکره، «بریدن وب» گزارش میدهد که «هم‎اکنون ونزوئلا و ایران محتاطانه درگیر پروژه مشترک جاهطلبانهای برای راهاندازی ونیران، کارخانهای تولیدی که در هر سال 5000 تراکتور را مونتاژ میکند، هستند و تصمیم دارند تولید دو اتومبیلی را که توسط ایرانیان طراحی شده، آغاز کنند تا «نخستین اتومبیلهای ضدامپریالیستی» را در اختیار مصرفکنندگان منطقهای قرار دهند. شاید آن‎چه بیش از هرچیز دیگر ایالات متحده را در مورد احمدینژاد نگران میکند تلاشهای مداوم وی برای تأسیس بورس نفت ایران در منطقه آزاد تجاری ایران در جزیره کیش است؛ ایدهای که چاوز از صمیم قلب آن را تأیید میکند. بورس به‎معنای جذب تجارت بینالمللی نفت به خاورمیانه و کمک به دور کردن تجارت بینالمللی از دلار به‎مثابه ارزی که در حال حاضر 65درصدحجم تجارت را شامل میشود. هر دو مزاحم ونزوئلایی و ایرانی، به‎دلیل آن که جرئت کردهاند درآمدهای نفتی خود را برای بازتوزیع ثروت در جوامع خود و سازماندهی مقاومت در برابر تسلط ایالات متحده در کشورهای همسایه خود به‎کار بگیرند، واشنگتن را خشمگین کردهاند. آنها نمونههایی هستند که پیوسته به دیگران الهام میبخشند و سیاست امپریالیستی ایالات متحده را، چه در سطح بینالمللی و چه در سطح داخلی، مورد تهدید قرار میدهند. البته تفاوت بزرگ میان این دو مزاحم، اسلام و دخالت ایران در برنامه ایالات متحده -اسراییل است. حالا که شرکتهای نفتی با گستاخی جدید ونزوئلا خو گرفتهاند، دیگر این شرکتها و سخنگویان دولتهای ایشان چندان علاقهای به تلاش برای سرنگونی چاوز ندارند. اما سنگینی لابی اسراییل در واشنگتن تضمین میکند که انقلاب [رنگی] ایرانی دیگری هنوز در صدر فهرست کارهایی باشد که اوباما باید انجام دهد. تفاوت عجیب دیگر آن است که تلاشهای ایالات متحده برای برانگیختن همسایگان ونزوئلا بر علیه آن، نتیجه معکوس داشته است و ایشان به دفاع از وی برآمده و نمونه او را دنبال کرده‎اند، در حالی که تلاشهای مشابه برای توطئه بر علیه ایران موفقیت زیادی داشته است. تفرقه در جوامع ونزوئلایی و ایرانی بسیار واقعی است و ایالات متحده و دوستان آن، که «بیشترین» تلاش خود را برای طراحی سرنگونی دولتهای پوپولیستی و ایجاد فضا برای انقلابهای رنگی که بیشتر با ایالات متحده دوست باشند به‎کار میبرند، از این امر سود میبرند. اما هنوز برای آن‎که چنین نتیجهای حاصل شود، باید کارهای زیادی انجام گیرد. اما اکنون زمان انقلاب رنگی در خود ایالات متحده است.