پاي درس 13 آبان

پاي درس 13 آبان

روز چهارم نوامبر 1979-13آبان 1358- وقتي سفارت آمريكا در تهران كه جاسوسان در آن لانه كرده بودند به تسخير دانشجويان جوان ايراني و پيرو خط امام(ره) درآمد جيمي كارتر رئيس جمهور وقت ايالات متحده گمان نمي كرد كه دقيقاً يكسال بعد يعني در 4 نوامبر 1980 تحت تاثير اين رويداد در انتخابات رياست جمهوري طعم تلخ شكست را بچشد.
بطوريكه بعدها كارتر در كتاب خاطراتش از 4 نوامبر 1979  به عنوان تاريخي فراموش نكردني ياد كرده و مي نويسد: «... در روزهاي نخست تصور مي كردم گروگان ها به زودي آزاد خواهند شد اما پس از آنكه بازرگان نخست وزير وقت دولت موقت در كوشش هاي اوليه خود براي آزادي با شكست مواجه شد نگراني ها افزايش يافت...».
اما آنچه در 13 آبان 1358 رقم خورد تنها به شكست جيمي كارتر منتهي نشد و فراتر از ساقط شدن دولت كارتر در آمريكا و دولت بازرگان بود. تسخير لانه جاسوسي سرمنشأ رويدادها و وقايعي شد كه درهم شكسته شدن ابهت و هيمنه پوشالين آمريكا را در پي داشت. اينجاست كه مي توان به رمز و راز نامگذاري اين روز از سوي امام راحل عظيم الشأن به «انقلاب دوم» پي برد.
اگر با پيروزي انقلاب اسلامي نظام سلطه و استكبار به چالش كشيده شد و طنين «نه شرقي، نه غربي» براي اولين بار بر محيط جامعه بين الملل استوار گشت تنها پس از چند ماه اين بار نماد سلطه و استكبار و افزون خواهي ضرب شست محكمي را از نظام نوپاي جمهوري اسلامي دريافت كرد. از 31 سال پيش كه در چنين روزي خبر تسخير سفارت آمريكا بر صدر اخبار جهان نشست تا به امروز كه كماكان منازعه نفس گير ايدئولوژيك و سياسي ميان ايران و آمريكا جريان دارد در ابعاد و زواياي مختلف از اين رويداد تاريخي، تحليل هاي فراواني توسط تحليلگران داخلي و خارجي مطرح شده است اما آنچه در اين نوشته موضوع اصلي بحث را تشكيل مي دهد اشاره اي به عبرت نيندوختن آمريكايي ها نسبت به گذشته و در مواجهه با ايران اسلامي است.
سفارت آمريكا در تهران در شرايطي به تسخير دانشجويان پيرو خط امام(ره) درآمد كه آمريكايي ها در نظام دوقطبي آن روزگار به عنوان يكي از دو ابرقدرت جولان مي دادند و دولت و حكومتي در اقصي نقاط عالم ياراي رودررويي و يا دست كم ايستادگي در برابر افزون طلبي ها و زيادت خواهي هاي ايالات متحده را نداشت.
از همين روي، تسخير لانه جاسوسي اولين گوشمالي آمريكايي ها از سوي نظام جمهوري اسلامي ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بود كه بنابر اوضاع و احوال زمانه انتظار مي رفت واكنش به اصطلاح سهمگين و شديدي را از جانب دولت آمريكا در پي داشته باشد ولي داستان تسخير سفارت تا 444 روز به طول انجاميد و در همين ايام بود كه علي رغم تهديدهاي رنگارنگ كاخ سفيد و شاخ و شانه كشيدن هاي فراوان آنها، امام خميني(ره) آن جمله تاريخي و ماندني را فرمودند كه «آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند» كه همه ديدند چنين است.
البته به تعبير ديگر مي توان گفت، آمريكايي ها در كارزار مواجهه با جمهوري اسلامي طي سه دهه گذشته يك غلطي كرده اند و آن محاسبات غلط در برآورد توانمندي اصلي و اقتدار واقعي ايران اسلامي است. اين محاسبات و برآوردهاي غلط از همان روز تسخير لانه جاسوسي تا اكنون تداوم داشته است.
آمريكايي ها با محاسبه اي كه خود آن را جامع و بي عيب و نقص مي پنداشتند براي آزادي گروگان ها دست به كار شدند اما آنچه را كه در محاسبه نديدند و به حساب نياوردند شن هاي صحراي طبس بود كه كماندوهاي آمريكايي موسوم به نيروهاي دلتا را زمين گير كرد. آيا در عمليات پنجه عقاب آمريكايي ها قدرت فائقه و مطلقه الهي و معنوي محاسبه شده بود؟
مگر در قاموس آمريكايي ها «ان تنصروالله ينصركم و يثبت اقدامكم» آمده است؟
اگر فهميده بودند كه چند ماه بعد جنگ و نبرد نظامي به راه نمي انداختند. آمريكايي ها گزينه نظامي را با اجير كردن صدام عليه ايران برگزيدند اما واقعيت آن است كه ايران به عنوان مثال - و تنها مثال- «پاناما» نيست كه نيروهاي ايالات متحده به آن كشور حمله كنند و «مانوئل نوريگا» رئيس جمهور پاناما را دستگير و به زنداني در آمريكا منتقل نمايند. همچنانكه امروز ايران اسلامي، افغانستان، فلسطين و يا عراق نيست. آمريكايي ها با قانون داماتو و سپس موج تحريم ها بر ضد ايران اسلامي از اهرم اقتصادي نيز در 30 سال گذشته بهره جستند اما طرفي نبستند و اكنون داستان بلند تحريم ها به فصلي رسيده است كه حتي رسانه ها و تحليلگران غربي بر ناكارآمدي و بي خاصيتي آن تأكيد دارند. اين تحليل- بخوانيد اعتراف- فقط در دو، سه نشريه تخصصي آمريكا مثل «فوربس» مشاهده نمي شود بلكه از نيويورك تايمز، واشنگتن تايمز، وال استريت ژورنال گرفته تا روزنامه هاي صهيونيستي جروزالم پست، يديعوت آحارونوت و... ناگزير اصل قصه را بازگو نموده و مي نمايند.
آمريكايي ها پس از امتحان كردن گزينه ها و تاكتيك هاي مختلف و به تعبيري آزمون و خطاهاي بسيار درباره مواجهه با ايران اسلامي، سالهاست بر گزينه تهاجم فرهنگي و به عبارت دقيق تر، ترفند و دسيسه «جنگ نرم» با هدف واهي براندازي خاموش نظام دست يازيدند.
علي رغم هجمه و تهاجم آمريكايي ها در جنگ نرم عليه نظام جمهوري اسلامي كماكان آنچه كه آنها از آن هراس دارند قدرت و توان فزاينده ايران در معادلات منطقه اي و فرامنطقه اي است.
در سال هاي گذشته اين هراس آمريكايي ها نيز شدت يافته است به گونه اي كه كاندوليزا رايس وزير خارجه دولت بوش دو سال پيش صريحاً و بي پرده بيان مي دارد «نفوذ ايران از پرونده اتمي خطرناك تر است» اين تصريح «رايس» البته اين تلويح را در پي دارد كه اساساً موضوع برنامه هسته اي ايران و نظاير آن(همچون حقوق بشر) تنها يك بهانه است و آنچه كاخ سفيد را به جنب و جوش واداشته قدرت و نفوذ ايران در معادلات منطقه اي و فرامنطقه اي است .
طرفه آن كه همين چندي پيش، روزنامه آمريكايي هافينگتون پست در مقاله اي به قلم مشترك فلينت و هيلاري من لوورت نفوذ و توانمندي ايران را به عنوان «قدرت نرم» توصيف كرده و مي نويسد: «يكي از نشانه هاي برتري ايران بر آمريكا در عرصه قدرت نرم در خاورميانه آن است كه ايران همواره متحدان پيروز و قدرتمندي دارد كه همگي قادرند با حمايت مردمي در انتخابات مختلف پيروز شوند.»
در همين راستا، حتي بنيامين نتانياهو نخست وزير افراطي رژيم صهيونيستي كه گنده گويي و لاف زني در آرشيو اظهارات و ادعاهاي او به فراواني ديده مي شود عاجزانه اقرار مي كند: «امروز نفوذ حكومت ايران را از غزه تا لبنان، از افغانستان تا آمريكاي جنوبي و آفريقا مي بينم.»
اكنون سؤال اين است كه چرا علي رغم آن كه آمريكايي ها فهميده اند ايران اسلامي به مانند كشورهايي نيست كه آنها هر موقع اراده كردند آنجا را تصرف نمايند يا بر آن سيطره بيابند، باز هم به ترفندهاي نخ نما شده و تاكتيك هاي تكراري خود اصرار و پافشاري مي كنند؟
به قول «نوام چامسكي» زبان شناس برجسته و سياستمدار خبره و مشهور «آمريكا نمي تواند، خواسته هاي خود را به ايران تحميل كند»، خب؛ با اين وضعيت علت خطاي تحليل آمريكايي ها در رويارويي با ايران اسلامي ناشي از چيست؟
پاسخ ساده است و آن اين كه آمريكايي ها عقبه توانمندي ايران را كه ماهيت و هويت ديني است درنيافته اند و درك نكرده اند كه اگر امروز ايران اسلامي طلايه دار نهضت بيداري اسلامي در منطقه است ناشي از نيروي فزاينده معنوي «اسلام» است.
به تعبير حكيمانه رهبر انقلاب اسلامي، هنر بزرگ امام راحل(ره) اين بود كه دين را به صحنه آورد.
آيا فهم اين هنر سترگ و بزرگ در مخيله كوچك ميليتاريست ها و ماترياليست ها كه تنها در پي جنگ افروزي و زياده خواهي هستند مي گنجد؟ درس 13 آبان و تسخير لانه جاسوسي آمريكا اين بود كه در عصر حاكميت دين و زمانه اي كه رشد اسلام خواهي شتاب گرفته است جايي براي قلدرمآبي و چپاولگري سلطه خواهان و مستكبران زورگو و زياده خواه نيست و همچنان كه حضرت امام(ره) آمريكا را ام الفساد قرن دانستند اين نويد را هم دادند كه اين قرن، قرن غلبه مستضعفين بر مستكبرين است.
آمريكايي ها بايد بدانند كه توانمندي اصلي نظام جمهوري اسلامي علاوه بر قدرت نظامي، سياسي، ديپلماسي و اقتصادي، ماهيت ديني و ايدئولوژيك است و بايد در تحليل و برآوردهايشان از ايران تجديدنظر جدي نمايند چرا كه به قول معروف:
چراغي را كه ايزد برفروزد                                  هر آنكس پف كند ريشش بسوزد