تاريخ نگاري و انقلاب اسلامي
آدمي در «حال» ميزيد و چشم به «آينده» دارد. تاريخ به «گذشته» مينگرد. امّا انسان و جوامع انساني را از تاريخگريزي نيست چرا كه شناخت هويت و آگاهي از موقعيت و شرايطي كه در آن زندگي ميكنيم و ساختن آينده، بدانسان كه از خطاها و اشتباهات گذشته پرهيز شود، بدون شناخت درست گذشته ناممكن است. هم از اين روي، از ديرباز و در تمامي تمدنهاي بشري، انسانها و جوامع گوناگون براي شناخت و آگاهي بر هويت و درك موقعيت خويش و نيز براي تعيين مسير و راه آينده خود در تاريخ نگريستهاند تا از حكمتي كه در سينه تاريخ و تجربههاي بشري نهفته است، در حد بصيرت خود، بهره گيرند. تاريخ، انباشت تجربهها و آزمونهاي بشري بر عرصة گيتي و راوي تلاش آدمي در قلمرو فرهنگ و زندگي است و براي آنان كه چشم بينا و گوش شنوا و خرد و آگاهي و توانايي نقد و نقادي دارند، معلمي حكمتآموز است. حكمتآموزي تاريخ و روايت گذشتگان چندان است كه در كتب آسماني براي آموزش و تذكر و تربيت و تنبه صاحبان بصيرت از مثالها و شواهد تاريخي بهره گرفته شده است. در قرآن مجيد اشارات بسياري به تاريخ گذشته اقوام وجود دارد و بر ويژگي حكمتآموزي تاريخ تأكيد شده است «و پيش از شما سنتها و راه و رسمهايي بوده است. پس در زمين گردش كنيد و ببينيد كه پايان كار تكذيبكنندگان چگونه بوده است». (آلعمران، 137)
ابوالفضل بيهقي، مؤلف تاريخ بيهقي در همين معنا مينويسد« تاريخ خزائن اسرار امور است ... و هر كه از علائم تاريخ اعراض كند دست زمانه بر وي دراز شود. هر كه در تاريخ تأمل كند در هر واقعه كه او را پيش آيد نتيجة عقل جمله عقلاي عالم به وي رسيده باشد». مؤلف مفتاحالسعاده و مصباحالسياده هدف تاريخ را «آشنايي بر حالات گذشتگان» ميداند و مينويسد «عبرت گرفتن از اين حالات و پند پذيرفتن از آنها و دستيابي به ملكه تجربهاي كه انسان را بر دگرگونيهاي زمان آگاه كند و از زيانهائي كه گذشتگان بدان مبتلا گشتهاند بركنار دارد بر سودهايي كه بر گذشتگان حاصل شده است به سوي انسان طيبه كند.»
حافظة هر فرد بخش مهمي از هويت او و حاوي تجربهها و دانستههاي اوست و از اينرو حافظة هر كس بر خرد و آگاهي و بينش او و از اين رهگذر بر زندگي و آيندة او نقشي پررنگ برجاي ميگذارد. تاريخ، حافظة جمعي جوامع بشري است و هر جامعه با خودآگاهي و وقوف بر تاريخ خود ـ كه حافظة جمعي و مشترك اوست ـ هويت خويش باز ميشناسد و بر ابعاد و ويژگيهاي آن آگاهي مييابد. جوامع بشري در پرتو بصيرت تاريخي كه راه بر تكرار خطاها و اشتباهات ميبندد، توانها و قابليتهاي خويش را باز ميشناسد و اين روند به ويژه براي نسل جوان اهميتي مضاعف دارد. گذر زمان و زمانه، گذر نسلها و تجربهها است و با هر گردشي در تاريخ، نسل جوانتري پديد ميآيد كه در تجربههاي نسلهاي پيش از خود حضور ندارد و تنها بانگريستن در تاريخ و خودآگاهي تاريخي است كه برگذشتة خود وقوف يافته و هويت خود را درمييابد.
تاريخ، روايتكننده گذشتة مشترك و تجربههاي واحد ملتها است و آگاهي بر گذشتة مشترك، زمينهساز وحدت ملي و فرهنگي است و از اينرو ست كه گذشتة مشترك و آگاهي بر تاريخ مشترك را يكي از مؤلفههاي اصلي هويت و وحدت ملتها و جوامع ميدانند. حذف تاريخ از آگاهي جمعي و فرهنگ ملي بدان ميماند كه حافظة فردي انساني را از ميان برداريم كه در هر دو مورد كار به انحلال هويت و شخصيت ميانجامد. تحريف تاريخ يك ملت يا جامعه نيز آسيبپذيري آن ملت و جامعه را به دنبال دارد و چه بسا كه بياعتنايي به تاريخ يا تحريف آن نتايج دردباري را بر ملتها تحميل كرده است.
نگريستن در تاريخ، نگريستن در خويشتن جمعي است و آدمي از آغاز شكلگيري تمدن بشري ناگزير از نگريستن در خويشتن و حافظة جمعي خود بوده است. بر اين زمينه، تاريخنويسي به شيوههاي گوناگون و در قالبها و سطوح مختلف از اساطير و قصه و روايت و خاطرة فردي تا متنهاي عمومي و تخصصي و آكادميك، در تمدن بشري پيشينهاي ديرينه دارد. امّا پيشينة «تاريخ» همچون علمي روشمند و استوار بر متدولوژي تعريف شدة تحقيق و بررسي، همچون علمي كه فراتر از روايتها و خاطرات و اسناد و مدارك، دادهها را گرد آورده، طبقهبندي كرده، در بوته نقد و بررسي علمي و روشمند، سنجيده و بر مبناي روش علمي، تصويري، منقّح و پيراسته و نزديك به اصل و تحليلي جامع و درست به دست دهد بيش از يك قرن و نيم نيست. سابقة «فلسفه تاريخ» را در آثار فلاسفه يونان باستان، رشد و ارتقاء آن را در آثار مورخان و فلاسفه اسلامي، شكلگيري آن را در دورة رنسانس و اوجگيري آن را در آثار فلاسفة خردگراي اروپا در قرون 17 و 18 ميتوان ديد امّا تاريخ، همچون علم روشمند و عيني و مشخص در قرن نوزدهم به قلمرو علوم انساني پيوست و از اين دوران بود كه تاريخنويسي علمي رو به تكامل نهاد.
تاريخنويسي براي رسيدن به علم تاريخ موانع بسياري را در راه داشته است كه از مهمترين آنها ميتوان به تأثيرگذاري ذهنيت راوي در روايت و ذهنيت و ديدگاه مورخ در اثر او اشاره كرد. آدميان از ديرباز تاريخ نوشتهاند و ادعاي آن را داشتهاند كه تصويري عيني و واقعي و بيطرفانه از رويدادها و واقعيتها به دست ميدهند. امّا جامعهشناسي تاريخي، كه خود محصول تكامل مرحلهاي از تاريخنويسي است، در اين ادعا به ترديد نگريست و نقد و بررسيها نشان داد كه هر كس از ديدگاه خاص خود و از منظر خويش به جهان و به رويدادها و تاريخ مينگرد و جهان و تاريخ را چنان كه با منظر ذهني او ميخواند، در مييابد و تحليل و تفسير ميكند و ارائه ميدهد. شناخت آدمي به ويژه در قلمرو علوم انساني، حاصل و برآيند ذهن و عين است و به ذهنيت فاعل شناسايي كه آدمي است، مشروط است. ذهنيت،منظر و ديدگاه آدمي كه ديدگاه راوي تاريخ است، همواره محدود، مشروط و نسبي است. آدمي از ديدگاه خود و متناسب با شرايط و موقعيت اجتماعي و فرهنگي و روانشناختي و متناسب با منافع و علائق فردي و جمعي خود و در حد دانش خود به تاريخ مينگرد و از منظر حال خود،گذشته را در مييابد و از اينروست كه تحريف تاريخ، گرچه گاه آگاهانه و عامدانه و در پي مقاصد خاص است، امّا اغلب ريشه در تأثيرگذاري منظر و ديدگاه نگرنده، راوي و مورخ دارد. در اين ميان خاطرات شخصيتهايي كه در حوادث تاريخي يك دوران نقش داشتهاند، گرچه براي مورخان و علاقمندان به تاريخ، اسنادي با ارزش بشمار ميروند امّا بيش از ديگر اسناد و دادهها و مدارك تاريخي از ديدگاه و منظر و ذهنيت و موقعيت و منافع و علائق فردي و اجتماعي راويان تأثير ميپذيرند و نقش ذهن و روانشناسي و ساختار شخصيتي راوي در آن چه روايت ميكند، بسيار پررنگ است. در چنين متوني راويان عامدانه يا ناآگاه تنها بخشها و ابعادي از رخدادها و واقعيتها را، بدانسان كه خود دريافتهاند و يا بدانسان كه به سود خود ميپندارند بيان ميكنند، چشم بر رويدادهايي ميبندند و واقعيتهايي را كتمان ميكنند. هم از اينروست كه در اينگونه متنها، علاوه بر تاريخ، منظر و ديدگاه راويان را نيز ميتوان ديد و به همين دليل بدون شناخت و نقد منظر و ديدگاه و نقش و موقعيت راويان نميتوان دربارة روايت آنان داوري درست و جامعي به دست داد.
اما به رغم موانعي كه در راه رشد و تعالي تاريخنويسي وجود داشته است، همانگونه كه اشاره شد تاريخنويسي در تمامي تمدنهاي بشري از دلمشغوليهاي اصلي آدميان بوده است و در تمدن اسلامي نيز پيشينهاي پربار و ديرينه دارد تا آنجا كه برخي برآنند كه در تمدن اسلامي «ظهور علم تاريخ با ظهور اسلام ملازمت تام داشته» است و « اشاره به ماهيت و هدف و شيوة علم تاريخ در اسلام مسبوق به همان آغاز ظهور اسلام است و آن را ميتوانيم در قرآن كريم و در ميان احاديث پيامبر بيابيم».
تاريخنويسي در تمدن اسلامي همپاي گسترش دين اسلام از شبه جزيرة عربستان به ديگر نقاط دنيا رشد و ارتقاء يافت. از «عبيداللهبن ابيراقع» كاتب امام علي (ع) و عوانةبن حكم (متوفا به سال 147 هجري)كه اثري به نام«كتابالتاريخ» را تأليف كرد و محمدبن اسحاق (متوفا به سال 151 هجري)، تا آثاري كه در سدة 14 هجري تأليف شد، مورخان مسلمان بر بستر تمدن اسلامي آثار پرباري در تاريخنويسي پديد آوردهاند كه از متون ارزشمند تمدن بشري بشمار ميروند. مسلمانان در رشتهها و شعب مختلف تاريخنويسي از مغازي و سيره و رجال و مقاتل و تراجم و طبقات و فتوح و خراج و انساب گرفته تا تاريخ بلاد و شهرها و جنگها و حرفهها و تاريخ فرقهها و اديان و مذاهب و نيز در نگارش تاريخ عمومي و سياسي صدها اثر باارزش به زبانهاي فارسي و عربي تأليف كردهاند كه برخي از آنها به عنوان گنجينههاي علوم انساني و فلسفه در جهان شناخته شدهاند. تنوع و كثرت و كيفيت متعالي متون تاريخي مسلمانان نشانة اهميت و توجهي است كه در تمدن اسلامي براي تاريخ و تاريخ نگاري قائل بودهاند. آثار مسلمانان و بهويژه ايرانيان در زمينة تاريخ عمومي و تخصصي و فلسفة تاريخ در پيشرفت علوم انساني در تمدن بشري نقش و تأثير مهمي داشته و تاريخنويسي و تحقيق در ملل و نحل و فرق و مذاهب در تمدن اسلامي و ايران بعد از اسلام از شعبههاي مهم دانش بشري به شمار ميرفته است.
در بستر تمدن اسلامي آثار برجستهاي چون تاريخ يعقوبي (احمدبن ابييعقوب ـ قرن سوم ﻫ) ـ تاريخ طبري ـ تاريخ الامم و الرسل (محمدبن جريربن كثير طبري، 224 ـ 310 ﻫ) ـ مروج الذهب، (عليبن الحسين مسعودي، 287 ـ 345 ﻫ) ـ مقدمه ابنخلدون، الملل و النحل (عبدالكريم شهرستاني ـ 548 ﻫ) ـ الكامل فيالتاريخ (ابن اثير، 630 ﻫ) ـغرر اخبار ملوك (ثعلبي، 429 ﻫ) ـ تاريخ بلعمي (ابوعلي بلعمي، 366 ﻫ) تاريخ بيهقي (ابوالفضل بيهقي، 470 ﻫ) ـ تاريخ جهانگشا (عطا ملكجويني، 681 ﻫ) ـ روضة الصفا (ميرخواند، 903 ﻫ) ـ جامعالتواريخ (رشيدالدين فضلالله، 718 ﻫ) ـجهانگشاي نادري (مهديخان استرآبادي) ـ زبدةالتواريخ (حافظ ابرو، 834 ﻫ) ـ ناسخالتواريخ (محمدتقي سپهر) ـ عالمآراي عباسي (اسكندر بيكمنشي، 1043) ـ عالمآراي اميني (فضلالله روزبهان، 927 ﻫ) و صدها اثر برجستة ديگر در رشتههاي گوناگون تاريخ تأليف شد. تنوع و كثرت آثار مورخان مسلمان و به ويژه آثار مسلمانان ايراني، به زبان فارسي و به نظم و نثر، دامنهاي چنان گسترده دارد كه حتي تدوين فهرست و محتواي اين آثار ميتواند موضوع رسالههاي تحقيقي باشد. در تمدن اسلامي ايران، تاريخنويسي به شرح و توصيف و گزارش و تحليل تاريخ گذشته محدود نشده و كتب تاريخي اغلب علاوه بر تاريخ، حاوي حكمت و فلسفه و جامعهشناسي و آموزشهاي ديني واخلاقي بودهاند. بسياري از مورخان ايراني از زمان نگارش «تاريخ سيستان» در عصر ساماني و «تاريخ بيهقي» در عصر غزنوي به بعد همراه با نقل و روايت تاريخ، اعتقادات و باورهاي ديني و اخلاقي و فلسفي و خرد و حكمت اسلامي را در آثار پربار خود آوردهاند و از اين زاويه است كه برخي متون تاريخي مسلمانان و به ويژه ايرانيان ارزشي چند جانبه دارد و حتي برخي از آنها در نظم و نثر فارسي از نظر ادبي آثاري برجستهاند و به عنوان مثال اثري چون تاريخ بيهقي از زمان نگارش خود در قرن پنجم هجري تاكنون بر قلّه ادبيات منثور فارسي ميدرخشد.
اما به رغم اين در بسياري از آثار و به ويژه در آثاري كه مورخان درباري به دستور پادشاهان يا قدرتمندان محلي تأليف كردهاند، نقش مردمان و نهضتهاي مردمي در تاريخ يا ناديده گرفته شده و يا تحريف شده است. اينگونه مورخان در آثار خود هويت و سنتهاي مردمي و مذهبي مردم را ناديده گرفته و بر زندگي مردمان چشم بستهاند. سعدي گفته بود: «اين كه در شهنامهها آوردهاند ـ رستم رويينتن و اسفنديار ـ تا بدانند اين خداوندان ملك ـ كز بسي خلق است دنيا يادگار» امّا مورخاني كه به دستور «خداوندان ملك» تاريخ مينوشتند و از منظر حاكمان به تاريخ مينگريستند از خلق غفلت داشتند و هر جا كه به ناچار از مردم و حركتهاي مردمي مينوشتند تصويري گژديسه و تحريف شده به دست ميدادند. تاريخ را شرح فتوحات شاهان ميدانستند و تذكره اربابان قدرت و نه بستر حركت مردمان و از اين روي بود كه در اينگونه آثار نشاني از مردم و هويت ملي و مذهبي آنان ديده نميشود.
در عصر مشروطه در جهاننگري ايرانيان به دلايل گوناگون تحولاتي رخ داد و هم در اين زمان بود كه اولين تأثيرات خردگرايي، ليبراليسم و ناسيوناليسم از فرهنگ اروپاي غربي به ايران راه يافت و اين نگرش تأثير خود را بر تاريخنويسي ايران نيز برجاي گذاشت. آشنايي با فرهنگ غربي توجه تاريخنويسان ما را به مطالعة زندگي مردمان برانگيخت و آنان را با شيوههاي علمي و عيني تحقيق و بررسي در تاريخ آشنا كرد، اما تقليد از الگوها و قالبها انديشة غربي را نيز رواج داد و قوالبي را پديد آورد كه مورخان ما را از ديدن بسياري از واقعيتهاي جامعة ما بازداشت. برخي از غربيان به تاريخ معاصر ايران پرداختند و دراين زمينه آثاري نوشتند. اينان به دو گروه مأموران مستقيم استعمار و محققان مستقل تقسيم ميشوند، امّا هر دو گروه قالبها ليبراليسم غربي را بر تاريخ ايران تحميل كردند و از آن منظر به تحليل و بررسي و داوري برخاستند. از ايرانياني كه به نگارش تاريخ معاصر در اين دوره پرداختند گروهي از اعضاء فراماسونري بودند و گروهي مستقل و داراي گرايشات مليگرايانه. فراماسونرها ايران را در وابستگي به قدرتهاي سلطهگر غربي ميخواستند و هواخواه تقليد مطلق از الگوهاي غربي بودند. مورخان مستقل گرچه آرزوي استقلال كشور را در سر داشتند امّا از نظر فكري و فرهنگي از ليبراليسم و خردگرايي غربي متأثر بوده و در همان قالبها و از همان منظر به جامعه خودي و تاريخ ما مينگريستند. اينان را ميتوان اسلاف مليوني دانست كه در دهههاي بعدي در صحنة سياسي ايران فعال شدند. چند اثر مهم تاريخي اين دوره از آن جمله تاريخ مشروطه و تاريخ 18 ساله آذربايجان، تاريخ بيداري ايرانيان، تاريح احزاب سياسي، زندگي احمدشاه و تاريخ مشروطه و تاريخ 25 ساله ايران حسين مكّي را اين گروه نوشتند. در آثار اينان نيز نقش مردم و هويت مذهبي آنان اغلب ناديده گرفته ميشد.
با كودتاي 1299رضاخان و استقرار ديكتاتوري او از 1304 به بعد دستاوردهاي انقلاب مشروطه در عرصه آزاديهاي مدني و اجتماعي و سياسي بر باد رفت. ديكتاتوري رضاخاني با تكيه بر انگلستان و در اواخر آلمان ميكوشيد تا با اعمال سركوب فيزيكي و خشونت و زور جامعة ايراني را به تقليد از جوامع غربي وادار كند. ديكتاتوري رضاخاني كه در قالب سلطاني مستبد جلوه ميكرد، توجيه ايدئولوژيك و فرهنگي خود را در وطنپرستي و ناسيوناليسم افراطي و شوونيسم ميجست و براي مشروعيت بخشيدن به نظام ستمشاهي و ديكتاتوري و برانگيختن احساسات شوونيستي، ايران قبل از اسلام و نظام شاهنشاهي را تبليغ كرده و به عنوان الگوي مطلوب و متناسب با جامعة ايراني معرفي ميكرد. بر بستر اين تفكر بودكه موجي تازه در تاريخنويسي ايراني پديد آمد كه به تاريخ ايران قبل از اسلام ميپرداخت و آن را چون «عصر طلايي» و دوران عزت و اقتدار و پيشرفت ايرانيان در پرتو نظام شاهنشاهي معرفي ميكرد. توجه به تاريخ ايران قبل از اسلام در اين دوره زمينهاي براي ترجمه و تأليف كتابهايي دربارة ايران قبل از اسلام فراهم كرد كه از آن ميان ميتوان به كتاب مشيرالدوله پيرنيا، آثار ابراهيم پورداود، ذبيحالله سپهري، دكتر محمد معيني، دكتر زرينكوب، رضا زادهشفق، پيرنيا و ... اشاره كرد.
جنگ جهاني دوم و ورود قواي متفقين به ايران در شهريور 1320 به ديكتاتوري رضاخاني پايان داد و از شهريور 20 تا كودتاي 28 مرداد 1332 فرصتي پديد آمد كه احزاب و سازمانهاي سياسي در عرصه جامعه ايراني فعال شوند. نهضت ملي براي ملي كردن صنعت نفت زمينهساز رشد مليون و تفكر ملي شد و از اين رهگذر دو سازمان مهم سياسي ايران آن روزگار «جبهه ملي و احزاب آن» و «حزب توده» پا گرفتند. جبهه ملّي توسعة ايران را در نظامي ميجست كه با حفظ استقلال كشور و دموكراسي غربي از الگوهاي فكري و فرهنگي اروپايي تبعيت كند و حزب توده انديشهها و برنامههاي خود را از اتحاد شوروي آن زمان ميگرفت. اين دو ديدگاه در تاريخنويسي و نگارش تاريخ نيز تأثير گذاشتند. گرايش اول، مورخان مليگرا را پديد آورد و گرايش دوم به تأليف و انتشار آثاري منجر شد كه قالبها و چارچوبهاي ماركسيسم روسي بر آن حاكم بود. مليگرايان همچنان كه اسلافشان در عصر انقلاب مشروطه از منظر ليبراليسم و خردگرايي و ناسيوناليسم به تاريخ مينگريستند و هويت ديني مردم و نقش مردم را در تاريخ ناديده ميگرفتند و گرايش چپ كه در آن زمان در حزب توده تجلي مييافت، تاريخ را از منظر منافع حزب و شوروي و ماترياليسم تاريخي به روايت استالين، تحليل و بازسازي ميكرد. از ويژگيهاي مهم و برجستة ماركسيسم روسي در آن روزگار را دگماتيسم و تحميل مفاهيم و قالبها از پيش تعيين شده بر واقعيتها ميدانند. در اين شيوه انديشه مفاهيم و قالبها و نتايج از پيش تعيين شده است و كار مورخ تنها آن است كه واقعيتها و دادههاي تاريخي را چنان تحريف كند كه به قالب آن مفاهيم و قالبهاي تنگ و خشك درآيند. الگوبرداري از اين شيوه از سويي و نگارش كتابهايي كه در آنها منافع حزب، تبليغ اهداف حزبي و بزرگ كردن شخصيتهاي حزبي بر بيان واقعيتها مرجح بود، را ميتوان از سوي ديگر مهمترين مشخصه آثاري دانست كه حزب توده درباره تاريخ معاصر ايران، تدوين و منتشر كرده است.
كودتاي 28 مرداد 1332 به آزاديهاي اجتماعي و سياسي پايان داد. حكومت شاه از سال 1341 به بعد پايگاههاي قدرت و ديكتاتوري خود را استحكام بخشيد. در داخل كشور جز در يكي دو مورد، هيچ اثر با ارزشي از هيچ زاويهاي در زمينه تاريخ معاصر نوشته نشد. احزاب و سازمانهاي سياسي به بنبست رسيدند و در اين ميان بودكه طليعههاي انقلاب اسلامي شكل گرفت. در اين دوره بود كه در زمينة تاريخنويسي انديشههاي تازهاي مطرح شد. جلال آلاحمد در كتاب غربزدگي كوشيد تا نگاهي تازه را در تاريخنويسي مطرح كند. هرچند كه كتاب او مسايل ديگري را دنبال ميكرد. تحقيقاتي نيز دربارة نهضت مشروطه مانند ايدئولوژي مشروطيت از فريدون آدميّت به چاپ رسيد كه دنباله همان تفكرات ليبراليستي بود.
از چند اثر كه بگذريم يكي از ويژگيهاي تاريخنويسي ايران از مشروطه تا انقلاب اسلامي را ميتوان در اين ديدگاه ديد كه مورخان ملي و درباري و چپي نقش مذهب و هويت مذهبي فرهنگ ايراني را ناديده ميگرفتند و از اينرو نميتوانستند حركتهاي مردم ما را در تاريخ بررسي كنند و چنين بود كه بخش مهمي از گرايشهاي عامل در تاريخ ايران از نظر اين مورخان پنهان ميماند و قالبهاي ماركسيستي يا غربي آنان قادر به درك نقش مذهب و هويت ديني فرهنگ ما نبود.
از پيروزي انقلاب اسلامي تا امروز توجه و اقبال ايرانيان و به ويژه جوانان به مطالعه و شناخت و بررسي تاريخ معاصر به نحو چشمگيري رو به افزايش و گسترش داشته است تا حدي كه ميتوان گفت توجه به تاريخ و تاريخنويسي و به ويژه اقبال به مطالعه و شناخت تاريخ معاصر در ايران هرگز تا اين حد نبوده است. كساني كه در حوادث تاريخ معاصر نقش داشتهاند، به نگارش و انتشار خاطرات خويش در داخل و خارج از كشور همت گماشتند. آثار بسياري از مورخان، گزارشگران و خاطرهنويسان غربي دربارة تاريخ معاصر ترجمه و چاپ شده است. از ايرانيان و خارجيان بسياري به تأليف آثاري در زمينه تاريخ معاصر ايران به صورت عمومي يا تخصصي برخاستهاند و آثارشان را در دسترس مشتاقان گذاشتهاند. متون تاريخ معاصر با اقبال و استقبال وسيع و گستردة كتابخوانان روبهرو شده است. تيراژ بالا و تنوع چشمگير عناوين و منظر و ديدگاهها، كثرت ديدگاهها و بحثهائي كه دربارة كتابهاي تاريخي در ميان مردم و در مطبوعات مطرح ميشود جملگي نشانههايي هستند از اقبال و توجه مردم و كتابخوانان و به ويژه نسل جوان به شناخت تاريخ معاصر كه گستره و دامنه و كميت و كيفيت آن در ايران بيسابقه است.
اقبال گسترده به شناخت و مطالعه تاريخ معاصر در دوران انقلاب اسلامي و تا امروز را زمينههاي گوناگوني است كه از آن جمله ميتوان به دلايل زير اشاره كرد:
با پيروزي انقلاب اسلامي و شكلگيري جمهوري اسلامي، دوراني تازه در تاريخ معاصر ايران آغاز شد و دوراني كه از انقلاب مشروطه آغاز شده بود در بهمن ماه 1357 به پايان خود رسيد. نظام ستمشاهي و سلسلة پهلوي براي هميشه فروريخت و نظامي پديد آمد كه بر بسياري از ارزشهاي نظام پيشين خط بطلان كشيد و ارزشهاي جديدي را جايگزين آن كرد. انقلاب اسلامي، جامعة ايراني را در ابعاد گوناگون سياسي، اقتصادي و فرهنگي دگرگون كرد و در اين نقطة عطف بزرگ، دوراني تازه در سرنوشت ملي و ديني جامعة ما آغاز شد.
همواره گفتهاند كه تاريخ واقعي يك دوران را نميتوان در همان دوران نوشت و آن كس كه به كنكاش تاريخ دورهاي در همان دوران برميخيزد با موانعي عبورناپذير مواجه است. چنين كسي اسناد و مدارك لازم را در اختيار نخواهد داشت، بسياري از حقايق ناگفته و در پرده است و بسياري از حقايق را به دلايل و مصلحتهاي گوناگون نمي توان گفت. حكومتها در جهت حفظ اقتدار خود بسياري از مدارك را از دسترس مورخ دور نگه ميدارند و از او ميخواهند كه تاريخ را چنان روايت كند كه آنان ميپسندند. شاهدان، راويان و مورخان هر دوره، خود در حوادث جاري و روزمره درگيرند و بناگزير از موضعگيريها و درگيريهاي خويش تأثير ميپذيرند و... امّا هنگامي كه دوراني به پايان ميرسد فرصتي فراهم ميآيد كه راويان و مورخان از موضعگيريها و منافع و درگيريها رها شوند و به تاريخ فراتر از شرايط روز چون گذشتة سپري شده و نه چون حال نظر كنند، اسناد و مدارك بسياري در دسترس مورخان قرار ميگيرد، ناگفتههايي گفته ميشود، فشار حاكمان براي تحريف تاريخ از بين ميرود، شخصيتهايي كه درگير حوادث دوران سپري شده، بودهاند اغلب به پايان راه خود ميرسند و مجال و فرصت مييابند تا فارغ از شرايط و مصلحتانديشيهاي روزمره و گذرا خاطرات خويش را بيان كنند. مورخ نيز از درگيري و موضعگيري روزمره رها ميشود و امكان آن را مييابد كه در دوران گذشته، چون دوراني سپري شده با بيطرفي بيشتري بنگرد و... اين همه فرصتي بود كه با انقلاب اسلامي فراهم شد. اسناد و مدارك بسياري در دسترس محققان قرار گرفت، بسياري از شخصيتهايي كه در حوادث دوران گذشته نقش داشتند، چه آنان كه در ايران ماندند و چه آنان كه به غرب پناه بردند، خاطرات خويش را نوشتند، آثار گوناگوني ترجمه و چاپ شد و جمهوري اسلامي بر پاية ارزشهاي ديني خود كه به طرح آراء و افكار و ديدگاههاي گوناگون معتقد است مجال آن را فراهم آورد كه كتابهاي تاريخ معاصر با ديدگاههاي گوناگون و حتي معارض با انقلاب اسلامي مانند پاسخ به تاريخ، محمدرضا پهلوي، خاطرات سياسي ايرج اسكندري، خاطرات ثريا اسفندياري، تخت طاووس، فريدون هويدا و... درايران چاپ و منتشر شود و اين همه اشتياق شناخت تاريخ معاصر را افزايش داد.
انقلاب اسلامي تحولات عظيمي را در جامعه ما پديد آورد. حضور و مشاركت گسترده مردمان در عرصههاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي و در تعيين سرنوشت ملي از ابعاد مهم اين تحول عظيم بود. مشاركت مردمان زمينة عيني و مهمترين انگيزة ارتقاء آگاهي و شعور اجتماعي است و شناخت تاريخي و كنكاش در تاريخ معاصر را ميتوان از نتايج حضور وسيع و گسترده مردم در صحنههاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي تلقي كرد كه به نوبة خود يكي از دلايل اقبال وسيع به مطالعه تاريخ معاصر در ميان كتابخوانان ايراني است.
با انقلاب اسلامي توجه جهانيان به ايران و جمهوري اسلامي افزايش يافت. جمهوري اسلامي مدعي ارائة فرهنگي است كه گرچه در دين اسلام ريشه دارد امّا براي جهانيان تازه و ناشناخته است و در عصر ما كه مقابله فرهنگهايي بزرگ يكي از روندهاي اصلي آن است، عرضة فرهنگي تازه و نو توجه افكار عمومي و جهانيان را برميانگيزد. از سوي ديگر با انقلاب اسلامي ميهن ما از كشوري وابسته به آمريكا و غرب به كشوري مستقل و مقتدر تبديل شد كه سياستهاي آن بر جهان امروز تأثيري كارساز دارد. در رژيم ستمشاهي كشور ما به رغم موقعيت مهم استراتژيك و اقتصادي خود در سياست جهاني توجهي را برنميانگيخت، چرا كه مواضع آن در سياست جهاني تابعي از سياستهاي آمريكا بود، امّا پس از انقلاب اسلامي آرزوي ديرينة ايرانيان تحقق يافت و ايران به كشوري مستقل تبديل شد كه با بزرگترين قدرت سلطهگر جهان يعني آمريكا به مبارزه برخاست و در سياست جهاني به كشوري مطرح بدل شد.
از طليعه پيروزي انقلاب تاكنون، كشور ما حوادث بزرگي چون جنگ تحميلي را از سر گذرانده است. طرح فرهنگي نو، موضعگيريهاي مستقل و زيستن در حوادث و بحرانها كشور ما را به كشوري خبرساز در دنيا بدل كرد و توجه جهانيان را به ايران برانگيخت. شناختن ايران به عنوان يك ضرورت در جهان مطرح شد و از آنجا كه هيچ جامعهاي را بدون شناختن تاريخ آن نميتوان شناخت اين امر سبب شد كه محققان بسياري در جهان به مطالعه تاريخ معاصر و فرهنگ اسلامي ايران همت گماشتند و كتب تاريخي در مورد ايران با اقبال جهانيان روبهرو شد. در ايران نيز بسياري از نوشتههاي محققان و گزارشگران غربي حتي آنها كه با انقلاب اسلامي در تضاد بودند، ترجمه و چاپ شد.
سپري شدن يك دوره و آغاز دوراني نو، مشاركت مردم ايران در صحنههاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و در تعيين سرنوشت ملي، توجه روزافزون جهانيان به شناخت فرهنگ و تاريخ ايران، سعة صدر جمهوري اسلامي در چاپ و ترجمه آثاري كه با ديدگاههاي گوناگون به تاريخ معاصر ايران ميپردازند را ميتوان از دلايل و عوامل مهم گسترش روزافزون توجه و اقبال ايرانيان به مطالعة تاريخ معاصر دانست. نظام جمهوري اسلامي به دليل ارزشهاي اعتقادي خود زمينة برخورد آراء و طرح نظريات گوناگون را فراهم آورد. ديدگاههاي گوناگون از فراماسونها و سلطنتطلبان و مدافعان رژيم ستمشاهي تا چپها و مليون، فرصت و مجال آن را يافتند كه خاطرات خود را منتشر كنند و يا به تأليف و انتشار كتابهاي تاريخي بپردازند. دهها كتاب در اين زمينه ترجمه و چاپ شد و حتي آثار شاه و ديگر افراد خاندان پهلوي امكان انتشار يافت. امّا به رغم اين همه، در تاريخنويسي و به ويژه در نگارش تاريخ معاصر ايران هنوز در آغاز راهيم و تا دستيابي به تاريخنويسي مبتني بر ارزشهاي اسلامي راه درازي در پيش داريم.
بررسي كتابهايي كه در زمينه تاريخ معاصر ايران در 18 سال گذشته منتشر شده است كاري گسترده است و مجالي ديگر ميطلبد. در يك نگاه اجمالي اين آثار را از چند زاويه ميتوان طبقهبندي كرد:
1ـ از نظر ارزشهاي كيفي و ساختاري و محتواييـ از اين زاويه اين آثار را ميتوان به آثاري بيارزش يا كمارزش و پاورقيگونه و آثار باارزش و تحقيقي تقسيمبندي كرد. در گروه اوّل ساختار پاورقيگونه داستاني بر روش علمي غالب است. از متدولوژي علمي و نقد و سنجش و تحليل نشان چنداني نيست، حوادث چون روايتي قصهگونه و بدون معيارهاي تعريف شده بازسازي ميشوند و از اسناد و مدارك و نقد منابع و مأخذ و ديگر ويژگيهاي آثار علمي كمتر ميتوان نشاني ديد. اينگونه آثار در قالب خاطره يا تأليف ارائه ميشوند امّا بيشتر گذران سادة اوقات فراغت را در نظر دارند. از اين دست آثار ميتوان به آثار مسعود بهنود، ابراهيم صفايي، محمود طلوعي، احمد سميعي و.. اشاره كرد.
در گروه دوم يعني آثار تحقيقي يا خاطرات منقّح شده سعي مؤلفان بر آن بوده است كه از روش علمي، معيارهاي تعريف شده نقد و بررسي، سنجش و تحليل مدارك و اسناد و... بهره گرفته شده و در نگارش اثر روشهاي آكادميك را به كار ببرند. از اين دست آثار ميتوان به تاريخ 25 ساله اثر غلامرضا نجاتي اشاره كرد.
2ـ از نظر قالبـ از اين زاويه، اين آثار به دو گروه خاطرات و مصاحبهها و تأليفها تقسيم ميشوند كه ايرانيان يا خارجيان به انتشار آنها همت گماشتهاند. در بخش اوّل يعني خاطرات ايرانيان و خارجياني كه در تاريخ معاصر ايران نقش داشتهاند آثار بسياري تأليف و در داخل يا خارج از ايران به چاپ رسيده است و اين گروه در آثار منتشر شده در زمينة تاريخ معاصر ايران بيشترين سهم را دارد. دربارة خاطرات بايد به چند نكتة اساسي توجه داشت كه مهمترين آن روند تأثيرگذاري ذهنيت و ديدگاهها و منظر راويان بر روايت آنان است. پيش از اين دربارة اين عامل سخن رفت و اشاره شد كه ذهنيت راويان همواره مشروط و محدود و نسبي است و هر راوي از ديدگاه خود و متناسب با موقعيت اجتماعي و فرهنگي و روانشناختي و متناسب با منافع و علائق فردي و جمعي خود به تاريخ مينگرد و خاطرات شخصيتهايي كه در حوادث يك دوران نقش داشتهاند از ديدگاه و منظر و موقعيت و منافع و علائق فردي و اجتماعي راويان به شدت رنگ ميپذيرد. علاوه بر اين، كساني كه خاطرات خودرا مينويسند گاه عامدانه و گاه ناآگاه بخشهايي از تاريخ را آنسان كه دريافتهاند يا آنسان كه به سود خود ميپندارند روايت ميكنند. در اينگونه خاطرات راويان به دلايل گوناگونـ ازجمله علائق سياسي و يا به قصد تبرئه خودـ بسياري از واقعيتها را پوشيده ميدارند و گاه حتي انكار يا تحريف ميكنند. كتمان يا تحريف عامدانه واقعيتها به قصد تبرئه خود را بيشتر ميتوان در خاطرات عاملان و سردمداران رژيم ستمشاهي ديد و كتمان يا تحريف عامدانة واقعيتها به قصد پوشيده نگهداشتن نقش دولتهاي خارجي در حوادث تاريخ معاصر بيشتر در آثار خارجياني ديده ميشود كه عاملان دولت خود بودهاند و در تاريخ معاصر ايران نقش داشتهاند. امّا به هر رو خاطرات ايرانيان و خارجياني كه نقشي در تاريخ معاصر داشتهاند براي مورخان و علاقمندان به تاريخ، اسنادي باارزش به شمار ميروند و اگر با نقد و سنجش در آنها نگريسته شود گوشههايي از گذشته را باز مينمايند.
آثار تأليف شده از گزارشهاي ژورناليستي و گزارشهاي علمي و مستند تا متون آكادميك را دربرميگيرند كه دربارة هر يك بايد نقد و بررسي جداگانهاي انجام داد.
3ـ از نظر ديدگاهـ از اين زاويه خاطرات و تأليفاتي را كه در زمينة تاريخ معاصر ايران نوشته شده است ميتوان به چند گروه تقسيم كرد:
1ـ خاطرات و تأليفات مدافعان يا سردمداران رژيم گذشته.
2ـ خاطرات و تأليفات مليون و ناسيوناليستها و ليبرالها.
3ـ خاطرات و تأليفات چپها به ويژه فعالان و رهبران حزب توده.
4ـ خاطرات و تأليفات طرفداران انقلاب اسلامي.
5ـ خاطرات و تأليفات و گزارشهاي غيرايرانيان كه تنوع بسيار داشته و از زاويههاي گوناگون و ديدگاههاي متنوع نگارش يافتهاند.
در گروه اوّل يعني در طيف مدافعان يا سردمداران رژيم گذشته برخي از كتابها در داخل كشور به چاپ رسيدهاند و برخي را كساني نوشتهاند كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي به كشورهاي ديگر پناه بردهاند. خاطرات اين گروه را بيشتر شخصيتهاي مؤثر و مهم رژيم گذشته نوشتهاند و اغلب كوشيدهاند تا با تحريف تاريخ و كتمان و پوشيده نگه داشتن بسياري از واقعيتها، خود و رژيم ستمشاهي را تبرئه كنند. در اينگونه خاطرات گاه انتقادهايي نسبت به رژيم گذشته ديده ميشود امّا اين انتقادها بيشتر سطحي و متوجه رقباي سياسي راويان است. از اين دست آثار ميتوان به پاسخ به تاريخ ـ به قلم يا روايت شاه سابق، 5 سال در حضور شاه ـ اشرف احمد، خاطرات علي اميني، اعترافات عباس قرهباغي، از كاخ شاه تا زندان اوين ـ احسان نراقي، اشاره كرد. البته در اين ميان چند كتاب از جمله خاطرات ارتشبد حسين فردوست، يادداشتهاي علم، خاطرات سليمان بهبودي و... از ويژگيهايي برخوردارند. در خاطرات فردوست كه پس از انقلاب اسلامي نوشته شده است گوشههايي از وابستگي شاه و ويژگيهاي نظام ستمشاهي با صراحت بيشتري مطرح شده است. يادداشتهاي علم و خاطرات سليمان بهبودي در زمان حكومت شاه نگارش يافتهاند و رنگ و بوي زمانة نگارش خود را دارند. گروهي نيز از همين زاويه در داخل كشور و يا خارج از كشور آثاري تأليف كردهاند كه از آن ميان ميتوان به آثار ابراهيم صفايي، محمود طلوعي، مصطفي الموتي و... اشاره كرد. در اين آثار نيز پوشيده نگه داشتن برخي از واقعيتها به قصد تبرئه رژيم سابق يا چهرهسازي و تبرئه بعضي از شخصيتهاي حكومت سابق به وفور ديده ميشود. در خاطرات و تأليفات اين گروه كوشش بر آن است كه «انقلاب» و آرمانگرايي از هر نوع محكوم شده و وابستگي به غرب به ويژه آمريكا به عنوان راه توسعه و صنعتي شدن كشور توجيه و تبليغ شود. در اين آثار از تسليم در برابر سلطهگران داخلي و خارجي به عنوان واقعگرايي در برابر آرمانگرايي دفاع ميشود و تلاش بر آن است كه شخصيتهاي وابستهاي چون سيدضياء، رضاخان، قوامالسلطنه، زاهدي و... به عنوان سياستمداران واقعبين و ملي و مدافع توسعه و پيشرفت وانمود شوند و در مقابل، كساني چون مدرس و مصدق به عنوان آرمانگرايان ماجراجو و واقعيتگريز معرفي شوند. اينگونه الگوسازيها در واقع برخي از مفاهيم اصلي انقلاب ازجمله استقلال را هدف گرفتهاند.
2ـ خاطرات و تأليفات مليون، ناسيوناليستها و ليبرالها و... برخي از رهبران و فعالان جبهه ملّي در داخل يا خارج از كشور خاطرات خود را منتشر كردهاند مانند شاپور بختيار،كريم سنجابي و ... در اينگونه آثار كه از ديدگاه ليبراليستي نگارش مييابند سعي بر آن است كه نقش جبهه ملّي در مبارزات دوران ستمشاهي از آنچه در واقعيت بوده است پررنگتر شده و نقش روحانيون و عامل مذهبي و مردم كمتر از آنچه در واقعيت بوده است تصوير شود. راويان از ديدگاه خويش تاريخ را روايت ميكنند و گاه واقعيتهايي را در راستاي مقاصد حزبي (دفاع از حزب و جبهه ملّي) و يا در راستاي منافع و علائق شخصي تحريف ميكنند. دشمني با چپها و شعار عدالت اجتماعي از سويي و مخالفت با نظام ديني و گرايش به ليبراليسم و ناسيوناليسم از ويژگيهاي منظر اينگونه راويان است كه بر روايت آنها تأثيري پررنگ برجاي ميگذارد. امّا با اين همه اين خاطرات در برابر خاطرات سران رژيم گذشته، بعدي ديگر از تاريخ معاصر ما را باز مينمايند كه آگاهي بر آن براي درك تاريخ معاصر ايران ضروري است.
برخي از مليون با ديدگاه ناسيوناليستي و ليبرالي خود آثاري در زمينه تاريخ معاصر ايران تأليف كردهاند كه از آن ميان ميتوان به كتاب تحقيقي و آكادميك و پرارزش غلامرضا نجاتي به نام تاريخ 25 ساله اشاره كرد كه گرچه مهر ديدگاههاي مليگرايانه را بر پيشاني دارد امّا در گردآوري اسناد و مدارك و بهرهگيري از روش علمي تحقيق و بررسي قابل توجه است.
3ـ خاطرات و تأليفات چپهاـ در طيف چپ و هواداران ماركسيسم از دوران مشروطه به بعد تلاشهايي را در زمينه نگارش تاريخ معاصر و به ويژه تاريخ فعاليتهاي چپ ايران شاهد بودهايم كه از قديميترين اين اسناد ميتوان به خاطرات حيدر عمواوغلي و كتاب عبدالصمد كامبخش در زمينة جنبشهاي كارگري ايران و ورقپارههاي زندان و 53 نفر اثر بزرگ علوي اشاره كرد. در تاريخنويسي چپ ايران دو گرايش اصلي را ميتوان ديد: نخست خاطرات فعالان و رهبران حزب توده يا تأليفاتي كه اعضاي حزب توده با همان ديدگاه نوشتهاند و دوم خاطرات و تأليفاتي كه به طيفهاي مختلف چپ غيرتودهاي ايران تعلق دارد. از گروه اوّل ميتوان به خاطرات عبدالصمد كامبخش، اردشير آوانسيان، ايرج اسكندري، احسان طبري، انورخامهاي، مريم فيروز، فريدون كشاورز، احمد شفايي، كيانوري(كه كتاب حاضر نيز بخشي از آن است) و... اشاره كرد و از گروه دوم ميتوان خاطرات و آثار كساني چون يوسف افتخاري، خانبابا تهراني، خليل ملكي و همايون كاتوزيان نام برد. از تأليفات چپها در زمينه تاريخ معاصر ايران نيز ميتوان از انبوه كتابهايي كه در بازار كتاب موجود است ياد كرد.
در خاطرات و تأليفات فعالان و رهبران حزب توده، چه آناني كه در مقاطعي از حزب جدا شدهاند مانند كشاورز، اسكندري و... و چه آنها كه تا آخر در حزب سمت و عنواني داشتهاند مانند كيانوري و... به چند نكتة مهم ميتوان اشاره كرد. حزب توده در فلسفه و تاريخ و علوم انساني، همچنان كه در سياستها، ديدگاههاي خود را از ماركسيسم به روايت شوروي آن روزگار يعني ماركسيسم روسي وام گرفته بود همانگونه كه پيش از اين اشاره شد... ماركسيسم روسي در تاريخنويسي تابع مفاهيم و قالبهاي از پيش تعيين شده بوده و در اين ديدگاه تاريخنويسي نه جستوجوي واقعيتها كه تحريف واقعيتها به نفع قالبهاي از پيش تعيين شده است.
ويژگي ديگر خاطرات و تأليفات فعالان و رهبران حزب توده روش توجيهگرانة اين آثار است. در اين آثار كوشش بر آن است كه با تحريف واقعيتها و يا ارائه تحليلهاي قالبي، خطاها و اشتباهات حزب توده توجيه شده و حتي در موارد مهمي چون تبعيت از شوروي سابق، نقش حزب توده در مقابله با مصدق در نهضت ملي كردن نفت و... به نحوي توجيه و حزب تبرئه شود. رهبران و فعالان حزب توده در خاطرات خود تلاش دارند كه حزب را تا زماني كه عضو رهبري آن بودهاند مبرا از خطا و اشتباه نشان دهند و اگر به خطا و اشتباهي نيز اشاره ميكنند، يا درصدد توجيه آن برميآيند و يا آن را به رقباي حزبي خود نسبت ميدهند. اين ويژگيها را به خوبي ميتوان در خاطرات كيانوري و خاطرات رقباي او چون اسكندري و كشاورز ديد.
در طيف چپ كساني نيز از منظر غيرتودهاي خاطرات و تأليفاتي در زمينة تاريخ معاصر ايران در داخل و يا خارج از كشور منتشر كردهاند. خاطرات خليل ملكي، آثار همايون كاتوزيان، خاطرات مهدي خانبابا تهراني، انورخامهاي، دكتر جهانشاهلو از اين دست است. در خاطرات ملكي و تأليفات همايون كاتوزيان تلاش گستردهاي براي محكوم كردن حزب توده و ديگر نيروهاي سياسي به سود سوسياليستهاي طرفدار خليل ملكي ديده ميشود و چهرهسازي از ملكي از مشخصههاي اين آثار است و در آثار ديگري مانند خاطرات خانبابا تهراني، كاتوزيان، آشوري و... اين امر به وضوح ديده ميشود.
4ـ خاطرات و تأليفات طرفداران انقلاب اسلامي ـ تاريخنويسي ما تا دستيابي به شيوهاي مبتني بر ارزشهاي فرهنگي انقلاب اسلامي راه درازي را در پيش دارد. امّا طرفداران انقلاب اسلامي و يا برخي از فعالان اين انقلاب تأليفات و خاطراتي نوشتهاند كه گوشههايي از تاريخ معاصر ايران را تصوير ميكند. در اين زمينه ميتوان به تاريخ سياسيـ حسن آيت، نهضت امام خميني(ره) ـ سيدحميد روحاني، نهضت روحانيت ـ حجتالاسلام علي دواني و... اشاره كرد. در زمينة تأليفات و خاطرات مرحوم آيتالله سيدمرتضي پسنديده، شهيد حاج مهدي عراقي، حجتالاسلام هادي غفاري، شهيد حجتالاسلام محلاتي و ... و نيز هفت جلد خاطرات زندگي امام خميني (ره)، خاطرات 15 خرداد،خاطرههايي از شهيد رجايي، خاطرههايي از شهيد نواب صفوي و... در خاطرهنويسي اشاره كرد.
5ـ تأليفات و خاطرات و گزارشهاي غيرايرانيان دربارة تاريخ معاصر ايران از نظر قالب و ديدگاه، تنوع بسيار دارد. برخي از اين خاطرات را مأموران و ديپلماتهاي غربي مانند سفراي آمريكا و انگليس و... نوشتهاند و برخي حاصل كار روزنامهنويسان و محققان غربي يا محققان مسلمان است. بررسي اين آثار به دليل تنوع قالب و ديدگاه، خود ميتوانند موضوع يك تحقيق جداگانه باشد.