حافظ می‌خواندند و اشك می‌ریختند...

شعرخوانی زمستانی

من خوشحالم كه در این‌جا مطلبی را نقل و عنوان می‌كنم كه شاید كمتر كسی در مصاحبه‌ای به این نكته‌ها توجه كرده باشد. چون فكر می‌كنم آن عوالم بین كم‌تر كسی با آقای خامنه‌ای وجود داشته است. یعنی این عوالمی كه ما با هم داشتیم، شاید كمتر كسی داشته است. شاید علتش این بود كه از اول هم ما در طول این مدّت، یك‌جور اشتراكات احساسی و فكری داشتیم كه این پیوند ما را هم عاطفی می‌كرد و هم فكری و عقیدتی؛ از لحاظ سیاسی و تفكرات انقلابی؛ و آن این‌كه دوستان آقای خامنه‌ای را از مشهد، تهران یا جاهای دیگر، شاید من بتوانم به دو قسم تقسیم كنم. یك بخش، افرادی بودند كه با جنبه‌ی به اصطلاح شاعرانه و هنرمندانه‌ی آقای خامنه‌ای مربوط بودند. شعرا و نویسندگان در جلساتی كه ایشان در مشهد يا جاهای ديگر داشتند. تیپ آن افراد، نه تنها مبارز نبودند، بلكه شاید بعضی‌هایشان با مبارزه میانه‌ای هم نداشتند؛ یا فقط مبارزان را دوست داشتند، ولی خود، اهل مبارزه نبودند. افراد دیگری هم كه در دوران مبارزه، با ايشان دوست بودند، بيشترشان كسانی بودند كه تنها جنبه‌ی سیاسی داشتند. در جنبه‌ی عارفانه یا شاعرانه یا هنرمندانه با آقای خامنه‌ای اشتراكی نداشتند. ولی خوب، با هم صمیمی بودند. آقای خامنه‌ای با هر دو بخش دوستان، رابطه‌ی صمیمانه داشتند.

یكی از جلساتی كه بیشتر برایم خاطره‌انگیز است، جلساتی بود كه ما با مرحوم آقا سیدكمال شیرازی كه از علاقمندان بسیار وارسته و عارف و زاهد آقای خامنه‌ای بود، داشتيم. در شب‌های زمستان قم، با ایشان و آقا می‌نشستیم زیر كُرسی و حافظ می‌خواندیم؛ با آن حالات عرفانی كه این دو سیّد بزرگوار داشتند. مخصوصاً ‌كه آقا صدایشان هم گیرا بود و با آهنگ نرم و گرمی به خواندن غزلیات حافظ می‌پرداختند. گاهی منقلب می‌شدند و اشك می‌ریختند. این حالت برای من از ایّام طلبگی در قم، خاطره‌ای بسیار ماندگار است. به خاطر این‌كه در آن ایام كمتر طلبه‌ها دنبال این جور مسائل عرفانی یا شعر یا غزلیات و این‌جور چیزها بودند. این حالت از همان ایام نشان می‌داد كه آقای خامنه‌ای دارای ذوق شعری لطیفی است. همراه با درس و بحثی كه ایشان داشتند، علاوه بر توجه به ادبیات و كتب روز، خودشان هم در حال طبع‌آزمایی بودند.

با جوانان
ما كه در قم بودیم، یا در كرمان، بیشترین حشر و نشرمان با همین دانش‌آموزان یا دانشجویان بود. در واقع روش ما این‌طور بود. هم در مشهد، هم در قم، آقای خامنه‌ای بیشتر با نسل جوان مربوط بودند. چون در آن زمان ما خودمان هم جزء همان نسل حساب می‌شدیم. مخصوصاً این‌كه كتاب‌های جدید، روزنامه‌های جدید، مطالعات جدید در كنار درس‌های ما بود. چه من، چه آقای خامنه‌ای، چه مرحوم علی‌آقای ما و كسانی امثال آقای خسروشاهی، آقای شبستری، آقای عمید زنجانی، آقای حقانی، آقای طاهری خرم‌آبادی، آقای سیدعلی محقق داماد (برادر بزرگ آقا سیدمصطفی) جزو طلبه‌های جوانی بودیم كه دنبال نشر مجلات جدید بودند. تازه مكتب اسلام درمی‌آمد. آقای هاشمی رفسنجانی، آقای باهنر، مرحوم دكتر صالحی، آقای سیدمحمدباقر مهدوی كرمانی، عده‌ی زیادی از این‌ها بودند كه حشر و نشرشان با نسل روشنفكر و دانشگاهی‌های تهران بود. دانشجویان این‌ها، خودشان بیشترین رابطه را با امثال آقای خامنه‌ای، من و علی آقا داشتند.

بنابراین، از همان زمان این رابطه با جوان‌ها وجود داشت و همچنان، هنوز هم وجود دارد. الآن هم كه مسئله‌ی جوان‌گرایی مطرح است و در تبلیغات هم می‌شنویم، اگر مطالبی در این زمینه از آقای خامنه‌ای در سخنرانی‌هایشان می‌شنویم، من تصورم این نیست كه این مطالب را فقط امروز ایشان مطرح می‌كنند. اين‌ها مطالبی بود كه در عمق جان ایشان وجود داشت. از عقیده‌ی ایشان سرچشمه می‌گرفت. واقع هم این‌طوری است.